رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۹ فروردین ۱۳۸۹
‌نگاهی‌ به‌ رمان‌ توقيف‌ شده‌ "ميرا"، نوشته‌ی كريستوفر فرانك‌ با ترجمه‌ ليلی‌ گلستان‌

‌به‌ جرم‌ ديگر نخواهی

مجتبی‌ پورمحسن‌

"برای‌ فرد سالم، دوست‌ داشتن‌ عيب‌های‌ ديگری‌ بزرگترين‌ دليل‌ عشق‌ است"
از متن کتاب

تعداد رمانهايي‌ كه‌ در نقد وضعيت‌ فكري‌ خاصي‌ نوشته‌ شده‌اند كم‌ نيست‌ اما آنهايي‌ كه‌ به‌ معناي‌ واقعي‌ ادبيات‌ هستند و صرفا كاركرد رسانه‌اي‌ ندارند خيلي‌ زياد نيست. نقد وضعيت‌ انسان‌ مدرن‌ دقيقا با رسالت‌ رمان‌ يعني‌ خلق‌ دنياي‌ فردي‌ شخصيت‌ها مطابقت‌ دارد. به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ رمان‌ را هنر دوران‌ مدرن‌ ناميده‌اند.


تصویر روی جلد کتاب

ميرا رماني‌ است‌ كه‌ هر دو اين‌ ويژگي‌ها را به‌ بهترين‌ شكلش‌ دارد. يعني‌ هم‌ ماهيت‌ رمان‌ را به‌ جا مي‌آورد و هم‌ نقد انديشه‌اي‌ خاص‌ را در دستور كار قرار داده‌ است. رمان‌ جمع‌ و جور “ميرا” يكي‌ از مهمترين‌ بحث‌هاي‌ قرن‌ بيستم‌ را به‌ چالش‌ مي‌كشد. تناقض‌ مفاهيمي‌ همچون‌ عدالت‌ با هويت‌ فردي‌ آدمها، مهمترين‌ مساله‌ي‌ كتاب‌ است. شخصيت‌ اصي‌ كتاب‌ كه‌ راوي‌ هم‌ هست‌ در وضعيتي‌ كه‌ دچارش‌ شده‌ و همه‌ به‌ آن‌ مبتلا شده‌اند به‌ روايت‌ پيرامونش‌ مي‌پردازد. او سعي‌ مي‌كند متفاوت‌ باشد.

براي‌ مخاطب‌ در ابتداي‌ داستان‌ راوي، نويسنده‌اي‌ است‌ با افكار ماليخوليايي‌ كه‌ دنيايي‌ موهوم‌ را به‌ تصوير مي‌كشد. اما چندي‌ نمي‌گذرد كه‌ ماهيت‌ كار راوي‌ مشخص‌ مي‌شود. او مي‌نويسد - اينگونه‌ مي‌نويسد - تا از دنيايي‌ پيرامونش‌ جدا باشد. در فضاي‌ پيرامون‌ راوي‌ نيرويي‌ وجود دارد كه‌ جز در چند فصل‌ آخر كتاب‌ هرگز تصوير مشخصي‌ از آن‌ ارايه‌ نمي‌شود. در فصل‌ پاياني‌ كتاب‌ است‌ كه‌ نام‌ اين‌ نيرو مشخص‌ مي‌شود: “دولت”.

كريستوفر فرانك‌ با امتناع‌ از وقوع‌ حوادث‌ داستان‌ در ساختاري‌ سياسي، از تقليل‌ رمانش‌ به‌ بيانيه‌اي‌ سياسي‌ جلوگيري‌ مي‌كند. چه‌ اگر كل‌ رمان‌ در فضايي‌ سياسي‌ رخ‌ مي‌داد درك‌ عمق‌ مشقتي‌ كه‌ آدمهاي‌ قصه‌ تحمل‌ مي‌كنند چندان‌ امكانپذير نبود.

من‌ مثل‌ بقيه‌ نيستم‌
راوي‌ قصه‌ كسي‌ است‌ كه‌ با نوشتن، خود را از بقيه‌ جدا كند. او مي‌نويسد، از درك‌ شخصي‌اش‌ از پيرامون‌ مي‌نويسد تا مثل‌ همه‌ نباشد. مثل‌ همه‌اي‌ كه‌ آن‌ “نيرو” مقدر كرده‌ تا مثل‌ هم‌ باشند. او از “وزارت‌ تبليغات” كاغذ تهيه‌ مي‌كند تا بنويسد. او به‌ “آنها” مي‌گويد كه‌ مي‌خواهد از “خطرات‌ تنهايي” بنويسد. خطري‌ كه‌ به‌ گفته‌ي‌ خودش‌ هنوز خود آن‌ را حس‌ نكرده‌ است.

