رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۵ تیر ۱۳۸۹
گفت‌ و گوی اکبر گنجی با نصر حامد ابو زید- قسمت اول و دوم

قرآن به مثابه‌ی متن، قرآن به مثابه دیسکورس‌های مختلف

اکبر گنجی

اشاره: پنج‌شنبه ۱۹ اکتبر سال ۲۰۰۶ با قرآن‌شناس سرشناس، نصر حامد ابو زید در دفترش در دانشگاه لیدن هلند دیدار و گفت‌وگو کردم. نیمه‌ی اول گفت‌وگو در دفتر وی صورت گرفت. پس از آن او به کلاس درس رفت. ماه رمضان بود. خرمایی تهیه کردیم و پس از کلاس، برای ادامه‌ی گفت‌وگو، به منزلش رفتیم. گفت‌وگو ادامه یافت، با چای و خرما افطار کردیم.

انسانی خوش‌رو، صمیمی و بسیار خون‌گرم بود. عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری را می‌شناخت و با آنها دیدار و گفت‌وگو داشته بود.

وقتی گفت‌وگو از نوار پیاده شد، متن را برای او فرستادم تا نظراتش را در آن اعمال کند. پس از چند ماه، متن اصلاح شده را برای من فرستاد. متن را برای انتشار در اختیار یکی از نشریات داخل ایران قرار دادم. وعده داده بودند که آن را انتشار دهند. آن نشریه توقیف شد و من خدا را شکر کردم که بدون درج این گفت‌وگو، آن عمل سرکوبگرانه و خلاف آزادی صورت گرفت.

برای اینکه اگر پس از انتشار این گفت‌وگو، نشریه توقیف می‌شد، گناهش به گردن من می‌افتاد.

دو سال بعد، دوباره او را در دانشگاه کلمبیا، نیویورک، ملاقات کردم. برای سخنرانی در دانشگاه کلمبیا دعوت شده بود. نامه‌ای را هم که به دبیرکل سازمان ملل درباره‌ی وضعیت حقوق بشر در ایران نوشته بودم، به همراه سیصد تن دیگر از چهره‌های روشنفکری جهان امضا کرد.

گرفتاری‌ها و کارهایم اجازه نمی‌داد تا این متن را منتشر کنم. فکر می‌کنم با مباحث طرح شده، ارتباط وثیقی دارد. گفت‌وگوهای دیگری هم با افرادی چون خالد ابوالفضل و عبدالهی النعیم درباره‌ی قرآن در سال ۲۰۰۶ انجام داده‌ام که امیدوارم در فرصت مناسب آنها را هم انتشار دهم.

▪ ▪ ▪

اکبر گنجی: از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاردید بسیار سپاسگزارم. دیدار با شما را مغتنم می‌شمارم تا به عنوان یک مسلمان معتقد به تجربه نبوی پیامبر گرامی اسلام، پرسش‌های بی‌شماری را با شما در میان بگذارم. شما یک قرآن‌شناسید و از این‌رو من سعی می‌کنم تا شبهات و نقدهایی که مخالفان، خصوصاً یهودیان و مسیحیان، در یک قرن اخیر متوجه قرآن کرده‌اند را با شما در میان بگذارم تا پاسخ در خوری دریافت دارم.

مسلمانان همیشه بر این عقیده بودند که قرآن می‌تواند در تمامی زمان‌ها از پس معارضان برآید. بدین ترتیب نباید هیچ هراسی به خود راه داد و نگران بود که طرح این شبهات باعث تزلزل مومنان شود. این نقدها و شبهات طرح شده و در سطح وسیعی انتشار یافته‌اند.

صدها کتاب در تیراژی وسیع این مسائل را در حوزه‌ی عمومی طرح کرده‌اند. مسلمان‌ها اگر وظیفه‌ای دارند، پاسخ‌گویی منطقی به این پرسش‌ها و شبهات است، نه نادیده گرفتن آنها یا ممانعت از طرح آنها.

باید بدانیم که انقلاب ارتباطات جلوگیری از طرح نظرات مخالفان و معاندان را ناممکن کرده‌ است. دینی که از مخالفان دلیل و برهان طلب می‌کند، از طریق اقامه برهان خود را هم عرضه می‌دارد. مسلمان‌ها، خصوصاً فقهای مسلمان، تورات و انجیل موجود را تحریف شده تلقی می‌کنند.

به نظر مسلمان‌ها حداقل تحریفی که به انجیل و تورات راه یافته، حذف نام پیامبر گرامی اسلام از آنهاست. چون قرآن می‌گوید:

الذین یتبغون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التورته و الانجیل: آنان که از این رسول، این پیامبر امی که نامش را در تورات و انجیل خود نوشته می‌یابند، پیروی می‌کنند (اعراف، ۱۵۷).

و اذا قال عیسی ابن مریم یا بنی اسراییل انی رسول الله الیکم مصد قالما بین یدی من التورته و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد: و عیسی بن مریم گفت ای بنی اسراییل، من پیامبر خدا بر شما هستم، توراتی که پیش از من بوده است تصدیق می‌کنم، و به پیامبری که بعد از من آید و نامش احمد است، بشارت‌تان می‌دهم (صف، ۶).

در مقابل، یهودیان و مسیحیان هم قرآن را بر گرفته از تورات و انجیل جلوه می‌دهند، نه وحی خدا به پیامبر گرامی اسلام. پیروان هر یک از ادیان ابراهیمی دین خود را دین کامل می‌دانند. قرآن کریم می‌فرماید:

الیوم اکملت لکم دینکم و اتمت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا: امروز دین شما را به کمال رسانیدم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم (مائده، ۳).

ادیان ابراهیمی راه‌گشای پلورالیسیم نیستند، بلکه انحصارگرایند. ادعای انحصار مطلق حقیقت و حقیقت مطلق، به نفی دیگری (دیگر ادیان) می‌انجامد:

و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین: و هر کس که دینی جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیاندیدگان خواهد بود (آل‌عمران، ۸۵).

عدم پذیرش اسلام، فقط مجازات اخروی ندارد، بلکه مجازات دنیوی هم دارد. در آخرین سوره‌ای که بر پیامبر گرامی اسلام نازل شد، تکلیف دیگر ادیان به صراحت روشن شده است:

قاتلو الذین لایومنون بالله و لابالیوم الاخر و لایحرمون ماحرم الله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین او توا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن یدوهم صاغرون: با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی‌آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده‌است برخود حرام نمی‌کنند و دین حق را نمی‌پذیرند جنگ کنید، تا آنگاه که به دست خود درعین مذلت جزیه بدهند (توبه، ۲۹).

مومنان با استناد به این نوع آیات انحصارگرا می‌شوند. اگر انحصارگرا نباشند حداقل شمول گرا هستند. مومنان کثرت گرا در همه ادیان در اقلیت قرار دارند. اما مومن به کدام دینی می‌تواند ادعا کند که تمام ادیان را مطالعه کرده، نقد تمام ناقدان را شنیده و آنگاه با دلیل و برهان دین خود را انتخاب کرده‌است.

دین اکثر مومنان، دین معلل است نه دین مدلل. باید به روی حقیقت و عدالت گشوده بود. دین عقلانی، حقانی و عادلانه را باید آزادانه برگزید. از سوی دیگر مایلم تا از آخرین نظرات شما در زمینه قرآن پژوهی آگاه شوم. پس در این چارچوب به طرح پرسش‌ها می‌پردازم.

