تاریخچهی فلسفهی خنده - دو (پایانی)
خندهی کارناوالی؛ نقد فرهنگ غالب
ایگور کریچتافوویچ ترجمهی حمید پرنیان
هنری برگسُن دربارهی معنی اجتماعی خنده بررسی دقیقی کرده است. وی، برخلاف افلاتون، کارکرد عمدهی خنده را بهبود جامعه میداند. فرد خندان همهی معانی و مقاصدی که بیرون از گروه اجتماعی است را از دست میدهد. خنده به چیزی که انسان است یا میتواند با انسان در ارتباط باشد مربوط است. برگسن باور دارد که فرد منزوی و تنها هرگز نمیخندد.
برگسن میگوید: «ما بیش از یک فلسفهی خنده داریم. هر تاثیری که امر کمیک میگذارد متضمن یک تناقض است. آنچه ما را میخنداند امر پوچی است که به شکلی واقعی تحقق یافته است، یعنی یک پوچی ملموس است. پوچیای آشکار است که یک لحظه میپذیریماش اما بعد بیدرنگ برطرفاش میکنیم».
کمدی ضرورتن انسانی است (یعنی ما به افراد یا چیزهایی که آنها انجام میدهند میخندیم)، خنده عملی مغزی است (یعنی ما باید از ابژهی خنده فاصلهای عاطفی داشته باشیم تا بتوانیم بخندیم)، و خنده دارای کارکرد اجتماعی است. برگسن میگوید: «ما برای اینکه خنده را بفهمیم بایستی آن را در محیط طبیعی اش که همانا جامعه است قرار دهیم، خنده بایستی به نیازهای مشخصی از زندگی واکنش نشان دهد. خنده بایستی اهمیتی اجتماعی داشته باشد».
روابط منطقی ما را نمیخندانند. ما باید دنبال توصیفکردن روندی باشیم که با مشاهدهی امر پوچ آغاز میشود و با خندیدن پایان میپذیرد. برگسن نمیکوشد که توصیفی روانشناختی از خنده ارایه کند، بل خنده را یک «رفتار اجتماعی» میداند که کارکرد ویژهای در جامعه دارد.
جامعه با کنترلکردن انگیزشهای ضداجتماعی ما میخواهد زندگی اجتماعی را هرچه صلحآمیزتر کند؛ درام ما را مجبور میکند که خودمان را وارسی کنیم و هرچیزی را که مناسب جامعه نباشد پنهان کنیم. اما کمدی، برعکس درام، به گرایشهای ضداجتماعی ما اشاره دارد و ما را دعوت میکند تا به آن گرایشها بخندیم. بنابراین درام و کمدی، هر دویشان، به جامعه خدمت میکنند و ما را تشویق میکنند تا آن گرایشهای ضداجتماعی را اصلاح کنیم.
رابرت پروواین در یکی از پژوهشهای تجربیاش از ۷۲ دانشجو خواست تا نشریهی طنزی به دست بگیرند و یادداشت کنند که چهزمانی خندیدهاند و آیا در تنهاییشان خندیدهاند یا که در یک موقعیت اجتماعی. نتیجه نشان داد که بیشتر دانشجویان در موقعیت اجتماعی خندیدهاند. پروواین هم مانند برگسن نتیجه میگیرد که خنده عملن در تنهایی و در نبودِ مخاطب زده نمیشود.
هنری برگسن
اما انتقادی هم میتوان به نظریهی برگسن ایراد کرد؛ اگر من جورابی را توی یخچال بگذارم خندهدار است، در صورتی که جوراب انسان نیست. کوئیستلر میگوید خنده هیچ هدف خاصی ندارد، و هیچ ربطی به تنازع برای بقا ندارد. خنده، یک بازتاب منحصربهفرد است، که هیچ کارکرد زیستشناختی خاصی ندارد. خنده ما را از ترسی که از محدودشدن آزادیمان داریم رها میسازد.
چارلز داروین کالبد انسان و عضلههای چهرهی میمونها را بررسی کرده و صدای خندهها را واکاویده است. برخی از صداها هستند که موجب جذب جنس مخالف میشود. صدای لذت و خوشی از صداهای ترس و وحشت خیلی متفاوت هستند. داروین میگوید در همهی فرهنگهای انسانی لبخند نخستین مرحله از خنده است. بعد لبخند تبدیل به ابراز مستقلانهی خوشی میشود.
گئورگ هگل مزاح را شکلی از اندیشیدن میداند. حتی اگر مزاح هیچ ایدهای نداشته باشد باز هم شامل تناقضات است و اجازه میدهد که ایدهها از طریق تناقضات بدرخشند و ابراز شوند. این تناقضاتِ بین واقعیت و نمود، همان وجه مشترک مزاحهاست.
