رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ مهر ۱۳۸۶
گفتگوی عباس معروفی با عباس سلیمی نمین - بخش نخست

عباس در برابر عباس

یکی از اتفاقات جالب نمایشگاه کتاب فرانکفورت امسال، گفت‌وگوی عباس معروفی، نویسنده ایرانی با عباس سلیمی نمین سردبیر سابق کیهان هوایی و رییس دفتر مطالعات تاریخ معاصر در حاشیه این نمایشگاه بود. دو فرد هم‌‌نام که علی‌رغم اشتراک نام، به نحله‌ها و جریان‌های فکری کاملاً متفاوتی تعلق دارند. قسمت اول این گفت‌وگوی خواندنی را که اختصاصاً برای زمانه تهیه شده، می‌خوانید و می‌شنوید.

این گفت‌وگو را از اینجا بشنوید.

معروفی: ما در پنجاه و نهمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب فرانکفورت هستیم. این جا من کنار آقای عباس سلیمی نمین نشسته‌ام. آقای سلیمی نمین در روزنامه کیهان فعال بوده؛ در کیهان هوایی ۱۳ سال فعالیت کرده است و من سال‌هاست که در این نمایشگاه ایشان را به عنوان یک چهره‌ فعال در غرفه‌ای که از طرف جمهوری اسلامی ایران اداره می شود، می‌بینم. به عنوان اولین سؤال می‌خواهم بپرسم آقای سلیمی نمین، علت و انگیزه‌ی حضور شما در نمایشگاه بین‌المللی کتاب چیست؟


عباس سلیمی نمین

چند سالی است که تعاونی ناشران، مسئولیت انتخاب و ارائه‌ی کتاب‌های تاریخی را به عهده‌ی من گذاشته است. علت آمدنم این مسئولیتی است که از طریق تعاونی ناشران ایران به من ارائه شده و علی‌القاعده فرصتی است برای آشنایی با سایر ناشران کشورهای مختلف و صرفا به خاطر انجام وظیفه‌ای که به عهده‌ی من گذاشته شده است.

ببینید، نمایشگاه کتاب بین‌المللی فرانکفورت در واقع میدانی برای خرید و فروش کتاب نیست؛ و بیشتر فضایی است برای خریدن کپی‌رایت. یعنی از کشورهای مختلف می‌آیند، حضور پیدا می‌کنند که آثار ادبی و فرهنگی‌شان را به کشورهای دیگر صادر کنند، بفروشند و به زبان‌های دیگر تبدیل کنند. شما در این چند سال چه کارهایی انجام داده‌اید؟

در چند سال گذشته در زمینه‌ی واگذاری کپی‌رایت به سایر کشورها، برخی از ناشرین ما توفیقاتی داشته‌اند. با مصر پارسال قراردادی بسته شد و مصری‌ها کپی‌رایت کتابی را خریدند. سایر ناشران هم تا جایی که من اطلاع دارم، ناشرانی که در تعاونی نشر کار می‌کنند و همکاری دارند، آن‌ها هم توانسته‌اند که در این زمینه قراردادهایی منعقد بکند.

ببینید فقط بحث انتقال کپی‌رایت نیست. آنچه را که حتا در برنامه‌ی افتتاحیه امسال و سال گذشته و حتی در اولین سالی که من حضور پیدا کردم مطرح شد، این بود که هدف نمایشگاه فرانکفورت به سه بخش تقسیم شده است. البته امسال کاملاً سیاسی شد. یعنی نطق افتتاحیه این بود که ما اهداف سیاسی را دنبال و مقابله می‌کنیم با عدم تحمل آرا و آزادی اندیشه و کسانی که از آزادی اندیشه خوف دارند. این امسال مطرح شده، ولی در سال گذشته مطرح شده بود که نمایشگاه سه هدف را دنبال می‌کند، هدف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی.

