رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > «قرآن به مثابهی متن»، «قرآن به مثابهی دیسکورسهای مختلف» | ||
«قرآن به مثابهی متن»، «قرآن به مثابهی دیسکورسهای مختلف»اکبر گنجیاکبر گنجی: با توجه به اینکه مواد و مصالح آثار شما فقط از کتاب، حدیث، سیره و تاریخ خود مسلمین تهیه شده و به نوشتههای مورخین و محققین غیرمسلمان چندان اعتنایی نکردهاید، آیا نقطه ضعفی در آثار خود به لحاظ تحقیقی احساس نمیکنید؟ نصر حامد ابو زید: نه این درست نیست. من از منابع متعددی در کنار منابع کلاسیک استفاده کردهام. این مساله برای هرمتفکر مسلمان وغیرمسلمان لازم است. در معنای متن من به منابع زیادی، منجمله ایزوتسو و اثر برجستهاش «مفهوم وحی به عنوان مفهوم زبان شناختی در اسلام» ارجاع دادهام. اما شما از منابع مختلف چیزهایی یاد میگیرید و نمیتوانید همهی منابعی که خواندهاید را ذکر کنید. در نوشتههایم دربارهی هرمنوتیک از گادامر، شیلر ماخر و دیلتای مطالبی ذکر کردم. اما امکان ندارد که برای همهی دانستههایم در کتاب ارجاع بدهم. گنجی: در هرمنیوتیک بیشتر از چه کسی (گادامر، دریدا و...) پیروی میکنید؟ زید: از شخص و متد بخصوصی پیروی نمیکنم. در هرمنوتیک در اساس از مکتب صوفیه استفاده میکنم. تفسیر قرآن را از ابنعربی شروع کردم که دارای بسیاری از اصول هرمنوتیکی است که آنها را نمیدانستم. من از افراد بسیار زیادی کلمات بسیاری آموختهام، اما به مکتب یا متفکر خاصی نچسبیدهام. بهتر است بگویم من از هر کسی چیزهایی یاد گرفتم، اما در پایان از آنچه هضم کرده بودم در آثارم استفاده کردم. گنجی: از پرداختن به قرآن و اهتمام بلیغی که به فهم قرآن دارید چه انتظاری دارید؟ به تعبیر دیگر قرآن برای روزگار ما چه پیامها و نویدهایی دارد، چه مسائلی را حل و چه مشکلاتی را رفع میکند؟ زید: قرآن از نظر اخلاقی و معنوی مهم است و این چیز کوچکی نیست. گنجی: پس انتظار شما از قرآن، انتظاری اخلاقی است؟ زید: این انتظار من نیست، نتیجه گیری من است. اگر به طور عمیق به حدود دینی بنگرید، میبینید که اصول اخلاقی ومعنوی عدالت بر آن حاکم است . قرآن بسیار اخلاقی و انسانی است. قرآن مانند بیشتر متون، پیامهای اخلاقی و معنوی دارد. دیدگاه قرآن درباره جهان خیلی انسانی است از این حیث که انسان را نه فقط به جمع یا ملت بلکه به جهان پیوند میدهد. متاسفانه امروزه بیشتر از منظر فقهی به قرآن مینگرند. شاید این به خاطر این است که اکثر دولتهای مسلمان بیتوجه به شرع هستند. شاید این موضوع علت فریاد اعتراصآمیز مسلمانان جهان باشد. بدبختانه این فریاد برای دوباره نهادینه کردن شریعت اسلامی خالی از توجه به اخلاقیات است. برای مثال شما میبینید مساجد پر از جمعیت است، زنان پوشش اسلامی دارند و... مغز را رها کرده و به پوسته دین چسبیدهاند. در حالیکه این بخشی که از آن غفلت میشود، یعنی اخلاق، از بخشی که بدان میپردازند، بسیار مهمتر است. گنجی: شما در آثار خود سعی کردهاید نشان دهید که تلقیهای منفی نسبت به زنان حاصل آراء و افکار متفکران مسلمان همچون ابن عربی است، نه حاصل تعلیمات خود قرآن. آیا به گمان شما خود قرآن نگرش مردسالارانه عصر نزول را تأیید و القاء نمیکند. برخی ادله معتقدان به نگرش فوق به شرح زیر است. الف) قرآن حتی در یک مورد زنان را مورد خطاب قرار نمیدهد، بلکه در مواردی که میخواهد نکتهای را به زنان گوشزد کند، به مردان میگوید به زنانتان این نکته را بگویید. ب) قرآن مردها را بر زنان مسلط کردهاست و به مردان اجازه داده زنانشان را تنبیه کنند ولی به زنان اجازه نداده مردانشان را تنبیه کنند: الرجال قوامون علی النسا بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله و اللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فی المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلا تبغواعلیهن سبیلا ان الله کان علیا کبیر (نساء، ۳۴). ج) در آیاتی که به اعتقادات شرکآمیز اشاره دارد، مشرکان را سرزنش میکند که چرا پسرها را فرزند خود میخوانند، اما دخترها را که عاشق زر و زیورند و بیانشان غیرمبین است را فرزند خدا میخوانند. بعد میفرماید این تقسیم نادرستی است: ... الکم الذکر و له الانثی. تلک اذا قسمه ضیزی: آیا شما را پسر باشد و او را دختر؟ این تقسیمی است خلاف عدالت (نجم، ۲۱- ۲۲). ... افاصفکم ربکم بالبنین و اتخذمن من الملائکه اناثا انکم لتقولون قولا عظیا: آیا پروردگارتان برای شما پسران برگزید و خود فرشتگان را به دختری اختیار کرد؟ حقا که سخنی است بزرگ که بر زبان میآورید (اسراء، ۴۰). ... فاستفتهم الربک البنات و لهم البنون: از ایشان بپرس آیا دختران از آن پرودگار تو باشند و پسران ازآن ایشان؟ (صافات، ۴۹). ... ام اتخذمما یخلق بنات و اصفاکم بالبنین. و اذا بشر احد هم بما ضرب الرحمن مثلا ظل وجهه مسودا و هوکظیم. اومن ینشافی الحلبه وهو فی الخصام غیر مبین: آیا او از میان مخلوقاتش برای خود دختران برگرفته و پسران را خاص شما کردهاست؟ و چون به یکی از آنها مژده تولد همان چیزی را دهند که به خدای رحمان نسبت داده رویش سیاه گردد و خشم خود فرو خورد. آیا آن که به آرایش پرورش یافته و در هنگام جدال آشکار نمیگردد از آن خداست. (زخرف؛ ۱۶ الی ۱۸). ... ویجعلون الله البنات سبحانه و لهم مایشتهون: برای خدا دختران قاتل میشوند، برای خود هرچه دوست دارند (نحل، ۵۷). د) زنان در حکم کشتزار مردان هستند: نساء کم حرث لکم فاتواحرثکم انی شئتم و قد موالانفسکم (بقره، ۲۲۳). ه) مردها مجازند تا چهار همسر اختیار کنند، اما اگر قادر به رعایت عدالت میان آنها نباشند، مجازند از زنان برده به هر میزانی که مایل باشند استفاده کنند: و ان خفتم الا تقسطوافی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من انساء مثنی و ثلث و رباع فان خفتم الا تعدلوافواحده اوماملکت ایمانکم ذلک ادنی الا تعولوا (نساء، ۳). و) زنان شوهرداری که در جنگ با کفار اسیر مردان مسلمان شده باشند، بر مردان مسلمان حلال هستند: والمحصنات من النساء الا ماملکت (نساء ۲۴). زید: بله من موافقم که قرآن نگرش زمان خود را بازمینماید. این بخشی ازماهیت گفتمان است. چگونه میتوان یک گفتمان رابه خاطر اینکه مردان یعنی افراد مقتدرمحیط اجتماعی زمان خود را خطاب قرار میدهد ملامت کرد. ضمنا اگر منظورتان از ابن عربی همان صوفی اندلسی باشد، او یک ضد زن نیست برعکس، برخی محققان در زمینه تصوف ابن عربی را از پیشگامان فمینیسم به شمار میآورند. اما اگر منظورتان ابن عربی فقیه است، حق باشماست. فقها معانی قرآن را مطابق با ساختاراجتماعی ـ سیاسی خودشان فهمیده و بسط دادهاند. به هر حال قرآن دو وجه دارد، ابتدا در وجه عمودی آن یعنی ارتباط آن با عالم بالا، هیچ تمایزی میان زن و مرد از حیث ایمان وعقیده، پاداش و کیفر اخروی قائل نیست. اما وجه افقی یعنی ارتباط آن باعالم سفلی که منظورم مسائل اجتماعی واقتصادی مانند ازدواج، طلاق، حضانت فرزندان و معاملات اقتصادی است، قرآن بیشتر مفاهیم اخلاقی و معنوی را عرضه میکند، نه تغییرات رادیکالی که میتوانست سبب شوک سیاسی غیرقابل قبول گردد. با این حال درموارد خاص مثلا ربا را به شدت حرام کرده است و نیز درباره میراث که زنان حق دریافت نیمی از سهم مردان را دارند به جای آنکه هیچ چیز دریافت نکنند. در این موارد قرآن برای دستیابی به سطحی ازعدالت معیارهای جدیدی ابداع میکند. درآیاتی که شما نقل کردید که مشرکان دختران را به خدا نسبت میدادند، قرآن درحال مباحثه با آنها است؛ نه وضع قوانین اخلاقی و حقوقی. این بحث دربارهی زن و مرد نیست، این بحث دربارهی انثی و ذکر، و مقولهای غیرجنسییتی است. من میپذیریم که ذاتاً مردها مخاطب قرآن هستند و زنان در زیر سایه مردها حضور دارند. البته زنان پیامبر از این حکم استثنا هستند. آنها مخاطب قرآنند. آنچه در قرآن آمده، همان پارادایم قرن هفتم میلادی است. نمیتوان از یک متن قرن هفتمی انتظار داشت تا مطابق و منطبق با اصول و قواعد قرن بیستم باشد. موضع قرآن نسبت به زنان، بسیار به موضع انجیل شباهت دارد. زنان و مردان در مجازات و پاداش اخروی برابرند. در احکام عبادی هم زنان و مردان برابرند. اما در عرصه اجتماعی برابری وجود ندارد. قرآن به دنبال تغییر اخلاقی روابط حقوقی است. وقتی قرآن میگوید: خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها: برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید تا به ایشان آرامش یابید (روم، ۲۱). درواقع به دنبال جا انداختن عشق و برابری در جامعه است. در سطح تصمیم گیری، قرآن این وظیفه را به مردها سپرده است. تفاسیر هرمینوتیکی جدید باید برابری در عرصه عبادات را به برابری در عرصه روابط اجتماعی تعمیم دهند. زیرا این بخش مهمی از اخلاق اسلامی درخصوص زنان است. از سوی دیگر به رفتار پیامبر نگاه کنید. او در حالی که خود همسران بسیاری داشت، به علی اجازه نداد تا همسر دوم اختیار کند. این کار برای دفاع از دخترش بود. ممکن است گفته شود این با قرآن تناقض دارد. اما این فهم پیامبر بود. همین برخورد پیامبر نشان میدهد که او چند همسری را ضروری نمیداند. این واقعه نشان میدهد که محدوده آزادی برای تصمیم گیریهای فردی وجود دارد. در اینجا دو مساله را باید از یکدیگر تفکیک کرد. اول واقعیت را، قرآن نمیتوانست همه چیز را زیر و رو کند. دوم ما وظیفه داریم تا روابط انسانی زنان و مردان و مسلمانها و غیرمسلمانها را براساس وجه اخلاقی قرآن تنظیم کنیم. قرآن را باید در کلیت آن در نظر گرفت و نه آنکه احکام فقهی را از بعد اخلاقی قرآن جدا کنیم. شما گفتید مصطفی ملکیان بر روی پروژهی «عقلانیت و معنویت» کار میکند که همان چیزی است که در احکام فقهی به آن احتیاج داریم. احکام فقهی که در کشورهای اسلامی چون ایران و عربستان سعودی اجرا میشوند، از جنبههای اخلاقی خالیاند. بدین ترتیب قرآن به کتاب فقه و مجازات و تنبیه تبدیل میشود. در حالیکه پیام عمیق و ژرف قرآن پیام رحمت و بخشش است، نه مجازات و کیفر. گنجی: شما به ازدواجهای پیامبر اشاره کردید. ازدواج پیامبر با زینب آنچنان بحثانگیز بود که قرآن ناگزیر شد با طرح مساله، پاسخی برای آن ارائه نماید: «هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و پیامبرش در کاری حکمی کردند آنها را در آن کارشان اختیاری باشد. هر که از خدا و پیامبرش نافرمانی میکند سخت در گمراهی افتاده است. و تو، به آن مرد که خدا نعمتش داده بود و تو نیز نعمتش داده بودی، گفتی: زنت را برای خود نگه دار و از خدای بترس، در حالی که در دل خود آنچه را خدا آشکار ساخت مخفی داشته بودی و از مردم میترسیدی، حال آنکه خدا از هر کس دیگر سزاوارتر بود که که از او بترسی. پس چون زید از او حاجت خویش بگزارد، به همسری تواش درآوردیم تا مؤمنان را در زنانشویی با زنان فرزند خواندگان خود، اگر حاجت خویش از او بگزارده باشند، منعی نباشد. و حکم خداوند شدنی است. بر پیامبر در انجام دادن آنچه خدا بر او حلال کردهاست حرجی نیست، همچنان که خدا برای پیامبران پیشین نیز چنین سنتی نهاده بود وفرمان خدا فرمانی است بی هیچ زیاده و نقصان (احزاب، ۳۶ الی ۳۸). علامه طباطبایی در تفسیر المیزان نظر زمخشری مؤلف تفسیر کشاف (جلد ۳، صفحه ۵۴۱) را نقل میکند. به نظر آن مفسر، پیامبر عاشق زینب شده بود و عشق خود را پنهان میداشت. این عمل نیاز به توجیه هم ندارد. چرا که پیامبر هم بشر بود، عشق حالتی فطری است و هیچ بشری از آن مستثنا نیست. اما آقای طباطبایی این نظر را نقد و رد میکند. وی میگوید عتاب خدا در اینجا چه معنایی دارد. آیا خدا به پیامبرش میفرماید چرا عشق خود را به زن مردم اظهار نکردی؟ تو موظف هستی به همگان اظهار کنی و از کسی نترسی. از یک فرد عادی پسندیده نیست که دنبال ناموس مردم حرفی بزند و به یاد آنان باشد و برای رسیدن به آنها از شیوههای ناپسند استفاده کند، چه رسد به خاتم انبیا؟ خدا میخواست حکم ازدواج با همسر فرزند خوانده را جعل کند، لذا دستور داد که پیامبر با زینب ازدواج کند. بحث علامه طباطبایی یک بحث کلامی است. پیش فرض این بحث کلامی آن است که پیامبر معصوم است، یعنی هیچ گناه یا خطایی از او سر نخواهد زد، اما مورخین مسلمان درخصوص این واقعه گزارشهای زیادی نقل کردهاند. رویکرد پارادکسی (paradoxical) مفسران و فقهای مسلمان هم قابل توجه است. آنان در حالی که موظف هستند خدا را از صفات انسانی بپیرایند تا گرفتار تشبیه نشوند (تنزیه) و پیامبر را بشری چون دیگر انسانها بدانند؛ خدا را کاملاً متشخص و انسانوار میکنند و پیامبر را از صفات انسانی پاک میکنند و صفات خدایی به او میدهند. این رویکرد با قرآن تعارض دارد. کافران میپرسیدند: مال هذا الرسول یا کل الطعام و یمشی فی الاسواق: چیست این پیامبر را که غذا می خورد و در بازارها راه میرود (فرقان، ۷). قرآن هم پاسخ میداد: و ماارسلنا قبلک من المرسلین الا انهم لیاکلون الطعام و یمشون فی الاسواق: پیش از تو پیامبران نفرستادهایم جز آنکه طعام میخوردند و در بازارها راه میرفتند (فرقان، ۲۰). پیامبران هم میگفتند: نحن الا بشر مثلکم (ابراهیم، ۱۱). پیامبر اسلام هم تأکید میکرد که: انا بشر مثلکم (کهف، ۱۱۰- فصلت، ۶). قرآن درباره زنان پیامبر بسیار سخن گفته است (احزاب ۲۸ الی ۳۴ – تحریم ۱ الی ۵) حتی در این باره که پیامبر حق داشته نوبت آنها را رعایت کند یا نه (احزاب، ۵۱). همه اینها موید بشری و زمینی بودن پیامبر است. پیامبر گرامی اسلام خود میفرمود: از دنیای شما سه چیز را بیشتر از بقیه امور دوست دارم: نماز، بوی خوش و زنان را. باید به این مسائل انسانی نگاه کرد. اما معیارهای انسانی امروزی هم با این مسائل مشکل دارند. در این خصوص چه نظری دارید؟ زید: من از این آرا اطلاع دارم. اما معنا ندارد که خدا این همه نقشه بریزد و آن همه مساله بیافریند، فقط برای اینکه ازدواج با زن فرزند خوانده را مجاز کند. محمد یک انسان بود و قرآن هم از او به عنوان انسان یاد میکند. نمیتوان یک انسان را از تمام احساسات انسانیاش پیراست. وقتی محمد با ازدواج دوم علی مخالفت کرد، در اینجا به عنوان یک پدر عمل میکرد. او یک پدر، یک همسر، یک عاشق، و یک انسان بود که تجربیات مذهبی خاص خود را داشت. گنجی: پیامبر مجاز بوده زنان زیادی داشته باشد: «ای پیامبر، ما زنانی را که مهرشان را دادهای و آنان را که به عنوان غنایم جنگی که خدا به تو ارزانی داشته است مالک شدهای و دختر عموها و دختر عمهها و دختر داییها و دختر خالههای تو را که با تو مهاجرت کردهاند بر تو حلال کردیم، و نیز زن مؤمنی را که خود را به پیامبر بخشیده باشد، هر گاه پیامبر بخواهد او را به زنی گیرد. این حکم ویژه توست نه دیگر مومنان، ما میدانیم درباره زنانشان و کنیزانشان چه حکمیکردهایم، تا برای تو مشکلی پیش نیاید. و خدا آمرزنده و مهربان است... بعد از این زنان، هیچ زنی بر تو حلال نیست و نیز زنی به جای ایشان اختیار کردن، هر چند تو را از زیبایی او خوش آید؛ مگر آنچه به غنیمت به دست تو افتد. و خدا مراقب هر چیزی است (احزاب، ۵۰ و ۵۲).» آیا این «حکم ویژه» به لحاظ حقوقی عادلانه است. عدالت در اینجا نسبت به مردها و زنان، هر دو صادق است. مورخان و علمای مسلمان اسامی نزدیک به چهل تن از همسران رسمی پیامبر را نقل کردند. زید: درواقع دربارهی تنها دو زن (عایشه و زینب) میتوان گفت که پیامبر به آنها احساس و علاقه داشت. زنان دیگر پیر بودند. ما هر کدام از آنها را میشناسیم. به هر حال پیامبر رهبر جامعه بود و در جامعه قبائلی وظایفی بر دوش داشت. به عنوان نمونه عمر میخواست دخترش را به عثمان بدهد، اما عثمان دختر او را نمیخواست. به همین دلیل عمر از دست عثمان عصبانی بود. این مساله وضعیت نامقبولی ایجاد کرد. پیامبر میخواست تا روابط میان این دو صحابی حفظ شود پس تصمیم گرفت با دختر عمر ازدواج کند و یکی از دختران خود را به عقد عثمان درآورد. پیامبر برای حل مساله به عمر این طور گفت: دختر تو میخواهد با کسی که بهتر ازعثمان است ازدواج کند وعثمان میخواهد با کسی بهتر از دختر تو ازدواج کند. این بخشی از ارتباط خونی درمیان قبائل عرب بود. پس با ازدواج دختر پیامبر با عثمان،عمر نمیتوانست از دست عثمان عصبانی باشد، چون دخترش نیز با کسی ازدواج کرده بود که بهتر ازعثمان بود. اگر درباره قرآن و محمد سخن میگوییم، باید هر دوی آنها را در شرایط تاریخی خودشان قرار دهیم. نباید به عنوان نمونه عیسی مسیح را با محمد مقایسه کرد. برخی از مستشرقین ابتدا مسیح را نمونه انسان کامل قرار میدهند و سپس محمد را با او مقایسه میکنند و آنگاه این نتیجه را میگیرند که گویی محمد مردی مشغول به لذایذ جنسی بوده است. این مقایسه عادلانه نیست. گنجی: در ماجرای افک هم به زنان ظلم میشود. به همسر پیامبر (عایشه) تهمت زده میشود. اما به جای تهمت زنندگان، عایشه مجازات میشود و حتی پیامبر هم او را از خود میراند. شیوه رفتار پیامبر با عایشه در این قضیه تاریخی، با علم پیامبر و عصمت ایشان، مطابق تلقی مسلمین و خصوصاً شیعیان، چه تناسبی دارد. آیا رفتار پیامبر نمونهای از رفتار انسانی چون دیگر انسانها نیست؟ در حالیکه قرآن به دلیل این دروغ بزرگ به شدت مؤمنان را سرزنس و مواخذه میکند: «کسانی که آن دروغ بزرگ را ساختهاند گروهی از شمایند، مپندارید که شما را در آن شری بود. نه، خیر شما در آن بود. هر مردی از آنها بدان اندازه از گناه که مرتکب شده است به کیفر رسد، و از میان آنها آن که بیشترین این بهتان را به عهده دارد به عذابی بزرگ گرفتار میآید. چرا هنگامی که آن بهتان را شنیدید مردان و زنان مؤمن به خود گمان نیک نبردند و نگفتند که این تهمتی آشکار است. چرا چهار شاهد بر ادعای خود نیاوردند؟ پس اگر شاهدانی نیاوردند، در نزد خدا در زمره دروغگویانند. اگر فضل خدا در دنیا و آخرت ارزانیتان نمیبود، به سزای آن سخنان که میگفتید شما را عذابی بزرگ در میرسید. آن گاه که آن سخن از دهان یکدیگر میگرفتید و چیزی بر زبان میراندید که درباره آن هیچ نمیدانستید، میپنداشتید که کاری خرد است، و حال آنکه در نزد خدا کاری بزرگ بود. چرا آنگاه که این سخن شنیدید نگفتید: ما را نشاید که آن را باز گوییم، پروردگارا تو منزهی، این تهمتی بزرگ است. خدا شما را اندرز میدهد که اگراز مؤمنان هستید، بار دیگر گرد چنان کاری مگردید. خدا آیات را برای شما بیان میکند و خدا دانا و حکیم است. برای کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان تهمت زنا شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردآور مهیا ست. خدا میداند و شما نمیدانید (نور، ۱۱ الی ۲۰). آیات ابتدای سوره تحریم هم قابل توجه است. قرآن به اختلاف پیامبر و همسرانش اشاره کرده و در نهایت همسران پیامبر را تهدید میکند: عسی ربه ان طلقکن ان یبدله ازواجا خیرا منکن مسلمات مومنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیبات و ابکارا: شاید اگر شما را طلاق گوید پروردگارش به جای شما زنانی بهتر از شمایش بدهد. زنانی مسلمان، مومن، فرمانبردار، توبه کننده، اهل عبادت و روزه گرفتن، خواه شوهر کرده، خواه باکره (تحریم،۵). مطابق معیارهای انسانی امروزی نه تنها چند همسری قابل پذیرش نیست، بلکه پرسش این است در یک جامعه بدوی که زنان فاقد هر گونه حمایت حقوقی و اجتماعیاند، چگونه زنان را تهدید به طلاق میکنند و به آنها گفته میشود: پیامبر، پس از طلاق شما، با زنان بهتر از شما مجدداً ازدواج خواهد کرد. زید: اگر قضیه را دنبال کنید خواهید دید که پیامبر بسیار عصبانی بود وعایشه را نزد خانوادهاش فرستاد. این عکسالعمل یک انسان معمولی است، وقتی همسرش متهم به رابطه داشتن با یک مرد دیگر میشود. عایشه نزدیک بود بخاطر این اتهام از طرف خانوادهاش کشته شود. این موضوع مثل موضوع زینب است. ما فراموش میکنیم اعتبار پیامبر را و ارزش والای صداقت و صراحت قرآن را، یعنی اینکه همهی مسائل شخصی پیامبر آنقدر ساده و آشکار مطرح شده است. موضوع زنان پیامبر نیز همینطور است. پیامبر از توطئهها ونیرنگهای زنانش رنج میبرد. قرآن هم برتری او را یادآور میشود. این مساله طبیعی و قابل انتظار است که خدا طرف او را بگیرد. در اینجا هم بر ماهیت انسانی محمد تاکید میشود. گنجی: ما درباره مردسالاری گفتوگو میکنیم که در جهان گذشته امری رایج بوده است. به طور طبیعی قرآن نمیتوانست به لسان قوم باشد، اما مردسالار نباشد. در فرهنگ مردسالار آن دوران تصاحب زنان شوهرداری که در جنگ به اسارت در میآمدند امری رایج بود. پس از اسارت آنها تبدیل به برده میشدند و مالک بدون ازدواج آنها را به تصاحب در میآورد. زید: همانطور که قبلا توضیح دادم ما نباید از قرآن توقع داشته باشیم که همه چیز را زیر ورو کند. قرآن با واقعیتها دست و پنجه نرم میکند. برخی را قبول میکند، برخی از واقعیتهای فرهنگی را تعدیل و برخی را رد میکند. زبان و فرهنگ جدای از هم نیستند. زبان ضوابط و مفاهیم فرهنگی خنثی نیست. در قرآن چیزی دربارهی اسیر کردن زنان وجود ندارد. فقط اینها در فقه وجود دارد. فقه میخواهد همه چیز را مشروعیت ببخشد. با این وجود در فقه این هم هست که وقتی زنان اسیر و برده مادر میشوند، نمیتوان آنها را فروخت و بچههایشان هم دیگر آزاد هستند. چه دختر باشند چه پسر. این یک تغییر کوچک در فرهنگ غالب قبل از اسلام است. گنجی: و المحصنات من النساء الا ما ملکت ایمانکم کتاب الله علیکم و احل لکم ماورا ذلکم ان تبتغوا باموالکم تحصنین غیر مسافحین فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه و لاجناح علیکم فیها تراضیتم به من بعد الفریضه ان الله کان علیما حکیما(نساء،24)، ومن لم یتطع منکم طولا ان ینکح الحمصنات المومنات فمن ما ملکت ایمانکم من فتیاتکم المومنات و الله اعلم بایمانکم بعضکم ... (نساء، ۲۵) و ... زید: اگر درباره برده داری صحبت میکنید، در آن زمان برده داری امری رایج بود است. قرآن برده داری را بوجود نیاورد. گنجی: مسلمانها میگویند برده داری در آن زمان امری رایج و جهانی بوده است. اسلام نمیتوانسته است نظام برده داری را یکباره برچیند و آن را نفی کند. اسلام نظام برده داری را از طریق وضع قوانین نرمتر کرد. زید: نه، نگاه کنید و ببینید که نظام برده داری در چه زمانی، حتی در آمریکا، از بین رفت. اسلام تلاش میکند که برده داری را به کمک ارزشهای اخلاقی تغییر دهد. گنجی: نابرابری زنان عرف زمانه بود. اسلام نمیتوانست نظام نابرابر را نفی کند، در چارچوب ساختارهای موجود اسلام کوشش کرد تا از تبعیضها بکاهد و وضعیت زنان را انسانیتر کند. مخالفان میگویند شرک هم در آن دوران عرف زمانه بوده است. اما قرآن به هیچ وجه در مقابل این عرف کوتاه نیامده و شرک و بت پرستی را کاملا نفی کرد. پس چرا نظام برده داری را نفی نکرد؟ چرا نابرابری زنان و مردان را نفی نکرد و به لحاظ حقوقی برابری زنان و مردان را نپذیرفت. چرا با تصاحب زنان شوهردار مخالفت نکرد و آن را مجاز دانست. آیا تصاحب زنان شوهردار حکمی انسانی و اخلاقی است. اگر قرآن تا این حد به عرف و فرهنگ آن دوران وابسته و متکی است، پس چرا در مقابل شراب خوری قاطعانه میایستد اما با تصاحب زنان شوهردار دشمنان همدلی نشان داده و آن را مجاز میداند؟ زید: اینها مسائل غیرتاریخی هستند. این توقع زیادی است بخواهیم همهی مدرنیته را در قرن هفتم در قرآن تحقق بخشیم. این مثل تقاضای معجزه است و وقتی معجزه صورت نمیگیرد ما ازدست خدا عصبانی میشویم. چنین خواستی برخاسته ازتکیه بر قدرت الوهی است. اما توحید پیام بنیادی اسلام برای جمع کردن اعراب به دور یکدیگر است. در همهی ادیان بخشهای غیرقابل بحث و چون و چرا وجود دارد. تنها راه نفی برده داری در آن زمان هم، معجزه بود. یعنی خدا باید از طریق معجزه واقعیت را دگرگون میکرد. گنجی: هیچ پیامبری نیامده تا کل ساختارهای اجتماعی – فرهنگی را زیر و رو کند. هر تحولی متناسب بود با سطح معرفت زمانه و ساختارهای اجتماعی. تولید هواپیما و کامپیوتر و ماهواره در ۱۴۰۰ سال پیش ناممکن بود، چرا که سطح دانش علمی چنان امری را ناممکن میساخت. نه دولت مدرن وجود داشت و نه جامعه مدنی مستقل از دولت مدرن. پیامبران میآمدند تا نگاه آدمیان را به خدا معطوف کنند. آنان پیام آور اخلاق و معنویت بودند. با عوض کردن بنیاد و کانون اندیشه و عمل، به زندگی آنها معنا میبخشیدند. الله محور و کانون قرار میگرفت: قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین. پیامبران مردم را به «مرگ اندیشی» وادار میکردند. عوض کردن شکل زندگی، مساله آنها نبود. انتظار برابری زنان ومردان و نگاه فمینیستی از متون مقدس دینی داشتن، انتظاری نادرست است. کل تاریخ دوران ماقبل مدرن، تاریخ تبعیض و نابرابری بوده است. من به عنوان یک مسلمان شبهات و انتقادهای مخالفین قرآن را مطرح میکنم تا شما به عنوان یک مسلمان و قرآن شناس بدانها پاسخ گویید. به طور طبیعی سعی دارم تا نظرات آنها را دقیق بیان کنم، به گونهای که گویی خود آنها با شما گفتوگو میکنند. باید شجاعانه با این پرسشها و انتقادها روبه رو شد و توضیحی خردپسند برای آنها جستجو کرد. زید: به همین دلیل پاسخهای من متوجه ناقدان و منکرانی است که این شبههها را مطرح میکنند، من در اینجا به عنوان یک مسلمان سخن نمیگویم، بلکه به عنوان یک مورخ نکاتی را توضیح میدهم. همانطور که میدانید قرآن در فقه بسط پیدا کرد. مسائلی در قرآن تفسیر فقهی شد و بدین ترتیب نه تنها قرآن را به تعالی نرساند بلکه به آن صدمه زده شد. فقها به دلیل عدم توجه به گوهر اخلاقی قرآن، از چند همسری دفاع کردند، زنان را از نظر اجتماعی پایین آوردند و برده داری را توجیه شرعی کردند. به نظر من توجه به گوهر اخلاقی قرآن بزرگترین وظیفه مسلمانان در جهان کنونی است. گنجی: با توجه به آنچه گفتید، یک مسلمان مؤمن معتقد به قرآن هم میتواند امروز برابری زنان و مردان را بپذیرد. زید: دقیقاً، دقیقاً. گنجی: اگر اینطور باشد، باید از بسیاری از احکام فقهی عدول کرد یا گمان نکرد که احکام فقهی غیرعبادی برای تمام زمانها و مکانها هستند. ممکن است یک مسلمان فکر کند کل احکام غیرعبادی برای عربستان ۱۴۰۰ سال پیش جعل شده است. این احکام در آن زمان واجب بوده، اما امروز دیگر عمل به آنها واجب نیست. لذا میتوان به راحتی تمام آنها را کنار نهاد و باز هم مسلمان بود. آیت الله خمینی نه تنها چنین نظری داشت، بلکه این حکم را در احکام عبادی هم صادق میدانست. او می نویسد: «آنچه در حقیقت اسلام معتبر است و پذیرنده آن مسلمان محسوب میشود عبارت است از اصل وجود خدا و یگانگی او، نبوت و احتمالاً اعتقاد به آخرت. بقیه قواعد عبارتند از احکام اسلام که دخالتی در اصل اعتقاد به اسلام ندارند. حتی اگر کسی به اصول فوق معتقد باشد ولی به خاطر شبهاتی به احکام اسلامی اعتقادی نداشته باشد این فرد مسلمان است، به شرطی که عدم اعتقاد به احکام منجر به انکار نبوت نشود. نمیشود کسی هیچیک از احکام اسلامی را قبول نداشته باشد معذالک معتقد به نبوت باشد. پس اگر بدانیم کسی اصول دین را پذیرفته و اجمالاً قبول دارد که پیامبر احکامی داشته ولی در وجوب نماز یا حج تردید داشته باشد و گمان کند نماز و حج در اوایل اسلام واجب بوده ولی در زمانهای اخیر واجب نیستند، اهل دین، چنین فردی را نامسلمان نمی شمارند بلکه دلایل کافی برای مسلمان بودن چنین شخصی وجود دارد که طبق مفاد آن دلایل هر کسی که شهادتین را بگوید مسلمان است.» و در ادامه میافزاید: «انصاف در این است که ادعای اینکه اسلام عبارت است از مجموع آنچه از احکام و عقاید که پیامبر آورده است و عدم التزام به برخی از آنها به هر دلیلی، موجب کفر میشود، این از جمله ادعاهایی است که نمیتوان تصدیق کرد.» دکتر سروش هم ورود احکام فقهی به دین را بالعرض میداند. به گفته او تمام احکام فقهی میتوانند تغییر کنند. به نظر او باید یک نظام حقوقی کاملا مدرن و متناسب با دنیای جدید برای اسلام پدید آورد. سروش گفته است مواد و مصالح چنین کاری را در اختیار دارد. زید: در آخرین مقالهام که هفته گذشته به عربی منتشر شد، بحث اصلی من این بود که وضعیت پارادوکسیای را که در جهان اسلام بوجود آمده نشان دهم. به مسلمانها گفتم ببینید که زنان وزیر و استاد دانشگاه میشوند. تمام مسوولیتهای اجتماعی را به آنها میدهیم، اما زنان همچنان از حق طلاق محرومند. ما باید از خودمان خجالت بکشیم. گنجی: به نظر شما به چه دلیلی حکم حجاب جعل شد. در دنیای امروز با این مساله چگونه باید برخورد شود. زید: مساله حجاب، مساله بحران هویت است، مثل ریش مردها، لباس پاکستانیها، همه جا الگو میشود. لباس اسامه بن لادن را به عنوان لباس پیامبر مطرح میکنند. هیچکدام از اینها ذاتی قرآن نیست، همه اینها مسائل هویتی است. گنجی: پس به نظر شما حجاب ربطی به اعتقاد و ایمان ندارد، بلکه صرفاً یک مساله هویتی و هویت ساز است. بدین وسیله مسلمانها میتوانند در ظاهر خود را از غیرمسلمانها متمایز سازند. در اینجا دو سوال مطرح میشود. اولاً چه نیازی به تفکیک و تمایز انسانها از یکدیگر وجود دارد. ثانیاً آیا نمیتوان به صور دیگری هویت سازی کرد و خود را از غیرمسلمانها متمایز کرد؟ زید: حجاب در دنیای کنونی به یک مساله هویتی تبدیل شده است. دلیل آن هم روابط بسیار پیچیده و مبهم جهان اسلام و دنیای غرب است. مسلمانهایی که در جهان غرب زندگی میکنند، به پدیدههای هویت ساز نیازمندند، فقط به عنوان یک مسلمان، فارغ از اینکه چه عناصر هویتی دیگری داشته باشد. جامعهی غربی بخشی ازاین سر درگمی هویتی است، زیرا مسلمانان در رسانهها به عنوان مسلمان محسوب میشود، نه به عنوان شهروند اروپایی. به نظر من این بیشتر مشکل سیاسی و اجتماعی است تا یک موضوع دینی. گنجی: اگر هویت به حجاب تقلیل پیدا کند، زن بدون حجاب فاقد هویت مسلمانی است. زید: آنها اینطور فکر میکنند، چون اینطور گفته شده است. در هر بحران هویتی، هویت به یک عامل کاهش مییابد،عاملی که بیشتر مرئی باشد. گنجی: اکثر زنان ایرانی در خارج از کشور بدون حجابند، اما خودشان و دیگران همچنان آنها را مسلمان میدانند. زید: همسر من هم محجبه نیست، ولی خودش را یک مسلمان میداند. او حج را بجا آورده است و همیشه از او سوال میشود که آیا میخواهد بعدها حجاب داشته باشد و اوجواب میدهد چرا باید چنین کاری بکنم. منظورم این است که برای برخی حجاب هویت نیست. تبدیل نه فقط حجاب بلکه چادر به مسالهی هویت به انقلاب اسلامی ایران باز میگردد. بعد از آن این پدیده به همه جهان اسلام گسترش پیدا کرد. بعدها وقتی ایرانیها از اسلام خسته میشوند، زنان ایرانی در برابر حجاب که سمبل به حاشیه رانده شدن آنها بوده، طغیان میکنند. گنجی: در دوران مدرن گفتمان برابری، به گفتمان مسلط تبدیل شد. برابری زنان و مردان، یکی از اقسام برابری است. مسلمانها مدعی هستند که در غرب از زنان صرفاً به عنوان ابزار تجاری و جنسی استفاده میشود. در حالی که در اسلام زن دارای کرامت است. مخالفان قرآن این دیدگاه را غیرواقع بینانه تلقی میکنند. به گفته آنها، اسلام هم از اندام زنان به عنوان ابزار جهت اعتقاد آوردن استفاده کردهاست. کانت میگفت باید به آدمیان به عنوان غایت و هدف نگریست نه ابزار و وسیله. نگاه ابزاری فرد را تا سطح وسیله رسیدن به اهداف افراد، گروهها و ایدئولوژیها تقلیل میدهد. اما قرآن، از زنان به عنوان ابزار «دعوت به اعتقاد» و «ایمان آوردن» استفاده کرده است. بهشت و جهنم را در مقابل افراد قرار داده و آنها را موظف میکند که یکی را انتخاب کنند. زنان زیبا یکی از نعمتهای بهشتاند، که اگر دعوت پیامبر را بپذیرند و مسلمان شوند، یا مسلمانها به فرامین و احکام دین عمل کنند، در آخرت زنان زیبا، درشت چشم و ... نصیبشان خواهد شد. ... فی جنات النعیم. علی سرر متقابلین. یطاف علیهم بکاس من معین. بیضاء لذه للشاربین. لافیها غول و لاهم عنها ینزفون. و عندهم قاصرات الطرف عین. کانهن بیض مکنون: در بهشتهای پر نعمت، بر تختهایی که روبه روی هماند. و جامی از چشمه خوش گوار میانشان به گردش در آید، سفید است و نوشندگانش را لذت بخش، نه عقل از آن تباهی گیرد و نه نوشنده مست شود، زنانی درشت چشم که تنها به شوهران خود نظر دارند، همدم آنهایند، همانند تخم مرغهایی دور از دسترس (صافات، ۴۳ الی ۴۹). ... و عندهم قاصرات الطرف اتراب: زنانی همسال از آن گونه که جز به شوی خویش نظر ندارند گرداگرد آنهاست (ص، ۵۲). ... ان المتقین فی مقام امین، فی جنات و عیون، یلبسون من سندس و استبرق متقابلین، کذلک و زوجناهم بحورعین، یدعون فیها بکل فاکهه امنین: پرهیزکاران در جای امنی هستند، در باغها و چشمهسارها، لباسهایی از سندس و استبرق میپوشند و روبه روی هم مینشینند. همچنین حورالعین را به همسریشان درآوریم. در ایمنی هر میوهای را که بخواهند میطلبند (دخان، ۵۱ الی ۵۵). ... متکئین علی سرور مصفوفه و زوجناهم بحور عین: بر آن تختهای کنار هم چیده تکیه میزنند. حوریان را همسرشان میگردانیم (تور، ۲۰). ... فیهن خیرات حسان ... حور مقصورات فی الخیام... لم یطمثهن انس قبلهم و لاجان... متکئین علی رفرف حضر و عبقری حسان: در آنجا زنانی نیک سیرت و زیبا روی ... حورانی مستور در خیمهها... پیش از بهشتیان هیچ آدمی و جنی به آنها دست نزده است... بر بالشهای سبز و فرشهای نیکو تکیه میزنند (رحمان ۷۰ و ۷۲ و ۷۴ و ۷۶). ... و حورعین . کامثال اللولوالمکنون. جزاء بما کانوایعملون: حوران درشت چشم، همانند مرواریدهایی در صدف، همه به پاداش کارهایی که میکردهاند (واقعه، ۲۲ الی ۲۴). ... ان للمتقین مفازا حدائق و اعنابا و کواعب اترابا و کاسا دهاقا: پرهیزکاران را جایی است در امان در هر آسیب. بستانها و تاکستانها. و دخترانی همسال، با پستانهای برآمده و جامهای پر (نبا، ۳۱ الی ۳۴). میدانم که برخی از نوگرایان مسلمان آیات بهشت و جهنم را یکی از مصادیق به لسان قوم سخن گفتن قلمداد میکنند. به گفتهی آنها، زندگی شخصی پس از مرگ، آنگونه که در متون مقدس ادیان ابراهیمی به تصویر کشیده شده، مستلزم اثبات دو امر است: اول) اثبات ملاک هویت شخصی به گمان آنها پس از مرگ آدمی چون قطرهای به دریای هستی خداوند میپیوندد و زندگی شخصی این جهانی نخواهد داشت. حتی اگر این نظریه صادق باشد و حتی اگر گزارشهای قرآنی بهشت و جهنم، از سنخ به زبان قوم سخن گفتن باشد، باز هم این مساله حل نخواهد شد که چرا قرآن از زنان به عنوان ابزاری برای هدایت به صراط مستقیم استفاده کرده است. زید: من به بحث قبلی در تاریخ فکری اسلام دربارهی رستاخیز جسمانی و روحانی اشاره میکنم (نمونهای از بحث میان غرالی و ابن رشد). باعقیده به رستاخیز روحانی همهی تصاویر جهنم و بهشت استعاری تلقی میشود و بدین گونه موضوع حل میگردد. اما در مورد عقیده به رستاخیز جسمانی، آیا میتوان گفت که قرآن از زنان استفادهی ابزاری کرده است. همانطوری که در تبلیغات رسانهها از زنان استفاده میشود؟ بهتر است که بین این دو فرق بگذاریم. اگر از زنان به عنوان ابزار برای جلب مردان به دین جدید استفاده شده است، برای جلب زنان به این دین از چه ابزاری استفاده کردهاند؟ چنین ادعایی ناتوان از توضیح ابعاد متعالی قرآن مانند مساوات و برابری است. گنجی: سه نوع قرائت متفاوت از دین وجود دارد. الف- قرائت سنتگرایانه (رنه گنون، فریتیوف شووان، سید حسین نصر و ...)؛ ب – قرائت بنیادگرایانه؛ ج – قرائت مدرن. اسلام شما چه نوع اسلامی است؟ زید: اگر سه نوع متفاوت دین سنتگرایانه، دین بنیادگرایانه و دین تجددگرایانه وجود داشته باشد، من خود را متعلق به اسلام تجددگرایانه میدانم. من منتقد سنت و بنیادگرایی هستم. به نظر من اسلام میتواند با مدرنیته، حقوق بشر، دموکراسی و عقلانیت سازگار شود. اسلامی که در طول ۱۴ قرن گذشته با دنیا کنار آمده و زنده مانده، خود را با نظام قبیلهای، امپراطوری و دولت مدرن سازگار کرده و در تمام این شرایط متفاوت دوام آورده است، قابلیت آن را دارد که خود را با مدرنیته هم سازگار کند. همهی اینها بستگی دارد به عوامل سیاسی – انسانی، یعنی به مسلمانان. شما نگاه کنید وقتی انقلاب اسلامی ایران پیروز شد، ملاها هم موفق نشدند نظام امامت درست کنند، بلکه آنها جمهوریت را که یک نظام کاملاً جدید است، به کار گرفتند. جمهوری تفسیر اهل سنت یا شیعه نیست، یک مفهوم جدید است. گنجی: بنیادگرایی در اشکال یهودی، مسیحی و اسلامی به چالش جهانی تبدیل شده است. بنیادگرایی اسلامی، همچون هر نوع بنیادگرایی دیگر، واکنش در مقابل مدرنیته است. منطقه خاورمیانه گرفتار فقر گسترده، بیسوادی گسترده، نظامهای سیاسی خودکامه و فاسد نفتی، جنگ اعراب و اسراییل، تهاجم نظامی آمریکا به منطقه و ظلم ناشی از روابط بین المللی ناعادلانه است. همهی اینها بستری مناسب برای رشد بنیادگرایی اسلامی فراهم آورده است. اما از سوی دیگر، بنیادگرایان مسلمان با خشونت، تروریسم و عملیات شهادت طلبانه، تصویری نادرست از منطقه و اسلام ارائه میکنند. غربیان، خصوصاً رسانههای غربی، وضعیت را به گونهای ترسیم میکنند که گویی کل خاورمیانه به تروریسم تحویل میشود و اسلام چیزی جز تروریسم و جنگ نیست. این تصویر ایدئولوژیک، به اسلام هراسی دامن میزند. به عنوان یک مسلمان چه باید کرد؟ زید: این پدیدهی پیچیدهای است و دلایل گسترش آن به مسائل پیچیده بین المللی، منطقهای و محلی باز میگردد. در عین حال باید ایدئولوژی بنیادگرایی را نقد و عدم انطباق آن را با اسلام نشان داد. ولی از دیگر سو باید بر روی بیعدالتی جهانی و منطقهای انگشت بگذاریم. به عنوان مثال در مصر نیروهای مذهبی را طرد و زندانی میکنند. آنها در زندان نمیتوانند عقایدشان را رشد دهند، برعکس عقاید پیشین آنها منجمد و ثابت باقی میماند. از سوی دیگر مقاومت در برابر شکنجه با انگشت نهادن بر مشروعیت ایدئولوزی، امری قهرمانانه تلقی میگردد. به علاوه آنها وقتی هم که از زندان آزاد میشوند، با یک حکومت دیکتاتوری مواجهاند که آنها را از حقوق سیاسیشان محروم کرده است. پس به همان میزانی که از بنیادگرایی انتقاد میشود، از رژیمهای دیکتاتوری هم باید انتقاد شود. پس شما باید پیچیدگی این وضعیت را درک کنید. تاریخ القاعده از افغانستان آغاز میشود. اعضاء القاعده به افغانستان رفتند تا با کمونیسم بجنگند. آمریکا و کشورهای عربی حامی مالی و نظامی آنها بودند. در آن دوران مفهوم مجاهدین در رسانههای آمریکا مفهومی بسیار مثبت تلقی میشد. بله ما سه نوع بنیادگرایی داریم: سیاسی، دینی و نظامی. بنیادگرایی نظامی جنایت است و باید از طریق اقدامات قانونی با آن برخورد شود. همانطور که درهمه جا تکرار کردهام ما باید به هر پیامی که در عملیات تروریستی وجود دارد، توجه کنیم. ماباید به دقت به توجیه سیاسی آن گوش بدهیم، زیرا در آن حقایقی وجود دارد. راجع به توجیه دینی که ابزاری برای متقاعد کردن مسلمانان و اعتبار دینی بخشیدن به این اعمال است، باید واکنش منتقدانه نشان بدهیم. بدون این دو واکنش یکی به مشکل سیاسی و دیگری به ساختشکنی توجیه دینی هیچ راه حل منطقی دیگری نخواهد بود. این پدیده تجلیات مختلف در زمینههای مختلف دارد، برای مثال بنیادگرایی درعربستان، ایران و اسرائیل؛ یک پدیدهی دولتی است ومبتنی است بر ادعای یک حقیقت تغییرناپذیر. همهی روشنفکران میتوانند این طرز تفکر را ساختشکنی کنند. دانشمندان علوم سیاسی و اجتماعی باید پدیده بنیادگرایی را از جنبههای سیاسی و اجتماعی مطالعه کنند. همانطور که گفتم این پدیدهی پیچیده ای است. خاتمی بنیادگرا نیست و در دوران حکومتش سعی کرد تا ایران را از بنیادگرایی دور کند. جامعه شناسان و سیاست شناسان باید این پدیده پیچیده را از طریق ساختارشکنی مطالعه و به عمق آن راه یابند. گنجی: شما آینده جهان اسلام را چگونه میبینید؟ زید: من به جهان اسلام و امت اسلامی اعتقاد ندارم. این یک پدیده تخیلی است. مسلمانها به فرهنگها، کشورها و پیشینههای مختلف تعلق دارند و نباید به همهی آنها به صورت واحد نگاه کرد. من هرچه بیشتر مسافرت میکنم بیشتر متوجه این تفاوتها میشوم. آنچه مسلمانان را به هم ربط میدهد شهادت به خدا و رسول، نماز و روزه و حج است. اینها پنج ستون اتحاد مسلمانان است. اما ورای اینها چیزهای دیگری هم هست. برای مثال شما ایرانی و من مصری هستم. ایرانیان و مصریان دارای دو زبان مختلفاند. من به عنوان یک مسلمان مصری به یک مسیحی مصری از نظر فرهنگی بیشتر نزدیک هستم تا به یک مسلمان ایرانی. به جز چند اصل دینی ما در زبان، فرهنگ، موسیقی و هنر، ادبیات و غذاها ما با یکدیگر تفاوت داریم. گنجی: وقتی به قرآن به عنوان یک متن نگاه میشود، هر نوع فهمی از این متن، لزوماً فهم صحیح نیست. زید: چرا؟ پس ملاک فهم درست از فهم نادرست چیست؟ گنجی: اگر هر نوع قرائتی از متون مقدس دینی، فهمی صادق باشد، با آنارشی تفسیری مواجه خواهیم شد. در آن صورت هر کس هرچه بگوید، همان دین است. پس فهم باید روشمند باشد. زید: به هر حال اصولی برای تفسیر و فهم وجود دارد و این در همهی معارف بشری وجود دارد. اما توجه داشته باشید که وقتی ما از ایمان وعقیده صحبت میکنیم و وقتی دربارهی معرفت دینی صحبت میکنیم، اینها با هم فرق دارند. نباید آنها را با هم خلط کرد. مشکل ما در جهان اسلام این است که مطالعهی دین وجود ندارد، جز در موارد استثنایی، بلکه یاد دادن دین وجود دارد یعنی تبلیغ اصول است؛ خواه شیعه باشد خواه سنی. گنجی: پس از نظر هرمنیوتیکی هر نوع فهمی، فهم معتبر تلقی نمیشود. هر فهمی از متون مقدس دینی باید معطوف به کل متن باشد، نه اینکه بخش وسیعی از متن را نادیده بگیرد، آنگاه فهم خود را فهم کل متن تلقی کند. از میان سه نوع قرائت بنیادگرایانه، سنتگرایانه و تجددگرایانه، کدام قرائت معتبر است؟ زید: انواع اعتبار وجود دارد. اعتبار معرفت شناختی، اعتبار اجتماعی، اعتبار سیاسی. اعتبار معرفت شناختی نیاز به قدرتی دارد که آن را اعتبار سیاسی و اعتبار اجتماعی ببخشد. من به عنوان یک نوگرا قدرت را در آزادی میبینیم، اما سنتگرایان و بنیادگرایان قدرت را به قدرت نظامی فرومیکاهند. از نظر سنتگرایان ذهن غیرناقد معتبر است. دلیل آن هم فقدان آزادی و تحصیلات است. یک تفسیر معتبر از نظر معرفت شناختی در یک جامعه محدود از نظر آزادی و سواد با مشکلاتی میتواند روبرو شود. به همین دلیل است که تفسیر مدرن که تفسیر معرفت شناختی است باید برای آزادی سیاسی، اجتماعی و روشنفکری مبارزه کند. گنجی: آیا بدون زیر پا گذاشتن قواعد تفسیری و هرمنیوتیکی میتوان تفسیری موافق با حقوق بشر، آزادی، مدارا، دموکراسی، پلورالیزم، صلح و عدالت اجتماعی از قرآن ارائه کرد. به تعبیر دیگر، آیا تفسیر مدرن اسلام، تفسیری معتبر است؟ زید: به نظر من فهم مدرن از اسلام معتبر است. تفسیر مدرن از دین اقسام مختلفی دارد. برخی از نوگرایان انگیزه و نیت خوبی دارند، اما شیوه درستی در تفسیر ندارند. نتایجی که از متن میگیرند درست است ولی راهی که برای رسیدن به آن نتایج درست استفاده میکنند غلط است. به عنوان مثال، فمینیستها در قرآن به دنبال برابری زنان و مردان هستند. آنها توانایی روبرو شدن ناقدانه با متن را ندارند. مثلا وقتی با «واضربون» روبرو میشوند، وارد بازیهای زبانی میشوند و میگویند این کلمه معانی مختلفی دارد. در صورتی که نگاه ناقدانه نشان میدهد که این امری تاریخی بوده است. به علاوه این آیه مربوط به زنی است که نزد پیامبر آمد و از شوهرش شکایت کرد که او را میزند. پیامبر هم خیلی ساده به او گفت که تو هم او را بزن. درواقع توصیهی پیامبر خارج از حد جامعه بود. جامعهی مردسالار این سخن را بیشرمانه تلقی کرد، واکنش قرآن هم این بود که سنت مقبول مردسالارانه را بازنهادینه کند تا این تنش را فرونشاند. گنجی: یعنی به این نکته توجه ندارند که کتک زدن زنان در آن دوران امری استثنایی نبوده است. از طریق انکار واقعیات تاریخی، نمیتوان به تفسیری روشمند از متن دست یافت، یا معضل نابرابری در متون مقدس دینی را حل کرد؟ زید: بله. گنجی: یعنی با نادیده گرفتن واقعیت، سعی دارند تا با عوض کردن معنای مفاهیم، مساله و مشکل را حل و رفع کنند. در همین چارچوب برخی از فمینیستهای مسلمان مدعی شدهاند که حجاب فقط برای همسران و دختر پیامبر است، نه همه زنان. چون خطاب آیه 59 سوره احزاب به پیامبر است. به گمان آنها بعدها فقها حکم حجاب را به همه زنان تعمیم دادهاند. آیا این هم نمونهای از بازیهای زبانی مورد اشاره شما نیست؟ زید: بله، اینها غافل از کلیت این سوره هستند. آن آیه دربارهی جلباب است که به منظور پوشاندن همهی بدن است تا زنان مورد مزاحمت قرار نگیرند. این علامتی بود برای همهی زنان مسلمان تا از بقیه مشخص شوند و مورد تعرض واقع نشوند، نه فقط زنان پیامبر. آیهی دیگر دربارهی همهی زنان مسلمان است. سورهی احزاب، آیهی 59: یا ایهاالنبی قل لازواجک وبناتک ونساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیهن ذالک ادنی ان یعرفن فلا یوذین وکان الله غفورأ رحیما. دو آیهی دیگر دربارهی خمار است، و با توصیه به پایین افکندن نگاه به منظور حفظ حیا شروع میشود، این توصیه ابتدا به مردان و سپس به زنان است: قل للمومنین یغضوا من ابصارکم ویحفضوا فروجهم ذالک ازکی لهم انالله خبیر بما یصنعون.وقل للمومنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن ولایبدین زینتهن الا ما ظهرمنها ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن.... (س نور، ۲۹/۳۰) مهمترین جنبه در همهی این آیات این است که زنان در آن زمان مطابق با قرن هفتم لباس میپوشیدند و لباس زنان با مردان و زنان آزاد و برده با هم فرق داشت. قرآن زنان و مردان را به طور مساوی توصیه به حفظ نگاه میکند ولی اینکه با خمار و جلباب تمام بدنشان را بپوشانند فقط برای زنان است تا شناخته شوند و مورد تعرض واقع نگردند. همانطور که گفتم مقصود اخلاقی و معنوی تحتالشعاع تمایل انحصارگرایانه قرار گرفته است و نیز بیتوجهی به زمینههای تاریخی و ویژگیهای مخاطبین شده است. علاوه بر این برخلاف نظر فمینیستهای جدید هیچ چیز دربارهی حجاب برای مردان ذکر نشده است. گنجی: آیا یکی از علل مخالفت با شما در مصر، دیدگاههای سوسیالیستی و عدالت طلبانهی شما نیست؟ زید: این نکتهای است که در بخش خلاصه حکم دادگاه آمده است، ولی مساله این است که آیا مصریان به این نکته اعتقاد دارند یا نه؟ اگر به جای متهم کردن من و وارد کردن دادگاه به این موضوع، فضای باز گفتوگو وجود داشت، به نظر من نتیجه متفاوت میشد. مردم همچنان از کتابهای من استقبال میکنند. من دوست دارم بین آنهایی که مردم را تحریک میکنند و دادگاه علیه من تشکیل میدهند با بقیهی مردم فرق بگذارم. همهی مردم مصر مسئول نیستند. اما متاسفانه دستگاه قضایی مصر به چنین مسالهای اجازه طرح داد. نمیتوان عدالت و برابری را نادیده گرفت. این دولتی نظامی است که برای مشروعیت بخشی و بستن همهی راههای مخالفان سیاسی، از دین به عنوان ابزار سوء استفاده میکند. مردم هم بین این دوقدرت گیج شدهاند. در کل عدم آزادی منتهی به این شرایط شده است. فضل الرحمن در پاکستان، سروش و خود شما هم گرفتار همین وضعیت هستید. وقتی آزادی اجتماعی و سیاسی وجود ندارد، ذهنهای نقاد رنج خواهند برد. اما نباید از این وضعیت متأسف بود. گنجی: در سال ۱۹۶۷ لین وایت (linn white) استاد سابق دانشگاههای پرینستون، استنفورد و کالیفرنیا در مقالهی جنجال برانگیز «ریشه تاریخی بحران زیست محیطی ما» این مدعا را پیش نهاد که ریشههای بحران زیست - محیطی ما در این فکرت یهودی – مسیحی ماست که بشر باید بر طبیعت حکومت کند. عهد عتیق در سفر تکوین و قرآن در آیات مختلف گفتهاند که خدا همه هستی را مسخر انسان کرده و برای انسان آفریده است و اگر انسان نبود این چیزها آفریده نمیشد (ابراهیم، ۳۲ و ۳۳ – نحل،۱۲ – لقمان، ۲۰ – جاثیه،۱۲ و ۱۳). این تلقی موجب میشود تا انسان خودش را امیر، سرور و حاکم بر طبیعت تلقی کند و با طبیعت همچون مملوک خود رفتار کند. طبیعت را صرفاً منبعی که باید از آن بهره کشی کرد تلقی کرده و زمین را با این تلقی ویران کرده است. لین وایت (۱۹۰۷- ۱۹۸۷) همه روانمند انگاری (panpsychicism) ادیان غیرابراهیمی (یعنی عقیده به وجود روح در اشیاء طبیعی) را با انسانمدار انگاری (anthropocentrism) مسیحیت در تقابل میدید. در جهان نگری ادیان غیرابراهیمی، جانوران، درختان و شهرها برخوردار از امر قدسی تلقی میشوند و از این رو آسیب رساندن به آنها ناشایست است. آیا شما این اشکال را وارد میدانید و لذا قرآن را میتوان مسوول بحران محیط زیست تلقی کرد؟ زید: این ادعا بیمعناست. تخریب طبیعت با عقلانیت، علم و ایدئولوژی انسان محوری آغاز شد. این نکته صحیح است که انجیل و قرآن گفتهاند همه چیز برای انسان آفریده شده است، اما در عین حال انسان از خاک آفریده شده و نهایتاً در خاک دفن خواهد شد. انگاره انسان در قرآن و سفر تکوین بدنی است که ازعناصر چهارگانه طبیعی (باد، خاک، آب و آتش) ساخته میشود. انسان را دو نیرو شکل داده است: قدرت طبیعت، یعنی چهار عنصر طبیعی و روح الهی یا نفخهی الهی. دین با قدرت بشر کاری علیه طبیعت نکرد. انسان مدرن میخواهد طبیعت را غالب شود و سعی مینماید تا برای اعمالش بهانه و توجیه بتراشد. گنجی: بنیادگرایان بر گنبد شریعت بیرق خشونت نصب کرده و دین را به سلاح پیکار تبدیل کردهاند. امانوئل کانت میگفت دین در محدوده عقل. به گمان من در مقابل بنیادگرایان باید «دین در محدوده صلح» را مطرح کرد. دین فقط برای صلح و دوستی. زید: این دیدگاه یوتوپیایی است. شما دلایل و عللی را که به جنگ منتهی میشود، از جهان حذف کنید، بعد ما درباره دین صلح طلب با یکدیگر گفتوگو میکنیم. تا وقتی انسانها دوست دارند به هر دلیلی با یکدیگر بجنگند، از دین برای حمایت و توجیه خود استفاده میکنند. گنجی: به هر حال میپذیرید که بنیادگرایان عمدتاً ریشه در ادیان دارند و در ادیان اموری وجود دارد که به بنیادگرایی منتهی میشود. بنیادگرایان به آیاتی استناد میکنند که میفرماید : کفار را دوست نگیرید. یا آیاتی که امر به جنگ با مشرکان و یهودیان و مسیحیان میکند: واقتلوهم حیث ثقفتموهم: هر جا که آنها را بیابید بکشید (بقره، ۱۹۱). و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین الله: با آنها بجنگید تا دیگر فتنهای نباشد و دین تنها دین خدا شود (بقره، ۱۹۳). کتب علیکم القتال: جنگ بر شما مقرر شد (بقره، ۲۱۶). و قاتلوا فی سبیل الله: در راه خدا جنگ کنید (بقره، ۲۴۴). فاقتلوا المشرکین حیث و جد تموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوالهم کل مرصد: هر جا که مشرکان را یافتید بکشید و بگیرید و به حبس افکنید و در همه جا به کمینشان نشینید (توبه، ۵). قاتلوا الذین لایومنون بالله و لا بالیوم الاخر و لایحرمون ماحرم الله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین و اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن یدو هم صاغرون: با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمیآورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند جنگ کنید، تا آنگاه که به دست خود در عین ذلت جزیه بدهند (توبه، ۲۹). در جنگ هشت ساله ایران و عراق زمامداران جمهوری اسلامی به این نوع آیات استناد میکردند. وقتی به ایران صلح و پرداخت غرامت پیشنهاد شد، پاسخ دادند «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» یا «راه قدس از کربلا میگذرد». مسیحیان هم همیشه وقتی اسلام و مسیحیت را با یکدیگر مقایسه میکنند با استناد به این نوع آیات، اسلام را دین جهاد و جنگ معرفی میکنند و میگویند این دین تنها از طریق جنگ و فتح دیگر سرزمینها، دیگران را مسلمان کرد و توسعه یافت. در این خصوص چه نظری دارید؟ زید: ازجنبهی تاریخی، ما میتوانیم بین این دو مرحله فرق بگذاریم. مرحلهی اول تشکیل جامعهی تازه تاسیس از مومنان در کنار جوامع بزرگتراست. مرحلهی دوم، ظهور نیرومند متدینان است با قصد ساری کردن نظام اعتقادی خود در کل جامعه. درمرحلهی اول جامعهی نوپا نیاز به حفاظت دارد و این حفاظت فقط میتواند در سایهی صلح و آرامش، دیالوگ و تسامح و احترام به دست بیاید. در مرحلهی دوم خصومت غلبه میکند بر ارتباط میان جامعهی اصلی و جامعهی فرعی که میخواهد به مرکزیت درآید. این تمایز خیلی مشخص است، در حالی که در واقعیت این تغییر از مرحلهی اول تامرحلهی بعدی تدریجی و بعضی وقتها خیلی آهسته است. در تاریخ مسیحیت که در دامن امپراطوری روم زاده شد، چند قرن طول کشید و در تاریخ اسلام که در دامن جامعهی قبیلهای زاده شد که هیچ دولت و مدیریت و سیستم حقوقی نداشت، خیلی بیشترطول کشید. قبل از این که مسلمانان قادر شوند تا کل عربستان را تحت حاکمیت درآورند و با تقلید از دو امپراطوری روم و ایران امپراطوری خود بنیان نهند. قبل از فوت پیامبر و دو سال بعد از مهاجرت به مکه، محمد و چند صد نفر از یاران او موفق شدند سربازان قریش را شکست بدهند. این سربازان آمده بودند تا از کاروانهایی که از سوریه به مکه میآمدند در برابر خطر غارت یاران پیامبر حفاظت کنند. پیروزی چند صد نفر برهزاران نفر از قریش آغاز درگیری نظامیای بود که بالاخره به پیروزی کامل بر قریش و فتح مکه منجر شد. همهی این وقایع در قرآن ثبت شده است، اگرچه نظم تاریخی ندارد. با پیشرفت اعراب در تاسیس امپراطوری، باز نهادینه شدن مفهوم جهاد در ادبیات فقهی، گرایش عجیبی دیگر در آن زمان نیست. بدون مفهوم پردازی تاریخی ازثبت چنین حوادثی، مسلمانان ممکن است فکر کنند که این قرآن است که جهاد را نهادینه کرده و جهاد یکی از واجبات دینی جامعهی دینی است. فقها هم سعی کردند تامشکل تعارض عبارات مربوط به تسامح و صلح را با عبارات خشن وسختگیرانه حل کنند. آنها با کمک اصل نسخ آیات قبلی را با آیات بعدی نسخ کردند. این نسخ را چنان وسعت دادند که بعضی ادعا میکنند که یک آیه مثلا آیهی 5 سورهی توبه، آیهی شمشیر میتواند همهی آیات مربوط به صلح و تسامح و دیالوگ را نسخ کند. همانطور که گفتم این وضع به دلیل نگاه کردن به قرآن به عنوان یک متن و غافل بودن از ماهیت دیالوگی آن است. گنجی: در مقابل جبهه بنیادگرایان میتوان با قرائت صلح طلبانه از دین، یک جبههی وسیع تشکیل داد. به تعبیری دیگر از متون مقدس دینی دو تفسیر متفاوت و متعارض میتوان ارائه کرد، اول تفاسیر جنگ طلبانه و خشونت گرایانه و دوم تفاسیر صلح طلبانه. گمان نمیکنم تفسیر صلح طلبانه از متون مقدس دینی امر یوتوپیایی باشد. مگر آنکه گفته شود متون مقدس دینی فقط و فقط راهگشای جنگ و خشونت است و به صلح و دوستی و زندگی مسالمت آمیز به هیچوجه راه نمیدهند. حتی اگر ادیان راهگشای جنگ و خشونت باشند (که نیستند)، در شرایط کنونی برای زندگی صلح آمیز هیچ راهی جز عدول از احکام فقهی مورد استناد بنیادگرایان وجود ندارد. اگر با نگاه اخلاقی به متن نگریسته شود و صلح محور کار قرار گیرد، نکاتی برجسته و نکات دیگری به حاشیه خواهد رفت. زید: بله، بدون یک شیوهی اصیل هرمنیوتیکی و تفکیک وجوه تاریخی دین از وجوه اخلاقی آن، از دین میتوان هم برای جنگ و هم برای صلح استفاده کرد. گنجی: برخی از نوگرایان، تاریخ دینی را از دین تمایز مینهند. زید: اما من جلوتر میروم و آن را در دین تمایز میدهم. تاریخ در متن دینی منطوی است. گنجی: درمقابل کسانی گفتهاند دین چیزی نیست جز تاریخ دین. چیزی بیرون از تاریخ وجود ندارد. دین در تاریخ نازل شده است، در تاریخ نشسته و بسط پیدا کردهاست. پیامبر هم بشری تاریخ دار است. پس ذاتی فراتاریخی و انتزاعی به نام دین وجود ندارد که بتوان آن را از تاریخ جدا کرد. از سوی دیگر اگر بین تاریخ و دین گسستگی ایجاد کنیم، دیگر هیچ امر مثبت تاریخی را هم نمیتوان به دین نسبت داد و از تمدن اسلامی یا مسلمانی هم نمیتوان سخن گفت. زید: فهمی از دین بصورت دگمهای ثابت و فهم دیگری به دین، به عنوان پدیدهی دینامیکی تاریخیای مینگرد که از مکان مشخص و تاریخ مشخص آغاز میشود. اسلام در مکه و در عربستان در قرن هفتم میلادی شروع و به مرور از نظر جغرافیایی بسط یافت. پس به دین از دو زاویه میتوان نگریست: اول به عنوان یک پدیدهی تاریخی دینامیک، دوم به عنوان یک سری دگم. من ترجیح میدهم تا به دین به عنوان یک پدیدهی تاریخی بنگرم. ما چیز دیگری جز تاریخ در اختیار نداریم. تمام نظامهای دگماتیک در شرایط خاص تاریخی تثبیت شدهاند، به عنوان مثال دگمهای اسلام اهل تسنن در قرن ۹ میلادی و دگمهای شیعیان کمی دیرتر بود. گنجی: پیوند دین و تاریخ و قصه تسنن و تشیع و دیگر فرق اسلامی، و داوری درخصوص دین در چارچوب تاریخ دین و عمل مومنان، مسلمانها را به تعیین تکلیف با ذاتگرایی و تاریخگرایی سوق میدهد. در ایران برخی از روشنفکران دینی، برای حل مسأله تعارض دین با دنیای جدید (خصوصا حقوق بشر و دمکراسی)، اسلام تاریخی را نفی و طرد میکنند و یک ذات فراتاریخی را جانشین آن میسازند. ذاتگرایی و تاریخگرایی پیامدهای عدیدهای دارند. ولی، تردید میان انتخاب ذاتگرایی یا تاریخگرایی موجب لاینحل شدن بسیاری از مسائل میشود. گروهی دین (اسلام) را به تاریخ دین فرو میکاهند، اما گروه دیگری دین را از تاریخ دین جدا کرده و یک ذات فراتاریخی برای آن برمیسازند. اینان، تاریخ دین را رد میکنند، برای آنکه غیرقابل دفاع است و با دموکراسی و حقوق بشر و... تعارض دارد. اما در مقابل، آنان که دین را به تاریخ دین تحویل میکنند، میگویند، دین همان چیزی است که در تاریخ محقق شده است، غیر از این چیزی وجود ندارد. گروهی دیگر، دین را به تجربهی دینی، تحویل میکنند. برخی از آنها تجربهی دینی را امری غیرتاریخی معرفی میکنند. اما در مقابل گروهی دیگر گفتهاند تجربهی دینی هم در تاریخ محقق میشود. شما چه نظری دارید؟ زید: در اینجا سوالی برای جواب وجود ندارد. من خود طرفدار فهم دین و تجربهی دینی در تاریخ و متن دینی هستم. صحبت ازعقیدهی اساسی یک دین خاص، صحبتی است که نقش مومنان و معتقدان را به عنوان عوامل اجتماعی در تعیین معنای دین نادیده میگیرد. این معنا ثابت نیست و در حول عقیدهی واحد؛ یعنی وجود خدا، خواه متعالی و یا متجسد میگردد. از سوی دیگرتجربهی دینی ضرورتا بخشی از دین مفروض نیست. آن فقط رویارویی با امر ناشناخته، رازآمیز و برتر است. این امر از طریق تمرکز، کتاب، دیدن اثر هنری، احساس عاطفی و... امکان بروز دارد و تنها راه دسترسی به آن زبان است. زبانی که با آن بیان میشود خواه کلامی، خواه غیرکلامی. زبان به فرهنگ برمیگردد، فرهنگ هم خود به زمینههای تاریخی و سیاسی و اجتماعی خاص برمیگردد. تجربهی پیامبر هرچه بوده نمیتواند همانطور که بود دریافت شود. پا بر جای پای پیامبر نهادن، یک ادعای صوفیانه است. در قرآن، تجربهی پیامبر با ابهام زیادی درساختار بیان شده است. امت یا جامعهی اولیه هم در طی زندگی پیامبر دست اندرکار این ماجرا بوده است. بعد از مرگ پیامبر، قدرت سیاسی تصمیم گرفت چه چیزهایی را به حساب بیاورد و چه چیزهایی را نادیده بگیرد. ازجمله تنوع قرائت قرآن ابتدا به هفت قرائت کاهش یافت و سپس به ده و بعدها به چهارده قرائت مورد قبول افزایش یافت. هفت تا را به عنوان سنت، سه تا را به خاطر رسم، و چهار تا را براساس صحت زبانی قابل قبول اعلام کردند. پس بیان اصلی تجربهی پیامبر در این میان کجاست؟ مدرنیستها دوست دارند بگویند که کل تاریخ اسلام تاریخ بدفهمی است. دلایلی بر این امر است، یکی مسالهی بغرنج مدرنیسم در قرن نوزدهم و نیمهی اول قرن بیستم است، وقتی که متکلمان مسلمان ناچار شدند از اسلام دربرابر شرق شناسان دفاع کنند. آنها ناچارند در عقب ماندگی مسلمانان، اسلام را مبرا و بیتقصیر بدانند و اشکالات دنیای اسلام را به بدفهمی پیام اصلی اسلام حقیقی نسبت دهند. خلاصه اینکه من میخواهم بگویم که دین خود چیزی نیست جز آنچه متدینان تصمیم میگیرند که باشد. نقش دانشمندان و مورخان، متفکران، خواه متدین باشند یا نه، مطالعه، توضیح و شفاف سازی به منظور انتقال دانش است. مطالعهی دین همان تبلیغ دین یا دفاع از آن نیست. نقش دو مورد اخیر قرار است به واعظان و متکلمان واگذار شود. گنجی: از شما به دلیل آنکه وقت خود را در اختیار ما گذاردید تشکر مینمایم. در فرصت اندکی که وجود داشت، سعی کردم تا برخی شبهات منکران را با شما درمیان بگذارم. شما هم بزرگوارانه آنها را شنیده و بدانها پاسخ گفتید. داوری درخصوص اینکه آیا پاسخهای شما مسائل را حل کرد یا مسائل تازهتری ایجاد کرد، با دیگران است. ممکن است مسلمانهایی باشند که دیدگاههای شما را نپذیرند و با آن مساله داشته باشند، در آن صورت، باید به جای تکفیر، خود به پرسشها پاسخ گویند و دیدگاه مستدل خود را به طور شفاف با دیگران در میان بگذارند. از طریق گفتوگوی انتقادی مستدل میتوان به حقیقت نزدیک شد. دعوت، اگر دعوت به حقیقت باشد، دعوت به حریت و عقلانیت هم خواهد بود. در غیاب آزادی و عقلانیت، اخلاق و معنویت هم غایب خواهند شد و ریا و نفاق سیطره مییابند. در آن صورت؛ «آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت». پیامبر اسلام، همچون هر انسان دیگری، محصول عصر خویش بود. او به آنچه در قرن هفتم میلادی میگذشت، خصوصاً در منطقه شبه جزیره عربستان، واکنش نشان میداد. اما نباید قرآن را صرفاً به صورت واکنش به دورانی که دیگر وجود ندارد، قرائت کنیم، چون این رویکرد قطعاً این سوال را پیش میآورد که پس او چه پیامی برای ما که در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم میتواند داشته باشد. او مثل تمام پیامبران بزرگ حرفهای زیادی برای امروز ما دارد. کشف پیام اصلی او، تمام مسالهی معتقدان به تجربهی نبوی است. زید: همانطور که قبلا گفتم خیلی چیزها در پیام محمد وجود دارد. من همیشه فکر میکنم که جهانبینی قرآن نیاز به موشکافی دارد، نه فقط از نظر قوانین حقوقی که در قرنهای اخیر برای جهان اسلام پش آمده است، بلکه ازنظر داستانها، آیینهای عبادی و نقل قولهای بسیار زیادی که در آن است. تصویرها، استعارهها، کنایهها و تمثیلها؛ صحنهی دیگری را برای آشکار کردن این جهانبینی به نمایش میگذارند. قوانین حقوقی شامل بخشهایی از حدود مانند قوانین جنگ، معنای اخلاقی را آشکار میکنند. معنایی که با تاکید بر خود این قوانین در زمینهی تثبیت یک امپراطوری، کاملا به حاشیه میرود. اینجا عدالت نه فقط یک مفهوم سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی است؛ بلکه اساسا یک مفهوم جهانی و فراگیر است که در کلمهی میزان خود را نشانده است. مفهوم عدالت هم درسنت اهل سنت و هم درتشیع به رسمیت شناخته شده، اما معنی آن فقط اهمیت زمینی یافته است. «مفهوم عدالت در قرآن»، مقالهای است که من سالها پیش نوشتهام. اما مفاهیم دیگری از جهانبینی قرآن باید بررسی و مطالعه شود. تاریخ قرآن و دین، این معنی را نمیدهد که دین دنیوی است. ممکن است این پریشانی و اغتشاش زبانی در زبان عرب باشد. تاریخگرایی یعنی ظهور در محیط فرهنگی و تاریخی خاص که اثرش را بر پیام به جا میگذارد و بیشتر محتاج فهمیدن و درک کردن است. با این حال اهمیت دین در کل و به خصوص اهمیت قرآن، منحصر به زمینههای تاریخی نمیشود. ادیان، چیزهایی بیشتر از آنچه میخواهند به معاصران در لحظهی تولدشان بگویند، با خود دارند. اگر بسیاری از نیات انسانها تحقق نیافته بر جای میماند، ایدهها و اندیشهها نیز بالهای خود را دارند و بر فراز تاریخ پرواز میکنند. در همین زمینه: • قرآن به مثابهی متن، قرآن به مثابه دیسکورسهای مختلف - قسمت اول و دوم |
نظرهای خوانندگان
در طول خواندن این گفتگو آدم حیران میماند که انگار اسلام مثل یک میراث شوم روی دست مسلمانها باقی مانده و اینها نمیدانند با آن چه کنند. نه میتوانند دورش بیاندازند چون مشکل هویتی پیدا میکنند و نه میتوانند توجیهی بر مسلمانی پیدا کنند. آقای زید هم که دائما از امر اخلاقی در قرآن صحبت میکنند، توضیح نمیدهند که مثلا اگر اسلام نبود جامعه عرب به چه دستاوردهای اخلاقی نمی رسید. در تمام مدت صحبت از این است که قرآن به زبان مردم قرن هفتم حرف زده و ناگزیر قوانین جاهلی را تایید کرده است. آخر برده داری و خرید و فروش انسان و فرزندان آن انسان و تصاحب زن شوهر دار غیر اخلاقی تر است یا مثلا بی حجابی و شراب خواری؟ به نظر میرسد اسلام به آن دلیل بر بسیاری قوانین جاهلی مهر تایید زد که سود و منفعت مسلمانان و شخص پیامبر در آن بود.
-- زیبا ، Jan 31, 2009 در ساعت 02:30 PMصادقانه بگویم از دید بنده محمد فقط قهرمان اعراب حجاز است که توانست آنها را متحد کند بطوریکه امپراتوری تشکیل دهند. ولی اینکه چرا باید به دلایل اخلاقی و معنوی به اسلام ایمان آورد، توضیحی برایش نیافتم.
جناب آقای نصر حامد ابو زید چطور می تونید به همین راحتی بگویید که (( اسلامی که در طول چهارده قرن گذشته با دنیا کنار آمده و زنده مانده، خود را با نظام قبیلهای، امپراطوری و دولت مدرن سازگار کرده و در تمام این شرایط متفاوت دوام آورده است، قابلیت آن را دارد که خود را با مدرنیته هم سازگار کند.))
-- سیاوش ، Jan 31, 2009 در ساعت 02:30 PMاسلام دوام اورد (البته به صورت تغییر ماهیت داده اش الان هم به زحمت داره به حیاتش ادامه میده) چون قوانین موذیانه ای در خود دارد از یک طرف باعث میشه انسان از توسعه طلبی و دنیا خواهی دست بکشه بعد به این انسان بدبخت رنج کشیده در دنیا وعده های بسیاری به عنوان پاداش میده و بوسیله همین انسان های فریب خورده قلمرو خودشو بوسیله شمشیر گسترش میده ولی الان چرا مسلمان ها دیگه با این کار به نتیجه نمیرسند چون از یک طرف انسان های زیادی طعم رفاه رو چشیدن دیگه وعده های بهشت براشون خیلی مضحکه ثانیا علم پیشرفت کرده خیلی باید رو مغز افراد کار بشه تا علم رو نادیده بگیرند ومثلا قبول کنند که اره شهاب برای دفع جن میاد و میره یا مثلا به خاطر کشته شدن یه شتر همه باید کشته بشوند(یکی میگفت باید از این داستان نتیجه بگیریم که یه کار بد کوچک ممکنه چه نتایج بد بزرگی رو به همراه داشته باشه در جوابشون باید بگم بقیه مسلمانها هم مثل شما به دنبال معنای استعاری و مجازی و .. نیستن اونها اول از معنای صریح ایه نتیجه گیری می کنند فکر می کنید چه تعداد یهودی یا مسیحی یا ... به خاطر حکم قران شما (کشن کافر ها) توسط مسلمانها گردن زده شدند ؟؟)
اگر میتوانید دینتان را طوری تغییر دهید که دیگر جنایتی به بار نیاورد که بسیارعالیست ما هم حرفی نداریم ولی اگر مطمئن نیستید لطفا حرف هایی نزنید که نه خدا بفهمد نه خلق خدا
گمان مي كنم با پخش اين مصاحبه، بسياري از سوء تفاهم ها بر طرف شود، كساني مثل جناب نكونام كه پاي مقالات كامنت مي گذارند، اصرار زيادي بر نامسلمان بودن گنجي دارند و نتيجه مي گيرند كه سخنان ضدديني مثل گنجي بايد در هر حال رد شود. براي اين كار نيز دست به توجيهات غير منطقي مي زنند. بماند كه نظر خودشان نيز از يك تناقض اساسي رنج مي برد.
-- علي ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMآقای ابوزید در قسمت اول مصاحبه میگوید "قرآن بسیار اخلاقی و انسانی است" باید از ایشان پرسیده شود کدام مطلب اخلاقی را قران گفته است که فرهنگهای مطرح قبل از قران آن را نداشته اند؟ آنچه در آیات مکی آمده و نسبتا انسانی است و الله محترم مکه هنوز به قدرت نرسیده بود برگرفته از فرهنگهای قبل از اسلام از جمله روم-بابل-ایران-... بوده ولی بسیاری از آیات مدنی که پس از چشیدن طعم قدرت توسط الله و تبدیل شدنش به الله مدینه بیان شده شاهکار خود الله مدینه بوده و در آن کمتر آثاری از فرهنگهای انسانی گذشتگان میبینیم ... قتل – تجاوزبه ضعیفتر ها – تحمیل عقاید – برده گیری و برده فروشی – تجاوز به زنان و دختران تسلیم شده در جنگها بعد از کشتن تمامی مردانشان ( حتی در همان شب اول قتل پدر و برادران آن دختر که او قاعدتن در شرایط روحی وحشتناکی بسر میبرد) اگر قرار باشد اینها اخلاق باشد هیتلر – چنگیز-هلاگو-پولپوت -... بایستی بزرگترین معلمین اخلاق بشریت و گاندی – لینکلن – ماندلا – مسیح ( البته این در قدرت امتحانش را پس نداده)-... باید پلید ترین موجودات بشریت باشند . واقعا این مذهب چه ها که نمیکند روز را شب --- سیاه را سپید --- ظلم را عدل میخواند و دربدر بدنبال مردم بدبخت بی سواد تارک العقل میگردد تا خرافاتش را بگستراند . بنظر من تنها خرافه موجه که میتواند منشا خیر باشد خداست و آنهم بعنوان یک اسطوره شامل تمامی نیکیهای مطلق . این تنها در تعالیم زرتشت قابل یافتن است ( من زرتشتی نیستم و کسی را هم بدان دعوت نمی کنم)
-- ایرانی ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMالبته آقای ابوزید هم بعد از سوالات گنجی مجددا کمی جا میزند و تقریبا میشود همان ابوزید قبلی که قران را هیچی نمیداند . ظاهرا ایشان به توصیه قبلی من توجه کرده و دوره " شب خواندن روز " را در این فاصله در حوزه های علمیه گذرانده است.
زمانه گرامی می دانی که من همیشه کوتاه می نویسم. این بار اگر طولانی شد بر من ببخشای!
-- فرشاد ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMسخنی با گنجی
به عنوان کسی که سالهاست خواننده نوشته هایت هستم، همیشه تو را تحسین کرده ام به خاطر شهامتت. که اگر هیچ چیزی نداشته باشی، از گفتن آنچه حقیقت می پنداری ابایی نداری و البته ترسی هم نداری که حتی گذشته خودت را نیز نقد کنی. در چند ماه اخیر هم با انتشار مقالات قرآن محمدی و امام زمان، فصل نوینی در روشنگری گشودی. اما گنجی جان مخاطبین تو 3 دسته اند. دسته نخست آنها که آنقدر متعصب و سنتی هستند که به هر توجیهی متوسل می شوند تا واقعیت را نپذیرند. اینان همچنان قرآن را عین وحی خدا می دانند و حتی خدشه ای هم در اعتقاداتشان واردنشده و تازه ایمانشان هم محکمتر شده است. دسته دوم کسانی هستند که پتانسیل شک کردن را دارند یا از قبل خودشان دچار شک و تردید شده اند و با خواندن مطالب تو و استدلالهایت، متوجه اعتقادات اشتباه خود شده اند و راهی را پیدا کرده اند که باید ادامه دهند. اما دسته سوم ( که من نیز جزو آنها هستم) کسانی هستند که قبل از انتشار مطالب تو از مرحله دوم عبور کرده اند و خودشان شک کرده اند و تحقیق و مطالعه کرده اند و خودشان به این نتیجه رسیده اند که نه امام زمانی وجود دارد و نه قرآن عین کلام خداست. با این تفاسیر مطالب تو تا اینجای کار فقط به درد گروه دوم خورده است. تو به تمام انتقادات گروه اول پاسخ گفته ای. اما گروه سوم همواره این سوال برایش وجود داشته که چرا تو با تمام این استدلالها باز می گویی که محمد تجربه وحیانی داشته است. چرا و به چه دلیل می گویی محمد تجربه وحیانی داشته؟ این سوالی است که تا کنون پاسخی به آن نداده ای. دو حالت دارد. یا در آینده به این سوال پاسخ خواهی داد که چه بهتر و یا اینکه نمیخواهی بیش از این خطر کنی و به هر دلیلی قصد پاسخگویی به این سوال را نداری. در اینصورت خواهش می کنم خیلی شفاف بگو که تمایلی به پاسخ دادن به این سوال نداری تا ما وقت تو و خودمان را بیهوده تلف نکنیم. تو تا همینجا هم خیلی خطر کرده ای.
تا آنجا که من از این مقالات می فهمم، قرآن کتابی است که با علم مردم قرن 7 میلادی آنهم در میان اعراب جاهلی نازل شده و با هیچ کدام از کارهای غیر اخلاقی و غیر علمی آن جامعه از قبیل برده داری، مرد سالاری ( به هیچ انگاشتن زن)، همخوابگی با زن شوهر دار اسیر شده ،مسطح بودن زمین، وجود جن و ... مخالفت نکرده و همه را پذیرفته است. غسل و ختنه و آداب حج و ازدواج و ... هم که از قبل از اسلا بوده است. داستانهای قرآن هم درباره همه پیامبران پیشین افسانه است. در سوره های مدنی هم که کلی دستور قتل و غارت داده است.پس این قرآن برای بشریت چه چیز مثبتی به همراه داشته است؟! اگر بحث نفی بت پرستی و دعوت به یکتا پرست است که قبل از اسلان چندین دین یکتا پرستی وجود داشته. این قرآن که همه چیزش متعلق به جامعه عرب 1400 سال است، به چه درد جامعه امروز می خورد؟ کجایش معجزه است؟ و اگر نباشد چه اتفاقی برای بشریت خواهد افتاد؟!
-- فرشاد ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMانصافا آقای گنجی منسجم تر، مستدل تر و با بینشی باز تر از آقای نصر ابو حامد زید به مسئله پرداخته اند؛ هر چند منکر صعه صدر آقای نصر هم نباید شد.
-- kardo ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMآقای نصر به بیشتر سوالات آقای گنجی جواب نمی دادند و حاشیه می رفتند. به نظر من دلیلش هم نداشتن جواب متقاعد کننده بود و خود هم آگاهانه حاشیه می رفتند.
به هر حال از سایت زمانه سپاسگزارم از اینکه این گونه بحث ها و مقالات را در اختیار علاقه مندان قرار می دهد برای آقای گنجی و آقای نصر هم آرزوی موفقیت و طول عمر می کنم امیدوارم همچنان به تنویر افکار بپردازند و ما بتوانیم از دانسته های معرفتی شان استفاده کنیم.
تجربهء پیامبرانه به مفهوم ارتباط آگاهی یک انسان با جهانی که به دلیل عدم انطباق خصوصیاتش نمیتواند در قالب "مفهوم" و در نتیجه "گزاره" که زیرساختار زبان را تشکیل میدهد قرار بگیرد ، قابل انکار نیست . گستره و تعدد ارتباطات انسانها در دوره های گوناگون و فرهنگ های مختلف از جمله عرفان ایران که پهلوانانی مانند مولوی و روزبهان شیرازی از مصادیق بارز آن هستند گواه این امر است. تجربه ارتباط با امر مقدس میتواند یکی از (و شاید مهمترین) نوع معرفت بشر باشد.
-- yoonos ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMکامنت جناب ایرانی را از متن مقاله مفیدتر یافتم. اما اسطوره نیکی مطلق منحصربه تعالیم زرتشت نیست در مسیحیت معاصر هم هست.
-- نیما ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMکلیسا معابد مساجد و ... خدا را تکه پاره کرده اند ..... در کل آدم شکش می برد خدای ما با خدای آنها یکی باشد
-- parsa ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMبرای رسیدن به حقیقت باید پرس و جو کرد و مکاشفه اما جامعه ای که سعی بر این داریم که در آن زندگی کنیم !!! ما را می ترساند که با وجود این افکار هر لحظه احتمال دارد سوسک شویم و یا دیگهای جهنم را که غل غل می کنند به یادمان می آورند ...
از شما سپاسگذارم
ريشه هاي بدفهمي اسلام
-- نكونام ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMاز يادداشت هايي كه ذيل مقاله به چشم مي خورد، به اين نتيجه مي رسم كه ريشه هاي بدانگاري آنان نسبت به اسلام دو امر همه به اين قرار است:
1. فاصله گرفتن از عصر پيدايش اسلام
متنفران از اسلام به بستر حدوث اسلام اشراف علمي ندارند و اسلام را در بستر دوره معاصر مي سنجند و لذا نتيجه نادرست مي گيرند؛ مثل اين كه كسي عبارت «ان شاء الله مبارك باشد» را در مجلس عروسي گفته باشد و كسي ديگر آن را در مجلس عزا تصور كرده باشد. فهم صحيح اسلام در گرو آگاهي از بستر پيدايش اسلام است. هر سخني در زمينه خودش معناي درست خودش را افاده مي كند.
2. آميختگي متون اصيل قرآني و حديثي به جعليات و تفاسير غلط
متأسفانه پس از حدوث اسلام، روايات فرواني جعل يا تحريف شد و نيز بسياري از علماي اسلامي بر اثر بي دقتي يا ناگاهي از بستر نزول آيات و صدور احاديث به نظريات و تفاسير غلطي روي آورند و اكنون معاصران بدون تميز اسلام يك(متون اصيلي ديني) از اسلام دو( تفاسير علماي اسلامي) و حتي اسلام سه(عملكرد مسلمانان) بر همه اينها يك حكم مي رانند و لذا به نتايج ناصوابي مي رسند.
تلقي صحيح از اسلام يك(قرآن و حديث معتبر)
-- نكونام ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMملاحظه چگونگي نزول آيات و صدور احاديث به روشني مي نماياند كه آيات و روايات از قبيل نسخه هايي است كه طبيب عالميان يعني خداوند و رسول براي درمان دردهاي روحي و اجتماعي عرب عصر نزول نوشته اند. از اين نكته بس مهم چند نتيجه به اين قرار مي گيريم:
1. راه فهم درست آيات و احاديث: براي فهم اين كه اين نسخه ها به چه دردهايي مربوط است، بايد بيماران مربوط يعني عرب عصر نزول و فرهنگ حاكم بر آنان به درستي شناخته شود و آن نسخه ها در ارتباط به آنان فهم گردد.
2. راه بهره برداري از نسخه هاي نوشته شده براي مردمان معاصر: نظر به اين كه شرايط و مقتضيات عصر نزول آيات و صدور احاديث كمابيش با شرايط و مقتضيات معاصر متفاوت است؛ بايد بررسي كرد كه آيا بيماري هاي روحي و اجتماعي مردمان معاصر دقيقاً همان بيماري هاي مردمان عصر حدوث اسلام است يا نه، و در مواردي كه تفاوتي حاصل شده است، حكم كرد كه ديگر آن نسخه ها براي درمان بيماري هاي كنوني مؤثر نيست و بعد با گرفتن غرض خداوند و پيامبر از نوشتن آن نسخه ها(احكام) به كشف معادل مناسب آنها براي دوره معاصر دست يافت. اين ساز و كاري است كه در متن دين پيش بيني شده است و چيزي نيست كه از روي ناچاري و براي رفو كردن به آن اقبال شده باشد.
بايد دانست، تاريخي بودن آيات و روايات ناشي از ضعف اسلام نيست؛ بلكه حاكي از عقلائي بودن آن است. رعايت شرايط و مقتضيات شرط عقل است و بي توجهي به آنها از جمود بر مي خيزد.
