رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۵ آذر ۱۳۸۹

هنر، سکس و ضرورت یک احساس حقیقی

م. امشاسبند

سکس هیچ‌گاه با هنر رابطه‌ی آسوده‌ای نداشته. هنر در پی زیبایی و تعالی همیشه با خطوط قرمز مواجه بوده است. در این مقاله قصد ندارم به پورنوگرافی توصیه کنم، بلکه می‌گویم «سکس» در هنر و ادبیات یک احساس ضروری و اجتناب ناپذیر است که می تواند مردم را به معضلات آنها آگاه کند.

سکس بیش از هر احساس دیگری در انسان می‌تواند به درک و شناخت ما از خویش و سایر انسان‌ها کمک کند. اکنون که با این فرض شروع کرده‌ام که «سکس» منشا آگاهی است، این مقدمه را هم می‌افزایم که هنر و ادبیات عاری از سکس – آنچه در ایران تولید می‌شود - هنری بیگانه با روح حقیقی انسان و جوهره‌ی وجود اوست. این هنر عاری از سکس در مقایسه با ادبیات دنیای آزاد آمریکای شمالی و اروپا، ادبیات و هنری است دروغین که در عین حال درباره‌ی یک محدودیت گسترده‌ی اجتماعی هم حکایت می‌کند. ادبیات و هنر ایران در این حرمان نمی‌تواند جایگاهی جهانی برای خود بسازد کما اینکه هنوز نساخته است.


وقتی می‌گویم هنر و ادبیات معاصر ایران در زمره‌ی ادبیات بزرگ جهان قرار نخواهد گرفت، تلویحاً به این‌هم اشاره می‌کنم که ادبیات و هنر معاصر ما فاقد آن دوگانگی و ابهام مدرنیستی و پست مدرنیستی نظیر آثار ولادیمیر نابوکوف، جیمز جویس، مارتین سانتوس، و ویکتور اروفیو است. نویسنده‌هایی که نام بردم نشان داده‌اند که سکس در آثارشان ضمن اینکه مساوی با پورنوگرافی نیست، مضمون مرکزی است. آنها سکس را به یک مقوله‌ی اجتماعی تبدیل کرده‌اند. حتی نویسنده‌ای مانند میلان کوندرا -علاوه بر این نویسنده‌ها - از تصاویر سکسی در داستان برای نشان دادن ضعف‌ها و نقایص انسان‌ها و معیوب بودن روابط آنها استفاده می‌کند. به این طریق قضاوت این نویسنده‌ها را درباره‌ی چگونگی روابط انسان‌های داستان می‌بینیم.

استفاده از بلاغت سکس صرفاً در آثار مردان اهمیت ندارد، زنان فمنیست و حتی غیر فمینیست هم با استفاده از ایماژهای سکسی بر وضعیت زنان و مردان نظر می‌افکنند. آنها مردان را به منزله‌ی مصرف کننده‌ی لذت، و زنان را قربانیان یک ساختار تولید لذت نشان می‌دهند که زنان در آن صرفاً به ابزار جنسی تبدیل شده‌اند. به این طریق مردان را (مثلاً در لولیتای نابوکوف) به منزله‌ی خیالبافان جنسی نشان می‌دهند که ضمن سوءاستفاده از زنان، تلاش می‌کنند زنان را دیوانه و موجوداتی مولد لذت نشان بدهند که مردان را وسوسه می کنند. به این طریق هومبرت در لولیتا می تواند با خیالبافی تقصیر اجتماعی و اخلاقی‌اش را به یک خاطره‌ی شادی‌آور تبدیل کند. از سویی نویسندگان مدرنیست و پست مدرنیست می‌توانند با تصاویر فوق العاده سکسی، ساختار قدرت حاکم بر اجتماع را چون یک رابطه‌ی ارباب - رعیتی نشان دهند که مردان در آن اربابان سکس و زنان بردگان جنسی و زنان حرمسرا یا ماشین‌های تولید لذت هستند. این بلاغت سکس، مکانیسمی روانشناختی – هنری است که هنر و ادبیات ایران از آن محروم شده است.






به این طریق قصد دارم بگویم در لوای سانسور، هنر و ادبیات از یک ابزار انتقادی خالی شده است. بسیاری از نویسندگان هموطن ما از داستان های مثله شده‌ای سخن می گویند که ممیزان وزارت ارشاد آنها را از متن حذف کرده‌اند. سؤالی که در اینجا مطرح است با ماهیت و چیستی هنر و ادبیات ایران ربط می‌یابد: آیا این هنر واقع‌گرا و اجتماعی است یا آرمانی و دروغین؟ باور شخصی من این است که این هنر کذب است. اگر به رساله‌های فقهی آیات عظام و مراجع تقلید در مملکت خودمان نگاهی بیندازیم می‌بینیم که درصد بالایی از متن آنها به تشریح سکس و آداب جماع اختصاص یافته است. اگر این مجتهدان حق دارند درباره‌ی نحوه‌ی مدیریت بر سکس و روابط زناشویی نظر بدهند و اگر اعتقاد دارند که سکس وجه مهمی در زندگی انسان است و غفلت از شیوه‌ی درست روابط انسان‌ها می تواند به فروپاشی زندگی بینجامد، وزارت ارشاد چگونه می‌تواند سکس را از عرصه‌ی زندگی حذف کند؟ شاید آنها نمی‌دانند که تصاویر سکسی در هنر و ادبیات ابزار بلاغی برای اظهار نظر درباره‌ی روابط انسان‌هاست.