میخاییل باختین
میخاییل باختین از شوخیهای مردمی و شکلهای خنده توضیحی فرهنگی میدهد. مصریها اهرام ثلاثه را ساختند و یونانیان تیاتر را، اما فرهنگ مردمی کارناوال را ابداع کرد. خندههای کارناوالی و بزمی مهمترین نقش را در تاریخ کمدی بازی میکنند. باختین میگوید که خنده دربردارندهی تاریخ یک جامعه و همچنین تصویری از دنیاست.
خنده، از دیدگاه باختین، رخداد شدیدن پویایی است؛ همزمان ذهن و جسم را به جنبش درمیآورد. خنده، تکانهای است که هم بیپرواست و هم طغیانی است. اینکه میگویند «توفان خندهها» تصادفی نیست. خنده وضعیتی ایستا نیست، بل وضعیت گذار است؛ و تمام افسون خنده به همین آنیبودگیاش است. خنده ما را از ناآزادی به آزادی گذار میدهد.
خندهی کارناوالی هم متوجهی بازیگران است و هم تماشاگران. یعنی خود بازیگر، تماشاگر نیز هست. کارناوال از زندگی روزمره جدا نیست؛ کارناوال را نباید رخدادی دانست که فقط در روزهای تعطیل و در مناسبتهای خاصی روی میدهد.
کارناوال، آیینی است که اجرا میشود تا فرهنگ غالب جامعه را به چالش بکشد
در واقع کارناوال، آیینی است که اجرا میشود تا فرهنگ غالب جامعه را به چالش بکشد. یعنی کارناوال آیین فرهنگ غالب و ستمگر نیست، بل آیینی است که به مردم تعلق دارد. به همین خاطر است که میتواند تاثیری ویرانگرتر و ماندگارتر از انقلاب داشته باشد. مردم در کارناوالها خود را نیز نقد میکنند.
خلاصه کنیم؛ خندهی کارناوالی سنت را نمیپذیرد و به آینده نگاه میکند، با تمسخر و لودگی فرهنگ غالب را نقد میکند، تن در کارناوال به میدان اجتماعی میآید، و با آوردن تن به میدان اجتماعی، دیدگاههای الهیاتی را به چالش میکشد.
Igor Krichtafovitch; Humor Theory: Formula of Laughter. 2006, Outskirts Press.
بخش پیشین
• فلسفهی خنده
|
نظرهای خوانندگان
مقاله و برگردان خوبی است حمید جان. بحثی دیگر و خوب. من چند سال پیش بر کتاب رضا قاسمی (وردی که برهها میخوانند) نقدی نوشته بودم که یک بخش آن در باب معانی خنده و طنز است که اینجا یک تکه آن را میزنم تا شاید به رشد بحث کمک کند. یا دوستان میتوانند در این باب به کتاب دوم الکترونیکی من «اسرار مگو» مراجعه کنند که یک نگاه ستایشگرانه به زمین، خنده و هیچی و رقص تشریح میکند. مرسی حمید. امیدوارم به تشریح جنبه روانکاوانه بحث نیز کمک کند البته اينجا براي طرح بهتر بحث دو سه جمله به آن اضافه کردم
خنده بقول باختین:« نه شکل خارجی که شکل درونی حقیقت است. نه تنها ما را از سانسور خارجی، بل پیش از هر چیز از سانسور درونی نجات می دهد. انسان را از ترس، از تقدس، از ممنوع شدهها، از حکومت گذشته و قدرت که در طول هزاران سال دز درونش شکل گرفته اند می رهاند. خنده اصل مادی و جسمانی را زنده و تثیبیت می کند. چشم را بر هر چیز تازه و به آینده می گشاید(23).».
