فلسفهی رقص، بخش دوم
دوباره، رقص چیست؟
فرانسیس اسپارشات ترجمهی حمید پرنیان
باور کهنی دربارهی رقص هست که میگوید رقص کاربستِ ابزارهای تنانه برای برقراری ارتباط یا جشن است که این ابزارها بعدها پیشرفت مییابند و جای خودش را به زبان و هنر میدهد. در واقع، بر مبنای همین ابزارهای تنانه است که، در فرهنگهای گوناگون، جنبشها و نظامهای جنبشهای تن ساخته شده و بنیادِ رقصهای ویژهی آن فرهنگ گذارده شده است.
به همین دلیل است که میگویند بنیادِ رقص انسانی همتراز رفتارِ رقصوارهی حیوانات است و در فرهنگهای اولیه، تن از ظرفیتهای طبیعی خویش آزادانه و خودانگیخته بهره جسته و فرمهای گوناگونی از معنی و اشاره آفریده است.
اما پرسش اینجاست که اگر ما در سدهی بیست و یکم از امکاناتِ ماهیچهای و عصبیای برخوردار هستیم که میتوانیم گسترهی نامحدودی از جنبشهای تنانه را ابداع و اجرا کنیم، پس چرا مردم فرهنگهای اولیه از این آزادی برخوردار نبودند؟
در واقع این آزادی انسان برای ابداع و اجرای جنبشهای تنانه، سرابی بیش نیست؛ مناسبتهایی که این جنبشهای تنانه در آن اجرا میشد و فرهنگی که ظرفیتها و حساسیتهای رقصنده را شکل میداد، فرمهایی به این جنبشها تحمیل میکرد.
در واقع این آزادی انسان برای ابداع و اجرای جنبشهای تنانه، سرابی بیش نیست؛ مناسبتهایی که این جنبشهای تنانه در آن اجرا میشد و فرهنگی که ظرفیتها و حساسیتهای رقصنده را شکل میداد، فرمهایی به این جنبشها تحمیل میکرد.
دیوید بِست (۱۹۷۸) میگوید هیچ رقصی «هنر» به شمار نمیآید مگر اینکه با مسایل مهمِ زندگی پیوند داشته باشد؛ اما، حتی اگر با این جمله موافق هم باشیم، باز هم جملهی پوچی است. زیرا خودِ همین مسایلِ مهم زندگی یک انتخاب فرهنگی است و به این بستگی دارد که ابزارهای ماندگارِ نموددهنده چه چیزهایی را مسایل مهمِ زندگی نشان دهند.
به هر روی، جایگاه ویژهای که رقص در رفتار انسان دارد، نقشِ رقص را در فلسفهی هنر مهم میسازد؛ خیلی مهمتر از آنچه تاکنون مجاز بوده است. رقص بهمثابهی هنری نمایشی، از آنجا که معانیاش در نظامِ معناییِ دیگری جاسازی شده است، از دیگر هنرهای نمایشی متفاوت میگردد.
رقصهای که بهطور حرفهای نمایش داده میشوند نهتنها بخشی از هنرهای نمایشی هستند، بل فرمها و ارزشهای اینگونه رقصها با رقصهایی که در دیگر زمینهها و حوزهها اجرا میشود همپوشی و پیوستگی دارد. رقصهای باشکوهِ بالههای بارگاهیِ فرانسوی و ایتالیایی، که امروزه به بالهی صرف تنزل کرده است، جزِ جداییناپذیرِ مراسمها و تشریفات بودند و حرکتهای رقصی دارای معانیِ نمادین و رسمی بود.
در واقع، بیشترِ فرمهای رقصی جهان بخشی از آیینهای مقدس بودهاند؛ رقصهای اجتماعی فرمهای گوناگونی دارند و معانیای را اجرا میکنند که سازندهی وضعیتِ هستیِ اجتماعیِ ما هستند؛ انسانشناسان و جامعهشناسان به این معانی و وضعیت توجه میکنند.
در هر جامعهای اگر بخواهند مناسبت خاصی را تعیین کنند، آن را با اجرای حرکتهای تنانهی مشخصی انجام میدهند. و برگزاریِ آیینها با چیزهایی که رقصندهها در نمایش اجرا میکنند پیوستگی دارد. کارِ فلسفهی رقص این است که جاافتادنِ معانیِ رقص در معانیِ زندگی را توضیح دهد.
