رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ فروردین ۱۳۸۷
گفتگو با حمید مجتهدی،‌کشتی‌گیر و استئوپد ساکن رم

«با خودم شرط می‌بستم که همه چیز شدنی است»

Download it Here!

من الان در رم هستم در یکی از شهرهای کوچک رم در ایتالیا، در منزل حمید مجتهدی، قهرمان کشتی که زمانی قهرمان ایران بوده و بعد مدال جهانی را به گردن او آویختند و توانسته از پله‌های قهرمانی جهان بالا برود و بر سکوی اول بایستد. حمید مجتهدی سال‌ها سرمربی تیم پلیس رم بوده است. اتفاقی که برای یک خارجی به ندرت پیش می‌آید و حمید مجتهدی توانسته در کشتی ایتالیا نیز نقش داشته باشد و سرمربی تیم پلیس رم باشد.

این مختصر، یک بعد از شخصیت او را نشان می‌دهد و معرفی می‌کند. شخصیت یک کشتی گیر و ورزشکار ایرانی که در کشور خودش، نتوانسته جای خودش را پیدا بکند. در ایران، آنطوری که حق او بوده، به چشم نیامده، دیده نشده یا شاید با کلمات و ادبیات آنجا نتوانسته کنار بیاید. او آمده در سرزمینی دیگر، در اروپا و از صفر شروع کرده و از پله‌های قهرمانی جهان بالا رفته است.

یادم می‌آید حمید در آن سال‌های دور، ساعت چهار صبح در سرمای زمستان بلند می‌شد، با روزنامه پهن کردن و کارهای بسیار ساده ولی سخت، می‌دوید و می‌دوید و آنقدر تلاش کرد که امروز یکی از چهره‌های محبوب، بین مردم شهر خود است.

او اکنون جایگاه بسیار خوبی دارد. دو تا مطب دارد. مطب یا استودیوی استئوپدی که بیماران زیادی را روزانه معالجه می‌کند. آن هم با روش علمی نسبتا جدیدی که دیدنی است و کمی حیرت انگیز و استئوپدی نام دارد. بیماران او که به سراغش می‌آیند، به اندام آنها یا سر و استخوان و یا دیگر اعضای آنها دست می‌زند و می‌فهمد که کجای بدن آنها مشکل دارد. یک نوع پزشکی که کمتر با دارو سروکار دارد.

در رشته استئوپدی حمید مجتهدی به درجه فوق دکترا رسیده و هنوز هم دارد می‌خواند و رشته تحصیلی‌اش را ادامه می‌دهد. یادم می‌آید آن سال‌های دور که حمید به من می‌گفت، می‌خواهم بدانم چرا آدم سر درد می‌گیرد، چرا صورت آدم جوش می‌زند و چرا دچار بی‌خوابی می‌شویم. می‌خواهم خودم را کشف کنم. می‌خواهم ببینم بدن من چیست. می‌خواهم خودم را بشناسم. این جستجو و تلاش همیشه برای من قیمتی بود. همیشه با تحسین به او نگاه می‌کردم. در دلم برای او هورا می‌کشیدم.

حالا فرصتی دست داده تا با او گفتگو کنم. با آدمی که از صفر شروع کرده و به این نقطه از موفقیت رسیده. هم در علم پزشکی و هم در ورزش. دلم می‌خواهد راجع به موفقیت‌هایش با او حرف بزنم. دلم می‌خواهد این چهره گریزان از هیاهو تبلیغات را به خوانندگان و شنوندگان برنامه‌هایم معرفی بکنم.


حمید مجتهدی،‌ کشتی‌گیر و استئوپد

حمید، یا بهتر است بگویم آقای مجتهدی تو اگر در ایران بودی، فکر می‌کنی به این نقطه‌ای که الان هستی می‌رسیدی؟

نه. الان که فکر می‌کنم نه. به خاطر همین شاید من از ایران بیرون آمدم. اگر در ایران می‌بودم، قطعا برای من فضایی نبود. ولی این فضا را من اینجا پیدا کردم. این فرصت را من اینجا پیدا کردم تا از استعدادهای خودم استفاده بکنم.

دوره‌های سختی را که اینجا گذراندی، حتما به یاد داری. دوره‌های تلخ و سختی که عرصه زندگی برایت تنگ می‌شد. در طی آن روزها فکر می‌کردی به این نقطه و این جایگاه برسی؟

نه. هیچ موقع فکر نمی‌کردم ولی دوره‌های سختی را گذراندم. زمانی که دور از وطن، خانواده، فامیل و آشنا زندگی می‌کنی، خب لحظاتی هست که واقعا خودت هستی و خودت. یادم می‌آید که از ناحیه کتف راست به شدت آسیب دیده بودم، تنها و در یک اتاق و واقعا هیچکس را نداشتم، هیچکسی را نداشتم؛ نه می‌توانستم گریه بکنم، نه می‌توانستم داد بزنم و نه می‌توانستم با کسی صحبت بکنم. هیچ. یادم می‌آید که تا صبح متکای من در دهان من بود. و صبح بیدار شدم با متکای خیس. این لحظات بوده و زیاد هم بوده.

