رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات ایران > شکوه از میل عربانه در قلمرو داستان فارسی | ||
شکوه از میل عربانه در قلمرو داستان فارسیفرشته مولویکشش ما ایرانیان به خودرایی و بیمیلی ما به همرایی و هماهنگی حکایت ناگفتهای نیست. شکوهی من اما در اینجا تنها به یک گوشهی بسیار کوچک آن برمیگردد: ناهماهنگی برخاسته از بیاعتنایی به قاعدههای زبانی در برساخت و کاربرد ترمهای ادبی. این ناهماهنگی در زمان تولید انبوه متن و نبود کنترل کیفیت، با رواج بیرویهی ندانمکاریهای زبانی و ادبی هم به زبان و ادبیات آسیب میرساند و هم خوانش خواننده را در دستانداز میاندازد. در روزگاری که حرف از درستنویسی و دقت در کاربرد زبان و تیشه به ریشهی بینوای زبان فارسی نزدن راه به جایی نمیبرد، عقل سلیم شاید حکم به خاموشی میدهد. با این همه خوانندهی حرفهای و همیشگی چه کند اگر که به امید خوانش روان از این بلبشو شکوه نکند! یادم میآید که در سالهای نخست داستانخوانی در دههی چهل که بیشتر ترجمه و سپس هدایت و جمالزاده و چوبک و علوی میخواندم، از نبرد میان داستان و قصه بیخبر بودم؛ یعنی قصه برایم قصهی مادربزرگ و صبحی و آن چیزی بود که در انگلیسی به آن tale میگفتند و داستان هم بی حرف و شکی داستان مدرن یا story. با از راه رسیدن دههی پنجاه و گذر من از نوجوانی به جوانی، بر من روشن شد که کاربرد قصه یا داستان اگر در یک سطح گزینش ساده میان دو واژه مینماید، در سطحی دیگر نشانهی تعلق و یا گرایش داشتن به برخی از اندکشمار صحنهگردانان ادبیات ماست. گلشیری تا بود بر داستان پا فشرد و در برابر براهنی هم قصه را علم کرد. پرسشی که آن زمان به ذهن من خوانندهی جوان میآمد این بود که آیا در گزینش میان قصه و داستان دقت و درستی در رساندن معنا و روشمندی در ترمسازی در زبان فارسی ملاک است یا جنگ حیدرنعمتی. این که «گروهی این گروهی آن پسندند»، ایرادی که ندارد، هیچ، میتواند عین دموکراسی هم باشد. اما در یک رشتهی مشخص، و در اینجا در گسترهی ادبیات داستانی، کمترین سود اصل یکدستی و یکروندی در کاربرد «ترم»ها روشنی و آسانیابی و پرهیز از سردرگم کردن خواننده است. در دهههای چهل و پنجاه عرصهی تنگ و کوچک ادبیات در اختیار تنی چند «سردمدار حکمگزار» و دستهبندیها روشن بود؛ بر این روال کاربرد داستان یا قصه حساب و کتابی، درست یا نادرست، داشت. حالا اما پس از سی سال هم عرصه بی در و پیکر است، هم به شکرانهی همگانی شدن قلم و در سایهی شعار «هر شهروند یک رسانه» هر قلم به دستی میتواند خود را اهل قلم و حکمگزار بداند. در این حال به گمانم میرسد که کاربرد ترم داستان یا قصه در نوشتهی برخی از دوستداران داستان، نه از روی گزینشی بر پایهی اندیشه یا حتا پسند، که سرسری و یا از روی بیخبری از پیشینهی این ترمها و یا بیاعتنایی به ارزش یکدستی در کاربرد ترمهاست. ماجرای ترمهای ادبی در زبان فارسی به جدال میان داستان و قصه ختم نمیشود. با افزایش نوشتارهای نقد ادبی که در بنیاد برگرفته از زبانهای دیگرند و واژهسازی یا واژهگزینی را ناگزیر میکنند، خوانندهی نوشتارگان ادبی گاهی به ترمهایی برمیخورد که با «قامت ناساز و بیاندام» خود مایهی آزار میشوند. گاهی این ناسازی و بیاندامی از نادرستی و نارسایی ترم است، مانند جریان سیال ذهن در برابر stream of consciousness که در جایی دیگر1 به آن پرداختهام. بیشتر اما از آن است که در ساختنشان رسم و راه واژهسازی در زبان فارسی، به هر سبب، نادیده گرفته شده است. نمونهی این گروه ترمهاییست مانند ادبیت، قصویت، زبانیت، و