رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۴ مهر ۱۳۸۶
موسيقي فيلم هاي نوآر(قسمت دوم)

آهنگسازان تبعيدی و فيلم های نوآر

پرويز جاهد

در برنامه گذشته در باره موسيقی فيلم های کلاسيک نوآر (اواخر دهه سی تا اوايل دهه پنجاه) توضيح دادم. در اين برنامه نيز به معرفی تعداد ديگری از آهنگسازان فيلم های نوآر و کارهای آنها می پردازم.

براي شنيدن برنامه اينجا را کليک کنيد.

مکس استاينر، فرنز وکسمن، ميکلوش روژا، ديمتری تيومکين و آدلف دويچ از مهمترين آهنگسازان دوره کلاسيک فيلم های نوآر اند که اکثر آنها کسانی اند که از کشورهای ديگر مثل روسيه، مجارستان، اتريش و آلمان به آمريکا مهاجرت کرده و به کار در استوديوهای هاليوود پرداختند. به ويژه بعد از روی کار آمدن هيتلر و تسلط فاشيسم بر اروپا، بسياری از فيلمسازان، فيلمبرداران و آهنگسازان اروپايی به ويژه آنهايی که يهودی بودند يا گرايش های چپ داشتند به آمريکا گريختند.


پيتر لوره در فيلم ام ساخته فريتز لانگ

مهاجرت فيلمسازانی چون فريتز لانگ و فيلمبردارانی چون جان آلتون و نيک موزوراکا که مستقيما درگير جنبش سينمای اکسپرسيونيسم اروپا بودند و فيلمسازانی چون بيلی وايلدر، رابرت زيودماک و مايکل کورتيز که در فضای اکسپرسيونيسم نفس کشيده بودند، بسياری از تکنيک های نورپردازی و فيلمبرداری فيلم های اکسپرسيونيستی و عناصر زيبايی شناختی اين سبک را وارد هاليوود کرد. تاثير فيلم ام(M) ساخته درخشان فريتز لانگ(1931) که از نخستين فيلم های جنايی تاريخ سينماست از نظر طرح داستانی و سبک بصری نوآرگونه بر فيلم های اين دوره انکار ناپذير است. فيلمی که در آن پيتر لوره نقش يک جانی را بازی می کند. بازيگری که بعد از مهاجرت به آمريکا به يکی از بازيگران اصلی فيلم های نوآر اين دوره تبديل شد.
فيلمسازان مهاجر پس از ورود به آمريکا جذب استوديوهای توليد کننده فيلم های ارزان قيمت يا به اصطلاح بی مووی شدند. نتيجه اين شد که فيلم های بی مووی اين دوره بسيار بهتر و ماندگارتر از بسياری فيلم های رده A از کار درآمد چرا که سبک بصری و روايتی فيلم های بی‌مووی عليرغم محدوديت های فراوان مالی و تجهيزاتی بهتر از فيلم های پرخرج هاليوودی بود. به علاوه سازندگان اين فيلم ها از کارگردان گرفته تا فيلمبردار و آهنگساز آن در فضايی دور از سبک و سياق هاليوود آموزش ديدند و فيلم ساختند. به عنوان مثال مکس استاينر که او را به عنوان يکی از پيشگامان موسيقی فيلم می شناسند و سازنده برخی از معروف ترين فيلم های دهه سی و چهل آمريکا مثل کازابلانکا، بربادرفته، کينگ کونگ و خبرچين است، کسی است که پيش از ورود به سينما شاگرد گوستاو مالر بود و از موسيقی ريچارد اشتراوس تاثير گرفته بود. استاينر آهنگساز تعدادی از فيلم های مهم نوآر و گانگستری مثل گرمای سفيد، گنج های سيرامادره و خواب بزرگ است. اهميت استاينر در دنيای موسيقی فيلم به حدی است که هرساله جايزه ای به نام او تحت عنوان جايزه مکس استاينر به بهترين موسيقی فيلم ارژينال سال تعلق می گيرد که تاکيدی است بر نقش پيشگامانه او در اين هنر. با اين حال برخی از محققان سينما از موسيقی استاينر به خاطر وابستگی بيش از حد آن به تصاوير و رويدادهای روی پرده انتقاد می کنند. شيوه ای که آن را شيوه ميکی ماوس در موسيقی فيلم می خوانند و در آن آهنگساز به شيوه کارتون های ميکی ماوس با ملودی‌هايش، حرکات شخصيت های فيلم را دنبال می کند. موسيقی فيلم خواب بزرگ(Big Sleep) از مهم ترين کارهای استاينر در زمينه موسيقی فيلم های نوآر است.