باید اشاره کرد که رقص معمولن رقصیدنِ «یک» رقص است، و همیشه «نوعی» رقصیدن بوده است، و رقصنده بههنگامِ رقصیدنْ گامها و حالتها و فیگورها و ترتیبهای حرکتیای را رعایت میکند، اما در کل باید گفت که این رقصنده است که در حرکت است و در حرکت دیده میشود.
رقصیدن همان کاری است که فرد انجام میدهد، و تنِ به-حرکت-درآمدهی رقصنده ضرورتن تنِ فردی دانسته میشود که همهی حالتهای ممکنِ حرکت را در خود آشکار میسازد. برای همین، رقصندهای که با تمرین و آموزش در سنتِ رقصیِ ویژهای، حالت و وضعیتِ تناش را شکل داده است، میتواند رقصهای سنتهای دیگر را نیز یاد بگیرد و اجرا کند.
رقصها را میتوان به دو دسته گروهبندی کرد؛ رقصهایی که برای تماشاگران اجرا میشود، و رقصهایی که انگار برای تماشاگران اجرا میشود. در واقع، رقص غربی رقصی است که روی صحنه، برای مخاطبان، و توسط رقصنده اجرا میشود.
پرسشی که بیدرنگ در اینجا پیش کشیده میشود این است: گرچه رقص روی صحنه اجرا می شود آیا هرچیزی که روی صحنه اجرا شود رقص است؟ صحنهی تیاتر، نهاد پرقدرتی است. صحنه جایی است که مردم میآیند و رویاش نمایش اجرا میکنند. حال اگر رقصندهای روی صحنه برقصد، هم رقصنده بهشمار میآید و هم «بازیگر». و هر چه روی صحنهی تیاتر اجرا کند مستقیمن موضوعِ تفسیر و ارزیابیِ تیاتری قرار میگیرد. از آنجا که تیاتر ذاتن معانی و خوشیهای خودش را دارد پس هر تجربهای «در» تیاتر همیشه تجربه«ی» تیاتری بهشمار میآید.
گرچه رقص روی صحنه اجرا می شود آیا هرچیزی که روی صحنه اجرا شود رقص است؟ صحنهی تیاتر، نهاد پرقدرتی است.
صحنه، جدایی و فاصلهی بین هنرمند و تماشاچی را تقدیس و تقویت میکند. این جدایی و فاصله، اهمیت زیادی دارد. برخی از فمینیستها میگویند که در رقصِ تیاتری، تنِ زنانه سوژهی نگاهِ خیرهی مردانه است. و منتقدینِ دیگر از این میگویند که چرا بازیگرانِ طبقهی پایینِ جامعه باید برای خوشپوشهای طبقهی بالای جامعه نمایش دهند یا چرا جوانان و زیبارویان باید تنهایشان را پیشِ چشمِ سالخوردگانِ فرتوت بگذارند؟
رقص چیست؟ چهچیزی این و آن حرکت را رقص مینامد؟ پاسخِ مشخصی وجود ندارد. ممکن است این ایدهی ویتگنشتاین کمکمان کند که مفاهیم بر اساس «روابطِ خانوادگی»شان شکل میگیرند؟ نه، نه چندان. ایدهی «روابطِ خانوادگی» یک چیز مهم را نادیده میگیرد: پویاییِ آگاهیِ تاریخی در شکلگیری و اعتباربخشیِ سنتهای رقص.
بخش پیشین
• تنهایی که در حرکتند، تنهایی که ایستادهاند
|
نظرهای خوانندگان
ادبی نویسی فرمایشی، که یادآور شعر بی دلیل پیچیده شده اواسط دوران قاجار را و وصف بی پایان و پر از ضرافتهای آبکی که زیبایی شناسی اش، عمیق تر از " کمان چشم تو کمانی است که قلب گلابی گونه ام را با تیر عصا گونه ات به سقوطی بهمن گونه می کشاند"نیست. تفرعنی کاذب که در سرتاسر مقال "رقص" موج میزند.
در این بین، ویرایشگران زمانه را باید " ویرگول گذاران" نامید چون تنها دغدغه و کار ویراستارسی شان در انبوه ناتمام ویرگول هایی است که به تن مقالات زمانه می آویزند.
