رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۹ فروردین ۱۳۸۹

زمانه‌ی خیره‌سری و حاشا و دروغ است

عباس معروفی

به تجربه و رفتار ثابت شده که جمهوری اسلامی به ویژه دولت فعلی، هیچ محلی برای اعراب ادب و فرهنگ و هنر ایران قائل نیست.

Download it Here!

ادبیات و هنر و فرهنگ از دید اینها هیچ اهمیتی ندارد. حتی مطرح هم نمی‌شود. برای این دولت مطرح نیست که ادبیات کجاست؟ چه تولید می‌شود؟ چه بلایی بر سر نویسندگان و مترجمان و ناشران می‌آید؟ و حتی فکر نمی‌کنند که در آینده چه تأثیرات وحشتناکی بر جامعه خواهد گذاشت. فقط این مهم است که قدرت اتمی باشند، به هر قیمتی و تا پای جان و رفتار انتحاری پای آن ایستاده‌اند. وقتی آدمی را با ماشین له می‌کنند و با سه حرکت آدم و ماشین و کشتن را وقیحانه حاشا می‌کنند توقع دارید برای توقیف و حذف و سانسور، پاسخگو باشند؟

به نظر می‌رسد دیگر واژه‌ها کار نمی‌کنند، دیگر انتقاد و نوشتن و اعتراض کاری صورت نمی‌دهد. زمانه‌ی خیره‌سری و حاشا و دروغ است. به نظر می‌رسد بسیاری از مقالات و انتقادات و نوشته‌ها زمان مصرف‌شان سر آمده است. دیر شده و معمولاً در چنین وضعیتی که کلمه کار نمی‌کند تفنگ‌ها به حرف می‌آیند. به این صورت است که مردم زندگی عادی و طبیعی ندارند. همه گوش به زنگ و آماده‌اند که اتفاق مهمی بیفتد. حالا در چنین وضعیتی ادبیات و هنر چه جایی دارد؟

در چنین وضعیتی فقط خبر، آن‌هم تیتر خبرها در نفس جامعه می‌چرخد و همه‌چیز تحت‌الشعاع خبری مهم قرار می‌گیرد. مردم منتظرند میوه‌ی گندیده بیفتد و دولت مراقب است که سقف آسمان بر سرش فرود نیاید. در چنین وضعیتی نه تنها ادبیات و هنر و فرهنگ بلکه زندگی نیز جریان معمولی‌اش را طی نمی‌کند.

وقتی مطلب حسین سنا‌پور رمان‌نویس معاصر را می‌خوانیم به سادگی متوجه می‌شویم که هیچ قانون و نظمی هم در این خفقان فرهنگی و سرکوب وجود ندارد. حسین سناپور نوشته است:

«نام این شرایط چیست؟ ديروز از نشر چشمه به‏ام خبر دادند كه ارشاد برگه‏ى اعلام وصول چاپ پنجم رمان ويران مى‏آيى را نداده و آن را موكول به بررسى مجدد اين رمان كرده است. اعلام وصول درواقع اجازه‏ى خروج كتاب از چاپخانه است. يعنى هر كتابى علاوه بر داشتن مجوز نشر، وقتى چاپ شد بايد از ارشاد مجوز خروج از چاپخانه را هم بگيرد.

طبيعى است كه «ويران مى‏آيى» مجوز چاپ را داشت و در همين دولت هم يكى دو بار چاپ شده بود، همانطور كه رمانِ نيمه‏ى غايب مجوز داشت و بعد از چاپ پانزدهم در اردیبهشت ماه سالِ پيش، مجوزش گرفته شد و چاپ مجددش موكول به بررسى مجدد شد؛ بررسى‏‌ای كه بعد از نزديك به ده ماه هنوز انجام نشده و ارشاد نظرِ آخرش را درباره‏ى اين كتاب اعلام نكرده است. همان‏طور كه اعلام نكرده بودند كه «نيمه‏ى غايب» چرا مجوزِ نشرش پس گرفته شد، رمان «ويران مى‏آيى» را هم اعلام نكرده‏اند كه چرا حالا كه كتاب چاپ شده و آماده‏ى پخش است، مى‏خواهند بررسى مجددش كنند و چه مشكلى در آن پيدا كرده‏اند. همين كار را البته پيش از اين دو رمان با مجموعه‏ى مقالاتم با نام «ده جستار داستان‏نويسى» هم كرده بودند.

و باز از همه جالب‌تر ندادن همين اعلام وصول به رمان تازه مجوز گرفته و تازه چاپ شده‏ى «شمايل تاريك كاخ‏ها» است. اين رمانم را بعد از هشت ماه انتظار، سال گذشته، گمانم آذر ماه بود مجوز دادند. اما اواخر اسفند كه چاپ شد، گفتند بايد بررسى مجدد شود و تا حالا كه حدود بيست روز گذشته، اين بررسى انگار انجام نشده و معلوم هم نيست كى قرار است انجام بشود، يا نتيجه‏اش گفته شود.

