رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۸ فروردین ۱۳۸۶

جهان را دگرگون کن

تصویر برشت روی یکی از کتاب های شعر اوبرای پنجاهمین سال درگذشت برشت
شعار برشت این بود: جهان را دگرگون کن. زیرا جهان نیازمند دگرگونی ست. پنجاه سال پس از مرگ برشت، این شعار همچنان بحث برانگیز است. آیا انسان به راستی می تواند جهانش را دگرگون کند؟

نویسنده‌ی باتجربه و دنیادیده‌ای مانند برشت به خوبی می‌دانست که جامعه‌شناسان، فیلسوفان، روحانیون، دانشمندان و سیاستمداران در وهله‌ی نخست جهان را دگرگون می‌کنند. با این حال تا زنده بود، امید داشت که شاعران و نویسندگان هم بتوانند با آثارشان سهمی در دگرگونی جهان داشته باشند.

 پنجاه سال پس از مرگ برشت یکی از موضوعاتی که منتقدان را به خود مشغول داشته این نکته است که هنرمند تا چه حد می تواند با اثرش جهان را از خود متأثر کند.

 تآتر آموزشی نشانه‌ای از دگرگون‌پذیری جهان

 برشت آورنده‌ی سبکی در تآتر است که در ایران از آن به عنوان تآتر آموزشی یاد کرده‌اند. در این نوع تآتر با ترفندی به نام «بیگانه‌سازی» رابطه ی تماشاگر با صحنه دگرگون می‌شود. بازیگر از نقشش بیرون می‌آید و تماشاگر را مستقیم مخاطب قرار می‌دهد.

 کارگردان با برخی ترانه‌ها یا متن‌هایی که روی صحنه قرائت می‌شود تلاش می‌کند تماشاگر را از موضع به اصطلاح خنثی بیرون آورد و او را در ماجراهای روی صحنه شریک کند. با این ترفندها کارگردان مانند آموزگاری به تماشاگر می‌آموزد که همان گونه که او می‌تواند وقایع روی صحنه را تغییر دهد، در صحنه‌ی اجتماع و سیاست هم می‌تواند اعمال نظر کند. از این رو تآتر آموزشی نه تنها تآتری‌ست با سویه‌های اخلاقی، بلکه در مجموع نشانه‌ای‌ست از دگرگون‌پذیری جهان.

 برشت در نمایش‌هایش شرح‌های صحنه را به دقت وصف می‌کرد و همراه با عکس‌ها و قطعاتی از موسیقی که مناسب با حال و هوای نمایش بود، طرحی کلی از نمایش پی‌می‌ریخت. باقی همه در روی صحنه با شرکت تماشاگر اتفاق می‌افتاد. دیگران می‌توانستند برای اجراهایی مشابه دست‌نویس‌ها را از برشت به امانت بگیرند. از مهمترین یاران برشت می‌توان از همسر دوم او خانم هلنه وایگل نام برد که در نقش مادر کوراژ درخشید و این شخصیت را جاودانه کرد.

 محبوبیت برشت در آلمان

 برشت پس از شکسپیر و برادران گریم محبوب‌ترین و پربیننده‌ترین نمایشنامه‌نویس آلمان است. از میان نمایش‌هایش، نمایش سیاسی «اپرای سه پولی» و «مادر کوراژ و فرزندانش» که به جنگ و سودجویانی که در بحبوحه‌ی جنگ به فکر مال‌اندوزی هستند می‌پردازد، در کشورهای آلمانی‌زبان بارها به نمایش درآمده و هنوز هم پس از پنجاه سال که از مرگ برشت می‌گذرد از محبوبیتی خاص برخوردار است، چنان‌که کلاوس پیمن از کارگردانان مهم تآتر آلمان و نخستین مدیر تآتری که برشت و همسرش در برلین تآسیس کردند گمان دارد که سویه‌ی سیاسی تآتر برشت از نو در آلمان مطرح می‌شود. با توجه به بیکاری فزاینده در آلمان و قدرت گرفتن احزاب چپ در این کشور این امر قابل تأمل است.

