رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۰ خرداد ۱۳۸۷
برنامه بيست و هشتم، اين سو و آن سوی متن

شرطی شدن و انگيزه‌‌ سازی

بشنويد

یکی دیگر از تجربه‌های شخصی من، استفاده از نظریه‌ی شرطی پاولوف است.
پاولوف هنگام غذا دادن به سگ‌ها، زنگی را به صدا در می‌آورد. پس از مدتی، هنگامی که غذایی هم در کار نبود، سگ‌ها با شنیدن صدای آن زنگ، آب دهن‌شان راه می‌افتاد و خود را آماده می‌کردند که غذا بخورند.

پاولوف با این پژوهش، "انگیزه" و "واکنش شرطی" را در روانشناسی اثبات کرد. او معتقد بود که این واکنش‌های شرطی در مورد انسان نیز صدق می‌کند.

نظریه‌ی واکنش شرطی، در رنگ، بو، صدا، رفتار، و بسیاری از چیزهای دیگر جلوه می‌کند، اما صدا قوی‌ترین انگیزه را در ایجاد واکنش شرطی به عهده دارد. به ویژه موزیک که از سهم به‌سزایی در انجام و تمرکز ذهن برخوردار است.

ارادتمند جانی دالر
قبل از انقلاب رادیو ایران برنامه‌ای پخش می‌کرد با عنوان "جانی دالر". این نمایشنامه‌ی رادیویی که به صورت هفتگی پخش می‌شد، ماجراهای تيزبازی و شیرین‌کاری‌های یک کارآگاه بود، با موزیک خاص آرم برنامه که گوینده در پايانش می‌گفت: «ارادتمند جانی دالر.» و نمایشنامه شروع می‌شد.

موزیک آرم "جانی دالر" از یک آهنگ‌ساز خارجی بود که نوار کاست آن مجموعه بی‌کلام را نوار‌فروش‌ها می‌فروختند.

روز‌ها در تاکسی یا بانک یا جایی اگر این موزیک به گوش می‌رسید، آدم‌ها همگی می‌گفتند" «ارادتمند جانی دالر.»

همه شرطی شده بودند، همه جانی دالر، یا لااقل آنهایی که رادیو داشتند. و با همین نمونه‌ها معمولاً می‌شد فهمید چه کسانی رادیو دارند، و چه کسانی ندارند.

به شيوه‌ی سگ پاولوف
من برای نوشتن هر رمانی از یک موزیک خاص استفاده می‌کنم. آنقدر به آن موزیک گوش می‌دهم که برام خاص شود. مثلاً برای نوشتن "سمفونی مردگان" که حدود پنج سال طول کشید، پنج سال به یک موزیک گوش می‌دادم که روی کاست دو ساعته‌ای ضبط شده بود.

البته انواع دیگر موزیک هم می‌شنیدم. اما هنگام نوشتن، و یا مواقعی که می‌خواستم به رمان فکر کنم، فقط همان موزیک خاص را می‌شنیدم. حالا هم که سال‌ها گذشته، به محضی که آن موزیک را می‌شنوم، دلم می‌خواهد "سمفونی مردگان" بنویسم.

همچنین برای نوشتن "سال بلوا"، "پیکر فرهاد"، و "تماماً مخصوص" موزیک خاص داشته‌ام.

روزها که از سر کار خسته به خانه می‌رسیدم، از میان هیاهو و فکر و خیال، تنها می‌توانستم با موزیک مخصوص رمانم، برای خودم یک دیوار صوتی بسازم که مرا بغل ‌کند، و در پناه بگيرد. علاوه بر آن، مرا در فضای ذهنی شناخته شده، و از پیش آماده‌ای بچرخاند.

هیچ چیزی به اندازه‌ی این موهبت در انسجام ذهن و تخیل من به هنگام نوشتن کارساز نبود.

من ساعت‌ها می‌توانم با یک موزیک در فضای ذهنی دلخواهم سیر کنم، بی‌آنکه صداهای دیگر را به حساب آورم.

این عمل علاوه بر اینکه آدم را در یک فضای ذهنی می‌چرخاند، دیواری می‌سازد که از صداهای دیگر محافظت می‌کند. بی‌شک، نویسنده هنگامی که با تخیل و ذهنش مشغول بافتن و ساختن چیزی باشد، دلش نمی‌خواهد یکباره با صدای ترمز ماشین، یا شکستن یک لیوان، از جا کنده شود و دنیاش را با روزمره‌گی عوض کند.

بهانه‌بازی، يا بهانه‌سازی؟
ساختن انگیزه‌، و ایجاد بهانه یا سرگرمی یا قاعده‌ی بازی، نیز یکی از کارهای مهمی است که نویسنده خواه‌ناخواه به آن روی می‌آورد.

