رادیو زمانه > خارج از سیاست > این سو و آن سوی متن > آلبومهای عکس قدیمی | ||
آلبومهای عکس قدیمیاخیراً وبلاگ نویسان و روزنامهنگاران و فعالان سیاسی در کنار فعالیتهای عادی خود دست بهکار نمایش چیزی شدهاند که سالها در ذهنها جا مانده بود. آلبومهای عکس قدیمی!
بسیاری به آلبومهای عکس روی میآورند و عکسهای سالهای گذشته و قدیمی را ورق میزنند. عکسهایی از سالهای نخست انقلاب، و این که کی کنار کی قرار گرفته، چه کسانی به رهبر انقلاب نزدیکتر بودهاند و چه کسانی کنار همدیگر در یک عکس جا گرفتهاند. به نظر میرسد که عکسها پاره شدهاند و پارهشدن عکس رهبر انقلاب نیز، بر همین مسأله صحه میگذارد. چه کسی عکسها را پاره کرده است؟ آیا پارهگی عکسها نماد پارهگی رابطههاست؟ بدین معنا که هر عکسی را باید از بالا به پایین چندبار پاره پاره کرد تا مهجوری افراد به چشم بیاید؟ زمانی آدمها به سراغ آلبومهای قدیمی میروند که یکجا بخواهند از آغاز همه چیز را آغاز کنند. میخواهند ببینید، خب، آنجا آنها در کنارهم خوش و خندان متحد شده بودند که مخالفان خود را به هر قیمتی و با هر ترفند و برچسبی نابود کنند و حالا برخی از آدمهای عکسها خود به سرنوشت قربانیان خود گرفتار آمدهاند. اگر در آلبومها بگردیم و بتوانیم همه عکسها را پیدا کنیم، بسیاری از اعدامشدگان آن دوره در بسیاری از عکسها خوش و خندان به دوربین نگاه میکنند. اما انگار دریچهی دوربین کالیبر اسلحهای بوده که گلولهای چرخان از دهانهاش بیرون زده و قلب چهرهای خندان را خاموش کرده است. این رسم روزگار است. دنیا اثر وضعی دارد. آنان که برای اعدام سران رژیم یا مخالفان انقلاب یا منتقدان نظام، و یا آنان که اعدام جوانان شعارنویس را تأیید کردند و برآن هورا کشیدند و کف زدند و احسنت گفتند، خود به این فتوای خود گرفتار آمدند و با همان چیزی که مهر تأیید زده بودند، راهی گورستان شدند. آنان که جشن عروسی و تولد و میهمانی خانوادگی مردم را سمکوب کردند و حریمش را شکستند، فرصت نیافتند که مراسم کمیل و ندبهشان را در فضای امن برگزار کنند؛ تا چشم بهم زدند، کمیل و ندبهشان سمکوب همان فتنهای شد که نامش تجاوز به حریم شخصی نام دارد. قانون اساسی آلمان با این جمله آغاز میشود: هر آدمی حق دارد... تا زمانی که حق آدمها در قانون اساسی حراست و اجرایی نشود و تا زمانی که حق آدمها به حریم شخصی در ذهن مردم نهادینه نگردد، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. روزی به دفتر مجلهها و کافههای روشنفکری و میهمانیها و حریمهای شخصی و مکانهای محترم افراد حمله میشد و آدمهایش را به شکل توهینآمیز با اتوبوس و مینیبوس فلهای به دادگاهها و زندانها بردند. روزی دیگر برگزارکنندگان دعای کمیل به همان سرنوشت دچار میشوند، چرا که خود روزی روزگاری سردمدار و حکومتگر و دولتمرد بودند و خودشان فتوای حمله و تجاوز را صادر کردند. در این بین عکسهای بسیاری هم پاره میشوند. عکسهایی که این روزها از آلبومها درآمدهاند و در سایتها و وبلاگها چیده شدهاند تا بگویند روزی روزگاری این آدمها کنار همدیگر خوش و خندان بودند و باهم بودند و در کار شکار دشمن بودند. اما دشمن که بود؟ چیزهایی را که همان وقتها لگدمال کردند، در اصل حق آدمها بود. چیزی را یادشان رفت مرور کنند؛ حق مخالف و منتقد. یادشان رفت جای منتقدان و مخالفان را حفظ کنند و برای آن حقی قائل باشند. یادشان رفت که جامعهی سالم جامعهای است که منتقد و مخالف داشته باشد، وگرنه آب بیچرخش میگندد. آنقدر به سرکوب مخالفان سرگرم بودند، یادشان رفت "انتقاد و مخالفت یک حق است نه امتیاز". سی سال گذشت و چنین شد که میبینیم. و امروز هزینهی گزافی پرداخت شده است. شاید یاد بگیریم هرآنچه را که نداریم و حالا در روزگار سخت بدان نیاز داریم، به عنوان حق بشناسیم و آن را قانون کنیم و به حراستش گردن نهیم. و زمانی به این گوهر دست مییابیم که موقع وضع قانون حق خریدار و مشتری را به یک چشم بخوانیم و به یک چشم ببینیم و به یک چشم بخواهیم. |
نظرهای خوانندگان
به نظر من هم هر آدمی حق دارد... از جمله حق دارد که آلمانی بلد نباشد. حق دارد بعد از ده سال، بیست سال، صد سال اقامت در یک کشور آلمانی زبان هم چنان آلمانی بلد نباشد و به هیچ کس هم مربوط نیست. ضمناً کسی که آلمانی بلد نیست حق ندارد قانون اساسی آلمان را ترجمه کند. حقش هم این است که شما پیش از انتشار این لاطائلات، از یک نفر که دستکم آشنایی به زبان آلمانی دارد می پرسیدید که "جمله" آغازین قانون اساسی آلمان چه معنی ای دارد.
