رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۹ مهر ۱۳۸۹

نخبگان ایران و ضرورت طراحی گفتمان انتقادی

مهرزاد حافظی

نخبگان ایران به عنوان بخشی از خانواده‌ی روشنفکری جهان معاصر، در صف نخست گفتمان انتقادی کشور قرار دارند. امّا نهادهای ارتباطاتی قدرت در قالب‌های گوناگون، خاصه رسانه‌های ارتباط جمعی، سعی‌شان معطوف به حذف حداکثری دیدگاه‌های انتقادی، بی‌مصرف و بی‌تأثیر نشان دادن پرسش‌های اساسی، ناکارآمد معرفی کردن جریان روشن‌اندیشی و غیرضروری جلوه دادن تلاش‌های نخبگان و روشنفکران معاصر ایران است. تلاشی مخوف و تباهی‌آور که هزینه‌هایش از منابع مالی و سرمایه‌های کشور تأمین می‌شود.


تأمل بر شاخص‌های ادواری این استراتژی، ما را در مقابل شش دوره قرار می‌دهد. هر کدام از این دوره‌ها معرف فضای سیاسی- اجتماعی کشور در مقطع تاریخی مورد نظر هستند. نشانه‌های مورد بررسی در این دوره‌ها، نمایه‌ای موضوعی از رفتارهایی است که به مرور، مشروعیت بخشیدن به انتقادستیزی و گریز از پرسش و روشنگری را تسری داده است.

مقطع‌بندی زیر، نشانه‌شناسی و تقسیم‌بندی تاریخی موضوع را با در نظر داشتن سیر تاریخی وقایع سیاسی- اجتماعی دنبال می‌کند:

- سال‌های ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۰
- سال‌های ۱۳۶۰تا ۱۳۶۷
- سال‌های ۱۳۶۷تا ۱۳۷۶
- سال‌های ۱۳۷۶تا ۱۳۸۴
- سال‌های ۱۳۸۴تا ۱۳۸۷
- ۱۳۸۷ تاکنون

این تقسیم‌بندی پایه‌ی مسأله‌شناسی گفتمان‌گریزی و انتقاد ستیزی ایران پس از انقلاب ٥٧ است. مسأله‌ای که با اتکاء به دو اصل ایدئولوژیک «تقلید» و «تبعیت» سطح گسترده‌ای از فرهنگ عمومی کشور را از آسیب‌های خود متاثر ساخته است، به طوری که در نقاط اوج بروز پرسش و انتقادهای سازنده و دلسوزانه‌ی روشنفکران از قدرت، نیروهای بازدارنده وضعیت را از حالت معمولی به زاویه‌ی بحران می‌کشانند.

رفتارشناسی این آسیب نشان از تلاش‌هایی سازماندهی‌شده دارد که توسط مدیریت کلان و زیر پوشش قانون، حذف روحیه‌ی عمومی پرسش و انتقاد را در دستور کار خود دارد. فعالیتی که می‌توان گویاترین صورتش را در سلسله هجوم‌های نوین رسانه‌ای مشاهده کرد. مرور کارنامه‌ی نقد قدرت در ایران پس از انقلاب نشان می‌دهد که «ساختار قدرت» در سطوح مختلف برخورد و گفتمانی یکسان را می‌پسندد: گفتمان اقتدار و تماشا.

چنین موضعی قائل به هیچ فرصت و جایگاهی برای «مشارکت جامعه» در گفتمان‌های انتقادی اجتماعی در جهت رفع نگرانی‌های موجودش نیست. ضمن اینکه به شیوه‌های مختلف نیز سعی در حذف و کنار راندن پرسشگران و انتقادکنندگان از مجاری «گفتمان» و ارکان «قانونگذار» در کشور را دارد. واقعیت‌های زندگی در جهان معاصر ایجاب می‌کند برای داشتن حضور موثر در متن زندگی و تعامل شایسته با جهان، خود را به دانش روز و مبتنی بر نیازسنجی‌های واقع‌گرایانه آراسته سازیم.

