رادیو زمانه > خارج از سیاست > این سو و آن سوی متن > نمادی از سه نسل ادبیات معاصر | ||
نمادی از سه نسل ادبیات معاصرگزارشی از برنامه "آزادی بيان" وين؛ نوشتن و انتشار آزادانه برنامه آزادی بیان روز ۲۴ اکتبر با گشایش نمایشگاه "ادبیات فارسی: شبه قارهای پنهان" آغاز شد. در مراسم افتتاح تنی چند از فرهیختگان ایرانی و اتریشی حضور داشتند. آثار پنج شاعر بزرگ ایرانی سعدی، حافظ، خیام، فردوسی و مولانا در کنار نامداران معاصر چون صادق هدایت، شهرنوش پارسیپور، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، حمید صدر، هوشنگ گلشيری، رضا قاسمی، رضا دانشور، منیرو روانیپور و بسیاری دیگر به نمایش گذاشته شد. استقبال از این برنامه چشمگير بود. عصر همان روز جلسه تحلیلی درباره علل عدم جهانی شدن ادبیات معاصر فارسی در محل کتابخانه مرکزی برگزار شد. در این جلسه عباس معروفی، نويسنده "سمفونی مردگان" به مسایل مربوط به مهاجرت نویسندگان به خارج از کشور و دشواریهای باز کردن میدان برای ادبیات تبعید پرداخت. و اینکه شوق غرب تنها معطوف به ملاحظات سیاسی است و نه ارزشگذاری ویژه به ادبیات فاسی. او گفت: چند عامل مهم راه را بر جهانی شدن میبندد. يکی مسئله الفبای فارسی که در برابر الفبای لاتين مهجور است، دوم مردهپرستی عموم ايرانیها که معمولاً پس از مرگ نويسنده به کشف او نائل میآيند، سوم نگاه سياسی غربیها به هنر و ادبيات فارسی که در موقعيتهای ويژه به ما نگاه میکنند، و چهارم عدم شهرت ما در منطقه، که يک نويسنده ايرانی ممکن است در اروپا شناخته شده باشد، ولی هنوز او را در همان خاورميانه نمیشناسند...
شهرنوش پارسیپور، نويسنده "توبا و معنای شب" به موقعیت خاص جغرافیایی ایران و تأثیرات آن بر تحولات اجتماعی و فرایند آفرینش ادبی اشاره کرد. از آن گذشته خواستار پیوند هر چه بیشتر ایرانیان شد و پیوستگی سنتی یهودیان مهاجررا به عنوان نمونه مطرح کرد. او گفت: يهوديان هرگاه اراده کردهاند توانستهاند جمع خودشان را بسازند و از همديگر حمايت کنند... حمید صدر، نويسنده "دورا" سوال مرکزی این جلسه را به حوزههای دیگر بسط داد و در اینباره سخن گفت که ایرانیان در بسیاری از زمینههای دیگر نیز جهانی نشدهاند، نه در زمینه فوتبال و نه در موسیقی. ایشان علت این عدم توفیق را به مسئله خالی بودن صحنه ادبی ایران از ادبیات شهری میداند. او گفت: فراتر از آن فقدان علاقه و استقبال و حمایت خود ایرانیان برون و درون مرزی از ادبیات معاصر است. در جایی که نویسنده از سوی فارسی زبانان به توفیق دست نمییابد انتظار جهانی شدن آن بیمورد خواهد بود. والتراود کلب مترجم ادبی و استاد دانشگاه وین، شرایط موجود را برای جهش به سوی جهانی شدن چندان دور از دسترس ندانست. او گفت که موقعیت ادبیات فارسی در جهان بس بهتر از آن است که تصور میشود. يعنی بهتر از موقعيت آفريقايیها در اروپا و غرب است. تقرییاً تمامی آثار قابل بحث فارسی شانس ترجمه به زبانهای زنده دنیا را یافتهاند.
