رادیو زمانه > خارج از سیاست > موسيقی فيلم > دنياي تاريک فيلمهاي نوآر | ||
دنياي تاريک فيلمهاي نوآرپرويز جاهدبرای شنيدن برنامه اينجا را کليک کنيد.
در يک اتاق تاريک ساختمانی کهنه، مرد ناشناسی روی صندلی نشسته و پاهايش را به ميز تکيه داده. سايه زنی پشت شيشه مشبک اتاق مرد که عبارت کارآگاه خصوصی را به صورت معکوس میتوان روی آن خواند، ظاهر میشود. زن در میزند و مرد او را به درون اتاق فرا میخواند. زن در نمايی ضد نور وارد اتاق میشود. او زنی زيبا، جذاب و شهوتانگيز است و طرز راه رفتنش بسيار اغواگرانه است. او ترکيبی از ويژگیهای متضاد است، ساده و مکار، مرموز و قابل اطمينان، قربانی و مهاجم و خطرناک و در خطر. زن روی صندلی مینشيند و پاهای لخت کشيدهاش را به نحو تحريک کنندهای روی هم میگذارد و سيگاری آتش میزند و با لحن اغواگرانهای خطاب به مرد میگويد: «من به کمک شما نياز دارم. من شديدا در خطرم.»
اين دنيای پر وسوسه، هيجانانگيز و جذاب فيلم نوآر است که در آن مردان خشن، خونسرد و تنها در دام در برنامه اين هفته در باره موسيقی فيلمهای نوآر با شما سخن گفته و شما را دعوت به شنيدن قسمتهايی از موسيقی فيلمهای نوآر کلاسيک دهههای سی و چهل از جمله سيرای مرتفع، شاهين مالت، سايه يک شک و لورا خواهم کرد. فيلم نوآر چيست؟ اين واژه از نام مجموعهای از کتابهای انتشارات گاليمار فرانسه که داستانهای جنايی و اسرارآميز آمريکايی را منتشر میکرد، گرفته شد. از آنجا که اين کتابها جلد سياهی داشتند، به آنها نوآر يا سياه میگفتند. منتقدان فرانسوی فيلمهای جنايی و کارآگاهی آمريکايی را معادل سينمايی اين کتابها فرض کردند. اين در حالی بود که سازندگان اين فيلمها در عصر طلايی نوآر، هرگز خود را به عنوان خالق ژانر نوآر نمیشناختند. بلکه در نظر آنها اين فيلمها، فقط تريلرهای جنايی بودند که سليقه مردم و زمانه را منعکس میکردند. فيلمهای نوآر غالباْ فيلمهای ارزانقيمت يا به اصطلاح بی موویهايی (B Movies) بودند که با بودجه و امکانات اندک و بازيگران درجه دو و نه چندان گرانقيمت ساخته میشدند. اين فيلمها عليرغم شباهتهای تماتيک و سبکیشان بسيار متنوع اند و طيفهای متفاوتی از فيلمهای گانگستری و کارآگاهی ساده مثل شاهين مالت، دهه بيست غران و جنگل آسفالت تا فيلمهای روانکاوانه و پيچيدهتری چون خواب بزرگ، تماس شيطان و غرامت مضاعف را در بر میگيرند. برخی از نظريهپردازان سينمايی مثل توماس شاتز، فيلم نوآر را يک ژانر مشخص نمیدانند؛ بلکه معتقدند فيلم نوآر يک سبک تصويری-سينمايی است که میتواند در ژانرهای مختلفی از ژانر گانگستری گرفته تا درامهای اجتماعی و خانوادگی و فيلمهای جنايی و پليسی و همين طور فيلمهای فانتزی و علمی تخيلی ظاهر شود. آلن سيلور منتقد آمريکايی و متخصص مطالعات مربوط به فيلمهای نوآر از اين فيلمها به عنوان يک پديده (phenomenon) و يک دايره (cycle) اسم میبرد و آن را مجموعهای از کدهای بصری و تماتيک میداند. برخی نيز آن را صرفاْ يک حالت (mood) و يک جنبش سينمايی مربوط به يک دوره تلقی میکنند. ريشههای ادبی نوآر
