رادیو زمانه > خارج از سیاست > خرمگس آتن > چراغی که به خانه رواست | ||
چراغی که به خانه رواستمریم اقدمیaghdami@radiozamaneh.comموتورخانه یک رزمناو در اثر برخورد یک اژدر منفجر شده و کشتی به سرعت در حال غرق شدن است. ناخدا فریاد میزند:«کشتی را ترک کنید!» اما تعداد کمی از قایقهای نجات سالم ماندهاند. ناخدا در عرشه یکی از این قایقهاست که شدیدا اضافهبار دارد و در تقلا برای دور شدن از کشتی است. آبهای سرد و سیاه اقیانوس اطراف قایق را فراگرفته و فضا پر از فریادها و صداهای ناامید و ناله است.
اما با دانستن این نکته ترسناک که اضافه کردن بار قایق کوچک میتواند برای سرنشینهای قایق نیز خطرناک باشد، آیا باید ملوانهای بیشتری را نجات داد و سوار قایق کرد؟ موقعیتی سختتر ناخدا زیر لب چیزهایی غرغر میکند و ناگهان با فریادی به ملوانهای درون قایق دستور میدهد: «توقف نکنید». برخی از آنها که در قایق هستند با دشنامهای «قاتل خونخوار»، «حرامزاده بیرحم» غرلند میکنند، اما طبق عادت تابع دستور ناخدا هستند. تا وقتی که یکی از ملوانها در آب تلاش میکند که از لبه قایق بالا بیاید. او پسر جوانی است که در کابین ناخدا خدمت میکرده و سعی میکند با دو دست یخ زدهاش لبه بالایی دیواره قایق را بگیرد و با آخرین تلاش ناامیدانه خود را به داخل قایق پرت کند. با این کار او قایق به طور خطرناکی تاب میخورد. ناخدا از انتهای قایق خطاب به سرآشپز که نزدیک ماجراست فریاد میزند: «او را به بیرون هل بده!» آیا سرآشپز باید از این دستور اطاعت کند؟ قایق نجات زمین چرا یک نفر باید رفاه و آسایش خود را به خاطر رفاه دیگران به خطر بیندازد؟ چرا یک ناخدا زندگی بعضی از نیروهای تحت فرمانش را برای نجات دیگر نیروها به خطر میاندازد؟ این داستان روایت خشنی از استعاره «قایق نجات» است که زیستشناسی به نام گارت هاردین مطرح کرده است. این استعاره با یک سودانگاری عملی، برای این طراحی شده است که نشان دهد کشورهای ثروتمند هیچ تعهدی نسبت به کشورهای فقیر ندارند. از نظر او کمک کردن به خودی خود عمل خوبی است، اما این دخالتها در بلندمدت برای هر دو طرف مشکلساز خواهد شد. از یک طرف در کشورهایی که کمکها را دریافت میکنند فرهنگ وابستگی گسترش مییابد و یاد نمیگیرند برای مشکلات آینده و کاهش جمعیت خود برنامهریزی کنند. از طرف دیگر کشورهای کمککننده اگر تلاش کنند تا فقرای دنیا را به «قایق نجات» جهان ثروتمند راه دهند، رفاه مردم خودشان در خطر قرار میگیرد. اگر ثروت دنیا به طور برابر تقسیم میشد، به هر کس مقدار بسیار ناچیزی میرسید. بر این اساس هاردین استدلال میکند که «نوع دوستی» تنها میتواند در مقیاسهای کوچک کار کند. او که زیاد به نجات یک فرد تنها علاقمند نیست، مشکل را در زیاد بودن جمعیت میداند و اصرار دارد «مسئله جمعیت» ریشه اصلی گرسنگی و فقر در جهان است. او حتی آن را به تعداد کشورهای دنیا یعنی به صورت صد و هشتاد مسئله جمعیتی مستقل از هم میبیند و میگوید تنها اصل اخلاقی مهم آن است که هیچ کدام از این کشورها نباید مشکل جمعیت خود را با فرستادن مردم به دیگر کشورها حل کنند. هاردین با بسط این استعاره معتقد است هر ملت ثروتمندی یک قایق نجات پر از افراد نسبتا ثروتمند است، که برخی