چه اینکه اگر نتوانیم برای حضور در جهان و درک زندگی مدرن متناسب با وضع موجود و ارزش‌های بومی خود معلومات و دانشی کارآمد تولید کنیم، یا همچنان در حاشیه‌ی تاریخ خواهیم بود و یا با غوطه‌ورشدن در ویرانی، به پایانی غم‌انگیز تن خواهیم داد. تعریف و تصریح نمودن حق عمومی انتقاد در قوانین مدنی و حمایت از قانون و قانونمندی راهبردی است که می‌تواند جامعه‌ی ما را در انتخاب این مسیر همراهی کند. به عبارتی پرسش و انتقاد با ظرف قانون موجود سنجیده نشود بلکه قانون به موازات انتقاد و پرسش‌های موجود متحول شود.

در یک سوی این رویکرد انتقادی، آراستگی وجدان‌های بیدار جامعه و در سوی دیگر، ساختار قدرت و دولت و ارکان اجرایی‌اش قرار دارند. نهاد تبلیغات و رسانه‌های تحت اراده‌ی دولت، بارها و بارها عنوان کرده‌اند و می‌کنند که جامعه‌ی کنونی در موقعیتی شاداب قرار دارد و مثلاً نقد و انتقاد در آن به راحتی امکان‌پذیر است. گاهگاهی نیز با نمایش رفتاری پاستوریزه از نقد و نظرهای نخ‌نما شده و سوخته، تلاش دارند بر این مسأله صحه بگذارند.

اما واقعیت چیز دیگری است: جامعه‌ی ما فاقد روحیه‌ی شور و نشاط انتقاد و شهامت پرسش از ارکان قدرت است. صف بازنشستگی و اخراج نخبگان از محیط‌های کاری‌شان طولانی و طولانی‌تر می‌شود. امیدهای جوان سرزمین‌مان، در لُجّه‌ی سرگردانی و ویرانی، شب را به روز و روز را به شب می‌رسانند و دریغا که سرنوشت خود را در دود و آلودگی و تباهی رج می‌زنند. پیچیدگی مسایلی که کشور با آن روبرو شده، حکایت از نیاز عمیق جامعه‌مان به عرصه‌گشایان گفتمان و انتقاد دارد.

چرا این نیاز جامعه همواره با رفتار ناسنجیده و خام و پاسخ‌گریز مسئولان بی‌تدبیر، تبدیل به حربه‌ای سیاسی شده و می‌شود؟ فرصتی که با کمال تأسف به بدترین شکل تبدیل به هزینه‌های سنگین عبور از گردنه‌های پُر خطر برای مردم می‌شود؟ آیا زمان آن نرسیده است که سراغ چنین تعامل و گفتمانی را از دست‌اندرکاران امور بگیریم؟ توجه به طبقات نخبگان و قابلیت‌های گفتمان روشنفکری ایران، نقش ارکان «قدرت» ایدئولوژیک و مجاری فراوان «قانون» و «قانونگذار» کشور در تولید «گستره‌ی امتناع» را به خوبی نشان می‌دهد.

در رأس این هرم، قدرت مطلق و ارکان تمامیت‌طلبش قرار دارند. این نهاد، با قائل شدن حقوق و جایگاهی فرضی برای اقشار حاشیه‌نشین و محرومان جامعه و شریک کردن آنها در تصمیمات حذفی، مدام در حال وسعت بخشیدن به سازه‌ای اجتماعی است که مأموریتش، ناکار آمد ساختن دانش و از رمق انداختن بینش انتقادی شهروندان است. نمود این رفتار سیستماتیک را می‌توان در ملاقات‌های گروهی- طایفه‌ای اقشار مختلف جامعه با سردمداران و مدیریت کلان کشور و نوع گفتمان تفننی آنها با یکدیگر مشاهده کرد.

رفتاری که لبه‌ی تیز حذف‌کننده‌اش از سال‌های آغازین دهه‌ی هشتاد براق و براق‌تر شده و در طراحی سرکوب جریانات روشنگر انتقادی جامعه وسیع‌تر و جسورتر عمل کرده است. صورت سوگمندانه‌ی این معادله آنگاه بیشتر و عمیق‌تر به چشم می‌آید که «نهاد قدرت» با مشروعیت بخشیدن به حضور شهروندان محروم در سطوح مختلف مجریان سرکوب، هوشمندانه آنان را در پذیرفتن نقش سرکوب و حذف مشارکتی به سبقت از یکدیگر فرامی‌خواند. چنین رفتاری را می‌توان در مکانیسم برخورد دولت با مخالفان خود، بالاخص در هفت سال گذشته مشاهده کرد.