من فکر می‌کنم البته بیشتر اهدافی که نمایشگاه فرانکفورت دنبال می‌کند، اهداف سیاسی است. یعنی به نوعی به رخ کشیدن برتری تولید اندیشه و فکر در غرب برای سایر ملت‌ها. این البته به نظر من تا حدودی تعدیل شده و به نوعی مورد چالش واقع شده است. یعنی آن تفاخر و یا آن محوریت یا آن مرکزیتی که برای کشورهای غربی به نوعی عنوان می‌شد یا به رسمیت شناخته می‌شد، این موضع تا حدودی مورد چالش قرار گرفته است و در حال حاضر به تدریج سایر کشورها هم ترجیح می‌دهند ارتباطات خودشان را با سایر ملت‌ها به صورت مستقیم داشته باشند.

هم امسال و هم سال گذشته کشورهایی که به ما مراجعه کردند که تمایل خودشان را برای برگزاری نمایشگاه‌های بین‌المللی در کشورشان اعلام می‌کنند و دعوت می‌کنند. این نشان می‌دهد که به نوعی از این محوریت می‌خواهند رها بشوند. این به نظر من بسیار پدیده‌ی مسرت‌بخشی است.

من نمی‌خواهم بگویم حضور پیدا کردن در نمایشگاه فرانکفورت فرصت مغتنمی نیست؛ اما آن چه را که خیلی خوشایند نیست، به نوعی اعمال نظر کردن از جانب این کشورهاست. یعنی وقتی مرکزیت را دست می‌گیرند، طبیعتاً اعمال نظر سیاسی هم می‌کنند که این برای ما خیلی نباید خوشایند باشد. ما باید خودمان ارتباط خودمان را داشته باشیم.

علاوه بر این که در این کشورهای غربی که خودشان را به نوعی متولی جهان، نه متولی سیاسی صرف، بلکه متولی فرهنگی و سیاسی دیگران می‌دانند، ما علاوه بر این که در این کشورها حضور پیدا می‌کنیم، خودمان هم بتوانیم ارتباطاتمان را مثلاً با ترکیه، قبرس با یونان و سایر کشورها داشته باشیم. کما این که در آن‌ها هم این تمایل دارد به وجود می‌آید که به طور مستقیم آن‌ها در نمایشگاه تهران شرکت کنند و ما هم در نمایشگاه کشور‌های آن‌ها و این به نظر من می‌تواند هم ارتباطات فرهنگی بین ملت‌ها را توسعه بدهد و هم زمینه‌ی سوءاستفاده‌ی این‌ها از جایگاهی که برای خودشان رقم زده‌اند.

ببینید، شما از ارتباطات صحبت می‌کنید و این که می‌خواهید مثلاً با کشورهایی مثل ترکیه، عراق و به هر حال کشورهای همسایه و کشورهای غربی ارتباط بگیرید. من فکر می‌کنم آدم‌هایی مثل شما که یکی از چهره‌هایی بوده‌اند که همیشه در سیاست‌گزاری فرهنگی نقش داشته‌اند، آیا قرار نیست که با روشنفکران جامعه خودمان اول این ارتباط را برقرار کنند و بعد اگر این ارتباط جواب داد، بروند خانه‌ی همسایه؟

یعنی شما می‌بینید که چراغ ارتباط توی خانه‌ی ما قطع است! یعنی من به عنوان یک قربانی، دقیقاً و شخصاً به عنوان یک قربانی نشسته‌ام کنار شما، به خاطر این که مثلاً روزنامه‌ی کیهان من را تحمل نکرد، از من شکایت کرد، چرخ‌هایم را از کار انداخت و مرا انداخت بیرون. خب شما آن موقع نقش داشتید. من می‌خواهم بدانم آیا شما اصلاً به تولیدکنندگان فرهنگی در کشور خودمان فکر کرده‌اید؟ اصلاً شما این‌ها را می‌بینید؟

ببینید، من چون نمی‌خواهم بحث فردی را مطرح کنم، در این قضیه...

نه! به طور کلی...

