رادیو زمانه > خارج از سیاست > انديشه انتقادي > خدای کهریزک و امام زمان حامی باستانشناسان دردافزا | ||
خدای کهریزک و امام زمان حامی باستانشناسان دردافزااکبر گنجیساعت شش بعدازظهر دوشنبه ۲۵مرداد(۱۶اگوست)،به همت جمعی از دانشجویان ایرانی ونکور، میزگردی با حضور حسین قاضیان و اکبر گنجی در دانشگاه سیمون فرزر ونکور SFU دربارهی موانع دموکراسی در ایران برگزار شد. هر یک از دو سخنران، ابتدا دیدگاههای خود را در این زمینه بیان کرده و در پایان به مدت ۹۰دقیقه به پرسشهای حاضران پاسخ گفتند.
متن سخنان اکبر گنجی به شرح زیر است: خدای کهریزک و امام زمان حامی باستانشناسان دردافزا ١- برساختهگرایی: نظام دموکراتیک از منظرهای گوناگون قابل تعریف و تبیین است. مفهوم و ایدهی دموکراسی و نظام دموکراتیک؛ برساختههایی انسانی هستند. آن ایده را انسانها پدید آوردهاند و آن نظام،برساختهی آدمیان است. این حکم دربارهی حقوق بشر و آزادی و کثرتگرایی و جامعهی مدنی و...نیز صادق است. ٢- علل و دلایل و موانع دموکراسی: نگاه پسینی ،به برساختهی تاریخی- اجتماعی نظام دموکراتیک ،حاکی از آن است که این برساخته محصول: اول- دلائل معرفتی،دوم- علل اجتماعی و سوم- علل روانشناختی است. به تعبیر دیگر،علل و دلائل؛ لوازم وجودی- معرفت شناختی- روانشناختی و منطقی نظام دموکراتیک هستند. عدم وجود آن پیش شرطها،نظام دموکراتیک را ناممکن می سازد. از این رو،پیش شرط های وجودی دموکراسی،اگر مفقود باشند، موانع گذار به دموکراسی خواهند بود. ٣- موانع گذار، موانع تثبیت: پیش شرط های نظام دموکراتیک؛ به دو نوع تقسیم میشوند: یکم- پیش شرطهای گذار به نظام دموکراتیک ، دوم- پیش شرطهای تثبیت و دوام نظام دموکراتیک. این دو از یک مقوله به شمار نمیروند. موج دوم و سوم گذار به دموکراسی نشان دهندهی آن است که بسیاری از جوامع گذار از نظام غیر دموکراتیک(دیکتاتورهای نظامی،دیکتاتوریهای سلطانی، دیکتاتوریهای فاشیستی و توتالیتر) به نظام دموکراتیک را تجربه کردهاند،اما به سرعت با موج بازگشت و بازتولید مجدد دیکتاتوری مواجه شدهاند. «مسئولیتهای فردی» سنگین و دشواری که نظام دموکراتیک بر شانههای افراد خو کردهی به نظام «پدر سالاری» مینهد، نوستالوژی بازگشت به امنیت استبداد و انجام امور توسط پدری خیرخواه را به آرزو تبدیل میکند. ایدهی «گریز از آزادی» اریک فروم و «تنهایی» و «تک افتادگی» هانا آرنت در پی تعلیل و تبیین این فراینداند که چرا آدمیان مشتاقاند از آزادی خود دست بشویند و به نظامهای توتالیتر پناه میبرند؟ "مهاجرت به درون" و فرار از تفکر و داوری، زمینهساز نظامهای خود کامهاند. مسئولیتپذیری و قبول بار سنگین آزادی و تصمیمگیری، لوازم ضروری زندگی در شرایط دموکراتیک است. بدین ترتیب،گرایش به نظامهای خودکامه به مسألهای روانشناختی تبدیل میشود. اما عوامل روانشناختی، معلول علل اجتماعی- اقتصادیاند. دوران مدرن،دوران فردیت بخشیدن است. در عین حال، همین فرایند، امنیت پیشین را از ادمی میستاند و او را تنها و بیقدرت رها میسازد.
انزوای فزاینده، ناامنی، ناتوانی، تنهایی و نگرانی محصول فردیتبخشی مدرنند.در این شرایط، افراد خواهان تسلیم به قدرتی میشوند که به جای آنها تصمیم بگیرد و آنان را از شر مسئولیت تفکر، داوری و تصمیمگیری خلاص سازد. ویژگیهای روانشناختی افراد مورد نیاز نظام دموکراتیک، یکی از بحثهای مهم تثبیت و دوام نظام دموکراتیک است. بحثهای اقتصادی هم نقش مهمی در این مقام دارند. به عنوان مثال، برخی از جامعهشناسان سیاسی براین باورند که دوام نظام دموکراتیک با ثروت و میزانی از درآمد سرانه، همبستگی بالایی دارد. ٤- برخی پیش شرطها و موانع گذار: موضوع بحث کنونی، «گذار به دموکراسی» یا «موانع دموکراسی» است. بحث تثیبت و تداوم نظام دموکراتیک، از محل نزاع نوشتار حاضر بیرون است. برخی از موانع یا پیش شرطهای گذار به دموکراسی به قرار زیرند: ١-٤- نظام دموکراتیک محصول موازنهی قوای مردم و دولت است. قدرتمند نبودن مردم، مانع برساختن دموکراسی است. هر چقدر دولت قدرتمندتر باشد، مردم بیقدرتتر خواهند بود. این رابطه معکوس است. مردم چگونه قدرتمند میشوند؟ افراد «تک» و «تنها» فاقد قدرت و بستر زایش نظامهای خودکامه و توتالیتر هستند. وقتی افراد دور هم جمع میشوند و جهان مشترک انسانی را پدید میآورند، از طریق سازمانیابی قدرتمند میشوند. زندگی عمل ورزانه (vita active)، تکثر و آزادی سازندهی هستی انسانها را نشان میدهد. مشابهت و تفاوت و تمایز انسانها در زندگی عمل ورزانه آشکار میشود. نظامهای خودکامه جهان مشترک انسانی را نابود میکنند، مانع ارتباط جمعی آدمیان میشوند، آنان را به گوشهی عزلت و اطاعت خاموش تودهای میرانند. وقتی افراد از طریق ارتباط جمعی، به طور متنوع و متکثر سازمانیابی شوند، قدرتمند میشوند، دولت را از قلمرو عمومی پس میزنند و قلمروهای مستقل از دخالت دولت پدید میآورند. نظام دموکراتیک محصول موازنهی قوا بین دولت و جامعهی مدنی قدرتمند و گسترده است. مردم سازمان یافته، جامعهی مدنی گسترده و قدرتمند را خلق میکنند. نباید به جامعهی تودهوار، یا متشکل کردن همهی افراد و گروهها در یک سازمان واحد فکر کرد. این همان سودایی است که نظامهای توتالیتر فاشیستی و کمونیستی به دنبال آن بودند. علائق و هویات و منافع و ترجیحات متنوع و متکثر، باید به صورت متنوع و متکثر سازمان یابند تا مردم را قدرتمند سازند و جامعهی مدنی گسترده پدید آورند. سازمانها، حفاظ افراد در برابر قدرت لویاتانی دولتاند. رویکردی که در اینجا از آن سخن گفته شد، ناظر به ساختن دموکراسی از پائین است. سنت سیاسی ما، به شدت لنینیستی است. «تسخیر قهرآمیز دولت»، اصل تنظیم کنندهی لنینیستی است. به گفتهی او، هدف انقلاب، تسخیر خشونتآمیز دولت است. دولت که فتح شد، همه مسائل و مشکلات حل و رفع خواهند شد. این ایده حاکم بر انقلاب ۵۷ بود.