بازخوانی جرأت سرکوب مخالفان در ایران نشان می‌دهد که کفّه‌ی اقدامات دولت نهم و دهم ایران سنگین‌تر از کفه‌ی دیگر اهالی نظام است. این جرأت از کجا آمده است؟

سخنان اوباما و لایه‌برداری‌های او از سخنان احمدی‌نژاد پرده‌ای دیگر از لاتاری سرکوب نخبگان ایران را برملا می‌سازد، آنجا که در بازخوانی نتایج محرومیت‌های حاصل از تحریم‌ها، مردم ما را به وسط گود می‌کشاند. چنین گفتاری حاکی از تبانی‌های پشت پرده‌ای است که اتفاقاً سهم امریکا در سرکوب نخبگان ما را می‌نمایاند، مسأله‌ای که به نوبه‌ی خود نیاز به تحلیل عمیق توسط روشنفکران سیاسی ما دارد.

نظام آپارتایدی - میلیتاریستی از قایل شدن حق گفتمان برای هر صدای پرسشگری رویگردان است. روز به روز میل نظام در امنیتی کردن فضاهای عمومی بیشتر و بیشتر می‌شود. این میل را می‌توان در نیروهای پیش‌خرید شده‌ی سرکوب به‌وضوح دید. بی‌شک بخشی از مدیریت هزینه‌ی این عبور نیز همچون عبور سال ۵۷ از دیکتاتوری پهلوی بر عهده‌ی روشنفکری ایران است. نخستین گام مؤثر در این زمینه، استیفای حقوق گفتمان انتقادی نخبگان و روشنفکران است.

اتفاقی که گفتمان خاموش مردم در انتخابات دهم نقطه‌ی آغازش را گذاشت و در بی‌سابقه‌ترین اعتراض عمومی، الگویی دموکراتیک را به تجربه‌ی جهان از گفتمان و انتقاد آراسته ساخت. آرایشی که در برملا ساختن جریان‌های پیدا و پنهان قدرت که تولیدکننده‌ی مشروعیت حذف مخالفان هستند بسیار شفاف و سریع تأثیر کرده است. این تجربه بی‌شک الگویی مدرن و قرن بیست‌ویکمی از پرسش و گفتمان بومی است. حال در این خصوص این پرسش‌ها مطرح است:

- آیا نهاد قدرت و ارکان مدنی آن (که در قالب نظام بوروکراسی بر کشور ما حکمرانی می‌کنند) شناختی از حق انتقاد شهروندان و میل به دگرشدگی حضورشان در جامعه‌ی جهانی دارند؟

- آیا نظام بوروکراسی که امکانات نیروی انسانی، سرمایه‌های ملی و جایگاه‌های حقیقی و حقوقی را در چنگ خود دارند و قوانین را بر مبنای ارتباطات بوروکراتیک و رفتارهای میلیتاریستی -آپارتایدیک موجود سازماندهی و ساختاربندی می‌کنند، قوه‌ی درک انتقاد عمومی از کارکردها و ناکارآمدی‌های ویرانگر خود را دارند؟

- چگونه می‌توان جامعه را از این مدنیت‌گریزیِ نهاد قدرت آگاه ساخت؟ چگونه می‌شود تأثیرات غیر قابل جبران فقدان روحیه‌ی نقد و نقد پذیری در سطوح نهاد قدرت جامعه‌‌مان را نشان داد؟ چگونه می‌توان مدنیت‌ستیزی‌های دولت را که در پوشش فعالیت‌های معمول نهادهای مدنی اعمال می‌شود، در جایگاه مطالبات عمومی جامعه به چالش کشید؟ و چگونه می‌توان جامعه را از فواید «پرسش» و «انتقاد» به عنوان دو حق آشکار مدنی آگاه کرد و به عرصه‌ی گفتمان انتقادی با قدرت تمامیت‌طلب رساند؟