خواب بزرگ

خواب بزرگ (يا به تعبير قاسم هاشمی نژاد خواب گران) را هواردهاوکز بر اساس رمانی به همين نام اثر ريموند چندلر ساخته است. رمانی که پيش از آن در مجله ماسک سياه (Black Mask) منتشر شده بود. فيلمنامه آن نيز نوشته ويليام فاکنر و لی براکت است. با اينکه اين فيلم فاقد برخی از مهم ترين نشانه های روايتی و داستانی فيلم های نوآر مثل فلاش بک و تکنيک راوی اول شخص است اما به عنوان يکی از نمونه های درخشان فيلم های کلاسيک نوآر از آن ياد شده است.
عليرغم اينکه فيلم از تکنيک وويس اوور (vice over) و راوی اول شخص استفاده نمی کند اما زاويه ديد دوربين وابسته به کاراکتر اصلی يعنی کارآگاه فيليپ مارلوست و تقريبا هرجا او هست، دوربين نيز حاضر است.


همفري بوگارت و لورن باکال در نمايي از خواب بزرگ

فيليپ مارلو (همفری بوگارت) شخصيت بسياری از رمان های چندلر، کارآگاهی است باهوش با ظاهری عبوس و بداخلاق. در خواب بزرگ، ژنرال بازنشسته، استرن وود او را استخدام می کند تا دخترانش را از شر يک رسوايی اخلاقی نجات دهد. لورن باکال زوج هميشگی بوگارت در فيلم های نوآر، نقش دختر بزرگ ژنرال را بازی می کند که چهره ای افسونگر، اروتيک و در واقع فم فتال فيلم است و با اغواگری هايش فيليپ مارلوی زيرک را به دام خود می‌کشد.
طرح داستانی (plot) فيلم برای تماشاگران دهه چهل بسيار پيچيده و گيج کننده بود. ويليام فاکنر و لی براکت هر دو جداگانه بر روی آن کار کردند و آن را به هاوکز دادند بدون اينکه کار همديگر را ديده باشند. موسيقی مکس استاينر در عين حفظ درون مايه های تاريک، مبهم و پارانويايی فيلم، کيفيت رمانتيکی دارد و بيانگر عشق ويرانگری است که بين فيليپ مارلو و زن فم فتال فيلم جريان دارد.

غرامت مضاعف

غرامت مضاعف (Double Indemnity) را بيلی وايلدر بر اساس رمانی از جيمز مک کين ساخته است. وايلدر از ريموند چندلر و چارلز براکت به عنوان فيلمنامه نويس دعوت کرد تا به او در نوشتن فيلمنامه اين فيلم کمک کنند.
چندلر قبلا فيلمنامه ای ننوشته بود اما نوشتن فيلمنامه غرامت مضاعف استعداد خيره کننده او را در فيلمنامه نويسی اثبات کرد. هر چند وی در زمان نوشتن فيلمنامه رابطه خوبی با بيلی وايلدر نداشته اما وايلدر بعدها در توصيف او گفت:

« ما قصه را اندکی درست کرديم. ديالوگ های کين (جيمز مک کين) گزندگی نداشت... ضمنا بايد بگويم قدرت عظيم چندلر در وجه توصيفی اش بود. آدم های بسيار اندکی هستند که می توانند به حس و حال کاليفرنيا دست يابند. می دانيد، موضوع خيلی عجيبی است، اين که تنها کسی که حال و هوای کاليفرنيا را در نثر ريخت يک انگليسی بود- چندلر. و تنها کسی که آن حال و هوا را بر بوم ريخت هم انگليسی ای بود به نام هاکنی».


