داستان نویس کارآگاه خصوصی است
نيم قرن پيش وقتی جلال آل احمد داستان "بچهی مردم" را نوشت، بر مسئلهای انگشت نهاد که هميشه در جوامع، به عنوان درد بشر اسطوره شده است؛ بچهی سر راهی.
داستان "بچهی مردم" از زبان يک زن روايت میشود، زنی که يک پسر بچه دارد، و حالا در خانهی شوهر دوم، بين پسرک و شوهر، يکی را بايد انتخاب کند. انگار بين دو سنگ دارند خردش میکنند، انگار دارند آسيابش میکنند.
زن ناچار به انتخاب است، ادامهی زندگی با همان پسر بچه، يا ادامهی زندگی با شوهر دوم؟ و انتخاب میکند؛ بهترين لباس پسرک را تنش میکند، موهاش را آب و شانه میکند، به آخرين شيرينزبانیهاش گوش میسپارد، و آنوقت جايی، سر ميدانی او را میفرستد دنبال نخودسياه. و لابد بر میگردد به خانه که با شوهر تازهاش زندگی کند.
معضل اجتماعی و بحثهای روانشناسی یا جامعهشناسی، پديدهی بچه و سر راه گذاشتن بچه، ويژهی اجتماع ايران نيست. یکی از زیباترین آثار چارلی چاپلین همان "پسر بچه" است. پسر بچهای سر راهی که حالا دارد کنار بدبختیهای یک شیشهبر و گاه بيکار بزرگ میشود.
تکاندهنده است، اما داستان نيست
نیم قرن پیش وقتی جلال آلاحمد داستان "بچهی مردم" را نوشت نمیدانست که همیشه همان فاجعه اتفاق میافتد؛ زنی بچهاش را سر راه میگذارد، و نامهای همراهش میکند. آل احمد نمیدانست که اين نامهی جديد بسيار چکيدهتر، تکاندهندهتر، و پيچيدهتر از داستان اوست. اما داستان نيست.
نامه میخوانم:
«سلام! خسته نباشيد.
من مرجان مادر اين پسر كوچك هستم. اسم او آريا است. من به غير از او دو فرزند ديگر هم دارم. در يك نقطه محروم در كرج زندگى مىكنيم. در ضمن بگويم كه شوهر من بيكار است و ما مستأجر هستيم. خرج آريا براى ما خيلى سنگين است. من بايد هر هفته او را به مركزى ببرم كه با او كار كنند ولى توانش را ندارم.
اينها را ننوشتم كه فكر كنيد مىخواهم خود را توجيه كنم ولى به خدا چارهاى نداشتم.
از خصوصيات اخلاقى آريا برايتان بگويم. او بچهاى بسيار آرام و مهربان است. با يك روسرى ساعتها بازى مىكند. گردش را خيلى دوست دارد. با آقايان ميانه خوبى دارد. از سرو صدا و دعوا مىترسد. اگر سير باشد و پوشكاش تميز، آرام است. حرفها را خوب مىفهمد. خيلى دوست دارد كه از او تعريف كنيد. به او بگوييد «خيلى خوشگل است»، «خيلى ناز است».
آريا عشق من است. به او بگوييد «قربان چشمانت بروم».
آريا نمىتواند راه برود و احتياج به فيزيوتراپى دارد. آريا صبح كه از خواب بيدار مىشود نان يا بيسكويت در چاى يا شير را خيلى خوب مىخورد. با عشق به او بدهيد. آريا عاشق سيبزمينى سرخ كرده با سس مايونز است. بستنى، چيپس و پفيلا خيلى دوست دارد. ماكارونى خيلى دوست دارد. ماكارونى را خودش خوب مىخورد. وقتى مىخواهد بخوابد شير پاستوريزه را با شيشه مىخورد. البته خودش هنوز نمىتواند شيشه را به خوبى نگه دارد. موقع خوردن شير شيشه را چند دقيقه يكبار بيرون مىآورد و نفس مىكشد و دوباره مىخورد. نوشيدنى را خيلى دوست دارد. مثل شربت و آبميوه. شب كه مىخوابد تاصبح بيدار نمىشود. اگر يك موقع بيدار شود، فقط كمى آب مىخورد و دوباره مىخوابد. گوشهی لبش ترك خورده. دكتر بردم گفت به خاطر كمبود ويتامين است. تمام وسايل آريا همراهش است. اميدوارم كه در كنار شما خوشبخت شود. در ضمن آريا موسيقى را خيلى دوست دارد.
نام:آريا، متولد 20/۱۰/83
تمام واكسنهايش را تا به حال زدهام.
اجر شما با فاطمه زهرا.»
ميدان بحران
داستاننویس یک کارآگاه خصوصی است که در پس هر پدیدهای یک توطئه میبیند. اگر نباشد میسازد.
مثل يک سگ شکاری، يک پليس دايرهی جنايی است که داستان را در ميدان بحران به سمتی انسانی پيش میبرد تا لایههای کشفنشدهی ذهن بشر مورد تماشا قرار گيرد.
واقعيت هميشه از بحران تبعيت نمیکند، اما داستان در ميدان بحران شکل میپذيرد.
در واقعيت، بحران يعنی بر سر دوراهی، اما بحران داستانی بيش از سه راه در اختيار نويسنده قرار میدهد.