در واقع نويسندگان جنايینويسی چون دشيل همت، جيمز مککين و ريموند چندلر در شکل گيری سينمای نوآر نقش مهمی داشته و آثارشان منبع اقتباس بسياری از فيلمهای نوآر دهههای چهل و پنجاه شد. جيمز مک کين رمان «غرامت مضاعف» و «پستچی هميشه دو بار زنگ میزند» را نوشته که هر دو رمان به فيلمهای نوآر درخشانی تبديل شدند. در سال ۱۹۳۱ داستانی از دشيل همت، تبديل به فيلم گانگستریای شد به نام خيابانهای شهر (City Streets) ساخته روبن ماموليان با فيلمبرداری لی گارمز(Lee Garmes) که برخی از مورخان سينمايی آن را نخستين فيلم نوآر آمريکايی میدانند که بسياری از خصوصيات داستانی و تصويری فيلمهای نوآر را دارد. از داستانهای ريموند چندلر نيز فيلمهای نوآر زيادی ساخته شد از جمله «بکش عزيزم» (بر اساس رمان «خداحافظ محبوبم») بانويی در درياچه، خواب بزرگ و خواهر کوچيکه.
به علاوه هم دشيل همت و هم چندلر هر دو جدا از نوشتن داستانهای نوآر، فيلمنامهنويس هم بودند و فيلمنامه تعدادی از فيلمهای نوآر کار آنهاست. يکی ديگر از نويسندگان مشهور و پرکار اين دوره که داستانهايش منابع اقتباس فيلمهای نوآر گرديد، کورنل وولريچ بود که با نامهای مستعار ويليام آيريش و جرج هوپلی داستان مینوشت. فيلمهای نوآر فرشته سياه (۱۹۴۶) آخرين مهلت در سپيدهدم (۱۹۴۶) و وحشت در شب (۱۹۴۷) بر اساس داستانهای وولريچ ساخته شد. در حالی که داستانهای چندلر و دشيل همت بيشتر بر محور يک قهرمان و شخصيت يک کارآگاه خصوصی («سم اسپيد» در داستانهای همت و «فيليپ مارلو» در داستانهای چندلر) استوار بود، داستانهای جيمز مککين، درامها و تريلرهايی روانشناسانه بود که به زندگی آدمهای عادی در شرايط خاص و دراماتيک میپرداخت. شخصيتهايی که اسير حرص و آز و شهوتند و تمايلات درونی شيطانی، آنها را به طرف جنايت و جرم سوق میدهد. فضای فيلمهای نوآر
کوچههای بنبست، انبارهای کهنه و متروک، کافهها، بارهای پردود و کلابهای شبانه، اتاقهای تاريک که گرد و غبار در هوای آن موج میزند و باريکههای نور از لای پردههای کرکرهای آن به درون میخزد، خيابانهای باران خورده در شب، آبی که از ناودانهای خانهها جاری است و آسفالت خيسی که سطح براق آن نورهای خيابان را در شب باز میتابانند، برخی از نشانههای تصويری فيلمهای نوآرند و فضای اصلی آن را میسازند. تاريکی عمدی فضای فيلمهای نوآر که با تصوير سياه و سفيد شديدتر نيز شده، بازتابی از تيرگی و سياهی زمانهای است که داستان فيلم در آن جريان دارد. فضاهای داخلی نيز بسيار تنگ و محصورکننده (Claustrophobic) و خفقانآور است و فيلمساز با استفاده از شيوه نورپردازیهای کنتراست (low key lighting) ميزانسن و زوايای دوربين، بر اين محصوريت که نشانهای از تنگنای پروتاگونيست فيلم است، تاکيد میکند. آيکونوگرافی (شمايلنگاری) فيلمهای نوآر نشان میدهد که برخی از شمايل و نشانههای ظاهری مربوط به لباس کاراکترها و ابزار و لوازم صحنه فيلمهای نوآر مثل کت و شلوار تيره و راه راه، بارانی خاکستری، کلاه شاپو، مسلسل و اتومبيلهای مشکی فورد و کاديلاک، متعلق به ژانرهای ديگر مثل ژانر گانگستری و پليسی است؛ اما در فيلمهای نوآر کيفيت متفاوتی میيابند. تلفن، ضبط صوت و روزنامه نيز برخی آيکونهای رسانهای در فيلمهای نوآر است.