ولی خوشبختانه لحظه‌ای بوده و بزودی آن مشکلات را پشت سر گذاشتم. خوشبختانه. و حالا هم زندگی که می‌خواستم، نه اینکه بگویم زندگی استاندارد می‌خواستم، نه این استاندارد وجود ندارد ولی زندگی برای من، اینطوری می‌توانم توضیح بدهم که زندگی فقط تلاش است. تلاش است و حاصل تلاش خود را باید ببینی.

و تمام موفقیت‌هایی که بدست آوردم، سعی کردم همیشه پایم در زمین باشد. این خیلی مهم است. یادم باشد از کجا می‌آیم و به کجا می‌روم. همین لحظه هم که دارم این مصاحبه را انجام می‌دهم، خب طبیعی است که خیلی لذت می‌برم، هم به خاطر اینکه یکی از دوستان قدیمی من پیش من است، یکی از عزیزان من کنارم است ولی درمقابل این دوستم و خیلی از دوستان دیگر که خیلی کم هستند، همیشه خاکی بودم و مطیع و درخدمت.

انگیزه تو برای بالا رفتن از پله‌های قهرمانی و رشد، چه بوده همیشه؟

انگیزه، شرطی بود که با خودم می‌کردم.

شرطت چه بود؟

شرطی که با خودم می‌کردم که قدرت خودم را بسنجم. استعداد خودم را بسنجم. و شرطی که می‌بستم که همه چیز شدنی است و به هر چیزی که بخواهی با تلاش می‌توانی برسی. نه خواب، با تلاش. ورزش به من خیلی چیزها داد. یعنی شما بدون تمرین نمی‌توانی قهرمان بشوی. تمرین یعنی تلاش، یعنی درد زانو کشیدن، شب نخوابیدن. اینها زندگی من بود. با تلاش. با تلاش زیاد می‌توانی. باید راه‌های آن را پیدا کرد.

روزی که مدال طلای جهان به گردنت بود و از پله‌های سکوی قهرمانی بالا می‌رفتی به عنوان نفر اول، ایتالیایی بودی یا ایرانی؟

من همیشه ایرانی هستم.


حمید مجتهدی, برنده مدال طلای جهانی برای تیم کشتی ایتالیا-1994

آنجا برای ایتالیا مدال گرفتی.

بله. ولی من انگیزه‌ام این بود که نه برای ایتالیا، من برای خودم کشتی گرفتم و برای بچه‌هایم. همین. ولی همیشه گفتم که من یک ایرانی هستم. هرچه هم یاد گرفتم و دارم از ایران است. این را هیچکس از من نمی‌تواند بگیرد. و همیشه هم خیلی افتخار می‌کنم. و اسم خودم را هم خیلی بزرگ زدم جلوی استودیو خودم و هر کسی هم می‌گوید از کجا؟ می‌گویم از ایران. و افتخار می‌کنند با من صحبت می‌کنند.

از کشورت ایران، چه توقعاتی داری؟

توقع خاصی ندارم.

نه برای خودت. برای خود ایران. برای مردم. برای حمید مجتهدی‌های دیگری که دارند در ایران تلاش می‌کنند و بعدها خواهند آمد. برای قهرمان‌هایی که روزی از پله‌های قهرمانی و سکوهای جهانی بالا می‌روند. چه توقعی از کشورت برای آنها داری؟

من فکر می‌کنم مشکل ایران، مشکل عمومی است. یک مشکل عمومی است و نباید فقط درس‌های ورزش دید و مراحل دیگر. من فکر می‌کنم دارد کار می‌شود و باید بیشتر از این کار بشود.

آن چیزی که از دور دارم نگاه می‌کنم، مساله ضعف مدیریت بوده همیشه در ایران و من در کار خودم که ورزش بوده، همیشه دیدم که ضعف عمده ما مدیریت بوده است. این مشکل عمده، لطمه زده به ورزش ما، ورزش کشتی و ورزش‌های دیگر که همیشه تا لحظه آخر، هنوز مدیریت مشخص نیست، بودجه مشخص نیست و چه چه چه. امیدوارم بتوانند این مساله را حل بکنند.

یکی از چیزهایی که جزو شخصیت تو هست، این است که هیچ‌وقت تلاش نکردی خودت را جلوی دوربین، تابلو کنی و دائم خودت را نشان بدهی و پنهان بودی. حتی برای همین گفتگویی که من می‌خواهم برای رادیو زمانه با تو انجام بدهم، برایت سخت بود. همیشه می‌گفتی چه می‌خواهی بگویم. من کاری نکردم.

خب، دلیل آن همان چیزهایی بود که تو گفتی. دلیل آن این است که فکر می‌کنم کار زیادی انجام ندادم. من فکر می‌کنم همه همینطور هستند. من شاید خودم را زودتر از خیلی‌ها کشف کردم. همه ما می‌توانیم این باشیم. یک چیز معمولی است.

ولی اینطور نیست. تو یک آدم موفق هستی اینجا. به هرحال مدال طلا گرفتی، از سکو...

