رادیو زمانه > خارج از سیاست > هفت هنر > هارولد پينتر در «آخرين نوار کرپ» | ||
هارولد پينتر در «آخرين نوار کرپ»بازی هارولد پينتر ۷۶ ساله، يکی از بزرگترين نمايشنامهنويسان زندهی دنيا و از پيشگامان تئاتر ابزورد (Absurd) (معناباختگی به تعبير دکتر حسين پاينده) در نقش «کرپ» در نمايشنامهی «آخرين نوار کرپ» (Krapp’s Last Tape) اثر ساموئل بکت (از بنيانگذاران سبک ابزورد)، از مهمترين رويدادهای نمايشی سال گذشته بود که به مناسبت صدمين سالگرد تولد بکت و پنجاهمين سالگرد تاسيس تئاتر رويال کورت (Royal Court Theatre) لندن اتفاق افتاد. نمايشی در يک پرده و با يک بازيگر که بسياری از منتقدان تئاتر بريتانيا آن را يک اجرای درخشان از کار بکت خواندند و گفتند اگر بکت زنده بود حتما از ديدن آن احساس رضايت میکرد. نويسندهای مثل جيلين هانا نيز بازی پينتر را ستود و آن را ماورای بازيگری دانست. پينتر و بکت هفتهی گذشته تلويزيون بیبیسی چهار (BBC Four) نسخهی تلويزيونی ضبط شدهی اين اجرا را به نمايش گذاشت. قبل از شروع برنامه، هارولد پينتر بر صفحهی تلويزيون ظاهر شد و به پرسشهای آلن ينتوب (Alan Yentob)، تهيهکنندهی برنامه و از موفقترين تهيهکنندگان برنامههای هنری بیبیسی پاسخ داد.
پينتر در اين گفتوگو بکت را شجاعترين و سنگدلترين نويسنده خواند و گفت که هميشه تحت تأثير آثار بکت بوده است. او در بارهی آشنايی خود با آثار بکت گفت: «اولين بار در ايرلند به کتابهای بکت برخوردم. بعد که به لندن برگشتم به کتابخانه رفتم ولی هيچ کتاب بکت در آنجا نبود. بالاخره يکی از رمانهای او به نام مورفی (Murphy) را در يک کتابخانه پيدا کردم و ديدم که از ۱۹۳۹ به بعد هيچکس آن را قرض نگرفته (سال ۱۹۵۳ بود). من آن را پس ندادم و تا جايی که میدانم اين تنها جرمی بود که در زندگی مرتکب شدم». پينتر مدتهاست از بيماری سرطان مری رنج میبرد و از نظر جسمی بسيار ضعيف و ناتوان شده است. او حتا نتوانست در مراسم دريافت جايزهی نوبل شرکت کند و پيام نوبل خود را به صورت ويديویی فرستاد. او در اين پيام ويديویی، تونی بلر و جرج بوش را به خاطر کشتار صدها آدم بیگناه محکوم کرد و جنايتهای آمريکا را سيستماتيک، وحشيانه و سنگدلانه خواند. پينتر در بارهی علت قبول اين نقش، عليرغم ضعف جسمی، گفت: «من به وسيلهای ين ريکسن (Ian Rickson)، کارگردان اين نمايش، به بازی در اين کار دعوت شدم. من اين نمايش را در سال ۱۹۵۸ به کارگردانی بکت و با بازی پت مگی، که برای نخستين بار در لندن اجرا شد، ديده بودم و میدانستم نمايشنامهی خوبیست. ولی خيلی ترديد داشتم اين کار را بکنم؛ چون حالم خيلی بد بود و نمیدانستم آيا انرژی انجام اين کار را دارم يا نه. ولی همسرم به من گفت نگو نه، و من هم قبول کردم و خوشحالم اين کار را کردم». وی در بارهی مشکلات اجرای اين نقش گفت: «کار مشکلی بود. میدانيد که مجبور بودم روی ويلچر اين کار را بکنم؛ چون از نظر فيزيکی واقعا قادر به انجام آن نبودم. به