نخبگان ایران و روشنفکران اکنون ناگزیرند در زمینی دیگر و فراتر از رفتار اهل سیاست رفتار کنند، چون تعامل اهل سیاست با نظام دستاورد چندانی برای جامعه نداشت و از طرفی نیز هزینه‌هایی کمرشکن را به مردم تحمیل کرد. جامعه‌ی نخبگان و روشنفکران منتقد امروز ایران ناگزیرند حساب خود را از اهل سیاست که گاه بازی‌های پر ریسک و خطرناکی را به جامعه و نخبگان تحمیل کرده‌اند جدا سازند تا بتوانند به آستانه‌ی پرسش و انتقاد از وضع موجود در طبیعی‌ترین صورت خود برسند.

«گفتمان انتقادی» یک رکن شاخص در رشد فرهنگ عمومی جامعه‌ی پُر مسأله‌ی ما است. اکنون دست و پای خیلی از مردم چنان در پوست گردوی واقعیت‌های پیش پا افتاده‌ی زندگی فرو رفته که دیگر حال و حوصله‌ی هیچ‌گونه پرسشی را از نزدیک‌ترین مرجع قانونی ندارند. به عبارتی مدیران و صدرنشینان امور، همچنان خوش دارند فرصت پاسخگویی به مطالبات مردم را فقط از کانال‌های رسانه‌ای تبلیغاتی رسمی دولت نمایش دهند:

در این سرزمین هیچ نشانی از فحشا، بیکاری، دزدی، قتل، غارت و ناامیدی دیده نمی‌شود...

در نهانخانه‌های عشرت حاشیه‌نشینان خلیج فارس دختران این سرزمین حراج نمی‌شوند...

در سرزمین عطوفت مومنانه و کرامت‌فروشی، امید و رستگاری پیش‌فروش نمی‌شود...

اینجا، در این سرزمین همه چیز سر جای خودش است...

اکنون شناعت و فساد چنان انفعالی را در نسل فعال و نیروی جوان جامعه منتشر کرده که سیاهی دورنمای نگران‌کننده‌اش را می‌توان با چشمان غیرمسلح! هم دید. دود چنین سیاستی به چشم چه کسی می‌رود؟ شک نداشته باشیم این دود اگر کور نکند، دست‌کم چشم همه را خواهد آزرد. نظام و نماد اجرایی‌اش در دولت نهم و دهم همچنان مُصّر و مایل است که هاله‌نشین اوهام و آرمان‌های خودبافته بماند.

صراحت این تبلیغ نمادین خرافه‌گرایی را می‌توان در پررنگ‌تر شدن خط‌فاصله‌های توهین‌آمیز نظام با نخبگان مشاهده کرد؛ تلاشی که در ترسیم هرچه پر رنگ‌ترِ خط نحس تعهدکُشی و نخبه‌ستیزی مهرورزان عطوفت‌گرا صورت بسته است و می‌بندد.

هرچند نبودِ گفتمان انتقادی فرصت‌های بسیاری را برای کشور و مردم سرزمین ما سوزانده است، گذر از پل صراط این هاویه که حاصل بی‌دانشی، تدبیر ستیزی، ریاورزی، سالوس، رفتار فلّه‌ای و تخصص‌گریزی مجریان امور است ناشدنی نیست. نیاز به شهامت اختاپوس قدرت دارد که پیش از دیر شدن و افتادن ماجرای امور کشور به هزینه‌های ویرانی، از خواب خوش غرور برخیزد.

- نظام باید گفتمان با نخبگان ایرانی را به شکل قانونی و از مجاری قانونی آغاز کند و در امور مختلف کشور تسری بدهد. بدیهی است مسئولیت ترسیم خطوط راهبردی امور حقوقی این گفتمان بر عهده‌ی نظام است. به عبارتی همان‌گونه که در مشارکت بخشیدن به مردم محروم در سرکوب مخالفان خود برنامه‌ریزی و بهره‌برداری کرده است، باید آن مجاری را مسدود و پرسشگران و منتقدان را به مطالبه‌ی حقوق مشروع و ملی خود دعوت کند.