غرامت مضاعف ساخته بيلي وايلدر

اما چندلر هميشه آموخته هايش را مديون وايلدر می‌دانست. وايلدر در اين باره نيز چنين گفته است: «...درکتابی که بعدتر درآمد گفت که روزگار فلاکت باری با من داشته چون من مادر به خطا بوده ام. به هرحال او گفت که هرچه در باره سينما می داند از من آموخته» (غرامت مضاعف.ترجمه رحيم قاسميان.نشر نيلا).
غرامت مضاعف داستان والتر نف مامور فروش شرکت بيمه‌ای است که با زن خانه دار جذاب و اغواگری به نام فيليس آشنا می شود. فيليس او را وسوسه می کند که شوهرش را بکشند و از بيمه عمر او و غرامت آن استفاده کنند. داستان در گذشته و به صورت فلاش بک اتفاق می‌افتد و صدای راوی (والتر نف) که در حال اعتراف مشارکت اش در قتل در مقابل يک دستگاه ديکتافن است، به صورت وويس اوور بر روی فيلم شنيده می شود:

« من التر نف، کارمند شرکت بيمه، سی و پنج ساله، مجرد، بدون هيچ زخم يا نشانه آشکار... به خاطر پول و يه زن زيبا کشتمش و دست آخر نه پولی گيرم اومد و نه اون زن. جالبه، نه؟».

رابطه بين والتر و فيليس رابطه ای زناکارانه و آميخته با عشق، خيانت و حرص و آز است و ديالوگ های فيلم به سبک کارهای چندلر دوپهلو و مبهم نوشته شده است. تکنيک وويس اوور و راوی اول شخص پس از آن به عناصر ثابت و تکرار شونده فيلم های نوآر تبديل شد.

موسيقی غرامت مضاعف ساخته ميکلوش روژاست. آهنگساز مجاری تبار که در باره کارهای حماسی و تاريخی او پيش از اين در اين برنامه حرف زدم. اما روژا علاوه بر فيلم های حماسی و عظيم تاريخی، آهنگساز تعدادی از مهم ترين فيلم های نوآر اين دوره است از جمله آدمکش ها، نيروی حيوانی و جنگل آسفالت.

نيروی حيوانی

نيروی حيوانی (Brute Force) به کارگردانی ژول داسن فيلمساز فرانسوی الاصل، بر اساس داستان رابرت پترسن و فيلمنامه ای از ريچارد بروکس ساخته شد.
ژول داسن، فيلمسازی مبتکر و خلاق در ژانر نوآر است که اين ژانر را هم از نظر بصری و هم از نظر روايتی ارتقا بخشيد.

وی سازنده برخی از مهم ترين فيلم های نوآر کلاسيک دهه های چهل و پنجاه از جمله شاهراه دزدان، شب و شهر، شهر عريان و ريفی فی است که همگی بيانگر بدبينی و نااميدی سال های سياه بعد از جنگ در آمريکاست.

نيروی حيوانی درامی خشن و بدبينانه بود که خشونت مفرط آن نسبت به زمان ساخت آن تا حد زيادی غيرعادی به نظر می رسيد. جو کالينز با بازی برت لنکستر زندانی زندان وست گيت است. همسرش سرطان دارد اما حاضر نيست عمل کند مگر اينکه جو نيز همراه او باشد. به همين دليل جو سعی می کند به هر ترتيبی که شده از زندان فرار کند. زندانی که در آن هر زندانی سرگذشتی دارد که به صورت فلاش بک در فيلم روايت می شود. اگرچه ژول داسن مخالف استفاده از اين فلاش بک ها بود اما تهيه کننده آن را به او تحميل کرد. صحنه های زندان اين فيلم بعدها الهام بخش فيلم نبرد آلکاتراز شد. موسيقی نيروی حيوانی، همانند بيشتر کارهای ميکلوش روژا ساختاری سمفونيک و ارکسترال دارد.