شما حجیت معرفت شناختی وحی را چگونه مدلل می‌سازید؟ یعنی چه دلیلی می‌توان اقامه کرد که نشان دهد وحی نیز همچون دیگر منابع شناخت (حس، عقل، درون‌نگری، شهود، گواهی و حافظه) یکی از منابع معرفت است؟

نصر حامد ابو زید: حجیت وحی مبتنی بر ایمان است. اگر شما به متن باور داشته باشید، متن به همین اعتبار برای شما حجیت خواهد داشت. یعنی خود متن حجیت ندارد، حجیت محصول رابطه‌ی شما و متن است. من نام این را «حجیت ارتباطی» می‌گذارم. متن برای کسانی که بدان ایمان ندارند، حجیت ندارد. حجیت اعتباری است که انسان به متن می‌دهد. متن حجیت خود را از فرد معنا کننده متن دریافت می‌دارد. اگر بپرسید متن چقدر حجیت دارد، پاسخش این است: به میزانی که شما به متن حجیت می‌دهید. متن در زبان خود را معنا می‌کند. زبان هم دو وجه دارد: اول وجه تاریخی و دوم فهم مدرن و معاصر. که می‌تواند از وجه تاریخی استنتاج شود. اما در نهایت همه‌ی اینها به انسان باز می‌گردد.

گنجی: بدین ترتیب هر کس به هر چیزی ایمان داشته باشد، آن چیز معرفت بخش خواهد شد؟

زید: برای معتقدان بله. برای من به عنوان یک معتقد ومومن، متن فی نفسه هیچ اعتباری ندارد.

گنجی: با این حال پرسش مهم دیگری هم وجود دارد. وثاقت تاریخی قرآن با توجه به شبهات امثال گلدزیهر که قرآن پس از پیامبر و وانزبرو (John Edward Wansbrough: 1928-2002) و تیس دال در کتاب منابع اصلی قرآن (W.St.Clair Tisdall, The Original Sources of The Quran, London, society for promoting Knowledg. 1905. pp.29-135) که قرآن پیش از پیامبر را مطرح کرده‌اند، چگونه قابل اثبات است؟ خصوصا با توجه به اینکه در متدولوژی علوم و تحقیقات تاریخی ما صرفاً با ظن سر و کار داریم و قطع دست نیافتنی است؟

زید: به عنوان یک باورمند مجبورنیستم وثاقت تاریخی قرآن را اثبات کنم. وثاقت متن را شریعتمداران به متن می‌دهند. یعنی ارزش جامعه اسلامی و کسانی که قرآن را به عنوان متن جمع آوری کرده‌اند مطرح است. تاریخ یهودیت و مسیحیت هم با همین مساله مواجه بوده است. آنها هم روند مشابهی را طی کرده‌اند. پیامبر پس از بعثت ۲۳ سال زندگی کرد. در طی این ۲۳ سال نمی‌توان درباره‌ی وثاقت متن سخن گفت، چرا که در این دوران قرآن شفاهی بود و زبان به زبان نقل می‌شد. پس از مرگ پیامبر مساله جمع آوری آیات قرآن به صورت یک متن مطرح می‌شود.

قرآن عثمان هم فتح و کسر و ضم نداشت و نقطه گذاری و علامت گذاری آن سال‌ها طول کشید. بنابر نظر مسلمان‌ها این کار حداقل ۷۰ سال طول کشیده است. و لذا می‌توان انتظار داشت که برخی آیات حذف و برخی آیات افزایش پیدا کرده باشد. مثلا شیعیان معتقدند که آیات مربوط به علی از مصحف عثمان حذف شده است.

نقادی تاریخی با این مسائل و شبهات سر و کار دارد، اما درعین حال این قرآن برای جامعه مسلمانان وثاقت دارد. کسانی که می‌گویند برخی از آیات قرآن قبل از بعثت پیامبر وجود داشته، باید بدانند که آیات از خلاء بیرون نیامده است. فرهنگ عربی قبل از اسلام، اعتقادات و فرهنگ آن دوره و نظام حقوق و کلامی‌اش در متن مشهود است، اگر این طور نبود، اعراب قرآن را نمی‌فهمیدند. چنین عناصر فرهنگی این فرایند ارتباطی را ممکن می‌ساخت.

گنجی: در آرای شما اعتقادات مسلمین جایگاه ویژه‌ای دارند. اما جامعه‌ی مسلمین نیز همچون هر جامعه‌ی دیگری اعتقادات نادرست و خرافی فراوانی دارد. در اینجا ما با یک محقق روبه رو هستیم و طبعاً سخنان مدلل را انتظار می‌بریم، نه اینکه پاسخ هر پرسش به ایمان و باورهای رایج مردم (مسلمین) تحویل شود. ایزوتسو در تحقیقات خود ( در کتابهای خدا و انسان در قرآن، ساختمان معنایی الفاظ دینی و اخلاقی در قرآن، مفهوم ایمان در کلام اسلامی) نشان داده که بسیاری از مفاهیم قرآنی (الله، جبراییل، فرشته، جن و...) در جامعه‌ی عرب جاهلی هم وجود داشته است. اما محل نزاع و مناقشه بر سر موضوع دیگری است.

وانزبرو در دو کتاب Quranic Studies (1977) و The Sectarian Milieu (1978) و تیس دال در کتاب منابع اصلی قرآن نشان داده‌اند که برخی از سوره‌های مکی ۲۰۰ سال پیش از پیامبر عیناً در نامه‌های رایج در محیط یهودی وجود داشته است.

اما اگر ایمان و باور مسلمین ملاک باشد، به گمان مسلمین تمام سوره‌ها، آیات و الفاظ قرآن از سوی خداوند به پیامبر اسلام وحی شده است. از میان دو مدعای متناقض وانزبرو و مسلمین یکی درست است.

مطابق تئوری شما در کتاب معنای متن، به پیامبر الهام می‌شده است، اما الفاظ و کلمات قرآن از آن پیامبر است نه خدا. با این حال، حتی در چارچوب تئوری شما هم مشکل همچنان باقی است. برای اینکه تیس دال نشان می‌دهد برخی از آیات الهام هم نبوده است، بلکه دو سده قبل وجود داشته و اینک به عنوان وحی یا الهام خدا به پیامبر اسلام، در قرآن جمع آوری شده است.

زید: ما باید بین اعتقادات مردم عادی و اعتقادات محققین تمایز قائل شویم. اعتقادات مردم را به عنوان مبنای وثاقت وحی مطرح کردم. اما به نظر من، قرآن یک محصول فرهنگی شامل بسیاری از اعتقادات پیش از اسلام، حتی انجیل است. این پیشینه فرهنگی بسیار مهم است. معتقدان تمام قرآن را وحی می‌دانند، اما محققان نه. پرسش مهم این است: خدا چگونه سخن می‌گوید؟ آیا خدا می‌تواند خارج از متن و چارچوب سخن بگوید؟

در قرآن نه تنها از فرهنگ قبل از اسلام، بلکه از اسطوره‌ها هم نشانه‌هایی وجود دارد مثلا داستان ملکه سبا و یا اسکندر. اینها میتولوژی عرب‌های پیش از اسلام و زبان شفاهی آنهاست. به عنوان نمونه، در آیات مکی وقتی درباره‌ی موسی و عیسی حرف می‌زند، هیچ ریزه‌کاری در آن وجود ندارد. ازین‌رو قریش هیچ‌گاه نمی‌پرسیدند اینها چه کسانی هستند؟ یعنی آنها را می‌شناختند و قرآن درباره‌ی افرادی حرف می‌زند که مردم با آنها آشنا بودند.

اما برخی از محققان این موارد را به کل قرآن تعمیم داده و بدین ترتیب وحی بودن قرآن را انکار می‌کنند. پیش فرض آنها این است که کل قرآن باید وحی منزل باشد. بنابراین انتقادات آنها به این نگاه سنتی برمی‌گردد. اما محققان باید بدانند که هیچ متنی از خلاء بیرون نمی‌آید.

گنجی: بدین ترتیب اگر یک ملحد یا یک یهودی با مدارک مستند تاریخی نشان دهد برخی از سوره‌های مکی با تمام الفاظش یکی دو قرن پیش از پیامبر عیناً وجود داشته است، مساله‌ای برای ما ایجاد نمی‌شود.

