رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > سالمرگ مردي كه چكشي مينوشت | ||
سالمرگ مردي كه چكشي مينوشتسامان ایرانیسيهفت سال از مرگ جلال آلاحمد ميگذرد؛ نويسندهاي كه اگر چه در زمان خود بسيار تأثيرگذار بود، قدرت نويسندگياش در قياس با ديگران، همانطور كه همسرش –سيمين دانشور- ميگويد، ديگر به چشم نميآيد: «از نظر قدرت نويسندگي، من از جلال نويسنده بهتري هستم؛ همانطور كه هوشنگ گلشيري در «جدال نقش با نقاش» نوشته است.» تولدي مبهم و مرگي مبهمتر درحاليكه بيشتر منابع، تاريخ تولد جلال آل احمد را دوم آذر اعلام كردهاند، برخي نيز يازدهم اين ماه را بهعنوان روز تولد اين نويسنده ميدانند. سيمين دانشور در اينباره ميگويد: «تاريخ درست، دوم آذرماه سال 1302 است و آسانترين راه براي دريافت صحت اين موضوع، مراجعه به «شرح احوالات جلال» است كه خودش نوشته «ورود من به باغ وحش دنيا، دوم آذر بوده است». آن ايام به علت تغيير سجلها و اوضاع آشفته، تاريخها و نام اشخاص دچار اشتباههايي ميشد. خودم متولد هشتم ارديبهشت 1300 هستم كه در سجل نوشته بودند هفتم ارديبهشت و نام مادرم از قمرالسلطنه به قمرالسلطان تبديل شده بود؛ اما اين اشتباهها در هر صورت زياد مهم نيست.» گرچه در تاريخ درگذشت جلال آلاحمد كه همانا 18 شهريور 1348 است، كسي شك ندارد، اما اينبار چگونگي مرگ اوست كه ابهام را ايجاد ميكند. شمس آلاحمد –برادر جلال- در كتابي كه با عنوان «از چشم برادر» در سال 1354 منتشر كرد، مرگ جلال را طبيعي ندانسته و اظهار داشته كه جلال به قتل رسيده است. «در زمان مهندس بازرگان، شهيد چمران مدير اسناد انقلاب بود و پرونده قتل جلال را در اختيار من گذاشت. من كپي آنها را در «از چشم برادر» چاپ كردم. اين اسناد نشان ميدهد كه جلال از طرف تيمسار بختيار اما سيمين دانشور هم سكوت نكرد و در مقالهاي با نام «از آنچه رفته حكايت» درباره مرگ جلال نوشت. اين مقاله به ضميمه كتاب «غروب جلال» در سالهاي اخير به چاپ رسيد. «در اين مقاله خط بطلاني كشيدهام به شايعاتي كه پس از مرگ جلال درباره چگونگي مرگش بر سر زبانها افتاد.» آلاحمد كه در جواني به عضويت حزب توده درآمد و خيلي زود از آن بريد، اولين داستان كوتاه خود را در سال 1324 با نام «زيارت» در مجله «سخن» منتشر كرد. مجموعه داستان «ديد و بازديد» هم در همين سال به چاپ رسيد. مهمترين ويژگي آثار داستاني جلال آلاحمد كه از ميان آنها ميتوان به «نفرين زمين»، «از رنجي كه ميبريم»، «سهتار» و «مدير مدرسه» اشاره كرد، نثر پرشتاب و بريده بريده است كه به نثر تلگرافي شهرت پيدا كرده است. بيان مشكلات جامعه و حمايت از مردم و مبارزه با ديكتاتوري از مضامين داستانهاي آل احمد است كه او را به نويسندهاي متعهد بدل كرده بود. هر چند كساني اعتقاد دارند كه امروز نام جلال پس از گذشت سالها، هنوز در چهرهي ادبيات معاصر ميدرخشد، اما هستند كساني كه گونهاي ديگر ميانديشند. جمال ميرصادقي ميگويد: «جلال در داستانهايش به اوضاع و احوال اجتماعي كه در دهههاي خاص مطرح بود ميپردازد و به همين دليل در دراز مدت از ارزش و اعتبار داستانهاي او كاسته ميشود؛ چرا كه او در داستانهايش به كنه حقيقت دست نمييابد.» اما خالق رمان «سووشون» درباره آثار همسرش نظري متفاوت دارد. او ميگويد: «در حقيقت جلالآل احمد در قصههايش، خودش را در قالب قهرمان، تفسير مي كرد. مثلا وقتي من براي اولين بار «مديرمدرسه» را خواندم به جلال گفتم كه تو در اين رمان