رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۳ آذر ۱۳۸۹
در نقد آرامش دوستدار − ۱۹

شکاف در درون فرهنگ دینی و ماجرای برزویه‌ی طبیب

محمدرضا نیکفر

۵۹. گزاره‌های بنیادی اسلام‌ آن دو تایی هستند که در شهادتین آمده‌اند:

− خدایی جز الله وجود ندارد.
− محمد، فرستاده‌ی الله است.

در این گزاره‌های بنیادی هیچ حکمی داده نمی‌شود که راه را بر تفکر در مورد هستی ببندد. از گزاره‌های دسته‌ی یک نمی‌توان امتناع تفکر را استنتاج کرد.

مدار دوم گزاره‌های دینی

مدار دومی وجود دارد که در آن گزاره‌های مهمی قرار می‌گیرند که معمولاً کارشان توصیف مفهوم‌هایی است که در گزاره‌های مدار یکم معرفی شده‌اند. در این مدار، تاریخ به طور مشخص‌تری حضور دارد.

در دین‌های اهل کتاب، که دین‌های رسولان یا رسالت نیز می‌توانند خوانده شوند، نحوه‌ی رسیدن کتاب به دست آدمیان، به سخن دیگر ماجرای رسالت، ماجرایی تاریخی است. الاهیاتِ محضِ ناآعشته به تاریخ وجود ندارد. نحوه‌ی نازل شدن پیام الاهی، تاریخی را می‌گشاید که هر حرکتی در ادامه‌ی آن صورت می‌گیرد، از جمله اعتلادهی به خدا برای دور ساختن آن از زمین و نیز میراندن وی.

در مدار دوم، مسیر تاریخ بعدی به شکل آشکاری ترسیم شده است. گزاره‌های دسته‌ی دوم از گزاره‌های دسته‌ی یکم استنتاج نمی‌شوند، مثلاً نمی‌توان صفاتی را که اسلام به خدا نسبت می‌دهند، از این گزاره‌ی بنیادی که "خدایی جز الله وجود ندارد" استنتاج کرد. به همین صورت نمی‌توان گزاره‌های مربوط به آل محمد را از گزاره‌ی بنیادی شهادت در مورد رسالت بیرون کشید.

دسته‌ی دومی‌ها اما در همسازی با دسته‌ی یکمی‌ها هستند. تعداد آنها و جهت و محتوای آنها نامعلوم است. به سخن دیگر مثلاً این حکم را داد که اسلام به لحاظ نظری می‌تواند تعدادِ کثیر از پیش غیرقابل شمارشی مذهب داشته باشد، چنان‌که با برداشتهای مختلف از آل محمد می‌توان به مذاهب مختلفی رسید. نقش کتاب − در مورد اسلام، قرآن − این است که حدود و ثغور گزاره‌های درجه‌ی۲ و با شدت کمتری گزاره‌های مدارهای بعدی را تعیین کند.

با وجود قرآن باز نمی‌توان گزاره‌های درجه‌ی ۲ را از پیش متعین دانست. به این نیز بایستی توجه کرد که این گزاره‌ها در اسلام، هم توسط قرآن متعین می‌شوند، هم توسط احادیث. در عین حال می‌توان گزاره‌های رد‌‌ه‌ی دوم را یکسر آیه و حدیث تصور کرد.

مدار دوم، مدار بروز اختلاف است. در اسلام، شیعه و سنی در اینجا از هم جدا می‌شوند. این مدار در مسیحیت عرصه‌ی بحث در مورد نحوه‌ی الاهی بودنِ وجودِ عیسی است و نیز نحوه‌ی تعریف کلیسا به عنوان اجتماع خاصی برای برخورداری از مرحمت الاهی.

دین در مدارهای اول و دوم معمولاً چنان به خود مشغول است که در آن عرصه‌های نزدیک به هسته‌ی آن به حکمی برنمی‌خوریم که به نوعی تکلیف اندیشه و علم را در فرهنگ زیر سلطه‌ی دین یک بار برای همیشه تعیین کند.

احکام دین در حوزه‌ی کانونی، معرفیِ خداست، معرفی اقربای اوست، تعیین ارج ایمان و کیفر بی‌ایمانی است و سرانجام تا حدی تعیین شکل سازمانی دین و پیش‌گذاشت راه‌های بسط نفوذ آن است. در اینجا هنوز دین جهان‌شناسی خود را معرفی نکرده، تا چه برسد به اینکه احکامی را صادر کند که هنجار معرفت را تعیین کند.