زید: من به عنوان یک محقق هیچ مساله‌ای نخواهم داشت.

گنجی: ممکن است یک محقق با قرآن پیش از پیامبر مشکل نداشته باشد، اما یک مسلمان مؤمن چطور؟

وقتی با نظرات مارکس یا کانت روبه رو می‌شویم، اینکه مارکس و کانت آن سخنان را از کجا آورده‌اند، شاید چندان اهمیتی نداشته باشد. مهم فهم متن است. معنای متن مطابق قواعد دانش هرمینوتیک. اما من به عنوان یک مسلمان به پیامبری باور دارم که مدعی است تمام سخنانش از سوی خدا به او وحی شده و حتی خودش یک کلمه بر آن نیفزوده است.

وحی یا الهام بودن قرآن، دلیل اصلی پذیرش سخنان پیامبر است. ما پیامبر را صادق می‌دانیم و حتی معتقدیم که پیامبر در دریافت و ابلاغ پیام خطا نکرده ‌است. اما اینک افرادی بیرون از دین ما به ما نشان می‌دهند که حداقل بخشی از این آیات پیش از پیامبر وجود داشته است. بخش دیگری را هم پس از پیامبر مسلمین بر کتاب افزوده‌اند و بخش‌هایی را هم احتمالاً از آن حذف کرده‌اند. این ادعا اگر تأیید شود، وثاقت تاریخی متن از بین خواهد رفت.

زید: برای مومنان حتی کاغذ این کتاب هم مقدس است. اما برای من به عنوان یک محقق، این کتابی است که عده‌ای در ساختن‌اش مشارکت داشته‌اند. من شاهد دریافت هیچ کلمه‌ای توسط محمد از سوی خدا نبوده‌ام. من به عنوان یک مسلمان فقط شاهد گزارش محمد از مواجه او با خدا هستم. می‌توان مسلمان‌ها را متقاعد کرد که این کتاب محمد است.

دو سال پیش در شهر بیروت طی یک سخنرانی گفتم قرآن کلام محمد، بشری همچون خود ماست. کسی که مدعی شد از خدا وحی دریافت می‌کند و ما هم او را باور کردیم. اما ما فقط کلام محمد را در اختیار داریم و لذا با امر انسانی روبرو هستیم. بر خلاف انتظار، آنها مرا نکشتند.

گنجی: تیس دال مدعی است که بخشی از اینها کلام پیامبر اسلام نیست. پیامبر این سخنان را از اعراب پیش از اسلام، مثلاً یهودیان و مسیحیان گرفته و اینک مسلمان‌ها مدعی‌اند که تمام آنها وحی خدا به پیامبر اسلام یا کلام نبی است. اگر این مدعا صحیح باشد، حداقل بخشی از متن وحی نبوده و پیش از پیامبر وجود داشته است.

زید: هر انسانی در یک فرهنگ، کلام و زبان خاص سخن می‌گوید. او چیزی را اختراع نمی‌کند. ما در یک فرهنگ و شرایط تاریخی خاص به دنیا می‌آییم و همه چیز را از یکدیگر وام می‌گیریم. بنابراین کلماتی رابه کار می‌بریم که پدران‌مان استفاده کرده‌اند. این که عباراتی در قرآن آمده که قبلا وجود داشته، تهدیدی برای عقیده‌ی مسلمان نیست. قرآن خود به این موضوع اذغان دارد که محمد پیام تازه‌ای نیاورده ‌است، بلکه پیام اوهمانی است که پیام‌آوران قبلی آورده بودند.

گنجی: اگر شما کتابی بنویسید و نیمی از کتاب شما دقیقاً سخنان گادامر باشد و بعد مدعی شوید که اینها سخنان نصرابوحامد زید است، آیا دیگران این را از شما می‌پذیرند؟

آن‌وقت شما چگونه انتظار دارید از یک پیامبر بپذیرند که سخنان پیشینیان را به نام وحی خدای متشخص بر خودش، به دیگران ابلاغ کند. می‌دانید که امرالقیس سی سال پیش از تولد پیامبر گرامی اسلام فوت کرد. در اشعار او آیه‌های ۹۶ انبیا، ۱ ضحی، ۵۹ صافات، ۱ و ۲۹ و ۳۱ و ۴۶ قمر عینا وجود دارد.

شاید گردآورندگان بعدی این آیات را به قرآن کریم اضافه کرده باشند. پس مساله وثاقت تاریخی متن بسیار مهم است و باید نشان داد که ادعای امثال تیس دال نادرست است و اسنادی که او ارائه می‌کند معتبر نیست.

زید: به جای تجزیه و تحلیل جزیی درباره‌ی‌ شباهت یک شاعر با قرآن، بهتر است شباهت شعر وسجع کهن عرب را با قرآن به طور کلی بررسی کنیم. این شباهت را به خصوص در سوره‌های مکی نمی‌توان انکار کرد.

بعضی از زبان شناسان عرب و مسلمان آثار قابل ملاحظه‌ای دراین باره ارائه داده‌اند، بنابراین این موضوع تازه‌ای نیست اما باید مراقب باشیم. ما داریم قرن هفتم را با قرن بیستم مقایسه می‌کنیم. محمد چیزی ننوشت، او فقط حرف زد. او سفرهای بسیاری به سوریه و یمن کرد و تجربه بسیاری داشت و بعد هم تجربه‌هایش را بیان می‌کرد.

چرا یک محقق باید توقع داشته باشد که پیامبر همه چیز را از صفر شروع کند؟ من تعجب می‌کنم وقتی می‌بینم ادعای وانزوبر تا این حد سر و صدا به راه انداخته است. در حالی که تحلیل فرهنگی همه چیز را روشن می‌کند.

گنجی: پس شما ادعای تیس دال را می‌پذیرید، منتها می‌گویید نقل سخنان پیشینیان در قرآن طبیعی است و خدشه‌ای در وحی بودن قرآن وارد نمی‌آورد.

زید: من این نکته را می‌پذیرم که هیچ دانشی دفعتاً خلق نمی‌شود. فرهنگ قرن هفتم فقط شامل فرهنگ یهودی- مسیحی نبود در معنای متن توضیح داده‌ام که قرآن یک محصول فرهنگی است.

هر چیزی که اثبات شود برای من قابل قبول است. در قرآن بسیاری از مطالب داریم که از انجیل متی نقل شده است. مثلا دربار‌ه‌ی مریم. منظورم این است که این یک ادعا نیست، یک حقیقت است،همه‌ی داستان‌هایی که ازمعجزه موسی و عیسی است، داستان‌های انجیل است. منظورم این است که این یک تاریخ است.

گنجی: شما درباره‌ی نحوه‌ی سخن گفتن خدا نکاتی مطرح کردید. اما مساله این است که اساساً سخن گفتن خدا (نسا، ۱۶۴- اعراف، ۱۴۳) چه معنایی دارد؟

فقط خدای متشخص انسان‌وار می‌تواند کلماتی چون انسان ادا کند. اما اگر شما مانند ادیان شرقی یا وحدت وجودیان به خدای غیر متشخص قائل باشید، اساساً سخن گفتن خدا منتفی خواهد شد.

زید: چرا خدا نمی‌تواند حرف بزند.

گنجی: چون زبان امری تماماً انسانی است و فقط یک موجود متشخص انسان‌وار قادر به سخن گفتن است. متکلمان مسلمان از صدر اسلام تاکنون درباره‌ی کلام الله با یکدیگر جدل کرده‌اند و هنوز نتوانسته‌اند راه‌حلی برای این مساله ارائه کنند که همه‌ی فیلسوفان را قانع نمایند. «اعتبار سازی» کار ذهن بشری است. خدا را باید از صفات بشری تنزیه کرد و گرنه گرفتار تشبیه و شرک خواهیم شد.