از آنها برای مردمی که در قایقهای «پرجمعیت» هستند احساس تاسف میکنند. این افراد رقیقالقلب باید از قایق بیرون بروند و جای خود را به دیگران دهند. بله، سرآشپز میتواند با پریدن از قایق به درون آب به پسر جوان کمک کند! هاردین ادعا میکند نتیجه خالص اینکه افراد با وجدان موقعیت ناعادلانه خود را رها کنند آن است که به تدریج نوع باوجدان از قایق نجات حذف میشود . در واقع قایق نجات، بهطور خودسامانده خود را از مشکل پاک میکند. اما امکان دیگری هم برای سرآشپز وجود دارد. او میتواند با هل دادن ناخدا به بیرون قایق پسر و قایق نجات را با هم نجات دهد. آیا این عمل غیراخلاقی نیست؟ بدون شک موضع پرفسور سنگدل آن است که نظامهای اجتماعی با چنین تمایلات «نوع دوستانه»ای ناپایدار خواهند شد. در یک مقیاس بزرگتر، نجات بعضی از افراد شرط لازم و کافی برای در خطر افتادن دیگران است. سفینه زمین استعاره «قایق نجات» که سیاستهای مربوط به مهاجرت و کمکهای خارجی و ذخیره جهانی غذا را زیر سوال میبرد، در پاسخ به استعاره دیگری با نام «سفینه زمین» مطرح شده است. در این استعاره همه کشورها و مردم دنیا عضوی از یک سفینه واحد هستند و همه به یک اندازه در برابر مشکلات سهم دارند. هر دوی این استعارهها برای بحثهای اخلاق محیط زیست و تقسیم منابع استفاده میشوند. استدلال هاردین در قایق نجات در چارچوب اخلاق سودانگارانه قرار دارد و همچنین تحت تاثیر اخلاق تکاملی است. فیلسوفان زیادی آن را نقد کردهاند و این نقدها اکثرا بر مبنای همان سوال عملی قرار دارند که آیا ضرورتا قایق غرق خواهد شد و آیا چنین تصمیمی ضروری است؟ در واقع روش هاردین تنها راه تفسیر مسئله قایق نجات نیست. بسیاری از منتقدان این سوال را مطرح میکنند که آیا قایق واقعا در خطر غرق شدن است؟ ظرفیت واقعی آن چقدر است؟ شاید اصلا بحرانی وجود ندارد و مسئله فقط بر سر کمی بهتر شدن وضع کشورهای ثروتمند است. استدلال هاردین بر این فرض استوار است که نرخ بالای رشد جمعیت در کشورهای فقیر حتی اگر کمکهای منصفانهای از بیرون دریافت کنند باقی خواهد ماند. او این نکته را در نظر نمیگیرد که شاید نرخ بالای زاد و ولد واکنشی باشد به نرخ بالای مرگ و میر نوزادان، پایین بودن امید به زندگی، آموزش ضعیف و دلایل مشابه دیگر. استعاره قایق نجات عدالت جهانی را با چالش جدی مواجه میکند. یکی از پایهایترین ملزومات عدالت آن است که با همه مردم مستقل از چیزهایی که خارج از کنترل آنهاست مانند محل تولد، رنگ پوست و جنسیت به طور یکسان رفتار شود. این نکته هاردین و منتقداناش را به طور مساوی با مشکل روبرو میکند. هر دوی آنها استدلال خود را بر پایه مفهومی کاملا تصادفی و خارج از کنترل مانند مرز جغرافیایی قرار دادهاند و به آن بار اخلاقی دادهاند. بنابراین هر دو طرف چه با کمک موافق باشد و چه نباشد باید قبول کند که با بخشی از مردم جهان به طور متفاوتی رفتار کرده است. دوراهی شما سوال این است که اگر شما به جای سرآشپز بودید ایا از دستور ناخدا اطاعت میکردید یا نه؟ قبل از پاسخ دادن به این سوال که نمونهای انتزاعی از مثالهای مشابه در زندگی روزمره است، سعی کنید آن مثالها را شبیه مسئله قایق نجات بازسازی کنید. برای مثال فرض کنید کشور وضعیت اقتصادی مناسبی ندارد و دولت کمکهای بسیاری به کشورهای دیگری مانند فلسطین و لبنان میفرستد. اگر درباره این سیاست همهپرسی انجام میشد آیا شما به آن رای مثبت میدادید؟ دوباره همان وضعیت را در نظر بگیرید که کشور وضع اقتصادی خوبی ندارد و در حال اخراج پناهندگان افغان است. اگر به فرض بعید در همهپرسی نظر شما را میخواستند، آیا به اخراج افغانها رای میدادید؟ در یک مثال دیگر فرض کنید خانهتان درست نزدیک محل تجمع و اعتراضهای خیابانی مردم است. جوانی که مامورها دنبالش هستند به پشت در خانه شما رسیده و پناه میخواهد. اگر او را راه دهید، شما هم دستگیر خواهید شد و اگر راه ندهید جوان را میبرند. آیا به او پناه میدهید؟ حالا با در نظر داشتن این مثالها به این سوال پاسخ دهید که اگر به جای سرآشپز بودید چه میکردید؟ اگر فکر میکنید این مثالها مناسب نیستند یا مثالهای دیگری در ذهن دارید، در بخش نظرها مثال خود را بنویسید. منابع: Hardin, G. 1974. " Living on a lifeboat" Bioscience 24 (10), 561-568 One hundred and one ethical dilemmas, Martin Cohen در همینه زمینه: • وقتی از اخلاق حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم |
نظرهای خوانندگان
فرض کنید یک عده دانشمند دیوانه یا چه میدانم تروریست که بسیار پیشرفته و مجهز به آخرین تکنولوژیهای روز هستند شما و یکی از دوستانتان را میدزدند برای آنها اصلن کشتن افراد مسئلهای نیست و فقط میخواهند ببینند نتیجهی آزمایشهایشان چه از آب در میآید.
-- سوفی ، Feb 15, 2010 در ساعت 08:04 PMآنها ریزپردازندهای درون بدن دوستتان به نحوی مرتبط با سیستم عصبیاش نصب میکنند و به شما میگویند به محض به هوش آمدن او چاشنی یک بمب اتمی که میتواند شهر را نابود کند خود به خود فعال میشود و تنها راه نجات شهر کشتن اوست قبل از اینکه به هوش بیاید و چاشنی فعال شود.
خب شما در این شرایط چه کار میکنید؟ آنها قبلن نشان دادهاند که در کارشان جدی هستند.
استدلال آقای هاردین یک مشکل کوچک دارد:ایشان نمی خواهند به یاد بیاورند که کشورهای ثروتمند چگونه صاحب ثروت شدند.در واقع استدلال هاردین یک قیاس مع الفارق است و در نتیجه مغالطه منطقی
در قصه قایق نجات همه با شرایط برابر آغاز می کنند و در ضمن کسی در غرق شدن کشتی مقصر نیست اما در واقعییت تاریخی فقیر شدن گروهی تقصیر گروه دیگر است و ضمنا فقرا و ثروتمندان بازی را با شرایط برابر آغاز نمی کنند
-------------------------------------------------
دقیقا این یکی از نکاتی است که منتقدان هاردین برای نشان دادن ضعف استدلال او مطرح می کنند
مریم اقدمی
-- بدون نام ، Feb 15, 2010 در ساعت 08:04 PMمریم خانم سلام . فرمایشات شما تکرار حرفهای احزاب دست راستی ( نئوفاشیست ) هلند است !! کشور ما کوچک است ! ودیگر گنجایش ندارد ! مصلحت این است که دیگران رادر مصایب خودشان رها کرده وخود را نجات دهیم !! اجازه بفرمایید مثالهای عینیتری داشته باشیم : کشور هند ک تا سه دهه پیش از قحطی رنج میبرد ( با جمعیتی نزدیک به یک میلیارد !! ) اکنون به بزرگترین صادر کننده مواد غذایی است وچین با بیش از یکمیلیار و دویست ملیون نفوس حرف اول را در رشد اقتصادی جهان میزند !! مدیریت صحیح میخواهد !