-- حسنعلیجعفر ، Dec 20, 2009 در ساعت 08:11 PMآقای معروفی! اگر آبروی هر کسی دست خودش نبود، می گفتم مایه آبروریزی همه ما هستید!
آهان یادم رفت بگویم که پاراگراف اول قانون اساسی آلمان یعنی: کرامت انسانی خدشه ناپذیر است. (البته که دروغ بزرگیست)
عزت زیاد
-------------------
من به آلمان نيامده ام که آلمانی ياد بگيرم، آمده ام با جهل و عقب افتادگی و تروريسم مبارزه کنم
قانون اساسی آلمان اصل يکمش چنين است
1) Die Wuerde des Menschen ist...
حق انسان؛ و من اينجا اصلا قرار نبود قانون را بنويسم، انتخاب کرده ام که اين حق را گوشزد کنم. و چقدر برای شما تأسف می خورم جناب حسن علی جعفر که در تاريکی نشسته ايد و به نويسنده ی مملکت تان سنگ می پرانيد، کاش دشمن تان را می شناختيد و کاری می کرديد. از مورچه که کمتر نيستيم. هستيم؟
عباس معروفی
-- Nick ، Dec 20, 2009 در ساعت 08:11 PMآقای معروفی,
لطفأ مزخرفات این حسنعلیجعفر احمق را فراموش کنید. این جور موجودات مأمورند و معذور!!
نوشته اتان فوق العاده بود.
آقای معروفی,
-- Nick ، Dec 20, 2009 در ساعت 08:11 PMلطفأ مزخرفات این حسنعلیجعفر احمق را فراموش کنید. این جور موجودات مأمورند و معذور!!
نوشته اتان فوق العاده بود.
آقای معروفی عزیز:
-- رویا ، Dec 21, 2009 در ساعت 08:11 PMبا شما کاملا موافقم. با دیدن این وقایع به یاد آن داستان معروف زمان جنگ جهانی می افتم که پیش کشیشی رفتند و گفتند دارند یهودیها را می کشند گفت به ما چه، با ما که کاری ندارند، همان بهتر که این قاتلان مسیح بمیرند.بعد گفتند آقا دارند کمونیستها را می کشند، کاری کن،گفت با من که کاری ندارند همان بهتر که این بی دینها بمیرند. هنگامی که به سراغ خودش آمدند دیگر کسی باقی نمانده بود که به داد او برسد. اما جوانان ما یا بخشیده اند یا فعلا به دست فراموشی سپره اند، وگرنه بعد از روشن شدن تکلیف سردمداران فعلی باید به آن سالها نگریست و کشته شدن تعداد زیادی از هم میهنان مبارزمان که شاید دیگر چون آنها را این خاک به خود نبیند، تا بدانیم آن سالها این آقایان که آن زمان برسرکار بودند چه می کردند و بر اساس کدام مصلحت! خاموش بودند. ممنون از شما.
چرا زورتان امده خوب حرفهای درستی گفته. من نمیدانم انسان حق دارد با حق انسان است چه فرقی دارد حسن...
-- arya ، Dec 21, 2009 در ساعت 08:11 PMبابا این بنده خدا حالا یه چیزی گفت ما که تو ایرانیم المانی که بلد نیستیم بفهمیم قانون اساسی المان با چی شروع میشه تازه هم بدونیم که با و یا که بقول حسنعلیجعفر خان مون با شروع بشه چه فرقی برامون میکنه - خوب ٣ نفرید و هر سه تون هم سه ترجمه ی مختلف داده اید و به بنده خدا اقا جفر ی ما توپیده اید که فلانی المانیت خوب نیست و ما گل سر سبدیم - ناسلامتی شما همه تون پیرو خط امامید امامی که تفسیری از قران داده و صد تا ایت الله حوزه ی جهل و جور هم یه تفسیر دیگه داده اند یه ملایی امد بگه حاجی غلط کردی اینجا و عوضی گفتی - خوب نگفته پس شما هم برای اینکه روح امام نازنیمون را توی قبر نیازارید اول یه صلوات بفرستید وبعدش هم از اخوندها یاد بگیرید کجا و کی و کی را زیر سوال و شلاق بکشید . والسلام
-- iran dust ، Dec 21, 2009 در ساعت 08:11 PMدر برابر انتقادهایی که بر شما ایراد می شود صبور باشید و شنوا، ضرری ندارد؛
خوشحال باشید در مقامی نیستید که منتقدان تان وحشت داشته باشند دو کلمه نظرشان را بگویند؛
جایی که نویسنده ی مملکت من می نویسد:
"... اما انگار دریچهی دوربین کالیبر اسلحهای بوده که گلولهای چرخان از دهانهاش بیرون زده و ..."
