رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۲ آذر ۱۳۸۷

مرز میان درون و بیرون

در ادامه‌ی برنامه‌های «اين‌سو و آن‌سوی متن» که مدتی است به تعريف داستان به روايت نويسندگان معاصر می‌پردازم، مرا به اين باور رسانده که اگر سال‌ها پيش چنين پرسشی از نويسندگان می‌شد شايد امروز پاسخ‌هايی بسيار کارساز و راهگشا می‌داشتيم که برای اهل قلم مؤثر واقع می‌شد. افسوس که بسياری از آن چهره‌ها ديگر در بين ما نيستند.

با اين‌همه هنوز بسياری از نويسندگان در قيد حياتند که از تجربه و نگاه و نظر آنها می‌توان استفاده کرد. امروز حسين نوش‌آذر، داستان‌نويس ساکن آلمان، که بر تئوری ادبيات داستانی نيز تلاش و تحقيق بسيار کرده و امروز در عرصه‌ی داستان يکی از چهره‌های شاخص و ارجمند ماست، درباره‌ب اين پرسش من که «داستان چيست؟» برای من نوشته:

Download it Here!

داستان چیست؟
حتماً خبر داری که چندی پیش جلد اول کتاب قطوری با نام چریک‌‌های فدایی خلق ایران توسط مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی ایران منتشر شد. این کتاب که بر اساس گزیده‌‌ای از اسناد ساواک درباره‌ی نهضت چریکی از نخستین کنش‌ها تا بهمن ۱۳۵۷نوشته شده، مثال خوبی از متنی ا‌ست که می‌توانست داستان باشد اما داستان نیست.

نویسنده، شخصی به نام محمود نادری که نمی‌دانیم کیست و آیا اصلاً چنین شخصی وجود دارد یا خیر از اسناد سازمان اطلاعات و امنیت شاه استفاده کرده و روایتی یک‌سویه از نهضت چریکی ایران به دست داده است. نکته اینجاست که در این روایت ما از منظر یک فرد اطلاعاتی با تاریخ و شخصیت‌های نهضت چریکی آشنا می‌شویم. اگر یک مقام امنیتی، فرض کن یکی مثل مردی با کراوات سرخِ داستان مرحوم گلشیری با فنون داستان‌نویسی آشنایی داشته باشد و بخواهد کتابی بنویسد درباره‌ی چریک‌های فدایی خلق ایران، حاصل تلاشش احتمالاً چیزی در حد و حدود این کتاب از کار درخواهد آمد.

در جهان تک صدایی که نویسنده می‌آفریند قربانی سخن نمی‌گوید. با شرایط خانوادگی و اجتماعی که یک چریک در آن پرورش پیدا کرده و با روانشناسی او، با دغدغه‌های ذهنی، آرزوها و رؤیاها و ترس‌ها و کابوس‌ها و حرمان‌ها و کامیابی‌های جنسی و احساس گناه، کینه و خشم و دیگر عواطفش آشنا نمی‌شویم. داستان در کانون تعقیب و گریز و در کشش و کوشش میان چریک و مأموران اطلاعاتی اتفاق می‌افتد. برای همین یک واقعه تکرار واقعه‌ی پیش‌تر است تا شهادت حمید اشرف و یارانش که خشونت به اوج می‌رسد.

دو سویه‌ی متضاد در این روایت کاملاً مشخص است: مأمواران اطلاعاتی آموزش‌دیده از یک طرف و از طرف دیگر چند جوان دانشجو آرمانگرا که انقلابیگری پیشه کرده‌اند، معلوم نیست چرا با هم دعوا دارند. قرار است که این جهانِ بسته‌ی تک‌صدایی حامل پیامی هم باشد: دانشجویانِ ناراضی! عبرت بگیرید. از شما با دست خالی چه کاری برمی‌آید؟ جالب اینجاست که در این کتاب برخی اصطلاحات امنیتی هم به کار رفته که من در زبان روزمره سراغ ندارم. مثلاً «تک‌نویسی» در مفهوم این که من نظرم را نسبت به تو و شخصیت تو برای بازجو بنویسم. برای همین تعجب ندارد که شناخت خواننده از شخصیت‌ها هم در حد همین تک‌نویسی‌ها است.

گمان نمی‌کنم هیچ‌یک از سیاسیون به این نکات اشاره کرده باشند. این نکات را، اگر حمل بر خودستایی نکنند، شاید فقط ما داستان‌نویس‌ها درک کنیم. چون کمالِ مطلوب در کار ما، آفریدن جهانی‌ست که از جنس جهان ما باشد اما تابع قوانین دیگری باشد؛ جهانی که در آن صدای قربانی و صدای انسان شکست‌خورده و آسیب دیده هم شنیده شود. منتقدان نام این «جهانِ دوم» را فیکشن نهاده‌اند و با مطالعه‌ی متون داستانی قوانینی هم برای آن وضع کرده‌اند. اما ماجرا به این سادگی نیست.

