رادیو زمانه > خارج از سیاست > این سو و آن سوی متن > هنر، راه روییدن خود را میجوید | ||
هنر، راه روییدن خود را میجویدعباس معروفیmaroufi@radiozamaneh.comهرچند که رژیمهای دیکتاتوری تمام تلاش خود را بهکار میگیرند تا هنر را سیاسی کنند و در خدمت خود درآورند، اما هنر، تن به بازیهای حقیر نداده و از لای سنگلاخها، راه روییدن خود را میجوید. تاریخ هنر خود را میسازد. هر واقعه و حادثهای، بستری میشود تا هنر بازیهای خود را نمایش دهد.
در هر پیچ تاریخ، رویش بیدریغ ترانههاست. بر هر دیواری که در تاریخ ساخته و پرداخته میشود، یک تابلوی نقاشی خود را میآویزد. در هر میدان تاریخ، تندیسی هنرمندانه قد میافروزد؛ و مردم شعر و موسیقی محبوب خود را زمزمه میکنند و میگذرند. با همین قصهها و شعر و موسیقی است که لحظهها را تاب میآورند. هنر، تاریخ را میسازد. آنجا که هیچ کتاب تاریخی، نمیتواند شرایط اوضاع زمانهای را توصیف کند، هنر لحظهها و زندگی مردم را شهادت میدهد. شده گاه برای درک دورهای از روسیه، ناامید از کتابهای تاریخی، به سراغ آثار تولستوی، داستایوسکی و چخوف رفتهایم و در آنهمه رنگ و نشان و رنج و شادی و زندگی و نشانه به تماشا نشستهایم. شده گاه برای حس لحظههای دوران جنگ، کتابهای تاریخ را ورق زدهایم و بعد رمان عاشقانهای از همینگوی، لحظه به لحظهی زندگی در جنگ را برایمان توصیف کرده است. شعر و داستان و رمان و نقاشی و موسیقی با انگیزههای گوناگون آفریده میشوند. گاه، گوشه و کنار میمانند و گاه، به انتشار میرسند، اما دانهی هنری هرگز پنهان نمیماند. گم نمیشود. اگر چیزی هنر باشد، جایی در خاکی قد میکشد، سبز میشود و خود را نشان میدهد. ادبیات مقاومت، حاصل رنج تاریخی یک آدم است که به گونههای مختلف بر کاغذ مینشیند. گاه به شکل طنز، گاه در قالب گزارش، گاه به صورت نامه، گاه در هیئت داستان و گاه به زبان شعر. وقتی شعر میشود، باید به تمامی شعر باشد تا در تاریخ ماندگار شود. در کلام و حس و تصویر و سکوت بین واژهها. در برنامهی ادبیات مقاومت امروز، یک شعر ارائه میکنم. شعری از «مهدیه»، دانشجوی معماری ایران که شاعر و داستاننویس است. من بههزار دلیل نمیتوانم «مهدیه» را معرفی کنم. تنها به اسم او اکتفا میکنم تا روزی و روزگاری در فضای آزاد به معرفی کاملش بپردازم. از «مهدیه» خواستم که شعرش را با صدای خودش برای شنوندگان زمانه بخواند. شعری عاشقانه، با تصویرهای ناب از فضای امروز، که دسته گلی است در گلدان ادبیات مقاومت! معشوق تو تصویر چشمان باز با شلیک هر دکمه تسخیر لبانت اجتنابناپذیر بود میان خیل عظیم شهیدان چون پروانهای با بالهایی تنومند معشوق تو آن شب بیرق بیتاب انگشتانم را |
نظرهای خوانندگان
این کلی گویی های مضحک و ابتدایی درباره هنر مقاومت، آن هم با آن زبان شعاری و احساساتی چه می گوید؟ در همان اولین پاراگراف این متن خطای دستوری وجود دارد. آیا هدف واقعی شما پیشرفت فرهنگی است یا نان و آب رساندن به رفیق خودتان؟ فکر نمی کنید که خوانندگان شما شعور بالاتری دارند و نمی توان با مقاله ای چنین سطحی فریبشان داد؟ لطفا به شهرت افراد معروف توجه نکنید! هر اشتهاری الزاما اعتبار نیست. ممنون
-- مینو ، Jun 27, 2010 در ساعت 03:55 PMخانم مينو خانم آيا شما به هيچ عنوان با ادبيات و هنر آشنايي داريد؟ آيا به هيچ عنوان فرصت انديشيدن و يا حتي توان انديشيدن داشته ايد؟
-- پیمان ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:55 PMآيا مي دانيد چه مي گوييد؟
اين نثر گستاخ شما چه مي خواهد بگويد؟
اصلا چه دارد كه بگويد. چه نتيجه اي بايد گرفت.
