رادیو زمانه > خارج از سیاست > این سو و آن سوی متن > لحن گفتار و نوشتار | ||
لحن گفتار و نوشتار«امید» یکی از خوانندگان کتابها و آثار من نوشته بود؛ حق این را دارم که دربارهی برنامهی شما در رادیو زمانه پیشنهاداتی بدهم؟ به همراه یک داستاننویس آماتور به همراه دوستانم نیاز به یکسری آموزشهای حرفهایتر از نویسندهای حرفهای چون شما داریم.
به طور مثال در برنامههای شما دربارهی شروع داستان کوتاه و رمان و ویژگیها و تفاوتهایشان صحبتی نشده است. این که اصلاً شروع چگونه باید باشد و به طور خاص پاراگراف اول داستان کوتاه چه ویژگیهایی باید و یا میتواند داشته باشد. 1- راههای تقویت نثر، مثلاً چرا نثر سالینجر، همینگوی، داستایفسکی و فلوبر با یکدیگر متفاوت است. جایگاه و ویژگیهای هر یک از این نثرها کجاست و چگونه است؟ 2- در نقدهای مختلف خواندهایم که به طور مثال کتاب تازه منتشر شدهی کافه پیانو ساختار یک رمان را ندارد. مگر ویژگیهای ساختاری یک رمان چیست؟ ساختار رمان با داستان کوتاه چه تفاوتهایی دارد؟ و هزاران سوال دیگر که میتوانند موضوعات مختلف برنانههای رادیو زمانه باشد. امیدواریم در برنامه های آینده به فرم ها و ساختارها بیشتر بپردازیم. برایش نوشتم؛ امید عزیزم نوشته بودی لطفاً این نظر را تایید نکنید شخصی است برای شما. اما حیفم آمد نمایشش ندهم چون به چند موضوع اساسی اشاره کردهای که سعی میکنم در برنامههای این سو و آن سوی متن رادیو زمانه به آنها بپردازم. نثر تشکیل میشود از دانش، خواهش، کلمه و احساس، دقت و وفاداری دقیقاً همزمان به یک مجموعهی چند قسمتی مرکب از: کلمه، جمله، عبارت، صفحه، فصل، و آنگاه کل اثر. برای نوشتن همزمان باید همهی این چیزها را در نظر گرفت. به عنوان مثال من وقتی یک جمله را می نویسم هر یک از کلمات را وزن میکنم، کلمات مترادف را به کار میگیرم و بعد بهتریناش را در جمله جا میاندازم. اما یک چیز مهم به هنگام نوشتن لحن نویسنده است. لحن نویسنده دقیقاً نوع صحبت کردن نویسنده است. ابوالفضل بیهقی با همان لحنی که سخن میگفته تاریخ بیهقی را نوشته است. او با همین وقار حرف میزده است و گرنه نمیتوانست یک دستی آن اثر بینظیر را حفظ کند. بله همینطوری حرف میزده که نوشته است. اما در نوشته، آرایش زبان کمی مرتبتر از حرفزدن است. حتا ریتم و ضرب آهنگ نوشته يا سخن گفتن را میتوان از هم تمييز داد. یک نگاه به همان کتاب بیانداز: بیهقی میگوید من تاریخی میخوانم پنجاه سال را که بعد چندین هزار ورق میافتد و در او اسامی بسیار مهتران و بزرگان است از هر طبقه. اگرحقی به باب همشهریان خود هم بگذارم و خاندانی بدان بزرگی را پیداتر کنم باید که از من فرا ستانند. وقتی داستانهای همینگوی را میخوانیم، میبینیم همینگوی اینطوری حرف میزده است: بدون صفت، و تصویری. سیمین دانشور همیشه مرا با حرفهایش زمانی طولانی نگه میداشت. برای گفتن هر خبر یا ماجرایی از شهرزادش استفاده میکرد. گلشیری ذهنش دایره بود و اگر میخواست چیزی را تعریف کند اول آخرش را میگفت و لایه لایه برمیگشت به ماجرا، اما چیزهای بسیاری در بین گفتنش حذف میشد و میریخت. دولت آبادی وقتی میخواهد چیزی تعریف کند، از اول شروع میکند. چیزی را هم جا نمیاندازد. محمد کشاورز برای نوشتن و حرفزدن از یک معمار سود میجوید. یک معمار که میداند کلمات را چگونه در جمله به کار گیرد که بهترین استفاده را از آن ببرد. به همین خاطر هم آدمی است کم حرف و کمنویس. او داستاننویس محبوب من است. در این جا چند تکه از نثرهای مختلف را میآورم تا ببینیم لحن و نوع نگارش نویسندگان بزرگ چه تفاوتهایی با همدیگر داشته است. خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر ترجمه بهمن شعلهور بعد تراموا به راه افتاد. در میان در باز کوران هوا