راوي‌ حتا در خانه‌اش‌ امنيت‌ ندارد. او “بايد” مثل‌ همه‌ باشد چرا كه‌ تنهايي، گناهي‌ نابخشودني‌ است. نوشتن‌ همان‌ كاري‌ است‌ كه‌ او را از بقيه‌ جدا مي‌كند. تنها پناه‌ راوي‌ خواهر ناتني‌اش‌ ميراست. دختري‌ كه‌ راوي‌ در كنار او و از او مي‌نويسد؛ با اين‌ همه‌ ترس‌ از ديده‌ شدن‌ چنان‌ او را فرا مي‌گيرد كه‌ زماني‌ شروع‌ به‌ نوشتن‌ مي‌كند كه‌ ميرا هم‌ به‌ خواب‌ رفته‌ باشد.

در دنيايي‌ كه‌ راوي‌ به‌ ما نشان‌ مي‌دهد كسي‌ حق‌ ندارد كسي‌ ديگر را “انتخاب” كند چرا كه‌ انتخاب‌ يك‌ نفر به‌ معناي‌ محروم‌ كردن‌ ديگران‌ از خود است. اين‌ قانوني‌ است‌ كه‌ همه‌ بايد آن‌ را اجرا كنند. در اين‌ وضعيت‌ بغرنج‌ هيچ‌ كس‌ حتا حق‌ ندارد معشوقه‌اش‌ را برگزيند. به‌ همين‌ دليل‌ راوي‌ مي‌ترسد مبادا كسي‌ به‌ رابطه‌ي‌ پنهاني‌ اش‌ با ميرا پي‌ ببرد. البته‌ اين‌ ترس‌ به‌ او اميد مي‌دهد چون‌ او را مطمئن‌ مي‌سازد كه‌ “مثل‌ بقيه‌ نيست”.

در دنيايي‌ كه‌ راوي‌ در آن‌ زندگي‌ مي‌كند آدمها در صورت‌ تمرد از قانون‌ نانوشته‌ي‌ “مثل‌ همه‌ بودن”، به‌ خانه‌ي‌ اصلاح‌ فرستاده‌ مي‌شوند. جايي‌ كه‌ روي‌ چهره‌ و روان‌ آدمها كار مي‌كنند تا بيماري‌ آنها را درمان‌ كنند. بيماري‌ آدمها شامل‌ جمع‌گيري، ميل‌ به‌ انتخاب‌ و پناه‌ بردن‌ به‌ تنهايي‌ است.

آدمها در اين‌ خانه‌هاي‌ اصلاح‌ مي‌آموزند كه‌ نبايد متفاوت‌ باشند و همين‌ طور ياد مي‌گيرند كه‌ لبخند نشانه‌ي‌ سلامتي‌ است‌ و “فرد سالم‌ هميشه‌ به‌ اكثريت‌ مي‌پيوندند.”

“آنها” كيستند؟
راوي‌ رمان‌ “ميرا” دائما از “آنها”يي‌ حرف‌ مي‌زند كه‌ اراده‌ كرده‌اند همه‌ مثل‌ هم‌ باشند. او از واضعان‌ قانوني‌ مي‌گويد كه‌ حكم‌ كرده‌اند روسا و دانشمندان‌ همراه‌ كارگران‌ از كارخانه‌ بيرون‌ بيايند. طبق‌ نظر “آنها”، همه‌ چيز فقط‌ در شرايطي‌ قابل‌ پذيرش‌ است‌ كه‌ براي‌ بقيه‌ سودمند باشد.