آخر در این دنیای وانفسا به غیر از پشت هم بندی و باند بازی فرهنگی، دنیای واقعی " فر- هنگ" هم وجود دارد که در بستر واقعی اش ضمیر ناخود آگاه مدعیان سواره ای چون شما را به سودازدگی و شرم تاریخی فرا خواهد خواست.
تکرار جملات فاحش و معانی فاحش تر از آن با ادای ملودرام مخلوط با شبه فلسفی نویسی را در وبلاگ آگورای زمانه نیز به مصنوعیت تمام می شود یافت؟
چطور این متن الکن و گنگ با اجازه ویرایشگران به نام اندیشه زمانه به چاپ می رسد؟ واقعا کسی می تواند در جملات ذیل مفهومی بالاتر از اینکه "روز چون روشن است پس روز است" بیابد؟
دقت کنید بخصوص به 1- تکرارمفاهیم بدیهی که نامفهوم نوشته شده و 2- ویرگولهای بیشمار ویر( گول)ایشگران زمانه:
در واقع، بر مبنای همین ابزارهای تنانه است که، در فرهنگهای گوناگون، جنبشها و نظامهای جنبشهای تن ساخته شده و بنیادِ رقصهای ویژهی آن فرهنگ گزارده شده است؟؟؟
در واقع این آزادی انسان برای ابداع و اجرای جنبشهای تنانه، سرابی بیش نیست؛ مناسبتهایی که این جنبشهای تنانه در آن اجرا میشد و فرهنگی که ظرفیتها و حساسیتهای رقصنده را شکل میداد، فرمهایی به این جنبشها تحمیل میکرد؟؟؟
رقص معمولن رقصیدنِ «یک» رقص است، و همیشه «نوعی» رقصیدن بوده است، و رقصنده بههنگامِ رقصیدنْ گامها و حالتها و فیگورها و ترتیبهای حرکتیای را رعایت میکند، اما در کل باید گفت که این رقصنده است که در حرکت است و در حرکت دیده میشود؟؟؟ ( واقعا که دست مریزاد)
رقصیدن همان کاری است که فرد انجام میدهد، و تنِ به-حرکت-درآمدهی رقصنده ضرورتن تنِ فردی دانسته میشود که همهی حالتهای ممکنِ حرکت را در خود آشکار میسازد!!! و ؟؟؟
دعای این نویسنده دردمند که به هر کجا مطلب می فرستد جوابی ساده در حد " تشکر از ارسال مطلب تان" را هم نمی گیرد بدرقه سلامت و صلاحیت هر چه بیشتر کارگزاران فرهنگ ایران باد.
باور کنید ما هم بسیاریم و در سکوت به ناچار، گاها ، بیش از حد جریحه دار شده و به غرولند تن می دهیم.
--------------------------------------------
دوست عزیز
بالاخره من نفهمیدم اشکال های شما ویرگول های این ترجمه بود یا که به محتوای آن اشکال داشتید؟!!!!!!!!
شما اگر با این زمینه آشنا باشید (که از فحوای کامنت تون چنین بر نمی آد) می دونید که نمی شه متنی درباره ی فلسفه ی رقص پیدا کرد و نامی از اسپارشات نداشته باشه در ارجاعات.
به هر حال، خوش حال می شم اگر اشکالی در محتوای این مقاله می بینید مطرح کنید؛ شاید من اشتباه می کنم
حمید پرنیان
-- ضد ویرگول ، Jan 15, 2010 در ساعت 07:00 PMکسی در باره اصل مقاله اسپارشات حرفی نزد دوست عزیز. من به طور خیلی مشخص از ترجمه شما که
1- از تکرار جملات فاحش و معانی فاحش تر از آن با ادای ملودرام مخلوط با شبه فلسفی نویسی سما ایراد گرفتم
2- و از اینکه ترجمه شما تفرعنی کاذب است از ادبی نویسی فرمایشی، که یادآور شعر بی دلیل پیچیده شده اواسط دوران قاجار را و وصف بی پایان و پر از ضرافتهای آبکی که زیبایی شناسی اش، عمیق تر از " کمان چشم تو کمانی است که قلب گلابی گونه ام را با تیر عصا گونه ات به سقوطی بهمن گونه می کشاند"
3- و برایتان چندین مثال از ترجمه از نوع "روز چون روشن است پس روز است" شما آوردم.