تغییر سرمشق- از انقلاب به اصلاح - اصل تنظیم کنندهی لنین را کنار ننهاد، بلکه همچنان تسخیر دولت هدف اصلی سیاستورزی است. منتها، صندوقهای رأی، جایگزین خشونت شد. دولت که به چنگ افتد، مردمسالاری هم ممکن خواهد شد. اما، تسخیر دولت، قهرآمیز یا غیر قهرآمیز، لزوماً به دموکراسی منتهی نخواهد شد. اگر جامعهی مدنی قدرتمند وجود نداشته باشد، حتی اگر دولت در دست فرشتگان باشد، آنها به سرعت به شیاطین تبدیل خواهند شد و دنیا را به جهنم تبدیل خواهند کرد. دولت لباسی است در قد و قامت جامعه. ٢-٤- نظام دموکراتیک محصول حوزهی عمومی گسترده و قوی است. قلمرو عمومی در شکل ایدهآل خود، فضایی است که در آن مستقل از سلطهی دین، ایدئولوژی، دولت و سرمایه؛ همهی ایدههای بدیل آزادنه طرح میشوند، گفتوگوی آزاد دربارهی آنها صورت میگیرد، بیرحمانه نقد میشوند، رفته رفته، حول طرحهایی که از تیزاب نقد، جان سالم به در بردهاند، اجماعی دموکراتیک پدید میآید. از این نظر، دموکراسی نه تنها از نقد بیرحمانه آسیب نمیبیند، بلکه نظام دموکراتیک محصول نقد دائمی همهی ایدهها، سنتها، آئینها و طرحهاست. نقد هیچ ایده، آئین، باور، و خرافهای را نمیتوان به بهانهی سوءاستفادهی نظام خودکامه از جهل تودهها به بعد موکول کرد. بدون چنان قلمرو آزاد و ناقدانهای، بعدی بهوجود نخواهد آمد. به این ترتیب، بهجای مانع تراشی در برابر نقد اسطورهها و شخصیتها، باید به استقبال نقد و برساختن قلمرو عمومی رفت. استبداد پایدار در جامعهی ایرانی، با دین، سنت، فرهنگ، ادب و شخصیت ما تناسب داشته و دارد و بدون تعیین تکلیف با اولی، گذار ناتمام یا ناممکن خواهد شد. اگر اسطوره زدایی و خرافات زدایی از اذهان و جهان ناممکن باشد، اسطوره زدایی از دولت و سیاست پیش شرط گذار به دموکراسی است. دولت دموکراتیک امور را به موجودات رازآمیز و علل فراعقلی باز نمیگرداند. اسطورهسازی از جنبش سبز و رهبری آن، خطایی بزرگ و ضد دموکراتیک است. جنبش دموکراسی خواهی محصول نقد مداوم و ایجاد حوزهی عمومی گسترده و قوی است. شخصیتهای ملی هم بر دو گونهاند. گروهی از طریق مبارزات سیاسی به دنبال پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان رهبری و شوراهای شهرند. مبارزات دموکراتیک به رهبران سیاسیای نیازمند است که بتوانند وزیر و وکیل و رئیسجمهور شوند. اما گروه دیگری از شخصیتهای ملی، به دنبال «نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر و آزادی» هستند. وقتی گذار صورت بگیرد، آنان باز هم در مقام ناقد نظام دموکراتیک عمل خواهند کرد تا دموکراسی تثبیت شود و زمامداران سیاسی دموکراسی را به انحراف نکشانند. اینان، روشنفکران قلمرو عمومیاند که کارشان نظریهپردازی و نقد قدرت، ثروت، دین، ایدئولوژی و اسطورههاست. ٣-٤- نظام دموکراتیک محصول فرهنگ دموکراتیک است. اما این سخن به معنای آن نیست که ابتدا باید همهی مردم دموکرات شوند تا نظام دموکراتیک متولد شود. نخبگان و روشنفکران باید بر سر دموکراسی به عنوان حلال مسائل و داور نزاعهای جمعی اجماع داشته باشند. این میزان از توافق، پیششرط گذار به دموکراسی است. این مانع نظری و عملی جامعهی ما، در اثر تجربهی انقلاب اسلامی، میرود تا در بین نخبگان از میان برداشته شود و اجماعی حول دموکراسی و حقوق بشر و آزادی شکل گیرد. گذار به دموکراسی نیازمند اجماع نخبگان بر سر دموکراسی، حقوق بشر، آزادی، کثرتگرایی و غیره است؛ نه قانون اساسی موجود که محور آن «ولایت مطلقهی فقیه» است یا «امام راحل». ٤-٤- لیبرالیسم تقدم وجودی/تاریخی بر دموکراسی داشته و دارد. به تعبیر دیگر، جوامع دموکراتیک، ابتدا لیبرال (حکومت قانون، دولت محدود، تفکیک قوا، آزادی بیان، حقوق شهروندی و...) و سپس رفته رفته دموکرات گردیدند. همهی دموکراسیهای تاکنون موجود، دموکراسیهای لیبرال بودهاند. «سوسیال دموکراسی»های کشورهای اسکاندیناوی هم چیزی جز لیبرال دموکراسی نبوده و نیستند. ٥-٤- اقتصاد تمامی دموکراسیهای تاکنون موجود، اقتصاد بازار آزاد بودهاست. هیچ نظام دموکراتی تاکنون پدید نیامده است که اقتصادش، اقتصاد بازار آزاد نباشد. مخالفان این