علاوه، اول بايد کار با آن دستگاه لعنتی (ضبط صوت ريل) را ياد میگرفتم. خوب اين دستگاهها امروز ديگر وجود ندارند و فقط بايد در فروشگاههای عتيقه فروشی آنها را پيدا کرد. اما خيلی مهم بود که من طرز کار آن را ياد بگيرم؛ چون نمايش اصلا پيرامون اين دستگاه و عقب جلو کردن نوارها میچرخد و اين کار بخشی از بافت آن است». پينتر نمايشنامهی بکت را نوشتهای زيبا و عالی در بارهی تنهايی محض و شکست دانست و برخی عبارتهای آن را تکاندهنده خواند. با اين حال، او اين نمايش را عليرغم نشانههای بدبينانهی آن به نحوی باورنکردنی نشاطآور دانست. ساموئل بکت و آخرين نوار کرپ آخرين نوار کرپ در بارهی پيرمرد ۶۹ سالهی تنها و خستهایست که در اتاقش نشسته و به مناسبت روز تولدش نوارهايی را که ۳۰ سال قبل، در ۳۹ سالگی ضبط کرده، از جعبه بيرون میکشد و با گوش دادن به آنها خاطرات گذشتهاش را مرور میکند. آنگاه او آخرين نوار خالیای را که باقی مانده بيرون میکشد و احساسش را در بارهی گذشته و اکنون خود بيان کرده ضبط میکند.
بکت اين نمايش را در سال ۱۹۵۸ به زبان انگليسی و در اصل برای بازيگری ايرلندی، به نام پاتريک مگی (Patrick Magee)، نوشت. او وقتی صدای بم و دورگهی مگی را از بیبیسی شنيد که بخشهايی از رمان «مولوی» (Molloy) او را می خواند به شدت تحت تأثير قرار گرفت و تصميم گرفت نمايشی برای او بنويسد و حتا نام آن را ابتدا «مونولوگ مگی» (Magee Monologue) گذاشت و خود اين نمايش را در همان سال با شرکت پاتريک مگی در رويال کورت لندن به روی صحنه برد. بعد از آن، در سال ۱۹۶۹، آن را در آلمان اجرا کرد که مارتين هلد (Martin Held) بازيگر نامدار آلمانی، در نقش کرپ ظاهر شد. به علاوه، بکت يک بار ديگر در سال ۱۹۷۵ نيز آن را با بازی پيیر شابر (Pierre Chabert) در نقش کرپ، در تئاتر Petite Orsay پاريس اجرا کرد. آخرين نوار کرپ در سال ۱۹۷۳ با بازی آلبرت فينی در نقش کرپ و به کارگردانی آنتونی پيج (Anthony Page) در تئاتر رويال کورت لندن بر روی صحنه آمد. در سال ۲۰۰۲ اتوم اگويان، فيلمساز ارمنیتبار کانادايی، نسخهای تلويزيونی از اين نمايش را با بازی جان هرت در نقش کرپ ارائه کرد. برای اگويان، تعامل انسان با تکنولوژی، مهمترين موضوعی بود که او را به کارگردانی آخرين نوار کرپ ترغيب کرد. وی در اين باره گفته است: «تمهای بکت غالبا با موضوع تکنولوژی دنيای مدرن مرتبطند. عدم توانايی انسان برای ايجاد ارتباط، در واقع به نقطهی کانونی نمايشهای او بدل شده است». نام Krapp که که جناس کلمه Crap (به معنی گه و آشغال) است، استعارهایست از جسم فاسد شده و مشمئز کننده. تم اصلی نمايش احساس حسرت، گذرعمر، نابودی و گريزناپذير بودن مرگ است. کرپ با افسوس از سالهای عمر هدر رفتهی خود ياد میکند و از بیحاصلی و بیمعنايی آن سخت خشمگين است: کرپ آکنده از خشم، نااميدی، خود ويرانگری، تحقير و اندوه درونیست. او احساس میکند آدمی متفرعن و خودخواه بوده و اولويتهای احمقانهای