رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۱ آبان ۱۳۸۷
اين‌سو و آن‌سوی متن

داستان؛ اين شوکران عطرآگین

کتاب "دانشنامه‌ی نظریه‌های ادبی معاصر" به تازگی در ایران با ترجمه‌ی "مهران مهاجر" و "محمد نبوی" توسط نشر آگاه منتشر شده است.
در اين کتاب برای من تعریف «داستان» مهم بود که "ایرینا ریما مکاریک" در مدخل داستان می‌گوید:

Download it Here!

«صورت‌گرایان روسی برای این که تمایز میان مصالح خام ادبیات و بازآرایی زیبایی‌شناختی این مصالح در داستان را نشان دهند از مفاهیم داستان و پیرنگ بهره گرفتند.

تفاوت اساسی این دو مفهوم از نوع برخورد با ترتیب زمانی و علیّت ریشه می‌گیرد. در داستان رخدادها بر اساس توالی زمانی و علیّت به یکدیگر مربوط می‌شوند. در پیرنگ نظم تقویمی رخدادها و پیوندهای علّی آن‌ها با یکدیگر به‌هم می‌خورد، و نظم و ترتیب متفاوتی میان آن‌ها برقرار می‌شود.»

"بوریس‌ توماشفسکی" در نظریه‌ی ادبیات تعریف دقیقی از این دو به دست می‌دهد. او می‌گوید: «داستان مشتمل برمجموعه‌‌ای از بن‌مایه‌های روایی در توالی تقویمی‌شان است که از یک علت خاص به سوی معلول حرکت می‌کنند؛ حال آن‌که پیرنگ همان بن‌مایه‌ها را منتها با ترتیب خاصی که در متن آمده است بازنمایی می‌کند.

به اعتقاد "ویکتور اشکلوفسکی" تفاوت اساسی دیگر میان داستان و پیرنگ نتیجه‌ی حاشیه‌پردازی‌ها در بسیاری از آثار به طور واقع‌گرایانه به کار گرفته می‌شوند اما در برخی از آثار "به صورت عریان می‌آیند" و توجه‌ خواننده را نه به نقشی که در روایت دارند بلکه به حضور خود جلب می‌کنند.

به نظر "اشکلوفسکی" بهترین نمونه‌ی "عریانی" پیرنگ رمان "تريسترام شندی" نوشته‌ی "لارنس استرن" است که مدام کنش را مختل می‌کند. حاشیه‌پردازی‌های نویسنده در جای جای آن می‌آید، ترتیب تقویمی رویدادها تغییر می‌کند، فصل‌ها جابجا می‌شوند، و ما با انواع تأخیرها مواجه می‌شویم.
از دید "اشکلوفسکی" "تریسترام شندی" از آن‌جا که قوانین زیبایی‌شناختی ساختمان پیرنگ را بدون توجیهات واقع‌گرایانه به معرض تماشا می‌گذارد بهترین نمونه‌ی رمان در عالم ادبیات است.

بعدها "ولادیمیر پراپ" در کتاب "ریخت‌شناسی قصه‌های پریان" که به بررسی در باب قوانین ساختاری قصه‌های عامیانه می‌پرداخت، مفهوم پیرنگ را تکامل بخشید. او نه با تمرکز بر شخصیت‌ها بلکه با تمرکز بر عناصر تشکیل‌دهنده‌ی قصه‌ها،۳۱ عنصری را که در ساختار قصه‌های عامیانه پدیدار می‌شوند از یکدیگر متمایز کرد.

"پراپ" هر یک از این عناصر را يک "نقش‌مایه" تلقی می‌کرد و تعریفی که از آن‌ها به دست می‌داد به‌نسبت اهمیتی بود که هریک در جریان کنش داشتند.
او قواعد مهمی را در مورد توالی نقش‌مایه‌ها تدوین کرد که به باور او حتا اگر برخی از آن‌ها غایب باشند به همان ترتیب در قصه ظاهر می‌شوند.»

و اما در باب تعریف داستان از سوی نویسندگان معاصر، "فارس باقری" نویسنده‌ی مجموعه داستان "پشت سرت را نگاه نکن" و یکی از برندگان قلم زرین زمانه، داستان را اینگونه تعریف می‌کند:

شوکران عطرآگین
در تاریخ جهان چهره‌ای وجود دارد که ابناء بشر وامدار او هستند. او در جایی آموزش ندیده بود بلکه با غور در اطراف و در زندگی مردمش مدام با پرسش‌های تازه‌ای روبه‌رو می‌شد و این پرسش‌ها را با دیگران به گفت‌و‌گو می‌نشست.