تمها و شخصيتهای نوآر بدبينی او نشانهای است از خودآگاهی او از سرنوشت تلخ و محتومی که در انتظار اوست و او قدرت تغيير آن را ندارد. جبر محتومی که بر فيلمهای نوآر حاکم است، قهرمانان شوربخت آنها را به سمت نابودی و مرگ میکشاند.
انسان در فيلمهای نوآر هميشه خطاکار و اغلب فاسد است. آدمها قربانيان سرنوشتآند و تقدير میتواند يقه هر کس را در هر جا بگيرد. موقعيت آدمها متزلزل و ناپايدار است و شخصيتها روی لبه پرتگاه حرکت میکنند. مزد گناه هرچند کوچک، غالباْ مرگ است و آدمها به خاطر اعمال تبهکارانهای که مرتکب میشوند، کيفرهای سخت میبينند. حداکثر اميد قهرمانان اصلی، رسيدن به يک پيروزی موقت و يا آرامش کوتاه است. دنيای فيلمهای نوآر دنيايی شوم و سرکوبگر است که شانس آدمها را برای نجات به حداقل میرساند. در چنين جهانی به تعبير پل شرايدر در مقاله درخشانش در باره فيلم نوآر (Notes on film noir) هيچ کاراکتری نيست که آسيبپذير نباشد. در از درون گذشته (Out of the Past) رابرت ميچم، شخصيتی است که سعی میکند از گذشتهاش فرار کند. او به شريکش خيانت کرده و همراه دوستدخترش از صحنه جرم میگريزد اما تقدير به او اجازه فرار نمیدهد.
برخی از مورخان سينما، فيلم نوآر را در واقع واکنشی به وحشی گریها و فجايع جنگ جهانی دوم و نقدی بر سبک زندگی مصرفی جديد آمريکايی میدانند. نهيليسم، سرخوردگی و ياس و ازخودبيگانگی حاصل از فضای پس از جنگ جهانی دوم در آمريکا، درونمايههای اصلی فيلمهای نوآر کلاسيک آمريکايی اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه است. فم فتال در فيلمهای نوآر
حال اين نقشه، چه قتل ساده شوهری بدبخت و بینوا در غرامت مضاعف باشد يا نقشه سرقت از کازينوی هتلی در سيرای مرتفع. باربارا استانويک در فيلم «غرامت مضاعف» يکی از نخستين زنان سينما با ويژگیهای يک فم فتال بود. زنی که در فيلمهای هاليوودی آن دوره کمتر ديده شد. زنانی خائن و تبهکار که با همدستی مردان ديگر نقشه قتل شوهرانشان را میريختند. بعدها ريتا هيورث در فيلم گيلدا، لانا ترنر در «پستچی هميشه دو بار زنگ میزند» و اوا گاردنر در «از درون گذشته» (Out of the Past) نمونههای ديگری از اين گونه زنان را بر پرده سينما آفريدند و به شمايلهای جاودان و بیبديل «فم فتال» در سينمای آمريکا تبديل شدند. عصر طلايی نوآر فيلمی که اکثر مورخان و نظريهپردازان سينما بر سر آن به عنوان نخستين فيلم نوآر آمريکايی تاريخ سينما توافق نظر دارند، فيلم غريبه در طبقه سوم (Stranger on the Third Floor)محصول ۱۹۴۰ است که بوريس اينگستر کارگردان ليتوانيايیالاصل آن را با بازی پيتر لوره بازيگر مهاجر آلمانی در آمريکا ساخته است. فيلمی که ديدن آن امروز برای تماشاگران عادی سينما بسيار ملالآور است. بسياری از فيلمهای نوآر کلاسيک آمريکايی با بازيگران درجه دو