- منتقدان باید از هجوم سرکوبگران خودسر!!! در امان و از حق مصونیت پرسش و انتقاد برخوردار باشند. ایجاد این حاشیه‌ی امن قبل از هر چیز تضمین‌کننده‌ی حیات نظام خواهد بود.

- رهبران قوای مختلف نظام باید از تریبون‌های رسمی عموم مردم را دعوت به پرسش و انتقاد کنند.

- رهبر نظام در مقام پشتیبان دولت برای نشان دادن حُسن نیت خود، همان‌گونه که در تهییج ادواری و هدایت عمومی جامعه از تریبون‌های رسمی تبلیغاتی، رسانه‌ها را در کاربری معمول‌شان به سمت دگر شدگی می‌کشاند، باید در ایجاد زمینه‌ی نقد و نقدپذیری نخبگان و دلسوزان روشنگر را به صحنه‌‌ی مدیریت کشور دعوت کند.

- صدها بار درخواست رسمی و غیر رسمی نخبگان و روشنفکران ایران از نظام و دولت نشان‌دهنده‌ی حسُن توجه و دلسوزی ایشان به سرنوشت کشور و مردم است. این درخواست‌های متعهدانه و سرنوشت‌ساز (نه سیاسی و مغرضانه) راه به جایی نبرده و با موانع بسیار هم مواجه شده است. اگر نظام همچنان به دنبال گستردن خطوط فرسایشی و ابهام‌زایی در پیشبرد امور نیست، باید با دعوت از نخبگان این خط را بشکند.


چرا که اگر این امکان فراهم آید که نخبگان با التفات به وضع موجود، در هر حوزه‌ی برنامه‌ریزی، یک بررسی تطبیقی از امکانات و قابلیت‌ها و تنگناها و مشکلات موجود و راهکارهای گذر از انسدادهای اجرایی را ارائه بدهند، کشور را از زیر بار هزینه‌های سنگین و کمرشکن تخیلات نجات خواهند داد. کمترین تأثیرش برخوردار شدن متولیان ناکارآمد امور از دانش جمعی نخبگان ایران و دیدگاه‌های انتقادی- اجرایی ایشان برای گذر دادن کشور از مهلکه‌هایی خواهد بود که ساخته و پرداخته‌ی ‌آنهاست.

ایران ما امروز بیش از هر زمانی نیازمند گفتمان بین روشنفکران، مردم و طلب عرصه‌های گفتمانی از اصحاب قدرت است. روشنفکری ایران این قدرت را دارد که جهت استیفای حقوق و مطالبات مردمی، آحاد مردم را به دانش مشارکت در وطن‌دوستی، مسئولیت‌پذیری و صاحب تاثیر بودن آراسته سازد. کارکرد و گفتمانی ضروری که نجات کشورمان از درغلتیدن به وادی انزوا یا نابودی حتمی را در خود دارد.

می‌توان امیدوار بود که نخبگان و روشنفکران ایران بار دیگر و با درخششی دیگر آستین همت بالا بزنند و با ایجاد زمینه‌های پرسشگری، آحاد جامعه و طبقات مختلفش را از «مشارکت در سرکوب یکدیگر» و «پایمال کردن حقوق فردی و اجتماعی یکدیگر» و «ترور شخصیت حقیقی و حقوقی یکدیگر» به «درک مطالبات عمومی» فرا بخوانند. ما هیچ چاره‌ای جز امیدواری نداریم.

پاره‌ای از کتاب «ادوار شناسی گفتمان‌های انتقادی روشنفکران ایران». این کتاب در دست تألیف است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

نخبگان،واژه‌ای پر ملات و معنی‌ داری است. اگر بگوئیم تخصص، سیاست ورزی،فعالیت اجتماعی،خبر رسانی و نقد در رسانه گروهی و...نخبه گرائی است، بسیار باید متاسف بود چون این طبقه نخبه به دلیل مالی‌ و مادی یا به حکومت و مدیران دولتی وابسته است یا به اپوزسیون مورد حمایت از ما بهتران (غربی). افراد مستقل و روشنفکران انگشت شماری هستند که دغدغهٔ معیشتی ندارند و آزادتر به نقد محیط اجتماعی و سیاسی پیرامون خود و کمتر به کلی‌ گوئی و اتوپیا سازی میپردازند. مشکل در بیش از حد بودن نخاله گان است که از چرخش روزگار تاثیر گذار در جامعه و با صفت نخبه اشتباه میشوند.

