رادیو زمانه > خارج از سیاست > برنامه رادیویی خاک > از شور و شر نوشتن و عشق به جایزه | ||
از شور و شر نوشتن و عشق به جایزهحسین نوشآذرچندی پیش، سرانجام نخستین فهرست کتابهایی که از میان ۱۰۶ کتاب در مسابقهی ادبی بنیاد گلشیری شرکت داده شدهاند، در سایت بنیاد انتشار یافت. این موضوع از برخی لحاظ خبرساز و بهاصطلاح این روزها «حاشیهساز» شد.
برخی از نظرات خوانندگان زمانه را در وبسایت زمانه، در پرسه در متن و در گزارش ویژه میتوانید بخوانید. بهرغم واکنشهایی که برخی نویسندگان و منتقدان و خوانندگان نشان دادند و با وجود همهی انتقادات بهجا، سازنده و نابهجا و ویرانگر نباید فراموش کرد که بنیاد گلشیری در میان جوایز ادبی ایران، نخستین نهاد ادبی بود که به سانسور در ایران واکنش نشان داد. فرزانه طاهری در گفتوگو با رسانهها اعلام کرده بود که مجوز کتابها «قطره چکانی» صادر میشود و در این شرایط به دلیل افت محسوس کیفی ادبیات داستانی در ایران، بنیاد ناگزیر است جایزهاش را بهطور دوسالانه برگزار کند. در آن زمان هم که این خبر اعلام شد عدهای که از جوایز ادبی انتظارات دیگری جز صیانت از ادبیات مستقل ایران دارند، به این خبر واکنش نشان دادند. یونس تراکمه از اعضای هیأت اجرایی بنیاد گلشیری در گفتوگو با رادیو زمانه به شیوهی بهگزینی کتابها اشاره کرده بود و در پاسخ به اتهام همدستی با سانسور بهدرستی ما را به این واقعیت ارجاع داد که هوشنگ گلشیری هرگز حاضر نشد حتی یک کلمه از داستانهایش را به خواست ممیزان حذف کند یا تغییر دهد. بسیاری از آثار او، برای مثال رمان جننامه یا مجموعهی پنج گنج در خارج از ایران منتشر شدند و تاکنون در ایران فرصت انتشار پیدا نکردهاند.
ما همه بهیاد داریم که معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در زمان محسن پرویز، بنیاد گلشیری را بههمدستی با بیگانه متهم کرده بود و به این بهانه تلاش داشت فعالیت بنیاد را متوقف و آن را غیرقانونی اعلام کند. با توجه به این پیشزمینههای سیاسی و محدودیتها در ایران، این پرسش پیش میآید که تا چه اندازه ما میتوانیم از عملکرد نهادهای مستقل انتقاد کنیم، بدون آنکه این انتقادها در جهت سیاستهای سلبی و ویرانگر دولت قرار گیرد؟ آیا اگر به برخی عملکردها انتقادی وارد است، باید سکوت کرد و این انتقادات را به فرصتی دیگر واگذاشت؟ برنامهی رادیویی این هفتهی خاک به جایزهی ادبی بنیاد گلشیری و حاشیههایش اختصاص دارد. نبود اصول قابل اعتماد و مبانی در یک نگاه به اسامی داوران جایزه بنیاد گلشیری متوجه میشویم که در این میان نسلی تازه از نویسندگان نوخاسته آمدهاند که دریافت و سلیقهشان از ادبیات خلاق را به نمایش بگذارند. تا آنجا که به جایزهی ادبی گلشیری ربط دارد، حضور جوانان در میدان تصمیمگیریهای مهم ادبی دقیقاً با روح گلشیری بهعنوان یک نویسندهی تأثیرگذار که تا زنده بود جوان هم بود مطابقت دارد. اما با اینحال متأسفانه شور و جسارت جوانی در همه حال پاسخگوی نیازهای ما نیست. این حقیقت دارد که ادبیات خلاق یک امر سلیقهای است و در اغلب مواقع در چارچوبهای از پیشتعریف شده نمیگنجد. ادبیات خلاق از قلمرو زیبایی میآید و تصور ما هم از زیبایی کمال مطلوب مدام دگرگون میشود، برای همین تعریفهای زیباشناسی ادبی هم بالطبع در حال دگرگونی هستند. با این حال اهمیت «مبانی» و تجربه را هم نباید نادیده گرفت. این حقیقت دارد که برخی واکنشهای نویسندگان نسبت به جوایز ادبی در ایران گاهی تخریبی است. تعجب هم ندارد. در جامعهای که در ۲۰ سال گذشته مدام نویسندگانش تحت ستم قرار داشتند و انواع تضعییقات را تحمل کردهاند، بسیار طبیعی است که خودزنیها و رنجشها و دلشکستگیها به نهادهای ادبی هم تسری پیدا کند. این مشکلات بیش و کم همه جای جهان وجود دارد، اما آنچه که در ایران این مشکلات را حاد میکند، همانا نبود اصول قابل اعتماد و مبانی است. اگر بخواهیم انحطاط را تعریف کنیم، شاید بتوانیم بگوییم مهمترین نشانهی انحطاط همین نبود مبانی قابلاتکا باشد. کی دربارهی کی و بر چه اساسی قضاوت میکند؟ در یک کلام مثل این است که در این دوره و زمانهی منحط ما بهراستی نمیدانیم واقعاً از ادبیات چه انتظاری داریم. در محیط سرکوبگر و در بطن این فاشیسمی که در زیرینترین لایههای جامعه وجود دارد، هر چیز زیبایی به زشتی تبدیل میشود. اگر شعر میگوییم، با بحثهای بیحاصل دربارهی مثلاً چگونگی تقطیعها از یک امر زیبا و عاطفی یک معضل بزرگ میسازیم. اگر داستان کوتاه نوشتهایم، توقع ما از آنچه که نوشته شده، آنقدر زیاد است که در بهترین حالت هم هرگز برآورده نمیشود و برای همین بهزودی به یک نوع رنجش عمیق میانجامد. اگر رماننویس هستیم، انتظار داریم که کتاب ما در شرایطی که تیغ سانسور زبانمان را الکن کرده، پس از انتشار به دهها چاپ برسد. ما، - این مای جمعی و سرکوبشده و تنگنفس گرفته و خسته از دگرگونیهای بیبنیان سیاستهای پیچیده – عمیقاً از بیاعتنایی جامعه رنجیدهایم و حالا جایزهی ادبی قرار است این خستگی را بهشادابی و آن رنجش را به امید تبدیل کند. آنهم در شرایطی که در یک انحطاط اخلاقی، سیاسی و اجتماعی عمیق هیچگونه اصل قابل اتکایی که بتوانیم آن را مبنا قرار دهیم وجود ندارد. در اثر این نابهسامانیهاست که هر سال قدری از اعتبار نهادهای ادبی مستقلمان کاسته میشود و حلقهی خوانندگان کتابها کاهش بیشتری مییابد. این بحران که میتوانیم آن را «بحران مبانی» بنامیم، در سیاست و اقتصاد و در خانواده و اجتماع و خلاصه در همه جا وجود دارد. نمود آن در ادبیات بهشدت معصومانه است، تا آنجا که از ما هیولاهایی خودخواه اما قابل ترحم میسازد. او که قضاوت میکند و او که قضاوت میشود، هر دو بیاندازه خوشبین و زودباور و درمانده و از اعضای یک خانوادهاند. خانوادهی انسانهای آرزومند، در حاشیه مانده و رنجیدهخاطر. در بین همین داوران جایزهی گلشیری نویسندگانی هستند که یک کتاب بهزحمت نوشتهاند. نویسندگانی هم هستند که عمری را در راه ادبیات کشورشان تلف و تباه کردهاند. کی دربارهی کی و بر چه اساسی قضاوت میکند؟ مبانی این داوری چیست؟ شور و شر نوشتن و عشق به جایزه هوشنگ گلشیری نویسندهای بود چندسویه. او یک سویهی درونگرا و نظرباز و خردهبین داشت که در بهترین داستانهایش بهخوبی بازتاب پیدا میکند و در همان حال از یک سویهی اجتماعی و برونگرا هم برخوردار بود. اگر ادبیات او را مبنا قرار دهند، ناگریر باید گفت از میان کتابهایی که در دو سال گذشته منتشر شده، فقط شهریار مندنیپور با رمان «سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی» شایستگی دریافت جایزهی گلشیری را دارد. اگر سویهی برونگرای او را مبنا قرار دهند، هر کس که به هر ترتیب از شوری در نوشتن و دقت در دیدن جزئیات اشیاء برخوردار است، میتواند مفتخر به دریافت جایزهی گلشیری باشد. در همین زمینه • از ارزیابی تا داوری ادبی، گفت و گو بخش فرهنگ زمانه با یونس تراکمه • همراهی جوایز ادبی با دستگاه سانسور، فرهاد حیدری گوران |
نظرهای خوانندگان
من با نظر آقاي نوش آْذر تاحدود زيادي موافقم و به نظرم در اين شرايط بايد منصفانه به تلاش برگزار كنندگان جايزه گلشيري نگريست و با ذكر و تشريح دلايل خود ابعاد موافقتم را شرح مي دهم.