مگر خواندن فارسی معمولی از یادتان رفته است؟
-----
نه فارسی یادم نرفته ، فارسی بنده با فارسی شما متفاوت ه. اگر قرار باشه همه مطابق ذهن شما ترجمه کنند که شدنی نیست دوست عزیز. نهایت سعی ام رو کردم که ترجمه ی دقیق صورت بگیره. در انتخاب کلمه ها سعی کردم که دقیق عمل کنم و اگر «تفرعنی» می بینید شاید برآمده از این دقت باشه؛ گرچه فکر می کنم روان بوده و از ادبیات شعرهای دوره ی قاجار فاصله ی زیادی داره. قصد ندارم بگم که شما جمله ها رو نمی فهمید؛ خواندن متون فلسفی حوصله می خواد و ماند خوندن گزارش خبری نیست که واژه ها از نظر حرفه ای بی دقت و مردمی هستند. فکر می کنم هر جا واژه ای نو و ناآشنا تولید می شه باید با ارزیابی دقیق مورد تحسین قرار بگیره چرا که موجب شده زبان چاق تر و بالنده تر بشه. ای کاش یک نمونه از تفرعن ترجمه می اوردین تا - صرف نظر از محتوای مقاله - بفهمم که چه جای ترجمه ی من مشکل داره
این که برخی جمله های تکرار شدن؛ فکر می کنم این جمله بیش تر از جمله های دیگه شما رو آزرده باشه؛ «رقص معمولن رقصیدنِ «یک» رقص است، و همیشه «نوعی» رقصیدن بوده است، و رقصنده بههنگامِ رقصیدنْ گامها و حالتها و فیگورها و ترتیبهای حرکتیای را رعایت میکند، اما در کل باید گفت که این رقصنده است که در حرکت است و در حرکت دیده میشود» تکراری که در این جمله می بینید همان تاکیدهایی ه که نوشتارهای فلسفی گریزی ازشون ندارن؛ آوردن یک داخل گیومه نشون-دهنده ی تاکیدی ه که نویسنده روی رقص به مثابه ی رقص اشاره-شده در مقاله داره؛ یعنی ایجاد تفاوت و فاصله بین رقصی که مردم در ذهن دارن و رقصی که منظور نظر مقاله است. و همین طور «نوعی»؛ که نشون-دهنده ی تاکید گونه-گون بودن رقص ه؛ یعنی رقص در صور مختلف می تونه وجود داشته باشه. و تاکیدی که روی رقصنده داره به عنوان فردی که می رقصه و دیده می شه یکی از امتیازهای همین مقاله است؛ تفاوت میان رقص و رقصنده؛ انسانی-کردن و تنانه-کردن رقص و جلب توجه به ماهیت رقص که همانا انسانی تر از تکنیک های رقصی ه؛ یعنی نورافشانی روی فرد رقصنده و خالق بودن رقصنده به عنوان هنرمند. نویسنده داره درباره ی ماهیت رقص می نویسه و در این صورت نمی شه انتظار داشت از تعریف دست بکشه و به سایر چیزهای رقص بپردازه
به ترین ها
-- ضد ویرگول ، Jan 15, 2010 در ساعت 07:00 PMحمید پرنیان
اصلا مطلب شما ربطی به اندیشه فلسفی نداشت. شاید اسپارشات تئوری اسطوره ها در باره رقص را مطرح کرد ولی مترجم عزیز همه اشاره بنده به توخالی بودن شیوه نگارش شما است وبس. هیچ کلمه سخت فلسفی یا مفهوم فلسفی در ترجمه ( فقط در ترجمه شما) نیست. تمام دبدبه و کبکبه ترجمه شمادر این است که" رقصنده است که در حرکت است و در حرکت دیده میشود"
آخر چرا فقط تهمت میزنید که من از رقص چیزی نمی دانم و فلسفه نمی فهمم و باید مطابف ذهن من ترجمه کنید و حوصله خواندن متون سنگین را ندارم و...