در سالن سینما وقتی چراغ‌ها خاموش می‌شود، پرده کنار می‌رود و نخستین سکانس فیلم به نمایش درمی‌آید، در آن لحظه اتفاق عجیبی می‌افتد: واقعیتِ ملموس و مادی پیرامون تو خاتمه پیدا می‌کند و برای نود دقیقه یا مثلاً صد و بیست دقیقه جای خود را به یک واقعیت داستانی می‌دهد. در واقع فیکشن مرز میان درون و بیرون انسان را برای مدتی از بین می‌برد. اگر بپرسید چرا، می‌گویم به این دلیل ساده که انسان اصولاً آرزومند است. به همین جهت افسانه‌های برادران گریم با تأکید بر اهمیت آرزومندی انسان شروع می‌شود. مشکل اینجاست که در جوامع استبدادزده گاهی چراغ‌های سالن سینما بعد از پایان فیلم روشن نمی‌شود و فیلم همچنان بر پرده‌ی سینما تکرار می‌شود.

بسیاری از نویسندگان داخل کشور به دلیل سانسور امروز در چنین وضعی به سر می‌برند. رابطه ی بین درون و بیرون‌شان قطع شده است. مثل این است که در تاریکی بنویسیم یا یک فیلم تکراری را مدام روی پرده‌ی سینما ببینیم. اگر یادت باشد، وقتی درباره‌ی داستان‌های مسابقه‌ی ادبی زمانه تلفنی با هم صحبت می‌کردیم، از انقطاع بیرون و درون هم یاد کردیم و از درگیری نویسنده با خودش و با نیازها و حرمان‌هایش در یک جامعه‌ی سرکوب‌گر که فقط همان روایت بازجو با کراوات یا بدون کراوات سرخ را می‌پسندد.

یکی از مهم‌ترین بحث‌ها در ادبیات آمریکا نظریه‌ی تعالی و عشق به بدویت است: زندگی شهری را بگذاریم و به دامن طبیعت برویم و با درماندگی خودمان به عنوان یک انسان تمدن‌زده آشنا شویم. وقتی طبیعت غارت می‌شود، در آثار نویسندگانی مثل براتیگان یا کورمک مک‌کارتی عشق به بدویت رنگی از تراژدی به خودش می‌گیرد. چون در این صورت دیگر انسان نمی‌تواند با دنیای بیرون از خودش ارتباط درستی برقرار کند، زبان آدمی تحلیل می‌رود و شخصیت او مضمحل می‌شود.

در غرب اگر تمدن و تکنولوژی تعادل بین درون و بیرون را به هم می‌زند، در شرق این استبداد و ذهنیت استبدادی‌ست که ما را درونگرا می‌کند. این مشکل به بیست یا سی سال گذشته ربطی ندارد. پیشینه‌اش می‌رسد به قرن‌ها پیش. هفت‌پیکر نظامی، یا داستان شهرزاد که غربی‌ها شیفته‌اش هستند دقیقاً بیانگر مفهوم مورد نظر من است.

داستان نه تنها بازآفرینی واقعیت، بلکه نوعی تلاش خداگونه در آفریدن جهانی قائم به ذات است. در این جهان به جای صدای بازجو، صدای انسان‌های دردمند را می‌شنویم. داستان نشانگر و شاخص نوعی تعادل و تعامل میان درون و بیرون انسان هم هست. ذهن و عین، تاریخ و حماسه و تراژدی، و همچنین آرزو در داستان به هم می‌آمیزد تا جهانی را رقم بزند که در نهایت از عدالت (در مفهوم مورد نظر اشاعره) نشان دارد.

داستان ماحصل تلاش داستان‌نویس است برای چیدمان درست اشیا و انسان‌ها در جای خودشان، با این امید که به این ترتیب عدالت دست‌کم در چند صفحه‌ی یک کتاب تحقق پیدا کند.

یک داستان‌نویس خوب از شاخک‌های حسی و عاطفی قوی برخوردار است. او حتا اگر مبتلا به خودش هم باشد، می‌تواند رویدادهایی را در جامعه پیش‌بینی کند و آن رویدادها و حس و حالی را که در جامعه وجود دارد در اثرش بازتاب دهد.

داستان: روایت شکست و در هم شکستن انسان، روایت آرزو، روایت همدردی با نوع بشر و روایت قهرمانی‌های مردم است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

نقد اخلاقى ، نقد سياسى
يادداشتي بر سخنراني رهبري چريكهاي فدايي در خصوص كتاب منتشره در ايران به آدرس زير:
http://www.mano-paltalk.net/pdf3/sar2011.htm

-- من و پالتاك ، Nov 27, 2008 در ساعت 12:06 PM

داستان بهشت فقیری است دور از جار و جنجال شهر

-- بهنام ، Dec 2, 2008 در ساعت 12:06 PM