رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > داستان عباس مگنوم | ||
داستان عباس مگنومداستان مگنوم از سال ۱۹۴۷ شروع شد. زماني كه روبر كاپا به همراه هنري كارتيه برسون، جورج راجر و ديويد سيمور تصميم گرفتند آژانسي براي حمايت از عكاسان تاسيس كنند. تا قبل از اين، آنها نگاتيوهاي خود را به خريداران ميفروختند و آرشيوي مستقل و متعلق به خود نداشتند اما عباس عطار عكاس ايراني آژانس مگنوم گفت كه در اين آژانس عكاسان تصميم گرفتند به جاي فروش نگاتيوها، هر بار يك كپي از عكسها را بفروشند. عكاسان مگنوم ميخواستند مستقل كار كنند و وقايع مختلف در جهان را به تصوير درآورند و شيوه خود را براي اين خلق دوباره داشته باشند و مگنوم يك تعاوني براي عكاسان مستقل شد. داستان مگنوم فيلمي بود كه در نخستين روز بخش نمايش فيلم دوسالانه عكس در سينما تك موزه هنرهاي معاصر نمايش داده شد. اين فيلم قبلا در سه قسمت از شبكه چهار سيما پخش شده بود و روز يكشنبه قسمت دوم آن كه به عكاسان نسل دوم مگنوم ميپرداخت، به نمايش درآمد. عكاساني كه درباره خاطرات جالب و به يادماندني خود صحبت ميكردند و معلوم بود كه چقدر از كار در مگنوم راضي هستند. مثل عباس عطار كه به عنوان سخنران بعد از نمايش فيلم سخن گفت و هربار كه ميخواست مثالي بياورد، عكسها و عكاسهاي مگنوم تنها مثالهايش بودند. آژانس عكس مگنوم تا به امروز دوام آورده است و نزديك ۵۰ عضو دارد. براي ورود عضو جديد تمام اعضا تصميم ميگيرند و در سه مرحله رايگيري، عكاس جديد را به عنوان عضو ميپذيرند. در آخرين مرحله رايگيري با ۵۱ درصد آراي مثبت٬ او يكي از اعضاي مگنوم ميشود و يك سهام ميخرد در حالي كه نميتواند سهام خود را به مراكز يا كساني غير از اهالي مگنوم بفروشد. همينطور او آزاد است روي هر پروژهاي كه ميخواهد كار كند و آزادانه روي عكسهاي خود قيمت بگذارد. مگنوم در حال حاضر سه دفتر در نيويورك، لندن و پاريس دارد. عباس عطار گفت كه سباستيائو سالگادو عكاس مشهور اسپانيايي كه تنها دوسال بعد از تاسيس مگنوم به آن پيوست، چند سال پيش سهام خود را به اعضاي ديگر فروخت، از مگنوم رفت و تصميم گرفت به طور مستقل كار كند: «سالگادو زني به اسم ليلا دارد كه در كارهايش خيلي كمكش ميكند. حتما او فكر كرد كه با ليلا بهتر كار ميكند تا مگنوم.»
عباس عطار سال ۱۹۸۱ وارد مگنوم شد و چند سال بعد كم كم با «عباس مگنوم» شناخنه شد: «در آن سالها كاپا به ويتنام ميرفت و از جنگ عكس ميگرفت و كارتيه برسون هم عكاسي هنري كار ميكرد. بنابراين هميشه در مگنوم بر سر عكاسي هنري و مستند بحث بود. همچنان كه در ايران اين بحث وجود دارد. اما اين بحثها مشكلي را به وجود نميآورد و ما با اين دو طرز تفكر ادامه دادهايم.» او هنوز كه هنوز است با نگاتيو عكس ميگيرد و به سراغ دوربين ديجيتال نرفته است. عكسهايي همه سياه و سفيد. «البته در صورت لزوم رنگي هم ميگيرم اما فرهنگ من سياه و سفيد است.» او گفت شرط مگنوم براي فروش عكس اين است كه خريداران آن را دستكاري نكنند و اگر ميخواهند از توضيحات زير عكس CAPTION)) استفاده كنند، حتما توضيحات خود مگنوم را بياورند. عباس عطار به سوالهايي كه در سينما تك موزه هنرهاي معاصر از او ميشد به روش خود پاسخ ميداد. روشي كه بيش از شنيدني بودن، ديدني بود: آقاي عطار ميخواستم نظر شما را درباره استفاده زياد عكاسان از لنز وايد بپرسم. «وايد انگل» ويروسي است كه به جان عكاسان افتاده. آنها ميخواهند بدون زحمتي در عكس تمام صحنه را داشته باشند و براي همين از لنز وايد استفاده ميكنند. در حالي كه عكاس بايد خود صحنه را ببيند و انتخاب كند نه اينكه اين كار را به دوربين بسپرد.» نظر شما راجع به عكاسي خلاقانه، كولاژ و مونتاژ عكس چيست؟ «در مگنوم يك بحث پنج ساعته براي دستكاري عكس داشتيم. عكاسي كه متقاضي عضويت بود عكسي را فرستاده بود كه آن را دستكاري كرده بود. او اول پرتره و بك گراند را به صورت جداگانه گرفته بود و بعد آنها را روي هم مونتاژ كرده بود. اين براي من كه مدام عكسهاي تكراري با تكينيك يكسان ميبينم خيلي جالب بود. بنابراين تصميم گرفتيم كه فضايي جداگانه به اين عكسها اختصاص دهيم به شرطي كه حتما در توضيح عكس به آن اشاره كند.» او گفت كه انقلاب ايران به پيشرفت عكاسي در ايران كمك زيادي كرد و اگر ميبينيد كه الان سطح عكاسي براي عكاسان حرفهاي راضي كننده نيست به دليل زياد شدن تعداد عكاسان است كه خودبهخود كيفيت كار را پايين ميآورد. عباس عطار براي خود خط قرمزهايي هم دارد. اينكه «به حريم خصوصي مردم نزديك نميشود اما از خط قرمز بيروني نميترسم. در روزهاي انقلاب عكسي گرفتم كه در آن زني در حال فرار است و تظاهرات كنندگان او را كتك ميزنند. ميگفتند اين زن از طرفداران بختيار بود و با چاقو انقلابيون را تهديد ميكرد. به من گفتند اين عكس را به مگنوم نده چون انقلاب را سياهنمايي ميكند و نشان دهنده نفرت و خشونت است. اما من خبرنگار بودم و هر آنچه را ميديدم بايد گزارش ميدادم. بنابراين آن عكس را فرستادم و چاپ شد.» از عباس مگنوم پرسيدند اگر دوربين را از شما ميگرفتند چه كار ميكردي؟ روایت متفاوت منصور نصیری از داستان مگنوم را اینجا میتوانید بشنوید. |
نظرهای خوانندگان
a bunch of nonesense about digital photography and wide lens, an absolute display of ignorance and resistance toward technology and 21st century
-- Shahrokh ، Nov 9, 2006 در ساعت 04:04 PM