رادیو زمانه > خارج از سیاست > اندیشمندان فلسفه > اسپینوزا؛ نخستین فیلسوف دمکراسی لیبرال | ||
اسپینوزا؛ نخستین فیلسوف دمکراسی لیبرالحمید پرنیانباروخ اسپینوزا یکی از برجستهترین فلاسفهی قرن هفدهم میلادی و اولین متفکر دمکراسیِ لیبرال است، اما شهرتِ دمکراسیخواهیِ وی بهاندازهی جان لاک نیست. اما وی چهل سال پیش از جان لاک، هدف نهایی جامعهی سیاسی را تامین آزادی برای انسان میدانست. اسپینوزا «رسالهی الهیاتی-سیاسی» خود را در دفاع از آزادی اندیشه و وجدان و عقیده نوشت. در آن رساله تلاش میکند تا این نکته را اثبات کند که آزادی عقل و اندیشهی انسان نهتنها برای حفظ و اشاعهی تقوی مفید است بلکه واجب و ضروری است. آزادی عقلها و اندیشه نهتنها برای امنیت و استواری دولت سودمند است بلکه پایهی اصلی اقتدار دولت نیز هست. رامین جهانبگلو سال ۱۳۸۳ در تالار گفتگوی خانهی هنرمندان ایران سخنرانیای دربارهی فلسفهی سیاسیِ اسپینوزا ارایه کرد که معرفیِ دقیقی از آرای سیاسی این فیلسوف هلندی است. در این بخش و بخش بعدی، به همراه سخنرانی ویرایششدهی رامین جهانبگلو به ابعاد فلسفهی سیاسی اسپینوزا خواهیم پرداخت: اسپینوزا با سکولارکردن فلسفهی سیاسی، اجازه داده است که ما به شکلگیری ذهنیت سیاسی در عصر مدرن برسیم و مسالهی «اقتدار سیاسی» (political authority) را بتوان برای اولینبار در چارچوبهای سیاسی مطرح کرد. اسپینوزا، مضامین مهدیگرایانه یا آخرالزمانی را که در الهیات توراتی دیده میشود، تبدیل به نظریهای سکولار از زمان و بهویژه زمانمندی سیاسی میکند. به نظر من در نگرش اسپینوزایی از زمانمندی سیاسی سکولار، روند مدرنیته در قالب حرکت سیال و پویای پیشرفت، ظاهر میشود. و این مفهوم پیشرفت از دید اسپینوزا خیلی مهم است. همانطور که در کتاب اخلاق و رسالهی الهیـسیاسی میبینیم اسپینوزا مسالهی پیشرفت را در قالب گذری از زندگی همراه با ترس و خرافات، به یک زندگی متکی بر عقلِ خودمختار مطرح میکند. این گذار برای اسپینوزا بسیار مهم است. از نظر او کنترل عواطف، هیجانها و هوسها، به معنای یک عملکرد مثبت در زندگی فرد و زندگی جمعی ملتها به حساب درمیآید.