مرتب بیشتر میشد تا آنکه همراه با بوی تابستان و تاریکی از میان تاریکی تراموا میگذشت. فقط بوی یاس دیواری نبود به گمانم فقط بوی یاس دیواری غمآورترین بوها بود. من خیلی بوها را به یاد دارم. یاس پیچی یکی از آن ها بود. روزهای بارانی که مادر آنقدرها حالش بد نبود که جلوی پنجره نیامد ما زیر آن بازی میکردیم و وقتی مادر در رختخواب میماند دیپسی لباسهای کهنه تنمان میکرد و میگذاشت تا زیر باران بیرون برویم چون میگفت که باران با بچهها کاری ندارد. ولی اگر مادر سرپا بود ما بازی را همیشه از روی ایوان شروع میکردیم تا این که او میگفت که خیلی سرو صدا میکنید. آنوقت بیرون میرفتیم و زیر چوب بست یاس پیچی بازی میکردیم. این همان جا بود که من امروز صبح رودخانه را برای آخرین بار دیدم. اطراف این جا من آب را آنسوی تاریک روشن حس میکردم، بویاش را میشنیدم. بازماندهی روز اثر کازئو ایشی گورو، ترجمه نجف دریابندری احتمال عزیمت به این سفری که چند روز است اسباب اشتغال خاطر شده روز به روز دارد بیشتر میشود. باید ببینم که با اتومبیل راحت آقای فارادی انفراداً عازم هستم و اینطور که پیشبینی میکنم در راه ناحیهی وست کانتری مقادیر زیادی از زیباترین مناظر سرزمین انگلستان را به چشم خواهم دید و ۵ و بلکه ۶ روز از محل کارم که همین سرای دارلینگتون باشد دور میافتم. این را هم گفته باشم که موضوع سفر را حدود دو هفته پیش بود که خود آقای فارادی یک روز بعد از ظهر که من مشغول گردگیری تابلوهای کتاب خانه بودم از روی نهایت مرحمت پیش کشیدند. |
نظرهای خوانندگان
آقایِ معروفی توجه و ارتباط مستقیمتان با خوانندگان توسط اینترنت از آن چیزهاییست که کمتر در فرهنگ ما میان نویسندگانی در سطح شما یافت میشود. برنامهی اينسو و آنسوی متن تنها برنامهییست که من نتوانستم از یک قسمتش هم بگذرم. نمیدانم وقت و امکانش برایتان هست که کلِ این مجموعه را با بررسی مجدد، یکجا و مدونتر در کتابی گرد بیاورید یا اصلاً به همین سبک کتابی دربارهی داستاننویسی تألیف کنید که امکان مراجعه مکرر به مطالب آن برایمان باشد؟
-- آگالیلیان ، Oct 12, 2008 در ساعت 07:23 PMدورود /
جناب معروفي عزيز
حقيقتش را بخواهيد با وجود آنكه چند داستان
نوشته ام و به طور نسبي مورد استقبال
هم قرار گرفته اند اما تصور من اينست كه حتا
براي "يك نويسنده در ابتداي راه و آماتور" بودن
هم چيزي كم دارم . بهتر بگويم نمي دانم كي
مي توانم آنقدر جرات داشته باشم كه جايي
سرم را بالا نگه دارم و بگويم من هم گاهي
داستان مي نويسم ( و نه اينكه نويسنده ام
كه نويسنده بودن گران سنگي است دور از
حدود من )
از ابتداي علاقه ام به داستان نويسي
ميدانستم ميخواهم آنگونه بنويسم كه مثل
هيچ كسي ديگر نباشد . تصورم اين بود حالا كه
حرفي براي گفتن هست از جنس مميزي و
چارچوبهاي سيستم دور باشد و به همين دليل
از همان ابتدا پنبه چيزي به نام نشر و چاپ را
گوش بيرون آوردم . آزاد و رها نوشتن و
هر چه را نهم كه وشتم در فضاي اينترنت
گذاشتم و البته خيالي هم درباب منافع
و يا اسم و رسم در ذهن نداشتم چرا كه فكر
كردم خيلي متفاوت است نشر در فضاي
لايتناهي اينترنت و چاپ كتاب . پس حالا كه
كتابي چاپ نكرده ام حس ميكنم بعد از تمام
آموزشهايي كه خودم را مجاب به دانستن آنها
كردم و در حد توان آموختم اما كماكان آن چه
كه باعث عدم اعتماد به نفس من شده همين
نشر نكردن در فضاي غير نت و نداشتن جلد
است .
درست يا غلطش را نمي دانم اما فكر ميكنم
تفاوت اين دو مثل خانه اجاره اي و خانه
خريداري شده باشد .
اين جريان اعتماد به نفس را از من گرفت و از
طرفي چون از ابتدا قيد مجوزها و پروانه ها را
زده بودم موضوعات مورد علاقه ام براي نوشتن
سرخ تر از حدود و خطوط مورد تاييد سيستم
شكل گرفت و باقي ماند .