مدعا، کافی است با نشان دادن یک مورد نقض، این مدعا را ابطال سازند. اقتصاد بازار مطلق وجود نداشته و نخواهد داشت. همهی دولتها در قلمرو اقتصاد دخالت میکنند. میزان دخالتها از دولت رفاه (سوسیال دموکراسیهای کشورهای اسکاندیناوی) تا دولتی به اصطلاح لیبرتارینی چون دولت آمریکا که هدف کمترین دخالت در اقتصاد سرمایهداری افسار گسیخته را دنبال میکند، متفاوت است. اما نباید فراموش کرد که بدنامترین لیبرتارینها - یعنی میلتون فریدمن - هم در همهی عمر مبلغ و مدافع این نظر بود که دولت باید هزینهی تحصیل کلیهی شهروندان از ابتدا تا تحصیلات عالیهی دانشگاهی را پراخت کند و به خانوادههای زیر خط فقر باید مالیات منفی پرداخت کند تا حداقل زندگی انسانی برای همه مهیا شود. اقتصاد کشورهای سوسیال دموکراسی (سوئد، دانمارک، نروژ و...) هم اقتصاد بازار آزاد است، با این تفاوت که میزان دخالت دولت در اقتصاد در این جوامع بیشتر از آمریکا است. اقتصاد بازار، قلمروهای مستقل از دولت ایجاد میکند. برای گذار به دموکراسی، باید به اقتصاد بازار خوشامد گفت. اما دموکراسی به شهروندان با سواد و تحصیل کرده محتاج است و آموزش مردم ایران، تا اطلاع ثانوی، وابستهی به کمکهای مالی دولتی است. این سرمایهگذاری به سود دموکراسی و توسعهی کشور است. اما در عین حال، مدارس و دانشگاهها باید از چنبرهی دولت و دین آزاد شوند و استقلال خود را حفظ کنند تا پاسدار حقیقت و ناقد قدرت باشند. ٦-٤- دولت دموکراتیک، دولت پاسخگوست. دولت دموکراتیک از طریق مالیات بر دست رنج مردم وظایف خود را انجام میدهد. دولتهای نفتی، از نظر اقتصادی، نه تنها مستقل از مردماند؛ بلکه مردم به آنها وابستهاند. از اینرو، اقتصاد نفتی/دولتی یکی از مهمترین موانع دموکراسی در ایران است. از چنگال دولت خارج کردن نفت، یکی از ارکان پروسهی گذار به دموکراسی است.
این امر به معنای سپردن نفت به بخش خصوصی نیست. نفت باید در اختیار شرکت سهامی عام در کنترل مردم قرار گیرد. هر ایرانی به محض تولد، دارای یک سهم غیر قابل انتقال در این شرکت میشود. این شرکت درآمدهای نفتی را سرمایهگذاری کرده و سود آن را از طریق آموزش، بهداشت و بازنشستگی در اختیار افراد قرار میدهد. دولت از درآمدهای مردم و این شرکت مالیات دریافت خواهد کرد. بدین ترتیب، دولت وابستهی به مالیات گرفتن از مردم و توضیح دادن چگونگی مصرف مالیاتها خواهد شد. در کشوری چون ایران که اقلیتهای قومی در رژیم گذشته و رژیم کنونی در چنبرهی تبعیضهای غیر قابل تصور اسیر بودهاند، این طرح عادلانه نه تنها به رفع تبعیض میانجامد، بلکه این احساس را در آنها ایجاد میکند که واقعاً شهروندان ایران زمیناند. ٧-٤- برابری بنیاد مشترک دموکراسی و حقوق بشر است. دولتهای دینی/مذهبی؛ دولتهای تبعیض سازاند. از اینرو، برابری طلبی دموکراتیک، با دولت/حکومتهای دینی تعارض بنیادین دارد. یعنی نمیتوان دولت دموکراتیک دینی داشت. جدایی نهاد دین از نهاد دولت، یکی از پیششرطهای گذار به دموکراسی است. جمهوری اسلامی یکی از موانع گذار به دموکراسی است و جمهوری اسلامی دموکراتیک نمیتوان داشت. پروسهی گذار به دموکراسی منوط به پذیرش ارکان زیر است: ١-٧-٤- دولت/حکومت نهادی مقدس (بی چون و چرا، کامل، آسمانی)ست، بلکه نهادی نامقدس (بشری/ زمینی/خطا کار، پرسشپذیر و قابل نقد و تغییر) است. ٢-٧-٤- دولت مجری ایدهها، طرحها، سیاستها، ترجیحات عقل عرفی است، نه قوانین شریعت. احکام فقهی اسلام، برساختههای اعراب پیش و معاصر پیامبر گرامی اسلام هستند. پیامبر گرامی اسلام آن احکام را با اندک تغییراتی امضا کرده و پذیرفتهاند. تأسیس آن احکام، کار ذهن اعتبارساز آدمیان آن دوره است، نه خداوند. آن احکام، متناسب با فرهنگ و شخصیت و منش مردسالارانه و حاکم سالارانهی آنان بود. هدف پیامبر، ترویج «نگاه موحدانه» به عالم و «آخرت اندیش» کردن مردم بود، نه جعل و تأسیس قوانین دائمی حکمرانی سیاسی. آن احکام آسمانی باشند یا زمینی، دولت دموکراتیک ملزم به اجرای آن برساختههای بشری نیست. ٣-٧-٤- زمامداری سیاسی حق ویژهی فقیهان نیست. اطلاع از عرف و برساختههای اعراب جاهلی (سنگسار، محاربه، قطع دست، تازیانه و...)