مدار سوم

به حکم‌های جهان‌شناختی دین از مدارهای گزاره‌ای سوم به بعد برمی‌خوریم. این گونه نیست که این حکم‌ها از گزاره‌های بالاتر استنتاج شده باشند. اعتبار آنها به این برمی‌گردد که در بسته‌ای عرضه می‌شوند که حاوی گزاره‌های رده‌ی یکم و دوم نیز هستند. تلاش‌هایی صورت می‌گیرد، در کلام و نیز فلسفه‌ی دینی، برای آنکه بسته‌ی دینی را منسجم و دارای یک ساختار منتظم استدلالی جلوه دهند. دین، در واقعیت زنده‌ی خود از این گونه سیستم‌ها نیست. این سیستم‌ها خاص نخبگان هستند و معمولاً در مراکز دینی شکل می‌گیرند. بر سر آنها توافق تاریخی درازمدت وجود ندارد.

مذاهب مختلف بسته‌های مختلفی عرضه می‌کنند. در چارچوب هر مذهبی نیز امکان عرضه‌ی بسته‌های مختلفی وجود دارد. دین در مورد این که جهان چیست، پاسخ آماده و منسجمی ندارد. انبوهی از آیه‌ها و حدیث‌ها و تفسیرهای ناهمخوان وجود دارد که ناهمخوانی‌شان شکاف‌هایی پرناشدنی را ایجاد می‌کنند.

رندی تفکر

تفکر، همواره این رندی را داشته است که از تناقض‌ها بهره برد و دوبه‌هم‌زنانه راه خود را بگشاید. تناقض‌ها بستر اندیشه‌اند. منسجم‌ترین دین‌ها نیز حامل انبوهی از تناقض‌هایی حل‌ناشدنی هستند. دوستدار به این موضوع توجه ندارد که تاریخ دین، نه تاریخ یگانگی، بلکه تاریخ چندگانگی و ستیز است. بسته‌های دینی به دلیل شکاف‌های درونی‌شان از درون گسیخته می‌شوند. بسته‌ها در برابر هم قرار می‌گیرند. ستیز آنها، خون‌آلود است. اما چه بسا این برکت را دارد که به نفع اندیشه تمام ‌شود.

نکته‌ی تناقض اندیشه‌انگیز در درون و میان بسته‌های اعتقادی دینی، در تکه‌ای از یک متن کهن، که بسی مورد علاقه‌ی آرامش دوستدار است1، به زیبایی و صراحت تمام گشوده شده است: در باب "برزویه‌ طبیب" کلیله و دمنه.

دوستدار معتقد است آنکه در این باب تجربه‌ی زندگی خود را به بیان درمی‌آورد، نه برزو، سرپزشک دربار انوشیروان ساسانی ، بلکه عبدالله روزبه (ابن مقفع) است. این موضوع برای بحث اهمیت ندارد. گیریم که این عبدالله روزبه است که در این باب شرح حال می‌گوید. مهم، نکته‌ای اساسی در این شرح حال است. عبدالله روزبه، مشهور به ابن مقفع، که از نظر دوستدار «نخستین پرسنده در فرهنگ دینی ما»ست، در فرهنگی دینی، یعنی در فرهنگی که زیر سلطه‌ی دین است، پرورش می‌یابد. دوستدار، فرهنگی دینی را فرهنگی منسجم، راکد و ظلمانی تجسم می‌کند که درخشش‌های اندکی هم که در آن وجود دارند، تیره‌اند.

نمونه‌ی برزو

برزو در دوره‌ای پرادبار می‌زید که در آن «خیرات بر اطلاق روی به تراجُع نهاده است و همت مردمان از تقدیم حسنات قاصر گشته».

او در چنین زمانه‌ای پس از آنکه دچار بحران معنایی می‌شود، به دین رو می‌کند، تا شفای جان در آن یابد، شفایی که در کتب طب نیافته است. او خود می‌گوید که برای غلبه بر بحران معنایی «همت و نَهْمَت بر طلب دین مصروف گردانیدم، والحق راه آن دراز و بی پایان یافتم، سراسر مخاوِف و مضایق، و آنگاه نه راهبری معیّن و نه شاهرایی پیدا».

برزو خود را با اختلاف‌ها و تناقض‌ها مواجه می‌بیند؛ می‌بیند که «اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتدای خلق و انتهای کار بی‌نهایت» است و از آن طرف "رأی هر یک بر آن مقرر که من مصیبم و خصم من مبطل و مخطی». او به سران ادیان رو می‌آورد تا حرف آنان را بشنود: «هر طایفه‌ای که دیدم، در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی می‌گفتند و گرد تقبیح ملت خصم و نفی حجت مخالفان می‌گشتند. به هیچ تأویل درد خویش را درمان نیافتم و روشن شد که پای سخن ایشان برهوی بود، و هیچ چیز نگشاد که ضمیر اهل خرد آن را قبول کردی.»

آنچه برزو را تکان می‌دهد، نه محتوای این یا آن پاسخ دینی به مسائلش، بلکه ستیز میان پاسخ‌هاست.

به هر حال برزو می‌اندیشد، نه به دلیل اینکه در یک محیط فرهنگی غیر دینی ممکن‌ساز اندیشیدن می‌زد، بل به این دلیل که در محیط دینی‌اش تناقض‌ها را می‌بیند و به فکر فرو می‌رود.