داشته است. کرپ پير با گذشتهاش مشکل دارد و کرپ جوان را «احمق و حرامزاده» میخواند. گوش کردن به نوارهای ضبط شده برايش هم خوشايند و هم آزاردهنده است. بخشی از خاطرات او مربوط به عشقهای گذشتهی او و رابطههای جنسی او با زنان مختلف است که به شکلی بسيار ظريف و به صورت تلويحی در نمايش بيان میشود. خصوصا هم بستر شدن او با دختر جوانی در قايق بر روی درياچه. او با حسرت و احساسی آميخته با اميال ارضا نشده در بارهی زنان حرف میزند. زمانی که او عشق حقيقیاش را میيابد او را به خاطر حرفهی نويسندگیاش رها میکند اما در نويسندگی هم شکست میخورد و تنها ۱۷ نسخه از «اثر بزرگ»ش به فروش میرسد. نوارها برشهايی کوتاه از گذشتهی کرپاند و حرفهای مربوط به جوانی کرپ غالبا دوپهلو، گنگ و نامفهومند و به هذيانهای تبآلود يک بيمار شبيهند. با اينکه نمايش برمحور يک شخصيت بنا شده و کلام در واقع يک مونولوگ طولانیست اما خلاقيت بکت در اين است که با استفاده از نوارها، اين مونولوگ را به ديالوگی جذاب بين گذشته و حال کرپ تبديل میکند. به علاوه، با اينکه فضای صحنهی نمايش بسيار محدود و قابليتهای ديداری نمايش بسيار اندک است، اما شنيدن خاطرات جوانی کرپ بر روی نوار، کيفيت فلاشبک سينمايی را يافته و تماشاگر را با خود همراه میسازد؛ ضمن اينکه واکنشهای کرپ به آنها نيز بعد نمايشی ديگری به آن میبخشد. درونمايهی نمايش و حرف اصلی بکت اين است که وقتی زندگی معنايش را میبازد گذشته نيز بیمعنا میشود. اين بیمعنايی ذات و جوهر نمايشهای بکت و سبک دراماتيک اوست. آخرين نوار کرپ آخرين صدای پيرمرد خستهایست که در جستوجوی معنايیست که میداند هرگز نخواهد يافت. به علاوه، تضاد و توازن نيز دو ويژگی مهم سبک نمايشی بکتاند. سکوت و بیتحرکی، که معمولا بزرگترين نقطه ضعف يک نمايش به حساب میآيند، در نمايشنامههای بکت کيفيتی دراماتيک دارند؛ چون در تضاد با صدا و حرکت قرار میگيرند. در آخرين نوار کرپ نيز تضاد بين سکوت کشدار صحنه و صدای ضبط صوت، تضاد بين تحرک کرپ و بیتحرکی او، و تضاد بين اکنون کرپ و خاطرهی ضبط شده، و تضاد بين ميل و انزجار بسيار دراماتيک است. همينطور توازن بين جنبههای رقتآميز، کمدی و مضحک کرپ. شخصيتهای بکت، عليرغم شوربختی و زندگی تلخ و بیثمرشان، طنز و شوخطبعی خاصی دارند. نل در دور آخر میگويد: هيچ چيز مسخرهتر از بدبختی نيست. کرپ نيز میگويد: به سختی میتوانم باور کنم که من آنقدر آدم بدی بودم. تکرار نيز دیگر عنصر نمايشی آثار بکت است. بکت ارزش دراماتيک حرفها و اعمال تکراری را میدانست و آن را در فيلمهای صامت کمدی تحسين میکرد. در آخرين نوار کرپ نيز تکرار برخی کلمات مثل حلقه (spool) و توپ سياه (blackball) و برخی حرکتهای تکراری کرپ مثل عقب جلو کردن نوار، خم و راست کردن سر و نگاههایش به چپ و راست، همه جزيی از ويژگیهای سبکی آثار بکتاند. اجرای پينتر پينتر علیرغم ضعف جسمی، با تمام جاذبه، مهارت و قدرت بازيگریاش در نقش کرپ ظاهر شد. يکی