، حق ویژهی حکومت کردن برای فقیهان ایجاد نمیکند. زمامدارای سیاسی، جعل و خلق مردم است، نه آسمان و خداوند. فقها باستانشناسان عرف اعراباند. باستانشناسان متخصصان اعصار گذشتهاند. درست مانند متخصص طبیعتشناسی ارسطویی. وقتی باستانشناسی وضعیتی را در گذشتههای دور کشف میکند، این امر موجب افزایش درد و رنج آدمیان نمیشود. اما فقیه/باستانشناسان؛ موجب افزایش درد و رنج آدمیانند. به تعبیری روشنتر، فقیه از آن نظر که فقیه است، باستانشناسی است که برساختههای اعراب (عرف و رسم) را میشناسد. باستان شناسان براساس سنگ نوشتههای جهان کهن، گزارش کردهاند که چند هزار سال پیش قبیلههای آدم خواری وجود داشتهاند. آنان از این مقدمه نتیجه نمیگیرند که پس امروز هم انسانها مکلف به آدمخواریاند. اما فقیه/باستانشناس نه تنها گزارش میدهد که اعراب جاهلی حدود و قصاص داشتهاند، بلکه حدود و قصاص آنان را به امروز تعمیم میدهد و میگوید چون اعراب جاهلی زانیان را سنگسار میکردند، امروز هم مسلمانها مکلفند چنان کنند. چون اعراب دست و پای محاربان را قطع میکردند، امروز هم باید چنین کرد. تعمیم عرف اعراب جاهلی به امروز برای توجیه سلطهی فقیهان است. وگرنه اکثر فقها در طول تاریخ، اجرای حدود در دوران غیبت را مجاز نمیدانستند. اگر فقیه/باستانشناس بتواند این باور را گسترش دهد که ما مکلف به اجرای عرف اعرابیم، آنگاه از این مقدمه نتیجه خواهد گرفت که زمامداری سیاسی حق ویژهی فقیهان است. برای آنکه آنان باید برساختههای اعراب را اجرا کنند. تازیانه زدن در ملا عام، قطع دست دزد، قطع معکوس دست و پای محارب، کشتن مرتد، سنگسار زانی؛ اگر کاری کنند، فراری دادن مردم از فقهاست، نه حق ویژهی حکمرانی بخشیدن به آنها. ٤-٧-٤- دولت دموکراتیک نسبت به ادیان و ایدئولوژیهای گوناگون بیطرف است. سمتگیری دولت به سوی یک دین خاص، تبعیضآمیز و مخالف نظام دموکراتیک است. انحصارگرایی دینی، دین خود را «حقیقت مطلق» و «مطلق حقیقت» بهشمار میآورد. از نظر آنان، دیگر ادیان، یا «باطل مطلق»اند، و یا تا جایی که با دین ما سازگار باشند، حظی از حقیقت بردهاند.
این نگاه، دین خود را بر صدر مینشاند، ادیان دیگر را طرد میکند و فضای حیات آنها را مسدود میسازد. تبعیض دولت ایران فقط ناظر به ادیان رقیب نیست، برادران اهل تسنن که اکثریت مسلمانها را تشکیل میدهند، نیز به شدت از این تبعیض در رنج و عذاباند. اما داستان بهاییها چیز دیگری است. دین آنها، از نظر فقیهان، کاذب و دروغین و صهیونیستی است. پیروان ادیان مختلف، بر مبنای مدعایی بلادلیل و انحصارگرایانه، دین خود را آخرین دین به شمار میآورند و دین بعدی را کاذب و دروغین قلمداد میکنند. این مدعا اگر صادق بود، یهودیت و مسیحیت و اسلام به یک اندازه از آن آسیب میدید. باورهای یک شیعه، برای یک بودایی همان قدر نامعقول است که باورهای یک بودایی برای یک شیعه. نظام دموکراتیک،این نزاعهای حل ناشدنی را به خود افراد واگذار میکند، بیرون از این نزاعها میایستد، به همه از منظری برابری طلبانه به عنوان شهروندان آزاد و برابر مینگرد و نظریهی عدالت سیاسی و حقوق بشر را بر هیچ یک از آموزههای جامع فلسفی/اخلاقی/دینی بینان نمیگذارد. نظام دموکراتیک، نظام رواداری، احترام به «تفاوت» و «دیگری» است. دیگری که با ما در باورها و رفتارها تفاوت دارد (دگراندیشی و دگرباشی)، از نظر حقوقی شهروند آزاد و برابر است. از این منظر، اسلام با یهودیت و مسیحیت و بهائیت هیچ فرقی ندارد. همهی آنها از احترام واحدی برخوردارند. این حق یک شهروند است که شیعه یا بهایی یا خداناباور باشد. یک بهایی، یک خداناباور، یک مسیحی، یک یهودی، یک سیک، یک هندو؛ در نظام دموکراتیک، هیچ فرقی با علی خامنهای و دیگر فقیهان و مراجع تقلید ندارند.