زید: من در اینجا موضع دین را اتخاذ می‌کنم. این تجربه پیامبر است. در تجربه‌اش چیزی را دیده و آن را وحی خدا نامیده است. یعنی خدا با اوسخن گفته از طریق رسول دیگری که او جبرییل نامیده می‌شود. البته الله در فرهنگ عرب جاهلی وجود داشته است. این تجربه دلایل بسیاری داشت.

آن تجربه رفته رفته بزرگ و تبدیل به یک نظام به نام اسلام شد. هر انسانی می‌تواند تجربه کند، اما تفسیر تجربه و خود تجربه دو چیز متفاوت است. مانند موسیقی، هنر و شعر. این تجربه‌ها می‌تواند در زبان و هنر باشد. تجربه‌ی پیامبر به یک الگو تبدیل شد، این الگو نظام اسلام شد و همه‌ی آن مردمان به این تجربه ایمان داشتند. این امر باید با یک قوه‌ی تخیل خیلی عمیق صورت پذیرد..

گنجی: مطابق برهان صدیقین خدا وجود غیر متشخص است. مولوی هم خدا را بی‌چون و بی‌صورت می‌خواند.

زید: اما مردم خدا را به صورت انسان می‌بینند، چون انگاره‌های محدودی دارند. متکلمین اهل استدلال مانند معتزله وجود داشته‌اند که همه‌ی صفات بشری را که در قرآن برای خدا گفته شده بود، استعاری می‌دانستند، شامل سخن گفتن خدا.

آنها ادعا می‌کردند که خدا وسایلی مانند بشر برای سخن گفتن ندارد اما می‌تواند سخن را ایجاد کند به نحوی که بشر بتواند آن رابشنود، فلاسفه دوست دارند همه سیستم را عقلانی کنند و صوفیه می‌خواهند که شخص عشق بورزد و ارتباط برقرار کند. همان‌طور که ابن‌رشد می‌گوید، زبان دین برای هر شخص چه تحصیل‌کرده، چه تحصیل نکرده معنی‌دار است. بنابراین یک مفهوم چند معنایی است که تقلیل آن به این معنی یا آن معنی خطاست.

گنجی: به مردم کاری نداریم. بازسازی تجربه‌ی دینی مهم است. پیامبر امر بی‌صورت را تجربه کرده ‌است...


زید: این را از کجا می‌دانید؟ او چیزی در این باره گفت؟

گنجی: این مدلی برای فهم تجربه‌ی دینی و تأسیس دین جدید است. تجربه‌ی امر بی صورت توسط نبی، صورت بخشی به تجربه‌ی دینی در قالب زبان و حول محورهای اعتقادی – اخلاقی – فقهی.

اگر در چارچوب مقبول شما سخن بگویم، در گام اول الهام و در گام دوم لباس زبان به تن الهام کردن. الهام مواجهه با خدای غی متشخص است. بعد آن تجربه حضوری از طریق زبان با دیگران در میان گذارده می‌شود. تمام الفاظ از آن تجربه گراست. الفاظ گزارشی زبانی از تجربه بی‌زبان است. این مدل بیشتر با خدای غیرمتشخص سازگار است.

زید: خدای غیرمتشخص در زبان متشخص می‌شود. وقتی به «او» اشاره می‌کنید، او یک شخص است. در تجربه‌ی دینی سه امر متمایز وجود دارند که باید آنها را از یکدیگر تفکیک کرد. اول تجربه‌ی پیامبر، دوم فرآورده و نتیجه‌ی تجربه، سوم فرآیندی که به این نتایج منتهی شد.

محمد نمی‌گوید هرچه گفته از خدا گرفته است. در مکه و مدینه گفت‌وگوهای زیادی بوده است. قرآن ماحصل این گفت‌وگوهاست. بدین ترتیب تمام آن متعلق به عالم بالانیست. بلکه متعلق به رابطه‌ی دیالکتیکی امر واقع و امر مطلق است. قرآن پر از «یسئلونک» است. یعنی شخصی سوال می‌کند. دیگری این سوال را می‌شنود و بدان پاسخ می‌گوید. وقتی کسی سوال می‌کند، محمد می‌شنود و پاسخ آن را ازعالم بالا می‌گیرد. این گفت‌وگوست.

گنجی: تمام اینها مصداق به لسان قوم سخن گفتن است. قرآن می‌فرماید تمام پیامبران به لسان قوم سخن می‌گفتند (ابراهیم، 4) پیامبر اسلام از یک تاریخ، زبان و فرهنگ خاص آمده است، بنابراین جزء یک بافت (context) خاص است. برای فهم سخنان او، باید بافتی را که در آن زاده شده شناخت.

حنفا، پیروان یهودیت و مسیحیت به خدای متشخص انسان‌وار باور داشتند. پیامبر هم چون به لسان قوم سخن می‌گفت، تجربه‌ی خود را به صورت خدای متشخص انسان‌وار بیان می‌کرد. نه اینکه خدا، موجودی متشخص و انسان‌وار است. خدایی که نور آسمان‌ها و زمین است (نور، ۳۵) و مثل و مانندی ندارد (شوری، ۱۱) اول و آخر و ظاهر و باطن هستی است (حدید، ۳)؛ همچون آدمیان سخن نمی‌گوید، چون خدا انسان نیست.

زید: تمام قرآن تجربه‌ی پیامبر نیست، تجربه‌ی جامعه هم هست. جامعه در قرآن حضوری چشمگیر دارد: از طریق پرسش‌ها، رد کردن‌ها و حمله کردن به محمد. ما فرآورده‌ی ‌این فرآیند را در اختیار داریم. مسلمانان می‌گویند همه‌ی این کتاب از جانب خدا نازل شده است. شما می‌خواستید بدانید من در این اواخر به چه نظرات تازه‌ای رسیده‌ام. به شما می‌گویم.

در کتاب «معنای متن» از قرآن به عنوان یک متن سخن می‌گویم. اینک بدان مفهوم بسیار انتقاد دارم. قرآن یک متن نیست. یک گفتمان است. و درست‌تر آن است که بگوییم گفتمان‌هاست. جمع آوری قرآن توسط عثمان این پیامد را داشت که مسلمانان مدعی شوند این یک کتاب است.

اگر می‌خواهید قرآن را بفهمید؛ آن را از اول به آخر نخوانید، بلکه به طور معکوس از آخر به اول بخوانید. چون سیر تاریخی تحول آن را نشان می‌دهد. پرسش‌هایی در یک جا وجود دارد و پاسخ آنها در جای دیگر.

تصور «قرآن چون متن» به مشکل دیگری منتهی خواهد شد. گمان می‌رود که این کتاب نویسنده دارد. مؤلف آن خداست و لذا نباید هیچ تناقضی در آن وجود داشته باشد، در حالی که قرآن پر از تناقض است. این تناقض‌ها را چگونه می‌توان حل کرد.

باید خود را از انگاره «قرآن چون متن» خلاص کرد و به «قرآن چون مجموعه گفتمان‌ها» نگریست. بدین ترتیب بسیاری از نقادی‌های تاریخی را می‌توان پذیرفت. در آن صورت می‌توان قبول کرد که هرچه در قرآن است، اصیل نیست. به عنوان مثال جزیه و جهاد و قطع دست حتماً قرآنی نیست. شیوه‌های قانونی قبل از اسلام بوده است.

گنجی: به هر حال اینها احکام تصویبی مورد تأیید اسلام است.

زید: به لحاظ حقوقی اجرا می‌شود، اما تأیید نشده است. چیزهایی را که می‌بینید از دوره قبل از اسلام به قرآن وارد شده، می‌توانید بگویید اینها قرآنی نیستند.