به طور کلی ما بعد از انقلاب، وقتی جامعه، جامعه‌ای شد که بناست از کنترل بیگانه خارج بشود و خودش خودش را اداره بکند، یک مدتی زمان می‌برد تا یاد بگیرد که چگونه اندیشه‌ها و تفکرات و سلایق مختلف را در درون خودش حل بکند و وجود اندیشه‌‌های مختلف موجب تلاطم در جامعه نشود.

من فکر می‌کنم حالا شاید تعبیر قربانی تعبیر خیلی رسایی برای این مسأله نباشد. اما در عین حال آن تلاطم‌های اولیه در انقلاب، یک بحث ضرورت است در یک جامعه‌ای که دیگران برای آن تصمیم‌سازی می‌کردند تا این که ملت خودش برای خودش تصمیم بگیرد. وقتی ملت می‌خواست خودش برای خودش تصمیم بگیرد، هر فردی از آحاد جامعه دارای یک اندیشه و نظر می‌شود.

طبیعی است که ملتی که نزدیک به یک سده دیکتاتوری برش حاکم بوده، هر فردی یک رگه‌ها و رسوباتی از اندیشه دیکتاتوری در خودش داشته باشد، چه روشنفکر ما، چه غیر روشنفکر ما، این در مورد همه صدق می‌کند که بخواهد دیگران را به تبعیت از برداشت خودش دعوت بکند و اگر اجابت نکرد دعوتش را، با تمام توان او را مجبور کند که اجابت کند.

ما خوشبختانه این دوره عدم تحمل آرای دیگران را با کم‌ترین هزینه سپری کردیم. این را به عنوان یک روشنفکر قدر بدانیم. جامعه‌ی ما این دوران را که دشمنان ملت ایران به آن چشم دوخته بودند و تصور می کردند که ملت ایرانی که اصلاً لیاقت اداره‌ی جامعه خودش را (به زعم آن‌ها) ندارد و توان اداره‌ی خودش را ندارد.

آن‌ها تصورشان این بود که ما در این مقطع زمین‌گیر خواهیم شد. درگیری‌های فیزیکی خواهیم داشت و آن چنان مسایل تنش‌های داخلی حاد خواهد شد که دستمان را مجدداً در برابر بیگانه دراز کنیم. یک سری لطماتی در این وادی داشتیم. من فکر می‌کنم لطمات بسیار بسیار کم بود، درحدی که به هیچ وجه من‌الوجوه نتوانست آن آرزوهای دشمن را تأمین بکند و دشمن هم در این زمینه به نظر من تلاش زیادی کرد که ما از این مرحله‌ی بسیار سخت نتوانیم گذر کنیم و الان به نظر من روابط و تفاهم روز به روز بهتر می‌شود...

دیروز من شاهد یک دیالوگ بودم از همین دوربینی که شما دارید و کنار شما هست و در واقع از ما هم فیلم‌برداری می‌کند و توی سالن می‌چرخد. مثلاً با خانم لاهیجی داشتند یک گفت‌وگویی می‌کردند. توی آن گفت‌وگو برخوردشان با خانم لاهیجی قشنگ نبود. به عنوان تنها ناشری که از طرف نمایشگاه دعوت شده است، از او می‌پرسیدند چرا هر سال شما را دعوت می‌کنند. او هم می‌گفت، والا من نمی‌دانم...

حق ندارند سؤال کنند؟

چرا! ولی بعد به خانم سوزان باغستانی که مترجم آثار ادبی است، گفتند شما که معاندید. یعنی این که یک دفعه می‌بینید...

مثلاً در این تبادل نظرات در این حد هم هیچ بحثی نشود! یعنی از خانم لاهیجی کسی جرأت نکند سوال کند که چرا مثلا حتی هم‌فکرهای خودتان را هم دعوت نمی‌کنند و فقط شما را دعوت می‌کنند؟ این مسأله را در یک فضای بسیار آرام به خانم لاهیجی می‌گوید و خانم لاهیجی هم استدلالش را می‌گوید و دیگران هم یا آن استدلال را می‌پذیرند یا نمی‌پذیرند.

براش حکم بريده اند که شما معاند هستيد...

قسمت بعدی این گفت‌وگو را در روزهای آینده درهمین صفحه بخوانید.

