رادیو زمانه > خارج از سیاست > اندیشمندان فلسفه > گناه بدهیای است که باید پرداخته شود | ||
گناه بدهیای است که باید پرداخته شودترجمهی حمید پرنیانرسالهی دوم، بخشهای یک تا ۷ خلاصه رسالهی دوم کتاب «تبارشناسی اخلاق» با بررسی اهمیت توانایی ما برای قولدادن و پیمانبستن آغاز میشود.
قولدادن نیازمند این است که اولن حافظهی قویای داشته باشیم – یعنی اینکه رخداد مشخصی نباید فراموش شود – و دومن به آینده و توانایی قولدهنده در برآوردکردن قول اطمینان داشته باشیم. میزان اطمینانی که به آینده و به توانایی قولدهنده داریم را باید سنجید یا که پیشبینی کرد، و البته باید قوانین یا آداب مشترکی بین افراد یک جامعه در مورد قولدادن وجود داشته باشد تا بتواند رفتارهای آنها را کنترل کرد. پس، جامعه و اخلاق در خدمت پیشبینیکردن ما هستند، و همچنین در خدمت اینکه به ما اجازه دهند تا قول بدهیم. این روند پیچیده، در غایت خودش، به ایدهی «فرد خودحکومتگر» منجر میشود؛ خودحکومتگر کسی است که میتواند قول بدهد، نه به اینخاطر که آداب و رسوم وی را مجبور به قولدادن میکند، بلکه فرد آقا و صاحب ارادهی آزاد خودش است. بنابراین، فرد خودحکومتگر در قبال آزادبودناش، با مسوولیت مهیب و ترسناکی روبهروست؛ ما این حس مسوولیت را «وجدان» مینامیم. نیچه بعد از بررسی مفاهیم قولدادن و وجدان، به مفاهیم گناه و «وجدان بد» میپردازد. نیچه میگوید گناه هیچ ارتباطی با پاسخگویی یا امر بداخلاقی ندارد. گناه، بدهی است. مجازات بر اساس گناه داده نشده است، بلکه مجازات صرفن یک انتقام است؛ اگر کسی نتواند قولی که داده را انجام دهد انگار قرضی گرفته و برنگردانده است. از این رو مستحق مجازات است. اگر طلبکاری نتواند لذت بازپسگرفتن پولاش را داشته باشد، میتواند لذت آسیبرساندن به بدهکار را داشته باشد. حافظهای که نیچه قبلن بهاش اشاره کرد اینجا معنی پیدا میکند؛ همهی مجازاتها و ستمها برای این است که نگذارد ما قولی که دفعهی بعد میدهیم را فراموش کنیم. نیچه خاطرنشان میکند که رنجدادن دیگران، لذت بزرگی است – و نیچه این لذت را «جشن» مینامد. ما خاستگاه وجدان و گناه و وظیفهی اخلاقی را در جشنِ ستمکردن پیدا میکنیم. نیچه، با اشاره به ستمرانی فرهنگهای کهن، میگوید گرچه رنجبردن مخالف زندگی است اما رنجدادن بزرگترین جشن زندگی است. نیچه میگوید تنفری که ما از رنجبردن داریم، از یک طرف همان نفرتی است که ما از غرایزمان داریم و از طرف دیگر نفرت ما از این است که هیچ احساسی برای رنجبردن نداشته باشیم. رنجبردن، نه برای باستانیان و نه برای مسیحیان، بیمعنی و فاقد احساس نبود؛ رنجبردن همیشه خوشی داشت و توجیه میشد. نقد وقتی که ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم و کارکردهای اجتماعی داریم پس مفاهیم گناه و وجدان خیلی مهم و اساسی میشوند و ما تمایل داریم که خاستگاه این مفاهیم را در آسمانها ردگیری کنیم. نیچه میگوید که هیچ نقطهی آغازینی برای خاستگاهها وجود ندارد، درست مثل خود انسان که زادهی یک تحول و تکامل تدریجی است. این امر در مورد خاستگاه گناه نیز صادق است. «گناه» امروزه با پاسخگویی و مسوولیت گره خورده است؛ شما گناه میکنید چون میتوانید و باید جور دیگری رفتار کنید (و گناه نکنید). اگر خاستگاه گناه را بشناسیم آنگاه میبینیم که پاسخگویی و مسوولیت، که با مفهوم ارادهی آزاد در ارتباط است، با «گناه» هیچ ارتباطی ندارد. «گناه» از دید نیچه صرفن بدهیای است که باید پرداخته شود. در واقع «ارادهی آزاد» ابداع جدیدی است که اخلاق بردگانی به وجودش