جلسه با هیجان بسیار برگزار شد. سالن کاملاً پر بود و تعدادی از خبرنگاران و منقدین ادبی اتریشی و ایرانی در آن حضور داشتند. به دلیل کمبود وقت متأسفانه فرصت کافی برای بحث باقی نماند. جلسه با کف زدن پرشور و چهرههای رضایتمند شرکتکنندگان خاتمه یافت. خانم آبان بودین ترجمه آلمانی جلسه را به عهده داشت. اين برنامه با کتابخوانی ماراتن در محل آمفی تاتر وین ادامه پیدا کرد. کتابخوانی ماراتن در دانشگاه وين هدف اصلی جلسات کتابخوانی "آزادی بیان" که همواره به دو زبان آلمانی و فارسی برگزار میشود آشنایی نسل دوم و سوم ایرانیان مقیم اتریش با ادبیات سرزمین نیاکانشان است که توانایی محدودی در خواندن کتابهای فارسی دارند. از آن گذشته نزدیک کردن علاقهمندان آلمانی زبان به این برنامهها و به ویژه ادبیات معاصر فارسی میتواند برای جهانی شدن ادبیات امروز ایران راهگشا باشد. سالن بسرعت برای کتابخوانی آماده و جلسه با سخنان خانم دکتر لاکنر- گوهری آغاز شد. او به اهمیت نشست سه روزه ادبیات فارسی و معرفی نویسندگان شرکتکننده در وین پرداخت. حضور ریيس بینالمللی پن
در ادامه، گرجی مرزبان با گفتاری کوتاه پروژه آزادی بیان و تأسیس مجموعه ادبیات معاصر فارسی را به حاضران معرفی کرده و با اشاره به شعری از اریک فرید شاعر بنام اتریشی، مانع اصلی در مسیر جهانی شدن ادبیات معاصر را ناخوشنودی همگانی نویسندگان و شاعران ایرانی دانست. او که تمام همت خود را برای برگزاری چنين شبهايی صرف کرده، و از رييس بينالمللی پن دعوت به عمل آورده بود، گفت: «در آزادی بيان مهم اين نيست که فقط بنويسيم، اين هم مهم است که نوشته آزادانه به دست مخاطب برسد.» در اين برنامه که نويسندگان از نقاط گوناگون جهان برای اجرای این کتابخوانی گرد هم آمده بودند، نمادی از سه نسل ادبیات معاصر ایران محسوب میشدند. هر نویسنده بجز پرداختن به کارخود، قطعه کوتاهی را هم از نویسنده یا شاعر معاصر دیگری معرفی میکرد و زمان خود را در اختیار نويسنده ديگر مینهاد. لعبت والا شاعر ایرانی ساکن لندن پس از خواندن شعر "حماسه سنگسار" از سرودههای اخیر خود، به خواندن داستان کوتاهی با عنوان "دالان سبز بی انتها" از ویدا مشایخی پرداخت که برنده بهترین داستان کوتاه در اصفهان شده است. حمید صدر با خواندن سوگنامهای تحت عنوان "خنده پنجرههای باز در اتاقی آفتابگیر" از سه تن از بزرگان ادبیات معاصر م. ا. به آذین، سیروس طاهباز و نادر ابراهیمی یاد کرد. رضا دانشور بخشی از رمان "خسرو خوبان" را خواند، و سپس چند صفحه از "روایت بی نامان" علیمراد فدایینیا نویسنده ایرانی مقیم نیویورک را معرفی کرد و گفت که او استاد ایجاز کلام است و بس ناشناخته مانده است. عباس معروفی به خواندن بخشی از رمان "سال بلوا، داستان یک عشق" و بخشی از رمان بس مردمی "سووشون" از سیمین دانشور بزرگ بانوی داستان ایران پرداخت.
برنامه که با نوای تمبک موسیقیدان جوان ایرانی امیر کسری زندیان غنی شده بود تا حدود نیمه شب ادامه داشت. گذشته از کتابخوانی میزهای پر از کتاب ناشرین ایرانی خارج از کشورچون: گردون (برلین)، خاوران (پاریس) و باران (استکهلم) و ناشران آلمانی زبان چون سورکامپ، دویتیکه، یونیونزفرلاگ فاصلهها را پر کردند و مقدار قابل توجهی کتاب به فروش رسید. برنامه با آواز نگار حاسیب، خواننده کرد از کشور عراق، ادامه یافت. در پایان بر گزارکنندگان از همه هنرمندان و نویسندگان با اهدای گل و کف بی وقفه حاضران سپاسگزاری کردند.
سه نسل از ادیبان ایرانی در این شب طولانی کتابخوانی گرد هم آمده بودند. شرکت کنندگان با چهرههای خوشحال و سخت تحت تأثیر قرار گرفته کم کم جلسه را تر ک کردند. بدين ترتيب شبی دیگر از شبهای آزادی بیان این بار بصورت نمادین در محیطی دانشگاهی به انجام رسید. گویی همه سر جای خودشان بودند و همه چیز آنطوری بود که میبایست باشد. رویای "آزادی بیان" یک گام دیگر به واقعیت نزدیکتر میشد.
