رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسه در متن > صمیمیت مجازی در وبلاگ ها –۷ | ||
صمیمیت مجازی در وبلاگ ها –۷ونداد زمانیv.zamaani@gmail.comاین بار به سراغ دو نویسندهی مطرح در وبلاگستان با نامهای «راننده تاکسی» و «یادداشتهای یک دختر ترشیده» میرویم که توانستهاند با هوشمندی تمام شخصیتهای ثابتی خلق کنند. از طرفی، حضور راویان همیشگی و ارائهی موضوعات ویژه و از سوی دیگر پشتکار و کیفیت فزایندهی نوشتهها، باعث شده است تا دو وبلاگ یادشده در ازدحام بیکران وبلاگنویسی ایرانی جای ثابت و مطرحی را برای خود دست و پا کنند. راننده تاکسی از تابستان سال ۸۶خورشیدی، «راننده تاکسی» که یک دانشجو است با این نوشته که در وبلاگ تازهتأسیساش پست کرده بود، تصمیم قاطعی را مطرح کرد که تاکنون آن را به عنوان طرح اصلی وبلاگش حفظ کرده است: «اينجا مال منه٬ ميخوام راننده تاکسي شم. بايد يه تاکسي نارنجی قديمی بخرم. پولشو ندارم. نميخوام از بابام بگيرم. دارم درس ميخونم، بايد دکترا بگيرم، بعد پول در ميارم و تاکسی ميخرم . هر وقت گرسنم شد چن تا مسافر اينور اونور ميبرم. تو ماشينم هر کسی ميتونه حرفشو بزنه ولی من حوصلهی گوش دادن ندارم. دربست نه.اينجا همهچی مرتبه...» نوشتههای «راننده تاکسی» به خاطر هجوم روزمرهی تناقضات تراژیکی که در درون تاکسی به وقوع میپیوندد، آکنده از گزندی سیاه است. نویسندهی وبلاگ با زیرکی تمام توانسته است با لحن بیغلوغش یک راننده تاکسی، فجایع پیرامون خود را به اشکال مختلف منعکس سازد: شمايي که به جاي کرايه شماره همراهتونو لطف ميکنيد، حداقل تو نوشتن تعداد رقماش بيشتر دقت کنيد تا موقع پياده شدنتون دعوامون نشه، آخه مردم اين آب و خاک خيلي غيورن، براي دفاع از بانوان (بخصوص از نوع شما) هميشه در صحنه حاضرن. «راننده تاکسی» در کارهای معاصرتر خود (برعکس گذشته که دانشجوی نکتهسنجِ تبدیلشده به یک راننده تاکسی بود) مفاهیم و موضوعاتی را در وبلاگ خود وارد میکند که از یک راننده تاکسیِ به تازگی دانشجوشده میتوان انتظار داشت. به همین دلیل شاهد آن هستیم که نوشتههای جذابتر «راننده تاکسی» به دیدگاههای یک فیلسوف خیابانی (خودآموخته) شبیه میشود. - خوب، بادِشم که خوابیده، راضی هستی دخترم؟ برای آشنایی بیشتر با این نویسنده و خواندن مطالبش میتوانید به وبلاگ او رجوع کنید: اینجا یادداشتهای یک دختر ترشیده من متولد ۵۵ تهران هستم. طولانی شدن دوران مجردی چیزی نیست که مرا نگران کرده باشد. من آرزو ندارم ازدواج کنم (البته این توضیح لازم است که «آرزو ندارم» مترادف «دوست ندارم» نیست اما هر ازدواجی که ازدواج نیست). نویسندهی «یادداشتهای یک دختر ترشیده» نیز در همهمهی بینظیر وبلاگهای ایرانی به قول غربیها «نیش مارکت» را هدف قرار داده است و با انتخاب سوژه و دغدغهای ثابت که با توجه به شرایط اجتماعی ایران از عمومیت بیشتری برخوردار است، توانستهاست موج بزرگی از خوانندگان همیشگی را برای خود فراهم کند.«اول دبستان خواندیم آن مرد آمد... سالها گذشت و ما ترشیدیم اما آن مرتیکه نیامد!»
بیتردید بر هم خوردن تناسب تعداد دختران و پسران با جنگ خانمانسوز هشتسالهی ایران و عراق آغاز شد. در ادامه، موج فزایندهی مهاجرت پسران و مردان به کشورهای دیگر، تعادل طبیعی را در آمار جمعیتی بیش از پیش به هم زد. دامنهی موجی که همان سنگهای کوچک در دریاچهی آمار کمیتی زنان و مردان جوان ایران به راه انداخت، با بحران اقتصادی و گرانی زندگی متأهلی و عوامل دیگر به موجهای بزرگتری تبدیل شد که در نوع خود به طوفانی از ناهنجاریها تبدیل گشت. نویسندهی این وبلاگ در طول ۵ سال فعالیت خویش با تمام انگیزههای ممکن تلاش کرده است تا از دخترانی که در حال پابهسن گذاشتناند چهرهی سالمتر و شادابتری ترسیم کند. دغدغهی اصلی او زدودن حس گناه و شرمی است که بر جان و روان بخش قابل توجهی از دختران وطن، سایهی زنندهاش را پهن کرده است. اعتصاب غذای ۱۷ زندانی سیاسی یک دختر ترشیده: «خدا ازتان نگذرد. توی این بحران بیشوهری، هفده مرد دیگر را هم این جوری از بین ببرید ببینم کجا را میگیرید!» برای آشنایی بیشتر با این نویسنده و خواندن مطالبش میتوانید به وبلاگ او رجوع کنید:اینجا نویسندگان وبلاگهای عنوانشده در کنار مجموعهی بزرگتری از وبلاگنویسان جدی، به دلیل عدم وجود ساختارهای سالم، در حقیقت مسئولیت به چالش کشیدن تابوهای اجتماعی و فرهنگی را بدون هیچ چشمداشتی بر دوش میکشند. ذهن انتقادی این دسته از نویسندگان در بحبوحهی حذف همهجانبهی شعور و اندیشهی سالم در جامعه، در واقع آخرین سنگرهای سانسورنشدهایی است که جامعهی جوان ایرانی هنوز میتواند به آنها دسترسی داشته باشد. |
نظرهای خوانندگان
شما همیشه به وبلاگ های مشابه که حرف های جدی میزنند نظر می دهید. وبلاگ های تفریحی و شاد را نمی خواهید معرفی کنید؟
-- بدون نام ، Oct 15, 2010 در ساعت 12:13 PM