آورده است. مجازات، از منظر اخلاق بردگانی، اعمال میشود فقط و فقط به این خاطر که متخلف و گناهکار میتوانسته جور دیگری عمل کند (و گناه نکند). اگر کسی آزاد نباشد که رفتار کند (یعنی یا دیوانه باشد، یا مجبور بوده باشد و یا تصادفی تخلف کرده باشد) مجازات نمیشود. نیچه میگوید مردم مجازات میکنند چون از مجازاتکردن دیگران لذت میبرند. اگر شما نتوانید به قولی که به من دادهاید عمل کنید من دستکم میتوانم از خردکردن و لتزدن به شما لذت ببرم. گناه، در اینجا، همان بدهی است؛ اگر شما قولی بدهید، در واقع به من بدهی دارید. اگر هم به قولتان عمل نکنید من باید بدهیام را از شما هرجور که شده پس بگیرم. اخلاق مدرن، ما را در باتلاقی به نام «وجدان بد» فرو برده است؛ ما پیوسته خودمان را ورانداز میکنیم و درمورد خودمان داوری میکنیم تا مطمئن شویم که به طرز شایستهای داریم رفتار میکنیم. امروزه ما از خوشی و شادی بیبهرهایم و این به آن خاطر است که ما در باتلاق مفاهیم «رفتارهای ناشایست» و «گناه»ی که خودمان ساختهایم فرو رفتهایم. در دوران باستان، مردم از محدودیتهای اخلاقی آزاد بودند و آزادانه زندگی میکردند و به خودشان زحمت نمیدادند که ببینند آیا مطابق اخلاق رفتار میکنند یا نه. و برای همین است که بیشتر از ما خوش و شاد بودند. البته نیچه وقتی دارد در مورد گذشته حرف میزند و دربارهی گذشته قضاوت میکند کمترین مدرکی برای این مدعای خویش نمیآورد. از این نظر بسیار شبیه به فروید است؛ تخیلات فروید هم از دقت دانشگاهی و شواهد تجربی چندانی برخوردار نبود. http://www.sparknotes.com/philosophy/genealogyofmorals بخش پیشین • برهها، پرندگان شکاری، و نیچه |
نظرهای خوانندگان
هر روز صبح در کنار چک کردن ایمیلم حتما یه سری به صفحه اندیشه رادیو زمانه می زنم...
-- علیرضا ، Jul 20, 2010 در ساعت 03:59 PMپاینده باشید همتون
عالیه
با درود
-- چوبین ، Jul 21, 2010 در ساعت 03:59 PMاین اواخر ار نیچه نقل آوردن مد شده است. علت رجوع نویسندگان به نیچه فهمیدن آسان این فیلسوف (بیشتر زبان شناس) است. برعکس فیلسوفان دیگز نیچه یک سیستم فلسفی ارائه نداده است و فلسفه این فیلسوف یشتر در گفتار های کوتاه خلاصه شده است. جالب اینجا است که این گفتار های مختصر نیچه بیشتر اوقات در تضاد با یک دیگر نیز هستند، بدین معنا که اگر نویسنده ای مخالف جنگ باشد می تواند از نیجه یک نقل قول بیآورد و نویسنده ای که موافق آن باشد نیز می تواند به نیچه رجوع کند. نیچه موافق و مخالف عشق بود، موافق و مخالف طبقه گارگر، موافق و مخالف مسیح. نیجه در یک نامه خود را با مسیح مقایسه کرده که مانند مسیح به صلیت کشیده شده است. بزبان ساده تر: بگو چه میخواهی من یک نقل قول از نیچه در اختیار تو می گذارم.
خوب دوست عزیز چرا باید خواننده را به درد سر بیندازیم، یعنی خواننده را باید راحت بگذاریم و مثلن به جای وجدان بد از همان عذاب وجدان استفاده کنیم که جا افتاده است مگر این که مراد شما چیز دیگری باشد.
-- علی ، Jul 21, 2010 در ساعت 03:59 PMعلی، «عذاب وجدان» چیز دفعتی و حادی است. مثلا شما امشب به خاطر عملی که امروز انجام دادید عذاب وجدان میگیرید. منظور از «وجدان بد» یا «وجدان خراب» اما حالتی است که کل رفتار و ذهنیت یک نفر یا اصولا کل یک فرهنگ بدان دچار میشود. از دست دادن حالت معصومانه و بچهواری است که انسان نگران ارتکاب گناه یا کار غیراخلاقی نیست، بلکه مستقیما در حال بازی با زندگی بر اساس امیال و نیروی زیست خود است.
-- شروین ، Jul 21, 2010 در ساعت 03:59 PM