رادیو زمانه > خارج از سیاست > اندیشمندان فلسفه > برساختهای اجتماعی به نام سلیقه | ||
برساختهای اجتماعی به نام سلیقهترجمهی حمید پرنیانسلیقه مفهومی زیباشناختی، جامعهشناختی، اقتصادی، و انسانشناختی است و به الگوهای فرهنگیای اشاره دارد که در انتخابکردن و ترجیحدادن به کار بسته میشوند. سلیقه، تفاوت قائلشدن میان چیزهاست؛ سبک خوب، حالت خوب، کالای خوب، اثر هنری خوب، و ... . وقتی سلیقه را از منظر جامعهشناسی بررسی میکنیم در واقع میخواهیم بفهمیم انسان چه چیزی را زیبا و خوب و مناسب میداند.
سلیقهی اجتماعی و فرهنگی پیوند تنگاتنگی با روابط اجتماعی و نیروهای اجتماعی دارد. پدیدههایی مانند مُد، از آن دست پدیدههای اجتماعیای هستند که نشان میدهند سلیقهی اجتماعی در کنشهای انسان نمود مییابد. همین مد به ما میگوید که برخی از سلیقههای اجتماعی نسبت به سلیقههای اجتماعی دیگر از مشروعیت بیشتری برخوردارند و هیچ سلیقهای نیست که همهی افراد جامعه در موردش اتفاق نظر داشته باشند. برای نمونه، از روی میزان شرکتکردن افراد در فلان رخداد فرهنگی میتوان سطح تحصیلات و خاستگاه اجتماعی آنها را فهمید. گروههای مختلف اجتماعی معمولن سلیقههای متفاوتی دارند، و این امر نشان میدهد که طبقهی اجتماعی نقش مهمی در شکلگیری سلیقهی اجتماعی افراد دارد. پییر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی، معتقد است سلیقهی مشروع جامعه همان سلیقهی طبقهی حاکم است. از این رو ما نمیتوانیم بگوییم سلیقهای وجود دارد که حقیقتن خوب و شایسته است. گئورگ زیمل، جامعهشناس آلمانی، نیز مدافع چنین نظری است؛ وی میگوید افراد طبقهی بالای اجتماعی همیشه سعی میکنند از مدهایی که افراد طبقهی پایین جامعه استفاده میکنند پرهیز کنند. کانت، مد را پدیدهای زیباشناختی میدانست که عامل لذت و خوشی است. از دید کانت، مد صرفن کارکردش این است که موجب تمایز اجتماعی میشود. زیمل که پیرو اندیشههای کانت است همبستگی شدیدی بین سودمندی مد و بافت اجتماعی قائل بود. از دید زیمل، مد همانا ابزاری برای تشخص فردی و تمایز اجتماعی و تمایز طبقاتی است.
از سوی دیگر، سلیقهی اجتماعی با مصرف هم در ارتباط است؛ سلیقهی اجتماعی، انواع مشخصی از پوشاک و خوراک و کالاها را در اولویت قرار میدهد، و این اولویتدهی تاثیر مستقیمی بر انتخابهای مشتریان در بازار دارد. وبلن، یکی از اقتصاددانانی است که در اینباره دست به تئوریپردازی زده است. وی انسان را موجودی میداند که برای زندهماندن بهطور غریزی به رقابت با دیگران میپردازد. از آنجا که جایگاه اجتماعی انسانها عمدتن بر اساس دارایی و مالکیت شکل میگیرد، پس سعی میکنند تا خریدها و اندوختههایشان را با کسانی تطبیق دهند که در بالاترین پلههای پایگان اجتماعی قرار دارند. در نتیجه، سلیقهی اجتماعی بر اساس فرآیند تقلید شکل میگیرد؛ نخست مردم از یکدیگر تقلید میکنند، سپس همین تقلیدکردن موجب تولید علایق و ترجیحهای مشخصی میشود، و در نهایت نیز مصرفکردن کالاهای مرجح فزونی میگیرد. اما با ورود به دورهی صنعتیشدن و سریعترشدن چرخهی کالاها و کاهش قیمتها، کالاهای لوکس دیگر نشاندهندهی جایگاه اجتماعی نیستند. وقتی تولید و مصرف کالاها کلان شد، دست مردم در انتخاب کالاهای متفاوت بازتر شد. و همین باعث بهوجودآمدن مد در بازار گردید. مد را دیگر نمیتوان بر اساس جایگاه اجتماعی توضیح داد؛ مردم کالاها را برای نشاندادن طبقهشان خریداری نمیکنند، بل آنها را میخرند تا خوشگذرانی کنند. یعنی، مصرفکننده هیچگاه ارضا نمیشود اما برای اینکه بتواند میل سیریناپذیرش به خریدکردن را ارضا کند همیشه به دنبال کالاهای تازه است. سلیقهی مردم در کنشهای روزمرهشان بیان میشود و نمایش مییابد. بدین طریق، اطلاعات زیادی را دربارهی موقعیتی که در پایگان اجتماعی دارند افشا میسازند. اما نباید گفت که این ساختار طبقاتی است که سلیقهی اجتماعی را مشخص میسازد.