- آقاي نكونام، اگر قرار است يك كتاب به عنوان راهنماي ما در اين دوره باشد كه بايد با انديشه ها و ايده آلهاي اين دوره همخواني داشته باشد. حرفهاي شما پر از تناقض است. دائم مي گوييد اسلام را بايد در بستر حدوث آن جستجو كنيم و قضاوت نماييم. خوب، در بهترين حالت مي شود گفت اسلام به اجبار روزگار ! احكامي را كه اكنون ظالمانه و غيرعقلاني محسوب مي شوند را تصويب كرده است. به فرض ما اين را قبول كرديم، آيا از اين مي شود نتيجه گرفت كه راهنماي بشر امروز است؟ حداكثر آن كه بگوييم مجبور بوده ظلم و ستم را تاييد كند و دستور قتل دهد! ديگر چرا بايد دوباره به آن متوسل شويم؟ مثل اين كه بگويند كسي را كه از روي اضطرار حكم قتل داده ، ظلم كرده و . . . حالا مي خواهيم او را ببخشيم. حال بايد او را به عنوان رهبر معنوي (اگر نه اجرايي و . . . ) انتخاب كنيم؟؟؟
-- سامان ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMهنگامی که بسیاری از دانشمندان فیزیک و شیمی بدنبال راهی برای نشان دادن حرکت الکترون در اطراف هسته اتم و تعیین محل دقیق الکترون بودند و رقابت بسیار سختی جریان داشته و هر روز یک نظریه اعلام میشد جناب هایزنبرگ " اصل عدم قطعیت " خود را با سرافرازی اعلام نمود و با ریاضیات ثابت کرد که تعیین محل دقیق الکترون در اطراف هسته غیر ممکن است .
-- ایرانی ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMمن از همه اسلام شناسان - ایران دوستان و محققین و فلاسفه و علمای ایرانی تقاضا می کنم یک اصل عدم قطعیت را برای ایران عزیز بیان کنند که همه جوانب سنجیده شود و طی آن اصل ثابت شود که رسیدن ایران به سعادت از طریق اسلام غیر ممکن است .
اگر چه برای اغلب ما این اصل نهادینه شده و در آن تردیدی نداریم لکن بیان مدون و همه سو نگر نیاز به بررسی کامل دارد . دو ملت پس از صدها سال خود را از بند اسلام عزیز آزاد ساختند و هر کدام در حد خود به اوج رسیدند آن دو ملت هندوستان و اسپانیا هستند . بیائید کاری کنیم که ایران سومین افتخار از دست در جهان باشد .
با سلام
شاید بتوان کامنت گذاران را به پنج دسته تقسیم کرد:
1) مومنینی که اسلام و قرآن را بدون هیچ چون و چرایی پذیرفته اند؛ همه چیز را هم توجیه می کنند و معتقدند آن چه آن ها فهمیده اند راه حل ابدی برای بشریت است.
2) مومنینی که پذیرفته اند یا مجبور شده اند بپذیرند که قرآن متناسب با شرایط مکانی و زمانی ویژه ای آمده ولی می توان از آن برای همه زمان ها راه حل استخراج و تجویز کرد.
3) مومنینی که می گویند قرآن "برای" مخاطب ویژه ای در زمان و مکان خاصی آمده است. ولی خود قرآن راه عقلانی را نه تنها برای حل مسائل بلکه برای کشف اسرار هستی (به عنوان نیروی محرکه انسان و فلسفه حیات هوشمند) پیش پای بشریت قرار داده است!
4) غیر مومنینی که می گویند می توان دیندار (مومن) بود ولی برای عصری راه حل عقلانی پیدا کرد.
5) غیر مومنیی که می گویند اسلام در هر شکل و با هر شماره اش غیر عقلانی و باعث بدبختی است و باید با آن مبارزه نمود!
اگر چه نگارنده خود را متعلق به گروه 3 می داند و مجهز به یک مدل جامع بر اساس خود قرآن است، اما تلاش های گروه 5 را در جهت گشودن هیچ گره ای از جامعه مذهبی ایران نمی داند. تاریخ خود گواه این است.
-- آرش ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMسخني با آقا سامان
-- نكونام ، Feb 1, 2009 در ساعت 02:30 PMشما امروزه وقتي با اين حكم قرآني كه «براي ترساندن دشمن اسب تهيه كنيد» مواجه مي شويد، چه مي گوييد؟ آيا نخواهيد گفت: اين حكم در زمان خودش بهترين حكم بوده است؛ اما امروزه بدترين حكم است؛ چون تهيه هزاران گله اسب، نه تنها دشمن را نمي ترساند كه در اين شرايط كم آبي و از ميان رفتن چراگاه ها و رشد زندگي شهري بزرگ ترين مشكلات را براي ما فراهم مي آورد.
حال من از شما مي پرسم: غرض خداوند از صدور اين حكم در عصر نزول چه بود؟ خواهيد گفت: غرضش اين بود كه بهترين مركب جنگي را فراهم كنيد.
من مي پرسم: آيا اين غرض تنها در عصر نزول قرآن معنادار و مفيد بود يا امروزه نيز معنادار و مفيد است؟
خواهيد گفت: اين غرض در امروز هم مفيد است.
عرض من اين است كه ما بايد غرض خداوند را از صدور احكام بگيريم و آنگاه در دوره معاصر بهترين راه تأمينش را شناسايي كنيم و از اين رهگذر احكام دين را روزآمد كنيم.
ممكن است، بفرماييد: اين احكام را لازم نيست، دين بگويد. عقل هم مي گويد و لذا ما نيازي به دين نداريم.
من هم مي گويم: آري، پاره اي از احكام دين به تعبير علماي ما ارشادي است؛ يعني ما را به همان چيزي كه عقلمان مي فهمد، ارشاد مي كند.
اما بايد دانست كه دين چيزهايي هم دارد كه عقل نمي تواند آنها را به ما بدهد. عقل از راه داده هاي حسي به نتايج مي رسد؛ اما همه چيزها همان حسيات نيست. حواس ما تنها بخشي از پديده هاي هستي را درك مي كند و بسياري از حقايق وجود دارد كه از راه هاي ديگر مثل وحي و الهام به آگاهي انسان مي رسد. مثل چگونگي حيات پس از مرگ يا وجود نيروهاي غيبي در جهان كه از آنها به فرشتگان تعبير مي شود. البته اعتقاد به اينها براي كساني حاصل مي شود كه به صداقت خبردهنده از آنها ايمان داشته باشد. ما با ملاحظه قرائني در مي يابيم كه كسي دروغگو يا راستگوست. اگر كسي منصف باشد، حيات پيامبر اسلام(ص) پر از قرائني است كه صداقت او را برايش ثابت مي كند.
گوهر دين اعتقاد به خدا و حيات پس از مرگ است و اگر كسي منصف باشد، به وضوح در مي يابد كه چنين اعتقادي زندگي اخلاقي و انساني را معنادار و پشتيباني مي كند و لذا هرگز عاقلانه نيست كه ما خود را از اين گوهر گرانبها بي بهره سازيم.
ارتباط با خدا هم براي هر قومي به همان شيوه معهود و رايج ميانشان حاصل مي شود. براي مسلمان نماز ارتباط با خدا را حاصل مي كند و براي بودايي نشستن به شكل ويژه و تمركز گرفتن. خداوند براي هر قومي مسلك و شريعتي قرار داده است.
آقاي نكونام،
-- سامان ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMلطفاً توجه فرماييد:
1- مطالبي كه عنوان كرديد پاسخ به سوال مطرح شده نبود. شما به مثالي پرداختيدكه جنبه اخلاقي در آن مطرح نيست. سوال اصلي در مورد آياتي است كه از نظر اخلاقي و حقوق انساني مسئله دار است مثل فرمان قتل غير مومنين، برده داري، درجه دوم انگاشتن زنان از نظر حقوقي و فكري و . . . . موضوع تهيه اسب با اين موارد قرابتي ندارد.
2- مي گوييد بايدديد غرض خداوند از آيات چه بوده است، شما كه گفتيد بسياري از احكام به اقتضاي شرايط عصر نزول نازل شده است. بفرماييد غرض خداوند از تاييد احكام غير اخلاقي - مثل برده داري و گرفتن كنيز و ديگر مواردي كه قبلاً مطرح شده است - مرتبط با آن دوران جه بوده است؟
3- مي گوييد دين چيزهايي دارد كه عقل نمي فهمد. . . . سوال اين است كه شما جگونه چيزي را كه عقل نمي فهمد در دين پيدا كرديد؟ طبق گفته خودتان با عقل كه نبوده پس صرفاً قبول بي چون و چراي باورهاي مذهبي شما را به اين نتيجه رسانده است.
براي كسي كه در حال تحقيق در خصوص كلام خدا بودن قرآن است اين استدلال شما كه در دين چيزهايي هست كه عقل نمي فهمد معتبر نيست چون خود آن محل بحث است.
4- اگر منظور خدا ( به روايت شما) از آيات، برداشت شما بوده است كه متاسفانه اين روش با شكست مواجه شده كه 1400 سال پيش آياتي نازل شود كه منظور آن محل بحث و اختلاف شديد شده و اصولاً سخن گويان اصلي آن اصلاً نظر شما را تاييد نمي كنند، يعني برداشتها از منظور خدا ( به روايت شما) در مسائل اساسي بحث انگيز بسيار باهم متفاوتند.
5- شما با چه وسيله اي قرار است منظور خداوند را تشخيص دهيد؟ اگر با عقل و دانش بشر باشد كه مي گوييد عقل بشر قادر به درك خيلي از موارد در دين نيست.
آيا بهتر نبود خداوند در اين زمان ارتباط روشنتري با بشر بر قرار مي كرد و منظور خود را تبيين مي نمود؟
اصولاً وقتي بخشي از اساسي ترين موضوعات انساني در قرآن به خاطر مقيد بودن به شرايط جامعه عرب 1400 سال پيش با معرفت امروز بشر همخواني ندارد، چرا بايد اين دين مقيد، آخرين دين باشد، در حالي كه به نظر شما نظر اصلي نازل كننده قرآن در باب آزادي و برابري انسانها، برابري زن و مرد و ... هنوز به صراحت اعلام نشده است؟
آقا نکونام
-- زیبا ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMخدا خیرت دهد که ادیان غیر ابراهیمی مثل بودایی ( که دینی بدون خدای متشخص است) را به رسمیت شناخته اید. حالا بفرمایید که آیین زرتشت که هم دارای خدای یگانه است و هم آخرت دارد برای ایرانیان کافی نبود؟ پیامهای اخلاقی گفتار نیک پندار نیک، کردار نیک چطور؟ چه اصراری بود که مسلمانان عزیز به زور شمشیر ایرانیان را مسلمان کنند؟
من چند سوره جعلی تر تمیزتر ساختم ولی نمی دانم چرا زمانه آنها را منتشر نمی کند. البته شاید از فیلتر شدن و اینجور قضایا واهمه دارند اما از آقای لطیفی عزیز، استدعا دارم اگر وبلاگی چیزی دارند، آدرس بدهند تا سوره های جعلی جدیدم را برایشان ارسال دارم. شاید کمی علمی تر به قضیه تحدّی، بنگرند. چراکه ساختن سوره های جعلی با مضامین عمیق و واقعی، واقعاً کار ساده ای است.
-- کامران ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMبا سپاس از اکبر عزیز،
-- حامد ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMاول آنکه چه قرآن کلام خدا باشد چه کلام رسول در هر دو صورت پیام قرآن قطعا بی کم و کاست مورد تایید خداست و رفوکاری های آقای نصر حامد هم پاسخ قانع کننده ای برای تردیدکنندگان نیست. در واقع اصل مطلب این است که چه عاملی جز گمان و ظن و نیز ترس از دوزخ باعث می شود که ما اطمینان کنیم که بر اساس این دلایل یا نشانه ها قرآن قطعا حاصل وحی است؟ در ضمن انتظارات آقای ابوزید از آفریدگار میلیاردها کهکشان با این دقت و شگفتی و توانایی غیر قابل تصور، خیلی کم است!!نمی دانم شاید خداوند خواسته تنها برای درک عوام در همه زمانها سطح گفتارش را بسیار پایینتر از حد انتظار بیاورد و برای خردمندان در دوران مدرن در این فضای معما گونه، امکان انتخاب و کاوش فراهم کند.
من برای خودم حد اقل به یک نتیجه در ارتباط با دینداران رسیده ام که چرا بر دینداری خود(ایمان به خدا، پیامبر خدا، امامان و کتب مقدس دارند) پا فشاری می کنند. به عنوان کسی که بخش عمده زندگی خود را در میان مسلمانان گذرانده ام و با آنان سالیان سال زندگی کرده ام متوجه شده ام که آنها از بدو کودکی آنقدر در معرض تشعشعات دینی اعم از موزیک مذهبی(تلاوت قرآن) مراسم مذهبی( مثل تاسوعا و عاشورا) و تبلیغات یک جانبه و قوی قرار گرفته اند، موضوع مذهب و باور های مذهبی آنچنان ریشه دوانیده است که به این سادگی ها نمی شود کاری با آن کرد. در واقع مذهب به شکل بخش روانی ذهن آنها شده و به روان شان متصل است. البته عامل مهم ترس از آن دنیا را بایستی به تمامی اینها اضافه کرد. من بارها از آدمهای مختلف شنیده ام می گویند نماز خواندن که اشکالی ندارد اگر آخرتی بود که چه بهتر اگر هم نبود که ما ضرری نکرده ایم !!!
-- گوران ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMبسم الله الرحمن الرحیم.
آن چیزی که مایه ی تعجب غیر مسلمانانی که این کتاب را به دقت مورد مطالعه قرار داده اند،می باشد اینست که قرآن،خود را آنگونه که آنان انتظار داشتند،نشان نداد.آنچه که آنان در ابتدا تصور می نمودند این بود که آنان سرگرم بررسی کتابی قدیمی هستندکه چهارده قرن پیش از صحرای عربستان سر بر آورده است و انتظار داشتند که این کتاب نیز خود را اینگونه نشان دهد یعنی کتابی قدیمی از دل صحرا. اما به زودی در یافتند که این کتاب به هیچوجه با آنچه که آنان انتظار داشتند، شباهت ندارد. علاوه بر این یکی از اولین فرضیاتی که در مورد قرآن به ذهن بعضی از افراد می رسید، این بود که چون این کتاب قدیمی از دل صحرا آمده است لذا باید مطالبش در مورد صحرا [و زندگی در بیابان] باشد.آری اگر چه در بعضی از آیات هنرمندانه در مورد صحرا موضوعاتی بیان شده است، در مورد دریاها و به ویژه حالت طوفانی آن نیز سخن به میان آمده است
. اینکه افکار و اندیشه های علمی بیان شده در قرآن نیز چهارده قرن پیش از [افراد] یک محیط بیابانی نشأت گرفته باشد، امر مسلمی به نظر نمی رسد.
اگر کسی چنین فرض نماید که قرآن محصول ذهن یک بشر است، پس باید انتظار داشته باشد که بخشی از آنچه که در ذهن تصنیف کننده ی آن می گذشته است، در آن منعکس شده باشد. در واقع دایرةالمعارفهای معین وکتابهای مختلفی وجود دارند که مدعی هستند قرآن محصول تصورات و اوهامی است که در ذهن محمد [(صلی الله علیه وآله وسلم)] می گذشته است.اگر این ادعاها صحت داشته باشند یعنی اگر حقیقتاً قرآن از مسایل و مشکلات روانی ذهن محمد نشأت گرفته باشد، پس باید دلیلی بر این ادعا در قرآن پدیدار باشد. آیا چنین دلیل ومدرکی وجود دارد؟ برای تعیین اینکه آیا چنین مدرکی وجود دارد یا خیر، باید ابتدا تعیین نمود که چه چیزهایی در ذهن محمد در آن زمان وجود داشته است و سپس این افکار و واکنشهای آن را در قرآن جستجو نمود.
-- ابو حفص ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMاینکه محمد زندگی سختی را به سر برده است، مسئله ای است که عموماً بر آن آگاهی دارند. همه ی دخترانش به جز یکی از آنها قبل از او وفات نمودند. او دارای همسری بود که سالهای متعددی را با او به سر برده بود ونزد او بسیار محبوب و دارای اهمیت بود و این همسر محبوب پیش از او و در یکی از بحرانی ترین دوران زندگی او وفات یافت. در حققیقت او [خدیجه] باید زن کاملی باشد زیرا هنگامی که برای اولین بار وحی برمحمد(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شد، او از حالت دلهره و نگرانی خود به همسرش پناه برد. قطعاً در دوران کنونی نیز به سختی می توان عربی را پیدا نمود که بگوید هنگام ترس ونگرانی به سمت خانه اش می دود تا به زنش پناه برد. زیرا اصولاً اعراب چنین نیستند. با این وجود محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) به اندازه ی کافی در کنار همسرش احساس راحتی وآسودگی می کرد که به چنین عملی مبادرت ورزد. و این نشان می دهد که آن زن [خدیجه] تا چه اندازه مؤثر وقوی بوده است.
گرچه این مثالها تنها تعداد اندکی از موضوعاتی می باشند که ذهن محمد را به خود مشغول کرده بود، برای اثبات قوت نظر من کافی هستند. قرآن به هیچکدام از این موضوعات اشاره نکرده است، نه به مرگ فرزندانش، نه به مرگ یاور و همسر محبوبش و نه به ترس و دلهره اش از مرحله ی اولیه ی [نزول] وحی که او با همسرش با حالتی زیبا و دلنشین در مورد آن به مشورت نشست. از آنجایی که بازتاب روانی این موضوعات به او صدمه زده، او را اذیت نموده وبه غم وغصه دچار نموده اند، باید بحث آنها و دیگر مسائل مشابه به آنها، در قرآن متداول می بود و یا حد اقل در جایی از قرآن به آنها اشاره می شد.
قرآن اساساً بیان می کند که اگر این کتاب آنچه که خود ادعا می کند، نیست این عمل و یا آن عمل و یا اعمال بعدی را انجام دهید تا ثابت نمایید که ادعای آن باطل است. البته پس از گذشت هزار وچهارصد سال، کسی قادر نبوده است که این عمل، یا آن عمل و یا اعمال بعدی دیگر را انجام دهد و از این رو این ادعا، امروزه نیز صحیح و معتبر محسوب می شود.
-- ابو حفص ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMمن به شما پیشنهاد می کنم که بعد از این اگر کسی در مورد اسلام با شما مجادله نمود وادعانمود که حقیقت نزد اوست و شما در گمراهی وتاریکی به سر می برید تمام استدلالها در رد او را کنار بگذارید و به او فقط یک پیشنهاد بدهید؛ از او بپرسید: آیا در دین شما هیچ معیار و آزمونی برای باطل نشان دادن خود آن دین وجود دارد؟ آیا چیزی که اگر من وجود آن را ثابت کنم، دین شما باطل به حساب آید، در دین شما وجود دارد؟ خوب، من از هم اکنون به شما قول می دهم که مردم در این مورد هیچ معیار، آزمون و یا مدرک و دلیلی در دست ندارند زیرا مردم اصلاً به چنین چیزی فکر نمی کنند که نه تنها اعتقاداتشان را به دیگران ارائه نمی دهد بلکه فرصتی را نیز به آنان می دهد تا در مورد آن تحقیق کنند و باطل بودن آن را ثابت نمایند. اما چنین معیار و آزمونی در اسلام وجود دارد. یک مثال کامل در مورد اینکه اسلام چگونه برای بشر فرصت تحقیق در مورد اعتبار خود و باطل نشان دادن آن را فراهم می نماید، در [آیه ای از] سوره ی چهارم [نساء] بیان شده است. صادقانه بگویم هنگامی که برای اولین بار به این مبارزه طلبی پی بردم، کاملاً شگفت زده شدم. این آیه می گوید: «آیا در مورد قرآن نمی اندیشند که اگر از طرف کسی دیگر غیر از خدا آمده بود، هر آینه در آن اختلافات و تناقضات زیادی می یافتند» [(نساء/82)] .
این آیه غیر مسلمانان را به چالش و مبارزه طلبی فرا می خواند و اساساً آنان را دعوت می کند که در قرآن یک اشتباه را پیدا کنند. در حقیقت جدای از جدیت و مشکل بودن اینگونه مبارزه طلبی، اقدام به آن در قدم اول از طبیعت بشری خارج و با شخصیت انسانی در تناقض است .هیچ دانش آموزی بعد از جواب دادن به سئوالات امتحان، یاداشتی به معلم نمی دهد که در آن نوشته شده باشد جوابهای من کامل و بدون نقص است، شما اگر می توانید در آن نقص و اشتباهی پیدا کنید. معمولاً کسی چنین عملی را انجام نمی دهد زیرا در این صورت معلم تا اشتباهی را پیدا نکند، خواب به چشمش راه نمی یابد.
اما قرآن با چنین روشی خود را به آدمیان نزدیک می کند . نقطه نظر جالب دیگری که به طور مکرر در قرآن وجود دارد، با پند واندرز آن به خوانندگان ارتباط دارد.قرآن حقایق و واقعیتهای گوناگونی را به اطلاع خوانندگان خود می رساند و سپس آنان را اندرز می دهد که اگر شما می خواهید در مورد این ویا آن مسئله بیشتر بدانید و اگر در مورد آنچه که گفته شده است، شک دارید باید از آنهایی که اهل دانش می باشند، سئوال نمایید.
خود این نقطه نظر نیز شگفت انگیز است .این مسئله بسیار غیر عادی است که کتابی از طرف کسی که هیچ آموزشی در باره ی جغرافیا،گیاه شناسی،زیست شناسی و … ندیده است، بیاید و این موضوعات را مورد بحث قرار داده باشد وسپس خوانندگان خود را اینگونه اندرز دهدکه اگر در این موارد شکی دارید،از آنانی که اهل دانش هستند، سئوال نمایید .
به هر حال در هر عصر و زمانی، مسلمانانی بوده اند که از این اندرز قرآن پیروی نموده اند وبه اکتشافات شگفت انگیزی دست یافته اند.اگر کسی به آثار دانشمندان مسلمان در قرون گذشته نظر بیاندازد، در آنها نقل قولهای بسیاری را از قرآن می یابد.در آثار آنها، تحقیقاتی را که آنها در جستجوی موضوعی انجام داده اند، به دقت توضیح داده شده است.
آنها اظهار داشته اند که دلیل عمده ای که باعث شده است آنان به تحقیق این ویا آن مسئله روی آورند و در آن مسیر قرار گیرند اشارات قرآن به آنها بوده است.برای مثال، قرآن به منشأ [آفرینش] انسان اشاره نموده است و سپس به خوانندگان خود می گوید در مورد آن تحقیق کنید. این اشارات،معلوماتی جزئی را در اختیار خوانندگان می گذارد تا بدانند که تحقیقات خود را از کجا شروع نمایند و قرآن پس از بیان آن اشارات از خوانندگان می خواهد که به دنبال درک مطالب بیشتری در مورد آن موضوع باشند. به نظر می رسد که امروزه بیشتر مسلمانان از این [مسله ی مهم] غافل شده و از آن چشم پوشیده اند ولی با توجه به نمونه ی زیر باید گفت که آنان همیشه اینگونه نیستند
مواجه عقلائي با ايمانيات
-- نكونام ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMترديدي نمي توان داشت كه پاره اي از آگاهي هاي آدمي از طريق الهام و وحي حاصل مي شود؛ نظير رؤياي صادقه، دريافتهاي خلسهاي و عارفانه، دريافتهاي پيامبرانه و وحياني.
اگر كسي منكر اين نوع از آگاهي هاست، با او سخني نيست؛ اما اگر كسي به وجود اين آگاهي ها باور دارد، از او مي پرسم: در چه صورتي مي توان به صدق اين آگاهي ها پي برد؟ آيا جز اين است كه بررسي مي كنيد كه آيا صاحب آن آگاهي ها صادق است و به صداقت و راستگويي مشهور است و هيچ قرينه اي بر دروغگويي او وجود ندارد، در اين صورت باور مي كنيد كه سخنان او صادقانه است. بنابراين باور پيدا كردن به سخنان وحياني پيامبران كاملاً عقلايي است.
اين كه از طريق عقل نمي توان از پاره اي از حوادث آينده يا برخي از حوادث گذشته آگاهي يابد، چيزي نيست كه بتوان آن را انكار كرد و اين هم كه آگاهي از اين حوادث به طريق الهام و وحي صورت مي گيرد، قابل انكار نيست.
جناب نکونام
-- يک دوست ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMخيلي مشتاق هستم تا جوابي به سئوال خانم زيبا بدهيد که من هم مشتاق شنيدنش هستم.
تأييد سيره عقلاء از سوي شارع
-- نكونام ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMدر زمينه اين موضوع نكاتي چند در خور دقت است:
1. كنيز گرفتن و برده داري در اعصار گذشته در ميان ملل مختلف امري رايج بوده است و عقلاء در اعصار گذشته آن را مي پسنديدند. لذا همه اديان از جمله اسلام آن را منوط به رعايت عدالت و احسان و اخلاق پذيرفته است و در عين حال راه هايي را نيز براي رهايي از آن پيش رو نهاده است.
2. عقلاء در هر عصر و مورد براي ايجاد تغييرات و اصلاحات اجتماعي به ظرفيت ها و مقدورات نظر مي كنند و هرگز اهدافي را كه محال عادي است، دنبال نمي كنند. شارع نيز به همين شيوه عمل كرده است. ترديدي نمي توان داشت كه برچيدن سنت برده داري به طور يكباره به دلايلي چند امكان نداشته است:
اولاً، برده داران به راحتي تن به آن نمي دادند؛ اما مي پذيرفتند كه اگر مي خواهند برده داري كنند، عدالت و اخلاق و احسان را درباره بردگان رعايت نمايند. غرض دين هم ترويج اخلاقيات است و نه لزوماً تغيير شيوه هاي زندگي افراد.
ثانياً، اغلب بردگان افراد تهيدستي بودند و لذا خود بردگان نمي پذيرفتند كه آزاد شوند و از تهيدستي حيات خود را به مخاطره بيافكنند.
آيت الله معرفت در اين زمينه سخني به اين مضمون دارد كه شارع در زمينه چنين سنت هاي ريشه داري طريق اصلاح تدريجي را طي كرده و با تشريع پاره اي از احكام مانند استحباب آزادي برده و يا وجوب آزادي برده در مورد كفارات زمينه را براي نسخ سنت برده داري فراهم كرده است.
براي من واضح است كه علت بدانگاري احكام اسلامي از سوي برخي از كامنت گذاران به جهت عدم اشراف علمي به به اخلاق و رفتار پيامبر اسلام(ص) و نيز عدم آگاهي از شرايط و مقتضيات عصر آن حضرت است.
بايد ايشان بدانند كه قضاوت صحيح درباره هر موضوعي منوط به آن است كه همه اطلاعات لازم درباره آن موضوع در اختيارمان باشد. براي من سنگين است كه پيامبري كه با بردگان نشست و برخاست مي كرده و با آنان هم غذا مي شده و درباره آنان سفارش به رعايت عدالت و اخلاق و احسان مي كرده است، ستم بر آنان را تجويز كرده باشد. از اين دوستان عزيز مي خواهم، هرگز درباره هيچ كس و هيچ موضوعي يكطرفه به قاضي نروند و با گرفتن پاره اي از اطلاعات ناصحيح و و انهادن برخي از اطلاعات صحيح قضاوت نكنند كه بسا ناخواسته طريق ستم پيشگي بپيمايند و خود را نيز به هلاكت بيافكنند.
دليل اصرار بر مسلماني
-- نكونام ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMآقا سامان و زيبا خانم فرمودند كه چرا ما بايد اسلام را بپذيريم و مثلاً بر مذهب زرتشت نباشيم.
در پاسخ چند نكته را عرض مي كنم:
1. مهم پايبندي به دين است و صورت آن فرق نمي كند. خداوند براي هر قومي شريعتي قرار داده و هدايت گري فرستاده است. من در يكي از كامنت هاي قبلي به تفصيل شواهد قرآني آن را مبني بر تأييد مذاهب الهي ديگر آوردم.
2. متدين به هر ديني با سنت هاي ديني خود بهتر مي تواند با خدا ارتباط برقرار كند و از رهگذر آن به تهذيب اخلاقي خود بپردازد و زندگي انساني خود را سامان دهد. مثلاً من هرگز با نشستن به سبك بوداييان و تمركز گرفتن اخلاص پيدا نمي كنم و رابطه عاطفي با خدا برايم حاصل نمي شود. اين جريان براي يك زرتشتي هم همين گونه رخ مي دهد. بنابراين من هرگز به صاحبان اديان ديگر توصيه نمي كنم، براي اخلاقي زندگي كردن دين خود را تغيير دهند.
3. ترديدي نمي توان داشت كه بشر به لحاظ فكري و فرهنگي رو به رشد است و لذا افراد بشر بيش از گذشته به رفتار اخلاقي و انساني روي آورده اند. به همين جهت دين هاي جديدتر از دين هاي قديم تر كامل تر و روزآمدترند و نظر به اين كه اسلام آخرين دين الهي است، از اديان ديگر كامل تر و روزآمدتر است و اگر براي كسي اين معنا ثابت شد، بسا خود تمايل پيدا كند، به دين اسلام بگرايد.
4. اديان هر چه بيش از زمان پيدايششان فاصله گرفته اند، بيش تر به خرافه ها و سنت هاي غير اخلاقي آلوده و آميخته شده اند. بر همين قياس مي توان ادعا كرد كه خرافات و سنت هاي غير اخلاقي راه يافته به دين اسلام از اديان ديگر كمتر است و لذا از اديان ديگر پاك تر و اصيل تر است.
نكته پاياني: بايد ميان اسلام يك(آيات قرآن و روايات معتبر) و اسلام دو(نظريان علماي اسلامي) و نيز اسلام سه(عملكرد مسلمانان) تفاوت قائل شد. براين اساس نبايد تفاسير غلط برخي از علماي اسلامي يا رفتار ظالمانه برخي از مسلمانان را به پاي اصل اسلام نهاد.
آقای نکونام تمام استدلات شما بر پایه ذات انگاری می باشد. آقای گنجی بار ها پیرامون ذات انگاری سخن به فراخور رانده اند. در ضمن در همین رادیو زمانه هم در مغالطه حقیقی بودن پیرامون آن بحث شده است. تفکر ذات اسلام شما با بسیاری از آیات خود قرآن تضاد دارد. من برای شما یک مثال می زنم ولی لطفا در مثال مناغشه ننمایید: دارویی وجود دارد که در مواردی می تواند سبب بهبود شود و در برخی موارد اثرات جانبی فراوانی از جمله مرگ داشته باشد. فرد مصرف کننده در اثر مصرف دارو بمیرد. آیا توجیه تولید کننده دارو با گفتن این که ذات داروی او خوب است و نا مناسب بودن فرد مصرف کننده سبب مرگ شده است پذیرفتنی است؟ در مورد داروی اسلام اثرات جانبی اش بسیار بیشتر درمانهایش است.
-- سوشیانت ، Feb 2, 2009 در ساعت 02:30 PMیا با الهام گرفتن از جمله راسل که گفت: قدرت مطلقه ای که برای ابد حاکم بر اراده جهان است قطعاً ميتوانسته است چيز بهتری خلق کند، می گویم خدای متشخص انسان وار قرآنی که دین را برایمان کامل کرد نمی توانست چیز بهتری بیاورد؟ نگویید همین بهترین است و درک فعلی ما اجازه فهمیدن را نمی دهم که عطف به آینده کردن است و مثال تناقضی از همین دستش این است که من بگویم می خواهم شما را بکشم و آیندگان برای این کار از من تقدیر خواهند کرد.