من یکبار دیگر به ناچار این متن گنگ پر از ویرگول شما را می آورم و ببینید که تفرعن مصنوعی اش نه در سوژه فلسفی بلکه در نا ادیب بودن شما و ویراستار زمانه است:
در واقع، بر مبنای همین ابزارهای تنانه است که، در فرهنگهای گوناگون، جنبشها و نظامهای جنبشهای تن ساخته شده و بنیادِ رقصهای ویژهی آن فرهنگ گزارده شده است؟؟؟
دیگر مزاحم نمی شوم و اصلا نیت آزاز نداشتم و ندارم. فقط گله مندم از روزگار قبیله ایی فرهنگ و ادب معاصر و فضایی که که نمونه اش در حکومت سی سال گذشته ایران هم دیده می شود.
-----
اتفاقن من خوش حال می شم که شما مایل به همکاری باشید و این سنت سی ساله رو بشکنید. ایمیل من هست
hamid@radiozamaneh.com
اما من نفهمیدم ایراد جمله ای که ذکر کردید چی ه؛ من اصلن احساس نکردم که آزار می دید؛ اتفاقن مترجم باید بازخورد بگیره و اگر اشتباه ترجمه کرده یا ناادبیانه ترجمه کرده ترجمه اش رو تصحیح کنه؛ ولی متاسفانه من در این سه محفل نتونستم بفهمم اشکال قلم ترجمه ی من چی ه. و هیچ تفرعن و گنگ-بودنی در این جمله پیدا نکردم؛ مگر این که بگید چرا به جای ساختن اساس گذاشته ام بنیاد-گزاردن. همون قدری که شما نسبت به ترجمه ی بنده احساس تنفر دارید من به واژه های گنگ عربی دارم؛ فکر می کنم ذهن ایرانی با واژه های فارسی آشناتر باشه تا عربی. آلرژی ای که به ویرگول دارید رو برطرف کنید؛ حتمن شما به تر از من می دونید که نقش ویرگول حیاتی تر از اون چیزی ه که فکر می شه
من تهمت نزدم؛ همون اول اش گفتم که منظور من این نیست که شما نمی فهمید. ظاهرن صمیمیت جمله های من رو برداشت نکردید
درخواست بالا برای همکاری اصلن احمدی-نژادانه نیست
و ممنون از این که وقت گذاشتید و بحث کردیم
به ترین ها
-- ضد ویرگول ، Jan 15, 2010 در ساعت 07:00 PMحمید پرنیان
15th January 2010
Mr Hamid Parnayaan must put the orginal article in here because I saw too much wrong translate that can not trust in any translation now
There is a picture of a man whos has no deress ! A naked picture of a man is enjoyable just for homosxeual men, I agree with you that homosexual men have right to enjoy from life,but in Persian Speaking Countries hetrosexual people have lots of problems with mullahs,you began propagandas for homosexual men ? Homosexual men have them sites,they can print in them sites under attention of Mr.Mani Al-askari,what they want. I can write very good comment about the "dance" but I can not trust to radiozamaaneh.com site to print my valuable written or not print it
-----
من تعجب می کنم شما با ندیدن متن انگلیسی چه طور متوجه ی اشتباه های زیاد ترجمه شدید؟
اما
این ترجمه ی مقاله ای ه از کتاب
The Blackwell guide to aesthetics / edited by Peter Kivy
خوش حال می شم (اگر اشتباهی در ترجمه کردم) اشتباه های ترجمه رو به من گوشزد کنید
این که مرد برهنه ای به عنوان تصویر این مقاله اورده شده، دلیل بر این نمی شه که کارکردش فقط برای نگاه خیره ی همجنسگراها باشه؛ این ذهن مرد دگرجنسگرا-زده
است که فکر می کنه هر تصویر مرد برهنه ای کارکرد اروتیک می تونه داشته باشه. این درست ه که همجنسگراها سایت های خودشون رو دارن ولی به این معنی نیست که رسانه های دیگه به مسایل همجنسگراها نپردازن (اوردن یه عکس برهنه ی مرد که آیا برای همجنسگراها جذاب باشه یا نه) دلیلی بر همجنسگراشدن زمانه نیست و اگر نگران ج.ا. هستید؛ اون ها بی هیچ دلیلی به مخالفت بر می خیزن، لازم به این عکس ها نیست تا آتش کینه و خشم غیرمنطقی شون شعله ورتر بشه
اگر مطلبی دارید خوش حال می شم برای بررسی به این آدرس بفرستید
hamid@radiozamaneh.com
به ترین ها
-- Kudos Talash ، Jan 15, 2010 در ساعت 07:00 PMحمید پرنیان
مسوول بخش اندیشه
در اين بحث دو مقوله مطرح شده است: يك ويرگولهاي زياده 2- ترجمه با گيردادن به محتواي متن!