 برشت در نوشته‌هایش درباره‌ی تآتر بارها به «نبرد طبقاتی» اشاره دارد. با این حال چنین به نظر می‌رسد که این مفهوم در نظر او بیش از آن که یک مفهوم سیاسی باشد، موضوعی‌ست که بر محور آن نمایشنامه‌هاش شکل می‌گیرد. دورن‌مت، نمایشنامه‌نویس شهیر آلمانی‌زبان یادآور می‌شود: «برشت قاطعانه می‌اندیشد، زیرا او قاطعانه به بسیاری چیزها نمی‌اندیشد.» برشت همواره تلاش می‌کرد آموزه‌های ایدئولوژیک را با زندگی تطبیق دهد و هنگامی که در این کار ناموفق بود، از این آموزه‌ها به سود زندگی صرف‌نظر می‌کرد.

ناپایداری در زندگی

 برشت در شهر آگسبورگ آلمان به دنیا آمد و در برلین شرقی، در سن پنجاه و هشت سالگی درگذشت. پس از جنگ جهانی دوم برشت از تبعید به آلمان بازگشت و برلین شرقی، پایتخت جمهوری دموکراتیک آلمان را برای سکونت برگزید. برشت هرگز به عضویت حزب کمونیست درنیامد. او که فرزند یک کارخانه‌دار بود، هرگز نتوانست خود را کاملا با سیاست‌های حزب کمونیست همسو کند.

 از برشت چهل و هشت نمایش‌نامه و دو هزار و سیصد و سی و چهار قطعه شعر به جا مانده است. «مادر کوراژ و فرزندانش» و «انسان خوب سزوان» و «زندگی گالیله» که از مهم‌ترین نمایش‌نامه‌های برشت به شمار می‌آیند، در سال‌های 1938 تا 1945 در تبعید نوشته شده‌اند. برشت در سال‌های جنگ از راه پراگ خود را به دانمارک رساند. تبعید دانمارک از خلاق‌ترین دوره‌های زندگی او به شمار می‌آید. در سال 1941 از دانمارک به آمریکا رفت، و در دوران مک‌کارتی که نویسندگان کمونیست را به اتهام «تلاش‌های ضدآمریکایی» محاکمه می‌کردند، او را نیز به محکمه کشاندند. بعد از این ماجرا برشت در سال 1947 آمریکا را برای همیشه ترک کرد.

 برشت مجذوب انسان بود و خوی استعمارگرش. او در نوشته‌هایش از «طبیعت ناپایدار آدمی» یاد می‌کند. زندگی عشقی برشت مشحون از این ناپایداری‌ست. سال‌ها برشت و جایگاهش در ادییات نمایشی و ادبیات تغزلی آلمان محل تردید بود. با این حال این حقیقتی‌ست که برشت تا زنده بود بر ضد استعمار و برای احقاق حقوق انسانی قلم زد.

 او اما متوجه بود که نمی‌تواند جهان را دگرگون کند. شاید به همین دلیل به افسانه و جهان افسانه‌ها پناه می‌آورد. هندوستان ِ نمایش ِ «آدم، آدم است» و روسیه‌ی «مادر کوراژ» و لندن ِ «اپرای سه پولی» و شیکاگوی «یوحنای مقدس» همانقدر شهرهای افسانه‌ای هستند که شهر سزوان در چین.

 برشت در بیست و یک سالگی نوشت: من روزی یک شاعر کلاسیک خواهم شد. به رغم همه‌ی تردیدها پیشگویی او پنجاه سال پس از مرگش تحقق یافت.

حسین نوش آذر
 nushazar@email.de

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

تبریک می گویم. شما با خلق این اثر جهان مرا دگرگون کردید. مخاطب را از موضع خنثی بیرون کشیدید و او را واداشتید که در خلق لحظات مشارکت کند. من با لحظه لحظه این داستان زندگی کردم. یک داستان تجربی یا یک داستان آموزشی هر چه که هست یک داستان واقعی است. قبلا این جمله را نیز این جا خوانده بودم نیمی از جهان از آن من است.
مطلبی هم بود در باب مطابقت آثار بن و برتولت برشت

-- میترا حافظی ، Oct 10, 2006 در ساعت 12:15 PM

ممکنه اسم منو پاک کنید

-- پنهان ، Oct 11, 2006 در ساعت 12:15 PM

اعتراف می کنم

-- sheyda ، Oct 14, 2006 در ساعت 12:15 PM

در باره ی زندگی خصوصی گالیله بنویسید

-- بدون نام ، Apr 17, 2007 در ساعت 12:15 PM