گنجی: یعنی قرآن فقط اینها را گزارش کرده ‌است و تأکیدی برای اجرای آنها ندارد؟

زید: می‌خواهم بگویم که حدود به عنوان وسیله مقرر شده‌اند نه هدف؛ وسیله قابل تغییر است وقتی هدف بتواند از راهی کمتر سخت‌گیرانه حاصل شود. حدود دیگر هم در قرآن نیست؛ حد شراب در قرآن نیامده؛ فقها آن را مقرر کرده‌اند.

گنجی: مثلا حد و تازیانه فقط در قرآن نقل شده، یا برای اجراست؟ وقتی قرآن می‌فرماید: الزانیه و الزانی فاجلد و اکل و احد منهما مائه جلده و لا تا خذکم بهمارافه فی دین الله ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفه من المومنین: زنان و مردان زنا کار را هر یک صد ضربه بزنید و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، مبادا که در حکم خدا نسبت به آن دو دستخوش ترحم گردید. و باید که به هنگام شکنجه کردن‌شان گروهی از مومنان حاضر باشند (نور، ۲) حکم قطع دست دزد (مائده، ۳۸) یا حکم محارب (مائده، ۳۳)، اینها نقل است یا جعل حکم است؟

زید: برای جرم‌هایی خاص حد وجود دارد؛ دزدی، قتل، زنا. حدود وسایلی هستند که تغییر می‌کنند. اما هدف‌ها، ارزش‌های معنوی و اخلاقی اجتماعی که قرار است بوسیله‌ی این حدود حمایت شوند، چنین نیستند. قرآن نمی‌تواند کتاب قانونی تلقی شود که در آن، قواعد و مقررات عاری از کارکردهای اخلاقی و اجتماعی‌شان هستند. شما فکر می‌کنید قرآن انسانی است یا آسمانی؟

گنجی: انسانی بودن قرآن نافی این مساله نیست که قرآن حدود و قصاص را تأیید کرده‌است.

زید: اگر به قرآن چون یک منبع فرهنگی نگریسته شود، می‌بینیم که در قرن هفتم میلادی هیچ راه دیگری برای تنبیه و مجازات وجود نداشته است. یعنی زندان وجود نداشت.

گنجی: من مشکلی با این مدعا ندارم. ادعای من این است: قرآن مجازات‌ها را فقط گزارش و نقل نمی‌کند، بلکه آنها را جهت اجرا تأیید می‌کند.

زید: تأیید نیست. این احکام در این دستگاه جا گرفته و به عنوان فرمی برای تنبیه مطرح شده است. به معنی وضع دوباره آن نیست.

گنجی: مثلا وقتی قرآن می‌فرماید: «و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس و العین بالعین و الانف بالانف و الاذن بالاذن و السن بالسن و الجروح قصاص فمن تصدق به فهو کفاره له و من لم یحکم بما انزل الله فا ولئک هم الظالمون» و در تورات بر آنان مقرر داشتیم که نفس در برابر نفس و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و هر زخمی را قصاصی است. و هر کس که از قصاص درگذرد، گناهش را کفاره‌ای خواهد بود. و هر که به آنچه خدا نازل کرده‌است حکم نکند، از ستمکاران است (مائده، ۴۵)، فقط یک واقعه تاریخی را برای ما گزارش نمی‌کند، بلکه امر به قصاص هم می‌کند (بقره، ۱۷۸).

زید: بله اینها کارسازی شده است. حدود قرآنی متعلق به قرن هفتم است و در آن زمان به شکل تنبیه به کار می‌رفته است. فقها در طول تاریخ تلاش کردند از طریق شرایط سختی که برای اجرای این قوانین می‌گذارند، اجرای آنها را غیر ممکن سازند. تلقی آنها این بود که این احکام خشن است و لذا سعی کردند آنها را انسانی و تلطیف کنند. اما بعدها سلفی‌گری و بنیادگرایی مانند انقلاب ایران دوباره به همان احکام می‌خواهند بازگردند.

گنجی: فقهای ایران به طور جد خواهان اجرای حدود و قصاص‌اند و اصلاً یکی از دلایل نقلی آنها برای اثبات نقلی ولایت فقیه، تأکید بر اجرای حدود است. به گفته آنها احکام الله را نمی‌توان تعطیل کرد.

زید: آنها با هر نوع نقد تاریخی مخالفتند. در ایران محمد مجتهد شبستری یک فرد حوزوی است. از روش نقد تاریخی استفاده می‌کند. اما دیگران محافظه کارند. این هم جنگ دوره ما است.

گنجی: شما تأکید کردید که قرآن پر از تناقض است.

زید: بله. اگر آن را به یک متن تقلیل بدهید. اما اگر شما آن را گفتمانی تلقی کنید که شنوندگان مختلف را در زمینه‌های مختلف در بحث‌ها، مناقشه‌ها، تقریرها، بازتقریرها مورد خطاب قرار می‌دهد، تناقضی در کار نخواهد بود بلکه با شقها و بدیل‌های مختلف مواجهیم.

گنجی: قرآن می‌فرماید: افلایتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاکثیرا: آیا در قرآن نمی‌اندیشند هر گاه از سوی دیگری جز خدا می‌بود در آن اختلافی بسیار می‌یافتند (نسا، ۸۲). آیا کسی تاکنون به طور جدی به ناسازگاری‌هایی که مخالفان ادعا دارند در قرآن یافته‌اند (مثلا در مسائلی چون جبر و اختیار، معاد جسمانی مادی و معاد روحانی، خدای متشخص و خدای غیرمتشخص، اصالت فرد و اصالت جمع) پرداخته و پاسخی برای آن ارائه کرده‌ است؟

زید: بله، ناهمخوانی وجود دارد؛ وجود دارد اگر بخواهیم قرآن را تئوریزه کنیم. یعنی بخواهیم یک نظریه‌ی فلسفی یا کلامی کاملا منسجم مثلا «اختیار انسان»، در آن بیابیم. هر گفتمانی را باید براساس فوایدش زمینه‌مند کرد.

من روی این پروژه کار می‌کنم، کتاب کوچکی در این باره نوشته‌ام. در این نوشته درباره‌ی انتقال از انگاره «قرآن چون متن» به «قرآن چون گفتمان» توضیح داده‌ام. در آنجا مثالی آورده‌ام؛ مثال ازدواج مسلمانان با غیرمسلمان.

آیاتی وجود دارد که مرد مسلمان می‌تواند با زن غیرمسلمان ازدواج کند، اما از سوی دیگر آیاتی وجود دارد که این کار را غیرممکن می‌سازد. این دو را چگونه می‌توان با یکدیگر سازگار کرد. راه‌حل در فقه است. فقها درباره‌ی عام و خاص و ناسخ و منسوخ بحث می‌کنند.

متکلمان، از سوی دیگر برای حل آنچه به نظرشان تناقض می‌رسید، بر اصل هرمنوتیکی دیگری کار کردند، یعنی دوگانه‌ی محکم و متشابه. من بر روی این اصول هرمنوتیکی چه در فقه (ناسخ و منسوخ) چه در کلام (محکم و متشابه) کار کرده‌ام. من دریافته‌ام که اینها همه مبتنی است بر متن تلقی کردن قرآن.

من به این نتیجه رسیده‌ام که در قرآن نسخ وجود ندارد. همه چیز ذکر شده است. هیچ چیز دور انداخته نشده است. قرآن دغدغه‌ی مسائلی کلامی چون جبر و اختیار را ندارد.

گنجی: در زمینه‌ی جبر و اختیار تعارض بسیاری وجود دارد. آیاتی دال بر جبر و آیات دیگری دال بر اختیار است.

زید: قرآن یک کتاب فلسفی نیست.

گنجی: ولی آیات بسیاری درخصوص جبر و اختیار در قرآن وجود دارد.