اگر اين ها كلي گويي است شما بفرماييد به اطناب بگوييد تا ببينيم چه مي كنيد
به استاد ما كه سال هاست با او خو گرفته ايم بي دريغ بي احترامي مي كنيد و بي شك نمي فهميد چه مي كنيد.
به خود بياييد تا بدانيد در چه جهالتي به سر مي برديد .
حيا كنيد كه اين راديو با حضور استاد معروفي و امثال اوست كه كه راديو زمانه شده است
مطالعه كنيد فرا بگيريد و بيانديشيد تا هر چه زود تر بتوانيد در همين پست اظهار پشيماني از گفته هاي مهمل گون خود كنيد .
و بدانيد عباس معروفي براي ما آن نقطه روشني است است كه در تاريكي مطلق يافته ايم و بي شك تا به ابد پي رو اش خواهيم بود و درس هايش را تا به ابد زمزمه خواهيم كرد.
شعر زیبایی بود.
-- xxx ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:55 PMدوستان گرامی، در جواب به کامنت شخصی به اسم "پیمان" کامنتی فرستادم که احتمالا به علت طولانی بودن منتشر نشده. به شکل زیر خلاصه اش کردم، لطفا آنرا منتشر کنید:
یک نگاه به کامنت فردی بنام "پیمان" کافیست تا نشان بدهد تبلیغ گسترده عباس معروفی کم کم دارد یک فرقه دینی از او می سازد.
این جملات را بخوانید و ببینید در رادیوی شما چگونه مخالفان معروفی به توبه دعوت می شوند : "به استاد ما كه سال هاست با او خو گرفته ايم بي دريغ بي احترامي مي كنيد و بي شك نمي فهميد چه مي كنيد...حيا كنيد ...و بيانديشيد تا هر چه زود تر بتوانيد در همين پست اظهار پشيماني از گفته هاي مهمل گون خود كنيد.
به خود بياييد تا بدانيد در چه جهالتي به سر مي بريد. بدانيد عباس معروفي براي ما آن نقطه روشني است كه در تاريكي مطلق يافته ايم و بي شك تا به ابد پي رو اش خواهيم بود و درس هايش را تا به ابد زمزمه خواهيم كرد ."
درست که عباس معروفی معروف شده، اما از کی تا حالا مسیح شده؟!
-- داود ، Jun 29, 2010 در ساعت 03:55 PMاین توصیفات را صرفا در مورد مسیح و قدیسان بکار می برند...
لطفا با روشنگری و نشر عقاید مخالفان جلوی این خرافات و شخص پرستی ها را بگیرید .
داود عزيز نوشتارتان قابل درك نيست .
گنگ مي نويسيد يا شايد نمي دانيد كه چه مي خواهيد بنويسيد .
شما با پژوهش هاي آقاي معروفي مخالفيد يا با آقاي معروفي؟
چه تبليغي براي آقاي معروفي صورت گرفت ؟
آيا اين كه كتاب هاي ايشان از نمايشگاه بين المللي كتاب و ساير كتاب فروشي ها جمع مي شود تبليغ است ؟
آيا اين كه آقاي معروفي از سر فروتني به ميان ما آمده برايمان مي نويسد به نظر هايمان گوش مي كند و با مهر پاسخ مي گويد يعني اين كه براي خود تبليغ مي كند؟
خانم مينو خانم ،در پاراگراف اول متن آقاي معروفي در بالا مدعي است از آقاي معروفي اشتباه دستوري يافته است.
اگر اشتباه نكنم منظور خانم مينو قسمتي است كه نوشته شده( تندیسی هنرمندانه قد میافروزد) كه يك اشتباه تايپي است( اگر برنامه صوتي را گوش بدهيد كاملا عيان است). و كوتاهي از سوي ديگراست نه از جانب استاد و در ثاني اين اشتباه به هيچ عنوان دستوري نيست.
شما و دوستتان مينو از چه چيزي دلگيريد؟
چه چيزي شما را آزرده مي كند ؟
بله پيغام من با تعصب همراه بود و هست. اما نه تعصب به آقاي معروفي بلكه تعصب به انديشه ،تعصب به خرد .
زان كه مي بينم براي ايشان با سببي نا معقول با واژه هاي كوچه و بازاري نقدي مي نويسند كه هر پوينده ي خردمندي جز ريشخند چيزي نثار اين نوع نقد نمي كند .
و هر آن چه به خانم مينو گفته ام سزاوار شما نيز مي دانم.
از اين تيره انگاري بپرهيزيد و كج روي را به دست زوال بسپاريد .
در پايان به شما بايد بگويم نوشته هاي آقاي معروفي جمله به شكل پژوهش ارائه شده اند و در آن ها چيزي گدازنده نمي يابم كه مايه برافروختگي شما و دوستانتان شود .