همه انسانند و صاحب حق. ٥-٧-٤- دولت دموکراتیک دین رسمی ندارد. ٦-٧-٤-نظام دموکراتیک نزاعی با دین و دینداران ندارد. نه دینستیز است، نه به دنبال آن است که دین را به زیرشلواریی تبدیل سازد که دینداران فقط مجاز باشند آن را در درون خانه بر تن کنند. حضور دین در قلمرو عمومی ممکن و مطلوب است. به عنوان نمونه، نظریهی مهدویت ادیان ابراهیمی، مروج این ایده است که که در پایان تاریخ آدمیان از درد و رنج و ظلم و تبعیض نجات خواهند یافت و عدالت بر همه جا مسلط خواهد شد. تا آن زمان، آدمیان باید بکوشند تا براساس عقل عرفیشان امور خود را سامان بخشند و زندگی جمعیشان را عادلانه سازند. عدالت گرایی و امیدبخشی، ایدههایی هستند که قلمرو عمومی بدانها نیازمند است. اما وقتی دین به قلمرو دولت وارد میشود، نقد دین، به شرط لازم گذار به دموکراسی تبدیل خواهد شد. در این صورت است که بازداشتگاه کهریزک، بازداشتگاه 2 الف سپاه پاسداران، بازداشتگاه 209 وزارت اطلاعات و دیگر زندانها به بهترین محل حکمرانی «خدای شارع و پادشاه» فقیهان تبدیل میشود. خدای فقیهان؛«شارع، مجازاتکننده، تیرانداز، نزولخوار و نزولدهنده، فریبکار، تأثیرپذیر، پارتیباز، شفاعتپذیر، جنگجو و آمادهی کشتار و...» است. خدای بهانهگیری است که با کمترین بهانهای شلاق میزند، دست و پا را قطع میکند، سنگسار میکند، زمین را برای آدمیان به جهنم تبدیل میسازد. خدای فقیهان در کهریزک،«چون به خلوت می رود/آن کار دیگر می کند»، در اوین سر مخالفان را درون کاسهی توالتها فرو میکند، و در همه جا زندانیان را شکنجه میکند و چند تن از آنها را زیر شکنجه به قتل میرساند. امام زمان هم وقتی وارد دولت میشود، در چهرهی افرادی چون آیت الله خمینی، علی خامنهای، احمد جنتی، مصباح یزدی، محمد یزدی، محسنی اژهای، مصطفی پور محمدی، صادق لاریجانی، احمد خاتمی، و محمود احمدی نژاد ظاهر میشود.او حامی باستانشناسان دردافزا و رنجآور است. این خدا و این امام زمان، به عنوان موانع گذار ایران به دموکراسی عمل میکنند. عرفان- به تعبیر دان کیوپیت، جریانی سیاسی/اعتراضی علیه دین شریعتمدار جزمی(خصوصاً خدای آن) است. خدای عارفان، نه خدای فقیهان است، نه خدای رازآمیز فیلسوفان. خدای آنان معشوقی سراپا ناز است. و یاران و پیروانش، عاشقانند، نه مقلدان. حافظ که چون ما گرفتار زهد ریایی فقیهان بود، میگفت: «نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار زهد ریایی فقیهان، آتشی است بر خرمن دین: «آتش زهد ریا خرمن دین خواهد سوخت» «پشمینه پوش تندخو، کز عشق نشنیده است بو هوشیاری فقیهانه، راهحل همهی مسائل و مشکلات را در دست دارد. اما این کجا و آن کجا، که: «گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام «برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو و: «چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم «زمیوههای بهشتی چه ذوق دریابد «من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود در جامعهای که دارای دولت به اصطلاح دینی است، در جامعهای که خدا و امام زمان در کنار ظالمانند، نقد دین، نقد دولت خودکامه و سرکوبگر است. ٨-٤-گذار به دموکراسی نیازمند بسیج اجتماعی، نافرمانی مدنی، کشاندن زمامداران سرکوبگر به پشت میزهای مذاکره، سازش و بده بستان سیاسی، و انتخابات آزاد است. «انتخابات آزاد» به عنوان مهمترین خواست دموکراسی خواهان، انتخابات «منجربه انتقال قدرت» است. یکی از مهمترین موانع دموکراسی در ایران این است که حتی اگر انتخابات صد در صد آزاد، رقابتی، منصفانه در این نظام برگزار گردد و مخالفان در آن پیروز شوند، «انتقال قدرت» صورت نخواهد گرفت. انتخابات آزاد حاکمان خودکامه را از فرایند شرکت در انتخابات حذف نمیکند، اما اگر مخالفان در انتخابات آزاد رقابتی پیروز شوند، قدرت از زمامداران خودکامهی حاکم به مخالفان انتقال خواهد یافت. این فرایند در افریقای جنوبی، چک، لهستان، شیلی، اسپانیا و بقیهی کشورهای موج سوم دموکراسی به وقوع پیوست. ٩-٤- موانع جهانی گذار به دموکراسی: فضای بینالمللی به عنوان یک متغیر اساسی تاکنون به عنوان مانع گذار به دموکراسی عمل کرده است. اما این فضا میتواند چنان سامان یابد که بستری مناسب برای رشد دموکراسی پدید آورد. به گمان من، موضوع حملهی نظامی و هرگونه تحریم اقتصادی که به مردم ایران صدمه وارد آورد و موجب فقیرتر شدن آنها گردد، مانع دموکراسی هستند.