هاليوود و افراد نه چندان مشهور ساخته شد. علاوه بر دلايل اقتصادی، نظام ستارهسازی هاليوود و سنت فيلمهای غالب و مسلط آن به بازيگران ستاره اجازه نمیداد در نقش کاراکترهای نوآر با ويژگیهای اخلاقیای که برشمردم، ظاهر شوند. يعنی مثلاْ مرتکب قتل شوند و از دست پليس بگريزند يا با زنان ديگری جز همسرانشان به رختخواب روند. به علاوه زنان فيلمهای نوآر از نظر سينمای مسلط هاليوود، زنان خوشنامی نبودند و عفت و پاکدامنی آنها مورد ترديد بود. موسيقی فيلمهای نوآر دهه بيست غران ادی با زنی به نام پاناما آشنا شده و از طريق او وارد کار قاچاق مشروب میشود و از اين راه پولدار میگردد و همسنگریهای زمان جنگش جرج (همفری بوگارت) و ملويد (جفری لين) را استخدام میکند اما مثل اکثر قهرمانان فيلمهای نوآر آينده تلخی در انتظار اوست. موسيقی آن ساخته ليتل سيراس يانگ است. نامه اما بيوه مقتول نامهای با دستخط او در دست دارد که در آن بت ديويس به مرد مقتول اظهار عشق کرده و از او خواسته به ديدار او برود. فيلم با صحنه غافلگيرکنندهای شروع میشود. مردی با شليک گلولهای از در خانه بيرون میافتد و بر پلههای خانه میغلتد و به دنبال آن بت ديويس را میبينيم که تفنگ در دست در آستانه در ظاهر میشود. موسيقی آن را مکس استاينر ساخته که آهنگساز بسياری از فيلمهای نوآر از جمله خواب بزرگ است. سيرای مرتغع پروتاگونيستهای او غالباْ خصلتی قهرمانانه و سرنوشتی تراژيک دارند. مثل «روی ارل» گانگستر فيلم سيرای مرتفع با بازی همفری بوگارت که با الهام از زندگی جان ديلينجر گانگستر معروف و «دشمن شماره يک مردم» خلق شده است. روی ارل پس از آزادی از زندان، نقشه يک سرقت مسلحانه از کازينوی يک هتل را میريزد. اما پس از انجام آن نمیتواند از دست پليس فرار کند و در نهايت در ارتفاعات سيرا با شليک ماموران افبیآی از پا در میآيد. موسيقی اين فيلم ساخته آدولف دويچ است.
شاهين مالت يکی از نمونههای برجسته نوآر است و جان هيوستون آن را بر اساس رمانی از دشيل همت ساخته و شخصيت اصلی آن کارآگاهی به نام سم اسپيد(همفری بوگارت) است که به استخدام زنی اغواگر به نام بريجيد(مری استور) درمی آيد تا شريک زندگی او را پيدا کند. سايه يک شک موسيقی سايه يک شک را ديمتری تيومکين ساخته که از بزرگترين آهنگسازان هاليوود و سازنده موسيقیهايی چون ماجرای نيمروز، ريو براوو، آلامو، غول، توپهای ناوارون و سقوط امپراتوری رم است. لورا ديويد رسکين موسيقی لورا را بر اساس شخصيت لورا ساخته. تم لورا را در تمام صحنههای فيلم میتوان شنيد. اين تم آن قدر در فيلم تکرار میشود که بيننده ديگر نمیتواند تشخيص دهد که آيا جزئی از داستان فيلم است يا موسيقی پسزمينه فيلم. |
نظرهای خوانندگان
آقای جاهد عزیز
دستتان درد نکند برای این مطلب ، چراکه منابع فارسی درباره ژانر نوآر بسیار اندک است .