آقای نکونام
ادعای درون دینی شما درباره آخرین و کاملترین دین بودن اسلام برای غیر مسلمانان پذیرفته نیست. اگر مخاطب شما مسلمانان معتقد باشند که گفتن این حرفها تکرار مکررات است. اما اگر می خواهید غیر مسلمانان را متقاعد کنید که اسلام دین متکاملتر و بهتری است باید از روشهای برون دینی ثابت کنید که اسلام آخرین دین است. بدیهی است که پیروان هر دینی دین خود را «آخرین» دین و «کاملترین» دین می دانند. همانطور که شما مثلا بهاییت و سیک و مورمونیسم را به عنوان دین های متاخر نسبت به اسلام قبول ندارید، مسیحیان هم اسلام را به عنوان یک دین الهی کاملتر از مسیحیت قبول ندارند و یهودیان هم نه اسلام و نه مسیحیت را به عنوان دین کاملتر و متاخر تر نمی شناسند.
توجه کنید که طرف مقابل بحث در اینجا کسی است که می پرسد چرا باید به اسلام اعتقاد داشته باشیم. استدلال درون دینی برای چنین کسی قانع کننده نیست. یکاش مبلغین اسلام و دیگر دینها همین یک نکته بدیهی را می فهمیدند. بارها به مسیحیانی بر خورده ام که تصور می کنند برای هر غیر مسیحی هم پسر خدا بودن عیسی مسیح بدیهی است! و مسلمانانی که آخرین پیامبر بودن محمد را برای همه بدیهی می گیرند!
-- بهمن ، Feb 3, 2009 در ساعت 02:30 PMنصر حامد ابوزید یک عرب است. یک عرب هویت خویش را از اسلام می گیرد. شما از یک عرب مسیحی آن اصطلاحاتی که اسلام رواج داده را بگیرید خواهید دید که پوچ میشود. مثلا شما «السلام علیکم» و «یا الله» و «بسم الله» و مسبحان الله» و «الله اکبر» را از یک عرب مسیحی بگیرید، خواهید دید که هیچ چیزی نخواهد داشت تا جانشین آن کند. تاریخ عرب و هویت عرب با اسلام گره خورده است. از این رو روشن بین عرب هبچه که روشن بین باشد هویت او اسلام است و او بخشی ازا سلام است. عرب مصری باید میان محمد و فرعون یکی را برگزیند، و چونکه هرچه دارد از محمد دارد طبیعی است که جانب محمد را خواهد گرفت. همینکه محمد را از او گرفتی دیگر چیزی برایش باقی نمیماند. نصر حامد ابوزید روشن اندیش است ولی روشن اندیشی او در چارچوب اسلام و توجیه همه سنتهای عربی اسلامی است.
-- ذوالفقار علی ، Feb 3, 2009 در ساعت 02:30 PMولی ایرانی چنین نیست. شما اسلام و محمد و قرآن و علی و حسین را از ایرانی بگیرید بی درنگ کوروش و داریوش و زرتشت و مزدک و بابک و مازیار و یعقوب لیث صفار و شاهنامه جانشین آنها خواهد شد. یعنی اگر هویت اسلامی را از ایرانی بگیرید چنان هویت نیرومندی جانیشن آن خواهد شد که او کاملا خودش خواهد بود و خود ایرانیش را باز خواهد یافت و یک کوروش یا زرتشت یا مزدک دیگر خواهد شد. اکنون ایرانی در میان حسین و مزدک گرفتار است و نه می تواند که حسین باشد و نه میگذارند که مزدک باشد. پاکستان هم به همین گونه است. شما اسلام و محمد را از پاکستانی بگیرید بی هویت خواهد شد. ولی اگر این دو را از ایرانی بگیرید هویت او هویت خودش و یک هویت بسیار نیرومند و افتخار آمیز خواهد شد. از این رو است که در میان همه ی ملتهای مسلمان فقط ایرانیان اسند که اکنون در صدد بازگشت به هویت خودشان اند. در همان سده ی دوم اسلامی نیز معتزله به هدف احیای هویت ایرانی و همساز کردن اسلام با هویت ایرانی پدید آمدند و به همین سبب هم عربها از شیعه و سنی با آنها مبارزه کردند تا آنان را متقف و بی اثر کنند
نصر حامد ابوزید نه چون اکبر گنجی است و لذا می بینیم که همواره در پاسخ به گنجی درمانده می شود و به این در و آن در می زند
کتاب "قرآن کتابي شگفت انگيز" مجموعه اي است از مقالات در باب قرآن و اعجاز آن. اين مقاله به ابعادي متفاوت از اعجاز در کتاب خداوند مي پردازد که شايد کمتر به آن پرداخته شده است. اين کتاب نام خود را از مقاله ي اول اين کتاب که همين مقاله "قرآن کتابي شگفت انگيز" است و نوشته آقاي گري ميلر مي باشد، برگرفته است. بررسي اين موضوع که قرآن چيست؟ و اينکه اگر وحي خداوندي نيست پس ممکن است چه چيزي باشد و به عبارتي ديگر چگونه مي توان آن را توجيه نمود دغدغه ي اصلي نويسنده ي اين مقاله مي باشد.
-- ابو حفص ، Feb 3, 2009 در ساعت 02:30 PMگوران گرامی
-- ایرانی ، Feb 3, 2009 در ساعت 02:30 PMانصافا جان کلام را شما گفته اید و باید اعتراف کنم که از همه ما بهتر هم گفته اید . عقاید و خرافات مذهبی در ایران آنقدر از کودکی تکرار شده است که تو گوئی استدلالی ذاتی و بی چون و چرا را در خود دارد . شاید چند برابر تعداد روزها و شبهای عمر هر کس عقاید مذهبی برایش تکرار شده باشد و اکنون با وجود اینکه آن شخص در خلوت خویش میپذیرد که این عقاید و خرافات غیر منطقی است اما ترس از روز جزا که بدلیل تکرار در ذهن او کاملا نهادینه شده نمیگذارد حرف حساب را قبول کند . و هنوز نمیداند که خدا عقل را در وجود او برای تشخیص حق از مغلطه قرار داده است . من تردیدی ندارم که تنها چیزی که میتواند باعث رستگاری بشر شود نه قران است - نه اسلام و نه امام زمان وآن تنها و تنها " آگاهی " است که میوه درخت دانش است . ایرانیان گرچه اهل مطالعه نیستند ولی کم کم دارند احساس میکنند برای عدم تکرار نیرنگ مکاران راهی جز توصل به علم ندارند .
این مغالطه قمار باز پاسکال را اگر از دین داران ناتوان در ارائه دلیل بگیریم مباحث بگیریم چه می گویند؟ عزیز من دین از روی ترس به درد من و امثال من نمی خورد.
در نظر من دوره تکلیف به سر آمده و دوران حق است. در تکلیف فرد در مقابل وظیفه اش به حقی می رسد و در حق فرد در مقابل حقش موظف می شود. آقایان دین دار کدام یک بهتر است؟
در ضمن اگر دوران تاریکی افراد پشت سر یک نفر کور رفتند آیا در روشنایی هم باید همین کار را کرد؟
جامه گوسفندی لایق حکومت گرگان است(راسل). تا کی باید گوسفند وار به دنبال چوپانان برویم؟
در ضمن به کسانی که به گنجی خورده می گیرند که چرا هنوز دنبال اسلام است: گنجی اگر به عنوان یک روشنفکر غیر دینی صحبت کند احتمال این که از مسلمانان کسی به حرفش گوش دهد کم است. ایشان می خواهد یک عقل گرایی عرفانی را به عنوان برداشت تازه ای از دین عرضه کنند. من خودم این را نمی پسندم چون این ویروس مغزی باز هم امکان جهش و بازگشت به اصلش را دارد.
-- سوشیانت ، Feb 3, 2009 در ساعت 02:30 PMجناب ذوالفقار
اگر سعدی و حافظ و مولوی و ابوعلی سینا و خوارزمی و خیام و دیگر دانشمندان مسلمان ایرانی را هم از ایران بگیرند دیگه کسی باقی نمی ماند که ایرانیان به آن افتخار بکنند. به نظر شما کوروش بهتر است یا مولوی؟؟ به هر حال اسم مولوی با اسلام عجین است و نمیتوان او را ایرانی غیر مسلمان دانست. چون در تمام کتاب خودش از اسلام سخن میگوید و یا حافظ که اشعارش را به قران ربط میدهد یا سعدی که آموزه های قران را به شعر در آورده است یا ابو علی سینا که کتابش را به زبان عربی نوشته است و ..
-- مسلم ، Feb 3, 2009 در ساعت 02:30 PMا
انتظارات از دين و ملاك هاي برتري يك دين
-- نكونام ، Feb 3, 2009 در ساعت 02:30 PM______________________________________
قبل از بيان ملاك ها بيان انتظار ما از دين ضروري است.
_____________________
1. انتظارات ما از دين
به نظر مي رسد، ما از دين دو چيز اساسي مي خواهيم:
الف. تفسير معقول زندگي: در درجه اول مي خواهيم، دين به زندگي ما معنا بدهد و حيات را به درستي تفسير و توجيه كند؛ يعني بگويد: غرض از آفرينش ما چيست و سرانجام ما چه خواهد شد.
ب. عرضه برنامه معقول براي زندگي: در درجه دوم، از دين مي خواهيم راهكارهاي يك زندگي اخلاقي و انساني را به ما نشان دهد.
_______________________
2. ملاك هاي برتري يك دين
بنا بر آنچه آمد، مي توان اين ملاك ها را براي برتري يك دين ياد كرد:
الف. تفسير معقول تر از زندگي: به نظر مي رسد، اعتقاد به دو چيز زندگي اخلاقي و انساني افراد بشر را معنادار مي كند:
يكي اعتقاد به حاكميت قدرتي با شعور بر هستي به نام خدا به عنوان خالق جهان و انسان و ناظر بر اعمال انسان ها،
و ديگري اعتقاد به وجود حيات پس از مرگ كه در آن به اعمال آدمي رسيدگي شود و به نيكوكاران جزاي خير و به بدكاران كيفر داده شود.
ب. عرضه برنامه معقول تر براي زندگي: بشر توقع دارد، دين به او برنامه اي بدهد كه با عمل به آن بتوان به يك زندگي اخلاقي و انساني و آرامش بخشي دست يافت.
از يكسو بگويد: چگونه با خدا به عنوان يك قدرت ذي شعوري كه حاضر و ناظر بر اعمال انسان است، مي توان ارتباط برقرار كرد و به او عشق ورزيد و از مجازاتش بيم پيدا كرد= عبادات.
از سوي ديگر بگويد: با ديگران اعم از والدين و دوستان و بيگانگان و حتي با طبيعت چگونه بايد رفتار كرد= معاملات/ حقوق.
انتخاب هر ديني بر اساس اين ملاك ها براي همه افراد بشر آزاد است و حتي اگر كسي در انتخاب خود اشتباه كرده باشد، منوط به اين كه با تحقيق و منصفانه باشد، نزد خدا مأجور است.
از نظر قرآن ضروري نيست كه كسي مسلمان باشد. مي تواند مسيحي يا يهودي يا زرتشتي باشد. مهم زندگي اخلاقي و انساني بر اساس تفسيري معقول از هستي است.
با درود به همه دوستان
به نظر بنده آقای گنجی مباحث را خیلی خوب جلو برده اند اما چند تا ضعف اساسی در روشِ برخورد با متن در سلسله مقالات ایشان وجود دارد که عبارتند از: بها دادن بیش از حد به روش فلسفه تحلیلی ، عدم درکِ نگاه اسطوره ای و عرفانی به هستی و دین، عجول بودن در ارائه مباحث و و و بسیاری چیزهای دیگر.
مقایسه ای سرانگشتی بین آقای نیکفر و آقای گنجی نشان می دهد که در هر ماه آقای گنجی حدودا 10 برابر آقای نیکفر به انتشار مقاله می پردازند. دور از انصاف است اگر که گنجی را پرکارتر از نیکفر بدانیم. قصد من مقایسه بین این دو نفر و بزرگ یا کوچک دیدن آن نیست بلکه تنها می خواهم بگویم که برای انتشار یک مقاله مخصوصا موضوعی به این مهمی عجله کردن و ارائه مباحث به صورت ژورنالیستی از ارزش کار می کاهد. ضعف اساسی آقای گنجی ، سروش و ملکیان به نظرم همین پرچانگی و ارائه نظرات به صورت سخنرانی و خطابه است. اگر مقاله رژیم و ایدئولوژی تبعیض نیکفر را در همین صفحه اندیشه رادیو زمانه بخوانید متوجه میشوید که نویسنده مقاله هفته ها بر روی آن کار کرده تا هم به نقد مقاله ی نوشین احمدی خراسانی ببپردازد و هم به بسط نظر خودش همت گمارد.
امیدوارم دوستان این حرفم را حمل بر سیاه و سفید دیدن نکنند و آن را تنها گله ای از من بدانند که خواهان کار پژوهشی و بنیادی بیشتری از آقای گنجی هستم.
اگر به شیوه طرح سوالات گنجی توجه کنیم به این درک نزدیک میشویم که او سعی داشته تمام سوالات مناقشه بر انگیز و گاه حتی سطحی و عوامانه را از آقای ابوزید پرسیده و برای کل تاریخ اسلام نسخه بپیچد که چنین است و چنان است.کاری به ضعف و قوت ابوزید در پاسخ به سوالات ندارم تنها به این دلیل موافق نظر ابوزید هستم که دلایلش را در چارچوبی خاص و نگاهی خاص مطرح می کنند و از همه جانبه نگری و کلی گویی پرهیز می کنند. اما آقای گنجی گاه در نقش متکلم ، گاه فیلیوف تحلیلی ، گاه فیلسوف مشایی به بحث می پردازند که به نظرم این موارد از ارزش کار اقای گنجی می کاهد.
آقای گنجی در سرتاسر مقالات قرآن محمدی و امام زمان به هرگونه باور صادق موجه یا مدلل توجه نشان داده و هر کجا که باورهای صادق غیر مدلل را با روش علمی و معرفت شناسی مدرن سازگار نمی یابد در آن مناقشه کرده و خواستار ارائه دلیل می شود.
اولا باید آقای گنجی پاسخ بدهند آیا باورهای صادق مدلل دارای اعتبار معرفت شناسی و علمی هستند؟ یعنی یک روش جاودانه و ثابت برای تحلیل گزاره های دینی و عقلانی و غیرعقلانی بودن گزاره ها دینی وجود دارد که ما با رجوع بدان بفهمیم که چه باوری صادق موجه است و چه باوری صادق غیر موجه؟
آیا آقای گنجی به انتقادهایی که فیلسوفان تحلیلی همچون گیتیه به باورهای صادق موجه وارد کرده اند توجهی کرده و ضعفهای اساسی آن را بررسی کرده است.
آیا در یک سیستم عقلانی ای که در حال حاضر از اعتباری خاص برخوردار است و کارکرد مفید آن ثابت شده میتوان نتیجه گرفت که در همه زمانها و مکانها چنین سیستمی اعتبارش حفظ میشود.آیا روش فلسفه تحلیلی همچون فلسفه پراگماتیستی و مارکسیستی دچار تاریخ مصرف نمی شود؟
با احترام فراوان
-- آرماشیر ، Feb 3, 2009 در ساعت 02:30 PMآقای نکونام
-- آرماشیر ، Feb 3, 2009 در ساعت 02:30 PMچون بیشتر از مقالات گنجی کامنت می گذارید نمی توانم همه را نقد کنم.تنها به یک مورد بسنده می کنم.
به نظر میرسد شما عقلانیتی که در بین مفسران و اندیشمندان مسلمان وجود دارد را با عقلانینت مدرن خلط می کنید.ما چیزی به نام عقل خالص و دست نخورده نداریم که در تمام فرهنگها و بین مومنانِ تمامِ ادیان مشترک باشد.
آن چیزی که در دین اسلام به تفکر و عقلگرائی مشهور شده عقل ابزاری و یا عقلی نیست که در دوران جدید مطرح است.عقل اسلامی در خدمت استحکام مبانی عقیدتی ایمانیِ اسلام است و بیشتر روش اثبات آموز های اصیل اسلامی را مد نظر دارد. اما عقلانیت غربی یا مدرن در خدمت آموزه های دینی قرار ندارد بلکه نقاد و منتقد آموزه های دینی و ایمانی است.
عقلانیت مدرن از منظر درون دینی به دفاع از گزاره های محوری ادیان نمی پردازد بلکه در کار ساختار شکنی ، نقد ، واکاوی ، سنجش و داوری آموزه های دینی می نشیند و بدیهی است که بسیاری از گزاره ها و عقایدی را که با دید علمی و عقل مدرن سازگار نمی افتند را کنار می نهد.
اینکه چرا در سرتاسر تاریخ اسلام ما کسی چون ولتر ، کانت ، دکارت نداشتیم یکی از دلایلش همین است. ما فیلسوفان بزرگی چون ابن سینا ، ملاصدرا ، سهروردی و... داشته ایم اما هیچ کدام از اینها دارای عقلانیت مدرن و جدید نبوده اند.در میان این مفسران و اندیشمندان اسلامی ما فردی را نمی بینیم که با شیو های جدیدِ بررسی متون ، نگاه تاریخی به متن داشتن ، هرمنوتیک ، شالوده شکنی و ... آشنا بوده و با این ابزر و معیار ها به سراغ فهم متون قدسی همچون قرآن بروند.
عقلانیت ما نهایتش در کار توجیه و تحکیم مبانی آموزه های دینی قرار داشته است.
آقای نکونام یک عقل محض و پالایش شده ای را در کل تاریخ نشانه رفته و برای مسلمان و غیر مسلمان نسخه میپیچد که اسلام این است و آن نیست.
جمله ای را هم از آیت الله معرفت آورده بود که من نفهمیدم منظورش چه بود. این روش بیان تا کی می خواهد در ذهن و زبان مسلمانان کارایی داشته باشد خدا می داند.
استفاده از روشهای تحلیلی و تفسیری قرون وسطایی و ماقبل مدرن در دنیای امروز کارائی خودش را از دست داده است.هنوز هم می خواهند با روشهای مهجور و کهنه شده به سراغ متون کانونی بروند.مسلم است که این روشها کارائی خودش را از دست داده است.به این دلیل که ما در دوران مدرن و پسا مدرن زندگی می کنیم و چه بخواهیم . چه نخواهیم فراورده های عصر جدید در ذهنیت ، اندیشه و رفتار ما تاثیر می گذارند.
در اکثر جنبه ها مدرن می شویم اما با چنگ و دندان می خواهیم از ذهنیت اسطوره ای و ماقبل مدرن دفاع کنیم.منظورم این است که برای فهم و تفسیر متن کانونی اسلام ( قرآن ) نیازی به آن نیست که همچون مسلمانان 10 قرن پیش بیندیشم و با همان شیوه هایی که یک مسلمان در آن موقع برای فهم متن بکار می گرفت با متن مواجه شویم .بلکه می توانیم سعی بلیغ نماییم که ذهنیت مدرن را کسب کرده و با این ذهنیت و ابزار کار فراوانی که در اختیار ما میگذارد به فهم و دریافت ذهنیت مسلمان گذشته نزدیک شویم. به عبارت دیگر نوع نگاهمان را به نگاه محمد و پارسایان مسلمان نزدیک کنیم، اما حسین و ابوذر و سلمان نشویم. برای حسین شدن داشتن جامعه عربِ ، امکانات آنزمان ، اسب ، شمشیر و... کارایی داشت و بدیهی است که نه الان جامعه عرب همان جامعه 1200 سال پیش است و نه امکانات و تکنیک عصر جدید قابل مقایسه با امکانات آن دوران است.
یعنی افق دیدمان را به افق دید محمد نزدیک کنیم تا بهتر بتوانیم پیام محوری آن را دریافت کنیم.
آقای نکونام گرامی
سلام بر شما و سایر دوستان.
عزیز دل برادر خدا رشد و تکامل ندارد که بخواهد بر مبنای دانسته های جدید دین جدید "بهتر" بیاورد. استدلالی که بر مبنای تاخر تاریخی- پیروان شریعت محمد برای بهتر و متکامل تر دانستن شریعت خود دارند، اساسا اشتباه است. چند تا دین نداریم. تنوع شریعت بر مبنا تنوع در آفرینش اصل تغییر ناپذیر دین قیم است. و شریعت اقوام گوناگون برای آن است که مردم را در جهت و هارمونی با دین قیم که در آن تغییری نیست قرار دهد.
سوره روم آيه 30 :
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ
روى (سمت) خود را به دين حنیف قرار بده، اين فطرت الهى است كه مردمان را بر این فطرت آفريده است؛ در آفرينش الهى تغييرى راه ندارد؛ اين دين استوار است، ولى بيشترين مردم نمىدانند.
سوره روم آيه 43
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ
پس به سوى اين دين پايدار روى بياور، پيش از آنكه روزى از جانب خدا فرا رسد كه برگشتناپذير باشد، و در آن روز (مردم) دسته دسته مىشوند.
-- آرش ، Feb 4, 2009 در ساعت 02:30 PMدنباله کامنت برای آقای نکونام:
حال این هارمونی... این در سمت و سوی قرار گرفتن ... و این تسلیم بودن به این لاتغییر ها.... خود دینامیک است (مثل حرکت یک پر همسو با باد). به آدمی آرامش و سکینه قلب می دهد در حالی که مغزش هر روز رمز و رازی جدید را کشف میکند و همسو با آن می آفریند. خلاصه این که سرکشی و طغیان بی فایده است و زور بیخودی زدن است. هم آرامش را از انسان می گیرد و هم هیچ غلطی نمی تواند بکند.
-- آرش ، Feb 4, 2009 در ساعت 02:30 PMبه عنوان مثال میدان مغناطیسی آهنربا به ذرات پراکنده و نا منظم آهن نظم و جهت می دهد. نیروی جاذبه ی زمین باعث میشود تمام ساختمان ها موازی و عمود بر زمین ساخته شوند. می توان موازی هم نساخت ولی پذیرش این نیرو و هارمونی با آن به نفع ماست! حتی می بینیم بدون نیروی «جاذبه» و «اصطکاک» که هر دو ظاهرا برای یک پرنده نیروی «بازدارنده» اند، هیچ پرنده ای قادر به پرواز نیست!
آقاي نكونام
-- علي ، Feb 4, 2009 در ساعت 02:30 PMمشكل اساسي شما اين است كه توجه نمي كنيد، ملاكهايي كه برشمرديد برچه معياري اندازه گيري مي شوند؟ معيار اندازه گيري را خود دين به دست مي دهد، در اين كه دين نقش پيچيده اي در فضاي زندگي انسان بازي مي كند، بايد بيشتر بحث شود. اين پيچيدگي ناشي از اين مي شود كه از يك سو دين از ما مي خواهد بهترين ها را برگزينيم، از سوي ديگر، پيشاپيش بهترين ها را عرضه مي كند. در اين كه بايد بهترين ملاك ها براي زندگي انتخاب شوند، شكي نيست. مشكل اينجاست كه آيا ملاك هاي دين، بهترين ها هستند؟ بر اساس چه معياري به اين نتيجه رسيديد؟ مگر معيارها را هم خود دين عرضه نكرده است؟
براي مثال از نظر شما، چون مسلمان هستيد، توحيد و تك خدايي بهترين فضا را بر روان انسان جاري ميسازد، از سوي ديگر از نظر يك هندو، چند خدايي بهتر از پس اين كار بر مي آيد؛ از نظر بودا، ظاهرا خدايي وجود ندارد(؟) معيار ها توسط اديان طرح شده اند، مثل اين است كه دين براي ذهن انسان برنامه اي مي نويسد و از او مي خواهد بهترين راه را انتخاب كند، از آن طرف در برنامه نوشته شده، راه بهتر هم پيشنهاد ،نه، "تحميل" شده است. براي درك درست، بايد بيرون ديني به اين مسائل نگاه شود.
پاسخي به همه دوستان
از عنايت همه دوستان تشكر ميكنم و چند نكته را يادآور ميشوم:
1. انكارناپذيري وجود عقل فطري در آدمي:
نمي توان انكار كرد كه ما در خود به وضوح مي يابيم كه مي توانيم حقيقت و خرافه و درست و غلط را از همديگر تمييز بدهيم. به تعبير علما تشخيص مي دهيم كه در ما هم عقل نظري(تشخيص دهنده حقايق از اباطيل) و عقل عملي(تشخيص دهنده فضائل از رذايل) وجود دارد. ما با به كار زدن عقلمان مي توانيم تشخيص دهيم كه كدام دين بهتر مي تواند، ما را به آرامش و زندگي اخلاقي و انساني سوق دهد و تفسير بهتري از زندگي به ما ارايه نمايد.
2. علمي بودن مطالعات بيرون ديني: ترديدي نيست كه ما اگر بخواهيم به حقايق دست پيدا كنيم، بايد مانند يك بي طرف و تماشاگر به حقايق بنگريم(فيلسوفانه نگريستن)؛ نه مانند يك متعصب و طرفدار ديني خاص(متكلمانه نگريستن). البته خصمانه نيز نبايد به مطالعه اديان پرداخت.
قضاوت عادلانه در مورد هر دين آن است كه هم با نگرش متكلمانه مطالعه كرد و هم با نگرش منتقدانه، و آنگاه به ارزيابي دقيق پرداخت.
مهم اين است كه ما تسليم حقايق حاكم بر جهان باشيم و زندگيمان را به گونه اي سامان بدهيم كه بر خلاف جريان هستي حركت نكنيم.
3. مأجور بودن محقق و مجتهد
ما بايد در پي شناخت حقايق حاكم بر هستي و سامان دادن زندگيمان بر اساس آن باشيم. هركس به هر نتيجه اي رسيد، اهميت ندارد. محقق و مجتهد نزد خدا مأجور است، ولو آن كه در تشخيص خود اشتباه كرده باشد. من از كسي دعوت نمي كنم كه اسلام را بپذيرد. تنها مي خواهم محققانه و منصفانه به انتخاب دين و راه و رسم زندگي اهتمام كند.
4. اسلام يعني تسليم حق بودن
-- نكونام ، Feb 4, 2009 در ساعت 02:30 PMهركسي تسليم حقايق باشد و با حقايق لجاجت نداشته باشد، مسلمان است. در قرآن همه كساني كه تسليم قدرت ذي شعور حاكم بر هستي است و به او عشق مي ورزد، مسلمان خوانده شده اند. آرامش و زندگي اخلاقي و انساني و معناداري زندگي نيز از همين رهگذر حاصل مي شود.
ببینید آقای نکونام عزیز
-- آرماشیر ، Feb 4, 2009 در ساعت 02:30 PMشما بهتر است برای این همه مطالبی که له و علیه شما در این کامنت ها نوشته می شود جوابی آماده کنید نه اینکه هر بار کامنتی بگذارید و از نظریه خود در شناخت هستی و مدور بودن جهان و از این مدل حرفای حوزوی که هزاران سال است زده می شود اما نه تنها هیچ دردی را دوا نکرده است بلکه روز بروز هم مشکلی بر مشکلات مردم می افزاید، دفاع کنید.اساس یک گفتگوی سالم و ثمر بخش شنیدن حرفهای رقیب و گوش سپردن به انتقادات دیگران است نه اینکه آن دیگران را به هیچ انگاریم و هربار ساز خودمان را بزنیم که به به و چه چه.
که :
یک توپ دارم قلقللیه
سرخ و سپید و آبیه
بزنم زمین هوا میره
نمی دونی تا کجا میره
و با هوا رفتن توپ نتیجه بگیری که آقا بله این یعنی قانون جاذبه. اسلام یعنی همین.مثل همین توپی می مونه که وقتی می زنی زمین هوا میره و واقعا نمی دونی تا کجا میره.
ببینید نکونام عزیز همانگونه که در کامنت قبلی هم تا حدودی اشاره کردم استفاده از علوم جدید و فن و فنون تفسیر و فهم متن کانونی ادیان الزامی است اما دادن بار مفهومی مدرن به نوشته ای که 1400 سال از نگارش آن می گذرد نه تنها غیر علمی بلکه از اساس مشکل ساز است. به عنوان مثال نمی توانیم با قانون الکتریسیته و انرژی ثابت کنیم که جن وجود دارد. چون وجود جن در جهانبینی جدید یا انکار شده است یا هیچ گونه اهتمامی از طرف دانشمندان علم جدید برای کشف آن صورت نمی گیرد.
من نفهمیدم منظورتان از فیلسوفانه نگریستن چیه، متکلمانه نگریستن دیگه چه مدلی هست و همچمین خصمانه مطالعه کردن. آیا آدم می تواند خصمانه مطالعه کند؟ یعنی در هنگام مطالعه ابروهایش را بالا می کشد ، غبغب اش را بیندازد پایین و یا چند تا تیر هم خالی می کند تا مبادا کسی جرات نزدیک شدن به حریمش را داشته باشد.واقعا این کلمات آهنگی دارند که نه تنها قابل تامل بلکه قبل تعمق اند.( و قابل تذکر و تعرق ). منظورتان ازاین جملات فکر کنم این باشه که تنها فیلسوف هست که مانند یک بیطرف و نظاره گر به هستی می نگرد و هنرمند ، ادیب و نویسنده های شاخه های مختلف ، افراد عادی ، دینداران عامی، محدثان ، کمونیست ها ، لیبرال ها ، سوسیالیستها ، روشنفکران همه و همه اگر فیلسوفانه به هستی ننگرند و بیطرف و نظاره گر نباشد حتما شق دیگر آن هستند. یعنی طرفدار یک مرام خاص ، دارای افق دید اشتباه ، یه پا در هوا ، گمراه ، بی دین و.... نتیجه منطقی استدلال شما همین است.
چیز دیگری را که مجال نیست در این کامنت توضیح بدهم این است که تمام چیز هایی که در این کامنت ها قصد بیان آن را داری تفسیر و فهم شما از اسلام است نه آنچه در قرآن آمده.
با احترام فراوان
جناب نکونام با این تفسیر شما بسیاری مسلمان هستند. این تفسیر شبیه تفسیری است که راسل در " چرا من یک مسیحی نیستم" قبل از رد مسیحیت می آورد. تا آن جا که من می دانم مسلمانی یعنی دیدن با ایمان(من ایمان دارم محمد پیامبر است و قرآن کتاب خدا پس کل شواهدی را که این ایمان را حتی تقویت نکند نمی بینم و قابل توجه نمی دانم). مسلمانی یعنی اعتقاد به خدا و پیامبر اسلام و اعتقاد راسخ به قرآن و به قول آقای نیکفر تلاوت کردن و نه خواندن قرآن ( من گنجی را بر طبق عرف مسلمانی مسلمان نمی دانم. هر چند ایشان گفته اند عرف را می توان تغییر داد پس تا تغییر عرف نامسلمانند. ایشان را انسانی می دانم که درد آزادی و آزادگی دارند و چون در بستر ایران زاده شده اند یک تفکر عقلانی عرفانی را گرفته اند و می خواهند طرحی نو از اسلام در اندازند)
-- سوشیانت ، Feb 4, 2009 در ساعت 02:30 PMنظر منصفانه به اسلام
-- ,وبلاگ نكونام ، Feb 6, 2009 در ساعت 02:30 PMمناسب مي دانم، در اينجا سخن جروج سيل مسيحي را در آغاز ترجمه قرآنش بياورم. وي مي نويسد:
«در قرون متمادي اطلاعاتي كه اروپاييان از اسلام و قرآن گرفته بودند، از مجراي متعصبان مسيحي بود كه با كينه توزي و افتراء، محسنات مسلمانان را در بوته فراموشي گذاشته بودند و در ذكر معايب، كاهي را كوهي جلوه مي دادند. آنها اوضاع جهان در عصر بعثت را فراموش كرده بودند كه پر از شرك و بت پرستي بود و محمد ديني معنوي را در آسيا پديد آورد كه مسيحيت را تحت تأثير قرار داد. علت اصلي پيشرفت اسلام، سادگي و بي پيرايگي عقايد اسلامي است و اين عامل بيشتر از شمشير و جنگ مؤثر بود؛ به دليل اين كه تركان و مغولان وقتي همه جا را فتح كردند، در مقابل عقيده اسلامي مغلوب شدند و خود، اسلام را پذيرفتند و مروج اسلام شدند و قرن هاي متمادي، قرآن كتاب مقدس ايرانيان، تركان و قسمت اعظم هنديان و حتي مردم چين و افريقا گرديد؛ بنابراين شايسته است، اين كتاب در اروپا به دقت خوانده و نكات دقيق آن فهميده شود؛ زيرا منافع آن شامل يك دسته معيني از بشر نيست؛ بلكه از آن تمام دنياست».