بدون شک چنین صفآرایی فرهنگی و دوستانه ای، روشی نوین و معاصر است. و بدون تردید سالهای آینده تاثیر و موفقیت خود را نشان خواهد داد. اما آنچه روشن است موفقیت برنامههای آزادی بیان در وین در معرفی ارزشهای ادبی و نقش مؤثر معاصران ما، چه دور از وطن و چه در ایران بوده است. جلسه 26 اکتبر با اتفاق نظر و رضایت عموم حضار به ادامه فعالیت در هر کجای جهان به پایان رسید و شاید باید گفت: جلسههای ادبی هنری "آزادی بيان" آغاز شد. گرجی مرزبان / عباس معروفی |
نظرهای خوانندگان
آقاي معروفي گرامي من هر وقت نظرات حميد صدر را مي خوانم از واقع بيني او لذت مي برم.
"در جایی که نویسنده از سوی فارسی زبانان به توفیق دست نمییابد انتظار جهانی شدن آن بیمورد خواهد بود. "
به نظر من هم درد واقعي اينجاست. شما فكر مي كني ما در خود ايران چقدر كتاب خوان داريم؟ كتاب زياد است اما دريغ از خواننده. خب طبيعي است كه در اين شرايط انگيزه اي هم براي توليد محتواي خلاق و پرانرژي ايجاد نمي شود. وقتي تقاضا نيست، چرا بايد بازار عرضه گرم شود؟
بگذاريد من خاطره اي را بگويم كه شايد بي ربط باشد اما جالب است. در مسافرتي بوديم و من داشتم روي لپ تاپ (رايانه همراه) كتابي را مي خوانم. كتاب حدود پانصد صفحه اي داشت. دايي من همسفرمان بود. او به نوعي تجارت مشغول است كه در ايران دلالي نام دارد. به من گفت اگر به من يك ميليون هم بدهي حاضر نيستم بنشينم و پانصد صفحه كتاب بخوانم (حالا هر كتابي). حتا فكر مي كنم در آنجا به عقل من شك كرده است. و خب حق هم دارد. به نظر شما در اين مملكت ما كتاب به چه دردي مي خورد؟
سرتان را درد نياورم، وضعيت فرهنگي مان ... چه بگويم؟! نمي خواهم سياه نمايي بكنم. به هر حال بايد تلاش كرد. با ناراحتي و غصه خوردن چيزي درست نمي شود. پس درود بر شما كه حركت مثبتي را آغاز كرده ايد.
-- ماني جاويد ، Nov 3, 2008 در ساعت 10:23 PMپاينده باشيد.
-------------------------------------------
مانی جاويد عزيزم
اگر بتوانيم به هر ترفندی بر تعداد معتادان کتاب بيفزاييم، از تعداد معتادان به هروئين و ترياک و پاسور و تلويزيون کاسته ايم. مخدر مخدر است، اما کتاب حتا رمان های سرگرم کننده، هرگز تخدير فکری نمی کنند. بلکه انسان را با واژه و کلمه آشتی می دهند.
برای همين هميشه شايد از ابتدا به نويسندگان پاورقی و رمان های سرگرم کننده خرده نگرفته ام، شايد به اين خاطر که خودم با همين پاورقی ها به کلمه معتاد شدم. مايک هامر و ر. اعتمادی و ديگران.
ما با فاشيست ها يک فرق داريم، فاشيست ها می گويند با بمب صاف کن و بعد بساز. اما ما اهل بمب و صاف کردن نيستيم. فقط می توانيم مثلاً درخت بکاريم، و يکی يکی، و بعد که پير شدی می بينی شهرت سرسبز شده.
اينطور نيست؟
چه قدر خوب. جای ما ایرانی ها در آن جا خالی، و جای شما بزرگواران هم در ایران خالی. امید که تلاش های شما به بار بنشیند و میوه ی آزادی را هر چه شیرین تر به ایرانیان بچشاند.
-- محمد میرزاخانی ، Nov 3, 2008 در ساعت 10:23 PMکاش یک جایی هم در ایران تدارک می دیدید که می شد کتاب های منتشره در خارج را تهیه کرد. سخت محتاج آن ها هستیم.