-- داریوش معمار ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PM1-جايزه گلشيري، داوران و گردانندگان آن را تقدير مي كنم، از فرزانه طاهري به دليل پافشاري اش براي برگزاري اين جايزه با تمام تهديد ها،مشكلات و موانعي كه امروز بر سر راه فعالان مدني در ايران وجود داردتشكر مي كنم.مي دانم حراست از ميراث كساني مانند هوشنگ گلشيري كه عمري را بر سر دفاع از تعبير برخورداري از حداقل حقوق شهروندي براي نويسندگان اين كشور گذاشته اند چه اندازه مشكل بوده، مي دانم جايزه گلشيري و ديگر جوايز ادبي بودند كه پس از سالهاي سخت دهه شصت و اوايل دهه هفتاد كه عملاً هيچ ناشري آثار نويسندگان جوان را منتشر نمي كرد، رونقي دوباره به حال و هواي ادبيات اين كشور دادند و اين نبود مگر ادامه همان راهي كه گلشيري در پي آن بود، همه كساني كه با روش گلشيري و تلاش او آشنا بودند مي دانستند كه چه اندازه بر رونق داشتن مجلات فرهنگي خصوصي، جشنواره ها و جوايز و تشويق جوان تر ها اصرار داشت. با تلاش او بود كه در آن سالها كتاب بعضي نويسندگان جوان آن روز چاپ شد، او بود كه از خلاقيت و هنر ايشان در برابر برچسب بي مايه بودن و حصاري كه در برابر معرفي اين آثار كشيده شده بود ايستاد، طعنه و كنايه دوست و دشمن شني،د اما كوتاه نيامد و اگر امروز نيمي از آثار او اجازه انتشار ندارند، اگر اجازه توزيع به كتاب هاي وي در نمايشگاه ها داده نمي شود به دليل تاثيري است كه روش و منش او بر كساني كه راهش را ادامه داده اند گذاشته و نتيجه آن شده كه كرور كرور هزينه كردن ها نتوانسته در برابر همين تلاش هايي كه در تنگناي مالي و معنوي و در معرض انوع اتهمام ها انجام مي شود نتيجه اي داشته باشد. به نظر نگارنده انتشار داستان و رمان نويسندگاني كه با پول و رانت هاي دولتي و آثار سفارشي نويسنده نشده اند، نتيجه همين تلاش است.
