رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۹ شهریور ۱۳۸۷
اين‌سو و آن‌سوی متن

چشم‌انداز داستان

Download it Here!

قرار براین شد که داستان نویسان معاصر یک تعریف از داستان برای من بفرستند تا مجموع این نظرها و تعریف‌ها برای نسل دیگر به مثابه‌ی یک ماخذ و یا بانک و یا مرجع به یادگار بماند.
برخی از نویسندگان هر کشوری، حاصل تجربیات دانش خود را ثبت می‌کنند تا کار نسل بعدی را آسان‌تر کنند، و سطح معماری این نوع ادبی را ارتقا بخشند.

گفتم برخی، به این خاطر که بسیاری از نویسندگان به این کار اعتقادی ندارند، و داستان خودشان را می‌نویسند و ماست خودشان را می‌خورند. و این کار برتری و مزیتی برای کسی به‌وجود نمی‌آورد. نویسنده‌ای که به داستان خودش فکر می‌کند؛ حق تمام دارد که تجربه و نیرو و زمانش را صرف داستان خودش کند. و نویسنده‌ای که تجربه‌اش را در اختیار دیگران می‌گذارد نیز حق دارد که بخشی از وقت و دانش و اعصاب خود را برای نسلی دیگر صرف کند. و هیچ‌کدام بر دیگری تفوق و مزیتی ندارند و در نهایت تنها یک اثر داستانی درخشان است که برای جامعه‌ی بشری به یادگار می‌ماند.

من اما همیشه فکر کرده‌ام اگر برای یاد گرفتن صنایع و بدایع نوشتن رنج بسیار برده‌ام، چرا یافته‌هام را به دیگران هدیه نکنم. حدود هفتاد گفتار آموزشی داستان تا کنون تهیه کرده‌ام و در اختیار خوانندگانم گذاشته‌ام. و در این راه به ذهنم رسید که تعریف داستان را از نویسندگان معاصر هم بگیرم. کنار هم خواندن این تعریف‌ها، خود برای داستان‌نویسان جوان مطمئناً نقش گنجی را ایفا خواهد کرد. و نیز به یک باور دیگر خود دست خواهم یافت؛ من بر این باورم که همه چیز باید از نو تعریف شود. مثلاً پرچم، وطن، زبان، تبعید، تقدس، عشق، داستان، خدا، آزادی، عدالت، اجتماع، خانواده، زندگی و بقیه‌ی چیزهای مهم.

به همین خاطر دست به کار شدم و از طریق تلفن، نامه و ایمیل و یا پیغام؛ از هرکسی که داستان نوشته و کتابی منتشر کرده خواستم در این راه به من کمک کند تا همگی داستان را تعریف کنیم. در برنامه‌ی امروز سه نویسنده‌ی معاصر که دعوت مرا پذیرفته و تعریف‌شان را برای من فرستاده‌اند، برای شما خواهند گفت که "داستان" چیست.

حسین مرتضاییان آبکنار، نویسنده‌ی رمان "عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک" می‌گوید: «اصطلاحی هست در فیزیک کوآنتوم به نام هستی کدر. یعنی مثلاً ذره‌ای مانند الکترون، چون بعضی خواص مثل بار و جرم را دارا است؛ پس می‌شود گفت که دارای واقعیت است. اما از طرفی همین ذره خواصی مثل مکان و سرعت نامشخص دارد. گویی این ذرات دارای هستی دیگرگونه هستند.
شاید نگاه تیره و سیاهی باشد، اما من حضور انسان را در این بی‌کران، مثال آن هستی کدر می‌بینم. تحمل بودن در مرز میان این هستی و نیستی برای ما که شبیه همین ذره هستیم، در بی‌کران مضطرب و اندوه‌بار است.

داستان برای من بهانه‌ای است برای تحمل این هستی کدر.»

کیا بهادری، نویسنده‌ی مجموعه داستان "ژرفای سرمه‌ای" نوشته است: «داستان کوتاه اغلب برای من طرح یک نقاشی را تداعی می‌کند که خطوط و رنگ‌آمیزی آن تا جایی پیش‌رفته و عمداً رها شده است. این تصویر، روی بوم یا کاغذ ممکن است ساکن و خام و بی‌جان به نظر بیاید؛ اما یک داستان کوتاه خوب، تصویری در حال حرکت است که خطوط و رنگ‌آمیزی آن که همانا واژگان و فضاسازی روایت هستند، رقص‌کنان خوانندگان خود را به درون می‌کشند، در ذهن آنها می‌لولند و در نهایت برای هر یک وجودی یگانه و متمایز می‌شوند.
با این تعریف، داستان کوتاه جای تفصیل و تشریح و دورنما پردازی نیست. بلکه ایجاز و استعاره کمال آن است. چشم‌انداز داستان کوتاه، پنجره‌ای کوچک است که به باغی مه‌آلود گشوده می‌شود، و تنها مخاطبان ریزبین از کاویدن در چنین منظره‌ای لذت می‌برند.»