------------------------------------------------------------
حرف شما دقیقا درست است. این تکرار همان حرفهاست و شما به خوبی یکی از نمونه های چنین تفکری را شناسایی کرده اید. اما یک نکته مهم این که این حرفهای من نیست. استدلال هاردین و موافقان سناریوی قایق نجات است که در متن به نقدهای آن هم اشاره شده. هدف این مجموعه شناسایی چارچوبهای استدلالی است، نه ترویج یا اعلام موافقت با آنها
مریم اقدمی
-- نادر ، Feb 15, 2010 در ساعت 08:04 PMبه نظر من مساله گرفتن دست و کشیدن کسی توی قایق مشابه مسایل اجتماعی نیست. یعنی با این که در نگاه اول مساله مشابه به نظر می رسه اما نیست. در مورد قایق قوانین طبیعی حکم می کند. می دانیم که اگر از حدی سنگین تر شود حتما غرق می شود و مساله ای که مطرح است غرق شدن یک نفر یا غرق شدن قریب به یقین همه است. گمان می کنم خیلی سنگدلانه و ... است اما در عمل آدم ها عقلی و حتا از روی میل ساده بقای خودشان مجبورند بگذارند طرف غرق شود یا این که بکشندش توی قایق و بعد از سر ناچاری یک واکنش بی رحمانه دیگر ازشان سر بزند... اما در مورد اجتماع انسانی، در مورد پارامترهایی چنین غیرفیزیکی، مثلا این که آیا بودن و نبودن افغان ها وضع را بدتر می کند یا نه، سرنوشت نهایی این قدر محتوم نیست. چه بسا افراد غریبه نقش فرهنگی یا اقتصادی یا علمی مفیدی را در جامعه ایفا کنند که باعث شود حضوری که در نگاه اول دردسرساز به نظر می آید، مفید واقع شود. گمان می کنم حکم های اجتماعی دادن و تعیین قوانین اجتماعی عملگرایانه پیچیدگی بیشتری پیش رو دارد. نه این اندازه فیزیکی است و نه این اندازه بر روی مرز غرایز ما راه می رود... برای مثال هیچ معلوم نیست اگر فرد فراری را راه بدهی و تمهید خوبی بیاندیشی، ماجرا لو برود و اگر لو برود حتما سرنوشت وحشتناکی پیش رو باشد و در اینجا پای اندیشه و گاهی باورهای آدم ها در میان است و آدم ها در مرز تصمیم میان مرگ و زندگی خودشان نیستند. فاصله ای هست میان آنچه برای نجات دیگری می کنند و آنچه احتمال وقوعش برای خودشان هست. آن هم تنها احتمال، نه نزدیکی به یقین...
-- یگانه ، Feb 15, 2010 در ساعت 08:04 PMسرشت طبيعت قدرتمند و قدرتمندتر است اما بشر از بدو فهم به دنبال به تعادل رساندن اين قانون طبيعت بوده و هست(رام طبيعت) از اين پارادوكسِ ذهنيت بشر و قانون طبيعت، ديالكتيك تولد تمدن خلق شد. پس اين مثال مثالي بر اساس قانون طبيعت است نه بيرون شكفته از ديالكتيك انساني...
