رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسه در متن > زمانهی خیرهسری و حاشا و دروغ است | ||
زمانهی خیرهسری و حاشا و دروغ استعباس معروفیبه تجربه و رفتار ثابت شده که جمهوری اسلامی به ویژه دولت فعلی، هیچ محلی برای اعراب ادب و فرهنگ و هنر ایران قائل نیست.
ادبیات و هنر و فرهنگ از دید اینها هیچ اهمیتی ندارد. حتی مطرح هم نمیشود. برای این دولت مطرح نیست که ادبیات کجاست؟ چه تولید میشود؟ چه بلایی بر سر نویسندگان و مترجمان و ناشران میآید؟ و حتی فکر نمیکنند که در آینده چه تأثیرات وحشتناکی بر جامعه خواهد گذاشت. فقط این مهم است که قدرت اتمی باشند، به هر قیمتی و تا پای جان و رفتار انتحاری پای آن ایستادهاند. وقتی آدمی را با ماشین له میکنند و با سه حرکت آدم و ماشین و کشتن را وقیحانه حاشا میکنند توقع دارید برای توقیف و حذف و سانسور، پاسخگو باشند؟ به نظر میرسد دیگر واژهها کار نمیکنند، دیگر انتقاد و نوشتن و اعتراض کاری صورت نمیدهد. زمانهی خیرهسری و حاشا و دروغ است. به نظر میرسد بسیاری از مقالات و انتقادات و نوشتهها زمان مصرفشان سر آمده است. دیر شده و معمولاً در چنین وضعیتی که کلمه کار نمیکند تفنگها به حرف میآیند. به این صورت است که مردم زندگی عادی و طبیعی ندارند. همه گوش به زنگ و آمادهاند که اتفاق مهمی بیفتد. حالا در چنین وضعیتی ادبیات و هنر چه جایی دارد؟ در چنین وضعیتی فقط خبر، آنهم تیتر خبرها در نفس جامعه میچرخد و همهچیز تحتالشعاع خبری مهم قرار میگیرد. مردم منتظرند میوهی گندیده بیفتد و دولت مراقب است که سقف آسمان بر سرش فرود نیاید. در چنین وضعیتی نه تنها ادبیات و هنر و فرهنگ بلکه زندگی نیز جریان معمولیاش را طی نمیکند. وقتی مطلب حسین سناپور رماننویس معاصر را میخوانیم به سادگی متوجه میشویم که هیچ قانون و نظمی هم در این خفقان فرهنگی و سرکوب وجود ندارد. حسین سناپور نوشته است: «نام این شرایط چیست؟ ديروز از نشر چشمه بهام خبر دادند كه ارشاد برگهى اعلام وصول چاپ پنجم رمان ويران مىآيى را نداده و آن را موكول به بررسى مجدد اين رمان كرده است. اعلام وصول درواقع اجازهى خروج كتاب از چاپخانه است. يعنى هر كتابى علاوه بر داشتن مجوز نشر، وقتى چاپ شد بايد از ارشاد مجوز خروج از چاپخانه را هم بگيرد. طبيعى است كه «ويران مىآيى» مجوز چاپ را داشت و در همين دولت هم يكى دو بار چاپ شده بود، همانطور كه رمانِ نيمهى غايب مجوز داشت و بعد از چاپ پانزدهم در اردیبهشت ماه سالِ پيش، مجوزش گرفته شد و چاپ مجددش موكول به بررسى مجدد شد؛ بررسىای كه بعد از نزديك به ده ماه هنوز انجام نشده و ارشاد نظرِ آخرش را دربارهى اين كتاب اعلام نكرده است. همانطور كه اعلام نكرده بودند كه «نيمهى غايب» چرا مجوزِ نشرش پس گرفته شد، رمان «ويران مىآيى» را هم اعلام نكردهاند كه چرا حالا كه كتاب چاپ شده و آمادهى پخش است، مىخواهند بررسى مجددش كنند و چه مشكلى در آن پيدا كردهاند. همين كار را البته پيش از اين دو رمان با مجموعهى مقالاتم با نام «ده جستار داستاننويسى» هم كرده بودند. و باز از همه جالبتر ندادن همين اعلام وصول به رمان تازه مجوز گرفته و تازه چاپ شدهى «شمايل تاريك كاخها» است. اين رمانم را بعد از هشت ماه انتظار، سال گذشته، گمانم آذر ماه