شخصيت‌ اصلي‌ كتاب‌ “ميرا” به‌ تفصيل‌ براي‌ مخاطب‌ مراحل‌ اصلاح‌ خود را در “خانه‌ اصلاح” توضيح‌ مي‌دهد. خانه‌اي‌ كه‌ آنها در نظر گرفته‌اند تا آدمها را در آنجا اصلاح‌ كنند. راوي‌ از نظر آنها كسي‌ است‌ كه‌ بدترين‌ و كريه‌ترين‌ كفر موجود را اظهار مي‌كند. چرا كه‌ اعتقاد دارد فرد مقابلش‌ بايد لايق‌ عشق‌ باشد. آنها سيستمي‌ را تعبيه‌ كرده‌اند كه‌ در آن‌ عده‌اي‌ سرباز در خصوصي‌ترين‌ بخش‌ زندگي‌ آدمها تجسس‌ مي‌كنند تا آدمها اصلا زندگي‌ خصوصي‌ نداشته‌ باشند.

در كتاب‌ دو شخصيت‌ “تويا” و “ميرا” نقطه‌ي‌ تقابل‌ راوي‌ و “آنها”ست. راوي‌ عاشق‌ تويا مي‌شود. آنها “تويا” را اصلاح‌ مي‌كنند. راوي، ميرا را انتخاب‌ مي‌كند. ميرا هم‌ به‌ سرنوشت‌ تويا دچار مي‌شود. نويسنده‌ي‌ كتاب‌ آنها را با ويژگي‌هايي‌ كه‌ راوي‌ را رنج‌ مي‌دهند توصيف‌ مي‌كند. فضاي‌ ذهني‌ نويسنده‌ به‌ خوبي‌ گوياي‌ هويت‌ “آنها”ست. در واقع‌ جدال‌ راوي‌ با “آنها”، درگيري‌ هويت‌ فردي‌ و ديگر خواهي‌ اجباري‌ است. آنها دركي‌ از عدالت‌ را در تعيين‌ كرده‌اند كه‌ در آن‌ هويت‌ فردي‌ آدمها نابود مي‌شود.

استعاره‌اي‌ از واقعيت‌
كتاب‌ “ميرا” علاوه‌ بر اينكه‌ قصه‌اي‌ جذاب‌ را روايت‌ مي‌كند. در خود استعاره‌هاي‌ متعددي‌ دارد كه‌ مخاطب‌ را به‌ دنياهاي‌ ديگري‌ ارجاع‌ مي‌دهد كه‌ به‌ نظرش‌ آشنا مي‌آيد. دريافت‌ “دولت” داستان‌ “ميرا” از عدالت‌ بي‌شباهت‌ به‌ برداشت‌ رژيم‌هاي‌ كمونيستي‌ و مائوييستي‌ نيست. نظام‌هايي‌ كه‌ از فرط‌ بي‌توجهي‌ به‌ “فرديت” انسانها به‌ توتاليتاريسم‌ رسيده‌اند.

در اين‌ برداشت‌ از عدالت، فرد معناي‌ خود را از دست‌ مي‌دهد. و هر فرد بايد در “همه” حل‌ شود. عدالت‌ به‌ مفهوم‌ تساوي‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ با ذات‌ انسان‌ نمي‌خواند. به‌ همين‌ سبب‌ است‌ كه‌ بر هم‌ كنش‌ راوي‌ قصه‌ با جامعه، سنخيتي‌ با برداشت‌ دكتر معالج‌ او از اجتماع‌ و روابط‌ اجتماعي‌ ندارد. دكتر خطاب‌ به‌ راوي‌ مي‌گويد: “انسان‌ ارزشي‌ ندارد مگر با عشق‌ به‌ ديگران. انسان‌ بدون‌ عشق‌ وجود ندارد. من‌ بايد به‌ شما كمك‌ كنم، پس‌ مي‌خواهم‌ كمك‌تان‌ كنم. من‌ زاييده‌ي‌ يك‌ زن‌ پير هستم، آخرين‌ فرزندش‌ بودم. يك‌ روز مجبور شدم‌ انتخاب‌ كنم. يعني‌ يا نجات‌ اين‌ زن‌ پير يا نجات‌ مردي‌ كه‌ نمي‌شناختمش. من‌ مرد را نجات‌ دادم. بدون‌ هيچ‌ ترديدي، چون‌ نمي‌شناختمش.”