وقتی کارکرد سلیقه را در رقابت طبقاتی بدانیم، آنگاه تئوری «تقلید اجتماعی» مطرح میشود؛ مردم تمایل دارند که بین خودشان و افرادی که در پلههای پایینی پایگان اجتماعی قرار دارند تمایز قائل شوند و بنابراین از کسانی تقلید میکنند که در پلههای بالایی پایگان اجتماعیاند. باز گردیم به زیمل. زیمل مد را ابزاری میدید برای محکمساختن همبستگی طبقههای اجتماعی و همچنین ابزاری برای تمایز قائلشدن بین طبقههای اجتماعی. اعضای طبقات بالای اجتماع تمایل دارند که برتری و بالانشینی خودشان را نشان دهند و آغازگر جریانها و روندهای تازه باشند. اما دیری نمیپاید که طبقات پایین جامعه سلیقهی طبقات بالا را تقلید کنند. و وقتی که کالاها و اسلوبها و دیگر نمودهای طبقات بالا مردمی شد، آنگاه این نمودها کارکرد تمایزدهندگیشان را از دست میدهند. بنابراین، طبقههای بالا بهناچار سبکهای دیگری را ابداع میکنند. پییر بوردیو تاکید دارد که سلیقههای طبقات اجتماعی بر اساس ارزیابیای شکل میگیرد که از فرصتها و محدودیتهای کنش اجتماعی میشود؛ برخی از گزینهها و انتخابها در دسترس همه قرار ندارد. بوردیو منابع غیراقتصادی و توزیع آنها را بر قشربندی و نابرابری اجتماعی تاثیرگذار میداند. یکی از این منابع غیراقتصادی، سرمایهی فرهنگی است که عمدتن از طریق آموزش و پرورش و خاستگاه اجتماعی کسب میشود.
سرمایهی فرهنگی شامل دانش و صلاحیتِ انباشهشدهای است که موجب تمایز فرهنگی میشود. کسی که از سرمایهی فرهنگی برخوردار باشد امکان پیشرفت بیشتری دارد؛ یعنی، دسترسی بیشتری به گواهینامههای آموزشی و مناصب و پیوندهای اجتماعی دارد. بوردیو با بررسی روابط بین الگوهای مصرف و توزیع سرمایهی اقتصادی و فرهنگی، سلیقههای طبقات مختلف جامعهی فرانسهی دههی ۱۹۶۰ را مشخص میکند. سلیقهی طبقات بالا تمایزات پالوده و باریکی دارد، و برای تجربهی زیباشناختی ارزش ذاتی قائل است. این نوع سلیقه، اساس مشروعی برای «سلیقهی خوب» جامعهی فرانسوی بود و طبقات دیگر جامعه نیز آن را تصدیق میکردند. از این رو، اعضای طبقات میانی جامعه تمایل داشتند تا از سبک زندگی طبقات بالا تقلید کنند. در واقع، درک صحیح طبقات میانی از زیباشناسی نبود که سلیقهی آنها را تعریف میکرد بل میلی که به چشموهمچشمی و رقابت اجتماعی داشتند سلیقهیشان را مشخص میساخت. اما سلیقهی عمومی طبقات کارگر، بر عکس طبقات بالا و میانی، بر اساس «انتخاب اجباری» شکل گرفته بود. زیباشناسی اصلن مهم نبود. چنین سلیقهای به خاطر محرومیت مادیای بود که چارهای جز انتخابی اجباری برای طبقات کارگر نمیگذاشت. بنابراین، تجربیات جمعی این طبقه موجب شکلگیری عادات و سلایق ویژهای در آنها میشد.
این تئوریهایی که سلیقه را بر اساس رقابت طبقاتی و تقلید اجتماعی توضیح میدهند همواره مورد نقد قرار گرفتهاند؛ این درست و عقلانی نیست که همهی کنشهای اجتماعی را بر اساس رقابت طبقاتی بررسی کنیم. گرچه نمایش و اعلان جایگاه اجتماعی مشوق نیرومندی است اما مردم قطعن انگیزههای دیگری هم دارند. این هم پذیرفتنی نیست که خیال کنیم سلیقهها و سبکهای زندگی همیشه از طبقات بالا به طبقات پایین شیوع پیدا میکنند. در برخی موقعیتها ممکن است طبقات بالا از طبقات پایین تقلید کنند. همبستگی بین طبقهی اجتماعی و سلیقه آناندازهای بالا نیست که معمولن میگویند. برای نمونه، تئوریپردازان مکتب فرانکفورت معتقدند که شیوع کالاهای تودهای فرهنگی در جوامع سرمایهداری، مرزهای تفاوت طبقاتی را مغشوش میسازد. کالاهایی که اعضای طبقات مختلف جامعه منفعلانه مصرف میکنند در واقع یکسان هستند و فقط از نظر مارک و جنس تفاوتهایی سطحی دارند. انتقاد دیگری که به تئوریهای رقابت طبقاتی و تقلید اجتماعی میشود دربارهی تاثیراتی است که فرهنگ پستمدرن بر روند طبقهبندی اجتماعی دارد؛ سلیقهی مصرفکنندگان کمتر از پیش تحت تاثیر ساختارهای سنتی اجتماعی است و مصرفکنندگان دالها (نمادها) را آزادانه به بازی میگیرند و خودشان را با هرچیزی که خوشآیند است تعریف میکنند. منبع: Wikipedia |