قصد من در این نوشته این بود که بگویم حذف سکس در ادبیات و هنر به معنی عاری کردن آنها از ابزار انتقادی مهمی درباره‌ی معضلات اجتماعی است. در نوشته ی بعدی از این می گویم که هنرمندان و نویسندگان چگونه سانسور سکس را به یک هنر تبدیل می کنند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سلام. با این اظهار نظرم نمی خوام وانمود کنم که مطالب این سایت رو همیشه می خونم اما هر وقت که خوندم درباره سانسور بوده. اصولا تکیه همه منتقدین بر وجود شدید سانسور در ایرانه و این که با وجود چنین سانسوری اصولا چیز خوبی تولید نمیشه که بخواهیم نقدش کنیم.ضمن این که میشه سالها در مورد مضرات سانسور نوشت اما تکیه یک جانبه بر این مورد باعث میشه که توجه به وجوه دیگه خیلی کم بشه.به هر حال توی داستان های حال حاضر ایرانی میشه چیزهایی رو هم پیدا کرد که قابل بحثه یا حتی میشه به ضعفهایی اشاره کرد که ربطی هم به سانسور نداره. منظورم اینه که این مبحث سانسور باعث شده که همه چیزهای دیگه جز خودش سانسور بشن.
----------------------------
حق با شماست. نباید موضوع سانسور اصل و فلسفه‌ی وجودی هنر را تحت‌الشعاع قرار دهد. اما موضوع این مقاله در واقع این است: اگر سکس را از ادبیات حذف کنیم، چه چیزهایی را از ادبیات حذف کرده‌ایم. ممنون از مشارکت و توجه شما
فرهنگ زمانه

-- فرشته احمدی ، Dec 14, 2010 در ساعت 03:15 PM

چندی پیش من نقدی از اینگه بورگ باخمان در باره اثر فاکنر « هیاهو وخشم» ترجمه کردم و در مجله کارنامه ( تهران ) چاپ شد. دراین مقاله، باخمان از این اثر جملاتی نقل کرده که یکی از آنها چنین است « ...سرم را روی پستانهای سفت نمناکش نهاد و حالا صدای ضربان منظم و آهسته فلبش را می شنیدم و بعد ضربه ها شتابی نداشتند ....»
در مجله به جای « پستانهای سفت و نمناک» ناگزیر « سینه » سفت و نمناک درج شده است. چرا؟ چون واقعیت این است که حتی برخی واژه ها و تصاویر ـ چه رسد اعمال و کردار ی که بوی سکس می دهند ـ در جمهوری اسلامی هنر محسوب نمی شوند و ممنوع . مجله کارنامه هم با همه احتیاط و « تقیه » توقیف شد. البته باید بین سکس و پورنو گرافی نقاوت گذاشت. اما مامورین سانسور در ارشاد آدم هایی هستند که هنر سرشان نمی شود: نه در عرصه ادبیات و نه در عرصه فیلم و تقاشی و سایر هنرهای تجسمی . کلیسای کانولیک در قرون وسطی نیز چنین روشی در پیش گرفته بود. ربوبی

-- محمد ربوبی ، Dec 14, 2010 در ساعت 03:15 PM

لیبیدو سرکوب شده در همه نویسندگان موجود است حالا چه سرکوب اولیه باشد چه سرکوب مارکوزه ای
هنر والایش و نمادین کردن این سرکوب است که نا فرمی آزار دهنده آن را فرم می دهد و رها می سازد
این که سکس رو فقط بیرونی ترین نمود اون بدونیم و بعد دوباره در نقد سانسور قر بدهیم
ناشیانه ترین موجود است
در غرب آزاد که برهنگی خالص هم به عنوان یه لباس تو فرهنگ هضم میشه و خاصیت رادیکال خودشو از دست میده بین اروتیکا و پورنوگرافی دیگه فاصله ای نمی مونه
این مقاله ای که نوشتن از لحاظ فلسفی خیلی ضعیف، یه تحلیلی کاملا روبنایی و کم مایه از رابطه بین هنروسکس/اروتیکا و پورنوگرافی

-- حسام ، Dec 16, 2010 در ساعت 03:15 PM

دوست عزیز، خانم فرشته احمدی از اینکه کامنت گذاشته ای ممنون. ولی چرا آخرین جمله ی بنده را نمی بینی که گفته ام "در نوشته ی بعدی از این می گویم که هنرمندان و نویسندگان چگونه سانسور سکس را به یک هنر تبدیل می کنند"؟ ثانیا این جمله ی کلی شما که گفته اید "همه ی منتقدین .....(میگن) در ایران چیز خوبی تولید نمیشه که روش بحث کنی، میشه بگید کدوم منتقدی این حرف رو زده؟ لطفا مقداری در خواندن مطالب دقت کنید و در اظهار نظر با کمی ملاحظه از جمله های کلی و کلمه های مطلق (مثل همه ی منتقدین) ممانعت کنید.
و جناب حسام، ضمن تشکر از اظهار نظرتون، شما هم گویا متنم را به دقت نخوانده اید که درباره ی وجه اصلاحی تصویرپردازی از سکس در هنر است، اینکه تصاویر سکسی خامل معناهایی درباره ی روابط افراد در اجتماع هستند، شما قصد دارید این متن به زبان مارکوزه یا فروید باشد؟ این متن به یک معضی در انتشار آثار هنری ایرانی اشاره می کند و بس. ممنون به هر حال..م. امشاسبند

-- م. امشاسبند ، Dec 16, 2010 در ساعت 03:15 PM