اينسو و آنسوی متن
دوربینگیری در رمان
اگر رمان نویس با دوربین نویسندگی ننویسد و با چشم طبیعیاش داستان را روایت کند یک گزارشگر است. گزارشگری که چند دقیقه، چند ساعت و حداکثر چند روز از خوانندگانش پیش است. گزارشگری که زودتر از بقیه ماجرایی را دیده است و چون حرفهاش این است آن را گزارش کرده است.
امروزه برخی از تماشاچیان سینما به ویژه آنان که کنجکاو و جستجوگر هستند به هنگام تماشای فیلم تقلا میکنند که جای دوربین، حرکت دوربین، نحوهی حرکت دوربین و احیاناً تکنیکهای بدیع دوربین را کشف کنند و ببینند فیلم چند راوی دارد، از چند دوربین روایت میشود و این دوربینها چه چیزهای عجیبی را به او نشان میدهندکه از چشم یک بیننده و حتا از چشم یک کارگردان یا نویسنده و یا گزارشگر پنهان مانده است.
چون دوربین نویسنده میتواند چیزهایی ببیند که چشمهای عادی از دیدنشان عاجزند.
با این همه، دوربینگیری و دوربین روایت، تعریف من است. بیشتر منتقدان آن را زاویهی دید نام نهادهاند که من نمیپسندم.
و باز همان منتقدان زاویهی دید را هفت یا هشت نوع تعریف کردهاند که باز هم من نمیپسندم. و معتقدم چیزی که هفت یا هشت نوع وجود دارد حتماً بیشتر از آن هم هست.
دوربینگیری انواع مختلف دارد؛ میتوان دوربین را روی یک شهر پهن کرد، روی یک خانه، روی یک اتاق، یک صحنه، یک آدم.
میتوان مثل چشم خدا از بالا داستان را تعریف کرد، هم به شکل لانگ شات و هم به شکل کلوز آپ.
بسیاری از رمانهای بزرگ مثل جنگ و صلح، جنایت و مکافات، باباگوریو، سرخ و سیاه، مادام بواری و جای خالی سلوچ با این نوع دوربینگیری روایت شدهاند.
میتوان دریچه دروبین را از منظر یک شخصیت به روی خواننده گشود. طوری که دوربین در سر روای - که معمولاً شخصیت اصلی رمان است - نصب شود و همه چیز از نگاه او تعریف شود.
مثل رمان «مرگ کسب و کار من است» از روبرمر.
میتوان دو دوربین داشت. یکی که از دورن ذهن راوی، داستان را تعریف کند و به عمق داستان برود که زمان تاریخی داستان را نیز بگوید، و دوربین دوم موازی با همان شخصیت حرکت کند که زمان حال او را بگوید، و در واقع بیانگر زمان دراماتیک رمان نیز باشد. مثل سمفونی مردگان در موومان کم.
میتوان یک ذهن مرکب ساخت. کسی در ذهن کسی حضور دارد و با دوربین مرکبش هم گذشته را میگوید و هم زمان حال واسطه را.
باز مثل سمفونی مردگان موومان سوم.
میِتوان در هر فصل یک دوربین گذاشت و آن را با ذهن یک شخصیت منطبق کرد. در هر فصل یک شخصیت روایتگر داستان میشود مثل خشم و هیاهو.
میتوان دوربین را به زندگی یا ذهن کسی باز کرد که مخاطب داستان باشد مثلاً من برای تو قصهای تعریف کنم و همه را خطاب به تو بگویم. این روشنترین فرمی است که در آن طرف نقل داستان یک دست میماند، و معمولاً اثر خوب و پاکیزه از آب در میآید.
به این فرم معمولا میگویند داستان دوم شخص.
