اين سو و آن سوی متن
نگاه دوربين و صدای شاعر
قسمت دوم
پیش از این، در بارهی دو فیلم ایرانی که با محوریت شعر و ادبیات غنایی، ساخته شده، حرف زدم؛ «خانه سیاه است»، اثر فروغ فرخزاد و «بانوی اردیبهشت»، اثر رخشان بنیاعتماد.
در بخش نخست از «خانه سیاه است» گفتم و اینک؛ «بانوی اردیبهشت»
«بانوی اردیبهشت»:
دومین فیلم ایرانی که با شعر و زبان شعری روایت میشود، «بانوی اردیبهشت» نام دارد. فیلمی به کارگردانی رخشان بنیاعتماد، یکی از معدود فیلمسازانی که بارها در ناکجاآبادها و حلبیآبادها و خرابهها، به جستجوی انسانهای ویرانشده رفته و آنها را به تصویر کشیده است.
«بانوی اردیبهشت»، داستان زنی فیلمساز است که در طول فیلم، مشغول ساختن فیلمهای مستندی در بارهی مادران نمونه، زنان زندانی، مادران شهید، زنان کارگر، زنان شکست خورده، زنانی که قربانیاند و با این همه، تقلا میکنند مادر نمونه هم باشند.
این فیلم نیز مانند فیلم فروغ نریشن دارد؛ در طول فیلم شعر میشنویم، و زن نقش اول احساسها و شعرهایش را در دفتر خاطراتش مینویسد و از روی همین دفتر هم آن را میخواند. دفتر خاطراتی که تمامی بار فیلم را بر دوش دارد، با این جملهی آغازین: «زندگی هدیه نیست، حقی است واگذار نشدنی».
زن فیلمساز، دوربین به دست، گویا زندگی خود را در زندگی زنان دیگر جستجو میکند. شوهرش ایران را ترک کرده، او و پسرش با هم زندگی میکنند. در ضمن، او عاشق مردی است به نام دکتر رهبر. اما بین پسر و معشوق معلق مانده است.
پسرش برنمیتابد که او زندگی جدیدی با معشوق راه بیندازد و جایی میگوید: «میدانم که حق با اوست، اما نمیتوانم بپذیرم». با این که میداند خودش روز همسری انتخاب خواهد کرد و مادرش را تنها خواهد گذاشت، اما زیر این بار نمیرود که سایهی مردی روی تن مادرش آرام بگیرد.
مردی که زن را دوست دارد، دکتر رهبر نیز تمام وقت در دفتر خاطراتش شعر مینویسد. همهی احساسش را نسبت به زن مینویسد که همان شعرهای اوست. مردی که در میانسالی، عمیقترین لایههای ذهنش را میکاود تا به عشقاش وصال یابد، و عشقاش زنی است پخته و صبور و زیبا، زنی فیلمساز، روشنفکر و با احساس که پسری هجده نوزده ساله دارد.
زن در طول روز، درگیر زنانی است که باید تصاویرشان را ضبط کند و فیلمهایش را با آنان شکل بدهد. اما در واقع، دارد به خودش سامان میدهد. در میان زنان زندانی و مادران شهید و زنان کارگر، به تصویر آنها نگاه میکند و میخواند:
«جای من
در صف بیانتهای مادران حماسهساز
کجاست؟
صفی که مادران
عشق را در تابوت فرزند
جا گذاشته،
با او به خاک سپردهاند».
زبان مونولوگ که دفتر خاطرات اوست، همه شاعرانه است. زندگیاش، آرزویش، احساساتش، اندوهش، پسرش، عشقاش و همه چیز را با زبان شعر مینویسد و هربهچندی زیر لب زمزمه میکند.
نریشنها همه به موقع ادا میشوند. البته گاه شعرهایی از شاعران نامدار ایران، همچون احمد شاملو و فروغ فرخزاد نیز به این دفتر راه پیدا میکند. اما بیشتر شعرها، دلنوشتههای همان زن فیلمساز است. در واقع زنی دارد فیلمش را با زبان شعر تصویر میکند. همچون نقاشی که شعرهایش را با رنگ بر بوم مینشاند.
زنی که اگر بخواهد با مرد دلخواهش زندگی مشترک بسازد، در اولین حرکت، تاج مادری را از سرش برمیدارند. اما صادقانه تلاش میکند که کسی را به ازای کسی دیگر حذف نکند. تلاش میکند همه را نگاه دارد.
وقتی آنهمه فیلم را تماشا میکردم و به نوشتن مقالهای در این باب میانديشيدم، دریافتم از سر اتفاق نیست که دو زن، در فاصلهی چهل سال، فیلمهایی ساختهاند که تنها با شعر میتوانستهاند سیاهی تصویر را رنگآمیزی و قابل دیدن کنند، و درست در چنین موقعیتی آدم درمییابد که جامعهی بشری چقدر به شعر نیازمند شده است.
هر دو فیلم را میتوان به شکل سمبولیک هم به عنوان محکی از جامعهی بشری درنظر گرفت. زمانی که ما خوشیم، از بیماری خبری نیست، با فقر دست و پنجه نرم نمیکنیم، روزگار به کام میگذرد، شاید شعر هم دردی از ما دوا نکند، چرا که دردی در میان نیست.
اما کافی است جامعهی بشری با فاجعهای به «خانه سیاه است» بدل شود یا از دریچهی دوربین «بانوی اردیبهشت» به دور و اطرافش نگاه کند و مادران شهيد و زنان دل سوخته را عاشقانه ببیند. آن وقت است که شعر و ادبیات، براش از نان شب هم واجبتر میشود.
جایی در رمان تازهام نوشته بودم: «در جنگها و مصیبتها که همه نیازمند و یکسان میشوند، فرهنگ بشری با زبان انسان اولیه به همهچیز فرمان میراند. آنوقت زمان تفاهم است و نقابها فرو میافتند و تنها زبان شعر است که گناه جامعه را همچون باران میشورد.»
به همین خاطر است که اگر میلیونها کلمهی احساسی روی کاغذ بنشیند، شبیه شعر، به نام شعر، نمیتواند شعر شود. این همه مینویسند که به یاد جامعه نمیماند، زود از خاطرهها میرود، حتا از یاد نویسندهاش نیز پاک میشود. شعر اشک دردمندانهی شاعری است که همچون مسیح با جذامیان زیسته و خواسته از بین آنها انتخاب کند.
چه فرقی میکند که این نگاه چه انتخابی خواهد داشت. این انتخاب میتواند پسری باشد، از جامعهی خانه سیاه است و یا مادری که تاج مادر نمونه را به سرش خواهند گذاشت تا سپیدی موهایش از چشم آینه پنهان بماند. آن وقت، میتوانی نامش را بگذاری بانوی اردیبهشت.
|
نظرهای خوانندگان
آقای معروفی نمی دانید این برنامه ها چقدر به ما کمک می کند. لطفا ادامه دهید.سپاس گزارم بخاطر تمام زحمتاتون
-- محمد رضا ، Jul 31, 2009 در ساعت 10:55 AM