ادبیات معاصر ایران در طی صد و پنجاه سال اخیر از چند جنبه آسیب دیده است که برخی از آنها خارج از کنترل بوده اند ولی برخی دیگر در اثر ناآگاهی و سوء مدیریت خود نویسندگان حاصل شده اند. در حالت کلی می توان به موارد زیر اشاره نمود (1) نبود نقد قوی و منصفانه و بحث های رسانه ای پیرامون ادبیات و پدیدآورندگان آنها که موتور اصلی در مطرح شدن و ترغیب خوانندگان به خرید و خواندن کتاب به حساب می آیند. (2) عکس العمل غیر حرفه ای پدیدآورندگان در برابر نقد و سطح بسیار پایین تحمل نظر متفاوت یا مخالف (3) تمایل شدید به طرح مسائل حساس اچتماعی و تشدید حساسیت حکومت ها به نشریات و فعالیت های نویسندگان به نحوی که تقریبا تمامی حکومت ها از نویسندگان و آثار ادبی ترس داشته و اقدام به ایجاد سازمان های بزرگی صرفا جهت نظارت بر امور نشریات و حتی مراقبت از نویسندگان کرده اند که نظیر آنها در کمتر حکومتی دیده شده است. (4) عدم وجود مرزبندی روشن در بین حوزه های مختلف ادبی و سبک ها و همه فن حریف بودن اغلب نویسندگان به نحوی که مثلا نمی توان مشخص کرد که چه گروه از نویسندگان در ردیف «منتقدان اجتماعی» قرار می گیرند و کدام یک در ردیف «منتقدان سیاسی» و کدام یک در ردیف «نویسنده تخیلی- علمی» و غیره که باعث شده حکومت نتواند مرزبندی مشخصی بین نویسندگان قائل شده و در واقع همه را به یک چوب بزند. (5) بی سوادی و فرهنگ ستیزی طبقه متوسط پولدار ایرانی (6) احساس خطر از طرف صاحبان تریبون های سنتی (7) عدم وجود ناشران بزرگ و سخت گیری حکومت در جلوگیری از قطب های بزرگ انتشاراتی (8) توسعه ی غیرقانونی وظایف بخشهای اجرایی، نظیر وزارت ارشاد، به سمت امور قضاوت و صدور احکام بازدارنده ی صنفی که اصولا تنها باید از طریق برگزاری دادگاه میسر باشد و در حوزه وظایف قوه ی قضاییه است و نه جایی مثل وزارت ارشاد. در واقع وزارت ارشاد هم در مقام شاکی و هم در مقام قاضی است. (9) افزایش سطح کلی ریسک نشر کتاب و افزوده شدن ریسک هایی چون خطرات جانی، بسته شدن کسب و کار، جرایم سنگین، اجبار به مهاجرت، ترور شخصیت، لکه دار شدن حیثیت فردی و اجتماعی و ده ها ریسک کاملا غیرمربوط به حوزه نشر که در نتیجه ی طبعات بند 8 به این حوزه از کسب و کار اضافه شده و در نتیجه این حوزه را از بنگاههای بزرگ خالی می کنند. (10) هدر رفتن بخش عمده ای از بودجه نشر کشور در انتشار، خرید، و توزیع گسترده ی کتابها و نشریات به ظاهر هم فکر و همگام با حکومت (11) غیرحرفه ای بودن و عدم آشنایی اغلب نویسندگان ایرانی به دانش و فنون شناخته شده ی نویسندگی و سبک ها و حوزه های مختلف آنها به نحویکه کمتر شاهد حضور نویسندگان ایرانی در حوزه هایی چون «نویسنده ی انیمیشن»، «نویسنده کمیک استریپ»، «نویسنده ی بازی رایانه ای»، «نویسنده ی برنامه تلویزیونی»، «نویسنده ی فیلم»، «نویسنده علمی-تخیلی»، «نویسنده ی فنی»، «نویسنده سرگذشت»، «نویسنده