رمان «لب بر تيغ» هم كه پنج سالى هست در ارشاد مانده. از نشر چشمه به‏ام گفتند كه با اين وضع مجموعه‏ى شعرم را هم كه پارسال مجوز گرفته، ترجيح مى‏دهند فعلاً چاپ نكنند تا تكليف اين يكى دو كتابى كه از من منتظر پخش دارند روشن شود يعنى همين «شمايل تاريك كاخ‏ها» و «ويران مى‏آيى». حق هم دارند. چون ظاهراً داشتن مجوز هم دليلى براى چاپ كتاب و انتشارش نيست. طبيعى است اگر فكر كنند نكند ارشادى‏ها مشكل شخصى با خودم دارند كه حتا كتاب‏هايى را كه خودشان اجازه‏ى چاپ يا پخش‏اش را قبل‏تر داده‏اند، حالا جلوش را مى‏گيرند و تمام سرمايه‏اى كه آنها صرف چاپ كتاب كرده‏اند، معطل و راكد مى‏ماند. به شوخى و جدى هم به‏ام مى‏گويند مگر تو چه كار مى‏كنى؟

واقعاً مگر ما چه كار مى‏كنيم، يا مى‏توانيم بكنيم؟ كار مخفى مى‏كنيم؟ يا كارى غير از همين نوشتن‏مان مى‏كنيم؟ كارى كه بيش‏ترين و بهترين حاصل‏اش مى‏رود زير دستِ همين آقایان تا براى منتشرشدن يا نشدن‏اش تصميم بگيرند و تازه وقتى از نظرشان گذشت و بى‏اشكال تشخيص‏اش دادند، و چاپ كه شد، نظرشان عوض شود، يا پشيمان شوند و جلوش را بگيرند.

به گمان من بخش مهمى از اعتبار هر كس يا هر مجموعه نه فقط به رفتار، كه به ثبات رفتار آن كس يا مجموعه مربوط است، و به اينكه به گفته‏هاش پایبند بماند. در اينصورت است كه حتا اگر ما از رفتارِ و منش كسى خوش‏مان هم نيايد، به هر حال برايش تشخص قائل خواهيم بود و خواهيم توانست رفتار خودمان را با او تنظيم كنيم. گمان نمى‏كنم هيچ برازنده‏ى يك مجموعه‏ى ادارى باشد به‏خصوص حالا كه پنج سالى هم از عمرش مى‏گذرد كه درك روشن و واضحى از خودش و منش‏اش به نويسنده و ناشر ندهد و مدام آنها را سردرگم و دچاِر شك كند، كه بالاخره اين مجموعه با اشخاص مشكل دارد، يا با مقولات، يا با كلمات، يا شهرت كتاب‏ها و آدم‏ها، يا بالاخره با چى؟»

و اما مطلب طنزی خواندم که نویسنده‌اش سعی کرده به شیوه‌ی آیه‌های قرآن طنزش را پیش ببرد. کلاغ سیاه نوشته است:

به نام پروردگار جست‌وجو گر مهربان
بگو پناه می‌برم به فیلتر شکن.۱ نیاز مردم ۲. معبود مردم ۳. از شر دولت سانسور کننده ۴. آن‌کس که دست‌رسی ما را قطع می‌کند ۵. چه از مخابرات دولتی و چه شرکت خصوصی.

به نام جست‌وجوگر محبوب. دبلیو دبلیو دبلیو ۱. این گوگل جستجوگری است که شکی در آن نیست و مایه‌ی نجات جستجوگران است ۲. آنان که به اینترنت دسترسی دارند و روزانه توسط گوگل سرچ می‌کنند و یافته‌های خود را به نام خود نشر می‌کنند ۳. و از روی آن‌چه دیگران نوشته‌اند کپی می‌کنند وبه نام خود منتشر می‌کنند ۴. آنان بسیار پرو تشریف دارند اما راحت لو می‌روند ۵. در حقیقت کسانی که از مطلب دیگران دزدی می‌کنند چه بیم‌شان دهی چه ندهی همینه که هست ۶. گوگل بدون آن‌که آنها بدانند صفحات آنان را هم در جستجوی خودش ثبت می‌کند ۷. همانا آنها بی‌خبرانند ۸.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

من خیلی خوشحالم که حداقل به کتابهای شما مجوز میدن.

-- بهزاد ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:48 PM

البته جز براي آقاي سناپور و نشر چشمه وضعيت خنده داري است.
بايد نشست و حسابي به ريش آقايان ارشادي كه خود نياز به ارشاد دارند خنديد.
دنيا را ببين كه متولي هم امامزاده را قبول ندارد!!

-- ، Apr 18, 2010 در ساعت 03:48 PM