-- ایراندوست ، Oct 1, 2010 در ساعت 02:57 PM

خفه شوید. "نخبه های" بیسواد ، مزدور و جاسوس
_________________
۳۰ سال است می‌گویید خفه شوید. کافی نیست؟

-- بدون نام ، Oct 2, 2010 در ساعت 02:57 PM

ها؟! پس شرایط اینه که حاکمیت مجراها رو بسته. و راه حل اینه که حاکمیت مجراها رو باز کنه. دستتون درد نکنه!
!

-- بدون نام ، Oct 2, 2010 در ساعت 02:57 PM

آقای ایراندوست
وقتی کسی یک کامنت در زیر یک مطلب می گذارد سعی می کند نقاط مورد پسند خودش یا نقاط مبهم در مقاله را متذکر بشود . مطلب شما معلوم نیست چیست ؟ واقعا نظرتان چیه ؟ اگر به موضوع احاطه دارید بحث را ادامه بدهید .چون موضوعی که نویسنده این مقاله نوشته است موضوع بسیار مهمی است . به امید آگاهی بخشیدن همگانی به توده ای که به خاطر نیازهای مادی اش دیگران را سرکوب می کند .شما هم آگاهی بخش باشید .

-- سودابه جهانشاهی ، Oct 2, 2010 در ساعت 02:57 PM

این کامنت چه مفهومی دارد ؟ آیا ایراندوست ( خانم یا آقا ) خودشان فهمیده اند چه نوشته اند ؟ اگر ایراندوست ایران دوست است لطفا اندکی توضیح بدهد .

-- نادر سبحانی ، Oct 2, 2010 در ساعت 02:57 PM

در کامنت گذاری، مختصر نویسی و چکیده‌ای از مقاله را تفسیر کردن مورد نظر است که معمولا میتواند مورد سؤ تفاهم یا سؤ نظر شود، من افرادی چون کسروی،هدایت و دوستدار را نخبه میدانم و افرادی چون شریعتی،سروش،فرید،ال احمد،طبری،کدیور و...را نخبه نمیخوانم. سرنوشت ایران خیلی‌ بهتر از این میتواند باشد که امروز هست! پس باید کرمها را در درون سیب کاوید و هیچ خدایی،فردی،کتابی‌ را مقدس نشمرد!

-- ایراندوست ، Oct 3, 2010 در ساعت 02:57 PM

آقای ایراندوست

در این مقاله تا جایی که مطلب نشان می دهد حرف هویسنده این است :
نخبگان باید تلاش بکنند و نگذارید دولت سرکوبگر از مردم نیازمند سرکوبگر تولید کند و پاسخگویی به سوالات را با ترویج برادر کشی از یاد ها ببرد .
نخبگان ایران باید با هم به یک موضوع اندیشه کنند : مقابله با جهل و سرکوبگران منتقدان
نخبگان و روشنفکران ایرانی بایستی : تمام دانش خودشان را بکار بگیرند تا حیله گری های دیکتاتوری و نظام کثیف حاضر را بی اثر کنند و مردم را روشنگری یاد بدهند .

خشم راندن هیچ مشکلی را حل نمی کند . آنهم در کامنت برای یک مطلب .
بدرود

-- نادر سبحانی ، Oct 4, 2010 در ساعت 02:57 PM

یک سوال و یک پیشنهاد برای ایراندوست
از لحن پاسخ شما بر می آید که دانش نوشتن دارید .پس چرا نمی نویسید ؟ برای روشن شدن ذهن خوانندگان از پیشنهادتان : لطفا از احمد کسروی ، صادق هدایت ( نه بستگان محترمش ) و آرامش دوستدار فیلسوف معاصر آنچه را که می دانید بکار گفتمان انتقادی و پیشنهاد های مقاله حاضر می آید بنویسید .
و حتمن درنظر داشته باشید مبحث امتناع تفکر را . و مواظب باشید در دام امتناع تفکر نیفتید .
موفق باشید

-- نادر سبحانی ، Oct 4, 2010 در ساعت 02:57 PM