2- منزه طلبي بدترين نوع فريب كاري است. چه كسي مي تواند مدعي شود در طول زندگي خود در انجام هر كاري توانسته تمام و كمال از هر اشتباهي منزه بماند؟ چه كسي مي تواند ادعا كند كه در فعاليت هاي بزرگ مدني در دنيا هرگز اشتباهي رخ نمي دهد به خصوص زماني كه پاي فشار هاي سياسي و تهديد وسط مي آيد؟ آيا همه آثار ادبي كه همه ساله در دنيا به عنوان برگزيده اعلام مي شوند از نظر همه سلايق ادبي بهترين هستند؟ آيا هر سال جوايز ادبي مشهور در دنيا انتخابهايشان بهترين انتخاب است؟ و از همه مهمتر آيا مي توان با چوب سست منزه طلبي به دليل از قلم افتادن يك كتاب از فهرست يا جور نبودن سليقه داوران يك جايزه ادبي با سليقه ما آن هم در شرايطي كه در آن هستيم، و بر احدي پوشيده نيست كه به حضور فعلان مدني جسوري كه طبعات تلاش هايشان را بپذيرند بيش از نان شب نياز داريم؛همه را بزنيم و بخواهيم امثال فرزانه طاهري در مقام مترجم و همسر گلشيري در خانه بنشيند و منتظر منتقدان ديروز باشد تا درب خانه او را بزنند و در مورد رفتار نويسنده فقيد با او گفتگو كنند! به نظر مي آيد چنين تفكري بيش از آنكه ناشي از يك احساس نياز جمعي باشد، نتيجه سرخوردگي است كه راه را اشتباه رفته، وبي توجه به عواقب كار خود كه كمترين آن در محاق كامل رفتن ادبيات در شرايط فعلي به واسطه فشارهاي موجود است، دست به قضاوت برده و تلاش دارد تا جريان هاي مستقل فرهنگي را ساقط كند.
3- از سالهاي پيش از كودتاي 28 مرداد 1332 كه نخستين كنگره نويسندگان ايران باحضور كمتر از صد نفر از ايشان برگزار شد تا زمان برگزاري شب هاي شعر خوشه و انسيتو گوته در دوره خفقان و تهديد دهه شصت تا تلاش ها و نشست هاي نويسندگان جوان، نوآمده، بازمانده و در تبعيد در دهه هاي شصت و هفتاد تا امروز كه بار زنده نگاه داشتن حضوري بيرون از دايره تنگ ايدئولوژي دستور بر دوش اهل قلمي افتاده كه سنگيني فعاليت هاي مدني را با هر شرايطي بر دوش مي برند همواره منتقدان اين گونه تلاش ها نه بر اساس ضرورت زمانه كه صرفاً با تعبير هايي آرماني و غير واقعي به نقد نشسته اند. نديده اند كه چگونه دروازه زندان ها بر روي اين فعالان گشوده است و رنج هاي بي پايان آن بر خانواده هاي ايشان تحميل شده، اما گفته اند شهرت طلبي است، نديده اند در برابر كشتن مردم راندن نويسندگان و هنرمندان به كنج انزوا نيز وحشت ناك است، زيرا اين يكي زمينه اي براي كشتن بي دغدغه مردمي بي گناه فراهم مي كند بي آنكه شناختي باشد تا اعتراض باشد.
-- داریوش معمار ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PM4- كتمان نمي كنم شايد تمام آثار منتخب در جوايز ادبي از بهترين آثار نباشند، شايد گاهي عمد و سهوي باعث ايراد در انتخاب ها شده باشد، اما شاهكار كرده اند برگزار كنندگان جوايز ادبي كه پس از يك دهه ادبيات داستاني ما را از بيست سال ركود در عرضه به مردم خارج كرده اند، شاهكار كرده اند كه در برابر دستگاه عريض و طويل تبليغي كه سعي در حذف نويسندگان غير خودي داشته جوان هاي با استعداد بسياري را به جامعه ادبي معرفي كرده اند، حتا اگر برخي چندان پرمايه ها نيودند. شاهكار كردند كه ترفند بعضي براي دولتي كردن ادبيات داستاني، با توقيف مجلات و به محاق بردن نويسندگاني كه اجازه توزيع به آثارشان نمي دادند، پز آزاد انديشي دولتي ها را با اعطاء مجوز به آثار نويسندگان مستقل پس از تحقير و تاخير هاي بسيار ، بي اثر كرده اند.كتمان نمي كنم كه بر تلاش برگزار كنندگان جوايز ادبي نقد وارد است اما در قبال ارزش كار ايشان اين كاستي ها در شرايطي كه ما در آن زندگي مي كنيم چيزي نيست.