برنامه ی آموزشی» و غیره هستیم و تقریبا اغلب نویسندگان ایرانی همزمان می خواهند در نقش های مختلفی چون «مصلح اجتماعی»، «منتقد سیاسی»، «مبارز اجتماعی»، «انقلابی»، «شاعر»، «رمان نویس»، «نقاش»، «فیلم ساز»، «مجسمه ساز» و غیره ظاهر شوند که همانطور که اشاره شد امکان ایجاد گروه های مختلف صنفی و باشگاه های غیر سیاسی را کم کرده و جامعه نویسندگان ایرانی را تبدیل به ملغمه ای از همه و هیچ می کند که بدیهی است حکومت نیز قادر به تشخیص مرزهای آنها نبوده و محدودیت هایی که مثلا صرفا باید شامل حال منتقدان سیاسی، انقلابی ها و مبارزین و مصلحان اجتماعی می شد، عینا به یک شاعر اشعار عاشقانه، ترانه سرای موسیقی پاپ، یا یک داستان نویس علمی تخیلی، پلیسی و غیره نیز اعمال می شوند. برخی از دلایل عدم جهانی شدن ادبیات ایرانی را نیز می توان بصورت خلاصه در موارد زیر دید (1) موانع زبانی نظیر کمبود مترجمان خارجی آشنا به زبان فارسی به نحویکه اغلب ترجمه ها از طرف خود ایرانی ها صورت گرفته که در اغلب موارد نه تنها کمکی مطرح شدن این آثار نمی کنند بلکه می تواند سبب نابودی یک اثر برجسته در بین خارجی ها به سبب ضعف های ترجمه و انتقال شود. (2) عدم وجود منابع خوب یادگیری و مراجعه برای مترجمان خارجی آثار ادبی ایرانی به نحویکه حتی برای انگلیسی زبان ها نیز کسب اطلاعات در رابطه با اصطلاحات معاصر زبان فارسی به سادگی ممکن نمی باشد و حتی واژه نامه های قوی در این حوزه تالیف نشده اند. بدیهی است مترجم خارجی در اولین تلاش خود مایوس شده دیگر به اینکار اهتمام نخواهد ورزید. (3) استفاده از قالب شعر و نثر در اغلب آثار بزرگ زبان فارسی و گرایش شدید به سمت روشهای غیرمستقیم بیان و توصیف نظیر ایهام و اشاره که کار ترجمه را بسیار سخت و ناممکن می کند (4) ملموس نبودن متن داستانهای معاصر ایرانی برای اغلب مخاطبان خارجی (5) پرهیز از طرح زندگی و مشکلات واقعی جامعه معاصر ایرانی به سبب محدودیت های داخلی و خودسانسوری که سبب ایجاد داستانهایی بی روح، چند لایه، پیچیده، غیرمستقیم، مصنوعی و ضعیف شده و درک مطالبی که نویسنده قصد انتقال آنرا دارد تنها برای یک ایرانی که سالها در این فضا زندگی کرده و با تاریخ و فرهنگ آن کاملا آشناست ممکن است که بدیهی است درک این آثار را برای خواننده خارجی سخت و غیرممکن می کند. و ...
-- رضا ، Nov 3, 2008 در ساعت 10:23 PMبا سلام،
علت اصلی مهجور ماندن نسبی ادبیات ایران (و احیاناً خیلی از کشورهای در حال توسعه یا حتی توسعه یافته دیگر) این است که ایران یک کشور قدرتمند از نظر نظامی (همچون آمریکا یا بعضی کشورهای دیگر) نیست که در درجه اول محصولات تکنولوژیکی و جنگ افزارای یا پیشرفتهای علمی اش (و بعد هم فرهنگی اش) نظر جهانیان را به خود جلب کند و آنگاه روشنفکران کشورهای دیگر به آثار هنری آن، بخصوص ادبیات معاصر آن، نیز تا حدی بیشتر از آنچه که معمول است، توجه کنند.