حق دارم لابد بپرسم "کالیبر" اینجا به چه معناست؟
قضاوت تان درباره ی کشته شدگان اخیر و دستگیر شدگان دعای کمیل هم واقعاً جالب است!
-- خلیل ، Dec 21, 2009 در ساعت 08:11 PMدرست است. کسانی را میبینیم که در عکسها خوش و خندان کنار هم نشستهاند. کسانی که پیش از انقلاب در زندانهای رژیم پهلوی با هم همبند بودهاند٬ حال٬ یکی قاضی دادگاه شده است و دیگری در جایگاه متهم ایستاده است. یکی بازجو شده است و دیگری زندانی. چرا؟ زیرا دشمن مشترک نزد آنها وحدتی ایجاد کرده بود که ناخالصی داشت٬ و کسی نمیتوانست به این ناخالصی اشاره کند. اگر کسی میگفت فرماندهان نظامی اسیر را اعدام نکنید٬ به هواداری از رژیم شاه متهم میشد. و در دورانی که مردم در خیابانها شعار میدادند «برابری٬ برادری٬ حکومت عدل علی» کسی نمیتوانست از «چند و چون» حکومت عدل علی مورد نظر پرسشی کند. جامعه به دو قطب «ما» و «آنها» تقسیم شده بود/ در حالی که «ما» خوبها بودیم و «آنها» مجتمع مجموعهی پلیدیها. یک کمی شبیه امروز.
-- مانی ب. ، Dec 21, 2009 در ساعت 08:11 PMدر اینگونه مواقع٬ با کنار رفتن دشمن٬ تاریخ مصرف وحدت در صف «خوبها» به سر میرسد و در آن الزاما شکاف ایجاد میشود٬ زیرا واقعیت این است که جامعه از گروههای گوناگونی تشکیل شده است که هر یک از آنها منافع٬ نوع فکر٬ منطق و زندگی خود را دارد.
کسی که از ادامهی این روند تکرای نگران است٬ بایستی از سیاه و سفید کردن دست بردارد٬ انتقاد "درونگروهی" را موجه بداند و و دیگران را به آن تشویق کند. باید گفت٬ به این دلیل که شما و من مخالف «آنها» هستیم٬ نبایستی چشم بر خطاها٬ کمبودها و ضعفهای همدیگر ببندیم. باید اجازه بدهیم چیزی را که دوباره احتمال دارد سیسال بعد در عکسهای قدیمی ببینیم٬ همین الان بفهمیم.
--------------------------
همينطوره
آقا چرا شما اصلن تاب تحمل هیچ گونه انتقادی را ندارید؟ چرا هر کس به شما گفت بالای چشمتان ابرو، فوری نویسنده بودن تان را به رخ می کشید و او را «سنگ پران» خطاب می کنید؟ ترجمه تان غلط است برادر، بپذیرید.
-- مریم خیرخواه ، Dec 21, 2009 در ساعت 08:11 PMاسمم را نوشتم که نگویید «سنگ پران»
-------------------------
خانم خيرخواه
بحث مورد نظر من اصلا قانون اساسی آلمان نيست
آن آدم دارد از آبرو!ی ريخته اش حرف می زند، چه خبر شده اينجا؟
پیشترها بعد از ده بیست ساعت کامنت ها رو منتشر می کردید. روش عوض شده؟ یا کامنت من نرسیده؟
-- مانی ب. ، Dec 22, 2009 در ساعت 08:11 PMعباس آقا جان! با همان کامنت اول که يکی گذاشت و نوشت که اصل اول قانون اساسی آلمان ميشه: "کرامت انسانی خدشه ناپذیر است" و بعد هم چندتا گير بی مورد داد تو بايد تشکر می کردی از ترجمه دقيق اصل اول قانون اساسی آلمان و بعد هم به طرف جواب می دادی که بقيه حرف هاش بی مورد است و الکی گير داده. تا قال قضيه کنده ميشد. اما تو در عوض شروع کردی به توجيه اشتباهی که در ترجمه اون اصل کرده بودی و بی خود بی خود خودتو و ما رو عصبی کردی عزيزم. آخه خودخواهی هم حد و اندازه ای داره.
-- مژگان ، Dec 23, 2009 در ساعت 08:11 PMاین نظرات وجوابهای گوناگون فوق نشان از عدم انتقادپذیری و روحیه اسیب دیده همه ما ایرانیان است.دوم اینکه ما به اصل منظور گوینده و یا نویسنده صرف نظر از فهمیدن و یا نفهمیدن ان بی توجهی میکنیم و در هنگام خواندن متن و یا گوش دادن به بیانات، فقط دنبال یک اشکال فنی و یا کوچک از طرف میگردیم. دوستان ما مردم ایران کلا به کمک روانشناس نیازمندیم.
-- mansour piry khanghah ، Jan 6, 2010 در ساعت 08:11 PM