بحث ويرگولهاي زيادي دقيقاً ريشه در خود مشكل نوشتاري زبان فارسي دارد. نوشتاري كه ناچاري از ويرگول گذاشتن تا غلط بحث نشود و امروزه به نوعي ويرگول در قامت "ساكن" رُخ نمايانده تا با فتحه، كسره و ضمه اشتباه نشود. در ترجمههاي دكتر آشوري به وفور و دقيق مي بينيم كه از همان فتحه و ضمه و كسره استفاده كردند. اما باز مشكل ما حل نمي شود چون به دليل آموزش ناصحيح هيچكس توجهي انتهايي به كسره و ضمه و فتحه ندارد و بي ترمز و اكثراً با كسره دو كلمه را تركيب مي كنند. مانند همين ايرادِ شما: (در واقع، بر مبنای همین ابزارهای تنانه است که، در فرهنگهای گوناگون، جنبشها و نظامهای جنبشهای تن ساخته شده و بنیادِ رقصهای ویژهی آن فرهنگ گزارده شده است؟؟؟)
ويرگول بعد از "كه" اضافه است چون خود "كه" كلمهاي پيونددهنده است اما پشتِ سرِهم بخوانيد: (که، در فرهنگهای گوناگون، جنبشها و نظامهای...) مي توانست بعد از "گوناگون" ويرگول نباشد ولي مطمئناً جمع كثيري چنين مي خواندند:( که در فرهنگهای گوناگونِ جنبشها و نظامهای...) يعني كسرهاي به گوناگون مي افزودند و اين يعني فاجعهي خوانشي...
زبان فارسي بايد تكليف خود را با اين نوشتارِ الكن روشن كند والا همچنان درجا خواهد زد. حقيقتاً چه اشكالي دارد در زبان فارسي هم چون ديگر زبانها فتحه و ضمه و كسره را بگذاريم –همينجا مي گويم اين اعرابگزاري عربي به دليل ريزبودن ناخواناست اگر قرار است كاري شود صحيح و دقيق باشد- در زبان كُردي و تُركي كه سابقه بسيار كمتري هم از نوشتار فارسي دارند اين معضلات سالهاست كه بهدرستي حل شدند، هيچ از اين زبانها كم هم نشده و به تريج قباي كسي هم برنهخورده است.
پس اين مشكل و سردرگمي تنها مشكل زمانه نيست و زمانه هم فقط مي تواند تلاشگري در جهت اصلاح باشد نه متهم...
ايرادِ دوم شما كاملاً به متن است نه ترجمه(نمي دانم چرا چنين به جاده خاكي زديد؟!) شما اگر مشكلي با مفاهيم متن داريد از نام نويسنده نههراسيد و البته با استدلال زير سئوالاش ببريد. اصل ايراد شما به چنين مفهومي است:( رقص معمولن رقصیدنِ «یک» رقص است، و همیشه «نوعی» رقصیدن بوده است، و رقصنده بههنگامِ رقصیدنْ گامها و حالتها و فیگورها و ترتیبهای حرکتیای را رعایت میکند، اما در کل باید گفت که این رقصنده است که در حرکت است و در حرکت دیده میشود؟؟؟ ( واقعا که دست مریزاد)
-- ناشناس ، Jan 16, 2010 در ساعت 07:00 PMآن چيزي كه شما بدان ايراد گرفتهايد در دنياي امروز بازخوردي است به پديده مسخ شدن. در شعر فارسي سهراب سپهري بارها اينگونه فرياد زده است: "واژه خودِ باران" اين به چه معنا است؟
ما باران را، خيسياش را، بوي ناي خاك ترشده را و... فراموش كرديم لاي اين بارانِ اسيدي ماشينهايِمان... پس اين دعوتي است به شناختن دوباره خود باران. يعني كندن باران از دنياي نمادين و دوباره پرت كردناش به دنياي حيات. اتفاقاً رقص بهدليل زرق و برقِ بيش از حد صحنه و موسيقي و يا خودِ تاتر بيش از حد فراموش شده است. نويسنده داد بر مي آورد: خلايق رقص سكس نيست، رقص موسيقي نيست، رقص ادبيات نيست، رقص مولاناي بلخي نيست، رقص جشن و پايكوبي نيست. رقص، رقص است، {توجه اين دو ويرگول در اين جمله كابردي سراسر متفاوت دارند} رقص، اندامهاي در حركت است و...