***

مرتبط:
«قطعاْ تأسف می‌خورم»
دوریس لسینگ نمایشگاه فرانکفورت را به هم ریخته است

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

نکته ای که برای من جالبه تساهل آقای سلیمی با خانواده اش و بخصوص پسرهاشه . پسرهای ایشون حداقل درتیپ و قیافه در فامیلشان آوانگارد هستند . دیدم که یکی از پسرهاشون عکس فروغ و اخوان و فکر می کنم شاملو را به اتاقش زده بود، این در حالیکه زمانی از نظر آقای سلیمی و دارودسته کیهانی شان شاملو جاسوس سیا بود و فروغ هم یک شاعر غرب زده با مشکلات اخلاقی .

-- بدون نام ، Oct 13, 2007 در ساعت 06:34 PM

مصاحبه این آقا و گفته هایش با آقای معروفی واقعاً جالب و مضحک است: ایشان این نمایشگاه عظیم کتاب در فرانکفورت را متهم به خود محور بینی غربی و تسلط غرب کرده است،"یعنی به نوعی به رخ کشیدن برتری تولید اندیشه و فکر در غرب برای سایر ملت‌ها." یکی نیست از این آقا بپرسد که شما که با صرف هزینه بسیار دو تا غرفه بزرگ و عظیم در این نمایشگاه دارید چه کرده اید که حالا غرب را در اینجا متهم می کنید. تا کی خوشتان می آید که عقب مانده گی و تحجر خود را از این طریق جبران کنید؟ در دو غرفه شما امسال نه تنها جای بسیاری از کتاب های ادبیات و شعر خالی بود بلکه در همان زمینه ی دینی هم که انسان فکر می کند بایستی قاعداً تبحری داشته باشید اثری پا برجا و فکر شده وجود نداشت. بجز چند کتاب توریستی در مورد ایران، کارت پستال هائی که تنها می تواند برای توریست های خارجی بازار داشته باشد، و نه کتاب با ارزشی در زمینه تاریخ، جغرافیا، ادیان، ادبیات در ایران. متاسفم که می بینم حضور ایران در این نمایشگاه کتاب که من هرساله به علت شغلم به آنجا سری می زنم کم رنگ تر و کم رنگ تر میشود. این نه بخاطر دول خارجی است و سیاسی دیدن این نمایشگاه، بلکه در درجه اول به علت کم کاری خود ما و عدم داشتن بینش و کار مداوم و پیگیر ما است و نه چیز دیگر!

-- مهدی ، Oct 13, 2007 در ساعت 06:34 PM

کار بسیار جالب و البته عجیبی کردید آقای معروفی! باز هم با این دست آدم ها صحبت کنید... این آدم ها خودشان خودشان را نشان می دهند... بخصوص این که سوالات مثل رادیو تلویزیون رسمی ایران کنترل شده و جهت دار نیست.
متشکرم

-- اشکان نیری ، Oct 14, 2007 در ساعت 06:34 PM

ما خوشبختانه این دوره عدم تحمل آرای دیگران را با کم‌ترین هزینه سپری کردیم.

وقاحت هم حدی داره.
شاعر ما را با طناب خفه کردند.
نویسنده ما به خاطر شخصیتهای داستانی اش به زندان محکوم شده .آن وقت یارو می گه
ما خوشبختانه این دوره عدم تحمل آرای دیگران را با کم‌ترین هزینه سپری کردیم.

-- بدون نام ، Oct 14, 2007 در ساعت 06:34 PM

آقاي معروفي! واقعا دليل مصاحبه كردن با همچين آدمي چيست؟ ايشان نه ناشناخته اند و نه فاقد تريبون. همه هم با خط فكري و ديدگاه هاي ايشان آشنا هستند. مي بيند كه در همانجا هم دست از ارعاب و تهديد بر نمي دارداحتمالا در حين مصاحبه با شما هم ايشان به اين فكر مي كرده كه كداميك از روشها ي شكنجه روي شما تاثير بيشتري دارد! ايشان به واسطه عضويت در مخوفترين باندهاي امنيتي رژيم و شركت فعالانه در پروژه هاي پرونده سازي براي مخالفان و حذف اجتماعي و فيزيكي آنها مجرمندمجرم در هر لباس و سمتي مجرم است و هيچ چيز توجيه گر مصاحبه با اين افراد و تريبون دادن به آنها نيست. حفظ فاصله و بايكوت ماموران رژيمي كه مسئول قتل و حذف ده ها نويسنده و هنرمند است حداقل كاري است مي توانيد در احترام به آن خونهاي به ناحق ريخته انجام دهيد.