بود مجوز دادند. اما اواخر اسفند كه چاپ شد، گفتند بايد بررسى مجدد شود و تا حالا كه حدود بيست روز گذشته، اين بررسى انگار انجام نشده و معلوم هم نيست كى قرار است انجام بشود، يا نتيجهاش گفته شود. رمان «لب بر تيغ» هم كه پنج سالى هست در ارشاد مانده. از نشر چشمه بهام گفتند كه با اين وضع مجموعهى شعرم را هم كه پارسال مجوز گرفته، ترجيح مىدهند فعلاً چاپ نكنند تا تكليف اين يكى دو كتابى كه از من منتظر پخش دارند روشن شود يعنى همين «شمايل تاريك كاخها» و «ويران مىآيى». حق هم دارند. چون ظاهراً داشتن مجوز هم دليلى براى چاپ كتاب و انتشارش نيست. طبيعى است اگر فكر كنند نكند ارشادىها مشكل شخصى با خودم دارند كه حتا كتابهايى را كه خودشان اجازهى چاپ يا پخشاش را قبلتر دادهاند، حالا جلوش را مىگيرند و تمام سرمايهاى كه آنها صرف چاپ كتاب كردهاند، معطل و راكد مىماند. به شوخى و جدى هم بهام مىگويند مگر تو چه كار مىكنى؟ واقعاً مگر ما چه كار مىكنيم، يا مىتوانيم بكنيم؟ كار مخفى مىكنيم؟ يا كارى غير از همين نوشتنمان مىكنيم؟ كارى كه بيشترين و بهترين حاصلاش مىرود زير دستِ همين آقایان تا براى منتشرشدن يا نشدناش تصميم بگيرند و تازه وقتى از نظرشان گذشت و بىاشكال تشخيصاش دادند، و چاپ كه شد، نظرشان عوض شود، يا پشيمان شوند و جلوش را بگيرند. به گمان من بخش مهمى از اعتبار هر كس يا هر مجموعه نه فقط به رفتار، كه به ثبات رفتار آن كس يا مجموعه مربوط است، و به اينكه به گفتههاش پایبند بماند. در اينصورت است كه حتا اگر ما از رفتارِ و منش كسى خوشمان هم نيايد، به هر حال برايش تشخص قائل خواهيم بود و خواهيم توانست رفتار خودمان را با او تنظيم كنيم. گمان نمىكنم هيچ برازندهى يك مجموعهى ادارى باشد بهخصوص حالا كه پنج سالى هم از عمرش مىگذرد كه درك روشن و واضحى از خودش و منشاش به نويسنده و ناشر ندهد و مدام آنها را سردرگم و دچاِر شك كند، كه بالاخره اين مجموعه با اشخاص مشكل دارد، يا با مقولات، يا با كلمات، يا شهرت كتابها و آدمها، يا بالاخره با چى؟» و اما مطلب طنزی خواندم که نویسندهاش سعی کرده به شیوهی آیههای قرآن طنزش را پیش ببرد. کلاغ سیاه نوشته است: به نام پروردگار جستوجو گر مهربان به نام جستوجوگر محبوب. دبلیو دبلیو دبلیو ۱. این گوگل جستجوگری است که شکی در آن نیست و مایهی نجات جستجوگران است ۲. آنان که به اینترنت دسترسی دارند و روزانه توسط گوگل سرچ میکنند و یافتههای خود را به نام خود نشر میکنند ۳. و از روی آنچه دیگران نوشتهاند کپی میکنند وبه نام خود منتشر میکنند ۴. آنان بسیار پرو تشریف دارند اما راحت لو میروند ۵. در حقیقت کسانی که از مطلب دیگران دزدی میکنند چه بیمشان دهی چه ندهی همینه که هست ۶. گوگل بدون آنکه آنها بدانند صفحات آنان را هم در جستجوی خودش ثبت میکند ۷. همانا آنها بیخبرانند ۸. |
نظرهای خوانندگان
من خیلی خوشحالم که حداقل به کتابهای شما مجوز میدن.
-- بهزاد ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:48 PMالبته جز براي آقاي سناپور و نشر چشمه وضعيت خنده داري است.
-- ، Apr 18, 2010 در ساعت 03:48 PMبايد نشست و حسابي به ريش آقايان ارشادي كه خود نياز به ارشاد دارند خنديد.
دنيا را ببين كه متولي هم امامزاده را قبول ندارد!!