وقتی تمام دغدغهی آدمی مرگ و زندگی باشد، دموکراسی ایدهای لوکس و متعلق به اغنیا خواهد بود. فقرا بردهوار باید کار کنند تا زنده بمانند. هرگونهی طرحی که جامعه را فقیرتر سازد، به زیان فرایند گذار به دموکراسی است. یعنی، تحریم نفت لزوماً منجر به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نمیشود. ثانیاً- اگر هدف، فقط و فقط، سرنگونی رژیم باشد، در صورتی که تحریم نفت و دیگر کالاها به سرنگونی رژیم منتهی نگردد، آیا نباید به حملهی نظامی دول خارجی خوشامد گفت؟ ثالثاً- فرض کنیم همین فردا صبح رژیم جمهوری اسلامی سرنگون شد، آیا بدین ترتیب نظامی دموکراتیک جانشین آن خواهد شد؟ هیچ نوع ارتباطی میان سرنگونی رژیم و گذار به دموکراسی وجود دارد؟ مسألهی من «گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر» است، گمان نمیکنم با سرنگونی رژیم این مقصود حاصل گردد. دموکراسی معلول دهها دلیل و علت است و احتمالاً سرنگونی و فروپاشی رژیم، یکی از آن متغیرها نیست. در نگرش لنینیستی، سرنگونی دولت بورژوایی و جانشین کردن حزب بلشویکی به نام پرولتاریا، خود هدف اصلی است. مسألهی من، نه سرنگونی رژیم، که ساختن نظام دموکراتیک است. ۱٠-٤- گذار به دموکراسی به فاعلان و بازیگران معتقد به دموکراسی و حقوق بشر نیازمند است. برابری، مبنای مشترک دموکراسی و حقوق بشر است. این باور باید در عمل دموکراتها تجلی داشته باشد. یک بام و دو هوا بودن، دو معیاری بودن، نافی دموکرات و حقوق بشر ی بودن است. اگر نقض حقوق بشر بد است، هر دولتی مرتکب آن شود بد است، چه جمهوری اسلامی ایران، چه دولت آمریکا و دولت اسرائیل. گزارشگران حقوق بشر سازمان ملل متحد، دولت اسرائیل را به جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی محکوم ساختهاند. رهبران جمهوری اسلامی ایران هم باید به اتهام جنایت علیه بشریت در دادگاه بین المللی کیفری محاکمه شوند. اگر گروههای نظامی مسلح در دیگر کشورها پدید آوردن مخالف دموکراسی و حقوق بین الملل و حقوق مردم آن سرزمین است، فقط وقتی جمهوری اسلامی چنان سازمانهایی در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین پدید میآورد کاری خلاف انجام نداده است وقتی دولت آمریکا و دولت اسرائیل هم چنین میکنند، کاری خلاف انجام دادهاند. سیاستهای نظامی گرایانهی دولت آمریکا در منطقهی خاورمیانه به زیان دموکراسی و به سود بنیادگرایی تمام شد. این سیاست را باید به صراحت تمام محکوم ساخت. روابط ویژهی دولت آمریکا و دولت اسرائیل، یکی از موانع گذار به دموکراسی در منطقهی خاورمیانه است. مطابق قرارداد استراتژیک این دو دولت، در هر گونه تغییر و تحولی در منطقهی خاورمیانه، برتری استراتژیک اسرائیل باید حفظ شود. این قرارداد، دولت آمریکا را به اعمالی میکشاند که به زیان گذار به دموکراسی در آن منطق است. این فهرست را میتوان همچنان ادامه داد. ضمن آن که در این نوشتار هیچ اشارهای به پیش شرطهای تثبیت و دوام نظام دموکراتیک نشد. به این گفتار باید همچون طرح مسأله نگریست، نه به عنوان راه حلهای بی چون و چرا، که اگر هم وجود داشته باشد، در حد دانش من نیست. خلاصهی سخنرانی حسین قاضیان به شرح زیر است: موانع دموکراسی در ایران موانع دموکراسی در ایران و موانع دموکراتیزاسیون ایران دو بحث متفاوتاند. موانع دموکراتیزاسیون باید از منظر پویاییشناسی مورد گفتو گو قرار گیرد، حال آنکه موانع دموکراسی از منظر ایستاییشناسی مورد بحث قرار میگیرد.موانع دموکراسی در ایران را به طور کلی می شود بر حسب مولفههای سطح کلان و مولفههای سطح خرد به دو دستهی موانع مربوط به ساخت، و موانع مربوط به کنش تقسیم کرد. موانع گروه اول را می توان به ساختار اجتماعی، نسبت داد و موانع گروه دوم را به بافتار فرهنگی، یعنی آن دسته از باورها و ارزشهایی که راهنمای کنش افراد است. به علاوه باید به رابطهی پویا و متقابل این دو سطح، یعنی رابطه ی بین سطح ساختار و سطح کنش نیز توجه کرد. به عبارت دیگر باید از زاویه ی ساختیابی هم موضوع را مورد کاوش قرار داد. موانع ساختاری دموکراسی در ایران از دو گونه ساختار متفاوت سرچشمه می گیرند، یکی ساختار رابطهای دولت و جامعهی مدنی، یعنی ساخت بین این دو است، و دیگری ساختار درونی خود جامعه مدنی. ساختار رابطهای جامعه مدنی، یا ساختاری که بین دولت و جامعه مدنی برقرار بوده است را می توان از دو بعد مورد توجه قرار داد: از حیث منابع و از حیث قواعد. از حیث منابع، ساختار رابطهی بین دولت و جامعه مدنی ساختاری عمدتاً عمودی، یک سویه و از بالا به پایین بوده و گرایش به تمرکز و گسترش هر چه فزونتر داشته است. به این اعتبار، منابع ارزشمند (یعنی ثروت، قدرت، منزلت و معرفت)، به صورت متمرکز و اغلب تا حدی انحصاری در اختیار دولت بوده و به شکل عمودی، یک سویهی و از بالا به پایین توزیع میشده است. به عبارت دیگر جامعه مدنی از نظر در اختیار داشتن منابع درونی و مستقل از دولت، همواره فقیر بوده است. مهمترین این منابع ثروت است. منشاء این ثروت در گذشتهی تاریخی آب و گاه زمین بوده است و در دورههای اخیرتر نفت. دولت با کنترل تقریباً انحصاری این ثروتهای طبیعی، ابتدا ثروت و سپس قدرت، و به تدریج منزلت و معرفت و توزیع آن را در کنترل خود گرفته است. چون منابع ارزشمند عمدتاً در اختیار دولت بوده، در نتیجه وضع قواعد هم به جای اینکه برآیند خواستهی گروههای مختلف اجتماعی باشد، بازتابی از خواست و اراده ی دولت بوده است، یعنی در بهترین حالت در اختیار گروهی از مردم که توانستهاند قدرت را در دست بگیرند. وضعیت قانون در ایران و رفتار مردم در قبال آن بهترین نمونهی این وضعیت است.