دوستدار، در تفسیرش از داستان، نقش ستیزهای دینی را ندیده و در نتیجه در توضیح پدیده‌ی برزوی طبیب، تنها چاره را در آن می‌بیند، که او را تک و استثنائی تصور کند. دوستدار، اگر به شکاف‌های فرهنگ دینی توجه می‌کرد، دین را تام و در تمامیت‌خواهیش موفق نمی‌دید و در نتیجه به فکر تقریر حکم فرسخت امتناع تفکر نمی‌افتاد. داستان برزوی طبیب، پس‌زننده‌ی حکم دوستدار است.

پانویس:

[۱] بنگرید به: امتناع تفکر در فرهنگ دینی، ص. ۱۸۳ به بعد.

Share/Save/Bookmark

بخش پیشین
هماهنگی و همستیزی گزاره‌های دینی

نظرهای خوانندگان

در طول تاریخ اسلام و یا هر دین و آیینی دگر، میلیاردها انسان آمدند و رفتند، اینکه چند استثنا مثل برزو یا رازی‌ یا .... بدون تاثیر فکری- فلسفی- اجتماعی در یک بسته ملی‌ یا جهانشمول ! اشاراتی به موضوعاتی داشتند جای خوشحالی است ولی‌ اینکه این مسائل بعدها مطالعه،تحقیق و پیگیری نشده بدلیل آنست که در عمق و ذات این دین مبین، تضادها،انحراف ها،اشتباهات و تناقضاتی است که هر برداشتی را برای هرگونه افراد، چه صلح جو و چه شریر آسان میکند و پدید آورنده یک اخلاق و روح ملی‌- آیینی است که نتیجه آنرا در جوامع امروز اسلامی میبینیم. چه بسا که امروز اگر بنیان گذار آن، محمد در میان ما بود، از رسالتی که طرف خدا داشته ؟! احساس فریب خوردگی، پشیمانی میکرد و شرمسار، اندوهگین میشد از این فاجعه فقارت ذهنی‌ و روان گردانی فردی که بنام او و دین او برای بشریت حاصل شده است !

-- ایراندوست ، Dec 10, 2010 در ساعت 12:17 PM

یکی‌ از خوانندگان لطف کند و واژه فرسخت را معنی‌ کند -متأسفانه در اینترنت پیدا نکردم.

-- hosein ، Dec 11, 2010 در ساعت 12:17 PM

فر=گریختن .گریز سخت=دشوار . سفت . بخیل وخسیس

-- بدون نام ، Dec 12, 2010 در ساعت 12:17 PM

به چه دليل مي‌توان گفت فر يعني گريختن؟ گريختن از سختي چه نسبتي با بخيل دارد؟ آيا فر در فرهنگ، به معناي گريختن از هنگ؟ در فرياد، گريختن از ياد؟ در فرشاد، گريختن از شاد؟ و ... است.

-- زرير ، Dec 12, 2010 در ساعت 12:17 PM

فرسخت یعنی
1- بسیار دقیق
2 شدید و سخت
وهیچ ربطی هم به خسیس ندارد.

-- آرش ، Dec 12, 2010 در ساعت 12:17 PM

واژه‌ی «فرسخت» را آقای نیکفر از شمس‌الدین ادیب سلطانی مترجم نامدار وام گرفته است. وی در ترجمه‌های خود از زبان آلمانی، فرسخت را معادل واژه‌ی آلمانی streng به کار برده است. البته بی‌اهمیت است که ما این معادل را دقیق ارزیابی کنیم یا نه. مهم آن است که ما حتا اگر معادل خوبی هم برای آن واژه‌ی آلمانی یافته باشیم، دشوار می‌توانیم خود آن مفهوم را درک کنیم چون چنین چیزی در فرهنگ سترون خود نداریم و به دیگر سخن اصلا نمی‌توانیم تصور کنیم که «فرسخت» یعنی چه. این هم یکی دیگر از بدبختی‌های وابستگی فکری ما به اندیشه‌های غربی است.

-- شهاب ، Dec 13, 2010 در ساعت 12:17 PM

از همهٔ دوستانی که به خود زحمت تایپ کردن را دادند و واژهٔ 'فرسخت' را معنی‌ کردند، متشکرم.

-- Hossein ، Dec 13, 2010 در ساعت 12:17 PM

دوستدار، در تفسیرش از داستان، نقش ستیزهای دینی را ندیده و در نتیجه در توضیح پدیده‌ی برزوی طبیب، تنها چاره را در آن می‌بیند، که او را تک و استثنائی تصور کند.
..............
آقای نیکفر ! دوستدار خیلی خوب نقش ستیز های درون دینی را دیده است. او شکست نهضت شعوبیه(یعنی همان پیروزی ورشکسته آنها)را دقیقا با همین ستیزهای "جذاب"! توضیح می دهد.

-- کریم ، Dec 14, 2010 در ساعت 12:17 PM