5- كسي نمي تواند مدعي شود ما منتقد جشنواره دولتي نيستيم زيرا مرزمان باآنها روشن است، اما منتقد جشنواره خصوصي هستيم، خواهان تعطيل شدن اين جشنواره ها به دليل جور نبودن با سليقه خود هستيم، خواهان به انزوا راندن فعالان مدني اين حوزه به خاطر اينكه اشتباهي هم در كارشان كرده اند هستيم، مرز بندي دركار نيست در شرايط ما تنها يك مرز وجود دارد و آن دفاع از ادبيات و شعر در برابر دولتي شدن است، در برابر در محاق رفتن، در برابر تن دادن به سفارش ها، همه مسائل ديگر در مرحله بعد قرار دارند. در شرايطي كه ما در آن زندگي مي كنيم و به قول عده اي به شباهت به سالهاي ابتدائي دهه شصت نيست، هيچ انتقادي نمي توان بر گردانندگان جوايز خصوصي، يا فعالان حوزه هاي مدني كه از همه چيز خود مايه گذاشته اند وارد دانست، مگر آنكه پيشتر شرايطي فراهم شود تا برگزار كنندان ، نويسندگان، ناشران همه و همه از محاق فشار براي تن دادن به دولتي شدن بيرون بيايند ميليارها پول اين مردم صرف تحريف آثار و جلو گيري از توزيع و نشر هنر غير دولتي نشود، گروهي فكر كرده اند كه دولت در ايران با فشار سانسور بوده كه نويسندگان را تحقير كرده و به انزوا رانده، نه اينطور نيست دستگاه فرهنگي دولت اتفاقاً با دادن مجوز به بسياري از آثار براي خود پز فرهنگي خريده و در عوض با اجازه توزع و معرفي شدن ندادن بوده كه ايشان را به محاق رانده و احسنت بر كساني كه اين توطئه را با تلاش خود طي اين دهه بي اثر كردهند. چه فايده دارد ما ناشري مانند چشمه را مجبور كنيم به جاي چاپ آثار نويسندگان جوان و ميانسال و باسابقه اين مملكت اين بار را بر زمين گذاشته مانند خيل ناشران دولتي كتاب هاي بي ارزش سفارشي چاپ كند، جيبي پر كند و تيراژ هاي صد هزاري را راهي كتابخانه ها كند؟
در آخر اينكه ضمن احترام به نظر منتقدان معتقدم زمانه ما زمانه اي است كه بايد از كساني مانند فرزانه طاهري و ناشراني مانند چشمه به دليل تلاش هايشان تقدير كرد. شكي نيست كه اگر پاي صحبت ايشان بنشينيم متوجه مي شويم تاوان ها بابت اين تلاش هاي خود داده اند و حركتشان تنها محدود به حرف زدن نبوده، حالا اگر همه آثار منتخب يا منتشر شده جزء بهترين آثار ادبيات داستاني ايران نيست يا ايرادي در انتخاب ها و بررسي ها بوده البته به عنوان يك انتقاد مي تواند بر هر كاري وارد باشد بايد ببينيم چه مشكلات و مسائل يا استراتژي هايي باعث چنين كاستي هايي شده و بعد منصفانه به قضاوت بنشينيم.