در این حالت، دولت به جای اینکه نمایندهی جامعه برای پیشبرد منافع آحاد اجتماع در امور عمومی، یا به تعبیر دیگر تبلور ارادهی عمومی باشد، به موجودی نسبتاً مستقل از گروههای اجتماعی بدل شده و رابطهی عمودی بین دولت و جامعه به رابطهای یک سویه و از بالا به پایین تبدیل شده است. اگر دموکراسی از نظر ساختاری عبارت باشد از رابطهی ارگانیک بین دولت و جامعهی مدنی، رابطهای که دوسویه، عمودی اما از پایین به بالا است، و دولت از آن نظر که منابع خود را از جامعه کسب می کند ناچار است قواعد را هم مطابق خواست جامعه تنظیم کند، یا به تعبیر دیگر تبلور ارادهی عمومی باشد، ملاحظه می شود که فقدان این ساخت چگونه اجازه تحقق یا دستکم تحکیم و تثبیت دموکراسی را نمی دهد. مانع ساختاری دیگر، ساختار درونی خود جامعه مدنی است. این ساختار از تعدد، تنوع و استمرار لازمِ اجزای سازندهاش برخوردار نیست. به عبارت دیگر جامعهی مدنی از حیث ساختار درونی هم فقیر است. این فقر درونی تا حد زیادی از فقر حاصل از ساختار رابطهای دولت و جامعه مدنی ناشی میشود. از آنجا که جامعهی مدنی منابع کافی در اختیار ندارد، انگیزهی کنشگران فردی و جمعی نیز برای تعدد و تنوع یافتن اندک بوده و ناپایداری ناگزیر رابطهی عمودی، یکسویه و از بالا به پایین هم به ثباتی که لازمه استمرار باشد منتهی نمیشود. از نظر موانع مربوط به سطح کنش باید به آن دسته از باورها، ارزشهایی اشاره کرد که به گرایشهایی خاص منتهی میشود و کنشگران در یک بافتار فرهنگی معین از آن پیروی میکنند. این بافتار فرهنگی رابطهی متقابلی با ساختار اجتماعی دارد و اغلب هم دیگر را بازتولید می کنند. موانع مربوط به بافت فرهنگی را می توان فهرستوار مورد اشاره قرار داد: نارواداری؛ مسؤولیتناپذیری؛ عدم پذیرش رقابت توأم با همکاری؛ وجود فرهنگ سیاسیِ انقلابی؛ فقدان فرهنگ زیست دراز مدت؛ نامشروع دانستن تعقیب منافع و نزاع بر سر آن؛ عدم پذیرش دستساز بودن مناسبات اجتماعی. میتوان نشان داد که ساختار رابطهای بین دولت و جامعهی مدنی و نیز ساختار درونی جامعه مدنی چگونه به بازتولید و تقویت این باورها و ارزشها کمک کرده و خود این باورها و ارزشها چگونه به استمرار آن ساختهای رابطهای و درونی مدد رساندهاند. به علاوه، وجود مجموعهای از عقاید وباورها که در تاریخ سرزمین ما به تحکیم این باورها و تبدیل آنها به مَنشی ثانویه در رفتارهای روزمره ما یاری رسانده به نوبه خود منبع دیگری برای دوام آنها شده است. به نظر میرسد اگر افراد و گروههای سیاسی برای تغییرات برنامهای آن ساختارهای عیبناک تدبیری نداشته باشند، حتی در صورت غلبه بر موانع جاری دموکراسی، قادر به تجکیم و تثبیت ساختاری دموکراسی نخواهند شد. از این گذشته، اگر سازندگان گفتارهای عمومی و سیاسی جامعه نتوانند در کنار تلاش آن افراد و گروههای سیاسی، به خلق گفتارهایی دست بیازند که موانع فرهنگی دموکراسی را تضعیف کند، دموکراسی بازهم کماکان در حد آرزویی دست نیافتنی، و نه حتی آرمانی ملموس یا هدفی قابل تحقق، باقی خواهند ماند. |
نظرهای خوانندگان
moghayeseh bastanshenas va faghih besyar beja bood.
-- Sahar ، Aug 19, 2010 در ساعت 01:59 PMbaraye man in mozoo kamelan rosha shod.
mamnoon az ganji,mamoon az zamane baraye enekas e khabar.
ممنون. لطفاً اگر مقدور است متن سخنان حسن قاضیان را هم منتشر کنید. ایشان معمولاً مطالب تأمل برانگیزی را مطرح می کنند.
-- مهدی ، Aug 20, 2010 در ساعت 01:59 PMهنوز جای شکنجه این آقا روی بدن جوانان ایران هست .. این آقا میخوان اسلام فقاهتی رو بردارن و اسلام خودشون ( اسلام اکبر گنجی ) رو جایگزین کنن یعنی از چاله به چاه افتادن
-- بماند ، Aug 20, 2010 در ساعت 01:59 PMهمه میگویند از نقش شوروی خبر ندارند ! چطور میشود از نقش قدرت بزرگی مثل شوروی در همسایگی ایران در یک رویداد تاریخی چنین عظیمی ما ندانیم شوروی چه نقشی داشت؟ مگر جز این است که این یک توطعه کاملا ساخت فراماسونری روسیه در ایران به محوریت حزب توده است تا نقش شوروی و حزب توده را از بین ببرد !
-- samira ، Aug 20, 2010 در ساعت 01:59 PMیک دفعه چپ روسی ایران دید احمدی دارد با امریکا مذاکره میکند و مشایی با زیرکی توپی به زمین چپ روسی و موسوی انداخت که او دیگر کیش و مات شده. آقای محذور !
بنابرا ین هماهنگ در وب سایت ها ازنجیره ای روس تا وبسایت هایی مثل رادیوفردا و کیهان لندن و voa و ... با استفاده از نیروی نفوذی یک تبلیغات راه انداختند که کودتا نه کار امریکا بود نه کار توده ایها و شوروی !!! کار روحانیت بود !
