رادیو زمانه > خارج از سیاست > اندیشمندان فلسفه > «بدن» از دید دلوز | ||
«بدن» از دید دلوزترجمهی حمید پرنیان«بدن»، از دید دلوز، هرچیزی است که دارای اجزا باشد، اجزایی که رابطهی مشخصی با یکدیگر دارند. بدن، توانش آن را دارد که از سوی بدنهای دیگر تحت تاثیر قرار گیرد. بدن انسان، فقط یک نمونه از چنین بدنی است؛ بدن حیوانات هم نمونهی دیگری است. اما بدن میتواند یک گروه از انسانها باشد، میتواند یک مجموعهی نوشتار باشد، یک حزب سیاسی باشد، یا حتی یک ایده باشد. آنچه بدن را تعریف میکند نه مادیت یا جسمانیتاش است، نه فضایی که اشغال کرده است، و نه حتی ساختار انداموارهاش. رابطهی بین اجزا و کنشها و واکنشهای بدن با محیطاش و محیط درونیاش مشخصه و تعریفکنندهی بدن است. اجزای بدن بسته به نوع بدن متفاوت هستند: اجزای یک چیز مادی، مانند صخره، بخشهای خرد مادی آن است. و اجزای یک گروه اجتماعی افرادی است که در رابطهی مشخصی با یکدیگر قرار گرفتهاند. روابط و تعاملهای اجزا رویهمرفته رابطهی مسلطی را شکل میدهند، [رابطهی مسلطی] که بیانکنندهی «ذات» یا همان «قدرت بهوجودآوردن بدن» است. بدن زمانی به وجود میآید که اجزا وارد رابطهی مشخصی شوند که بدن را تعریف میکند، و این رابطه دقیقن همان ذات یا قدرت بهوجودآوردن بدن است. طبیعت هم که دربردارندهی همهی مولفهها و روابط است، خودش یک بدن است؛ طبیعت، نظامی از روابط است، روابطی که بین اجزا برقرار است. دلوز از باروخ اسپینوزا این جمله را نقل میکند: «هیچکس نمیداند که بدن چه کاری میتواند انجام دهد.» زمانی یک چیز قدرتاش افزون میشود یا قدرت آفرینندگیاش بیشتر میشود که بیشتر تحت تاثیر و تغییر قرار گیرد. چیزهای متفاوتی به شیوههای متفاوتی بدنها را تحت تاثیر و تغییر قرار میدهند؛ بدنها با توجه به میزان تحت تاثیر و تغییر قرار گرفتنشان از سوی بدنهای دیگر است که تعریف میشوند؛ [در واقع سووال این است که] چه چیزی میتواند بر بدن تاثیر بگذارد و چه چیز نمیتواند، و آن چیزی که میتواند بر بدن تاثیر بگذارد تا چه اندازه میتواند تاثیر بگذارد. بدنی ممکن است نتواند حتی کمترین تاثیری بپذیرد و بدنی دیگر ممکن است به بیشترین میزان تاثیرپذیری برسد و انگار که اشباع شده باشد و نتواند بیشتر از آن تاثیر بپذیرد. بدنی که از سوی بدن دیگر چنان تحت تاثیر و تغییر قرار میگیرد که روابط اجزایاش تغییر یابد، یک بدن منفعل است؛ اگر بدنی با بدن دیگر ترکیب شود یا با بدن دیگری «ساخته شود» و قدرت تاثیرپذیری بدنی که تحت تاثیر است را افزایش دهد، آن بدن به جایگاه بالایی از فعالیت میرسد و خوشی را تجربه میکند؛ اگر هم این ترکیب یا ساختهشدن از قدرت تاثیرپذیری بدنِ تحت تاثیر بکاهد، آن بدن تجربهی ناخوشی یا غم خواهد داشت. البته غیرممکن است که از پیش بدانیم آیا نحوهی ترکیب این بدنها با روابط اجزای هر یک از آن دو بدن هماهنگ است یا نه. تاثیر این ترکیب چه این باشد که قدرت کنشورزی و تاثیرپذیری بدن را افزایش دهد چه این باشد که آن را کاهش دهد، دستآخر بدنی بدن دیگر را تحت تاثیر قرار میدهد یا نتیجه و اثری را در بدنی دیگر تولید میکند. این ترکیبشدن دو بدن با یکدیگر، گاهی منجر به دگرگونی یکی از بدنها میشود (مانند وقتی که غذا جذب بدن میشود یا وقتی که زهری بخش زندهای از بدن را خراب میکند)، گاهی هر دو بدن دگرگون میشوند و اجزای هر دو بدن رابطهای متقابل مییابند و این رابطه، بر اجزای هر دو بدن مسلط میشود (مانند وقتی که دو سلول لنفاوی و کیلوس به هم پیوند میخورند تا خون را شکل دهند و خون ماهیت متفاوتی از ماهیت اجزای هر دو سلول دارد)؛ و گاهی هم ترکیب دو بدن، رابطهی اجزای آن دو را باقی میگذارد اما هر دو جزوی از یک کل میشوند. نتیجهی رابطهی این ترکیب سوم همانا «فرد جمعیشده» است؛ این رابطه دارای قدرت جمعیشدهی تاثیرپذیری است و منجر به تاثیرات جمعی یا اجتماعی میشود. The Deleuze dictionary. Edited by Adrian Parr. Columbia University Press, 2005. |
نظرهای خوانندگان
آقای پرنیان،
-- بدون نام ، Apr 11, 2010 در ساعت 11:40 PMشما سعی کرده اید که آن چه را دلوزه نوشته توضیح دهید ولی به نطر من( یعنی خواننده ای که با این نوع بحث آشنا است)، متن شما قابل درک برای خواننده متوسط ایرانی نیست، آیا بهتر نیست که به جای خلاصه کردن حرف های این فیلسوف متن او را ترجمه کنید. من برای زحمت شما خیلی ارزش قائلم و می توانم سختی نوشتن این نوع مطالب پیچیده را حس کنم.