جروج سيل در ادامه مينويسد:
-- ,وبلاگ نكونام ، Feb 6, 2009 در ساعت 02:30 PM«اعتقاد من بر اين است كه هيچ كس نميتواند، منكر عادلانه بودن قوانين اسلام شود؛ چون شريعت محمدي، آنقدر منطقي است كه من به خود اجازه ندادهام، در هيچ موردي، از الفاظ و عبارات نامناسب كه بسياري در نوشتههاي خود بر ضد مسلمانان به كار برده اند، استفاده كنم؛ بلكه خود را ملزم كردهام، خردمندانه، نكات شايسته را مورد تحسين قرار دهم.»
جناب" -- وبلاگ نکونام"
-- ایرانی ، Feb 6, 2009 در ساعت 02:30 PMطی یک ایمیل به آقای جروج سیل و دیگر نامسلمانان عاشق قوانین اسلام بفرمائید که کاری ندارد به اتفاق همسر و فرزندانتان در اطراف کوههای تورابورا یک چادر بزنید تا طالبان و بن لادن قوانین اسلام را بحد کمال بشما بچشانند و لذت ببرید پولهایتان را بعنوان غنیمت بگیرند - خودتان را گردن زنند و همسر و دخترتان را هم در کویته پاکستان بفروش رسانند . این هم کاری دارد؟
جناب ايراني
-- نكونام ، Feb 7, 2009 در ساعت 02:30 PMوقتي بخواهيم بي منطق سخن بگوييم، اين گونه هم مي توان سخن گفت: آقاي ايراني اين جرم و جنايت ها در ميان اجداد خودت هم هست. اساساً افغانستان مال ايران بوده است؛ بنابراين اينها همان خويشان خودت هستند.
آقاي ايراني قبله آمال و آرزوهاي تو كيست؟ تو به چه دين و آيين و مرامي پايبندي؟ اگر ايران و ايراني است كه سابقه آن پر از اين جنايت هاست. يك نگاهي به كشت و كشتار پادشاهان ايراني بياندازيد، بدتر از اينها را خواهيد ديد.
اگر غرب است، به آمار كشتارها در جنگ جهاني اول و دوم نگاهي بيافكنيد.
منطق به ما حكم مي كند كه امور را با هم قاطي نكنيم. فرق است ميان آيين و پيروان آيين. من در اسلام جز عشق و عدالت و محبت چيزي نمي بينم. اگر شما به چشم خود عينك سياه زده ايد، مشكل شماست.
در قرآن آمده است: «لاتَظلمون و لاتُظلمون؛ نه ستم كنيد و نه بگذاريد به شما ستم شود.» كساني كه ستم مي كنند، از اسلام خارج اند ولو آن كه مسلمان باشند.
آقای نکونام
-- ایرانی ، Feb 7, 2009 در ساعت 02:30 PMلطفا عصبانی نشوید . من ابتدا باید از زمانه گرامی سپاسگزار باشم که علیرغم اینکه شما به اجداد من توهین کردید آنرا منتشر کردند ولی هنگامی که من به حق طرز اداره کشور تحت حکومت مستبدین و مخصوصا تحت حکومت اسلامی را کاملا شبیه طرز اداره یک " دامداری " خواندم آنرا چند بار سانسور کردند تا سرانجام بشکلی نا رسا قسمتی از آن درج شد .
اکنون برویم سراغ اجدادمان . ایران 2800 سال تاریخ مکتوب دارد 1400 سال آن قبل از اسلام ( حمله اعراب به ایران) و 1400 سال هم ایامی که مردم ایران به نووووووور اسلام منووووور شدند . منطقا برای مقایسه اجداد من و اجداد شما این دو دوره را باید با هم مقایسه کنیم .
جد بزرگ مسلمین ( حمورابی ) وقتی شهری را فتح میکرد بزرگترین افتخارش این بود که کلیه مردها - زنها - کودکان- و چهارپایان را میکشت و شهر را به مارها و عقربها میسپرد ( کتیبه آنهم که سند این جنایت است وجود دارد)
جد ایرانیان ( کوروش بزرگ) در عصری که کشت و کشتار و سپردن شهر به مارها و عقربها افتخار بود به این افتخار میکرد که بدون خونریزی وارد بابل شد و به خدای اقوام مغلوب احترام گذاشت و معابد آنها را ترمیم کرد و بردگان را آزاد کرد و اولین اعلامیه حقوق بشر را صادر و اجرا کرد .در تحت حاکمیت آن بزرگ مرد بیش از 20 دین و آئین در ایران بدون کوچکترین مزاحمتی آزادانه وجود داشت .
شما در سراسر اسلام اگر یک مورد اینچنینی نشان دادید من تمام گفته های خود را پس میگیرم .
ضمنا آقای بن لادن افغانی نیست و از اقوام حضرت رسول است و آقای ملا عمر هم اگر شیعه بود در ابتدای نامش احتمالا پیشوند " سید" وجود داشت و ایشان مقلد داماد عزیزشان ( بن لادن) طبق سنت رابطه ابوبکر و محمد.
شما مختارید در اسلام جز عشق و عدالت و محبت نبینید ولی من قسمت کوچکی از تاریخ اسلا م را برایتان گفتم خوب بود به آنها پاسخ میدادید نه اینکه عصبانی شوید . قبله آمال و آرزوها و امام زمان من همان " خرد" است که قطعا با رشد آن الله محترم مدینه راهی جز بازنشستگی ندارد و آن روز نقطه آغاز پیشرفت است و انسانیت میتواند نفسی بکشد .
آقای نکونام و آقای ایرانی عزیز
شاید وارد شدن به بحث و جدل شما دخلی به من نداشته باشد اما نکلتی را عرض می کنم باشد تا مفید واقع شود.
آقای نکونام می گویند : « فرق است بین آیین و پیروان آیین» . این حرف مغالطه ای بیش نیست.آیین زمانی رشد می کند، تاریخمند می شود ، فربه میشود که پیروی برای خودش دست و پا کند.آیین اسلام چیزی نیست جز همان مفاهیم و عناصری که در میان پیروان آیین نمود پیدا کرده است. بریدن آیین و تنزیه آن از پیروان آیین حکم مرگ آیین را دارد.تاریخ آیین تاریخ زد و خورد ها ، تحولات ، کش و قوس های پیروان آیین بوده است. اسلام هم چیزی نیست جز سیر و تطور افکار و قوانین ، احکام و .. اموراتی که در میان پیروان بسط و تکامل پیدا کرده است. حرفهایی که شما می زنید چیزی نیست جز تفکرات بنیاد گرانه ای که همه چیز را سیاه سفید در نظر می گیرد. یا این یا آن. مسلمان نباشی کافر و ستمکاری. کافر که شدی کشتنت مباح می شود.حقوق انسانیت زیر پا گذاشته می شود. از جامعه و انسان طرد می شوی. چرا؟ زیرا که خدای بنیادگرایان خدای قهر و خشم و غضب است. چه بهتر بود که اسلام را از تاریخ پیروان آن جدا نمی کردید. شکی نیست که بن لادن و ملاعمر تفسیری بنیاد گرانه از اسلام ارائه می دهند و از آموزه های اصیل اسلامی دورند. اما سوال اینجاست که چرا در میان بوداییان و هندوان بنیاد گرایی رشد نمی کند. چرا در طول تاریخ چند هزار ساله جهان هنوز جنگی به اسم آیین بودیسم رخ نداده؟ جواب این سوال ساده است: زیرا در آیین بودا مفاهیم و آموزه هایی وجود دارد که جنگ طلبی ، آزار و اذیت حیوانات و حتی گیاهان هم کاری شوم و گناه آمیز قلمداد می شود.احترام به انسان که جای خود دارد.
تفکیک آیه های مدنی و مکی گره گشای بسیاری از مشکلات خواهد بود. خیلی ساده است. در سوره های مدنی از مهر ، توحید ، عطوفت ، محبت و همه چیزهایی که به آن اعتقاد دارید آمده است ، اما سوره های مدنی سرشار از قوانین و احکام سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی است است. برده داری ، رعایت نکردن حقوق زنان ، چند همسری ، نسل کشی یهودیان ، و خیلی چیزهای دیگر در سوره های مدنی آمده است. مشکل هم همین جاست که چگونه می توان سوره های مدنی را تفسیر کرد. یا باید بسیاری از سوره ها را کنار گذاشته و و مشمول حکم تاریخی نماییم که : تاریخ مصرفش به سر آمده و یا اینکه تفسیری عادلانه ، انسانی ، همخوان با آموزه های حقوق بشر از آن ارائه نماییم که بعضی از اندیشمندان ما در حال چنین کاری هستند. اما کلا گمان نکنم شما حتی به حقوق بشر و دمکراسی خواهی و حقوق زنان واقف باشید و یا آنها را تایید کنید. یعنی حرفهای من آب در هاون کوفتن است ، اما امیدوارم برای بقیه مخاطبان مفید باشد.
اما آقای ایرانی عزیز:
-- آرماشیر ، Feb 7, 2009 در ساعت 02:30 PMحموراببی همچنان که جد بزرگ مسلمین است می تواند جد بزرگ ایرانیان باستان هم به شمار آید. شکی نیست که بسیاری از خدایان بین النهرین و خدایان ایرانی از میتر ا و آناهیتا گرفته تا مهر و مزدا دارای اشتراکات زیادی با خدایان بین النهرین بوده اند و به همین دلیل و نزدیکی فرهنگ بین النهرین با فرهنگ ایران باستان کوروش منشور حقوق بشر و احترام به خدایان بین النهرین را اساس قوانین حکومتی خود قرار داد. اما مقایسه دست آوردهای کوروش با جنایات اسلام و واکاستن اسلام به چند گروه افراطی و بنیادگرا چون بن لادن و ملاعمر نه تنها اجحاف در مقابل فرهنگی عظیم و تمدن ساز بلکه مغالطه ای بیش نیست.زیرا کوروش پیامبر نبوده و شاهنشاه ایران بوده و مقایسه او با با یک آیین دینی و نمایندگان آن کاری عبس و بیهوده است.اگر مقایسه ای باید انجام می گرفت مقایسه بین زردشت و پیامبر اسلام بود نه کوروش .ایرانیان باستان دارای قوانین غیر انسانی و جنگ طلبی و استبداد هم بوده اند و ما نباید بوق و کرنا بنوازیم که ما چه بودیم و چه شدیم. نمونه اش کشتن فجیع مانیِ پیامبر با 20 هزار تن از پیروانش به دست یکی از پادشاهان عدل گستر ساسانی . مهم تعداد افراد کشته شده و یا واقعیت داشتن یا نداشتن چنین جنایاتی در اسناد تاریخی نیست بلکه اقرار به وجود داشتن جنگ های آیینی و طرفداری از دین و مسلک خاص است.در عظمت فرهنگ ایران باستان هیچ شکی نیست اما دیدن نقاط ضعف یک تمدن و برخوردی انتقادی با آن می تواند ما را از جمود و بنیاد گرایی نجات دهد. جدل بین شما دو نفر تنها به زمان حال اختصاص ندارد ، بلکه قرنهای متمادی است که ایرانیان را به دو گروه طرفداران ایران باستان و طرفداران اسلام تقسیم کرده است. اما سوال این است که این همه بحث و جدل و جار و جنجال چه نتایجی به بار آورده است. جز اینکه فقر و بدبختی و پلشتی آن نسیب ما شده و انحطاطی چند صد ساله نسیب ما ایرانیان شده است. هیچ فرهنگ و تمدنی عاری از جنایات و کشت و کشتار نیست. تاریخ دین تاریخ جنگها و جنایتها ، برده داری و تجاوز به حقوق دیگران ، اسارت زن و فرزند و نگه داشتن آنها در تحجر و جمود، استبداد و غیره بوده است. اما نباید از آموزه های انسانگرایانه ، مهر ورزی ، مبارزه با نژاد پرستی ، یکتا پرستی ، داشتن درونمایه های عرفانی در بعضی از سوره های مکی و غیره در اسلام غافل بود.
با احترام و درود فراوان
جناب ايراني:
بنده کاری با شما و آقای نکونام ندارم ولی انصاف را رعایت بفرمایید. اگر ایران قبل از اسلام کشور گل و بلبل بود چرا یک دانشمند قبل از اسلام وجود ندارد و بر عکس بعد از حضور مسلمانان صدها و بلکه هزاران دانشمندان ایرانی بوجود آمد. شاید بگویید که بوجود آمدن آنهمه دانشمند ربطی به اسلام ندارد و آنها ایرانی بودند که این استنباط شما غلط است چون تمام آن ادیبان و دانشمندان خودشان را مسلمان و معتقد به پیامبری رسول گرامی اسلام بودند. و در بستری رشد کردند که اسلام آن را برایشان به ارمغان آورده بود. با جرات میتوان مدعی شد که طلایی ترین دوران تاریخ ایران مربوط به همان دوره حضور مسلمانان است که بزرگانی چون خیام ،مولوی ، حافظ ، ابوریحان ، ابوعلی سینا ، خوارزمی ،غزالی و صدها ادیب و دانشمند دیگر بوجود آمد که مایه افتخار ایرانیان هستند. ایران بعد از اسلام اصلا قابل مقایسه با ایران قبل از اسلام نیست و مقایسه کردن توهینی است آشکارا به ادیبان و دانشمندان ایرانی بعد از اسلام که حاصل زحماتشان مایه افتخار ایرانیان است.به نظر شما الان در دنیا چند نفر غیر ایرانی کوروش را می شناسد و چند نفر مولانا را؟؟ کدام یک مهمتر است؟؟ افتخار به کوروش هم خوب است به شرطی که آن را در مقابل اسلام و دانشمندان مسلمان ایرانی قرار ندهید که در اینصورت خودبخود کوروش بی ارزش میشود.امیدوارم روزی برسد که ایرانیان با هر دین و آیین و اندیشه ای کنار هم زندگی بکنند و به تفکرات یکدیگر احترام بگذارند.
-- مسلم ، Feb 7, 2009 در ساعت 02:30 PMپرهيز از خلط مباحث، شيوهاي علمي
-- نكونام ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMآقاي مصطفي ملكيان به درستي ميان سه دين تفكيك كرده است: الف. دين يك يا متون اصيل ديني؛ ب. دين دو يا تفسيرهاي علماي ديني از متون ديني؛ ج. دين سه يا عملكرد دينداران.
دوستاني مثل ايراني و آرماشير ميان اين سه دين خلط مي كنند و همه را به يك چوب مي رانند. اين شبيه اين است كه ما دموكراسي را از عملكرد آمريكا در زندان هاي گوآنتانما و ابوغريب و كشتارهاي ارتش آمريكا در افغانستان و عراق و ژاپن تفكيك نكنيم و بگوييم: دموكراسي عبارت است از تضييع حقوق بشر و قتل.
چيزهايي كه اين دوستان به عنوان نقض حقوق بشر در قرآن ياد ميكنند، نسبت هايي ناروا به قرآن است. در قرآن هرگز كسي به صرف اين كه ديني متفاوت دارد، واجب القتل خوانده نشده است. كساني واجب القتل خوانده شده اند كه بر ضد مسلمانان توطئه و جنگ كرده اند. بايد ميان متون ديني و تفاسيري كه علماي ديني از آن به دست مي دهند، تفكيك كرد. بايد تفسيري از متون ديني را برگزيد كه با قرائن و قواعد علمي معتبر سازگار باشد.
نسل كشي يهوديان نيز اتهامي ناروا به قرآن است. هرگز در قرآن چنين چيزي نيامده است. تنها در برخي از روايات تاريخي ذكر آن رفته است كه از سوي بسياري از محققان مثل دكتر شهيدي جعلي بودن آنها به طريق علمي اثبات شده است.
جناب آرماشیر گرامی
-- ایرانی ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMاز مطالبتان سپاسگزارم
من مانندمذهبیون قائل به تفاوت بین انبیا و متفکرین نیستم و معتقدم که اگر کنفسیوس-ارسطو--گالیله- کوروش در میان اقوام سامی میزیستند اکنون این ها هم جز پیامبران بودند در حالی که میدانیم افکارشان بسیار والاتر است . من از کوروش بعنوان یک مصلح بزرگ در مقابل حمورابی که شاید این هم مدعی اصلاح بوده یاد کردم . اینکه حمورابی را جد بزرگ مسلمین خواندم نه بخاطر ژن یا خون است بلکه بخاطر اینست که اغلب قوانین اسلام ( قصاص-دیه-غزوه – گردن زدن و تجاوز به مغلوبین جنگ – تحمیل عقاید - ... )از قوانین حمورابی که لوح آن در موزه است گرفته شده است . پس با این منطق کوروش بزرگ با محمد کاملا قابل مقایسه است . پادشاهان ساسانی هم به نور مذهبی خودساخته منور شده بودند و از آنطرف چاه افتادند . ولی اشکانیان تمامی زیر ساختهای یک جامعه متمدن را داشتند .من اسلام را به چند گروه افراطی وانکاستم آنچه را که توسط ... عمل شده بیان نمودم ( نسل کشی یهودیان – تجاوز به دختر رئیس قبیله در شبی که تمامی عزیزانش را کشته اند در واقعه بنی قریظه -...) مشکل اساسی من با شما آرماشیر گرامی توجیهات اسلام و قران با توسل به تفاسیر متعدد طبق نیازهای روز مسلمین است . اصولا کسی که تفسیر مینویسد دارد به بیانی رسا فریاد میزند که : " خدا نفهمید چه بگوید – پیامبر نفهمید چه بگوید – این من هستم که میفهمم " عزیز من این چه اصراری است که ما این عروس هزار داماد را هر روز طبق مد روز آرایش کنیم در صورتی که هیچ سنخیتی با اسلام واقعی ( قوانین حمورابی) نداریم . ضمنا همانگونه که بارها عرض کردم بنظر من خداوند خلاصه ای از ذات خود را بصورت عقل در وجود ما گذاشته و منطقا نسبت به آن معیار باید بازخواست نماید حال چه عقلی است که این همه جنایت را تائید کند و آنرا تفسیر نماید ؟ با درود مجدد
آقای مسلم گرامی
-- ایرانی ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMاگر تاریخ گسترش اسلام در ایران ( سال 14 تا 29 هجری) را مطالعه فرمایند ملاحظه میکنند که وقتی سعد ابی وقاص وارد ایران شد با آنچنان کتابخانه هائی مواجه شد که حتی در تصوراتش هم نمی گنجید . طی نامه ای از عمر تکلیف خود را با این همه کتاب پرسید عمر در پاسخ گفت : " اگر کتابها مفید باشند که ما را تنها کتاب خدا که مفیدترین است کفایت میکند و اگر کتابها غیر مفید باشند که خود تکلیفشان روشن است " و لذا فرمان نابودی کتابها را داد و آنهمه کتاب با در آب ریخته و یا سوزانده شد و ما شاید تنها ملتی باشیم که عظمت بنیانگذار کشورمان کوروش بزرگ را از متون نوشته شده توسط دشمنان او ( هرودوت و گزنفون یونانی) میخوانیم . بعبارت دیگر آنچه در تاریخ از کوروش بزرگ بجای مانده دشمنان او نوشته اند نه دوستانش . در تمام تاریخ اسلام اگر یک مورد اینچنین نشان دادید من تمام گفته های خود را پس می گیرم .
ضمنا کوروش را اغلب مردم دنیا میشناسند نام سایروس را حتما شنیده اید و همینطور سیروس که بسیاری مردم جهان احترام بر فرزندانشان گذاشته و میگذارند آنها قدر این ابر مرد را بسیار بیش از ما شناخته اند .
آقای مسلم گرامی
-- ایرانی ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMآن کتابها که در بالا عرض کردم توسط چه کسانی نوشته شده بود ؟
وقتی کسی نام عموی بسیار دانای خود را از ابوالحکم به ابو جهل تغییر میدهد چون نظری مخالف او دارد آیا توقع دارید جانشینانش از بزرگان ایران پیش از اسلام اثری باقی گذارند؟ جالب است بدانید ایرانیان در ایام تصرف کشورشان آرامگاه کوروش را " مقبره دانیال نبی " و تخت جمشید را " تخت سلیمان " خواندند تا از نابودی مصون ماند واگرنه به سرنوشت بودا در افغانستان مبتلا میشدند .
اسلام و موافقت با علم و توسعه آن؟
-- بیزار از ریا ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMکامنت گزاری بنام مسلم مرقوم فرموده اند که قبل از اسلام ، ایران دانشمند نداشت و بزرگانی چون بوعلی و خیام و بیرونی و
حافظ در بستر اسلام رشد کرده اند! به ایشان یاد آور می شوم که:
١- در ایران قبل از حمله اعراب دانشمندها بودند ، دانشگاه ها بود، کتابخانه ها بود. دانشگاه جندی شاپور یک نمونه است. بزرگانی چون بزرگمهر در امپراتوری متمدن ایران نقش آفرین بودند. آیا از خود نمی پرسی طراحان و سازندگان پرسپولیس (تخت جمشید) چطور موفق به خلق این اثر شگرف شدند؟ آیا این بدون دانش ودانشمند میسر بود؟
٢-بعد از استیلای عرب بر ایران زمین، به دستور عمر خلیفه دوم ، تمام کتابهای ایرانیان سوزانده شد. دلیل این کار هم روشن بود ، مسلمانان فقط یک کتاب لازم دارند. قرآن!
٣-دانشمندان ایران ، بعد از حمله اعراب ، نه بدلیل وجود اسلام ، بلکه علیرغم وجود اسلام ومزاحمتهایش به درجه بالای علمی رسیدند. مهمترین آثار دانشمند بزرگ ، رازی ، بلطف اسلامیون نابود شد. بوعلی سینا از ترس «مسلم» ها ، از یک شهر به شهری دیگر آواره بود... خیام بزرگ با تمام وجود از خشونت و نابخردی اسلام بیزار بود. و حافظ ما را به تزویر وریای زاهدان اسلام پناه هشدارها داد.
٤-دوست عزیز ، علم وخرافه قابل جمع نیست. اسلام به عنوان یک مجموعه حاوی خرافات نمیتواند همسو و همراه علم ( به معنی واقعی کلمه)باشد. اسلام با تعقل و فلسفه مخالف است. اسلامیون حتی ملا صدرا ا نیز بر نمی تابند.
٥- اگر بزعم شما بستر اسلام پرورش دهنده دانشمندان است، پس چرا این کار را در عربستان ، محل تولد اسلام، نکرد. کجایند دانشمندان مدینه و حجاز؟
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم زبت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ وکه آمد زبهشت؟
بیزار از ریا
جناب مسلم
-- فرشاد ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMتا به حال با خود فکر کرده اید که اگر دانشمندی مثلاً 2 هزار سال پیش در ایران بوده باشد، ما چگونه از وجود او مطلع می شویم؟ جز این است که باید کتابی بوده باشد و ما نام و اثرش را بخوانیم؟ وقتی اعراب کتابخانه های ایران را نابود کردند، از کجا نام دانشمندان ایرانی قبل از اسلام را بفهمیم؟
گفته اید دانشمندان ایران به یمن اسلام دانشمند شده اند. پس چرا این اسلام در خود اعراب حجاز دانشمندی پدید نیاورد؟! چرا همه دانشمندان اسلام، ایرانی و مصری و ... (به غیر از عربستان) بودند؟
ایرانی گرامی:
کدام کتابخانه را آتش زدند؟؟ اگر ممکن است مدرکی که ثابت بکند در ایران قبل از اسلام آنچنان کتابخانه ای وجود داشته است را بنویسید وگرنه با احتمال و شاید سخن گفتن کار عاقلانه و منطقی نیست. در کدام نامه عمر خلیفه دوم به سعد گفت فقط کتاب خدا برای ما بس است و کتابهای دیگر را آتش بزنید؟؟ مدرکی هم در این مورد دارید ؟؟ اگر تمام سخنان خلیفه دوم را بخوانید هرگز چنین نامه ای را پیدا نمی کنید چون نامه ای ننوشته است.
-- مسلم ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMدر این مورد بنده برای اینکه مطلب طولانی است مجبورم مدرک بگذارم اگر دوست داشتید به سایت مراجعه و مطلب را مطالعه بفرمایید.
اطلاعات غلط، نتيجه گيري غلط
-- نكونام ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMبرخي مثل آقاي ايراني بر اثر اطلاعات غلط يا ناقص و يك طرفه اي كه از اسلام دارند، چهره اسلام را زشت نشان مي دهند. براي مثال آقاي ايراني ابوجهل را عمومي پيامبر اسلام(ص) تصور كرده و بعد به پيامبر اسلام(ص) نسبت دروغي را اين چنين داده است كه « وقتی کسی نام عموی بسیار دانای خود را از ابوالحکم به ابو جهل تغییر میدهد چون نظری مخالف او دارد آیا توقع دارید جانشینانش از بزرگان ایران پیش از اسلام اثری باقی گذارند؟ »
بايد به اطلاع ايشان برسانم كه عموي پيامبر اسلام(ص) ابولهب نام داشت و ابوجهل هيچ نسبت خويشاوندي با پيامبر نداشت و تسميه ابوالحكم به ابوجهل از سوي مسلمانان بود و نه پيامبر(ص). ابوجهل خواندن ابوالحكم هم نه به جهت دگرانديشي او بوده است؛ بلكه به جهت اين بوده است كه او بر ضد تازه مسلمانان اقدامات خشني انجام داده بود. همو بود كه شكمبه بر سر پيامبر اسلام(ص) افكند. همو بود كه ياسر و سميه را به شهادت رساند. همو بود كه مسلمانان را در شعب ابي طالب محصور كرد. همو بود كه جنگ بدر را بر ضد مسلمانان بر پا كرد.
جناب آقاي ايراني، انصاف هم خوب چيزي است. به فرض موفق شويد، با افترا زدن بتوانيد چهره هاي وجيهي را لجن مال كنيد، اما آيا وجدان شما از اين راضي خواهد شد؟
آقایان مسلم و نکونام گرامی
-- ایرانی ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMکتاب " دو قرن سکوت " نوشته دکتر عبدالحسین زرین کوب را بخوانید و نقد مرتضی مطهری بر آنرا هم بخوانید مدارک در آن کتاب است .
شما آقایان توجه داشته باشید که از "جندی شاپور " تا " دانشگاه تهران " حدود 1400 سال ( ایامی که ما به نور اسلام منور بودیم) در ایران دانشگاه نبود ولی ملایان بر منبرها تاریخ شفاهی می ساختند و شما آقایان هم آن را بصورت کتبی تکرار می فرمائید . ولی همانگونه که " بیزار از ریای" گرامی فرمودند کدام عقل میپذیرد که عظمت تخت جمشید و دیگر سازه ها و محاسبه شب یلدا و نوروز و... بدون علوم تجربی و تئوریک و کتب مربوطه ممکن باشد . متاسفانه اسلام عزیز آنقدر شما را غرق در توجیه سازی برای " روز خواندن شب " کرده است که خورشید تابان را انکار میفرمائید.
حال شما بفرمائید ثابت کنید چه دلیل و مدرکی وجود دارد که این قران که در دست ماست همان قرانی باشد که محمد برای یارانش خواند ( چه مدرکی دارید؟) پس دو آیه غرانیق که طی آن محمد از بتها تجلیل میکند چرا از برخی قرانها حذف شد؟
به نکونام و ایرانی عزیز
آقای نکونام : اولا شما اگر این مطلق گرایی ها را به کناری نهید گفتمان بین ما طریق بهتری خواهد پیمود.
ثانیا آقای ملکیان حرف اول و آخر در تفسیر و طبقه بندی علوم اسلامی و به زعم شما علمی را نمی زند.بسیاری به چنین تقسیم بندی ای باور ندارند. مثلا من می توانم چنین مدلی را ارائه نمایم. 1 – متون کانونی ادیان و ایمان و تجربه دینی 2 – باورها و عقاید 3 – آداب ، مناسک ، شعائر و در میان عرفا هم تقسیم بندی ای دیگر رواج داشته و دارد : 1 - حقیقت 2 – طریقت 3 – شریعت ( مدل عزیز نسفی و دیگر عرفا ) و گونه ها و مدل های دیگر. عزیز من اینها سه مدل دینی نیستند که شما گفتید میان این سه دین خلط کردم بلکه گونه های متفاوت مواجهه با متن مقدس در میان پیروان اسلام اند که باعث تفاسیر متعدد و چنین تقسیم بندی هایی شده است. اگر این سه مدلی که عرض کردید « الف. دين يك يا متون اصيل ديني؛ ب. دين دو يا تفسيرهاي علماي ديني از متون ديني؛ ج. دين سه يا عملكرد دينداران» سه دین مختلف هستند پس کسانی که فقط به متن اصلی اسلام یا دین یک ( قرآن ) عمل می کنند مسلمان ، و کسانی که به دین دو توجه دارند مسلمان تر و کسانی که به دین سه التزام دارند مسلمان تر تر هستند. و یا اینکه ما سه گونه ی مختلف مسلمان داریم که عبارتند از مسلمانان دین یک، دو ، و سه که چنین چیزی نه در متن قرآن آمده و نه باور به چنین چیزی منطقی است. در ساختار چنین تقسیم بندی ای مناقشه ای نیست اما این مدل آقای ملکیان را شما بد فهمیده اید یا خوانش شما از مدل ملکیان راه به تر کستان برده است. مقصود آقای ملکیان شیو های فهم و تفسیر متون مقدس ( مثل قرآن ) در بین مسلمانان و دینداران بوده است. یعنی در بین مسلملنان سه نوع نگاه متفاوت به دین وجود دارد.
سراسر حرفهای شما پر است از مغلطه و بدفهمی.شما گمان می کنید که مسلمان واقعی کسی است که به مدل دینداری شما نزدیک باشد و هر کس که تفسیری دیگر گونه داشت کافر ، منافق و غیر مسلمان است. تنزیه کردن قرآن از تمام چیز های غیر انسانی که در آن آمده و پیراستن آن از تمام شک و تردیدهایی که در ذهن مسلمانان رسوب کرده و تنزیه کردن آن نه تنها ره به جایی نمی برد بلکه کاری بسیار غیر علمی است و با اندیشه انتقادی در تضاد است. شما گفته اید « بايد ميان متون ديني و تفاسيري كه علماي ديني از آن به دست مي دهند، تفكيك كرد. بايد تفسيري از متون ديني را برگزيد كه با قرائن و قواعد علمي معتبر سازگار باشد» اگر بخواهیم همین یک جمله را ملاک قرار دهیم تمام حرفها و دفاعیات و همچنین هر اعتقادی که دارید پنبه می شود.چرا ؟ به این دلیل که 1 – شما تمام حرفهایی که می زنید نه تنها در متن قرآن نیامده بلکه تماما فهم و دریافت مفسرین از قرآن است. 2 – باید چه نوع تفسیری از متون دینی برگزید که با قرائن و قواعد علمی معتبر ساز گار افتد؟ 3 – کدام تفسیر از متون دینی معتبر و کدام غیر معتبر است ؟ 4 – افرادی که بهترین تفاسیر را از قرآن و علوم دینی ارائه می دهند چه کسانی هستند؟( مسلما آیت الله معرفت ، شهیدی و اگر اشتباه نکنم جوادی آملی ).
