رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > بازگشت نويسنده تبعيدي به روسيه پس از مرگ | ||
بازگشت نويسنده تبعيدي به روسيه پس از مرگدر آستانه سوم سپتامبر، شصتوپنجمين سالگرد تولد سرگئي دولاتف(Sergueï Dovlatov)، مجموعهاي از مقالات اين نويسنده تبعيدي روس، كه سال 1990 در نيويورك درگذشت، توسط انتشارات «ماچاون» براي اولين بار در روسيه منتشر شد. اين مجموعه كه 432 صفحهاي است، «مقالات بيبهانه يا يادداشتهاي نويسنده» نام دارد و با شمارگان 28هزار نسخه انتشار يافته است. اين كتاب، حاوي يادداشتهاي دولاتف در روزنامه روسيزبان «آمريكايي نو» (Novy Americanets) چاپ نيويورك است كه در سالهاي 1980 تا 1982 نوشته است. دولاتف، خود، اين دوره را «بهترين روزهاي زندگياش» توصيف ميكند. در نوشتههاي اين كتاب است كه ميتوان الگوهاي اوليه شخصيتهاي دو رمان «زندان» و «فرزندي» را يافت. سرگئي دولاتف كه از مشهورترين نويسندگان معاصر روس است، در سال 1941در «اوفا» و در خانوادهاي هنرمند زاده شد. پدر و مادرش هنرپيشه تئاتر بودند. او در سال 1978 به وين در اتريش و سپس به نيويورك در آمريكا تبعيد شد. آثار اين نويسنده هيچگاه قبل از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در كشورش منتشر نشد. «انبار» اولين رماني از اوست كه سال 1995، پنج سال پس از مرگش، در روسيه به چاپ رسيد. «در پي بيگانه»، «چمدان»، «كلنل ميگويد دوستت دارم»، «برودسكي و ديگران»، «قلمرو پوشكين» و «مصالحه» از مهمترين آثار دولاتف به شمار ميآيند. داستانهاي دولاتف كه اغلب به نوعي زندگینامه خودنوشت است به چندين زبان اروپايي و همچنين زبان ژاپني ترجمه شده است. اين داستانها به شرح تجربههاي دولاتف در زندان، زندگي بيمعنا و پوچ در شوروي و همچنين مشكلات مهاجران روس در آمريكا ميپردازند. شاهكار دولاتف، اولين رمانش، يعني «زندان؛ خاطرات يك زندانبان» است. اين رمان كه نگارشش هفده سال به طول انجاميده، به لحاظ مضمون و ساختار بسيار قابل تأمل است. رمان «زندان» نمونه خوب داستان و ادبيات زندان است. دولاتف در ابتداي كتاب نوشته است: «نامها، حوادث و تاريخها، همگي واقعي است و من فقط جزييات حاشيهاي را تخيل كردهام. بنابراين، تمام شباهتهاي شخصيتهاي اين رمان با شخصيتهاي حقيقي، عمدي و كليه داستانپردازيهاي ادبي، تصادفي است.» از عنوان فرعي مشخص است كه رمان رويهاي اتوبيوگرافي گونه دارد. رمان با شرح مختصري از كودكي نويسنده شروع ميشود، اما اصل ماجرا در قلب زندان ميگذرد. در جايي از رمان، داستان به «آينه» تعبير ميشود كه دقيقا تصوير انسان را با تمام ويژگيهايش منعكس ميكند. دولاتف در اين رمان، برابري زنداني و زندانبان را مطرح ميكند، زيرا از نگاه او، شرايط زندگي است كه موجب رفتارهاي انساني ميشود و مينويسد: «شباهتهاي ظريفي ميان زنداني و زندانبان وجود دارد.» خواننده اين رمان نبايد منتظر صحنههاي شلوغ باشد. در «زندان» حوادث بسيار مخوف و هولناك، به شرح جزييات نيازي ندارند. وحشت و اضطراب، ته صحنهها نقش گرفتهاند و نوشتار رمان را در سرما و يخبندان خود احاطه كردهاند. «به مدت يك سال، عمدا تمام شب را در محوطه زندان ميگشتم و در اين مدت هميشه اميدوار بودم تا بر احساس ترسم غلبه كنم. مشكل شجاعت كه به شيوه موشكافانهاي در اين رمان مطرح شده، از همين احساس ترس من ناشي ميشود.» سامان ايرانی |