آخر کدام احمقی باور میکند که امریکا در کودتا نقشی نداشت ؟ وقتی خودشان اقرار و عذر خواهی کردند ؟ حزب توده فقط چند صفحه از روزنامه مردم و اظهارات رهبرانش را منتشر کند که مصدق را لجان مال کردند . چرا راه دور ؟ همین حالا هم میگویند مصدق مقصر بود ! شوروی ایا جلوی کودتا ایستاد ؟ آیا مثل قضیه آذربایجان اشغال کرد ؟ آیا طلاها را به دولت کودتا نداد ؟
مقایسه کنید با خلیج خوک ها ! با ویتنام ! با کره ! با آبخازیا ! ....
فرخ ( نفوذی چپ روسی در رادیو فردا ) عمویی (ارتشی بیسوادی که هنوز از استالین و شوروی حمایت میکند ،) الهه بقراط (نفوذی چپ روسی در کیهان لندن ، ) ف تابان (نفوذی چپ روسی در ملیون توده ای )و ..... همگام با هم این طرح جدید ضد ملی را پیش میبرند . آنها چهره ضد ایرانی خودشان را که در مقابل مکتب ایرانی جنجالی مشایی و جمهوری ایرانی مورد در خواست مردم در راهپیمایی ها رنگ باخته و رو شده را دارند با این جنجال تازه مثلا پاک میکنند . همین چند وقت پیش بود که روسیه و پوتین و مدودوف را یهودی خواندند تا استالین را تبره کنند . اما مسخره بود نگرفت !
همه دعوا سر مذاکره است . اینها میخواهند مانع هر گونه مذاکره ای بین رژیم و امریکا شوند از طریق عوامل پنهانشان در خط امام و حکومت و عوامل نقابدارشان در احزاب و رسانه های غیر روسی و عوامل آشکارشان در رسانه های روسی .
چپ روسی اخلال گر است . در زمان مصدق اخلال میکرد . شهر را آشوب میکرد . همه را ترسانده بود . شاه را ، امریکا را ، روحانیت را ترسانده بود از خطر اشغال ایران توسط کودتاچیان توده ای با حمایت شوروی ! چون بزرگنمایی میکرد از نفوذش در ارتش . در احزاب سیاسی ، در حمایت ارتش سرخ ، ... مصدق را لجن مال میکرد . عامل امریکا می دانست . چطور مصدق میتوانست به آنها اعتماد کند انهم در ۳ روز تغییر ۱۸۰ درجه ای ؟ مگر کمونیست ها به احزاب طرفدار غرب اعتماد میکنند ؟
مصدق اگر کودتاچی بود که ارتش به خیابان میاورد. به این فراماسونری روسی باج میداد . با شوروی می ساخت . شعار نفت شمال هم باید ملی شود نمیداد .
ارتجاع سرخ و سیاه عامل و زمینه ساز کودتا بودند و امریکا و انگلیس و شوروی موافق .
سلام نمرديم ديديم آقاي گنجي هم عارف شده خوب الحمدلله
-- بدون نام ، Aug 21, 2010 در ساعت 01:59 PMآقای گنحی، به نظر شما:
-- شاهرخ خان ، Aug 21, 2010 در ساعت 01:59 PM"روابط ویژهی دولت آمریکا و دولت اسرائیل، یکی از موانع گذار به دموکراسی در منطقهی خاورمیانه است". در عراق هر روز یک گروه گروه دیگری را ( مردم بیگناه) را منفجر می کند. این آدم کشی ها در عراق نتیجه سیاست آمریکا و اسرائیل است؟ اسلام در برخورد با مدرن بنیاد گرا می شود، با آمریکا، بدون امریکا
با تشکر از زحمات شما
ايا فايل صوتي يا تصويري اين جلسه هم وجود دارد ؟؟ و اگر هست چطور مي توانيم دانلود کنيم؟
-- ahora ، Aug 21, 2010 در ساعت 01:59 PMسلام
-- بدون نام ، Aug 21, 2010 در ساعت 01:59 PMمتاسفم براي شما كه در انجا نشسته ايد وتحليل ميكنيد شما مردم متدين ايران را نشناخته ايد
بسیار شیوا نوشته اید آقای گنجی عزیز
-- هما ، Aug 21, 2010 در ساعت 01:59 PMمتاسفم براي كساني كه يك دهم گنجي سواد ندارند و يك هزارم اين آدم براي آزادي زجر و زندان و سختي نكشيده اند ولي تا اين آقا يك حرفي مي زتد (كه معمولن مستند و تحليلي و عميق هم هستند ) عده اي شروع مي كنند به داوري هاي ناروا و به رخ كشيدن گذشته آقاي گنجي - كسي كه از زمان خميني با خميني مشكل داشت و مريد و سرسپرده نشد -
-- كاوه ، Aug 21, 2010 در ساعت 01:59 PMشايد برخي از اين كامنت ها از همان بسيجي هاي مامور است.
شوروی ،امریکا و انگلیس در مورد کودتا توافق داشتند .
-- بدون نام ، Aug 21, 2010 در ساعت 01:59 PMنظرات گنجی در این سخنرانی تقریبا جامع و خلاصه همه نظرات و اندیشه هایش بود که در مقالات قبلی منتشر شده بود و خوانده بودم. پروژه روشنفکری گنجی در اینجا به صورت فشرده مطرح شده است. بخشی از سخنرانی البته متوجه پاسخ به نقد کسانی است که گنجی را وقت ناشناس می دانند و می گویند ایا الان وقت مطرح کردن مباحث دین ستیزانه است؟ گنجی می گوید که اتفاقن گذار ما به دموکراسی از همین مسیر می گذرد.
-- ناصر ، Aug 21, 2010 در ساعت 01:59 PMنکته جدید در این سخنرانی برای من، تشبیه فقیهان به باستان شناسان بود.
به سلامتی اکبر گنجی،