از طرف دیگر خنده و طنز، شکل سمبلیک و بهترین شکل سمبلیک قتل روایت کهن ، اخلاقيات و حقايق مقدس و يا متاروايتهاي نوين است. خنده نماد بلوغ انسانی و عبور از خشم ادیپالی به پدر و ميل پدرکشي کور است.ن اينجا پدرکشي به صورت کشتن حقايق و نگاههاي مطلق و دست يابي به نگاه فردي و سمبوليک صورت ميگيرد. به صورت عبور از پدر جبار و مطلق گرا و دست يابي به رابطه پارادکس همراه با احترام و نقد و خنده ميان فرد سمبوليک و خندان و پدر سمبوليک صورت ميگيرد. با خنده نه انسانها بلکه افکار خشن و سيستمهاي فکري بنيادگرا و ديکتاتورمنش به قتل ميرسند و دروغشان برملا ميشود. بنابراين خنده ( به ويژه دز حالت طنز و شوخ چشمي) از دست یابی به نگاه فردی خویش و حکایت از توانایی تبدیل نگاه پدر و مادر به قدرت درونی خویش می کند. ازينرو انسانهاي دوران رنسانس از قهقه زدن و ريسه رفتن خوششان نمي امد و آن را به تصوير نمي کشيدند بلکه از خنده سبکبالانه کسي که به قهقرا نگريسته و از آن گذشته است و يا از لبخند زيبا و مرموز موناليزا تصوير مي کشيدند.از اینرو بقول نیچه،. عنصر نهایی طنز و خنده را که نیز بخوبی دیده میشود، بایستی به کمک فروید و روانکاوی شناخت. فروید در مقاله ( شوخی) می گوید که تفاوتی میان شوخی، جوک و شوخ چشمی و طنز است. در حالت جوک، لطیفه یا متلکی مثل ما شاهد آن هستیم که ناخودآگاهی از حالت کمدی و شوخی و از زبان سمبلیک سوژه یا «من» استفاده می کند، تا به بیان اصل لذت خویش و بیان فانتزیهای اروتیکی و خشونت آمیز خویش بپردازد. به ارضای فانتزیهای خویش و لذت خویش دست یابد، بدون آنکه این بیان توسط «فرامن» و یا «من» سانسور شود. اینگونه کلمه که در خویش هم میل اروتیکی و هم میل کانیبالی دارد، می تواند با کمک لحن جوک ماب و متلک وار خویش را بیان کند. زیرا اگر جدی بگوید می خواهم جگرت را بخورم، سریع سرکوب بیرونی و درونی می شود. (بزبان طنز) جواب حرفش را حدااقل با یک بمباران درونی با احساس گناه و یک سیلی از طرف مقابل و حدااکثرش زندانی شدن در تیمارستان اجباری به عنوان کانیبال می گیرد. در قالب لطیفه یا جوک، ناخودآگاهی میتواند این فانتزیهای خویش را بیان کند و به ارضای تمنای خویش دست یابد. از اینرو جوک و لظیفه، متلک بطور معمول یک محتوای خیالی و نارسیستی و روبنایی سمبلیک دارد. مثل کلمه ایرانی و لذت پنهان زبان و انسان ایرانی در حین فکر کردن، کار کردن، لذتی نارسیستی از این کردن پنهان و هراسش از فکر دادن، کار دادن، حال دادن. چه برسد به توانایی فکر ردوبدل کردن و دادن.( آیا بزبان طنز میان توانایی عدم دیالوگ و این هراس از دادن و تن دادن به دیگری نیز پیوندی هست؟. از یاد نبریم حتی رابطه دگرجنس خواهانه میان دو جنس مخالف نیز همراه با کردن و دادن متقابل است. تنها در فرهنگ سنتی این نقشها یک جانبه و مردانه/زنانه محسوب میشود. هر تصاحبی به معنای تسلیم شدنی نیز هست.). اما در حالت (شوخی یا شوخ چشمی)، خنده به قول فروید دارای حالتی پرنغز و روحمند میشود. زیرا در حالت شوخ چشمی، در واقع این انسان است، این است که از عرصه فرامن به عرصه کمدی می رود و گویی پدر زیر بغل و فرزند خویش را می گیرد و با خنده و دوستانه به او می گوید:« خوب نگاه کن. این جهانی است که بنظرت اینقدر خطرناک بنظر می رسد. یک بازی بچگانه و آسان است، آنقدر بچگانه و خنده دار که می شه درباره اش یک جوک گفت و یا شوخی کرد.»
-------------------------------------------------------
-- dbaradari ، Mar 6, 2010 در ساعت 09:13 PMچه خوب کردید متن رو این جا هم اوردین داریوش جان. مرسی
حمید
سری مطالب راجع به فلسفه خنده واقعا عالی است. ادامه دار باشد لطفا.
-- ..... ، Mar 6, 2010 در ساعت 09:13 PMخنده اکسیر گمشدۀ همۀ جوامع اسلامی توسعه نیافته است.-البته جامعۀاسلامی توسعه یافته نداریم. ترکیه ومالزی .اندونزی هم که درشروع هستند مطمئن نیست با این مذهبیون ضدفان!- بویژه خندۀ کارناوالی بتعریف باختین. وبهمین دلیل هم من هم نام وهم صورت دلقک انتخاب کرده ام به امید شروع یک کارناوال شادی درایران بانام مثلاً "روزدلقک" شبیه کارناوال ریو بعدازهرچندسال پس از شروع.
-- Dalghak.Irani ، Mar 6, 2010 در ساعت 09:13 PMپس هرکسی هرکاری ازدستش برمی آید باید بکند برای راه انداختن مجوز هیجان درعرصۀ عمومی کشورهای مسلمان والبته ایران.
این تنها راه مبارزه با بنیادگرایی مذهبی وتروریسم مذهبی است. یا...هو