زید: بله، آیات بسیاری درباره‌ی جبر و آیات بسیاری درباره‌ی اختیار وجود دارد. هر دو این موارد باید زمینه‌مند شوند وقتی چنین کاری کردید تناقصی پیدا نخواهید کرد زیرا مهم این است که مخاطب کیست و در چه زمینه‌ای گفته شده است.

گنجی: همین‌طور درباره‌ی معاد جسمانی مادی و معاد روحانی. از پیامبر می‌پرسیدند وقتی ما مردیم و استخوان‌های‌مان پوسید و به خاک تبدیل شد، چه کسی دوباره این استخوان‌های پوسیده را زنده می‌کند. پاسخ داده شد همان‌که شما را در آغاز آفرید (یس، ۷۸ و ۷۹- نازعات، ۱۰ و ۱۱).

اگر معاد، جسمانی مادی نیست، باید پاسخ داده می‌شد که در حیات پس از مرگ بدن مادی شما زنده نمی‌شود، بلکه معاد روحانی محض است یا به گفته‌ی ملاصدرا از جنس صور علمیه و خیالیه است. اما هر دو نوع آیات در قرآن وجود دارد.

زید: بله، هر دو در قرآن وجود دارد. مشکل این است که متکلمان ازقرآن آنچه معاد جسمانی را تائید می‌کند؛ می‌گیرند و فلاسفه هم معاد جسمانی را انکار و بر معاد روحانی تاکید دارند. غزالی در تهافت الفلاسفه، فلاسفه را مرتد می‌داند. بعدا ابن رشد درتهافت التهافت به این مساله حمله می‌کند. در آنجا او می‌گوید این یکی ازموضوعات غامضی است که تکفیرش ممکن نیست.

گنجی: مخالفان معتقدند پیش کشیدن مبحث ناسخ و منسوخ را‌ه‌حلی برای نجات قرآن از تناقض‌گویی بوده است. آیا شما به این مساله پرداخته و راه‌حلی برای آن ارائه کرده‌اید؟

زید: کاملا. کاملا. این عین نظر من است. مساله ناسخ و منسوخ برای نجات قرآن از تناقض‌گویی طرح شده است.

گنجی: اما موضع شما تأیید وجود تناقض در قرآن و به رسمیت شناختن آنها است...

زید: بله. مادامی که ما تلقی متن از آن داشته باشیم. اگر ما ماهیت گفتمان برای آن قائل باشیم این تناقصات را شقوق وبدیل‌هایی خواهیم دانست.

گنجی: و لزومی به فرار از آنها وجود ندارد.

زید: بله.

گنجی: مطابق تلقی شما قرآن محصول گفتمان‌های تاریخی متفاوت یک دوران ۲۳ ساله است. از دین یهودیت، مسیحیت و فرهنگ عرب‌های جاهل در آن استفاده شده است. این متن مؤلف ندارد. و نباید آن را متن تلقی کرد. گفتمان‌های تاریخی است و لذا تناقض‌گویی در آن اشکالی ندارد.

اما به نظر من نگاه جدید شما از یک اشکال اساسی رنج می‌برد. مسلمین قرآن را یک متن تلقی می‌کنند. این کتاب حتی اگر محصول گفتمان‌های مختلف در طول تاریخ باشد، وقتی به صورت یک متن درآمد، چون متن تلقی می‌شود، نباید در آن تناقض وجود داشته باشد.

از مؤمنان خواسته می‌شود به این متن در کلیت آن باور داشته باشند. التزام به کل یک متن پر از تناقض چگونه امکان‌پذیر است. می‌گویید اگر به آن چون متن ننگرید، مساله حل خواهد شد. می‌گوییم در آن صورت به چه چیز باید باور داشت. کدام سویه از سویه‌های متعارض را باید پذیرفت. جبر یا اختیار؟

معاد جسمانی مادی یا معاد روحانی، اصالت فرد یا اصالت جمع را، خدای متشخص یا غیرمتشخص را، گذشتگان به قرآن چون متنی که سخن خداست می‌نگریستند؛ لذا رفع تناقض برای آنها مهم بود. سخن شما با قرآن هم تعارض دارد که می‌فرماید اگر قرآن مخلوق انسانی بود در آن اختلاف بسیار یافت می‌شد.

زید: مضامین بله، اگر ما قرآن را یک گفتمان بدانیم، و مخاطبان مختلف و سخن‌گویان مختلف در آن وجود دارد. اما اگر این مساله شما را به عدم وثاقت قرآن رهنمون می‌کند، این بحث دیگری است.

گنجی: به گمان عموم مسلمین قرآن با فرهنگ عرب جاهلی فاصله فراوانی دارد. اما پاره‌ای از محققان سکولار و بی‌طرف (مثلا مایکل کوک اسلام شناس آمریکایی یا مونت کمری وات) مدعی شده‌اند که فرهنگ قرآنی فاصله چندانی با فرهنگ جاهلی ندارد.

آیا شما به این مساله پرداخته‌اید و آیا می‌توان موارد شاخص این فاصله را نشان داد.

زید: این فاصله را چیزی ایجاد می‌کند که ما در انتروپولوژی به این علامت گذاری فرهنگی می‌گوییم. ارتباط بسیار قوی بین قرآن و فرهنگ جاهلی در زبان و مضمون مشهود است. چند نکته در متن قرآن وجود دارد که قابل ذکر است.

ماه‌های حرام یا حج که قبل از اسلام وجود داشت. داستان‌های اساطیری، داستان ابراهیم و موسی و... تمام اینها قبل از اسلام وجود داشت. نمی‌توان ادعا کرد که تقابل سیاه و سفید بین جاهلیت و اسلام هست. آیات مکی سجع است.

ایزوتسو می‌گوید در دوران جاهلیت دو فرهنگ وجود داشته است: فرهنگ بدوی و فرهنگ شهر تجاری. اسلام به فرهنگ تجاری شهر تعلق داشت. در اسلام تعابیر تندی علیه اعراب جاهلی و فرهنگ بدوی وجود دارد.

اگر تاریخ قبل از اسلام را ندانیم، نمی‌توانیم اسلام را بفهمیم. این زمینه و چارچوب تاریخی و سیاسی قرآن است. درکتاب معنای متن من توضیح داده‌ام که مفهوم وحی قبل از اسلام در شعرعربی وجود داشت. هیچ چیزی از خلاء بیرون نمی‌آید.

گنجی: به هر حال معتقدان به تفاوت اسلام با فرهنگ جاهلیت بر مواردی انگشت می‌نهند.

زید: این موارد مبتنی براطلاعات قومی است. مثلا بت پرستی. این، فرهنگ عوام است و شما شکل بسیار بسیار احمقانه‌اش را در درام‌های تلویزیونی هم می‌یابید.

گنجی: آیا در باب محکم و متشابه به رأی قاطعی رسیده‌اید. آیا واقعاً می‌توان به نحو دقیقی محکم و متشابه را در قرآن از یکدیگر تفکیک کرد؟

زید: محکم و متشابه مفهوم متکلمین است. چون آراء مختلفی داشتند، ناگزیر شدند آیات قرآن را به محکم و متشابه تقسیم کنند. معتزله که به اختیار اعتقاد داشتند، آیات مربوط به اختیار را محکم و آیات جبری را متشابه نامیدند. اشاعره برعکس این کار عمل کردند. درواقع ما تعریف واضحی ازمحکم و متشابه نداریم. ما فقط تفاسیر و تعاریف ایدئولوژیکی از آنها داریم.

گنجی: پس به نظر شما هیچ ملاک و معیار تمیز دقیقی برای تفکیک محکم از متشابه وجود ندارد؟

زید: اگر معتزلی باشید، معیار عدل و توحید را برای تفکیک خواهید داشت و اگر اشعری باشید معیارهای دیگری خواهید داشت. اگرحنبلی باشید به همه‌ی این آیات اعتقاد دارید، بدون تفسیر.