ديگر خواهي‌ اجباري‌ در جامعه‌اي‌ كه‌ راوي‌ در آن‌ زندگي‌ مي‌كند، هويت‌ فردي‌ انسان‌ را مخدوش‌ مي‌كند و در واقع‌ آدم‌ها را به‌ اشيايي‌ تبديل‌ مي‌كند كه‌ منحصرا از يكديگر استفاده‌ مي‌كنند تا زنده‌ بمانند. از منظري‌ ديگر مي‌توان‌ جامعه‌ استعاري‌ “ميرا” را در ابعادي‌ گسترده‌تر به‌ كل‌ جهان‌ امروز تسري‌ داد. جايي‌ كه‌ به‌ قول‌ راوي‌ حتا مورخان‌ نيز قادر نيستند علت‌ بيماري‌ را توضيح‌ دهند زيرا همه‌ي‌ مورخان‌ اصلاح‌ شده‌اند و هيچ‌ چيز را به‌ ياد ندارد.

اگر رژيم‌هاي‌ كمونيستي‌ يا مائوييستي‌ در جهان‌ امروز به‌ نابودي‌ كشيده‌ شدند در مقابل‌ انديشه‌هاي‌ ديگر حاكم‌ بر دنياي‌ كنوني‌ نيز انسان‌ را با خطر مخدوش‌ ساختن‌ هويت‌ فردي‌ اش‌ مواجه‌ ساخته‌ است. اتاق‌ شيشه‌اي‌ رمان‌ “ميرا” در واقع‌ فضاي‌ وحشتناكي‌ است‌ كه‌ انسان‌ امروز در آن‌ گرفتار شده‌ و خلوت‌ و آرامش‌اش‌ توسط‌ ديگران‌ و به‌ نام‌ ديگر خواهي‌ و عدالت‌ مورد تعرض‌ قرار مي‌گيرد.

چرا توقيف‌ شد؟
تابستان‌ امسال‌ ترجمه‌ي‌ رمان‌ “ميرا” در حالي‌ توقيف‌ شد كه‌ اين‌ كتاب‌ طي‌ دوسال‌ به‌ چاپ‌ سوم‌ رسيده‌ بود. گويا دليل‌ لغو امتياز نشر اين‌ كتاب، وجود صحنه‌هاي‌ سكسي‌ در آن‌ بوده‌ است. اما هر مخاطبي‌ كه‌ يكبار ترجمه‌ي‌ فارسي‌ “ميرا” را بخواند متوجه‌ مي‌شود كه‌ پس‌ از خودسانسوري‌ ناشر و مترجم‌ نشر كتاب‌ فاقد قابليت‌ تحريك‌ كنندگي‌ است. ضمن‌ اينكه‌ قصه‌ كتاب‌ و نوع‌ نگاهش‌ به‌ دنيا چنان‌ است‌ كه‌ بي‌انصافي‌ است‌ اگر به‌ آن‌ عنوان‌ “مستهجن” را بدهند. اما از زاويه‌اي‌ ديگر مي‌توان‌ سانسور اين‌ كتاب‌ را توجيه‌ كرد. درك‌ تساوي‌ طلبانه‌ از عدالت‌ و از بين‌ رفتن‌ فرديت‌ انسانها در قالب‌ قوانيني‌ كه‌ نقاب‌ “ديگر خواهي” بر چهره‌ دارند بسيار شبيه‌ شعارهايي‌ است‌ كه‌ اين‌ روزها در جامعه‌ي‌ ما شنيده‌ مي‌شود. نقاب‌ “ديگر خواهي” و “عدالت” و نقد شورش‌ اين‌ دو عليه‌ هويت‌ فردي؛ مشكل‌ مي‌تواند همين‌ باشد، نه؟!

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با درود و خسته نباشید.یکصد سال دموکراسی خواهی پس از تاراج اعراب و کشتار مغول ، یکصد سال روشنفکران را بر سر دار دیدن بر تنشان تازیانه .....زمانی برای درد دل نیست آزادی بیان..... کاش میشد ....

-- مهدی ، Jan 21, 2007 در ساعت 12:40 PM

آزادي!
افسانه اي فراموش نشدني

-- آرش ، Aug 15, 2007 در ساعت 12:40 PM

میرا برای من غریبه نبود خود دیگر من بود

-- tanhaii ، Jul 10, 2008 در ساعت 12:40 PM

میرا بهترین کتابی که خواندم وهمیشه به بهترین دوستانم هدیه دادم ولی تابستان هرچه گشتم نتونستم پیدا کنم ونمیدانستم توقیف شده همیشه بهترین ها توقیف میشود..........

-- آنیا ، Mar 29, 2010 در ساعت 12:40 PM