بر خلاف سياستمداران که هميشه بر سر دوراهی ماندهاند، نويسنده نشان میدهد که برای هر پديدهای راههای گوناگون وجود دارد تا داستان مثل مسايل جاری، به روزمرهگی نيفتد.
حالا اگر نامهی اين زن را مرور کنيم بسيار چيزها در میيابيم. چيزی که در اين نامه اهميت دارد، نامی است که زنی بر خود نهاده: مرجان.
من معتقدم که نام اين زن هرگز مرجان نيست. و باز ذهن من میگويد او دو فرزند ديگر ندارد؛ به احتمال قوی، آريا نخستين بچهی اوست.
و نيز بر اين باورم که تنها به دليل مسايل مالی، اين زن بچهاش را سر راه نگذاشته است.
يک مسئله در نامهی اين زن مدام مثل چراغ در ذهن آدم روشن و خاموش میشود؛ معلوليت.
بله. بچه جسمش معلول است. اما آيا نمیتوان تصور کرد که ممکن است پدر بچه هم معلول ذهنی و يا مثلاً معتاد باشد؟
در اين نامه ذکر شده که بچه از سر و صدا میترسد. کدام سر و صدا؟ چرا میترسد؟ و اصلاً آنجا چه خبر است؟
اين نامه تکاندهنده است، اما داستان نيست. چه چيزی کم دارد تا داستان شود؟ آيا يک نامه که زنی خود را در آن پوشانده و پنهان کرده، نامهای که مردی نيز در آن پنهان است، با يک عکس که چهرهی معصوم کودکی را آشکار میکند، در کنار هم میتوانند داستان باشند؟ چه کسی میتوانداين مجموعه را داستان کند؟
نگاه ديگر
پنجاه سال پيش جلال آل احمد از اين مجموعهی اطلاعات، يک داستان ارجمند آفريده و برای ما به يادگار گذاشته است. و يادمان باشد که پنجاه سال پيش آن داستان در نوع خود نخستين بوده، يعنی اثر اوريژينال. بعدها البته نويسندگانی به آن موضوع پرداختند، و هرگز نتوانستند اثری به زيبايی آل احمد خلق کنند.
به اطرافمان که نگاه کنيم، تا بخواهيم موضوع برای داستان هست. اما چه کنيم که رکورد داستان آل احمد را بشکنيم؟ و وقتی از چنين واقعهای حرف میزنيم، تنها ياد داستان "بچهی مردم" آل احمد و "پسر بچه" چارلی چاپلين نيفتيم؟
تا بخواهيم موضوع هست که به آن جور ديگری نگاه کنيم که وقتی خبری در روزنامه میخوانيم داستان سوم و چهارم و پنجمی هم به ذهنمان متبادر شود. آيا اين بر عهدهی نويسندگان تازهنفس نيست که خود را بيازمايند و از آل احمد بر گذرند؟
نويسنده قاضی نيست
دوستان خوب راديو زمانه، سلام
داستان يک بچهی سر راهی، به هر شکل و ساختاری که بخواهيد منتظر شماست. خودنويستان را جوری روی کاغذ سفيد بگذاريد که داستان شما را صدا کند. آنوقت آن را برای ما ارسال کنيد. نويسندهای از اين بوتهی آزمايش سربلند بيرون خواهد آمد که هرگز به قضاوت ننشيند، کسی را محاکمه نکند، و فقط داستانش را بنويسد؛ با چهرهپردازی دقيق از آريا و مادرش، و پدری که جايی خود را پنهان کرده.
منتظر داستانتان میمانيم. تا برنامهی ديگر، خدا نگهدار.
* موزيک اين برنامه: النی کاراييندرو، مرغزار گريان.
روایت کامل عباس معروفی را در این سو و آن سوی متن اینجا گوش دهید.
|
نظرهای خوانندگان
از بابت این رادیو زمانه ای که راه انداختین منون باید باشیم یا نه نمیدونم ولی خیلی دلم می خواد وبلاگ من رو هم تو این رادیوتون لینک بدین من دانشجوی روزنامه نگاری دانشگاه علامه هستم و با این آدرس که زیر مینویسم وبلاگی هستش که سعی میکنم زود به زود به روز بکنمش
-- مهدی جلیلی ، Nov 23, 2006 در ساعت 06:50 PMhtpp://vaje1.blogfa.comبه اسم ثلث اول یا خودم اگر لینک بدین خیلی ازتون ممنون میشم
http://homayunehnoori.blogfa.com/ چند لینک از شما
-- نوری ، Nov 29, 2006 در ساعت 06:50 PMجناب آقاي معروفي
-- kimya ، Jun 11, 2007 در ساعت 06:50 PMباسلام واحترام
اگر داستاني جهت ارسال داشته باشيم به كدام آدرس بايد ارسال شود ؟ وآيا داستان مورد نقد وبررسي قرار مي گيرد ؟
باتشكر فراوان
خیلی علاقه مندم درسهای آقای معروفی را به صورت صوتی بشنوم ولی گویا با گذشت زمان لینک ها از کار افتاده. چطور میتوانم به فایلهای صوتی دسترسی پیدا کنم. لطفا راهنمایی کنید
-- سعید ، Apr 19, 2008 در ساعت 06:50 PM