رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > مذهب علیه مذهب | ||
مذهب علیه مذهببهداد بردبارعلی اشرف فتحی، نویسندهی وبلاگ تورجان، با روزنامهی اعتماد ملی همکاری میکرد. وی هماکنون مرحلهی خارج را در حوزه و نیز مقطع کارشناسی ارشد رشتهی تاریخ را در دانشگاه بهشتی میگذارند. در تاریخ معاصر ایران روحانیت نقش مهمی در مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی بر عهده داشته است. فتوای مشهور میرزای شیرازی در تحریم تنباکو به یک خیزش عمومی تبدیل شد. در انقلاب مشروطه نیز عموم مردم پشت سر سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی با استبداد به مبارزه خواستند. در جریان ملیشدن صنعت نفت آیتالله کاشانی از شخصیتهای تاثیرگذار بود و نهایتا آیتالله خمینی توانست تمام نیروهای مخالف را زیر یک چتر واحد برای مبارزه با سلطنت پهلوی بسیج نماید. آیا روحانیت شیعه هنوز هم توان رهبری معنوی مبارزات حقطلبانه را دارد؟ به گمان من دربارهی نقش روحانیت در جنبشهای آزادیخواهانه نباید دچار افراط و تفریط شد. تریبونهای رسمی همواره سعی کردهاند در سیسال گذشته با بزرگنمایی نقش روحانیت در انقلاب اسلامی و حتی جنبشهای پیش از انقلاب ۵۷ به نوعی مشروعیتزایی برای سیستم حاکم دست بزنند و طیفهای دیگر اثرگذار در این تحولات را به دلیل آنکه در سیستم کنونی از منتقدان و مخالفان شمرده میشدهاند نادیده بگیرند.
از سوی دیگر شاهد بودهایم طیفهای گوناگون اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز در ورطهی تفریط افتاده و کمترین نقش را به روحانیت دادهاند تا بهنوعی از رقیب و مخالف سیاسی خود مشروعیتزدایی تاریخی کرده باشند. آنها همواره روحانیت را موجسوارانی دانستهاند که از خیزش مردمی اواخر دههی ۵۰ سود جسته و انقلاب را به سود خود مصادره کردند. میبینیم که هر دو گروه با نادیدهگرفتن واقعیتهای تاریخی و استقراهای ناقص و استدلالهای مخدوش سعی در پیروزی در میدان بازیهای سیاسی روزمره داشتهاند و در این میان تحلیل تاریخی را قربانی اهداف گذرای خود کردهاند. همین افراط و تفریطها سبب شده که سخنگفتن دربارهی نقش روحانیت در بیداری ایرانیان و آزادیخواهی آنان دشوار شود و همین دشواری در قضاوت تاریخی سبب شده که تحلیل جایگاه کنونی روحانیت نیز پیچیده و پرابهام شود. شکاف فکری نوینی که اکنون در میان تودههای مختلف مردم شاهدیم در حوزهی علمیه نیز قابل مشاهده است و از همین رو باید هر طیفی را جداگانه بررسی کرده و هژمونی روحانیت در هر طیف را ارزیابی نمود. مثلا در میان طیف اصولگرای جامعه که به مدد فرصتهای طلایی که از ناحیهی حکومت در اختیارش قرار گرفته و منجر به سازماندهی گسترده و منسجم آن شده است، قطعا روحانیت اثرگذار است و توانایی رهبری روحانیت اصولگرا نسبت به این طیف از جامعه نهتنها تضعیف نشده، بلکه از جهاتی تقویت شده و نهادینه و تشکیلاتی گشته است. همین توانایی است که هر از گاهی مشروعیت دولت احمدینژاد را بهدلیل بیاعتنایی