از نظر حنابله آیات متشابه را فقط خدا می‌داند که کدام آیات هستند. آیه محکم و متشابه قرآن که می‌فرماید: هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات (آل عمران، ۷) درباره‌ی نزاع‌های پیامبر با نصارا است. از موضع متکلمین مسیحی آیات قرآن درباره مسیح متناقض است. قرآن می‌گوید: کلمة الله (انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته: نساء، ۱۷۱).

کلام مسیحی باکلمه الله بودن مسیح مشکلی ندارد. اما وقتی عیسی تبدیل به یک انسان معمولی می‌شود، آنها مشکل پیدا می‌کنند. در کلام مسیحی ، کلام خداوند، لوگوس، همان خدا است. این موضوع بحث پیامبر با مسیحیان یمن بود.

چگونه مسیح در حالی که کلمه خداوند است، در همان حال مخلوق خداوند است. این تناقص است. قرآن ادعا کرده ‌است که شما این مساله متشابه را نمی‌فهمید. برای اینکه آنها روح خدا و کلمه خدا را در سیاق کلام مسیحی می‌فهمیدند. این گفتمان است، گفتمانی است با نصارا.

گنجی: به همین دلیل پاره‌ای از مخالفان طی دهه‌ی گذشته مدعی شده‌اند که در گزارش‌های تاریخی قرآن خطا وجود دارد. به عنوان نمونه قرآن حضرت مریم را خواهر هارون معرفی می‌کند:

یا اخت هرون ماکان ابوک امر اسوء و ماکانت امک بغیا: ای خواهر هارون، نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بدکاره (مریم، ۲۸).

این مدعا با گزارش‌های تاریخی تعارض دارد. چون:

الف) هارون برادر حضرت موسی است (مومنون، ۴۵- فرقان، ۳۵ - شعرا، ۱۳ - قصص، ۳۴)

ب) اگر مریم خواهر هارون باشد، خواهر موسی هم خواهد بود

ج) اگر مریم خواهر موسی باشد، حضرت موسی دایی حضرت عیسی خواهد بود

د) در حالی که می‌دانیم بین موسی و عیسی حداقل ۱۱۰۰ سال فاصله وجود دارد

از سوی دیگر قرآن در بحث تثلیث مدعی است که مسیحیان به اب، ابن و ام (مریم) اعتقاد دارند: و اذقال الله یا عیسی ابن مریم ءانت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله (مائده، ۱۶). در حالی که به گفته‌ی مسیحیان هیچ‌یک از فرق مسیحی در طول تاریخ چنین اعتقادی نداشته و تثلیث یعنی اعتقاد به اب، ابن و روح القدس.

زید: اگرشما مسیحیت کاتولیک را بگیرید می‌توانید چنین بگویید، اما باید بدانید که شاخه‌های مسیحی بسیاری در قرن هفتم بود که ما همه‌ی آنها را نمی‌شناسیم و اطلاعاتی از آنها نداریم. شاخه‌هایی از مسیحیان کاتولیک در اتیوپی و یمن و در بیابان بوده‌اند که ما اطلاعات چندانی درباره‌ی آنها نداریم.

قرآن درخصوص یک دستگاه جا افتاده کلامی مسیحی سخن نمی‌گوید. باید دید در آن زمان چه نوع مسیحیتی وجود داشته است. آن چنانکه ابن خلدون می‌گوید مسیحیان و یهودیان مکه بدوی بوده‌اند. بدوی بودن بدان معناست که نظریه منسجمی نداشتند. اگرهمین حالا شما به اسپانیا بروید، مریم مقدس را بزرگ می‌دارند. مشکل ما با برخی از شرق‌شناسان این است که انجیل را به عنوان نقطه شروع انتخاب و قرآن را با آن مقایسه می‌کنند. این رویکرد نادرست است. ازسوی دیگر محمد هم که تاریخ نویس نبوده است.

گنجی: ادعای آنها این است که گزارش‌های تاریخی قرآن مطابق با واقع نیست و در آن خطا وجود دارد.

زید: اشکال مشترک شرق‌شناسان و مسلمان‌ها این است که گمان می‌کنند قرآن کتاب تاریخ است. این کتاب تاریخ نیست.

گنجی: یعنی داستان‌های تاریخی قرآن واقعیت ندارند؟

زید: مطلقاً. این داستان‌ها برای موعظه بود. ممکن است حوادث تاریخی پشت این داستان‌ها باشد، اما این داستان‌ها تاریخ نیست. بسیاری از علما چنین عقیده‌ای داشتند.

فخرالدین رازی درتفاسیر کلاسیک اسلامی میان قالب ومحتوای داستان‌ها فرق می‌گذارد و محمد عبده درقرن بیستم داستان‌های تاریخی قرآن را موعظه می‌داند نه گزارش‌های تاریخی. ما نباید حقایق تاریخی از آن استخراج کنیم.

گنجی: در قرآن در مواردی که نقل یک واقعه تاریخی تکرار می‌شود، نقل آن متفاوت می‌شود. مثلا داستان وارد شدن ساحران به دربار فرعون و روبرو شدن آنها با موسی به سه صورت متفاوت در سوره‌های اعراف (۱۱۳ الی ۱۲۶)، یونس (۸۰ الی ۸۶) و طه (۶۰ الی ۷۳) نقل شده است. این مساله چه راه‌حلی دارد؟

زید: هر واحد روائی را باید جدا از واحد روائی دیگر در نظر گرفت. این گزارش در یک گفتمان به کار گرفته شده است و گزارش و روایت دیگر در گفتمان دیگری. محمد احمد خلف الله در رساله دکترای خود در۱۹۴۷ به نام الفن القصاص فی قرآن الکریم تاکید می‌کند که ما نباید همه این قسمت‌های روائی را بپذیریم و همه این گزارش‌ها را تبدیل به یک داستان کنیم. هر روایتی خودش یک گزارش مستقل است. من در این باره به زبان انگلیسی مطلبی نوشته‌ام.

گنجی: وجه تحدی‌های قرآن را دقیقاً چه می‌دانید؟ وقتی قرآن از مخالفان می‌خواهد مثل او بیاورند (طور، ۳۳ – هود، ۱۲ و ۱۳ – یونس، ۳۷ و ۳۸ – اسراء ۸۸) این مثل دقیقاً چه معنایی دارد؟

زید: فقط چالش و تحدی است.

گنجی: تحدی لفظی یا محتوایی است؟ فصاحت و بلاغت است.

زید: این فقط به معنی چالش وتحدی است. چیزی که ما آن را به نام قدرت گفتمان می‌گوییم. در آغاز قرآن به این تحدی‌ها پاسخ می‌دهد. آنها می‌گویند قرآن ساخته و پرداخته محمد است یا شخص دیگری آن را به او دیکته می‌کند. عرب‌ها حتی گفتند که آنها اگر بخواهند می‌توانند چیز بهتری بنویسند. این آغاز چالش بود.

بعد گفتند پیامبر مجنون و ساحر است. قرآن هم عکس‌العمل نشان می‌دهد و رفته رفته حملات قرآن تهاجمی‌تر می‌شود و موضع خود را ازسلبی به ایجابی تغییر می‌دهد. وقتی قرآن می‌گوید مثل قرآن نمی‌توانید بیاورید، مثل چه معنایی دارد؟

یعنی هرچه بگویید مثل قرآن نیست مگر اینکه کاملا تقلید کنید. این بیشتر یک درگیری وچالش روانی است که همراه می‌شود با یک گفتمان قوی. مثل درگیری یک استاد با دانشجویش. تحدی را هم باید درمتن همین تعییرگفتمان از سلبی به ایجابی فهمید.