بخوانيد و فرا بگيريد اميد است به خود باز آييد و مسير خويش را بيابيد و پشيماني خويش را در همين پست عيان كنيد.
-- پيمان ، Jun 30, 2010 در ساعت 03:55 PMجواب به کامنت فردی به اسم "پیمان":
-- داود ، Jul 1, 2010 در ساعت 03:55 PM"پیمان" عزیز، همانطور که خواسته ای، به این وسیله از گفته های خود توبه می کنم و از تو ممنونم که مرا با نور جاودانی عباس معروفی از ضلالت و جهالت نجات دادی.
اعتراف می کنم که گمراه بودم، اما از هنگامی که به قول تو عباس معروفي "از سر فروتني [از آسمان] به ميان ما آمده، برايمان مي نويسد، به نظر هايمان گوش مي كند، با مهر پاسخ مي گويد" و دست نوازش به سرمان می کشد، احساس می کنم راه حق را یافته و شفا یافته ام...
من چند دوست کر و لال و کور و کچل هم دارم که هر چه معالجه کرده اند افاقه نکرده است، اما از وقتی نور عباس معروفی به آنها تابیده همگی زندگی جاودانی یافته اند.
با دلی سرشار از معرفت عباس معروفی برای تو و همه پیروان صدیق آن حضرت سلامتی آرزو می کنم. آمین!
این مطلب آقای عباس معروفی در باره ادبیات مقاومت یک جورهایی قرو قاطی و سرهم بندی شده به نظر می رسد. مثل انشاء دیبرستانیهاست.
-- نیلوفر ، Jul 2, 2010 در ساعت 03:55 PMنمی دانم چرا نوشته های این آقای معروفی به دلم نمی نشیند. نوشته هایش بوی دروغ و فرصت طلبی می دهد. به ظاهر نوشتن را دوست دارد، اما هر چه هم که زور می زند، نوشته هایش دوست داشتنی نمی شود. امکانات بی درو پیکری هم در اختیارش قرار گرفته، با این حال باز به جایی نرسیده. دخترهای محروم را ممکن است با صدایش که سعی می کند شاعرانه باشد، حالی به حالی کند، اما با تجربه ها را به خنده می اندازد. مدام در حال کپی و تقلید کار دیگران است و همه اش در پی این است که به چه کلکی هوای چه کسی یا کسانی را داشته باشد تا مشتریهایش بیشتر شود.
می خواهد به هر شکلی که شده جلب توجه کند. اقتضا کند، هر جنجالی براه می اندازد یا از آن استقبال می کند و به هر رنگی در می آید : سیاسی می شود، غیر سیاسی می شود، مذهبی می شود، غیر مذهبی می شود... به هر ساز زمانه می رقصد تا در معرکه اش عده ای را جمع کند.
به نظر من حتی درگیر شدنش با حکومت هم نه از بابت جدی بودن او، بلکه ناشی از حماقت و فلاکت خود رژیم اسلامی بود. رژیم آخوندها از فرط پیسی کارش به آنجا کشید که حتی عباس معروفی را هم نتوانست تحمل کند ...
بسیارند نویسندگان ایرانی که با شرافت و بی جنجال کار میکنند و ادعایی هم ندارند، با اینحال کارهای نسبتا خوبی هم دارند (مثل محمد رضا صفدری).
در عوض این آقای معروفی تا بخواهی جنجال و سر و صدا دارد و یک خروار هم کتاب و مطلب نوشته، اما دریغ از یک مثقال صداقت و راستی .
سلام بر همه و سلام بر استاد نازنینم عباس معروفی ..
-- مرکاوا ، Jul 3, 2010 در ساعت 03:55 PMتحلیل ها را خواندم . از دسته گل خواندن شعر خانم مهدیه توسط عباس عزیز تا بحث از مسیر خارج شده ی دوستان، داوود و پیمان .
از اینکه عباس معروفی به عنوان یک نویسنده بزرگ می تواند صاحب نظر باشد شکی نیست . این صاحب نظری در نگاه حیرت انگیز او به ادبیات داستانی قابل توجه است . اما در شعر چندان چشم اندازی برای نگاه او نمی بینم . اینکه هر متنی دارای ارزش ادبی خاص خود است ، درست . اما شعر ، زایش هر روزه زبان و دید غیرمتعارف و جستجوگر در پدیده هاست . شعر بالا چیزی برای ارائه ندارد جز تصاویر کلیشه ای ، شعار زده و تنبل ، که ارائه ی ان توسط عباس معروفی فقط و فقط می تواند به قصد تشویق باشد .
با سلام
-- maryam ، Jul 31, 2010 در ساعت 03:55 PMبا نظر مرکاوا در مود این شعر موافقم.
شعر بالا چیزی برای ارائه ندارد جز تصاویر کلیشه ای ، شعار زده و تنبل ...