در همين مثال مفتضح آيا اخلاقي است فرد در آب از سر نفرت قايق نجات را از زير سوراخ كند؟ اگر مردن اين فرد در آب براي نجات ديگران اخلاقي است انتقام او هم در سوراخ كردن كشتي اخلاقي است نه؟ اين دو شقه يعني همان قانون طبيعت اما ديالكتيك بشر فهيم چيست: به نوبت تا رسيدن به ساحل نجات آدمهاي قايق مي توانند جاي خود را با فرد در حال يخ زدن عوض كنند. نه كسي مي ميرد نه قايق غرق مي شود.
اروپائيان چپاول كردند و الان هم كسي در فكر انتقام نيست اما اينگونه شارلاتانيها هم ديگر فايده ندارد. چون آنها براي حفظ آسايش خويش ناچار از هزينه كردن براي جهان سوم هستند البته مي توانند با قانون طبيعت با چندين بمب اتم كل جهان سوم را نابود كنند تا هم ما و همين زمين از دست آنها خلاص شويم.
به اميد انسانيت
-- احمد اماني ، Feb 16, 2010 در ساعت 08:04 PMدر خصوص سرآشپز و حتي ناخدا بايد بگويم حضور كس ديگري را هم بايد فراموش نكنيم. و آن خداست كه قاعدتا براي نجات اهالي قايق دغدغه بيشتري دارد. از اين گذشته ناخدا يا هر كدام از سرنشينان قايق اگر احساس وظيفه ميكنند و نگران واژگوني قايق هستند، چرا جايشان را به آن پسر جوان تعارف نميكنند ؟
------------------------------------------------------------
این دقیقا یکی از نکاتی است که هاردین مطرح کرده است. سر آشپز اگر نگران دیگران یا ملوان در حال غرق شدن است می تواند جایش را به آنها بدهد
مریم اقدمی
-- coder ، Feb 16, 2010 در ساعت 08:04 PMفدا کردن فردی (یا گروهی کوچک) از انسانها به خاطر رفاه افراد دیگر (و کلیت اجتماع بشری) از یک دید منطقی انسانی اما نه انسان-گرایانه می آید تا آن حد که در بعضی از کشورها (بخصوص آمریکا) این منطق غالب در تفکر مردمان و دولت آنها است: اگر در یک جنگ تا یک میلیون نفر هم کشته شوند اما صد میلیون انسان درست و راحت زندگی کنند ارزش آن را دارد و اشکالی ندارد و حتی "مباح" نیز هست ...
تفسیر کلی این دیدگاه البته کار خیلی آسانی نیست اما یک چیز برای من یک نفر کاملاً روشن است: بیشتر کسانی که چنین دیدگاهی دارند معمولاً در خود قایق سوار و عمدتاً در نقش فرماندهان هستند نه بیرون از آن و در "آب سرد و سیاه" اقیانوس!
-- سیحونی ، Feb 16, 2010 در ساعت 08:04 PMفکر می کنم همه ی ما بدون هیچ اختیاری در دنیائی پرتاب می شویم که دست کم در آغاز در برابرش ناتوانیم تحت شرایطی رشد می کنم که کوچک ترین فرمانی از ما نمی برد و موازین اخلاقی ی ما هم در همین شرایط شکل می گیرد. می فرماید
Into this house we're born
Into this world we're thrown
Like a dog without a bone
And an actor out alone
Riders on the storm
شهید جیم موریسون
در مورد تمثیل قایق تا زمانی که در وضعیت توصیف شده قرار نگیرم نمی توانم هیچ نظری بدهم باید ناخدا را بشناسم جوان را بشناسم وضعیت قایق را سبک و سنگین کنم تا تصمیم بگیرم حتی ممکن است آنجا هم تصمیم بگیرم که هیچ کاری نکنم و بگذارم بقیه در ماجرا تصمیم گیر باشند.
