رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۰ مهر ۱۳۸۵

تکنولوژی وآخرالزمانِ داستان

ماکان انصاری

بسیاری از نویسندگان معاصر تکنولوژی را جزئی تفکیک ناپذیر از زندگی امروزین می‌دانند و در نوشته‌هایشان از آن بهره می‌گیرند. از نظر این نویسنگان تکنولوژی، بخشی از زندگی معمولی و معاصر ماست و به هیچ وجه نمی‌شود آن را نادیده گرفت و یا به حاشیه‌اش راند. این نوع دیدگاه حتی در آثار نویسندگانی که رویکردهایی کاملا تخصصی و نخبه پسند به ادبیات دارند هم دیده می‌شود. به عنوان مثال به تجربه اخیر مایکل کانینگهام (نویسنده رمانهای تن و خون، خانه‌ای در انتهای دنیا و ساعتها) در رمان آخرش «روزهای نمونه» می‌توان اشاره کرد. رمانی سه قسمتی که در بخش آخر، ساختاری کاملا علمی خیالی پیدا می‌کند و از جریان کلی نوشته‌های این نویسنده فاصله می‌گیرد. به طور کلی توجه به تکنولوژی در داستان معاصر، مرز بین داستانهای علمی خیالی و داستانهای پسامدرن را در هم فرو برده و امکان ایجاد تمایز بین این گونه‌ها را بسیار دشوار ساخته است. به بیانی دیگر دسته بندی این نوع داستانها در یک قالب و گونه ادبی خاص، چيزي نیست که بتواند درون مايه‌هاي هستي شناسانه موجود در آنها را پاسخگو باشد.‌ ترکیب مضامين بي مرز تکنولوژيک با ساختار مبهم و پيچيده روان انسان به چيزي منجر می‌‌شود که درون مایه اصلی این دسته از داستانها را تشکیل می‌دهد. توصیف جیمز گراهام بالارد از داستان معاصر شاید بهترین رهیافت برای درک این نگرش در ادبیات معاصر باشد:
اگر می‌‌شد تمام ادبيات خلق شده در جهان را به يکباره خرد و نابود کرد و بعد از چنين آخر الزماني تمام نويسندگان را مجبور کرد که از ابتدا آغاز کنند، همه بي شک خودشان را در حال نگارش متوني می‌‌يافتند شبيه به داستانهاي علمي خيالي. علاوه بر اين هيچ صورت داستاني ديگري در جهان يافت نمی‌‌شود که داراي دايره واژگاني مناسب و کارآمد در جهت توضيح و تفسير انديشه‌ها و تصاويري باشد که به دنياي معاصر ما ارتباط پيدا می‌‌کنند(ديباچه اي بر تصادم ، جيمز گراهام بالارد 1974).

روان‌پریشی و انطباق با محیط
در این ديدگاه، گونه ادبي علمی خیالی چيزي نيست به جز نتيجه کنش طبيعي ذهني که در دنياي تکنولوژی زده کنوني زيست می‌‌کند. علمي خيالي براي نویسندگان پسامدرن معاصر، گفتن از موجودات سياره‌هاي ديگر و يا اختراعات عجيب و سرگرم کننده‌هاليوودي نيست. آنها براي به متن درآوردن دنياي تهي شده از واقعيت و هستي، براي کنکاش آرمان شهرهاي لگد کوب شده و براي شناخت و تشريح انسان محبوس در دژستانهاي ((dystopia خود ساخته، به شکل نگارشي روي می‌‌آورند که شايد بتوان نشانه‌هايي از گونه علمي خيالي را در آنها يافت اما بي شک چيزي است وراي مولفه‌هاي آشناي اين گونه ادبی. این نویسندگان ادبیاتی را می‌نویسند که تکنولوژي درون آن لانه کرده است. در اين ادبيات علم و تکنولوژي بن مايه‌هايي جذاب براي ايجاد تعليق و کشش در آينده‌اي راز آلود و خيالي نيستند. تکنولوژي مخلوقي است که انسانهاي روان پريش اطرافش را در بر مي‌گيرد و با آنها يکي مي‌شود. هيچ تعليق و يا رمز و رازي در ميان نيست. هر چه هست ويرانه‌هاي ذهني است که در نوعي تکوين داروينيستي خودش را با محيط اطرافش تطابق داده:

جهان روز به روز روان پريش‌تر مي‌شود و هرچه به اين چشم انداز روان پريشي نزديک‌تر می‌‌شويم، خصلتهاي روان پريشانه نشانه گونه‌اي، نوعي انطباق داروينيستي با محيط است. (گفتگوي بالارد با راديو بي بي سي، شبکه 3)

تكنولوژي، گسترش يافته تن آدمي
از ديدگاهي كلاسيك (و يا حتي سايبرنتيك) تكنولوژي، گسترش يافته تن آدمي به حساب می‌‌آيد. ظرفيتهاي نمو يافته ارگانيسم آدمي كه به انسان اجازه رقابت با طبيعت و سر دادن فرياد ظفرمندی را می‌‌دهد. این حس پیروزی در حقیقت نتيجه شكل بخشي دوباره به طبيعت در اثر پنداره‌هاي انساني است. بازپخشي و گسترش طبيعتي كه مقدر شده است به تني ارگانيك بدل شود (تصادم بالارد نوشته ژان بودريار). مطابق با اين ديدگاه می‌شود گفت که در رمانی نظیر برج نوشته جیمز گراهام بالارد، عنصر برج درحقیقت نمو يافته ارگانيسم انساني به حساب می‌‌آید. هدف نهايي تمام شخصيتها در اين رمان تسخير و يكي شدن با برج به عنوان شكل مدرن و گسترش يافته تن خودشان است. تنها با چنين ديدگاهي است كه اصرار یکی از شخصیتهای اصلی این رمان (وايلدر) براي غلبه بر برج و رسيدن به طبقه آخر را می‌‌توان درك كرد. در رمان تصادمِ این نویسنده نیز چنين ديدگاهي حاكم است. غلبه و آرامش تنها با آسيبي به دست می‌‌آيد كه به تن مشترک انسان و تكنولوژي وارد می‌‌شود. با زخمي كه بر پيكر یکی شده انسان و ماشين پديد می‌‌آيد. آرامشي كه در واقع تفسيري تكنولوژيك بر مرگ است. در رفتار عجيب و آپوكاليپتيك موجود در تصادم، تكنولوژي نابودي مرگ آور تن است. اين تكنولوژي نه فقط يك واسطه عملي كه گسترش و شدت بخشي به مرگ است (وانموده اي كه جايگزين مرگ شده است).

تکنولوژی و تشریح شهوانیِ تن
بريده شدن اندام و قطع اعضاي بدن در رمانی نظیر تصادم، تنها نوعی نگاه به وحدت گمشده سوژه نيست (هرچند كه بيانگر ديدگاهي روان كاوانه است) بلكه رویکردی است جسورانه به تنی استحاله یافته در اثر زخمهايي نمادين. تنی كه با ظرفيتهاي تكنولوژي براي گناه و خشونت‌تركيب شده و به مرحله جدیدی رسیده است و در تشريحي شهواني، پيوسته در كار خلق بريدگي‌ها، نقص عضو‌ها، زخمها و حفره‌هاي شكاف خورده است. اين تن جديد (اين فوق–تن) همين تن زخم خورده است. تني فاقد هر گونه لذت ارگانيك كه به سلطه نشانه‌هاي زخم، نقص عضو‌ها و خراشهاي تكنولوژيك درآمده است. و در وراي تمام اينها نشانه‌هاي ضعيفي از جنسيتي حضور دارد كه بدون مرجع و فاقد محدوديت است (ژان بودريار در تصادم بالارد به طور مفصل به تشریح این موارد پرداخته است). اين تن جديد فوق استعاره اي است از تني كه می‌‌شناسيم. نمی‌‌شود آن را به چيزي شبيه كرد و يا به سلطه استعارات معمول درآورد. اين تن موجودي است مستقل كه در فراگشت تكاملي اش با تكنولوژي با همساني رسيده است.

افسونی درانتهای زمان
جهانِ تکنولوژی زده این نویسندگان افسون كننده است اما همين افسون نيز به خودي خود متضمن هيچ ارزش و يا قضاوتي نيست. نگرشهاي قضاوت مدارانه و اخلاقي (كه هنوز هم بخش مهمي از جهان كنشگر پيرامون ما هستند) به آثار آنها راهي ندارند. این داستانها متوني فوق – انتقادي‌اند (Hyper Critical) كه در ماوراي مرزهاي انقادي نوشتار خود را گسترش داده‌اند. به بیانی دیگر، این متون فقداني هستند بر تمام غايتمندي‌ها.

Share/Save/Bookmark