از مهمترين ويژگیهای اين نمايشنامهی بکت، پرهيز او از سانتیمانتاليسم است. بازی سرد و خشن پينتر نيز عاری از هرگونه سانتیمانتاليسم است. به علاوه، صدا مهمترين عنصر اين نمايش است و بخش مهمی از بار نمايشی آن را به دوش میکشد. صدای بم، دورگه و خستهی پينتر حاوی تمام ويژگیهايیست که بکت هنگام نوشتن اين نمايشنامه به آن فکر کرده بود و تحت تأثير صدای منحصر به فرد پاتريک مگی آن را نوشته بود. صدايی که فرسودگی، ويرانی، اندوه و حسرت کرپ را در خود دارد و به تماشاگر منتقل میکند. با اينکه بخشهايی از صحنههای پرتحرک نمايش، مثل راه رفتن کرپ روی صحنه، باز و بسته کردن کشوها و ليز خوردن از روی پوست موز، به دليل وضعيت فيزيکی پينتر حذف شده است اما اين حذفها لطمهای به ساختار نمايشی آن نزده و حتا کمتحرکی پينتر و نشستن او بر روی ويلچر برقی باعث تمرکز و دقت تماشاگر روی عناصر ديگر نمايش از جمله سکوت صحنه و مکثها و واکنشهای به موقع پينتر در برابر صدايی که از نوار پخش میشود شده است.
به علاوه، پينتر نهيليسم سياه کرپ را به خوبی نشان میدهد. آدم بدبينی که در نظر او سيارهی زمين يک تاپالهی کهنه است. جز صورت کرپ و دستگاه ضبط صوت و جعبه نوارهای او، بقيهی صحنه در تاريکی قرار دارد. تاريکی صحنه تمثيلی از دنيای تاريک کرپ و نشانهای از مرگ قريب الوقوع اوست. عنوان نمايش نيز اشارهای غيرمستقيم به مرگ است. مرگ در تاريکی و در جايی کمين کرده است. پينتر چند بار مضطرب از روی شانهاش به پشت سرش و به عمق تاريکی نگاه میکند. انگار حضور مرگ را در اتاق حس میکند و ناخودآگاه به دنبال او میگردد. او در گفتوگو با آلن ينتوب و در پاسخ به اين سؤال که آيا بازی در اين نمايش در اين دوره از زندگیاش طنين خاصی برايش داشته، به همين صحنه اشاره میکند و میگويد: «در طول پنج سال گذشته من دو بار با مرگ مواجه شدم اما هنوز زندهام؛ چنانکه کرپ نيز در آخر نمايش نمیميرد و هنوز زنده است». با اين حال، پينتر معتقد است که اين نمايش فقط در بارهی مرگ نيست بلکه در بارهی نياز به عشق و غير ممکن بودن عشق است. در پايان نمايش نيز، وقتی صحنه در تاريکی مطلق فرو میرود، هنوز بارقهی ضعيفی از نور باقی میماند که میتواند نشانهای از اميد در دل سياهی باشد.
ـ Michael Billiongton. Krapp’s Last Tape.The Guardian. 2006 |
نظرهای خوانندگان
بسيار خوب بود آقاي جاهد لطفن به دليل عدم امكان دسترسي جوانان علاقمند به هنر در ايران به رويدادهاي فرهنگي در دنيا ازاين مطالب بيشتر بگذاريد راستي تياتر و نمايشنامه نويسي روز و اوانگارد دنيا را فراموش نكنيد
-- اميدك ، Jun 28, 2007 در ساعت 11:20 AM. thanks keep up your good work
-- keyumars ، Jun 29, 2007 در ساعت 11:20 AMبا خواندن این خبر به یاد جمله ای از ژان پل سارتر افتادم که می گفت: " زندگی آن چه را که می خواستم به من داد ، و در ضمن به من فهماند که آن چیز اهمیتی نداشت. "
-- علیرضا کافکا ، Jul 4, 2007 در ساعت 11:20 AM