«تو در عکس نیستی، پدر وسط نشسته است.دستی به شانه مامان و دست دیگر به شانه انسی، و ما سه برادر یک پله پایینتر نشستهایم، یکی مان کم است. تو همیشه کم بودی و گاه اصلاً نبودی مثل حالا که نیستی زیر خروارها خاک در زمان گم شدهی جوانی ما خفتهای. جایی در خاطرههای من پشت سه پایهی دوربین ایستاده بودی و از دریچهی دوربین نگاه میکردی با یک چشم بسته منتظر شکار.
گفتی: «گویند که زاغ سیصد سال بزید و گاه سال عمرش از این در گذرد.
عقاب را سال عمر سی بیش نباشد.»
پدر گفت: «ادبیات بلغور نکن بينداز.» انداختی. تقریباً همهی عکسهایی که تو انداختی و بعدها از بین رفت همینجورها بود.
شاید در یکی دو تا از عکسها ما سه برادر دست در گردن همدیگر انداختهایم و انسی جلو ما نشسته با پیراهن حاملگی آبی رنگ، یا مامان و انسی جای ما نشستهاند و ما برادرها رفتهایم کنار پدر، و یا مامان و انسی وسط نشستهاند، من و سعید اینطرف، اسد و پدر آنطرف.
اما تو در عکس نیستی.
همیشه سالهای جوانی تو در زندگی همهی ما خالی است. همیشه یک جای دل تنگ است غمی گوشهی خندهات کمین کرده، مثل ابر سیاه دارد از یک سوی آسمان پیش میآید که ویرانت کند.
نم اشکی گوشهی چشم میماند برای روز مبادا یا میماند که همیشه باشد...» فصل تو از فريدون سه پسر داشت
میتوان با دوربینهای مختلف کار کرد. یعنی چهار شخصیت از آغاز تا پایان رمان مدام روایتگر باشند و هر یک از پنجرهی خود ماجرا را ببینند و روایت کنند.
این فرم البته کار بسیار دشواری است که نویسنده باید با تکنیک تداعی، دیالوگ، نشانهگذاری، نشانیگذاری و تکنیکهای دیگر اثر را قابل فهم کند و خواننده را به گیجی نیندازد.
داستان نویس طراح جدول کلمات متقاطع نیست. داستان نویس باید کار را برای خواننده ساده کند.
میتوان به خواب و رویای دوستی وارد شد و آنجا دوربین را به زندگی معشوق و معبود گشود، با درهم ریختگی زمان. البته با همان منطق رویا.
مثلاً میتوان به رویای یک نقاش وارد شد و در آنجا به ملاقات یک نویسنده نائل آمد. مثل پیکر فرهاد.
میتوان...
با دوربین میتوان هزار کار کرد و همین نشان میدهد به همین سادگی نمیشود برای نویسندگان هفت یا هشت نوع زاویه دید تعیین کرد. اما یک چیز بسیار مهم است.
نویسنده باید به دوربین یا دوربینهایش وفادار بماند و قاعدهی بازی را به هم نزند.
دویتان عزيز راديو زمانه، برنامهی اينسو و آنسوی متن را با تکنيکهای رمان ادامه میدهم. تا برنامهی ديگر خدا نگهدار
|
نظرهای خوانندگان
استاد اين دوربين همان است كه دور را باهاش مي بينيم يا استاد چيز ديگير پيش رو دارد؟
-- مهران دشتي ، May 1, 2009 در ساعت 03:56 PM---------------------
دوربينی که باهاش فيلمبرداری می کنند، نزديک را هم ضبط می کند، اما به فارسی به انواع آن می گوييم دوربين. يعنی کمرا
سلام آقای معروفی، میشه دربارهی تکنیک نشانهگذاری، نشانیگذاری توضیح بدید؟
-- آگالیلیان ، May 3, 2009 در ساعت 03:56 PM-----------------------
سلام آگاليليان عزيزم
با اينکه دو برنامه با همين عنوان در بخش داستان ها هست، ولی اين هفته در اين مورد و نشانی گذاری و نشانه گذاری در رمان حرف می زنم.
چشم