-- داریوش معمار ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PMاز آقای معمار تقاضا می شود که کوتاه نویسی را فراموش نکنند .اینکه وجود جایزه های ادبی مفید است مورد تردید کسی نیست اما متاسفانه آسیبهای آنهم کم نیست ویکی از این آسیبها ورود سلیقه ها وروابط پشت پرده در انتخابها است.باز هم متاسفانه باید گفت که ما ایرانیها در این زمینه استعداد خاصی داریم.این بحث ربطی به حکومت ندارد که بجای خود با سانسور کار را برنویسنده ها تنگ کرده است.ما باید خودمان را نقد کنیم .علاوه برآن باید یاد بگیریم که تنگ نظر نباشیم و همچنین جائزه های ادبی را وحی منزل ندانیم
-- نیما ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PMتحلیلی ریاکارانه بعد از آن دعواها
-- بدون نام ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PMحقیقت از افلاتون بزرگتر است. برای هرگونه نارسایی وکوتاهی نمی توان از کیسه ی دیگران، ول هر چقدر هم که بزرگ باشند، خرج کرد. اگر گلشیری واقعا اهل مماشات با سانسور و حذف ارزش ها وحقوق دیگران نبوده حالا چرا عده ای به نام او خلاف منش و روش او عمل می کنند؟ به نظر من جای انتقاد، هرگونه انتقادی، همواره باید باز باشد. نباید با استناد به یک وضعیت خاص جلو انتقاد و فضای گفت وگو را گرفت
-- اسدبیگی ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PM___________
جناب اسدبیگی این استدلال شما به هیچوجه قابل قبول نیست. من خودم شاهد بودم و همگان، از دوست و آشنا تا نزدیکان زندهیاد گلشیری و از همه بهتر و بیشتر خانم فرزانه طاهری و اعضای جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران میدانند که آقای گلشیری هرگز حتی نیمکلمه از داستانهایش را به خواست ممیزان تغییر نداد. گواه حی و حاضر آن آثاری است که از او ده سال پس از درگذشتش هنوز در ایران در محاق مانده. انصاف و عدالت را در نظر داشته باشیم.
حسین نوشآذر
جناب نوش آذر! کدام استدلال قابل قبول نیست؟اول این که بحث بر سر موافقت یا مخالفت گلشیری با حذف و سانسور داستانهایش نیست. جز گلشیری دهها نویسنده ی دیگر در ایران بوده وهستند که هرگز تن به سانسور دولتی ندادند، هرچند فرستادن کتاب به ارشاد و تن دادن به پاره ای اصلاحت غیرعلنی جزو روند معمول چاپ کتاب در ایران است. باوجود این عجالتا بحث بر سر عملکرد بنیادی است که به نام گلشیری فعالیت می کند و طبعا کارنامه ی این بنیاد را هرچه هست نمی توان به حساب گلشیری گذاشت.آیا حرف شما این است که چون بنیاد مخالفانی رسمی و قانونی دارد کسی نباید در عملکرد های آن چون و چرا کند؟ یعنی شما می گویید گلشیری واقعا مخالف انتقاد و گفت و گو بوده؟ حرف حساب شما چیست؟ تریبون که دست امثال شماست. همین چند کلمه نقد و نظر را هم برنمی تابید؟
-- اسدبیگی ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PM_______________
آقای اسدبیگی، دوست عزیز، مثل اینکه من سوءتفاهمی بهوجود آوردهام. حرف من بهطور خلاصه این است: در انتقاد از بنیاد گلشیری باید گفتههای خانم فرزانه طاهری در انتقاد از سانسور و زحمات آقای گلشیری در دفاع از آزادی بیان را حتماً در نظر داشت. من خودم به عملکرد بنیاد درین دوره اخیر اعتراض دارم. فکر میکنم بسیاری از ارزیابان از قبل تصمیم خودشان را گرفته بودند و مهم هم نیست. به هر حال ما ایرانی هستیم و الان هم دوره انحطاط است. همین. تریبونی هم در کار نیست. زمانه از آن همه مردم است. کافی است که شما اراده کنید. من خودم شخصاً در خدمت شما و دیگر دوستان و خوانندگان هستم. هر کس خواسته روزهای دوشنبه برنامه رادیویی ادبی بسازد، برنامه خاک در اختیار او قرار گرفته. این را فقط جهت اطلاع عرض کردم خدمت شما
دوستان! یک مسئله ی مهم هست و آن این است که در این شرایطی که رژیم همه ی فرهنگی ها را زیر ذره بین می گذارد؛ آنهایی را که کار فرهنگی می کنند باید ستود. نقدی هم اگر هست باید در جهت بهبود باشد؛ نه انکار. وجود جایزه ها ؛ هیچ وقت و هیچ کجا تاثیری بر کیفیت ادبیات نداشته است. پس این بحث خوب و بد و بهتر و بدتر از ریشه غلط است. قضاوت اصلی به عهده ی خوانندگان و ادیبان است. بود یا نبود جایزه چه تاثیری می تواند در کیفیت داشته باشد؟ هیچ. به قول شکسپیر این هیاهوی بسیار بر سرهیچ
-- کریم کریمپور ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PM