نکته ام این است که هیچ اصل اخلاقی ئی از پیش وجود ندارد: از نظر علمی برخی سوگیری های ژنتیکی وجود دارد و آن چه پیش از ما به صورت موازین اخلاقی اجتماعی در آمده که ممکن است بپذیریم یا نپذیریم. در واقع شخصیت ما در کشاکش همین تمایلات ژنتیکی و چارچوب های اجتماعی ست که شکل می گیرد.
من شخصا دوست دارم به آدم ها کمک کنم. وقتی در امریکا زندگی می کردم هر بدبخت بی خانمانی از من پول می خواست دست کم یک دلار می دادمش. از وقتی به ایران آمدم این کار را خیلی کم تر می کنم. هم به بی چارگی طرف مقابل اعتماد ندارم هم تعداد آن قدر زیاد است که کمک کردن به همه ممکن نیست. اصلا هم معتقد نیستم که ثروت کشورها از چپاول کشورهای دیگر حاصل شده است این حرفی بود که لنینست ها سر زبان انداختند و وقتی خودشان به قدرت رسیدند دست کم نوع استالینیستی شان در زمینه ی چپاول هیچ کوتاهی نکردند. در واقع اصلا قبول ندارم که سرمایه داری لزوما دزدی ست و امپریالیسم شکل جهانی شده اش است. البته بعضی وقت ها هست خیلی وقت ها هم نیست. بنابراین از پیش نمی توانم بگویم که کمک کردن کشورهای ثروتمند به کشورهای فقیر واجب اخلاقی ست یا از اصل حرام است. به کشورش بستگی دارد. من فکر می کنم ما خودمان بودیم که در اول قرن بیستم انقلاب کردیم که متجدد شویم و شیخ فضل الله نوری را دار زدیم. در آخر قرن دوباره انقلاب کردیم و طرفداران شیخ فضل الله را سر کار نشاندیم. این فقط نشان سردرگمی ی تاریخی ی ماست و نه این که ثروت مان را می خواستند چپاول کنند و سر انگشتان شان یک بار این طرف چرخاندند و یک بار آن طرف. خلاصه این که هیچ اصل اخلاقی ئی از پیش معتبر نیست هر وضعیتی بررسی ی جداگانه می طلبد و خوب است برای قضاوت صحیح همه سوگیری های ژنتیکی و همه چارچوب های اجتماعی ئی را که بر ما تحمیل شده است بشناسیم
-- اصغر ترقه چی ، Feb 16, 2010 در ساعت 08:04 PM۱- وقتی دهکده، جهانی میشود و مردم کشورهای عقب مانده هم کمکم به اطلاعات دسترسی پیدا میکنند و دیگر نمیتوان به سادگی دور زدشون نوبت به استدلالهایی مثل این میرسد.
۲- سوار قایقشون نکنندمون، اما لطف کنند منطقهمان را در جنگ و بحران دائمی نگه ندارند.
۳- «مسئله فقط بر سر کمی بهتر شدن وضع کشورهای ثروتمند است» بله همینطوره. البته امروزه بحث «کشورهای ثروتمند» نیست بلکه کمپانیهای چندملیتی پراشتها بدتر شدهاند.
-- سارا ، Feb 16, 2010 در ساعت 08:04 PMخانم اقدمی
من از خواندن نوشته های شما بسیار لدت میبرم
-- آرش ، Feb 16, 2010 در ساعت 08:04 PMمدتی بود که در خصوص مطالب فلسفی با نگارش ساده از شما چیزی ندیده بودم.
به هر حال برای من که رشته تحصیلی و پیشینه مطالعاتی در این زمینه به صورت جدی ندارم آموزنده و خیلی مفید است.
موفق باشید
مشکل اصلی در «شکل» این سواله! جواب دادن به این سوال برابر پذیرفتن اون نظام دوتاییه که این سوال رو ساخته: «یا با اونا یا با ما!»
