رادیو زمانه > خارج از سیاست > این سو و آن سوی متن > بیمها و امیدها در نشر کشورم | ||
بیمها و امیدها در نشر کشورم
در این ماه روزهای من به این گذشت که تلفن بزنم و با ناشران مستقل ایران درباره انتشار کتاب تازه و انتشار در سالی که گذشت صحبت کنم. تا اینجای کار هیچ اشکال و مانعی وجود ندارد. همه چیز عادی و طبیعی است که نویسندهای با ناشران کشورش گفتگو میکند و گفتگو را عیناً انتشار میدهد؛ به این خاطر که مسائل حوزهی نشر مورد بررسی قرار گیرد، مشکلات و موانع به سمع و نظر مسئولان و سیاستگذاران فرهنگ برسد و راهی گشوده شود که آزادی بیان و نشر نه در انحصار کسی قرار گیرد و نه برای فرد یا اثری استثنا قائل شوند. به این خاطر که آزادی اندیشه و بیان و نشر در همهی عرصههای سیاست فردی و اجتماعی، بی هیچ حصر و استثنا حق همگان است. این حق در انحصار هیچ فرد، گروه یا نهادی نیست و هیچکس را نمیتوان از آن محروم کرد. به همین شکل ذهن من معطوف بیمها و امیدها در نشر کشورم بود و چند روزی را کاملا به این مساله اختصاص دادم. اما راستش اوضاع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی امروز ایران و شرایط کار و زندگی دستاندرکاران کتاب و نشر، از نویسنده و ناشر و روزنامهنگار تا چاپخانهچی و عوامل فنی به گونهای است که من ترجیح میدهم از ناشرانی که با من درد دل کردهاند و چیزهایی گفتهاند، هیچ نامی نبرم و فقط حرفهای آنها را به عنوان سندی زنده منتشر کنم. در بهمنماهی که گذشت صادق هدایت ۱۰۵ ساله شد. در همین بهمنماه ۴۱ سال از درگذشت فروغ فرخزاد گذشت. در همین بهمنماه دو فستیوال بینالمللی تئاتر و سینما در ایران برگزار شد و در همین بهمنماه انقلاب ایران بیست و نهمین سالگرد خود را پشت سر نهاد. انقلابی که تمام شعارها و آرمانهای آن فرهنگ و ادب و آزادی و استقلال بود و متاسفانه در حد همان شعارها باقی ماند. و عرصهها سال به سال تنگتر شدند، سال به سال دریغ از پارسال. در همین بهمنماه، پروانه انتشار دو نشریه مستقل فرهنگی و ادبی و اجتماعی برای همیشه لغو شد. یکی نشریه ادبی «عصر پنجشنبه» شیراز و دیگر مجله «زنان» که ۱۴ سال منتشر شده بود و در همین بهمن چرخهای آن از کار افتاد و به خیل صدها نشریهی قلعوقمع شده پیوست. تعطیل شدن یا نابود شدن نشریه ۱۴ ساله زنان مرا یاد دختر ۱۴ سالهای میاندازد که در همین بهمنماه به دست پدر ستمگر و بیمار و معیوبش در زاهدان سنگسار شد. پدر بیماری که تصور میکرد دختر نوجوانش رابطه نامشروع دارد و دچار فساد اخلاقی است. بهمنماه به خاطر اتفاقهای فرهنگی و هنری و تقارن آن با سالگرد انقلاب میتواند تجلی و پیشانی و نمود فرهنگ و ادب و هنر باشد. میزانالحراره وضعیت فرهنگی ایران یا تابلو تمامعیار چیزی که بر ما گذشته است. معمولا رژیمهای دیکتاتوری روزهای سالگرد انقلاب یا کودتا یا جنبش یا بلوایشان را کمی رنگآمیزی میکنند و مردم را به خوردن شربت و شیرینی فرا میخوانند، عدهای از زندانیان را آزاد میکنند، با خانوادهها و بچههای محروم عکس یادگاری میاندازند، به بازماندگان کشتگان خود مدال میدهند و از در و دیوار سرود و موزیک و شادی میریزند و سعی میکنند لبخندی بزنند که خشونت چهرهشان کمی فروکش کند. اما میبینیم که نماد و نمود انقلاب اسلامی ایران در بیست و نهمین سالگردش تعطیلی نشریات، سانسور علنی و آشکار فیلمهای سینمایی و پافشاری و اصرار بر نابودسازی و ورشکست کردن صنعت نشر ایران بوده است. وزارت فرهنگ، که موظف است زمینههای مناسبی برای تولیدکنندگان آثار فرهنگی و ادبی و هنری فراهم آورد و خادم و خدمتگزار فرهنگسازان و هنرمندان و ناشران باشد به گورستان کتاب و فیلم و موزیک تبدیل شده است. حدود ۴۰۰۰ کتاب در انتظار مجوز چاپ اول، آدم را یاد آشویتس و کورههای آدمسوزی میاندازد. در آشویتس بوی چربی انسان و دود سیاه فضا را احاطه کرده بود و در ایران تصویر وحشت و یاس و سرخوردگی و ناامنی و بیاعتمادی و ترس در چشمها و ذهنها خانه کرده است. بیش از یک سال است که تقریبا هیچ کتابی برای انتشار چاپ اول مجوز نمیگیرد. بیشتر کتابهای منتشر شده در سال ۸۶ تجدید چاپی بودند و حتی وقتی در سایتهای مربوط به انتشار کتاب نگاه کنیم