با تشکر
فروغ
اصولا سئوال اینجاست چنین مطالبی چقدر برای یک رسانه عمومی، آن هم وب سایت، مناسب هستند؟ هر مطلبی باید رسانه خاص خود را داشته باشد. مخاطب شناسی و شناخت دقیق از طبیعت رسانه، از مهمترین وظایف گردانندگان یک رسانه است. در ایران هم گاهی به وفور می امدند و چنین مطالبی را در یک روزنامه یا مجله پر تیراژ با مخاطب عمومی می گذاشتند. به این ترتیب ژانر یا گونه ای به نام فیلسوفان روزنامه ای به وجود آمد. به نظرم اگر کسی می خواهد فلسف را معرفی کند باید یک سایت به زبان ساده برای این مقصود درست کند. .و گرنه درج چنین مطالبی در سایت هایی با رویکردهای عمومی سیاست و فرهنگ، چندان مناسب نیست
-- بدون نام ، Apr 11, 2010 در ساعت 11:40 PMآخر انتشار این متن کوتاه بی سر و ته و نامفهوم چه حاصلی دارد؟ قرار است خواننده ازین چه بفهمد؟ اسنوبیسم جناب حمید پرنیان که باید تاکنون با مقالات پیشین اش درین سایت ارضا شده باشد. دیگر نیازی به دلوز بازی، آنهم به این شکل مسخره نبود.
-- رامین ، Apr 11, 2010 در ساعت 11:40 PMآقای پرنیان، دست شما درد نکند. عدم شناخت بدن، فردیت آن و چگونگی جمع بدنها، و تحقیر و تجاوز به آن؛ شاید مهمترین شاخص فرهنگی ما بوده و هست.
-- بدون نام ، Apr 12, 2010 در ساعت 11:40 PMاز روشنگری شما متشکرم
همین که اینقدر اظهار نظر در این رابطه شده نشان می دهد که کاری درخور توجه بوده. این سایت یک جنگ است همه چیز در آن است و اتفاقا کار خوبی ست، البته این نوشته می توانست هموارتر باشد.
-- بدون نام ، Apr 12, 2010 در ساعت 11:40 PMانقلابی سبز
آقای پرنیان! نخست اینکه body در انگلیسی، و حداقل در ترجمه انگلیسی کتاب دلوز، در معنای بدنه است و نه بدن. دو، دلوز body را در معنایی استعاری به کار برده است. مهمترین آنها اصطلاح body without organs (تن بدون عضو) است. او این اصطلاح را برای سرمایه داری بکار میبرد. اینکه میگوید تن بدون عضو فقط در فکر منافع خود است و با خواهشها و تمناهای انسان کاری ندارد و دایم آنها را به تغییر مسیر وامیدارد تا منافع خود را کسب کند، خیلی ساده در معنای کارکرد سیستم عظیم سرمایه داری است که دایم تمناهای جنسی را بدل به خواهشهایی برای خرید مثلا ماشین میکند تا با خرید ماشین به منافع خود برسد. اما چرا دلوز از استعاره ها برای بیان استفاده میکند؟ بخاطر این است که بتواند کارکرد قدرت را در دو محور عمود و ریزومتیک (افقی) از طریق تصویر استعاره ساده و قابل بیان کند.
آنچه شما اینجا نوشته اید شیر بی یال و دم و اشکم است که نه دلوز را معرفی میکند و نه راهی برای آشنایی به اندیشه های او میگشاید. برای ترجمه بجز شهامت سواد و آشنایی به مطلب مورد ترجمه نیز لازم است.