به روحانیت و مرجعیت به چالش میکشد و از محبوبیت کاریزماتیک و کنشگر احمدینژاد میان این طیف کاسته است. اما در طیف اصلاحطلب جامعه که به اذعان مقامات رسمی نظام، اکثریت بدنهی دانشگاهی کشور را بههمراه خود دارد، نحوهی اثرگذاری روحانیت بسیار متفاوت است. ظاهرا پرسش شما نیز متوجهی این طیف است و طبیعی است که ذهن هنگام شنیدن این پرسش بهسوی این طیف منصرف شود. طی سالهای گذشته برخی نظرسنجیها و مطالعات نشان میداد که روحانیت دیگر همچون گذشته در صدر گروههای مرجع این طیف قرار ندارد و حتی جایگاه اثرگذاری و رهبری آن بعد از هنرمندان قرار میگرفت. بهویژه در دوران محمد خاتمی به دلیل مخالفت مشهود روحانیون شناختهشده و رسانهای کشور (اعم از مراجع تقلید مورد تأیید نظام، ائمهی جمعه و خطبای نزدیک به اصولگرایان) با رویکردهای فرهنگی و سیاسی دولت اصلاحات، شاهد تضعیف شدید جایگاه روحانیت در میان این طیف بودیم. با وجود آنکه بسیاری از چهرههای شاخص اصلاحطلب خود از روحانیون بودند و چند مرجع تقلید از این گرایش حمایت میکردند، اما حجم مخالفتهای حوزوی با دولت اصلاحات بهقدری بود که روحانیبودن امثال خاتمی و کروبی و نوری و ... به چشم نمیآمد. اما با رویکارآمدن دولت احمدینژاد فضا دچار دگرگونی اساسی شد. چالش جدی و نفسگیر دولت نهم با بسیاری از مراجع تقلید و علمای قم از یکسو و فعالشدن بدنهی حوزوی اصلاحطلبان از سوی دیگر سبب شد که آشتی نسبتا گستردهای میان روحانیت و طیف اصلاحطلب و دانشگاهی جامعه شکل بگیرد. من این آشتی را مشابهی آشتی همین دو قشر در اوایل دههی ۴۰ شمسی ارزیابی میکنم. در آن سالها نیز با وجود گلایههای شدید تحصیلکردههای مذهبی از روحانیت به دلیل سکوت تأییدآمیز آنها در جریان کودتای ۲۸ مرداد، بهناگاه با ظهور مرجع تقلید مبارزی چون امام خمینی فضا دگرگون شد و دو طرف گلایههای سابق را کنار گذاشتند و پا به پای هم بهسوی هدف مشترکی حرکت کردند. هم آن روز و هم امروز به دلیل آنکه چهرههای روحانی و حوزوی پا به پای خواستههای دانشگاهیان مذهبی حرکت کرده و نیاز آنها رابرآورده کردند چنین تسالم و تفاهمی شکل گرفت. پس در مجموع باید بگوییم که روحانیت ذاتا میتواند هنوز هم نقش پیشرو در حرکتهای اجتماعی ایفا کند و این مسأله در هر دو طیف اصولگرا و اصلاحطلب صادق است. با این تفاوت که در طیف اصلاحطلب، این فرایند تابع مؤلفهها و در واقع کاتالیزورهایی است که باید این خصیصهی ذاتی روحانیت را یاری کنند. تجربهی انقلاب مشروطه نشان داد که روشنفکران مدرنیست و طبقات متوسط شهری میتوانند بهخوبی با روحانیت همکاری کنند. امروز چه چالشی برای همکاری روشنفکران سکولار و روشنفکران دینی وجود دارد؟ اینکه در مشروطیت و یا جنبش ملیشدن نفت دیدیم که همکاری روحانیت با نوگرایان نتیجه داد نمیتواند علت تامهای برای ثمربخشبودن همان همکاری در شرایط کنونی باشد. در فرایند تعامل این دو گروه، اتفاقات تلخی رخ داده که میتواند و توانسته مانع از همکاریهای گسترده و اثرگذار شود.