بینامتنیت که با چسباندن وصلهی ناجور –یت (iyat-)، یعنی یک پسوند عربی، به یک اسم یا صفت ترمی ساخته شده تا در زبان فارسی اسم معنی را برساند. شاید گفته شود که وقتی یک اسم یا صفت در اصل عربیست، در مشتقسازی، روا یا حتا پسندیده است که از پسوند عربی بهره بگیریم. یا گفته شود که در قدیم این کار رسم بوده و حالا هم رسم است. یا این که باری به هر جهت در فارسی کنونی این پسوند عربی نه تنها به وامواژههای عربی، که حتا به واژههای ناعربی و فارسی هم چسبانده شده؛ نمونه هم این که هم گریبان خر را گرفته و خریت را باب کرده، هم به دم ایران چسبیده تا برخی دم از ایرانیت بزنند. این روش جهانیست و هر زبان قاعده و قانون خود را در رفتار با واژهای که وقتی بیگانه بوده و حالا خودی شده، پیش میگیرد. ناگفته پیداست که معنا و کاربرد یک وامواژه در زبان تازه با معنا و کاربرد آن در زبان اصلی همیشه یکی نیست و در بیشتر وقتها یکسره متفاوت است. بر این پایه وقتی ما برای ساختن اسم معنی از اسم یا صفتی قاعده و پسوندهایی داریم که ویژهی زبان فارسیست، حتا اگر واژهای مانند قصه در اصل عربی بوده، سزاوار آن است که با پسوندی فارسی از آن مشتق بسازیم. نیز روشن است که پسوند –یت (iyat-) در مقام یک پسوند عربی دست کم از نظر آوایی با زبان فارسی همخوان نیست و یک فارسیزبان برای ادای شدت عربی آن باید حنجرهی خود را بخراشد. این که در گذشته این کار رسم بوده، از عربیزدگی خواص و اهل قلم قدیم آب میخورده؛ اما این که حالا که دیگر انگلیسیزدگی جای عربیزدگی را گرفته، هنوز هم چنین میلی به عربانگی بروز میکند، یا برمیگردد به کمدانی یا فارسیندانی یا سرسریکاری. در میان پسوندهایی که در فارسی برای ساختن اسم معنی به کار میروند و با نظام آوایی این زبان میخوانند، شاید پسوند –ی (i-) زایا تر و زندهتر از همه باشد. یعنی با افزودن آن به بسیاری واژهها میتوان واژهای ساخت که دربردارندهی کیفیت یا چگونگی باشد؛ مانند مردی که از مرد (اسم) و یا بزرگی که از بزرگ (صفت) ساخته شده. این پسوند را میشود با بینامتن یا میانمتن به کار برد و بینامتنی یا میانمتنی را ساخت. پسوندهای دیگری نیز به فراخور واژهی پایه این کارکرد را دارند. از جملهی آنها یکی پسوند گری است که میتواند با ایران به کار رود و ایرانیگری را بسازد و نیز همراه با «ادبی» واژهی ادبیگری را بسازد تا به جای ادبیت به کار گرفته شود. دیگری پسوند گی است که میشود آن را به واژهی پایهای که به ها غیر ملفوظ ختم میشود چسباند و آن را حذف کرد (مانند بردگی از برده یا دوگانگی از دوگانه). اگر کسی بر کاربرد قصهی عربی به جای داستان فارسی پامیفشارد، دست کم میتواند پسوند گی را با آن به کار برد و خواننده را از هول هیبت قصویت برهاند. بد نیست یادآوری کنم که در روزنامهای خواندم که ابوتراب خسروی داستاننویس برای این واژه داستانگی را به کار برده که به گمان من نیکوست. نیز به یاری پسوند وری که واژههای زیبایی چون سخنوری و دانشوری را به بار آورده، میشود واژهی زبانوری را ساخت تا جایگزینی فارسیانه برای زبانیت عربانه باشد. سخن آخر این که در جایی که به آموزش رسمی امیدی نیست، در حالی که رسانهها به هر سبب از رفتار درست و حرفهای با زبان ناتوانند، در زمانی که نیازی به عربگردانی زبان فارسی نیست؛ خواننده از اهل قلم و داستان، خواه نویسنده و خواه مترجم، انتظار دارد که در ترمسازی و یا کاربرد ترمها رفتاری سزاوار زبان فارسی پیشه کنند. تیر ٨٩ پانوشت: |
نظرهای خوانندگان
والا، من این متن را با زور و زحمت خواندم !