اگر در ترجمه اشكالي هست كه مترجم اسم كتاب را دادند، بررسي كنيد و بيان كنيد. از اشتباهكردن اصلاً نبايد هراسيد همچنين اشتباهي را نبايد چون گناه نابخشودني دانست و چنان نوشت كه نويسنده بل كل فنافيالله شود: حق اشتباهكردن را حرمت بگذاريم. نقد كردن براي بهتر شدن نه حذف يكديگر...
با ايرادِ شما ياد آن دسته از خوانندگان راحتخواني افتادم كه هميشه بعد از خواندن متني ساده و روان(اتفاقاً پيچ و خمهاي يك رودخانه هميشه بيشتر از رواني آن است) چنين مي گويند: مرسي از متن راحتي كه بهخوردم دادي! دريغ از كمي تلاش و درگير شدن با كلمه...
لینک "تنهایی که در حرکتند، تنهایی که ایستادهاند" به خود همین صفحه بر می گرداند، لطفا اصلاح شود
-- ممدآقا ، Jan 16, 2010 در ساعت 07:00 PMمن دو نظر برایتان فرستادم. چرا آنها را منتشر نمیکنید.
----
خانم آذر
اگر می خوایید متن یا ترجمه رو نقد کنید لطفن دلایل رو با جزئیات همراه کنید
به ترین ها
-- آذر ، Jan 17, 2010 در ساعت 07:00 PMدبیر بخش اندیشه
جناب پرنیان در همان نظر اول بنده کار شما را نقد کردم. منظورتان از جزئیات چیست؟ یعنی بنشینم به اندازه نوشته شما چیز بنویسم. تصور من این است که ما خوانندگان نظرهای کوتاه خود را درباره مثلا نوشته شما میدهیم و شما هم, یعنی زمانه، آن را پایین نوشته منتشر میکند. کاری که همه جا رایج است، من هم چنین کردم. مانند هر کس دیگر نظرم را فرستادم، نمیدانم چرا شما آن را چاپ نکرده اید؛ بویژه اولی را که ایرادی دستوری بود درباره یک فعل خاص که شما به اشتباه بکار برده بودید. تصور من این است که شما تاب ایراد را ندارید. لحن برخورد شما با نظرهای دیگران بخوبی این موضوع را تایید میکند. چنانچه اینجا نیز بدون پخش نظر اول من و پرسش دومم در پاسخ به پرسش سومم چنین وانمود میکنید که در نظر اول روشن و مشخص صحبت نکرده ام. به هر حال یکبار دیگر ایراد لغوی را مطرح میکنم. عزیز من، گزاردن معنی اجرا کردن و ادا کردن میدهد، مثلا نماز گزاردن، جشن برگزار کردن. گذاردن یا گذاشتن اما معنی نهادن میدهد، مثلا چیزی را جایی گذاشتن. ما فعل مرکب "بنیان گذاردن" داریم، اما فغل مرکب "بنیان گزاردن" نداریم.
لطفا این را چاپ کنید و فراموش نکنید که دیگر دورانی که مطبوعات و نشریات یکسویه از بالا به پایین به مردم مطلب عرضه کنند گذشته است. امروز دوران مکالمه است. برای همین هم اغلب نشریات و سایتهای آزاد در پایین مطالب خود جایی برای ابراز نظر خوانندگانشان باز کرده اند. اینکه نظر خوانندگان چقدر تخصصی، درست یا غلط است اینجا بحث درجه دومی است.
--------------------------------------------------------
از تذکرتون درباره ی کاربرد نادرست بنیاد-گزاردن ممنونم. تصحیح اش کردم به بنیاد-گذاردن.
به ترین ها
-- آذر ، Jan 18, 2010 در ساعت 07:00 PMحمید پرنیان