-- نوید ، Feb 16, 2010 در ساعت 08:04 PMبه نظر من هم در عالم واقعیت مساله مرگ و زندگی ، آن هم با این حساب روشن نیست. مساله زندگی راحتتر یا سختتر است.و تازه آن هم هزار راه دارد که شاید زندگی سختتر هم نشود. اما از یک نظر دیگر هم به نظرم این مثال قایق درست نیست. بعضی از دوستان به نقش کشورهای ثروتمند در فقیری کشورهای فقیر اشاره کرده اند. اما این که تنها عامل نیست. فرض کنیم این قایق نجات را یکی از ملوانان با اصرار و با احتمال دادن چنین روزی برای خود درست کرده و آورده. در حالی که بقیه، چنین زحمتی متحمل نشده اند و بدون دوراندیشی و تلاش به مسافرت آمده اند. ان وقت چه؟
-- بدون نام ، Feb 16, 2010 در ساعت 08:04 PMبه نظر من مثال و سوال خیلی کلی هستند, یعنی از چند جهت میشه در موردشون صحبت کرد!!! اما اگه یه خرده بریم تو خیال و فرض کنیم که ناخدا, چین,, اشپز ایران و ملوان مسلمون اویغور باشن, میبینیم با اینکه خیلی از ناخدا خوشم نمیاد ولی حرفشو گوش میکنم. حالا میتونیم به امریکا و ایران , طالبان و حماس هم نیگا کنیم. دوتای اخری بشن ملوان و ما هم ثابت. اصولا نیاز من برای پاسخ اینه که قدرت ناخدا نسبت به اشپز و نسبت به مجموع اشپز و ملوان چه مقداره. و رابطه ی قبلی اش با اشپز چه طور بوده???
-- وهرز ، Feb 17, 2010 در ساعت 08:04 PMدوباره متن، نظر خودم و دیگران را خواندم و به نظرم رسید که توضیحاتم لازم است کمی دقیق تر باشد. ضمن اینکه ایرادهایی در بیان خودم می بینم:
-- یگانه ، Feb 17, 2010 در ساعت 08:04 PMاول اینکه حرفم در مورد صدق قوانین طبیعی در مورد قایق در صورتی معنا دارد که همه چیز دقیق معلوم باشد. مثلا سرنشینان بدانند که مرز پایداری قایق برای غرق نشدن دقیقا چه جرمی است و بدانند که دقیقا چه اندازه از این ظرفیت را پر کرده اند که در شرایط واقعی احتمالا فقط از روی حدس و برداشت ها چنین تعبیر شده که حتما غرق می شویم...
دوم اینکه اگر همه چیز در شرایط ایدهآل معلوم باشد باز هم عمل هل دادن دیگری یا پریدن خودت به جای دیگری در آب اخلاقی یا غیراخلاقی نمیشود. حتا فکر میکنم پاسخ گفتن به این پرسش بیفایده است. چون چیزی که در آن لحظه تعیینکننده است، تصمیمات مقطعی آدمهاٰ، شرایط روانی و موقعیت حقیقیی است که افراد با آن مواجهند و این موقعیت با تصور نجات یا مرگ خودشان است که شکل گرفته. حتا احتمالا سرنشینان نجات ندادن دیگری را اخلاقی و انسانی نمیبینند، بلکه صرفا «ناگزیری» به اعمال آنها شکل میدهد. در شرایط واقعی و در جایی که مرگ این اندازه نزدیک است حکم اخلاقی و غیراخلاقی دادن بیمعناست و پارامترهای درگیر بیش از آن چند پارامتر ظاهری است که ما میبینیم.
و سوم اینکه در مورد قوانین اجتماعی و این که کشوری ثروتمند در مقابل مثلا پناهندگان کشور فقیر چه باید بکند، ماجرا ربطی به قوانین طبیعی ندارد و همانطور که نوشتم نتایج اصلا محتوم نیست و سیاستگزاریهای مختلف میتواند سیر ماجرا را کنترل کند و قیاس کردنش با ماجرای قایق و تعابیر سودانگارانه به نظر سادهانگاری میرسد.