-- mohsen ، Oct 14, 2007 در ساعت 06:34 PM

خیلی خوب بود. کاش چالشی ترش می کردید

-- بدون نام ، Oct 14, 2007 در ساعت 06:34 PM

واقعا جای تعجب دارد. عباس جان داری خودت را به طرز عجیبی از بین می بری. نکن. به عنوان دوستی که از قدیم می شناختمت می گویم خودت را از ابتذال حرف ها و گفت و گوهای بی معنی رها کن. خیلی افت کرده ای. افسوس

-- محمد ، Oct 14, 2007 در ساعت 06:34 PM

Good job; I admire Mr. Maroofi. I think interviews, even with the worst monsters, are absolutely necessary for public awareness.
Keep it on.
yours
Kamal

-- kamal ، Oct 14, 2007 در ساعت 06:34 PM

آقای معروفی عزیز، نویسنده‌ی محبوب من، عزیز دل همه‌ی ما، قربانتان بروم، چرا وقت گران‌بهایتان را صرف چنین آدم‌فروشی می‌کنید؟ امثال سلیمی نمین سال‌هاست که زندگی را به ما سخت کرده‌اند. همین‌ها ما را از دانستن محروم کرده‌اند. چرا وقت گران‌بهایتان را صرف چنین آدم‌فروشی می‌کنید؟ بگذارید این شازده‌ی عقده‌ای که به همه‌ی مردان مشهور این روزگار حسادت می‌کند، در همان نشریه‌هایی که دارد بنویسد. چرا شما؟ چرا رادیو زمانه؟ این‌ها را باید بایکوت کرد، همان‌طور که 28 سال است ما را بایکوت کرده‌اند. باسی جان، عزیز دل، به‌جای گپ‌زدن با این آدم‌فروش، تماماً مخصوص را تمام کن که دل‌مان از همین حالا بخاطرش تاپ تاپ می‌زند.

-- نام ناپذیر ، Oct 14, 2007 در ساعت 06:34 PM

با آن‌كه دل‌ام از هر چه«كيهان» و«كيهاني»خون است،اما بايد بگويم:«عباس» اين‌جا - زمانه - به بي‌راهه نرفته است...
از آن «عباس»،يك خاطره‌ي 4 شماره‌اي - يك‌ماهه در مقام مسوول صفحه - در «كيهان هوايي» براي‌ام باقي‌مانده: بعد از رفتن «شهاب شهرزاد» از صفحه‌ي سينمايي كيهان هوايي، 4 شماره در كنار «سليمي نمين» بودن را تجربه كردم...
هر چند كه «حاج حسن شايانفر» نگذاشت در آن قسمت ماندني شوم (و «هنرجو» را از «روزنامه رسالت» جاي‌گزين من كرد)،اما با جرات مي‌گويم: فاصله‌ي اين «عباس» با آن «عباس» خيلي كم است!

-- ح.ش ، Oct 14, 2007 در ساعت 06:34 PM

salam , man az hammon aval ke in aghaye maroofi oomad alman ,dar yeki az neshast hai ke ishan ra didam goftam in agha bishtar be bazju ha ya etelaati ha shabih hast ta be mokalefe regim. in axe mozhek ham ke ba pip endakhte hatman mesle mosahebe ba hamkaresh shah kare vaghean be daryouzegi raftan nazde janian az amsale ishan ya shayad ham masoude behnoud sakhte hast. .

-- mehdi ، Oct 16, 2007 در ساعت 06:34 PM