از طرف دیگر، اگر ادبیات و علوم کلاسیک ایران تا همین یکی دو قرن پیش اثرگزار بر غرب و حتی جاهای دیگر جهان بوده است، ادبیات معاصر ایران بیشتر اما دنباله روی ادبیات معاصر غرب و جاهای دیگر شده است. چرا باید انتظار داشته باشیم که خوانندگان و هنرمندان غرب و باقی دنیا علاقه ای به مصرف کردن دائمی "کُپی" آثار خودشان داشته باشند؟ اصلاً چرا این موضوع تا این حد مهم است که حتماً ما باید در هنر نیز جهانی باشیم در حالیکه دنیا، بخصوص غرب، به ما و امثال ما بیشتر به عنوان سرزمینهای "ذخیره نفتی" یا سایر منابع طبیعی و حداکثر به عنوان نیروی مولد کالاهای ارزان قیمت (چین و بعضی جاهای دیگر) نگاه می کند؟
آیا نگاه ما ایرانیها و شرقی ها به غرب، حداقل نگاه کلی جوامعمان و عوام الناسمان، تفاوتی با نگاه غربی ها و بقیه دنیا در "مصرفی" بودنش دارد؟ یک ایرانی یا غیر غربی معمولی به غرب و آزادیهای آن، اگر که شناختی حتی پیشرفته هم از آن داشته باشد، به چه صورت نگاه می کند؟ آیا آن جوامع را به عنوان محلی مناسب برای رشد فرهنگ و هنر اصیل و انسانی می بیند یا جایی که فقط به درد تفریح کردن و پولدار شدن و رفاه مادی می خورد؟
با احترام،
-- دُرّه دورِکی ، Nov 7, 2008 در ساعت 10:23 PMچرا موضوع جهانی شدن و توجه دیگر کشورها، بخصوص غرب، به مشکلات ایران و ایرانیها اینقدر مهم است؟
اگر اپوزیسیون ایرانی که اکثریت کشور را شامل میشود نمیتواند به تنهایی تکلیف این حکومت و اوضاع را روشن کند، آیا غربی ها و دیگران خواهند توانست؟
آیا تایید روشنفکران آنها (که به هر حال مثل روشنفکران ایرانی یک اقلیت در کشورهای خود محسوب میشوند) کمکی به اوضاع این اپوزیسیون بی اتحاد خواهد بود؟
-- شهاب منزوی ، Nov 8, 2008 در ساعت 10:23 PMوقتی از جهانی شدن حرف می زنیم منظورمان تایید غرب یا صرفنظر کردن از شرق نیست. منظور آنست که نویسنده و کارش نقش تعیین کننده برای تفکر جهانی را پیدا کند. چنین تأثير جهانی را در آثار حافظ یا دورنمآت می توان یافت. تنها تفاوت آنها در عصر ظهور این دو متفکر است. روشنفکران همواره یک اقلیت هستند و جز این نمی تواند باشد. اگر چه من با واژه روشنفکری مسئله دارم چون این کلمه هر اجتماعی را به گروه روشنفکر و تاریکفکر تقسیم می کند و عملا قدرت فکر، تصمیم گیری را از اکثریت سلب می کند. آیا در این جز نفاق حکمت دیگری یافت می شود.
-- گرجی مرزبان ، Nov 8, 2008 در ساعت 10:23 PM-------------------------------------------------
آقای دکتر گرجی مرزبان عزيزم
اينکه وقت می گذاريد برای ادبيات و هنر، به سادگی هم دست سرش برنمی داريد، از شما آدمی ساخته که اطرافيان تان به شما اعتماد دارند. خوشحالم.
ببينيد، مارسل پروست بيماری شخصی اش را به يک درد عمومی تبديل کرد، يا مثلاً در رمان قصر، کافکا در واقع پنجره ی اتاق خودش را که روبروی قصر چارلز باز می شده، جهانی کرده، يعنی آن پنجره منظری جهانی است.
من معتقدم مسئله در نگاه و انتخاب است.
نمی توانيم بگوييم اجتماع از دو گروه روشنفکر و تاريک فکر تشکيل شده، اما می توانيم ببينيم که يک لوکوموتيو دهها واگن را با خود می کشد.
در مقابل روشنفکر، من تاريک فکر نمی بينم، و برای واژه اش متضاد نمی سازم، اما در برابر روشنفکر جماعت خيانتکار را هم می بينم، البته که احمق ها هم حضور دارند، اما روشنفکر مدام تکثير و توليد می کند تا خيانت و دروغ را افشا کند.
بهروز حشمت ساده می زيد، ساده می پوشد، اما موضوعاتش را رصد می کند، و من معتقدم که او نگاهش و آثارش جهانی است. با دلش، با کودک خندان درونش، با نگاه عميقش مجسمه می سازد، مشکل اينجاست که جامعه ی ما تاب ديدنش را ندارد. يا ظرفيتش را، چون خيال می کند يک آدم جهانی را نمی توان در خيابان ديد و گاه با او شوخی هم کرد. به همين خاطر تلاش می کنند او را در سطح خودشان بياورند پايين که يک جوک برايش تعريف کنند. بهروز ميخ ها را می سازد و از بالای سر جامعه می آويزد که: هی! هر لحظه در معرض خطريم.
نمايشگاه ميخ ها را در وين ببينيد. در ذهن تان می ماند و شما را به فکر وامی دارد.
سلام مرا هم برسانيد.
عباس معروفی