بچگيهاي خودت را لو دادهاي و در پي اين هستي كه انتقام خودت را به اين وسيله از مدير مدرسه بگيري.» جلال آلاحمد با نوشتن مجموعه مقالاتي به ويژه دو كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران» و«غربزدگي» دغدغه روشنفكري خود را به گونهاي كوبنده بيان كرد. سبك نگارش مقطع و چكشي كه از ذهني پرتلاطم و پرخاشگر ناشي ميشد، چنان بر آثار آلاحمد سايه افكنده، كه مرز ميان شيوه داستاننويسي و مقالهنويسياش را از بين بردهاست. مسعود احمدي –شاعر- در زمينه آثار انتقادي آلاحمد ميگويد: «گمان نميكنم آلاحمد هنگامي كه «غربزدگي» را مينوشت اما محمد بهارلو –نويسنده و منتقد- معتقد است كه بايد موضعگيريهاي آلاحمد را با توجه به شرايط زمان خودش بررسي كرد. «معمولا درباره آلاحمد دو ديدگاه وجود دارد: عدهاي از او بت ميسازند و عدهاي ديگر او را انكار ميكنند. اين دو ديدگاه درست نيست و بهتر است كه هر كس را در چهارچوب زمان خودش بررسي كرد.» هرچند به اعتقاد بسياري تاريخ انقضاي خيلي از آثار جلال آلاحمد به دلايلي به سر رسيده، اما خواننده امروز ادبيات معاصر فارسي از خواندن آثار اين نويسنده گريزي ندارد. آثاري كه فقط به داستان و مقاله ختم نميشود و ترجمه و گزارش و سفرنامه را نيز در بر ميگيرد. «مائدههاي زميني» اثر «آندره ژيد»، «سوءتفاهم» نوشته «آلبر كامو» و «قمارباز» اثر «داستايوفسكي» از جمله آثار ترجمهاي اوست. همچنين «تاتنشينان بلوك زهرا» و «خسي در ميقات» نيز به ترتيب از گزارشها و سفرنامههاي اين نويسنده است. با اين وجود، جلال آلاحمد براي خواننده امروز چه ارمغاني را به دست ميدهد؟ گرچه جواب به اين سوأل، شايد نياز به بررسيها و موشكافيهايي به مراتب بيشتر از اين مجال را ميطلبد، اما همسر جلال در چند جمله پاسخ ميدهد: «بهترين نوشتههاي جلال، گزارشها و تكنگاريهاي او مثل «اورازان» است. از اين نظر ميتوانم بگويم او بنيانگذار تكنگاري در ايران است. به حدي اين نوشتههايش براي من جذاب است كه به همه توصيه ميكنم.» همچنين بهتازگي مجموعه دوجلدي «نامههاي سيمين دانشور و جلال آلاحمد» منتشر شده است كه در جلد اول آن نامههاي سيمين به همسرش در فاصله شهريور 1331 تا خرداد 1332 آمده است. داشور در اين مدت در آمريكا اقامت داشته است. جلد دوم اين كتاب نيز به نامههاي جلال به همسرش اختصاص دارد. تفاوت كار «جلال آلاحمد» با «سيمين دانشور» در اين است كه «جلال» نامه نمينويسد، بلكه جواب نامههاي سيمين را در قالب يادداشتهاي روزانه مينويسد. «مكاتبات من و جلال هم بسيار جالب است. او در يادداشتهايش براي من اوضاع بحراني خود و جامعهاش را بسيار خوب توصيف كرده است.» پس از انقلاب سال 57، دولت ايران هميشه در مقايسه با ساير نويسندگان مطرح معاصر، نسبت به جلال آلاحمد گونهاي ديگر مينگريست. بيگمان اظهار علاقه جمهوري اسلامي به اين نويسنده به موضعگيريهاي اين نويسنده در برابر غرب و مسلمان شدن در اواخر عمر باز ميگردد. اين اظهار لطف، فقط به نامگذاري بزرگراهي مهم در تهران به اسم «جلال آلاحمد» خلاصه نميشود. در زمان دولت اصلاحطلب محمد خاتمي، شوراي انقلاب فرهنگي طرحي را به تصويب رساند كه به موجب آن جايزهاي ملي براي ادبيات با نام «جلال آلاحمد» به برترين نويسنده سال اعطا ميشود؛ هر چند كه اين طرح هنوز به مرحله اجرا در نيامده است، اما آيا ميتوان جلالآل احمد را درخور نام يك جايزه ملي و نماينده تمامي نويسندگان معاصر ادبيات فارسي دانست؟ Irani_saman@yahoo.com |