رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > براي خوانده شدن مینويسم، نه برای لذت | ||
براي خوانده شدن مینويسم، نه برای لذت ميشل تورنيه ميخواست فيلسوف شود، اما رماننويس شد، آن هم يكي از بهترينها. ميشل تورنيه در سال 1924 در خانوادهاي كاتوليك در پاريس متولد شد. وي پس از اتمام تحصيل در زمينه فلسفه در امتحان معلمي براي تدريس فلسفه شركت كرد اما عدم موفقيت او در اين امتحان باعث شد بيش از پيش به ادبيات روي آورد. تورنيه در سال ۱۹۶۷ اولين رمانش را با نام «جمعه يا برزخ اقيانوس آرام» بر مبناي افسانه جزيره «رابينسن كروزوئه» اثر«دانيل دف» مينويسد كه برنده جايزه آكادمي فرانسه ميشود. سه سال بعد نيز تورنيه بابت رمان «پادشاه اولن» صاحب جايزه گنكور ميشود. اين نويسنده تا كنون پانزده عنوان كتاب منتشر كرده است كه از آن ميان ميتوان به «شادي جاودانه من»، «باغچهاي پر از گل سوسن» و «پادشاهان جادوگر» اشاره كرد. شاهكار او «جمعه يا برزخ اقيانوس آرام» تا كنون بيش از 7 ميليون نسخه فروش كرده و به چهل زبان ترجمه شده است. تورنيه از سال 1972 عضو آكادمي گنكور است. اعتبار تورنيه در ادبيات فرانسه از آن رو است كه بى وقفه از سنتهاى فرهنگى فرانسه، اسطورههايى در آثارش اقتباس كرده كه سرنوشت قهرمانان او را رقم مىزنند. تورنيه براي زندگي به خانهاي در دره «شوروز» پناه برده است. در باغي كاملا تميز و محافظت شده كه كنار يك گورستان است. او گريزان از هر معاشرتي، به جز براي ناهار خوردن با دوستان «گنگور»ياش، يا براي تدريس در كلاسهايي كه در آنها به كودكان فلسفه ياد ميدهد، به ندرت از پناهگاه خود خارج ميشود. تابستان امسال، او كتابي را به نام «خوانشهاي سبز» براي كودكان منتشر كرده كه هدفش از انتشار اين كتاب، اداي دين نسبت به نويسندگاني كه از آنها تأثير پذيرفته، و آشنا كردن كودكان و والدينشان با اين نويسندگان بوده است. در ايران، انتشارات مرواريد، «جمعه يا برزخ اقيانوس آرام»، را با ترجمه مريم موسوی نريمانی به زودی به بازار میفرستد. در كتاب «خوانشهاي سبز» آمده است: «من به تلافي نويسنده شدم». به تلافي چه چيزي؟ - اگر در امتحان معلمي فلسفه قبول ميشدم، هيچگاه به نوشتن روي نميآوردم، زيرا هدف من تدريس فلسفه در دبيرستان بود. در حالي در اين آزمون ناكام شدم، كه شرايط رقتانگيزي داشتم. بنابراين براي كار به راديو رفتم و هر روز به مدت يك ساعت، از 8 شب تا 9 صبح در آنجا كار ميكردم. در سال 1954، وقتي شبكه Europe 1 تاسيس شد، به كار بيربط ساختن برنامههاي تبليغاتي روي آوردم. در آنجا پيامهاي بازرگاني براي چيزهايي مثل لباس خواب يا ماشين لباسشويي مينوشتم. كار جذابي بود، اما من در كنار آن به علاقهمندي خودم ميپرداختم: خواندن آثار افلاطون، ارسطو، سن توماس، دكارت، اسپينوزا، لايبنيتز و كانت. هدفم انتخاب يك موضوع بسيار فلسفي همراه با مسائل معرفتي مثل زمان، فضا و روابط با ديگران بود و نوشتن يك داستان عامه پسند كه همه حتي كودكان را جذب كند. به همين دليل «رابينسون كروزوئه» را انتخاب كردم و نتيجهاش «جمعه يا برزخ اقيانوس آرام» شد. در داستان رابينسون حداقل دو موضوع بسيار فلسفي وجود دارد: تنهايي (زيرا رابينسون بيست سال تنها در جزيرهاش زندگي ميكند) و ارتباط با ديگران (وقتي كه جمعه به جزيره ميآيد) و اين دو موضوع كاملا جذاب و پرهيجان هستند. رابينسون كروزوئه باعث شد كه نوشتن پيامهاي بازرگاني را رها كنم. مدتي به نوشتن به صورت جدي پرداختم، اما هيچ كس نميدانست، تا اينكه وارد انتشارات «پلون» شدم. - ميشل تورنيه در انتشارات پلون چه ميكرد؟ - همه كار! خيلي جذاب بود. من اولين خواننده كتاب «خاطرات آدرين» نوشته «مارگريت يورسنار» بودم. او با انتشارات گاليمار قرارداد داشت. اما ميخواست انتشاراتش را تغيير دهد و من دستنوشتههايش را پذيرفتم. - آيا موفقيت يك كتاب، نوع نوشتن شما را تغيير ميدهد؟ - من براي خوانده شدن، مينويسم. من صنعتگري هستم كه كتاب توليد ميكند. مثل يك كفاش كه كفش توليد ميكند يا يك نجار كه مبل ميسازد. مي خواهم بگويم كه من به مشتري نياز دارم و براي لذت نمي نويسم. - واقعا؟ - بله اگر من خواننده نداشته باشم، باور كنيد نمينويسم. به جايش ميخوانم. من اساسا با اين طرز فكر كه «نوشتن يك نياز است» يا «نوشتن براي بيان افكار نويسنده است» مخالفم. من هيچ احتياجي به بيان افكار خودم ندارم و در رمانهاي من هيچگاه «تورنيه» را بيان نكردهام، بلكه رمان نوشتهام. شرمم ميآيد «تورنيه» را بازگو كنم. - با اين حال، ذرهاي از شما در رمان هايتان وجود ندارد؟ - نه. ميتوان ادبيات را به دو بخش تقسيم كرد: آن چيزي كه زندگي نويسنده را بازگو مي كند و آنچه كه رمان است. براي اولي مثالهاي خوبي وجود دارد: «اعترافات» ژان ژاك روسو يا «خاطرات پس از مرگ» شاتوبريان. ولي روسو و شاتوبريان رما ننويس نيسند. آنها سعي كردهاند رمان بنويسند، اما سعيشان بي فايده بوده است. براي يك رماننويس واقعي مثل بالزاك، استاندال يا فلوبر زندگي شخصي اهميتي ندارد. قصد او پديد آوردن يك داستان است، نه روايت زندگي خودش. البته نوع سومي هم وجود دارد كه تلفيقي از دو نوع قبلي است و آن رمان-اتوبيوگرافي است كه من نمي پسندم. گرچه با نوشتن «نسيم روح القدس» تجربهاش كردم، اما به نظرم اين كتاب ضعيفترين كتابم است. - پس چرا شما از كتاب «سه روز خانه مادرم» نوشته «فرانسوا ويرژان» در گنكور دفاع كرديد؟ مگر اين كتاب يك رمان-اتوبيوگرافي نيست؟ - من متعصب و جزمي نيستم. از اين گذشته اتوبيوگرافي «ولبِك» را هم دوست ندارم، با اينكه مي دانم در اتوبيوگرافي چيزهاي خوبي يافت ميشود. يك بار ديگر تكرار مي كنم كه «اعترافات» روسو را نميپسندم، گرچه اين كتاب يك اثر كلاسيك است و بايد آن را خواند. - به نظر شما آثار كدام نويسنده معاصر را بايد خواند؟ - ژولين گراك. تمام آثارش را بايد خواند. - و يك نويسنده كلاسيك؟ - مي دانيد نويسنده كلاسيك كيست؟ نويسندهاي كه اثرش را تمام سطوح خوانندگان بخوانند. - طبق اين تعريف، ميشل تورنيه كلاسيك است؟ - بله. آثارم درتمام سطوح خوانده ميشود و اين مايه مباهات است. من هرچه بخواهم مينويسم و قدرتم، كندي و طمأنينگي در نوشتن است. - چرا كندي و طمأنينگي براي يك نويسنده، قدرت است؟ - زيرا من سالها درباره يك موضوع مينويسم. من يك دونده ماراتون هستم نه دونده دو سرعت. چيزي كه به كندي بنا شود، محكم و استوارتر از چيزي است كه به سرعت ساخته شود. من كتابهاي كمي منتشر كردهام؛ پانزده عنوان. در صورتي كه نويسندگاني همسن من هستند كه تا كنون پنجاه عنوان كتاب به چاپ رساندهاند. - شما كدام يك از كتابهايتان را انكار ميكنيد؟ - هيچكدام معمولا كتابهايي كه در جواني نوشته ميشود توسط نويسندگانشان انكار ميشوند. در حالي كه من خيلي دير كتاب اولم را چاپ كردم، در چهل و سه سالگي. بنابراين كتابي كه در جواني نوشته باشم، ندارم. - حتي در كشوي ميزتان؟ - نه. همه نوشتههاي جوانيام گم شده است. البته خيلي بد است. من قبل از اولين كتابم خيلي نوشتم، گرچه قابل چاپ نبود. - به نظر شما نقش يك نويسنده چيست؟ خيالپردازي يا تفسير واقعيت؟ - ارزشهاي بسياري وجود دارد. كانت كتابي دارد كه درباره نقد قوه قضاوت است. در كتابهايي كه ميخوانم و همانطور كتابهايي كه مينويسم، به دنبال ارزش ادبي هستم كه كانت ميگويد. كانت معتقد است زيبايي كه همگان ميپسندند، يك غايتمندي بيپايان و يك ضرورت ذهني است. به نظر من ارزش ادبي همان چيزي است كه كانت بيان ميكند و نقش نويسنده، خلق ارزش ادبي است و نه چيز ديگر. ماهنامه لير - ژوئيه 2006 تلخيص و ترجمه: سامان ايرانی |