رادیو زمانه > خارج از سیاست > خاطرات بونوئل > ديدگاههايی درباره هنر و زندگی | ||
ديدگاههايی درباره هنر و زندگیبرگردان: علی امینی نجفیفيلمسازی البته هر صحنه را به طور کلی میشناسم و میدانم چه چيزی قرار است اتفاق بيفتد و آدمها چه باید بگويند. اما نمیدانم از کجا و با چه شروع کنم... معمولاً دو ساعتی قبل از شروع فيلمبرداری به محل میروم و روی صحنه آن روز فکر میکنم. درباره نحوه شروع کار تصميم میگيرم، اما باز نمیدانم که به کجا کشيده میشود... از يک صحنه بيشتر از دو يا سه بار فيلمبرداری نمیکنم. موقع تدوين تصميم میگيرم که برداشت اول بهتر است يا دوم يا سوم. مونتاژ هر فيلمی بيشتر از چند ساعت وقتم را نمیگيرد. حتی اگر نسخه تدویننشده (کپی کار)، به مقتضای شرايط فيلمبرداری، پنج يا شش ساعت طول داشته باشد. ريزهکاریها را میگذارم برای بعد... فيلم نهايی هرگز آن جوری که در اصل قرار بود باشد، در نمیآيد، و اگر موقع ديگری آن را میساختم، باز هم حتماً جور ديگری از آب درمیآمد. البته همان رگ و پی قبلی را دارد، منتها با شکل و شمايلی ديگر. فيلمبرداری را با شوق و ذوق شروع میکنم، اما پس از مدتی حوصلهام سر میرود و میخواهم کار را هرچه زودتر تمام کنم. برای همين هيچوقت فيلمهای خيلی بلند نساختهام. فيلم را قبل از توليد میتوانم «ببينم»، و با يک تصور معين به استوديو میروم. يک صحنه را هرگز از زاويههای مختلف نمیگيرم. فقط میگويم: تا اينجا و تمام. برای همين در فيلمنامههای من صحنهها هیچوقت شماره ندارند. فقط بعداً در استوديو شماره میخورند برای منونتاژ. گاهی متوجه میشوم که بهتر بود يک صحنه را طولانیتر میگرفتم، اما ديگر کار از کار گذشته و اهميت زيادی هم ندارد. کار با دوربین با تکنيک کاری ندارم. از نماهای غيرطبيعی وحشت دارم و از زاويههای غيرعادی بيزارم. گاهی با فيلمبردارم يک چشمانداز فوقالعاده زيبا پيدا میکنيم و با دقت فراوان برای همه چيز تا کوچکترين جزئيات برنامه میريزيم. سپس موقع فيلمبرداری ناگهان شليک خنده سر میدهيم، تمام طرحهای پرطمطراق را دور میريزيم و به سادهترين شکلی فيلم برمیداريم... فيلمنامه
از گفتارنويسها خوشم نمیآيد. در فيلمهايم «ديالوگ» به آن معنا وجود ندارد. اگر از يک گفتارنويس بخواهيد که برای يک صحنه عشقی ديالوگ بنويسد، برايتان دو صفحه وراجی مینويسد که ناچاريد بيشترش را دور بريزيد. من از تکرار بديهيات خوشم نمیآيد. معمولاً برای ارائه نمونه خوبی از گفتارنويسی به صحنه زير اشاره میکنم: اين ماجرا در مکزيک میگذرد. فاحشهای وارد خواربارفروشی میشود و به فروشنده میگويد: «يک صابون!» میدانيم که در اين شهر کارگران معدن اعتصاب کردهاند و امروز گروهی از سربازان برای سرکوب اعتصاب به شهر میآيند. همين که خبر ورود سربازان به مغازه میرسد، زن فاحشه بیدرنگ حرفش را تصحيح میکند و به فروشنده میگويد: «لطفاً سی صابون!» همين. معنای صحنه روشن است و به گفتار بیشتر نیاز ندارد. در کارگردانی هم همين ايجاز را رعايت میکنم. برای نمونه در صحنه پايانی فيلم "شبح آزادی" مأموران پليس در باغ وحش به روی مردم تيراندازی میکنند. به جای اينکه ما اجسادی که به زمين میافتند را ببينيم، حيوانات وحشتزده را نشان میدهم که به دوربين نگاه میکنند. به خصوص آن شترمرغ در آخرين نمای فيلم خيلی جالب است. تصوير بسيار مؤثری است که خیلی دوستش دارم. موقع کارگردانی خيلی از چيزها را تغيير میدهم. فيلم "شبح آزادی" جور ديگری تمام میشد. صحنه تيراندازی به مردم موقع فيلمبرداری به ذهنم رسيد. و اگر امروز فيلم را بسازم، احتمالاً آن را برمیدارم و به جايش صحنه ديگری میگذارم. تخيل من مدام در کار و فعاليت است. وقتی فيلمنامهای به دست میگيرم، معمولاً از آن خوشم نمیآيد، اما آنقدر آن را تغيير میدهم تا با سليقهام جور شود. اما بالأخره بايد يک جايی به اين وسواس پايان داد و فيلم را شروع کرد. سينما و اخلاق غالباً گفته میشود که فيلمهای من غيراخلاقی و گمراهکننده هستند. بدون آنکه قصد داشته باشم از کارهايم در اين رابطه دفاع کنم، میتوانم به صراحت نظرم را درباره اخلاق به شما بگويم. هرآنچه بورژوازی اخلاق میداند، برای من عين بیاخلاقی است. شيوه کار من هرگز اين نبوده که يک مسأله اجتماعی مثلاً نوعدوستی، بکارت، خشونت يا چيز مجرد ديگری را در فیلم عنوان کنم، چندتا آدم را در داستان وارد کنم و جواب حاضر و آمادهای به قضيه بدهم. نه، من اين کار را تقلب میدانم. طبيعی است که موقع ساختن فيلم با مسائلی درگير هستم. اما هيچ قصد ندارم که مشکلات خاصی را حل کنم. بر عکس: يک داستان تعريف میکنم، آدمهايی را وارد آن میسازم و ميانشان روابط واقعی يا نمادين برقرار میکنم. اما شخصيت آنها از هيچ الگوی ثابتی پيروی نمیکند. در داستانی که تعريف میکنم آدمها جای خود را دارند و با پيشرفت داستان به نيرويی دست میيابند تا ميان خود روابط اجتماعی و اخلاقی معينی برقرار کنند. سياست سانسور بريدهای از گفتگویی بلند با ماکس اوب ماخذ: Conversations avec Luis Bunuel - Entretiens avec Max Aub - Belfond, Paris, 1991 |
نظرهای خوانندگان
نظرات بونوئل مانند فيلم هايش تکان دهنده و هولناک است. ممنون از علی امينی نجفی به خاطر اين برگردان شفاف و زيبا.
-- پرويز جاهد ، Mar 24, 2008 در ساعت 02:27 PM