اکنون در جایی قرار گرفتهایم که از یکسو روحانیت معتقدند روشنفکران در مشروطه بر سر آنان کلاه گذاشتند و روشنفکران نیز بر این باورند که روحانیت در انقلاب اسلامی تلافی کرد و روشنفکران را فریب داد و از آنان نردبانی برای ترقی خود ساخت. چنین سابقهی ناخوشایندی است که بزرگترین مانع بر سر راه همکاری و تعامل روشنفکران دینی با روحانیت میشود چه برسد به روشنفکران سکولار و یا غیرمذهبی. اما فراتر از این سوءتفاهم، یک سوءتعامل بزرگ دیگر نیز وجود دارد که تا حل نشود به جایی نخواهیم رسید. رخدادهای تلخ چند دههی گذشته سبب شده که حتی مراودات ظاهری این دو قشر نیز بهشدت کاهش یابد. حتی شعارهای نمادین و صوری «وحدت حوزه و دانشگاه» نیز سبب نشده چنین رفت و آمدهایی شکل بگیرد و نهادینه شود. ما در دههی سی، چهل و پنجاه شمسی به وفور شاهد چنین مراوداتی بودهایم. شخصیتی مثل علامهی طباطبایی به تهران میرفته و در جلسات دانشجویان شرکت میکرد. روابط انجمنهای دانشجویی با مراجع تقلید و علمای قم بسیار عمیقتر و ثمربخشتر از امروز بود. شاید امروزه نخستین گام برای برطرفکردن این سوءتفاهمهای تاریخی و فکری، جدیگرفتن این مراودات باشد. من از ۵ سال پیش در جریان تحقیقی که با دوست طلبهام، مرتضی ابطحی، آغاز کرده و با بسیاری از نواندیشان دینی دربارهی «تعامل روشنفکران دینی و روحانیت» گفتگو کردهام به این نتیجه رسیدهام که حتی نواندیشان دینی برجستهی ما که سالهای سال با روحانیت مأنوس بودهاند اکنون آنقدر از فضای کنونی حوزهها بیگانهاند که انتظار هیچ اثرگذاری و اثرپذیری از سوی آنها نسبت به طلاب و روحانیون کنونی نباید داشت. متأسفانه همین کاستی در نسل جدید نواندیشان دینی بسیار بغرنجتر و عمیقتر است. در دل جنبش سبز، پویشها و گروههای مختلفی وجود دارد. گروههای مدافع حقوق بشر که خواستار توقف اجرای حکم اعدام یا لغو مجازات سنگسار و شلاق و قطع انگشتان دست هستند. جنبش زنان خواستار دستیابی به حقوق مساوی با مردان و تغییر قوانین تبعیضآمیز است. ارزشهای لیبرال چون آزادی بیان و رفع سانسور کتاب و دسترسی آزاد به اطلاعات و آزادیهای اجتماعی از رووس خواستهای معترضان است. موضع حوزهی علمیه یا نهاد روحانیت به این خواستها چه خواهد بود؟ آیا فقها میتوانند به این خواستها مشروعیت دهند؟ من عمیقا معتقدم که روحانیت و مرجعیت بهمراتب از انعطافپذیری بیشتری نسبت به بسیاری از اقشار دیگر دارد و این را در عمل نشان داده است. همچنین باور دارم که بدون روحانیت و مرجعیت نمیتوان گذار موفق و آسانی به دوران مدرن داشت. چرا که بدون درک سنت نمیتوان پایههای جامعه را بر مبنای مدرنیته استوار کرد. هنوز هم دعوای سنت و مدرنیته در جامعهی ما حل نشده و این به دلیل عدم تعامل سازنده و تعالیبخش سنتگرایان و نواندیشان است. بخش عمدهای از دعواهای سیاسی نیز از همین آبشخور است و تا قدرت مذهب و روحانیت از سوی نواندیشان نادیده گرفته میشود نمیتوان امید به هیچ رشدی داشت. باید بپذیریم که آنچه شما بهعنوان مطالبات متنوع پویشهای مختلف ذکر کردید سقف مطالبات این گروههاست. روحانیت و مرجعیت باید مطمئن شود که دستیابی به چنین مطالباتی به زیان دینداری و دینباوری مردم نیست و چنین اطمینانی با دوریگزیدن از روحانیت و طرح مطالبات از آن سوی مرزها حاصل نخواهد شد. در پرکردن این شکاف فقط مرجعیت و روحانیت نیست که باید گام بردارد. فکر میکنم نوبت نواندیشان هم رسیده که از نادیدهگرفتن حوزهی علمیه دست بردارند. عمدهی شعارها در ماههای اخیر رنگ و بوی دینی دارد. مردم شبها بانگ اللهاکبر سرمیدهند. در مورد رابطهی اقشار مختلف مردم و اتکای آنها به روحانیت توضیح دهید. آنچه که معترضان را به بازگشت به شعارها و نمادهای دینی ترغیب کرد فقط حضور فعال روحانیون و مراجع اصلاحطلب نبود. اگرچه اصلاحطلبان از سه/چهار سال گذشته متوجهی کاستی بزرگ خود در کمتوجهی به نمادهای مذهبی شده بودند، اما آنچه که معترضان را به پررنگکردن مذهب و شعارهای دینی تشویق کرد، عملکرد نادرست دولت نهم و شکاف ایجادشده میان این دولت با مراجع تقلید شیعه بود که این فرصت را به معترضان داد تا مذهب را علیه مذهب به کار گیرند.