این فکر کنم که مشکل من باشد. من که آدم موفقی هستم؛ از کسی هم توقعی ندارم. شاید موفقیت باشد. این موفقیت را کسب کردم، نه به خاطر اینکه از کسی جایزه بگیرم؛ به خاطر اینکه یک جوابی برای خودم داشته باشم. به خاطر اینکه جوابی برای بچه‌هایم باشد.

یکی دیگر از ویژگی‌های شخصیتی تو، مطالعه بود. همیشه. یعنی تو یکی از معدود ورزشکارانی بودی که مدام کتاب می‌خواندی و من همیشه تو را مسلط به اوضاع فرهنگی و سیاسی و اجتماعی می‌دیدم. همیشه آپ‌تو‌دیت بودی. یک کشتی‌گیر که خوب فیلم می‌بیند، خوب موزیک گوش می‌دهد، به ادبیات علاقه دارد، اوضاع اجتماعی را می‌شناسد، تاریخ و جغرافیا می‌داند. فکر می‌کنی چرا 90 درصد از ورزشکاران ما کمتر به کتاب علاقه نشان می‌دهند؟ دلیل این فاصله از علم و دانش چیست؟

این را نباید عمومی دید. یعنی اینکه می‌تواند در رابطه با ورزش باشد. در رابطه با خصوصیات خود آدم ورزشکار باشد، کارگر شرکت نفت باشد. این چیزی است که خصوصی است. یعنی به ورزش هیچ ارتباطی ندارد. من اینطوری نگاه می‌کنم.

همانطور که در بین ورزشکاران، کمتر کتاب می‌خوانند، همانطور هم بین کارگران شرکت نفت هم کسی کتاب نمی‌خواند. کسانی که حتی در رادیو و تلویزیون کار می‌کنند، کسی کتاب نمی‌خواند. من فکر می‌کنم یک چیز خصوصی دررابطه با خود آدم است. یعنی اینکه من خودم خواستم؛ نه اینکه فرقی بگذارم بین خودم و دیگران، من همیشه به مطالعه علاقمند بودم.

برای اینکه مطالعه به من اینفورماسیون می‌دهد برای بهتر زندگی کردن. من از طریق مطالعه بود که شاید توانستم یک ثباتی پیدا بکنم، یک تعادلی در زندگی پیدا بکنم.

اگر یکبار دیگر زندگی کنی و از اول شروع کنی، چکار می‌کنی؟

شاید همین کارهایی که تا همینجا کردم را انجام بدهم.

من تو را بیشتر از سی سال است که می‌شناسم. با آن شناختی که از تو دارم، گاهی اوقات فکر می‌کنم از تو بپرسم آیا پله‌های دیگری هم در زندگی‌ات وجود داشته که تو می‌خواستی از آن بالا بروی و نرفتی و یا نتوانستی بروی؟

صد در صد. من در زندگی خودم جدای از ورزش به هنر علاقمند بودم. کار سینما را خیلی دوست داشتم. و اینجا موقعیتی پیش آمد که بتوانم تحصیلی در این زمینه بکنم. ولی متاسفانه شرایط جور نبود تا آنطور که باید در این زمینه کار بکنم. از این بابت خیلی تاسف می‌خورم. این را کم دارم.

ولی شاید همین باعث شد که من خیلی به کتاب رجوع بکنم. یعنی درس خواندن در قسمت سینما باعث شد که من کتاب بیشتر مطالع کنم و خیلی هم فیلم نگاه کنم. و امروزه فیلمی که من نگاه می‌کنم، شاید بهتر می‌توانم نقد بکنم نسبت به آدم‌های معمولی. درمجموع کاری را من می‌خواستم بکنم تا از آن طریق با مردم صحبت کنم. دنبال سینما بودم به خاطر همین. نه به عنوان بازیگری، بلکه به عنوان کارگردان. نمی‌توانم بگویم نویسنده، ولی کارگردان تا یک چیزی را بسازم و از آن طریق بتوانم با مردم در ارتباط باشم.

خوشبختانه از این طرف کاری را پیدا کردم که این رابطه را کماکان دارم ادامه می‌دهم. یعنی مردمی که اجازه می‌دهند من به آنها دست بزنم. و همین دست زدن باعث می‌شود که انگیزه‌ای بشود برای راه یافتن حتی به مسائل خصوصی آنها که هر کدام از این مردم، داستان‌های خود را برای من تعریف می‌کنند و من با شنیدن داستان‌های آنها، می‌بینم هر روز از نظر فرهنگی، ثروتمندتر و غنی‌تر می‌شوم. از اینکه فرق خودم را با دیگری می‌بینم، در زندگی‌ام تعادل پیدا می‌کنم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سلام ، خواهشمند است ایمیل جناب آقای مجتهدی را برای اینجانب ارسال یا ایمیل بنده را در اختیار ایشان بگذارید.بنده علاقه مند هستم که از روشهای ایشان برای درمان جوشهای صورت آگاه شده و در صورت امکان اطلاع یابم .
پیشاپیش از لطف جنابعالی سپاسگزار هستم.

-- کریس ، Apr 6, 2008 در ساعت 03:05 PM