----------------------------------------------
خانم فرهمند
ممنون از مشارکت تون
همونطور که خودتون هم ملاحظه می کنید این مدخل، مربوط به مراد دلوز از بدن ه، و نه بدن بی ارگان. اگر عمری باشه حتمن به این مدخل هم خواهم پرداخت و این مدخل رو که مفهوم اساسی دلوزی است ترجمه خواهم کرد
شاید مراد دلوز از تن بی ارگان همونی باشه که شما فرمودید اما منظور دلوز از مفهوم تن هر چیزی ه که دارای اجزا باشه و اجزا در ارتباطی ویژه قرار بگیرن و همین ارتباط درونی و بیرونی با تن های دیگر ه که ماهیت تن رو می سازه و اصلن تن رو می سازه.
فکر می کنم این نشانه ی شلختگی یا سوگیری فکر شماست که مفهوم تن رو با با مفهوم تن بی ارگان خلط کردید.
این شیر بی یال و شکم، ترجمه است، نوشته نیست. بنده در این حد نیستم که سرمستانه بیام و خودم رو دلوزشناس بدونم، و فکر می کنم در ترجمه موفق بودم.
و دست آخر هم ای کاش فرق بدن و بدنه رو می گفتید تا منظور شما از این که بادی دقیقن به چه معناست روشن تر می شد و از این ابهام در می اومد
به ترین ها
-- آذر فرهمند ، Apr 12, 2010 در ساعت 11:40 PMحمید پرنیان
پیش از هر چیز بد نیست ماخذ و نویسنده مقاله را بنویسید که خواننده ها در صورت علاقه آنها را بخوانند و مثلا با ترجمه شما مقایسه کنند. بعد هم بد نیست از نویسندگان این فرهنگ بپرسید چطور ممکن است اصطلاح دلوز از بدن را بنویسند بدون آنکه کمترین اشاره ای به "تن بدون عضو" و کاربردش در کتاب معروف او آنتی اودیپس کرده باشند. دو، کتاب آنتی اودیپس از دلوز - گاتاری را بخوانید تا مفهوم بدن از دید آنها برایتان روشن شود. دلوز و گاتاری اینجا در یک ضد گفتمان با بحث فروید درباره مسئله بدن و تمنا صحبت میکنند و اینکه چگونه بدنه بزرگ و سیستمیک تمناها را در جهت خواسته های خود منحرف (sublimate) میکند. سوم، چشم تفاوت بدنه و بدن را برایتان عرض میکنم. در انگلیسی یک واژه برای دو واژه فارسی بدن و بدنه هست (body). بدن برای ما همان تن زنده است و بدنه تنی که زنده نیست اما شبیه به یک دستگاه کار میکند. مثلا میگوییم بدن انسان و بدنه ماشین یا بدنه حزب. در انگلیسی در هر سه مورد فقط واژه body بکار میرود. حالا اگر دلوز - گاتاری در مورد بدن بدون عضو سخن میگویند طبعا ترجمه آن به فارسی میشود بدنه بدون عضو. البته چون این اصطلاح را به صورت استعاری بکار میبرند میتوان بدن بدون عضو یا تن بدون عضو خواند، اما باید متوجه معنای اصلی آن یعنی بدنه ای بودن آن هم بود و آن را به گونه ای در بحث به خواننده منتقل کرد. چهار، خط ابزار نمایش آوایی زبان است نه ابزار نمایش عناصر صرفی و دستوری آن. هیچ خطی نمیتواند همه این وظایف را بر دوش بکشد. اینقدر نمیخواهد با این جدانویسی احمقانه مثلا نمایش مدرن بودن بدهید. آنهایی که ادعای این گونه اصلاحات را میکنند بروند ببینند خط انگلیسی یا فرانسوی و آلمانی نمایش آوایی زبان است یا نمایش صرفی و دستوری آن و کدام زبانشناسی در این زبانها این گونه اصلاحات را پیشنهاد میکند، بویژه در انگلیسی و فرانسه که خطهایشان از خط فارسی به مراتب بدتر هستند. از آن مهمتر خط قرارداد است و هر کس نمیتواند به سلیقه خود املای واژه ها و شیوه نگارش آنها را بر هم بزند. اگر این کار را ادامه دهید سیستم نیم بند موجود را هم به هم خواهید زد.
-- آذر ، Apr 13, 2010 در ساعت 11:40 PMبسیار عالی بود
خیلی خوب خلاصه و مفید
ولی ای کاش این کار به طور مستمر و پروژه ای انجام گیرد.
-- علیرضا ، Jun 17, 2010 در ساعت 11:40 PM