البته نباید شخصیت و سیاستهای زیرکانه میرحسین موسوی را نیز نادیده گرفت. فکر میکنم اگر محمد خاتمی نامزد اصلاحطلبان شده بود نه چنین موجی به راه میافتاد و نه شاهد چنین «مذهبگرایی» در میان اقشار متنوع معترضان بودیم. همهی این عوامل دست به دست هم داد تا بخشی از شکاف میان نواندیشان دینی با روحانیت پر شود و بدنهی حوزوی مخالف سیاستهای حاکم فعالتر گردد. برای من بهعنوان یک ناظر خارجی مراسم تشییع مرحوم منتظری بسیار باشکوه و خلاف انتظار بود .هزاران تن از مردم شهرهای قم و نجفآباد و اصفهان بهرغم احتمال مضروبشدن و دستگیرشدن در تظاهرات شرکت نمودند. بسیاری از شخصیتهای سکولار پیام تسلیت دادند و از جمله خانم شیرین عبادی ایشان را پدر حقوق بشر در ایران نامید. چهچیز باعث دلبستگی اقشار مختلف مردم به مرجعی است که سالها در حبس خانگی به سر برده و در رسانههای رسمی کشور امکان حضور نداشت؟ در درستی نظریهی بقای هژمونی روحانیت همین بس که طی ماههای پس از انتخابات، چندین چهرهی نزدیک به جنبش سبز از دنیا رفتند، از جمله هنرمندان سرشناس و محبوبی چون پرویز مشکاتیان یا سیفالله داد. اما تشییع جنازهی هیچیک از آنها به شکوه و عظمت تشییع آقای منتظری نبود. من معتقدم تا زمانی که دین و آموزههای دینی در جامعه مورد احترام است، برتری نسبی روحانیت و مرجعیت بر دیگر گروهها حفظ خواهد شد حتی اگر فراز و نشیبهای خاص خود را داشته باشد. مرحوم آقای منتظری تنها مرجع تقلید برجستهی شیعه بود که در نظر و عمل با دغدغههای این اقشار همراهی میکرد و حاضر به پرداخت هر هزینهای در این راه بود. او اگرچه دو دهه با بایکوت محض رسانهای رسمی مواجه شده بود اما رسانههای غیررسمی همواره به او گرایش داشتند و در نتیجه بایکوت رسمی نتوانست بر این اقشار اثر بگذارد. البته نباید نقش جنبش سبز را در زندهشدن مجدد اقتدار و محبوبیت آیتالله منتظری نادیده گرفت. همانگونه که نمیتوان منکر نقش بیبدیل آقای منتظری در مشروعیتبخشی دینی به جنبش سبز شد. حجتالاسلام محسن کدیور فتاوای اخیر آیتالله و همراهی ایشان با جنبش سبز را همتراز فتاوای میرزای شیرازی یا بستنشستن آقایان بهبهانی و طباطبایی و پیروزی جنبش مشروطه دانستهاند. نقش و تأثیر معنوی مرحوم آیتالله منتظری را اگر ممکن است توضیح دهید. به یقین باید گفت که آیت الله منتظری مهم ترین منبع مشروعیت دینی جنبش سبز بود و خلأ او هیچ گاه پر نخواهد شد. آقای منتظری را شاید نتوان رهبر مذهبی جنبش سبز نامید ولی او حتما مهمترین چهرهی مذهبی جنبش سبز بود. اینکه من با اطلاق عنوان «رهبر مذهبی جنبش سبز» به ایشان چندان موافق نیستم نه به دلیل فقدان تواناییهای رهبری مذهبی در آقای منتظری بلکه به دلیل ویژگیهای ذاتی جنبش سبز است. به باور من، جنبش سبز هنوز فاقد یک رهبر واقعی است. میرحسین موسوی، مهدی کروبی، هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و موسوی خوئینیها برجستهترین چهرههای پیدا و پنهان این جنبش هستند و در حوزه نیز علمایی چون مرحوم آیتالله منتظری، آیتالله صانعی، آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله دستغیب و آیتالله بیات زنجانی به پشتیبانی معنوی و دینی از این جنبش