دلایل شما همه غیر موجه است به این دلیل واضح که اگر ما بخواهیم تفاسیری از متون دینی برگزینیم که با قراین علمی سازگار افتد تنها تفسیری که می ماند بعضی از بخشهای تفاسیر بازرگان ( آنجا که سعی دارد وجود جن و فرشته را با قوانین فیزیکیو شیمیایی اثبات کند ) است و بقیه تفاسیر سر تا پا غیر علمی و اسطوره ای است و با ذهنیت علمی و مدرن ناساز گار است.
اگر آقای شهیدی قرآن پژوه معاصر ماست هیچ دیالوگی بین ما نمی تواند صورت بگیرد چرا که نه آقای شهیدی تسلطی بر فهم قرآن دارند و مفسر تاثیر گذاری بوده اند و نه کسی هست که بخواهد غیر از چند ترجمه و کار ادبی به آن استناد کند. اگر موضع ایشان در مقابل کسروی یادمان نرفته باشد.
آقای ایرانی عزیز
شما گفته اید « مشکل اساسی من با شما آرماشیر گرامی توجیهات اسلام و قران با توسل به تفاسیر متعدد طبق نیازهای روز مسلمین است » اگر کمی واضح تر مقصودتان را بیان کنید بهتر می شود با شما وارد دیالوگ شد.
اولا ارسطو و گالیله با پیامبر قابل مقایسه نیست چون نوع نگاه پیامبران با نگاه این افراد نسبت به هستی و فهم و دریافت آنچه که تاریخمند و غیر تاریخی است در تضاد است. نگاه ارسطو و گالیله این جایی ، زمینی و ملموس و به بیانی رساتر مادی است و نگاه پیامبران آنجایی ، ماورای عقلی ، غیر مادی است. ثانیا سطح تاثیر گذاری و پیامی که این دو گونه افراد حاملش بوده اند متفاوت است و در این زمینه ها هم دارای تضاد هستند. مثلا اکثر پیروان دینی افراد عامی هستند در حالی که پیروان یا طرفداران ارسطو و گالیله نخبگان و عالمان بودند.
نمی دانم این عبارت در کجای متون دینی آمده که خداوند ذات خودش را به صورت عقل در وجود ما گذاشته ؟ در قرآن عباراتی در تایید تفکر و اندیشیدن آمده اما عقل عربی سر تا پا متفاوت است با عقلی که به حقوق بشر و دموکراسی پایبند است و در کل به عقل مدرن مشهور است. عقل عربی و قرآنی در راستای توجیه و اثبات آموزه ها و گزاره های دینی و قرآنی است اما عقل مدرن عقل نقاد است و با ذهنیت اسطوره ای و پیشا مدرن رابطه ای ندارد. اگر می گفتید خداوند کدام عقل را در ذات انسان جاسازی کرد بهتر مقصود شما را می فهمیدیم؟
شما در آخر حرفتان آنجا که می گویید « حال چه عقلی است که این همه جنایت را تائید کند و آنرا تفسیر نماید » دچار این بدفهمی شده اید و عقل عربی را با عقل مدرن خلط کردید و دچار مغالطه شد ه اید.چون عقل مدرن این همه جنایت را تایید نمی کند. عقل عربی و دینی است که در حال توجیه گزاره های دینی و عقیدتی است.
با درود و احترام فراوان
-- آرماشیر ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMایرانی گرامی:
آقای زرین کوب یک کتاب دیگر هم دارد اگر ممکن است کتاب بعدی ایشان را هم مطالعه بفرمایید. بنده انتظار داشتم حداقل برای وجود داشتن آنچنان کتابخانه ای که شما از آن یاد کردید یک مدرک بیاورید ولی متاسفانه شما همه مردم دنیا و تاریخ را ساخته ذهن و دروغ میدانید و حتما دانسته های خودتان را که هیچ پایه و اساس مستدلی ندارند درست میدانید !!بنده از شما سوال میکنم که چگونه شما از حقوق گرفتن زنان و مهد کودک و زایمان در تخت جمشید مینویسید در حالیکه هیچ مدرک معتبری وجود ندارد و تمام آن ادعاها بر اساس احتمال است ولی مورخان دوره اسلامی را که کتابهایشان وجود دارد دروغگو میدانید؟؟ در مورد غرانیق کدام آیات از کدام قرانها حذف شده است؟؟ در ضمن مگر شما تاریخ اسلامی را قبول دارید که میخواهید در مورد غرانیق بحث بکنیم؟؟ شما چطور مطالب بنده را تاریخ شفاهی و ... میدانید ولی موضوع غرانیق را باور کردید؟؟ دو تا موضوع در مورد تاریخ است..
-- مسلم ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMاما در مورد علم و هنر در ایران قبل از اسلام :ایرانیان قبل از اسلام اصلا در بند دانش نبوده اند و به قول ویل دورانت:خط نویسی را پارسیان سرگرمی زنانه میپنداشتند و کمتر در بند آن بودند . مردم عادی بیسواد و به این بیسوادی خرسند بودند و تمام تلاش خود را در کاشت زمین مصروف میداشتند کتاب مقدس اوستا کشاورزی را والاترین و مهمترین کار بشری دانسته است.
برای کشوری به بزرگی ایران فقط یک مدرسه بوده ؟.آیا این خودش دلیل بر آن نیست که دانش در آنجا ارزش زیادی ندارد؟؟؟؟؟چرا نباید اسم مدارس در تاریخ باشد؟؟؟؟.مگر غیر از این است که این مراکز محل تحصیل هستند و در شرح حال بزرگان علمی می نویسند که از فلان دانشگاه بوده است.مثلا در مورد دانشگاههای مسلمانان اطلاعات بسیار زیادی وجود دارد.حداقل دهها میلیون نفر بوده است.چون ایران شامل قسمتهایی از عراق و افغانستان و بخارا و ... بوده است. در ضمن اگر قرار بود کتب را بسوزانند چرا کتبی مثل کلیله و دمنه را گذاشتند؟؟:همه ی مورخین اتفاق دارند که کتبی چند از پهلوی به عربی ترجمه شده است.من از شما می پرسم :اگر کتب سوخته شدند و در آب افتادند چرا همه شان را در آب نریختند؟؟؟؟؟.جدای از این مطلب جندی شاپور کتابخانه ی بزرگی نداشته است بلکه کتابخانه ای کوچک مربوط به مدرسه داشته است اگر ایرانیان دانشمندانی داشتند مطمئنا همانطور که اسم ارسطو و افلاطون را در کتب اسلامی ماند اسم دانشمندان ایرانی هم می ماند.یعنی چون کتب یونانی به عربی ترجمه شد و مورد استفاده قرار گرفت مسلمانان آرای دانشمندان آنان را مورد نقد و استفاده خود قرار دادند
آقای نکونام گرامی
-- ایرانی ، Feb 8, 2009 در ساعت 02:30 PMببخشید من در مورد نسبت ابوجهل اشتباه کردم و این اشتباه در ذهن من کاملا نهادینه شده است که همه مردان مکه را عمو یا پسرعمو می انگارم . در قران از مقطع زمانی خاصی از زنان مکه خواسته شد که جز با شوهرانشان با مرد دیگری همبستر نشوند . نتیجه این میشود که قبل از نزول این آیه این عمل عرف بوده یا حد اقل وجود داشته لذا مادران مکی ( قبل از عمل به این آیه) دهها پدر و عمو برای فرزندان خود میساختند و این واقعیت تاریخی در ذهن من بدین گونه تعبیر یافته است که همه مردان مکه نسبتی نزدیک با هم دارند که دورترین آن پسر عمو است . از این اشتباه پوزش می خواهم .
اتخاذ روش علمي در بحث تاريخي
-- نكونام ، Feb 9, 2009 در ساعت 02:30 PMروش علمي در بحث تاريخي اين گونه است كه نخست تمام اطلاعات مربوط به يك موضوع گردآوري مي شود و سپس آن اطلاعات ارزيابي مي گردد و به لحاظ سندي و دلالي اعتبار آنها بررسي مي شود و النهايه مورد استناد و استدلال قرار مي گيرد.
اما بسياري از دوستان نظير آقاي ايراني خطاهاي علمي متعددي در هر بحث مرتكب مي شوند:
اولاً، همه اطلاعات را درباره موضوع مورد توجه قرار نمي دهند و به طور گزينشي آن اطلاعاتي را كه مرتبط به مدعياتشان است، مورد عنايت قرار مي دهند و از اطلاعات معارض آنها غفلت مي ورزند.
ثانياً، سعي نمي كنند، در نقل اطلاعات نيز امانت داري علمي را رعايت كنند و اتهاماتي را مي سازند و به اسلام نسبت مي دهند؛ مثل قضيه ابوجهل كه در يكي از كامنت هاي قبلي توضيحش آمد.
ثالثاً، هرگز به صحت و سقم اطلاعات توجه ندارند. براي مثال به افسانه غرانيق كه مبتني بر برخي از روايات مجعول است و محققان قرائن سستي آنها را برآفتاب كرده اند، استناد مي كنند.
قرآني را كه به تواتر ميان مسلمين نسل اندر نسل نقل شده است، محرّف مي خوانند. قرآن برخلاف ساير كتب آسماني كه در اختبار علما بود، در اختيار عموم مردم بود و آنها آن را هر روزه در نماز و غير نماز مي خواندند و هركه كوچك ترين تغييري را در قرآن پديد مي آورد، مردم مي فهميدند و لذا كسي جرأت تغيير قرآن را نداشت. آقايان اگر اطلاع ندارند، بروند تاريخ را مطالعه كنند و اگر اطلاع دارند و تعمد دارند، با افترا بستن چهره اسلام و قرآن را كريه و زشت نشان دهند، بايد در پيشگاه خدا و وجدانشان پاسخگو باشند.
-- فرشاد ، Feb 9, 2009 در ساعت 02:30 PMقابل توجه جناب مسلم :
ابن خلدون درکتاب نامدار خود بنام ( مقدمه ) ؛ چاپ مصر صفحه 285 می نویسد : وقتی سعد ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید . نامه به عمرابن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست . عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها راهنمایی است ؛ خداوند برای ما قران را فرستاده است که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتابها جز مایه گمراهی نیست ؛ خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است ... !! از این سبب آن همه کتابها را در آب یا در آتش افکندند و از میان بردند .
همچنین به کتاب دو قرن سکوت آقای زرین کوب و امام حسین و ایران نوشته کورت فریشلر مراجعه فرمایید
باز هم قابل توجه جناب مسلم :
آثار الباقیه نوشته ابوریحان بیرونی ص 48 :
با چنان خصلت قبيله ای و تعصب اسلامی بود که مثلآ قُتيبه بن مُسلم(سردار عرب) برای مسلمان سازی مردم خراسان و خوارزم، ضمن قتل عام مردم و ويرانی شهرهای اين مناطق(بسال 90 ه = 709 م) مورّخين، متفکّرين و دانشمندان اين نواحی را "بکلّی فانی و معدوم الاثر کرد" و بسياری را به شهرهای دوردست تبعيد کرد و آثار و رسالات آنان را بسوخت .
در مورد اهل دانش بودن ایرانیان پیش از اسلام و از بین بردن کتابخانه ها توسط اعراب به کتاب
-- فرشاد ، Feb 9, 2009 در ساعت 02:30 PMفرهنگ ايرانی پيش از اسلام و کتاب معجم البُلدان ج 5 نوشته یاقوت حموی و کتاب ترجم الحکما نوشته بن قفطی جمالدین ابوالحسن علی بن یوسف متولد مصر و کتاب تذکره الشعرا نوشته دولتشاه سمرقندی رجوع کنید.
ضمنا دلیل اینکه اطلاعات زیادی در مورد کتب و دانشمندان پیش از اسلام موجود نیست، فقط کتابسوزی اعراب نیست. بلکه هر قومی که به ایران حمله می کرد از جمله یونانیان هم کتابسوزی می کردند.
جناب آرماشیر گرامی
-- ایرانی ، Feb 9, 2009 در ساعت 02:30 PMاز توجه تان سپاسگزارم . موارد مورد نظر را بترتیب معروض می دارم :
1 – مشکل اساسی من و شما : شما خطاب به آقای نکونام فرمودید "مشکل هم همین جاست که چگونه می توان سوره های مدنی را تفسیر کرد. یا باید بسیاری از سوره ها را کنار ... و یا اینکه تفسیری عادلانه ، انسانی ، همخوان با آموزه های حقوق بشر از آن ارائه نماییم که بعضی از اندیشمندان ما در حال چنین کاری هستند" اینکه باز راه حل تغییر تفاسیر طبق نیاز روز ارائه شده بجای اینکه " اصل عدم قطعیت " ارائه شود و مردم را خلاص کند را من مشکل اساسی خواندم .
2 – ببینید منظور من اینست که اعتبار حکما ( ارسطو – افلاطون - ...) متکی به عقل آنان و نتیجتن نطریه ها یا قوانینی است که ارائه میدهند ( همراه با استدلال آن) لکن اعتبار پیامبران ( بخوانید مدعیان سفارت خدا در زمین ) متکی به اعتبار خدائی است که از طرف او آمده اند ( یهوه – الله -....) بعبارت دیگر ضامن گفته حکما امری واقعی و ضامن گفته پیامبران امری موهوم است . هر دو گروه مدعی شده اند که قصد حل مشکلات بشر را دارند ( مادی و معنوی) و هر دو برای رستگاری بشر ایده هائی ارائه نمودند و هردو نیز بسیار خطا داشته اند( اشتباهات موجود در کتب الهی که کاملا واضح است و عملکرد پیروان آنها مانند روحانیان مسیحی قرون وسطی و فرق مختلف اسلامی ... و همینطوربرخی قوانین ارسطو که باعث شد الله مدینه و نویسندگان انجیل تئوریهای او را قبول کنند و گمراه شوند و همینطور دنیای علم صدها سال عقب بیافتد تا مثلا قانون " جهان یکپارچه " ایشان را به قوانین امروزی " جهان شامل اجزا منفک " ارتقا داده و راه برای کشف مولکول و اتم و سایر ذرات هموار گردد ( بیچاره دموکلیتوس – رازی -... که نظراتشان بدلیل مغایرت با ارسطو خفه شد . ولی ابن سینا در این زمینه پیرو ارسطو و دچار خطا بود )) .قصد اظهار فضل ندارم ولی بنظر من کاملا واضح است که این دو گروه از یک قماشند تنها فرقی که دارند حکما صادق بوده و حاصل تفکراتشان را صادقانه در اختیار مردم قرار میدادند( و خود آنها خدشه پذیری نظراتشان را قبول داشتند) لکن انبیا بنظر من ( البته حکیم ذکریای رازی نیز همین نظر را دارند ) دروغ میگفته اند و با مردم صادق نبودند و چون قائل به این بودند که گفته هایشان از طرف خداست لذا امکان اینکه آن گفته ها را خدشه پذیر بدانند منتفی بود و همین موضوع سنگ بنای عمارت جهل در میان پیروان مذاهب را گذاشت .
3 – اینکه "خداوند قسمتی از ذات خودش را بصورت عقل در وجود ما گذاشته " را من تا کنون در هیچ کجا ندیده ام و از کشفیات خودم است ( البته احتمالا افراد بسیاری ممکن است به آن رسیده باشند) . من خدا را به دو قسمت تفکیک میکنم : 1- خدای خالق که آن را از نظر فلسفی آفریننده آسمانها و زمین میدانم و از نظر علمی بعنوان " عامل بیگ بنگ در نقطه صفر زمان" و لذا وجودش برایم ثابت شده است 2 – خدای ناظر که تا کنون نتوانسته ام آنرا برای ذهن پرسشگر خود اثبات کنم و آن را یک خرافه میدانم اما این " تنها خرافه ای است که میتواند منشا خیر و برکت باشد" لذا آن خرافه را بصورت " تمامی خوبیهای مطلق " اثبات نشده پذیرفته ام تا از منافع سرشار معنوی آن برخوردار شوم . با او در تنهائی سخن میگویم در جائی که همه دروغ میگویند – زیر قولشان میزنند – خیانت میکنند -... و من اگر این کار را نکنم به او پز میدهم و خلاصه " آنقدر خوب است که حاضر نیستم با هزاران الله – یهوه - .... آن را عوض کنم ".
جان کلام اینکه خدا برای سنجش گناه از ثواب باید حجتش را بر ما تمام کرده و معیار تشخیص آنرا بما داده باشد. سپس بازخواست کند . قطعا معیار تشخیص نمیتواند کتب آسمانی سرشار از خطا و متغییر با تفاسیر مختلف باشد . و همانگونه که در امور معمولی برای تشخیص نیک و بد از عقل کمک میگیریم چه دلیلی دارد که برای امور اساسی خود مقلد بوده و عقلمان را در جیب نهیم ؟ اگر مرجع تقلیدی ساعت 10 صبح را روی خط استوا " شب " بخواند و مقلدینش هم چنین کنند آیا در روز جزا خداوند به مقلدین نمی گوید که " ای ابلهان آیا من معیاری برای سنجش روز و شب به شما ندادم ؟" پاسخ آنها چیست ؟ پیروز باشید
آقای مسلم گرامی
-- ایرانی ، Feb 9, 2009 در ساعت 02:30 PMاینکه در کامنت قبلی گفتم نقد مرتضی مطهری را هم بخوانید ( و زمانه محترم قسمتی از آنرا سانسور کرد ) برای این بود که سخن منطقی دکتر زرین کوب ( بیان بسیاری از روایات و منابع آن) را با سخن یک منبری ( مغالطات ملانصرالدین و سپردن اثبات مطلب به شنونده )مقایسه کنید .
راستی شما در مورد اینکه چگونه بعد از 25 سال نوشتجات روی برگ درختان - پوست - تنه درختان -... به قران امروزی تبدیل شد که اولین کسانی که آنرا جانبدارانه خواندند بنی هاشم بودند مطلبی نفرمودید .
امیدوارم ابرقدرت بودن ایران را در زمان هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان ( غیر از 70 سال) انکار نکنید . پس این ابر قدرتی که بناهائی ساخته که هنوز کسی نتوانسته در جهان اسلام مشابه اش را بسازد . نوروز را و طول سال شمسی و شب یلدا را ( با قدمت 7000 سال) بگونه ای محاسبه نموده که تمامی پیامبران احتمالا از فهم آنهم عاجزند . اگر این کارها توسط مردمی بی سواد انجام شده باشد که این خود یک معجزه است و شما چرا دیگر برای یافتن معجزه از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی رفت و آمد میکنید . پس بی سوادان ما که چنین بودند اگر ملت ما موفق شود الله محترم مدینه را بازنشسته کرده و سپس خرد را حاکم سازد با این همه نخبه و دانشمند و باسواد چه ها که نخواهد کرد ؟
جناب فرشاد:
حادثه کتابسوزان را برای اولین بار در قرن 6 ابن خلدون در کتاب مقدمه خودش آورد یعنی بعد از 600 سال ابن خلدون یک مطلب را در کتاب مقدمه خودش که یک کتاب اجتماعی است آورده است در ضمن این خلدون سخن خود را با جمله«و لقد يقال»آغاز كرده است(همانا چنين گفته مىشود) یعنی مطلب را شنیده و مورخان دوره اسلامی از جمله ابن خلدون در مورد مطالبی که اطلاعات کاملی ندارند از جملات گفته میشود و ... استفاده میکردند و نکته مهمتر این است که خود ابن خلدون در کتاب بزرگ تاریخ خودش که معتبر تر و مهم تر است هیچ اسمی از آتش سوزان نمیبرد.بعلاوه،ابن خلدون در صدر سخنش جملهاى اضافه كرده كه بيشتر موجب ضعف قضيه مىشود مىگويد:«و همانا گفته مىشود كه اين علوم از ايرانيان به يونانيان رسيد آنگاه كه اسكندر دارا را كشت و بر ملك كيانى تسلط يافت و بر كتابها و علوم بى حد و حصر آنها استيلا يافت و چون سرزمين ايران فتح شد و در آنجا كتب فراوان ديدند،سعد وقاص به عمر نامه نوشت…».
چنانكه مىدانيم اينكه اسكندر از ايران كتابهايى به يونان برده باشد و بعد از فتح ايران به دست اسكندر يونانيان به علوم تازهاى دستيافته باشند،مطلبى است!كه هيچ تاريخى آن را ياد نكرده است و هيچ اساسى ندارد.ماخذ شايعهاى كه ابن خلدون اشاره كرده است «شعوبيه»اند.خود ابن خلدون نيز خالى از تمايل شعوبى و ضد عربى نيست.
شعوبيان ايرانى شعارشان اين بود:«هنر نزد ايرانيان است و بس».از ظاهر عبارت ابن خلدون شايد بشود استفاده كرد كه مىخواستهاند مدعى شوند همه علوم يونان از ايران است،در صورتى كه مىدانيم اسكندر در زمان ارسطو به ايران حمله كرد و تمدن و فرهنگ يونان در آن وقت در اوج شكوفايى بود..خلاصه سخن اين شد كه تا قرن هفتم هجرى يعنى حدود ششصد سال بعد از فتح ايران و مصر،در هيچ مدركى(چه اسلامى و چه غير اسلامى)سخن از كتابسوزى مسلمين نيست.براى اولين بار در قرن هفتم اين مساله طرح مىشود.كسانى كه طرح كردهاند اولا هيچ مدرك و ماخذى نشان ندادهاند و طبعا از اين جهت نقلشان اعتبار تاريخى ندارد،و اگر هيچ ضعفى جز اين يك ضعف نبود،براى بى اعتبارى نقل آنها كافى بود.در شريعت روايت و قانون نقل تاريخى،هر گاه مورخ به جاى نقل حادثهاى،«بر سر زبانها بودن»آن حادثه را نقل كند،يعنى به جاى آنكه بگويد چنين حادثهاى واقع شده بگويد«گفته مىشود چنين حادثهاى واقع شده»نشانه اين است كه حتى خود گوينده اعتمادى به وقوع آن حادثه ندارد. اگر بجز ابن خلدون مدرکی دیگر که قبل از آن باشد دارید بیاورید وگرنه همانطور که بالاتر هم نوشتم خود ابن خلدون هم در این مورد اطمینان ندارد. و 600 سال بعد بر اساس شنیده ها نوشته است.
-- مسلم ، Feb 10, 2009 در ساعت 02:30 PMمجداا فرشاد گرامی:
در ضمن سخن ابن خلدون در مورد نامه دروغی بیش نیست. و مشخص نیست ابن خلدون از کجا و طبق کدام مدرک چنین سخنی را نوشته است.. تمام مطالب عمر خلیفه دوم و سعد در کتب قبل از ابن خلدون را مطالعه بفرمایید اگر نامه ای با این مضمون از عمر به سعد پیدا کردید بیاورید. همانطور که بالاتر گفتم اصلا چنین نامه ای وجود ندارد.. این خودش نشان میدهد که سخن ابن خلدون بی ارزش است.. اما گفته عمر اصلا ربطی به این موضوع ندارد و در جای دیگری گفته است.. که برای ما کتاب خدا بس است و منظورش در امور دینی است که با آمدن قران کتب قبلی ( تورات ، انجیل و ..) منسوخ شده است و برای ما قران کافی است.در مورد امور دنیوی پیامبر خدا گفته است شما در امور دنیایتان آگاه ترید.
-- مسلم ، Feb 10, 2009 در ساعت 02:30 PMجناب مسلم گرامی
-- فرشاد ، Feb 11, 2009 در ساعت 02:30 PMبه نظر شما امکان دارد کشوری که بزرگترین امپراتوری دنیا بوده است، دانشمندی نداشته باشد؟ بدون دانش ریاضی و ستاره شناسی امکان محاسبه روز اول بهار و بلند ترین شب سال وجود دارد؟ بدون علم و دانش امکان ساخت سلاحهای جنگی و معماری وجود دارد؟آیا این چیزها به آنها وحی می شده است؟
جنابعالی به سوال من پاسخ ندادید که چرا به یمن اسلام اعراب حجاز دانشمند نشدند؟ چرا حتی از دانشمندان حجاز! از جمله امام پنجم که شکافنده علوم هم بوده یک فرمول یا حتی یک دست نوشته علمی وجود ندارد؟
جنابعالی فرمودید که جندی شاپور کتابخانه بزرگی نبوده و کتابخانه کوجکی بوده است. آیا نباید از همین کتابخانه کوچک چیزی به ما میرسید اگر اعراب آنرا نمی سوزاندند؟ بهتر نیست بگویید که اصلاً جندی شاپور نه دانشگاه بوده و نه کتابخانه ای در آنجا وجود داشته است؟!
اما در آخر خوشحالم که شما لا اقل چیزی را بدون سند و مدرک معتبر نمی پذیرید. شما به دلیل معتبر نبودن سند، واقعه سوختن کتابخانه های ایران توسط اعراب را نمی پذیرید و من هم اصراری بر آن ندارم. این خیلی عالی است. پس به من هم حق بدهید که وجود امام زمان، جن و امامت را نپذیرم چون هیچ دلیل و سند معتبری برای آن وجود ندارد. به من حق بدهید که معراج پیامبر اسلام را نپذیرم چون هیچ دلیل و مدرکی بر آن وجود ندارد. به من حق بدهید که وحی بودن قرآن را نپذیرم چون هیچ کس تا به حال دلیلی خارج از حوزه ایمان برای آن نیاورده. به من حق بدهید که حتی نبوت محمد را هم نپذیرم چون حتی خود محمد هم دلیل و معجزه ای (جز ادعای معجزه بودن قرآن که آن هم در حوزه ایمان است) نیاورده است. امیدوارم همه مومنین به همه ادیان مثل شما هیچ چیزی را بدون دلیل و سند معتبر نپذیرند.
جناب ایرانی
-- آرماشیر ، Feb 11, 2009 در ساعت 02:30 PMدرود بر شما
چند نکته ای را عرض می کنم. اگر اشتباه نکرده باشم شما به اصل عدم قطعیت در آموزه های دینی باور دارید. به بیان ساده دین را به کناری نهیم نه اینکه بخواهیم تفسیری روزآمد از آن ارائه دهیم.
اولا از منظر نگاه دینی گفتم که یا باید تفسیری سازگار با حقوق بشر و دموکراسی و.. از دین ارائه دهیم و یا اینکه بسیاری از سوره هایی که دچار تاریخ مصرف شده اند را به کناری نهیم. اما از منظر برون دینی و از نگاه ناظر بیرونی و غیر دینی اتخاد موضعی غیر جانبدارانه الزامی است.
ثانیا با بیان این حرف نمی شود اثبات کرد که من به چنین گزاره هایی ایمان دارم. چون در هیچ کجا اشاره ای نکردم که اعتقادم چنین است و چنان است.
من از منظر درون دینی بیشتر متمایل به رویکردِ کی یر کیگوری هستم ( با کمی تفاوت ) مبنی بر اینکه اگر بخواهیم با عقل مدرن و نقاد به سراغ آموزه های دینی برویم نه ایمانمان را نگه داشته ایم و نه اینکه چیزی از دین باقی می ماند. یعنی ایمان ملزوماتی دارد که با عقلانیت ناساز گار است. بسیاری از آموزه های دینی یا غیر قابل اثباتند و یا اینکه در حوزه ی تجربیات شخصی فرد ِ دیندار معنا می یابند و هیچ گونه کارکرد اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی ندارند.
اما به گمانم شما تمام آموزه های دینی را امری موهوم می دانید.
اولا میشود بسیاری از مواردی را در دین نام برد که به اوهام هیچ ارتباطی ندارند.مثل رویا های فردی که در روانشناسی جدید هم بسیاری از آنها دارای اعتبار و ارزشند و حداقل موهوم به حساب نمی آیند و در فرایند درمان بیمار روانی و تحلیل روانی دارای کارکرد هستند.
ثانیا شما بین اوهام ، تخیل ، تخیل خلاق ، رویا ، کابوس و ... هیچ تفکیکی قائل نشده اید و همه ره به یک چوب رانده اید و نتیجه گرفته اید که کل آموزه های دینی موهومند.
در جایی دیگر گفته اید « ضامن گفته حکما امری واقعی و ضامن گفته پیامبران امری موهوم است » چگونه به چنین نتیجه ای رهنمون شده اید؟آیا چون حکما نظریه پردازی می کرده اند و از شیوه های استدلالی پیروی می کرده اند ضامن گفته های آنها واقعی است؟ و آیا اگر پیامبری از چنین شیوه های تبعیت می کرد و با استدلال و نظریه پردازی امری را اثبات می کرد ضامن واقعی بودن و حقیقی بودن مدعیاتش بود؟
از طرف دیگر شما آنچه را که واقعی می پندارید و تا به حال به شناخت درآمده اند را واقعی پنداشته و بقیه مدعیات را موهوم می دانید. یعنی آنچه را که بشر در طول تاریخ چند هزار ساله به آن رسیده و مادی ، ملموس ، زمینی ، اینجایی است واقعی پنداشته و آنچه که خارج از این حوزه ها باشد را موهوم می دانید. سوال اینجاست که چه معیاری وجود دارد که بین رویا با واقعیت ، اسطوره با عقل مدرن کفه ترازو را به سمت یکی از آنها سنگین کرده و آن را واقعی و دیگری را موهوم بدانیم؟
شما خدا را به دو قسمت تقسیم کرده اید و اولی را از نظر علمی بعنوان " عامل بیگ بنگ در نقطه صفر زمان" معرفی کرده اید. آیا به نظر شما هنوز نظریه بیگ بنگ از نظر علمی دارای اعتبار هست ؟ آیا نظریات دیگری در سالهای آتی سر بر نمی آورند که نظریه بیگ بنگ را منسوخ و دارای تاریخ مصرف نمایند؟ آیا نظریه ریسمان با نظریه بیگ بینگ همخوانی دارد؟ اگر فیزیکدانان با اثبات نظریه ای چون نظریه ریسمان نظریه بیگ بنگ را بی اعتبار کرده و آن را از ذهنیت علمی بزدایند خدا برای شما به عنوان عامل نظریه ریسمان تلقی خواهدشد و برای شما اثبات می شود؟
در جایی دیگر گفته اید « 2 – خدای ناظر که تا کنون نتوانسته ام آنرا برای ذهن پرسشگر خود اثبات کنم و آن را یک خرافه میدانم».آیا در طول تاریخ کسی توانسته است خدا را برای ذهن پرسشگر خود اثبات کند که شما قصد چنین کاری را دارید؟ آیا اصلا خدا با شیوه های عقلانی و استدلالی قابل اثبا ت است؟
ایمان به وجودی فراگیر که فرایندی درونی و شخصی است را می توانیم در درون خود با مکاشفات و اشراقات وجودی درک پذیر کرده و به فهم درآوریم. به همین منظور برای استحکام ایمان و فرو نلغزیدن در دامن اعتقادات و ایدئولوژی های جهان سوز و انسان گریز می توانیم در ادیان مختلف و نزد بسیاری از افراد دیندار شواهد قابل مشاهده ای بیابیم که ایمانگرایی را در ما تقویت خواهد کرد. این نوع تجربیات که در متون کانونی ادیان مشخص و ملموسند را می توانیم در سطح تجربه دینی برای خودمان اثبات کنیم و به کشف و شهودی باارزش و متقن اما از نظر علمی نه چندان اثبات پذیر و قابل چون و چرا دست یابیم.