حالا كه شما اين مباحث را مطرح مي كنيد
فكر كردم شايد اين تنها مشكل من نباشد .
اي بسا بسيار باشند همچون من كه سوداي
نويسندگي و نوشتن داستان دارند اما بسترش
را نمي يابند و بعد مدتي در گرفت گير زندگي
شعله تمنايشان فسرده و خاموش مي شود.
اي كاش نهادي ، كسي يا جايي ... جايي
دور از ارزشهاي فرمايشي و حكومتي
ما متولي ميشد براي رفع اين مشكل تا
حداقل من كه نه ، آنان كه هنري دارند
براي شنا در بحر نويسندگي
تن به آب نزده غرق و نابود نشوند .
شرمنده بخاطر تطويل كلام .
-- اميد صيادي ، Oct 13, 2008 در ساعت 07:23 PMوقت خوش ./././././././././././././././.
شما از کجا و بر اساس چه منبعی می دانید که «ابوالفضل بیهقی با همان لحنی که سخن میگفته تاریخ بیهقی را نوشته است. او با همین وقار حرف میزده است»؟ نثر بیهقی نیز نه با «وقار» که با معیارهای دیگری شناخته می شود.
-- محمود داودی ، Oct 13, 2008 در ساعت 07:23 PMشما که برزبان انگلیسی تسلط ندارید از کجا می دانید که «همینگوی اینطوری حرف میزده است: بدون صفت، و تصویری.» اگر گفتگوهای همینگوی را به زبان اصلی خوانده بودبد این گونه احکام کلی را صادر نمی کردید.
شما که بازبان های روسی و فرانسه آشنائی ندارید چرا در باره زبان فلوبر و داستایفسکی حکم صادر می کنید؟
چه لزومی دارد یک نویسنده در باره همه چیز و همه کس حکم صادر کند؟
1-این نوشته ی با ارزش شما را چندین و چند بار خواندم.جناب محمود داودی نفهمیدند چه درس گرانبهایی را به ما دادید و اصلا سوال من درباره ی انواع نثر ها بود و نه درستی و غلطی ترجمه ها...
-- omid ، Oct 13, 2008 در ساعت 07:23 PM2-فصل های مختلف خشم و هیاهو لحن های نسبتا متفاوتی دارند.این از قدرت های نثر فاکنر است.اوج تسلط یک نویسنده انجاییست که مفاهیم با تغییر فرم عوض می شوند.فرم روایت در فصل اول این کتاب با باقی فصل ها متفاوت است تا ما بفهمیم زمان در گذر صافی ذهن اشکال چندگانه ایی به خود می گیرد.
3-چگونه می توان لحن مستخدمی که ادای اشراف زاده ها را در می اورد اموخت؟می گویند احمد شاملو هنگام ترجمه ی دن آرام ساعت ها با قصاب ها.منشی های دادگاه و ... می نشسته و حرف می زده و به حرف هایشان گوش می داده تا بتواند ترجمه ایی متفاوت ارائه کند.
راه چیست؟باید صدای ادم ها را ضبط کرد و ان ها را بار ها گوش داد؟ یا باید چون بیهقی یکدست و مثل حرف زدن خویش نوشت؟
4-لحن و روایت که مشخص شد استفاده از کلمه اهمیت ویژه ایی میابد.ایا تنها راهش تمرین و نوشتن است؟ یا خواندن کتاب های نویسنده های بزرگ؟
ممنون اقای معروفی
با سلام و خسته نباشید
-- david ، Oct 14, 2008 در ساعت 07:23 PM((...اما یک چیز مهم به هنگام نوشتن لحن نویسنده است. لحن نویسنده دقیقاً نوع صحبت کردن نویسنده است...))
یعنی همانطور که صحبت می کنیم بنویسیم؟شاید نوع صحبت کردنمان خیلی خاص و حتی جالب توجه نباشد؟
با سلام و خسته نباشید
-- david ، Oct 14, 2008 در ساعت 07:23 PM((ابوالفضل بیهقی با همان لحنی که سخن میگفته تاریخ بیهقی را نوشته است))
اگر لحن سخن گفتن ما مناسب و شایسته نباشد چی؟اگر خاص و مورد توجه و با اهمیت نباشد چی؟
سلام
-- علي ، Oct 29, 2008 در ساعت 07:23 PMنمي دانم خبر داريد يا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نشر ققنوس كتابي چاب كرده به اين ضخامت و نوشته كه "سمفوني مردگان"كبي برداري شده از روي "خشم و هياهوي"ويليام فاكنر است.
امروز مي روم خشم و خياهو را مي خرم و خودم قضاوت مي كنم خوب است؟؟؟؟؟؟؟؟؟