یه نکته از اندیشه ام گذشت
-- بردیا ، Feb 24, 2010 در ساعت 08:04 PMهمه ما(دریک گفتگوی بر پایه دانش) جانورانی هستیم سخن گو با مغز، هنجره و توانایی ابزار سازی ای پیشرفته تر از دیگر جانوران که همه زندگیمان بر بنیاد ماندن و زایش به پیش میره. به گمانم کمی باید به پس برگردیم و در گروه های با پیچیده گی کمتر هم بررسی کنیم و با ساده سازی کمی بهتر به پاسخ برسیم. در همه نکته های گفته شده چالشیست بر سر ماندن و اینکه چه کنیم که بهترین کار باشه و به گمان من این دید و باور که کاری درست همیشه هست یک بیراهی بزرگه نسبت به سرشت زندگی و زنده بودن ماست که ماشینهای زیست - شیمیایی هستیم. بودن هیچکدام از ماها مهم یا مهمتر از دیگری نیست و ارزشی هم ندارد و این تنها انباشت داده های درون مغز ماست که هرکدام از مارا وادار می کند که در نخستین واکنش به شنیدن نمونه کشتی با یکی از انسانهای درون آن همزاد پنداری کرده و باز بر بنیاد آگاهی های انباشته شده در همان مغز یکی از گزینه های در دست را برگزینیم و خود راهی که بر میگزینیم نیز فراتر از داوری خود یا دیگران هیچ برتری ای در سرشت خود ندارد. در سری فیلمهای اره هم چندبار از این چالش ماندن و سود و زیان بهره گرفته. به گمان من به هیچ روی نمی توان درباره بهنجارهای رفتاری(اخلاق) 0 و 1 ای گفتگو کرد اما در گروه های بزرگ برای پرهیز از آشفته گی و سردرگمی برایند بردارهای این بهنجارهای رفتاری را هنجار(قانون) می نامیم.
نمونه ای از گزینه های خوب و بنیادشان:
یک قایق با ناخدایی که همه ازش پیروی کنن جان شمار بیشتری انسان(دریانوردان نجات یافته نشسته در قایق) را نجات میدهد تا قایق بدون ناخدا اما با آشپز یا....
پاسخ به دو نکته افغانستان و لبنان هم را همه روز قدس شنیدیم: نه غزه، نه لبنان....
درباره شورشی و گارد ویژه هم آنهایی که در خانه مانده اند یا با شورشی همراه نیستن که خب بیگمان راهش نمیدن که بتونن جاش را هم به گاردیه میگن. اونهایی هم که همدیدگاهش هستند باید میان دوگزینه کمک به فراری برای انسانیت و بها دادن دوام فرزند یا آرمانها و... یا سالم ماندن خود یکی را برگزینن که باز بر میگرده به اینکه هرکس چه چم(تعریف) ی از ماندگاری داشته باشه.
هیچ 100% ای نیست تو اینها و همه اش به بیننده ای که در کنج دستگاه نشسته بر میگرده.
در گفتگویی بسیار هماهنگ با این نوشتار کسی گزاره زیر را بیان کرده بود:
«اگر پیروی از قوانین،رفتاری اخلاقی ست،پس می توان کامپیوتری اخلاقی برنامه ریزی کرد!» در پاسخ می توانم بگویم از آنجا که ما رایانه را آنگونه که می خواهیم برنامه ریزی میکنیم(داستان هوش دست ساخته و بازخورد گرفتن از رخدادها را اگر بیافزاییم به گونه ای رایانه برابر انسان میشود) بسته به اینکه چه کسی بهنجار رفتاری را چه بداند و چه کسی بر پایه چه چیزهایی رایانه را برنامه ریزی کرده باشد پاسخ گوناگون خواهد بود