به بیان دیگر اصرار در اثبات عقلانی آموزه های دینی از منظر شخص دیندار ایمان داشتن را از او سلب خواهد کرد.یعنی شخصی که به خدا ، مسیح ، قرآن ، یهوه و ... ایمان دارد اگر بخواهد با روش عقلی و تحلیلی و تفکر انتقادی با خدا مواجهه داشته باشد چیزی از ایمان او نخواهد ماند و تمام تجربیات شخصی و ایمانگروی او رشته اش پنبه خواهد شد.
با احترام
جناب فرشاد:
مکه و مدینه محل تحصیل امور دینی بوده و همین الان هم هست. حضرت علی برای اولین بار مرکز اسلامی را از مدینه
-- مسلم ، Feb 11, 2009 در ساعت 02:30 PMبه کوفه انتقال داد چون نمی خواست اختلافات در مدینه و مکه ریشه بدوانند.. اینکه شما اصرار دارید چرا از مدینه یا مکه دانشمند
نیست سوال درستی نیست و یک نوع مغلطه است.. سوال شما مانند این است که من بگویم چون خمینی متولد خمین است پس چرا
ادیبان بعد از خمینی از شهر خمین بوجود نیامدند !! .. ما داریم از یک کشوری سخن میگویم که از اندلس شروع میشد و تا
مرزهای هندوستان امروز و تا جنوب آفریقا ادامه داشت.که تمام این حکومت زیر نظر مسلمانان بودند و اتفاقا هر جایی هم که قدم
می گذاشتند علم و هنر آنجا گسترش پیدا میکرد. هیچ مورخی تمدن اسلامی را رد نکرده است و دلیل بوجود آمدن
آن بستری است که اسلام بوجود آورد.. دانشمندان ایرانی مانند ابن سینا و خیام و سعدی و مولانا
و .. کتابهای خودشان را با اسم اسلام و پیامبر مزین میکردند و افتخارشان مسلمان بودن بود.
در ضمن دانشمند و ادیب عرب هم وجود دارد و دانشمندان دوره اسلامی فقط ایرانی نبودند.
اگر چه به نظر من سخن گفتن از یک منطقه اشتباه است.
اما در مورد جندی شاپور میتوانید خودتان مطالعه بفرمایید اگر کتابخانه آنچنانی پیدا کردید که آتش گرفته است مدرک سخنتان را بنویسید.
در مورد وجود داشتن دانشمند ایرانی قبل از اسلام اگر پیدا کردید اسمش را بنویسید. اما در مورد معراج و اتفاقات پیامبر هیچ اصراری نیست که شما آنرا بپذیرید یا نپذیرید. اما.
اگر منظورت این است که قران نوشته پیامبر اسلام است و .... که این سخن شما اشتباه است چون اولا تاریخ میگوید پیامبر بیسواد بوده و ثانیا: یک فرد بیسواد
1400سال قبل چگونه در مورد جنین شناسی سخن گفته در حالی که هیچ دستگاهی وجود نداشته است و سخنش از نظر علمی کاملا درست است؟؟ امیدوارم قبل از اینکه
بنویسی از دانشمندان یونانی کپی کرده است یکبار نظرات دو طرف را مطالعه بفرمایید تا متوجه بشویید نظرات قران و پیامبر با نظرات دانشمندان یونانی خیلی فرق
میکند هرچند پیامبر اصلا درس نخوانده است و تمام مورخان در این مورد اتفاق نظر دارند. در مورد معجزات پیامبر بجز قران دهها مدرک تاریخی وجود دارد.
البته باید در این مورد تاریخ را مطالعه کرد و یک طرفه قضاوت نکرد. البته شاید شما تاریخ را قبول ندارید که به نظر من این کار
اشتباه است چون شما در صورتی میتوانید در مورد اسلام سخن بگویید که مطالب تاریخی را هم بررسی بکنید. وگرنه سخن شما در این مورد بی ارزش است.
جناب آرماشیر گرامی
-- ایرانی ، Feb 11, 2009 در ساعت 02:30 PMاز مطلب بسیار جالبتان سپاسگزارم . ببینید من فکر میکنم اصولا تعاریف اولیه از بسیاری موضوعات آنقدر متنوع و گاهن متناقض شده است که در برخی موارد ناچار به باز تعریف هستیم . بنظر بنده "دین" مجموعه اعتقادات انسان در تبیین جهان ( مادی و متافیزیکی)است . و بر اساس این تعریف ما می توانیم به تعداد جمعیت جهان ( بیش از 6 میلیارد ) دین داشته باشیم . و با استفاده از این تعریف " مومن " کسیست که به دینش عمل کند . با این تعریف اسلام را می توانیم" دین محمد" و مسیحیت را "دین مسیح" و مجموعه دین شما را "دین آرماشیر" بخوانیم . بعبارت دیگر شما میتوانید دین خود را با بهره گیری ازخوبیهای تمامی ادیان موجود( طبق نظر خودتان) و اضافه کردن چیزهائی که شما به آن اعتقاد دارید ولی در هیچ دینی نیست بسازید.اگر به همین شکل استدلالی بخواهم ادامه دهم مطلب خیلی طولانی می شود لذا میرویم سراغ نتیجه .
شما از دین چه توقعی دارید؟ من توقع دارم که به من آرامش (تطمئن القلوب) بدهد بگونه ای که اگر درست عمل کردم احساس رضایت کنم و اگر بر خلاف دینم رفتار کردم خود را سرزنش کنم ( نفس لوامه).
این که فرمودید ایمان ملزوماتی دارد که با عقلانیت ناسازگار است در اینجا دیگر مورد ندارد.( مثال: شما وقتی اسلام را میپذیرید ناچارید جزیه راهم بپزیرید ولی عقل و اعتقادات و وجدان شما جزیه را غیر انسانی می داند چون وجدان شما اموری را نسبت به دیگران می پذیرد که نسبت به خود شما پذیرا باشد . پس شما با رد منطقی جزیه اولین قدم در ساخت" دین آرماشیر" را برداشته اید)
منظور من از موهوم این است که نه خود آن ملموس است و نه نتایج آن . عقل اگر خودش ملموس نیست نتایج ملموس آن خبر از موجودیت آن میدهند ولی خدا نه خودش ملموس است و نه نتایج قابل تجربه ملموسی دارد ( مثال : عقل میتواند یک داستان بسازد که نوشته شود –یک سد بسازد که آب ذخیره کند-... ولی خدا بصورت کنترل شده و قابل تجربه نمی تواند یک بیمار لاعلاج را شفا دهد بعبارت دیگر کسی که دستش قطع شده اگر چه دائما دعا میکندولی توقع ندارد که خدا او را معالجه کند ولی توقع دارد که عقل بتواند روزی دست دیگری را به او پیوند زند ) لذا در اینجا بهتر است برای حفظ آبروی خداوند او را موهوم بدانیم تا توقعات مردم از او بصورت خرافات ابلهانه ظاهر نشود.
ببینید همه افراد ممکن است در زندگی با پدیده هائی که تصور میکنند متا فیزیکی است مواجه شوند ( خوابی که موضوع آن کاملا اتفاق بیافتد – سیر در مراتب نفس اماره – لوامه-ملحمه- مطمئنه-راضیه-مرضیه و برخورداری اتفاقی از برخی مواهب آن ( مانند شیخ ابوالحسن خرقانی-بایزید بسطامی-ابوسعید ابوالخیر-... (و خوشبختانه تمامی دانش فنی این پدیده ایرانیست و مسلمین ناب گرامی راهی بدان ندارند ) این موضوعات ممکن است برای من پیش آمده و جزئی از " دین من " باشد ولی جزئی از " دین شما" نباشد. ولی در هر حال چون نتایج آن در عصرحاضر غیر قابل اثبات است باید در مورد دلیل آن شجاعانه بگوئیم " نمیدانیم" نه مانند ادیان سامی فورا پاسخ دهیم که خضر نبی آمد و چنین و چنان کرد ... ولی این میتواند جزئی از دین ما باشد ولی توقع نداشته باشیم که همه آنرا قبول کنند. (مثال : چاه عمیقیست به قطر 15 سانتیمتر و ارتفاع 250 متر شمش طلائی به وزن 5 کیلوگرم از دست شما به داخل چاه رها شده و دستگاهی که این طلا را بیرون آورد به اندازه یک کیلو طلا هزینه دارد . اکنون شما میخواهید چاه را بفروشید . با وجود اینکه شما کوچکترین تردیدی در وجود طلا در چاه ندارید ولی آیا خریدار حاضر میشود به اندازه 4 کیلوگرم طلا افزون بر قیمت چاه بپردازد؟)
ضمن اینکه برخی حالات روانی انسانها نیز در وقوع مواردی که متافیزیک میخوانیم بی تاثیر نیست ولی عموما غیر قابل تکرار و غیرقانون مندند ( مانند دوره انقطاع در مورد محمد)
باز من با قسمت آخر فرمایشاتتان مشکل دارم چون تمامی جنایات و مفاسدی که تاکنون توسط ادیان انجام شده از همین نقطه آغاز گشته که چون استدلالات عقلی ممکن است به ایمان او آسیب برساند لذا باید بصورت تعبدی و احساسی و قلبی عمل کرد اینجا دیگر تمامی ادیان من و شما متلاشی میشود . چون بایستی معیار سنجش " حقوق انسانی" با معیار " آنچه بر خود نمی پسندیم بر دگران نپسندیم " باشد ( که تشخیص آن بعهده عقل است) . بنظر من شش میلیارد دین با این معیار میتواند باعث تفاهمی شود که این چند دین محدود آن را نابود کرده اند. بنظر من آنچه در نهایت بشر را نجات خواهد داد علم است کما اینکه متوسط سن را دهها سال بالا برده است و همین علم میتواند عامل نابودی بشر نیز گردد . عقل و کوشش در برپائی دین جهانی ( حقوق بشر ) با تکیه بر مشترکات آن شش میلیارد دین با معیار بالا قطعا آرامش قلوب را در پی خواهد داشت . پیروز باشید
آقای مسلم گرامی
-- ایرانی ، Feb 12, 2009 در ساعت 02:30 PMبسیار مغلطه دارید.فهرست وار عرض میکنم :
1-مگر خمینی فرهنگ جاری در شهر خمین را در ایران گسترش داد؟ ولی مسلمین آنچه در مدینه جاری بود را در جهان گسترش دادند که بقول شما ( به اشتباه) باعث رونق علمی شد. پس اولین توقع اینست که در مبدا فرهنگ باید بیشترین رونق باشد که چنین نبوده و ما جز یک نیمچه ( فکر کنم کلبی نام داشت) شخص دیگری در عرب سراغ نداریم .
برای دانستن دین ابن سینا قسمتی از شعر او در باب "باده" را می آورم :
........
می از جهالت جهال شد بشرع حرام
چو مه که از سبب منکران دین شد شق
حلال گشته به فتوای عقل بر دانا
حرام گشته به احکام شرع بر احمق
.....
و رازی که نفرت او از اسلام و ادیان همچون خورشید است .
خیام هم که بقول شما افتخارش مسلمان بودن است . این سخن واقعا تحریف تاریخ و خنده دار است .
عبارات " هر جائی قدم می گذاشتند..." و " هیچ مورخی..." و دیگر آنچه بصورت جامع و کامل آورده اید مانند نوشتجات مجلسی است و حتی قابل بررسی مغالطات آن هم نیست .
اگر پیامبر سواد نداشته ( مغالطه اصلی اسلام) چرا در لحظات آخر گفت قلم بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که گمراه نشوید؟ و عمر مانع شد؟ ایشان در لحظات آخر شوخی میکرده؟
شاید اعتقاد به جن را که محمد داشته یونانیان نداشته اند . ولی در مجموع محمد فریب امثال ارسطو را خورده . اگر قبول ندارید موردی بفرمائید.
کاش در کشور میشد آزادانه با شما مناظره کرد آنوقت متوجه میشدید که بعد از مناظره اسلام عزیز .... ولی چه کنیم که همچون تمامی امورات اسلام عزیز ناجوانمردانه است که در این کشور مناظره منتهی به جایزه گرفتن شما و اعدام امثال من میشود .
اگر شما اینقدر به اسلام عزیز مطمئن هستید چرا تلاشی در مجاز ساختن نقد اسلام و قران نمیکنید تا در ملا عام دندانهای امثال من را در بحث خورد کنید . همیشه در یک لایه مقدس و حکم اعدام به دیگران تاختن ساده است ولی آیا خودتان با وجدانتان راحت هستید؟
جناب مسلم
-- فرشاد ، Feb 12, 2009 در ساعت 02:30 PMگویا شما مقالات قبلی گنجی و کامنت های پای آنها را نخوانده اید. هیچ کدام از افرادی که گنجی را نقد کردند هیچ دلیلی بر وحی بودن قرآن نداشتند و آنرا صرفاً در حوزه ایمان می دانستند. هیچ کسی نتوانست با دلیل و منطق حرف گنجی را رد کند. در این مورد به اندازه کافی بحث شده است. به مقالات قبلی رجوع کنید. درثانی من آدمی را می شناسم که سواد ندارد ولی شعر می گوید! ذوق شاعری هیچ ربطی به سواد داشتن ندارد گرچه بعضی معتقدند که محمد سواد هم داشته است و فقط خود را به بی سوادی می زده است! ثالثاً شما فرمودید مردم ایران به یمن اسلام دانشمند شدند. من هم پرسیدم پس چرا این دانشمندان همه از ایران و مصر و ... بودند و اعراب حجاز دانشمند نشدند. هنوز هم این سوال برای من وجود دارد و پاسخ شما قانع کننده نیست. مثال خمین هم هیچ ربطی به موضوع ندارد. ضمناً بعضی از همین دانشمندان مسلمان! از جمله رازی و خیام پیامبر اسلام را دروغگو می دانستند و حتی نبوت را هم قبول نداشتند!
آقای مسلم ادعای شما مثل ادعای مسئولین جمهوری اسلامی است که می گویند همه دستاوردهای علمی و پیشرفتهای ایران در همه زمینه ها، پس از انقلاب اسلامی انجام شده است! و قبل از انقلاب ما هیچ دستاوردی نداشتیم! سوال آقای فرشاد هم که می پرسد چرا اعراب عربستان دانشمند نشدند به نظر من درست است. البته فکر کنم منظور آقا فرشاد این است که پس از اسلام کشورهایی صاحب علم و دانش شدند که پیش از اسلام دارای فرهنگ و تمدن غنی بودند. از جمله ایران و مصر که قدمت فرهنگ و تمدنش حتی بیش از ایران است. بی سبب نیست که حتی مراکز بزرگ علوم اسلامی هم در مصر است. حتی رسم الخط جدید عربی را هم ایرانیان ایجاد کردند
-- بدون نام ، Feb 12, 2009 در ساعت 02:30 PMمسلم گرامی
-- ایرانی ، Feb 12, 2009 در ساعت 02:30 PMممکن است بفرمائید در دانشگاه حضرت امام جعفر صادق که بقول شما ها هجده هزار دانشجو داشته چه چیزی آموزش داده و تحقیق میشده ؟ آیا جز یک کتاب آنهم با عنوان " تعبیر خواب" که خرافه است چیزی دیگر از این " رئیس مذهب شیعه " سراغ دارید که بیان کنید؟ ( چون آنچه در کتب مجلسی از ایشان آمده را که احتمالا مناسب بحث اینجا نمیدانید) قبل از شما هم وقتی دیدند هیچ چیزی پیدا نمی شود چهار کتاب دانشمند بزرگ ایران رازی را نابود کردند تا مثلا بتوانند کشف اسید سولفوریک توسط رازی را به یک فردی بنام " جابربن ... "نسبت دهند . شما فقط همه اش دم از علوم اسلامی و دانشگاه فلان و بهمان میزنید . خوب است بگوئید چرا یک آزمون ساده گالیله توسط این همه آدم اسلامی از آن هجده هزار انجام نشد؟ و بجایش تنها خوابها را تعبیر کردند.
جناب ایرانی:
بنده قبلا هم به شما گفتم که اگر میخواهید از تاریخ مدرک بیاورید و علمی بحث بکنید باید
مطالب را دقیق مطالعه بکنید اولا: حدیث قرطاس چند مشکل دارد که اینجا جای بحث در آن مورد نیست. ثانیا: پیامبر مطلبی هم ننوشت
ثالثا: بجز حدیث قرطاس دهها مدرک تاریخی دیگر وجود دارد که سواد نداشته است
شما چطور آن همه مدرک را ندیدید فقط متوجه همین موضوع شدید در حالی که پیامبر چیزی هم ننوشت.
در مورد خیام: حکیم عمر خیام که همنام خلیفه دوم مسلمانان بود مردی با خدا و مومن بود بیهقی که خود شاهد عینی مرگ خیام بود میگوید که خیام به هنگام مرگ این دعا را خواند : بارخدایا خود میدانی که به اندازه توانایی خویشتن تو را شناخته ام پس مرا بیامرز که شناخت من از تو دست آویز من به تو است.
او چند کتاب فلسفی دارد و در تمام کتب فلسفی او خداپرستی او مشاهده می شود و حتی یک مورد الحاد مشاهده نمی شود.او خودش را در فلسفه پیرو بو علی می داند همان بو علی که در مورد رازی که پیامبری را قبول نداشت می گوید:محمّد بن زکرياي رازي آن خودپسند ياوهسرا که در بياناتش نسبت به الهيات از حدّ خويش که شکافتن زخمها و نظرکردن در ادرار و مدفوع بيماران است در گذشته و ناخواسته خود را رسوا ساخته و جهل خويش را آشکار نموده است.(تاريخ علوم عقلي در تمدّن اسلامي، اثر دکتر ذبيحالله صفا، صفحة 176).کسانی خیام را ملحد می دانند که تمام اطلاعاتشان در مورد خیام به رباعیات خیام است.در حالی که تا یک قرن بعد از مرگش حتی یک نفر به او نسبت شاعری نداده است و هم عصران نویسنده اش همگی حتی یک بار به شاعر بودنش حتی اشاره ای کوچک نمی کنند.اما بعد از یک قرن به او چند رباعی نسبت می دهند که هر دو را به باباافضل نیز نسبت داده اند.این چند رباعی رفته رفته رو به افزایش می گذارد و به جایی می رسد که در دوره ی تیموریان تعدادشان به 1200 می رسد.
حکیم عمر خیام یا خیامی در رساله ی جوابیه که به سوالات قاضی ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی نوشته است در ص 80 اینچنین می نویسد:از پذیرفتن اوامر و نواهی نبوی نتایجی حاصل می شود نخست:عادت کردن آن به خودداری از شهوات و بلند کردن آن از قوی غضبیه ی تیره کننده به قوه ی عقلیه دوم:عادت دادن نفس به نظر در اومر الهی و احوال معاد در آخرت تا مواظبت در عبادت ، نفس را از دنیای فریبا به بارگاه حق و تفکر در ملکوت بکشاند.
در مورد ابن سینا هم مدرک دارم اگر دوست داشتی مدارک را میگذارم
در مورد تمدن اسلامی بنده نیازی نیست سخن بگویم یک سرچ توی گوگل بزنید و آثار آن را خودتان ببینید.
مطالب ارسطو را پیامبر از کجا یاد گرفته است؟؟ سخنان شما جالب است.
.
-- مسلم ، Feb 12, 2009 در ساعت 02:30 PMجناب بدون نام:
-- مسلم ، Feb 12, 2009 در ساعت 02:30 PMاگر شما آثار علم و دانشمند ایرانی قبل از اسلام پیدا کردید بنویسید تا ما هم فیض ببریم
اگر منظورت از علم و دانشمند تخت جمشید و طاق کسری است که آنها
خودشان دلیل محکمی است بر ظلم و ستم شاهان ایرانی است. در ضمن دقت کردی که تخت جمشید از نظر
ساخت چقدر با سازه های یونانی و رومی شبیه است؟؟
به هر حال شما اگر علم و هنری قبل از اسلام در ایران پیدا کردید بیاورید. ادعای
داشتن کتابخانه و آتش زدن آن را بالاتر توضیح دادم. کشوری که 1400 سال قبل از
مسلمانان فقط یک جندی شاپور داشته که مکتب خانه ای بیش نبوده و
هیچ بار علمی نداشته است. به یک باره بعد از اسلام در آن فردوسی ها و مولانا ها و خیام ها و غزالی و بوعلی
بیرونی
هزاران ادیب دیگر بوجود می آید
آیا این نشانه یک تحول نیست؟؟
مگر این دانشمندان کجا درس میخواندند؟؟ بجز نظامیه ها؟؟ چرا همش از اسلام حرف میزنند؟؟
شما به هر مورخی که میتوانید رجوع بکنید و ازش سوال بکنید طلایی ترین دوران تاریخ ایران
کی بوده است بدون شک به شما پاسخ میدهد دورانی که مولاناها وسعدی ها و رودکی ها وجود داشتند.
اما در مورد خط: آیا شما مدرکی دارید که اعراب خط را از ایرانی ها یاد گرفتند؟؟.
جناب ایرانی:
رازی و غیر رازی چرا قبل از اسلام بوجود نیامد؟؟ چرا 1400 سال قبل از اسلام ایرانی ها نتوانستند یک رازی را تحویل دنیا بدهند؟؟ چرا فقط اثر یک مکتب خانه مانند جندی شاپور قبل از اسلام وجود دارد؟؟ بستری که رازی را بوجود آورده است و به او اجازه تحصیل داده است و به او اجازه داده است که حتی پیامبری را زیر سوال ببرد مهم است. در ضمن رازی فقط یک نمونه است. صدهانفر دیگر مانند رازی وجود دارد. افرادی مانند : ابن هیثم ، ابن رشد ، کرجی ، طبری و ..
-- مسلم ، Feb 12, 2009 در ساعت 02:30 PMاگر بخواهیم ایران را از دانشمندان مسلمانش مانند طبری و سعدی و مولانا و رودکی و بیرونی و بوعلی و خیام و .... جدا بکنیم دیگر افتخاری برایش باقی نمی ماند. بحث در مورد مصر را بگذارید برای مصری ها . خیلی از مصری ها در این مورد با بنده هم عقیده هستند.
آقای مسلم
-- بدون نام ، Feb 12, 2009 در ساعت 02:30 PMجنابعالی از کجا فهمیدید تخت جمشید نشانه ظلم و ستم بر مردم است؟!
من نگفتم اعراب خط را از ایرانیان یاد گرفته اند. گفتم رسم ال خط جدید عربی را ... حتما می دانید که خط اعراب نقطه نداشت. بنابراین مثلاً ب و ت و ث یکجور نوشته می شد که یکی از دلایل وجود قراءت های مختلف از قرآن همین است. ایرانیان رسم الخط جدید عربی را که همین خط نسخ و ثلث امروزی است و نقطه دارد را ایجاد کردند.
شما می گویید
"به یک باره بعد از اسلام در آن فردوسی ها و مولانا ها و خیام ها و غزالی و بوعلی
بیرونی هزاران ادیب دیگر بوجود می آید
آیا این نشانه یک تحول نیست؟؟ "
خوب سوال آقای فرشاد هم همین است که چرا این تحول! در اعراب عربستان اتفاق نیفتاد؟
آقای مسلم گرامی
-- ایرانی ، Feb 12, 2009 در ساعت 02:30 PMهنوز جواب من را نداده اید . شما فرمودید ایرانیان قبل از اسلام بی سواد بودند و سواد را سرگرمی زنان میدانستند و هیچ دانشمندی نداشتند .....
ولی همه مورخین نوشته اند که قبل از اسلام بمدت حداقل 1030 سال ابر قدرت جهان بوده اند . بناهای تخت جمشید و پاسارگاد در معماری- منشور حقوق بشر کوروش در فرهنگ - دانشگاه جندی شاپور در تحقیق-و اره شاهی در ارتباطات و سپاه جاویدان در نظامی و.... آیا وقوع همه اینها توسط مشتی بی سواد که فقط به توصیه اوستا کشاورزی میکردند خود بزرگترین معجزه بشریت نیست؟شما مدرک میخواهید . آیا مدرکی معتبر تر از خود پدیده میتوان آورد ؟ تمام مدارک ما با حواس پنجگانه قاتبل لمس است اما مدارک ادعائی شما منطقا میتوانسته محل اختلاف باشد . پاسخ شما چیست؟ معجزه ایران را قبول دارید؟
جناب بدون نام و ایرانی:
بنده پاسخ آقای فرشاد را دادم اما زمانه آنرا ارسال نکرده است .. بنده همین الان هم میگویم که دانشمند عرب هم وجود دارد. نمی دانم شما بر اساس کدام منطق میگویید که دانشمندان همشون ایرانی بودند؟ یک سرچ توی گوگل بزنید ببینید که دانشمند عرب هم وجود دارد. مرکز اسلامی چند سال اول مدینه بود و بعد از چند سال به عراق و شام و اندلس رفت.. دانشمندان فقط ایرانی و عرب هم نبودند..
-- مسلم ، Feb 13, 2009 در ساعت 02:30 PMعلم جنین شناسی اسلامی!
-- بیزار از ریا ، Feb 14, 2009 در ساعت 02:30 PMآقای مسلم افاضه فرمودند که پیامبر ١٤٠٠ سال پیش جنین شناسی را تشریح کرد که هنوز با علم جدید تعارض ندارد. در این رابطه:
* آیات ٥ تا ٧ سوره طارق می گویند آب جهنده (منی) از بین صلب و دنده های سینه بیرون می آید.
* آیه ٣٤ لقمان می گوید فقط الله از جنس جنین در رحم مادر خبر دارد.
امروزه علم جدید خط بطلان بر این ادعاها کشیده است.
** در فقه جعفری اهمیت بیضه راست بیش از بیضه چپ است. در قانون مجازات اسلامی جمهوری اسلامی ، این نظر امام صادق منعکس است. دیه بیضه چپ کم تر است. جالب آنکه دیه قتل زن از دیه بیضه چپ (کم ارزش) مرد کم تر است!
** از دیگر فرمایشات این امام دانشمند(امام صادق) این توصیه به مومنین که: نعلین (کفش) زرد بپوشید که ذکر را سفت گرداند!
جناب بیزار از ریا:
نظرات قران در مورد جنین شناسی در سایت زیر است. اگر مشکلی دارید بنویسید. لازم است ذکر کنم در مراحلی که قران از آن سخن میگوید اندازه جنین 1 سانتیمتر است که بدون وجود داشتن دستگاهای مخصوص امکان ندارد کسی بتواند در این مورد نظر بدهد..
سایت مورد نظر :http://www.55a.net/firas/farisi/?page=show_det&id=150&select_page=16
امیدوارم زمانه سایتی که بنده لینک دادم پاک نکند.
-- مسلم ، Feb 14, 2009 در ساعت 02:30 PMآقای مسلم
-- بیزار از ریا ، Feb 15, 2009 در ساعت 02:30 PM١- معنی آیات ١٢-١٤ مومنون چه ربطی به توضیح علمی جنین شناسی مدرن که کار دانشمندان غیر مسلمان ،غربی کافر! است ، دارد؟ مگر می شود دستاورد بیولوژیست های دوران مدرن را به حساب موهومات بیابان گردان مدینه نوشت؟
در کجای این آیات صحبت از اندازه جنین در رحم مادر شده است؟ مگر دروغ در دین شما نهی نگردیده؟
در ضمن ،جدیدأ پزشکان تکنیکی ابداع کرده اند که بوسیله آن ، جنس جنین را قبل از عمل لقاح ، بنا بر میل والدین ، تعیین می کنند. حتی صحبت از تعیین خصوصیات فیزیکی و جسمی و ضریب هوشی نوزاد قبل از امیختن اسپرم پدر و تخمک مادر در لوله آزماش، از طریق دستکاری ژنها می باشد. لابد سرداران اسلام ، در آینده همه این نو آوری ها را از قرآن «استخراج» خواهند کرد. والله خیر الماکرین!
٢-در همان سایت کزایی شما ، راجع به معجزه عدد ١٩ نوشته بود. سازنده این حقه بازی (عدد ١٩) فردی مصری-امریکایی بود که برای جور شدن این معجزه آیاتی از قرآن را حذف کرد. وی بعدأ ادعی نبوت کرد و بدست همکیشان شما در آریزونا باضربات متعدد کارد کشته شد.
٣-در آیه ١٠ صافات و آیات ٨ و٩ جن و ١٦ ،١٧ ، ١٩ حجر ، گفته می شود گروهی از ملایکه در افلاکی محیط بر زمین ساکنند و چون یکی از شیاطین نزدیک شود ، با شهابی او را دور می کنند. آیا این ادعای مضحک علمی است؟
٥-جایگاه علمی کشور های اسلامی در دنیای امروز در چه وضعی است؟ در رتبه بندی آکادمیک دانشگاه های جهان در یکی دو سال گذشته ، در بین ٥٠٠ دانشگاه برتر ، اثری از دنیای اسلام نیست.
جناب بیزار از ریا:
مگر اسلام مخصوص کشوری خاصی است که شما مثال کشور میزنید؟؟ ضعف کشورها چه ربطی به اسلام دارد؟؟ اسلام در سراسر دنیا هوادار دارد مخصوص کشور خاصی نیست.
در ضمن اندازه جنین در کتب جنین شناسی آمده است و قران از درون ان جنین سخن میگوید.شما هیچ اطلاعی در مورد جنین شناسی ندارید و مطمئنم که فرصت مطالعه در این زمینه را هم به خودتان ندادید. و با نوشتن مطالب بی ربط وقت بنده را تلف کردید. مطلب 19 چه ربطی به جنین شناسی دارد؟؟ من برای مثال از آن سایت دلیل آوردم منبع بحث بنده قران است. یا مثلا از اسپرم و .. سخن گفتید که اصلا ربطی به بحث بنده ندارد.
سوال بنده مشخص است: چطور یک فرد بیسواد ( به اجماع تمام مورخان و دوستان و دشمنان) 1400 سال قبل از درون جنین سخن گفته است بدون اینکه دستگاهی داشته باشد.؟؟
-- مسلم ، Feb 16, 2009 در ساعت 02:30 PMو همانا میبینیم که بحث و جدل در بین بندگان ما بر سر مدعیان پیامبری و کتابهایی که به نام سخنان ما جعل و ارائه کردهاند چنان بالا گرفته که هر آینه ممکن است کار به جنگ و خونریزی بکشد. پس فرمان میدهیم که همانا دست از این مباحثات بیهوده بردارند که جز اتلاف وقت و پریشانی اذهان فایدهای در بر ندارد. ایدون از جایگاه بلند و کبریایی خود به اطلاع جمیع بندگان میرسانیم که در هیچ دورهای از تاریخ، هیچ فرستادهای را مامور و مسئول راهنمایی بشریت نکردهایم و کلیهی مخبطانی که به نام متبرک ما ادعای پیامبری کردهاند، همانا شیادانی بیش نبودهاند که برای فریب مردمان، ضایع کردن عقل آنان و نهایتا سوء استفادهی دنیوی مرتکب این خلاف شدهاند.
امضا : خداوند
-- خداوند ، Jul 11, 2010 در ساعت 02:30 PM