-- بدون نام ، Oct 17, 2010 در ساعت 12:25 PMخوانش خواننده !
-- بدون نام ، Oct 17, 2010 در ساعت 12:25 PMبینامتن ! عرب گردانی ! داستانگی !
شما از ایران دور هستید ؟
چه نوشته خوبی. واقعا" یاد گرفتم. من دست در نوشتن ندارم, اما در عین حال برام مهمه که بدونم چه غلط است و چه درست. امیدوارم که لااقل کسانی که دوست دارند بنویسند و یا می نویسند, این مقاله را بخوانند.
-- ژیلا ، Oct 17, 2010 در ساعت 12:25 PMخانم مولوی عزیز،
-- ك. ب. ، Oct 18, 2010 در ساعت 12:25 PMشما در مقاله-ی [ارجاعی] خود برای واژه «معادل» - شاید برای این كه عربی به كار نبرید! - از «برابرنهاد» استفاده كرده-اید، در صورتی كه «برابرنهاد» معادل كلمه-ی antithesis انگلیسی است (فروغی، ادیب سلطانی و آشوری). گو این كه دیده-ام آشوری آن را مترادف «معادل» نیز به كار برده است. قصدم در اینجا ایراد گرفتن به شما نیست، اما وقتی نویسندگان و مترجمان برای یك واژه بیش از 20 معادل وضع می-كنند و هر كس به تنهایی این حق را به خود می-دهد كه بدعت-گذاری كند- گویی هر یك قسم یاد كرده است از واژه-ی دیگری استفاده نكند و واژه -سازی قلمروی شخصی و خصوصی شمرده می-شود كه نیازی به اجماع ندارد و فورمالیسم سطحی جای زبانشناسی و فقه-الغه Etyimologie ایرانی و زبانشناسی تاریخی Philologie را می-گیرد تنها می-توان افسوس خورد و حیران ماند از خیل فرهیختگان این دیار كه می-اندیشند با این كار می-توانند هویت دیگری، جز آنی كه هستند بیابند.
با احترام
ك. ب.
معادل برای "ترم" های ادبی " گونه " های ادبی است
-- بدون نام ، Oct 18, 2010 در ساعت 12:25 PMآقای ک.ب. گرامی
-- فرشته مولوی ، Oct 18, 2010 در ساعت 12:25 PMاز توجه شما به آن مقاله ارجاعی و ذکر ایراد در باره ی برابر نهاد سپاسگزارم. ای کاش همان وقت و همان جا آن را یادآوری می کردید. من حرف شما را در باره ی برابرنهاد می پذیرم و ایراد شما به ذهن خود من هم آمده، اما چون دیده بودم که دیگران به کار گرفتند و شاید با تکیه بر این که ایرادی ندارد اگر یک واژه را به دو معنای متفاوت در دو حوزه ی متفاوت به کار گیریم، چنین کردم. با این همه چه در این مورد و چه در بسیاری موارد دیگر من تعصبی ندارم و حالا فکر می کنم که شاید "هم معنا" بهتر باشد اگر که برابرنهاد شما یا دیگران را به یاد آنتی تز می اندازد. نیز من هرگز خود را زبانشناس ندانستهام و از همین رو هم هست که برای هر ترمی به همان مراجعی که شما اشاره کردید و نیز دیگران رجوع می کنم. اما انکار نمی کنم که به سبب عمری کار در زبان فارسی به خود این حق را می دهم تا اگر در این زمینه چیزی به خیالم رسید بگویم تا از رای خوانندگان فرهیخته ای چون شما برخوردارشوم
پایدار باشید
تا جایی که من میدانم خیلی از پسوندهای انگلیسی هم یا فرانسه است یا لاتین و هیچ اشکالی هم پیش نیاورده. مثلاً پسوند ity در انگلیسی در کلماتی مثل normality یا ability که اصلاً از لاتین آمده و اتفاقاً خیلی هم شبیه iyat عربی بوده و تقریباً هم همان معنی را دارد. تا جایی که من می دانم حنجره کسی را هم نخراشیده. وانگهی اگر می خراشید که اینقدر شایع نمی شد.
-- پرهام ، Oct 18, 2010 در ساعت 12:25 PMخانم مولوی عزیز، سپاس از دلسوزی شما برای زبان فارسی. امید آنکه بیش از پیش بنویسید و کسانی را که میخوانند بهره مند سازید
-- ا.پ ، Oct 27, 2010 در ساعت 12:25 PM