پرداختهاند. هیچ کدام از این چهره ها نیز مدعی رهبری جنبش نبوده و همواره بر پیشرو بودن مردم تأکید داشته اند. بهویژه، میرحسین موسوی بارها بر این امر صحه گذارده است. علاوه بر آنکه معتقدم اگر آقای منتظری رهبر مذهبی و معنوی چنین جنبشی بود تنها به دادن چند بیانیه و سخنرانی اکتفا نمیکرد و شخصا در سیاستگذاری و راهبری این جنبش همچون امام خمینی یا سیدین بهبهانی و طباطبایی و یا مرحوم آیتالله کاشانی وارد عمل میشد. اگر به خاطر اقدامات چند ماههی اخیر آقای منتظری او را رهبر مذهبی جنبش سبز تلقی کنیم یقینا آقایان صانعی یا دستغیب نقشی بهمراتب پررنگتر و فعالتر نسبت به ایشان داشتهاند ولی کسی آنها را رهبر مذهبی جنبش سبز نمیداند. از همین رو، من مرحوم آقای منتظری را مهمترین مرجع تقلید حامی جنبش سبز و از تکیهگاههای دینی این جنبش میدانم و نه رهبر آن. یعنی مشابهی همان نقشی که میرزای شیرزای، آخوند خراسانی و میرزای نائینی در زمانهی خود ایفا کردند و به مبارزات ضداستبدادی و ضداستعماری روزگار خود مشروعیت دینی بخشیدند. |
نظرهای خوانندگان
انقلاب اسلامی روند باز تعریف شدن
-- بی نام ونشان ، Jan 2, 2010 در ساعت 07:34 PMاسلام درایران است وجنبش سبز روند فروپاشانیده کردن اسلام در ایران
و دین و آموزهای دینی هم هیچ ربطی به این حرفه یا آن حرفه ندارد
آخوندی هم شغلی است مثلا مثل
پزشکی و در جای خود محترم است.
اما استاد قوانین الهی - اسلامی
باید حذف شوندو به جایش
مجلس قانونگذاری و نه مشورتی
باید بیاید.
قوانین الهی - اسلامی باید از حوزه ی قوه ی قضائیه حذف شوند.
آموزش وپرورش واقتصاد و نیروهای
مسلح هم باید از قوانین الهی - اسلامی پالوده گردند تا انقلاب دوران
ساز مشروطه به یکی دیگر از اهداف
چهارگانه اش برسد ، آن وقت ملت
ایران تازه باید با مشخصه ی آخرین
دوران میانه ی تاریخ کشور ایران
مبارزه کند!
جناب فتحی، فرمایشات شما کاملا درست و منطقی ولی من سوال دیگری از شما نواندیشان دینی دارم؛ چرا ٤٠٠ و اندی سال بعد از تسلط شیعه در ایران هنوز به یک زبان بیگانه با ایرانیان سخن می گویید؟(عربی) درست که دین شما از عربستان آمده ولی تا چه زمانی ایرانیان باید به یک زبان بیگانه دعاه و نماز بخوانند؟ امیدوارم بعد از ایجاد یک سیستم سیاسی آزاد و آزادی احزاب سیاسی مردم ایران کمتر در امور سیاسی و اجتمایی مزاحم روحانیت بشوند و روحانیت با فراق خاطر فقط به امور دینی بپردازند.
-- Homayoun ، Jan 2, 2010 در ساعت 07:34 PMمن این روحانی روشنفکر را سال هاست که از طریق وبلاگش می شناسم. قلم بسیار شیرینی دارند. ایشان باعث افتخار حوزه علمیه هستند.
-- ali ، Jan 2, 2010 در ساعت 07:34 PMاین مصاحبه هم بسیار زیبا بود. با تشکر از سایت شما
من هم خواننده همیشگی وبلاگ تورجان هستم. به آقای فتحی به خاطر داشتن تفکری آزاد و مترقی تبریک می گویم. البته ایشان باید مواظب باشند که همواره محقق و جستجوگر بمانند و سعی کنند تمامی تولیدات فکری را, بویزه نظراتی که به ظاهر کاملا منحط و غیرمترقی بنظر رسیده و از سوی افراطی ها ارائه می شود, را نیز جدی گرفته و محققانه مطالعه نمایند.
با امید روزهای بهتر
-- نیما مهرپرور ، Jan 3, 2010 در ساعت 07:34 PM