علی آرام (علی‌رضا عطاران)، نویسنده‌ی مجموعه داستان "شکار پروانه‌ها" نوشته است: «داستان چیست؟ پرسشی که همیشه برای بسیاری مطرح بوده و مطرح است. اما من قصد ندارم به تعاریف رایج و مدون بپردازم.
چیزی که بیش‌تر برای من اهمیت دارد پرسش‌های اساسی دیگری است. ضمن اینکه چه بسا پاسخ آن منجر به یافتن تعریف داستان شود.

نوشتن درباره‌ی چیست و برای کیست؟‌ البته داستان بیش از هر چیز درباره‌ی انسان و از او می‌نویسد. درباره‌ی جایگاه، موقعیت و از همه مهم‌تر تنهایی او. ضمن اینکه نوشتن برای نویسنده می‌تواند گریز باشد و جستجو. گریز از دنیایی که با او سر ناسازگاری دارد. برای همین احساس بیگانگی می‌کند و گاه پوچی. و جستجو باشد در دنیای داستانی که بتواند لااقل دمی کوتاه احساس آرامش کند. ضمن اینکه نباید فراموش کرد هنگامی این جستجو مهم شمرده می‌شود که احساس شود این تنهایی او، همیشه یا لااقل در بیش‌تر موارد به سست شدن یا گسیخته شدن پیوند فرد با خودش همراه بوده است.

اینجاست که نویسنده باید با این واقعیت تلخ روبرو شود و به‌جای اندوه و نا امیدی بکوشد با جهان داستان این رشته را مستحکم کند. موضوعی را نیز نباید از نظر دور بداریم؛ انسان تنها موجودی است که می‌داند تنهاست، و باز تنها موجودی است که دیگری را می‌جوید.

پس ادبیات، گریز و جستجو است. آن‌هم جستجویی مدام. میدان عمل آن‌هم همیشه دنیای انسانی شخصیت‌هاست، و مواد اولیه‌ی آن خلق، تجسم، انعکاس و حتا تحلیل رفتار و کنش او. آن‌هم برای درک و شناخت موقعیت انسان در جهان. بنابراین مسئله، انسان و بالطبع، نگاه انسانی، مسئله‌ی اساسی داستان است و شاید اساسی‌ترین مسئله‌ی آن.»

دوستان عزیز رادیو زمانه؛ همان‌طور که می‌بینید این تعریف‌ها هریک نُتی است که وقتی کنار هم می‌نشیند و نوشته می‌شود؛ پارتی‌تور یک سمفونی شکل می‌گیرد، و این باب گشوده خواهد ماند تا دیگر نویسندگان معاصر، تعریف‌های خود را از داستان برای ما ارسال کنند.

تا برنامه‌ای دیگر، خدا نگهدار

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

هم لذت بردم، هم آموختم؛ واقعاً روشِ جمعی و جالبی را انتخاب کردید، خواندن نظراتِ مختلف کنارِ هم، درک و حسِ ویژه‌یی ایجاد می‌کند. ممنون.

-- خاطره‌ها ، Aug 29, 2008 در ساعت 12:30 PM

به نظر من که نویسنده ای در ابتدای راه و آماتور هستم، داستان کوتاه راهی ست برای مطرح کردن خودم. می توانید برداشتی منفی یا حتی مثبت داشته باشید!
همه همین کار را میکنیم اما به روشهای مختلف. هنر و البته یکی از انواعش که داستان کوتاه باشد روشی است برای مطرح کردن خود وقتی که این کار برایت یک پارادوکس باشد و در آن شک داشته باشی و به دنبال راهی برای نشان دادن تردیدهایت باشی و همزمان خود را در معرض نقد خود و دیگران قرار دهی! وقتی بخواهی هم خودت را عریان کنی و هم پنهان.

-- فرهت ، Aug 30, 2008 در ساعت 12:30 PM