هر چه پایمردی یک نویسنده در کارش قوی‌تر باشد، قاعده‌سازی و انگیزه برانگیزی‌اش شدت می‌گیرد. بهانه‌جو‌تر می‌شود، و مدام در پی این است بهانه‌ای بتراشد که بنویسد یا ننویسد.

سفارش "همینگوی" به نویسندگان این است که همیشه کاغذ تمیز و قلم تراشیده روی میز آماده داشته باشند.

چطور یک رختخواب با ملافه‌های سفید و متکا آدم را برای خواب صدا می‌زند، میزکار نیز باید آدم را برای نوشتن اغوا کند.

"آلکسی تولستوی" در کتاب هنر چیست، در جایی می‌گوید" من نمی‌دانم چرا برخی نویسندگان سینه‌ی خود را لابراتوار کاغذ و توتون کرده‌اند. آنها از ضرر دود کردن کاغذ لابد هیچ نمی‌دانند. من پیپ می‌کشم.

"تولستوی" بهانه‌اش پیپ است، یکی با الکل خود را سرگرم می‌کند، و دیگری با مواد افیونی. ممکن است مواد مخدر در ابتدا کمکی به نویسده بکند، اما دم به دم باید بر مقدار آن افزود تا "حالتی" در نویسنده پدید آورد. چيزی که در دراز مدت اثرش را نیز از دست می‌دهد، و معمولاً افراد معتاد مواد افیونی استفاده می‌کنند که حال‌شان عادی شود، دیگر از نشئگی و حال ویژه خبری نیست.

موسيقی و واکنش شرطی
موسیقی قوی‌ترین و بهترین انگیزه را در نوشتن پدید می‌آورد. اگر نویسندگان بتوانند با موزیک‌های بی‌کلام و آرام خود را در حصار ویژه‌ای قرار دهند، بهتر می‌توانند در آن فضا بچرخند و با ذهن و تخیل خود بازی کنند.

امروزه بخش مهمی از موسیقی جهان عبارت است از موسیقی فیلم. این نوع از موسیقی را که برای فیلم و تئاتر ساخته می‌شود، موسیقی توصیفی می‌نامند. متأسفانه ایران در موسیقی توصیفی بسیار فقیر است، و اگر چیزی تولید می‌شود، غالباً تقلیدهای ناشیانه از آثار آهنگ‌سازان بزرگ است.

زمانی در موسیقی "موتزارت" و "باخ" و "بتهوون" و "راخمانیوف" حرف آخر را می‌زدند، و از سوی مردم موزیک آنها جایگاهی رفیع داشت، امروزه اما نام‌هایی چون "انیو موریکونه"، فیلیپ گلاس"، "پرایزنر"، "ژان میشل ژار"، "ونجلیز"، "النی کارائیندرو"، "آلبرتو اگلاسیس"، "هانس سيمر" و امثال اینها هستند که با خلق موسیقی فیلم بیش‌ترین شنوندگان را در نوع موسیقی کلاسیک دارند.

این نوع موسیقی علاوه بر اینکه صحنه‌های یک فیلم را توصیف می‌کند، در حات‌های دیگر فضاهای تازه‌ای برای دیگران پدید می‌آورد که بتوانند در تخیل و ذهن خود بچرخند و موضوعی را بچرخانند.

در رشته‌های هنری مثل ادبیات دراماتیک، سینما، و تئاتر همواره یک واحد درسی اصلی وجود دارد که عنوانش موسیقی بر نمایش، یا موسیقی بر فیلم است.

یک تمثیل قشنگ
روس‌ها یک تمثیل قشنگ دارند که می‌گوید: وقتی همه مردند، در روز محشر، همه‌ی روح‌ها تسخیر می‌شوند و به جسم برگردانده می‌شوند، تنها روح دودسته در آسمان سرگردان می‌ماند؛ آهنگسازها و نجارها.

دوستان عزیز رادیو زمانه،
با "این‌سو و آن‌سوی متن"، اغلب موزیک‌هایی همراه کرده‌ام که با آثار و نام‌های این نوع موسیقی آشنا‌تر شوید. امید که پسند افتد و بتواند در نوشتن و خواندن همدم‌تان باشد.

تا برنامه دیگر، خدانگهدار

  • موزيک اين برنامه: هانس سيمر
Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

از توجه خاصی که به مقوله موسیقی فیلم مبذول داشتید بسیار شادمان شدم و سپاسگزارم چرا که این روزها در میان آهنگسازان موسیقی مدرن جهان بیشتر سخن از آروو پارت و استیو رایش و استراوینسکی هاست تا آهنگسازان فضیل و پر معنای سینما و این در حالی است که به لحاظ کیفی تفاوت چندانی میان موسیقی برای اپرا و موسیقی برای فیلم وجود ندارد و امروز سینما گذرگاهیست متعالی از تلاقی موسیقی موریکونه های بزرگ و تصاویر متحرک و اینکه چه محشری فرای این میتوان تصور نمود - متشکر

-- بخشی ، Jun 9, 2008 در ساعت 12:49 PM