میتوان گفت، برای اسپینوزا این گذر که به صورت پیشرفت فکری و اخلاقی مطرح شده است، گذری از الهیات یهودی به آنچیزی که اسپینوزا بهاش میگوید «دولت جمهوریخواه دموکرات مدرن»؛ یعنی دولت باید جمهوریخواه، دموکرات و مدرن باشد. در حقیقت ما با نظریهی سکولارشدن یا عرفیشدنِ دولت و عبور از منطق الهی-سیاسی به منطق عرفی سیاست روبهرو هستیم. اسپینوزا با خروج از منطق الهی سیاسی، منطق موفقیت سیاسی را جایگزین وعدهی انتخاب الهی میکند. به عقیدهی اسپینوزا در سیاست وعدهی انتخاب الهی مهم نیست. بلکه چیزی که مهم است موفقیت سیاسی است. اسپینوزا با این نظریه و با این عمل، هرگونه حق ویژه را از قوم یهود به عنوان قوم برگزیده خداوند سلب میکند. منطق الهی-سیاسی نزد او منطقی کودکانه است. چون فرهنگ سیاسی را پیروی از آیین خرافات و فرهنگ ترس از خداوند به کار برده و مشابه میداند. از نظر او میراث منطق الهیـسیاسی از معاصربودن جوامع سیاسی مدرن با منطق سیاسی مدرن جلوگیری میکند و رابطهی میان این دو سیاست در جهان مدرن به رابطهای نامتعادل تبدیل میشود. به قول اسپینوزا «این طبیعت نیست که ملتها را میآفریند، بلکه افراد، خود تولیدکنندهی ملتها هستند». به گفتهی او، این حاکمیت است که دین را بهصورت قوانین اجتماعی درمیآورد و نه بالعکس. در فصل ۱۹ رسالهی الهی ـ سیاسی نیز آمده است که: «این حاکم است که بهتنهایی تعیینکنندهی رستگاری مردم و امنیت دولت است». پس این حاکم است که قابلیت تفسیر دین را دارد و حاکمیت دولت، حاکمیتی مطلق است؛ در غیر این صورت دولت اصلاً حاکم نخواهد بود و نیز دولت برای حفظ تعادل و توزان خود، باید آزادی اندیشه و بیان را در اختیار اعضای اجتماع قرار دهد.
پس دیدگاه سیاسی اسپینوزا، آشتیدادنِ اصل دمکراتیک و نگرش مطلقگرا از حاکمیت است. برای اسپینوزا، نهایت هدف یک دولت، تحقق آزادی است. از این رو، دولت عامل اصلی تمام کنشهایی است که همراه قانون است. از دید اسپینوزا، سیاست قلمروی اساسی آزادی عقیدهی فرد است. اسپینوزا اعتقاد دارد قائلشدن تمایز میان فضای عمومی و خصوصی، نهاد یک ضروری دولت است، ولی اصل ضروری شکلگیری آن نیست. در حقیقت حاکمیت دولت و آزادی فردی نباید از یکدیگر جدا باشند، زیرا در این صورت در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند. هر چند که تنش بین این دو وجود دارد، ولی اگر این تنش به تضاد تبدیل شود، موجب از-بین-رفتن دولت میشود. به قول اسپینوزا، آنجایی که هر فردی مجبور میشود همانند فرد دیگری فکر کند، نهتنها به جنون افراد میرسیم، بلکه ساختار روابط اجتماعی هم دچار انحلال میشوند. این وضعیت زمانی پیش میآید که دولتی بخواند خودش را با دین برابر بداند یا اینکه قدرت مدنی تحت تسلط یک قدرت دینی قرار بگیرد. اسپینوزا میگوید آنجایی که کلیسا خود را «دولتی در دولت» به حساب آورده، نهاد دولت نابود خواهد شد. برای اسپینوزا دو مساله بسیار اهمیت دارد: ۱. جدایی فلسفه از الهیات و ۲. گسترش بهترین دولت. در بهترین دولت، آزادی اندیشه امری بسیار مهم است. اسپینوزا نتیجه میگیرد که پرسش از حد و آزادی، پرسشی اساساً سیاسی است، نه خداشناختی. پس دولت باید فضای عقاید گوناگون را گسترش دهد. دولت از یکسو با ایجاد آزادی عقیده، شانس تصمیمگیری عقلانیاش را گسترش میدهد و از سوی دیگر، افراد با پیروی از این دولت، موقعیت خودشان را مستحکم میکنند. پس دولت و فرد، هریک بهگونهای، دیگری را تقویت میکند. شرط وجودی تابعیت از دولت، شهروندی است. شهروندی از نظر اسپینوزا چیزی نیست جز کنشی که دولت از طریق آن بهصورت دمکراتیک، تولید و گسترش مییابد. |
نظرهای خوانندگان
والا تو همین حند سطر ،بیشتر از تمام رساله ی
-- خسرو از بلژیک ، Jan 23, 2010 در ساعت 04:08 PMاقا...مسایل ،در روابط فیمابین احتماع و دولت..یاد گرفتم..ممنون