یکباره میبینیم یک مولف برای ۱۵ کتاب آشپزیاش مجوز دریافت داشته که خب در فهرست تازههای نشر ما هم آن ۱۵ کتاب آشپزی را منظور میکنیم. اما جای ۴۰۰۰ کتاب و بیشتر کتابهای ادبی به خصوص ادبیات داستانی را خالی میبینیم. ناشران مستقل رفته رفته آسیب میبینند، از تعداد کارکنان و ویراستاران خود میکاهند، قدرت مانور حضورشان را از دست میدهند، در فشار قرار میگیرند و ورشکست میشوند و جمع میکنند. نشر و حرفه ناشر بودن در ایران اعتبار و جایگاه خود را از دست داده است. ناشران حرفهای و قدیمی به ستوه آمدهاند. نه راه پس دارند و نه راه پیش. نه میتوانند تغییر شکل دهند و نه دیگر امکان کار برای آنها مانده است. شما فکر کنید ناشری ۱۷ کتاب به وزارت ارشاد ارائه کرده و حدود یک سال آن همه هزینه کرده و در انتظار مجوز نشر وقت میسوزاند و هزینههای بیحاصل زندگی شخصی و خانوادگیاش را مختل کرده است. ناشر دیگری ۳۲ کتاب، یک ناشر ۱۱ کتاب، یکی دیگر ۷ کتاب و اصلا چرا باید ناشران حقشان را در روند سلیقههای ادواری و سیاسی ایدئولوژیک تلف کنند. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی آزادی بیان و نشر یک حق است. پس چرا ما تولیدکنندگان آثار فرهنگی حقمان را به امتیاز صلح کردهایم؟ چرا از حقمان گذشتهایم، احترام گذاشتهایم به مسئولان و در قبال حقمان حاضر شدهایم امتیاز و پروانه نشر بگیریم.؟ آیا این صلح سادهلوحانه ما باعث نشده که آنها حالا دیگر به امتیاز و پروانه و مجوزی که خود صادر کردهاند وفادار نمانند؟ مسئولان رژیم جمهوری اسلامی نشان دادهاند که اهل قناعت نیستند. حتی به قوانین خود هم قانع نیستند. آنها از راههای مختلف زیر قانون خودشان میزنند و چون همهی امکانات در اختیار آنها است به راحتی و با توسل به یکی از امکانات و اختیارات پدیدآورندگان آثار فرهنگی و ادبی و هنری را قلعوقمع میکنند و چرخشان را از کار میاندازند. این درست که امروزه میتوان از طریق سایتها و اینترنت آثار فرهنگی را در اختیار مردم قرار داد، اما حقوق مادی نویسندگان و ناشران چه میشود. نویسندگان و ناشران و فیلمسازان از چه راهی میتوانند امرار معاش کنند. غم نان چه میشود. هزینهها چه میشود. واقعیت این است که نویسندگان و ناشران در حال نابودی هستند. تمامی راهها را آزمایش کردهاند تا بلکه بتوانند مسئولان فرهنگی را به قوانین خودشان متقاعد سازند و در این حداقل دیالوگ، در این فضای پشت درهای بسته راهی، پنجرهای یا منفذی برای ارائه آثار فرهنگی و ادبی فراهم کنند. اما درها واقعا بسته هست. راهها بسته هست و همه دچار یک خستگی فرسایشی از مشت کوبیدن بر دیوار شدهاند. مسالهی کاغذ سوبسیدی، کاغذ آزاد و انحصار مستقل واردات کاغذ تبدیل به فاجعهای شده است که عدهای برای دریافت سهمیه کاغذ پروانه انتشار گرفته و ناشر شدهاند. کاغذی بگیرند، در بازار آزاد بفروشند، خانهای بخرند یا زندگیشان را پیش ببرند. بیش از هفتهزار ناشر خود را در این فضا ذیحق میدانند. اما آیا واقعا این نشر ورشکسته و تعطیل شده حاصل کار هفتهزار ناشر است. نه، این سیاست قیمومت فرهنگی که عدهای قلیل بجای و برای هفتاد میلیون آدم تصمیم بگیرند بزرگترین خیانت و جنایتی است که به فرهنگ و ادب و هنر ایران میشود. تا زمانی که در بر این پاشنه میچرخد امیدی به هیچ کورسویی نیست. راهی به دهی هم نیست. این سرکوب علنی عواقبی دارد که باز هم به گرده ملت خواهد افتاد و تاوانش را باز هم مردم ایران خواهند پرداخت. |
نظرهای خوانندگان
نوشته اید : چرا از حقمان گذشتهایم، احترام گذاشتهایم به مسئولان و در قبال حقمان حاضر شدهایم امتیاز و پروانه نشر بگیریم.؟
-- hasanim@ yahoo.com ، Aug 2, 2008 در ساعت 10:15 PMاما خود شما تنها کسی در ایران بودید که ادعای استقلال از دولت و روشنفکری داشت و امتیاز انتشار مجله گردون به او اعطاء شده بود .
نوشته اید:چرا از حقمان گذشتهایم، احترام گذاشتهایم به مسئولان و در قبال حقمان حاضر شدهایم امتیاز و پروانه نشر بگیریم.؟
-- حسن محمودی ، Aug 2, 2008 در ساعت 10:15 PMاما شما تنها کسی در ایران بودید که ادعای روشنفکری و استقلال از حکومت داشت اما حکومت امتیاز انتشار مجله گردون را به او اعطا کرده بود