گذرگاه تاريک

فرنز وکسمن نيز يکی ديگر از آهنگسازان فيلم های نوآر است. او نيز همانند مکس استاينر مهاجری آلمانی بود که بعد از اينکه در خيابان های برلين به وسيله سياه جامگان حزب نازی مورد حمله قرار گرفت و کتک خورد، ابتدا به پاريس و بعد به آمريکا گريخت و به بيلی وايلدر و گروه فيلمسازان تبعيدی آلمانی پيوست.
و کسمن سازنده موسيقی فيلم های نوآر درخشانی چون گذرگاه تاريک و سانست بلوار است اما علاوه بر فيلم های نوآر، موسيقی بسياری از فيلم های ترسناک اين دوره مثل عروس فرنکشتين و دکتر جکيل و مستر هايد کار اوست.


گذرگاه تاريک ساخته دلمر ديوز

در موسيقی فيلم گذرگاه تاريک (Dark Passage)، وکسمن از موسيقی تيتراژ فيلم داشتن و نداشتن به عنوان تم اصلی موسيقی فيلم استفاده کرد. فيلمی که تهيه کننده نام او را از تيتراژ آن حذف کرده بود.
گذرگاه تاريک، فيلم نوآری زيبا و فراموش نشدنی با بازی زوج مشهور اين ژانر يعنی همفری بوگارت و لورن باکال بود و دلمر ديوز آن را بر اساس رمان ديويد گوديز ساخت.

وينسنت پری (همفری بوگارت) که به جرم قتل همسرش زندانی است از زندان سن کوئنتين فرار می کند و در راه سوار اتومبيل ايرنه جنيسن (لورن باکال) می شود. زن نقاش مرموز و وسوسه گری که به سرنوشت وينسنت علاقمند شده و تمام مراحل محاکمه، زندانی شدن و فرار او را دنبال کرده است. وينسنت که بی گناه است، برای تغيير قيافه دست به عمل جراحی پلاستيک می زند و بعد از آن به دنبال قاتل واقعی همسرش می رود.


همفري بوگارت و لورن باکال در گذرگاه تاريک

استفاده از دوربين سوبژکتيو که زاويه ديد وينسنت را پيش از عمل جراحی نشان می دهد، در زمان خودش بی نظير بود و تنها در يک فيلم آن دوره يعنی بانويی در درياچه آن هم به شکل ديگری استفاده شده بود.
تنها بعد از اينکه وينسنت عمل جراحی پلاستيک را انجام می دهد، ما صورت او را می بينيم و قبل از آن دوربين هرگز او را نشان نمی دهد.

آدم کش ها

آدم کش ها(The Killers) ساخته رابرت زيودماک بر اساس داستان کوتاهی به همين نام از ارنست همينگوی ساخته شدو به اعتقاد بسياری از تحليل گران سينما، يکی از بهترين اقتباس هايی است که از داستان های همينگوی صورت گرفته است. فيلمنامه آن را ريچارد بروکس و جان هيوستون به طور مشترک نوشته اند.


آدم کش ها بر اساس داستاني از ارنست همينگوي

داستان دو آدمکش حرفه ای است که برای کشتن مردی به نام ال آندرسون(برت لنکستر) وارد پانسيون محل اقامت او می شوند در حالی که او نيز منتظر آمدن آنهاست.
بازرسی به نام جيم ريردان بعد از کشته شدن برت لنکستر، مامور پی گيری قتل او می شود و پی می برد که اين قتل در ارتباط با سرقتی است که در گذشته انجام شده است.

آدمکش ها برداشتی آزاد از داستان کوتاه و ده صفحه ای همينگوی است و تنها بخش اول آن که حدود 13 دقيقه است به داستان همينگوی مربوط است و بقيه آن ساخته و پرداخته ذهن فيلمنامه نويسان آن يعنی ريچارد بروکس و جان هيوستون است.

از سوی ديگرآدم کش ها نخستين فيلم برت لنکستر در سينماست و اواگاردنر در نقش زن فم فتال، حضوری خيره کننده در آن دارد.

موسيقی آدم کش ها، يکی ديگر از تجربه های زيبا و منحصر به فرد ميکلوش روژا در زمينه آهنگسازی برای فيلم های نوآر است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای جاهد عزیز درود

مقاله تان فوق العاده بود . آدم در عجب می ماند از گستره دانش تان .

ممنون
انوش

-- انوشیروان مسعودی ، Sep 26, 2007 در ساعت 01:33 PM