انسانی معمولی بود که در کوچه و خیابان با انسان‌های معمولی دیگر سخن می‌گفت. اما همیشه پر از سوال بود و مدام این سوال‌ها را مانند بوی عطری در دیگران به ودیعه می‌‌نهاد، و آنها را با همین عطر تنها می‌گذاشت. او با دیگران از موضعی بلند و رفیع سخن نمی‌گفت بلکه سخنان خودشان را دوباره به آنان بازمی‌گرداند. اما در این بازگشت، منطقی نهفته بود که هرکسی در رویارویی با آن، با آگاهی خود بیگانه می‌شد و در برابر جهانی تازه قرار می‌گرفت.

"سقراط" امکانی را برای انسان روزگارش فراهم آورده بود: امکان تخیل.
هنگامی که او به مرگ محکوم شد، با این‌که به او فرصت ترک وطنش داده شد هرگز حاضر به رها کردن سرزمین‌اش نشد.

(در این‌جا منظور من از سرزمین امری نمادین است. منظور از سرزمین، جهان ذهنی و تخیلی و درونی داستان و نویسنده است.)

سقراط کار مهمی می‌کرد. او هر آنچه را که در چشم دیگران ساده، مستعمل و بی‌معنی شده بود با زبانی دیگر دوباره طرح می‌کرد تا بتواند به آن‌ها چیزی بگوید: حقیقت را.
(در این‌جا هم منظور من از حقیقت حقیقتی فلسفی و معنایی حقیقی نیست بلکه حقیقت وجودی انسان است که سقراط بار دیگر آن را به شکلی دیگر به مردمش باز می‌گفت.)

به‌نظرم داستان یک‌نوع بیگانگی است؛ بیگانگی با جهان اطراف، و بیگانگی با قدرت‌های اجتماعی که هر امری را مستعمل و بی‌معنی می‌کنند.
بیگانگی با جهانی انباشته از تاریکی‌ها، معناهای مستعمل‌شده، روشن و تهی که داستان آن‌ها را دوباره در جهانی تازه، و با ساختمانی تازه نشان می‌دهد.

این‌ بیگانگی،‌ شيرين‌ترين موقعیت موجودی به نام داستان است. از اینرو داستان‌نویس به انسانی تبعیدی مبدل می‌شود که مدام با اطراف خود احساس بیگانگی می‌کند و احساس تبعید‌شدگی.
داستان‌نویس خود را به سرزمین داستان تبعید می‌کند تا جهان را بار دیگر بشناسد، و آن را معنایی تازه‌ بدهد. سرزمین داستان، تبعیدگاه و موطن داستان‌نویس است.

امروزه تمام رسانه‌ها و نیروهای اجتماعی سعی بر آن دارند که حقیقت آدمی را مغشوش نشان دهند. داستان در این دوره با خطر کردن روبه‌رو است. خطر و ریسکی که این بیگانه را با تمهیدات جدیدی روبه‌رو کرده است. داستان حقیقت‌گویی به قدرت و بیگانگی با قدرت است.
(در این‌جا منظورم از قدرت تمام نیروهای فرهنگی و اجتماعی است که انسان را از مسئله‌ی وجودی و موقعیت فرهنگی و اجتماعی خود دور می‌کنند.)

داستان شوکرانی عطرآگین است که هرگز تن به کشتن کسی نمی‌دهد اما می‌تواند انسان را بار دیگر احیا کند. شوکرانی که انسان را به جهان تخیل می‌برد و او را به جهان واقعی انسان بازمی‌گرداند. اما این جهان تازه، ديگر هیچ شباهتی با جهان قبل ندارد، بلکه جهانی بديع است که خواننده به شناختی نو از اطراف خود می‌رسد.

داستان این آگاهی تازه را برای انسان به ارمغان می‌آ‌ورد،‌ چرا که انسان تا با پدیده‌ای بیگانه نشود هرگز نسبت به آن آگاهی نمی‌یابد.

داستان جام شوکرانی است که در برابر ما قرار گرفته؛
بنوشیم یا ننوشیم؟

دوستان عزیز رادیو‌زمانه،
برنامه‌ی «این‌سو و آن‌سوی متن» را با تعریف «داستان» به روایت نویسندگان معاصر ادامه می‌دهم. تا برنامه‌ی ديگر خدانگهدار

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

تریسترام شندی قطعا از بهترین آثاریست که به قصه گویی وفادار مانده.همه چیز را در هم فرو می برد و خواننده را با خودش همراه می کند.
بنا به گفته ی فارس باقری نویسنده برای خود سرزمینی خیالی دارد که حیات اصلی اش را شامل می شود.می توان نتیجه گرفت پس بهترین آثار نوشته های فاکنر ند که نویسنده واقعا در جهانی دیگر زندگی می کند؟ چون بسیاری از نویسندگان تخیل دارند و برای هر نوشته ایی تخیل مخصوص به خود.اما خلق جهانی ذهنی تنها در موارد معدودی دیده شده.همچون اثار فاکنر

-- omid ، Nov 11, 2008 در ساعت 12:36 AM