من هم حدود هفت ماه پیش برای یک مقاله تحقیقی درباره " نقش شهر در سینما " به اجبار مطالعاتی درباره سینمای نوآر داشتم و اتفاقا آن ها را تحت عنوان " ژانر نوآر ، حکایت سکس و جنایت یا عصیان انسان فریب خورده " در سایت اخبار روز منتشر کردم . البته مطلب شما بسیار کامل تر بود بنابراین چندتا سوالی داشتم درباره ژانر نوآر که همین جا می پرسم:
1- سینمای اکسپرسیونیستی آلمان تا چه حد روی این ژانر تاثیر گذاشت ، مثلا فیلم m فریتز لانگ ؟
2- منتقدانی مثل شاتز یا آلن سیلور بر چه اساسی نوآر را ژانر نمی دانند ؟ یعنی نوع موسیقی ، فضای شهری ، شخصیت اصلی مرموز و کم حرف و ... در مجموع برای به وجود آمدن یک ژانر کافی نیستند ؟
3- درباره نوآر فرانسوی ژول داسن یا ملویل چه نظری دارید ؟ چرا که مثلا الیزابت وارد معتقده نوآر هم مانند وسترن متعلق به آمریکاست و قابلیت حضور در کشورهای دیگر را ندارد و این رو به دلیل وابستگی این نوع سینما به فضاهای شهری آمریکا می دونه ؟ شما نظرتون چیه ؟
دوستدار
-- انوشیروان مسعودی ، Sep 7, 2007 در ساعت 07:47 PMانوش
سلام
-- علی ، Sep 7, 2007 در ساعت 07:47 PMبرنامه بسیار خوبی دارید.
فایل صوتی برنامه های سینما پارادیزو و Z رو بارها سعی کردم دانلود کنم اما نتونستم.اگر ممکنه بررسی بفرمایید.
پیشنهاد میکنم کارهای آهنگسازانی همچون فیلیپ سارد / هنری مانچینی / ونجلیس رو هم بررسی کنید
ممنون
انوشيروان عزيز
فکر مي کنم در قسمت هاي بعدي اين برنامه احتمالا پاسخ برخي از پرسش هاي خود را خواهي گرفت، با اين حال:
-- پرويز جاهد ، Sep 10, 2007 در ساعت 07:47 PM1- اين تنها آلن سيلور نيست که نوآر را يک ژانر نمي داند بلکه منتقدان ديگري مثل پل شرايدر و ريموند دورگنات هم معتقدند نوآر يک سبک است تا ژانر. به اعتقاد سيلور درونمايه هاي ملودراماتيک، جنايي، وحشتناک و حتي فانتزي برخي فيلم هاي نوآر به راحتي آن را در طبقه بندي ژانرهاي ديگر قرار مي دهد.
اما من شخصا با وارن باکلند(نويسنده مطالعات فيلم) موافقم که نشانه هاي فرهنگي و اجتماعي و شمايل(آيکون)هاي تکرار شونده در فيلم هاي نوآر مهمترين دليل ژانر بودن آن است.
2- فيلم نوآر فرانسوي همانقدر مهم است که فيلم نوآر آمريکايي. به علاوه شباهت هاي سبکي و روايتي نوآرهاي فرانسوي و آمريکايي غير قابل انکار است.برخي از مورخان حتي فيلم په په له موکو ژولين دوويويه (1937) را اولين فيلم نوآر سينما مي دانند. ژول داسن نيز بيشتر فيلم هاي نوآر خود را در آمريکا ساخت و تا آنجا که مي دانم تنها ريفي في را به زبان فرانسه و در پاريس ساخت.
خوب بود كمي از فيلم را در اين قسمت قرارميداديد باتشكر صادقي
-- بدون نام ، Jan 28, 2009 در ساعت 07:47 PM