اما این چنین تحدی‌ای درکلام اسلامی تصور اعجاز را به وجود آورد. معتزله اولیه معتقد بودند که چیزی در قرآن وجود ندارد که اعجاز باشد. این صرفه است یعنی درواقع خداوند جلوی اعراب را گرفت تا چیزی مانند قرآن نتوانند بگویند درغیر این صورت آنها می‌توانستند. پس ما می‌بینیم که تحدی چنین زمینه‌ای دارد، زمینه‌ی آن تحول گفتمان قرآن از حالت سلبی به ایجابی بود.

گنجی: برخی افراد چون اسپنسر، کیت و جین مک اولیف ) (jane Dammen Mcauliffe در کتاب مسیحیان قرآنی: تحلیلی از تفسیرهای کلاسیک و مدرن (Quranic Christians: an analysis of classical and modern exegesis: 1991) مدعی شده‌اند که افرادی توانسته‌اند به تحدی‌های قرآن پاسخ دهند و آیاتی مشابه آیات قرآن بیاورند. شما در این خصوص چه نظری دارید؟

زید: تاریخ در مقابل ما است. اگر آنها پیروز می‌شدند که محمد باقی نمی‌ماند. ما درباره‌ی درگیری قدرت حرف می‌زنیم. برخی‌ها ممکن است چیزهایی ساخته باشند. اما در نهایت بازی را چه کسی برده؟

گنجی: یعنی فقط برد و باخت در بازی قدرت مهم است. قدرت شمشیر در مقابل قدرت برهان.

زید: همان‌طورکه می‌دانید، تاریخ از منظر فاتحان نوشته شده است.

گنجی: در بحث تحدی مساله‌ی دیگری هم وجود دارد که به گمان برخی به یک پارادوکس منتهی می‌شود. قرآن مخالفان را به تحدی دعوت می‌کند. برخی از نوگرایان مسلمان با استناد به تحدی ادعا می‌کنند که دعوت به تحدی نه تنها دعوت به آزادی در دین‌داری است، بلکه دعوت به معارضه و مقابله با دین است.

صاحب دین آنقدر به نظام اعتقادی – اخلاقی – فقهی خود اطمینان دارد که کل رقبا را در طول تاریخ به معارضه و مقابله دعوت می‌کند و یقین دارد که هیچ‌کس در این رقابت پیروز نخواهد شد و کفرگویی‌ها و اهانت‌ها و تقابل‌ها و نقادی‌ها هیچ تزلزلی در این بنای مستحکم ایجاد نخواهد کرد و نام محمد تا ابد زنده خواهد ماند و بر شمار پیروان او دائما افزاده خواهد شد. و قرآن در تمامی حوزه‌های علمی، فلسفی، تاریخی، حقوقی، اخلاقی، اقتصادی، و... بر تمامی مکاتب و ایدئولوژی‌ها برتری مطلق دارد.

اما مخالفان می‌گویند ارتداد با تحدی تعارض دارد. و حکم ارتداد برای آن جعل شده است تا هیچ دین‌داری حتی به فکر آن نیفتند که ادیان دیگر را با دین خود مقایسه نماید، چه رسد به آنکه درصدد برآید تا مثل قرآن یا برتر از قرآن را بیاورد.

حکم ارتداد، چه مجازات دنیوی داشته باشد و یا فقط مجازات اخروی داشته باشد، مکانیسمی است برای جلوگیری از آنکه مسلمین به فکر آن نیفتند تا مثل قرآن یا برتر از قرآن را بیاورند.

نوگرایان مسلمان مدعی هستند که حکم ارتداد مجازات دنیوی ندارد، حتی اگر این نظر صحیح باشد، مجازات ابدی آتش جهنم از مجازات کوتاه مدت دنیوی سخت‌تر و دشوارتر است. اگر مسلمانی صادقانه بیندیشد و برمبنای دلایل عقلی مجاب شود که مثلاً فلسفه کانت از فلسفه قرآن برتر است، یا از نظر اخلاقی اعلامیه جهانی حقوق بشر از احکام فقهی قرآنی برتر است، یا حیات پس از مرگ به صورتی که در قرآن آمده صحیح نیست چرا که هویت شخصی با هر ملاکی امکان تداوم پس از مرگ را ندارد و آن گونه که بوداییان گفته‌اند صحیح‌تر است و آدمیان پس از مرگ چون قطره‌ای در دریای هستی خدا محو می‌شوند و به دریا تبدیل می‌شوند؛ اگر این مسلمان بداند که برای این نظرات پس از مرگ تا ابد گرفتار آتش جهنم خواهد بود، هرگز به این نوع مسائل فکر هم نخواهد کرد، چه رسد به این که به دنبال تحدی برود.

این ادعا به گمان شما چقدر درست است و آیا بین تحدی و ارتداد تعارض وجود دارد؟

زید: در مورد این دیدگاه مدرن که تحدی را نشانه‌ای برای اعتماد و دعوت به گفتگو تلقی می‌کند، فکر می‌کنم که این فکری بسبار زیبا و خواستنی است. همچنین است در مورد کسانی که میان دو موضوع جدا از یکدیگری مثل تحدی و ارتداد، ارتباط برقرار می‌سازند.

اما ما به جای توجه به زمینه‌ی تاریحی این دو موضوع، از یک حوزه به حوزه‌ای دیگر جهش می‌کنیم. من پیشتر موضوع تحدی را در زمینه‌ی تاریخی‌اش تبیین کرده‌ام.

اگر از منظر مدرن معنایی داشته باشد، می‌خواهم در مسیر دیگری به مساله بپردازم.

آیا امروزه موضوع تحدی برای اکثریت مسلمانان که غیرعرب هستند، معنایی دارد؟

به گمان من چنین پرسشی پاسخ به ادعای مدرنیستی را درباره‌ی اعتماد و تفوق قرآن، در بطن خود دارد.

در مورد موضوع ارتداد، فکر می‌کنم که اگر ما برمبنای آنچه انسانیت به آن دست یافته، از اعتبار متن مقدس پرسش کنیم، زیاده از حد از آن متن مطالبه کرده‌ایم. هر متن مقدسی نوعی تمایز میان مومن و غیر مومن قائل است. مفهوم کیفر اخروی‌ای که در انتظار افراد رذیلت‌پیشه و بدکار است، در همه‌ی متون مقدس وجود دارد، فارغ از نوع این کیفر.

با این حال، کیفر اخروی فقط برای مومنان است که کیفر سختی است؛ اما آنان که مرتد شده‌اند چرا باید احساس ترس از کیفری داشته باشند که دیگر به آن ایمان ندارند؟

این مساله‌ی مضحکی است برای مرتدی که به این نتیجه رسیده که کیفر اخروی بی‌معنی است.

گنجی: بر همین اساس کسانی گفته‌اند اگر تحدی صرفاً تأکید بر لفظ باشد نه محتوا و بر فصاحت و بلاغت صرف تأکید رود، در آن صورت قرآن به زبان عربی است و از زبان به زبان مساله فرق خواهد کرد.

اگر اثبات شود که در زبان عربی قرآن مانندی ندارد، وضعیت قرآن در زبان عربی مشابه وضعیت آثار شکسپیر در زبان انگلیسی خواهد شد. اما اگر غرض محتوا باشد، آیا می‌توان اثبات کرد که قرآن بیشتر از آثار مثلاً افلاطون در تاریخ فرهنگ بشری تأثیر داشته است؟

زید: من تکرار می‌کنم قرآن نه کتاب فلسفه است نه کتاب طب یا تاریخ. فصاحت قرآن را باید در زمینه‌ی فرم اشعارعربی قبل ازاسلام فهمیده شود. این مساله را متکلمان بسط داده‌اند، اما این موضوع در آثار فلاسفه نیست. اما این سوال که آیا قرآن تاثیر بیشتر یا کمتری نسبت به آثار افلاطون یا شکسپیر یا داروین داشته است، بی‌ربط است. اینها مقولات متفاوتی هستند.

گنجی: چون بیش از یک میلیارد مسلمان وجود دارد.

زید: ما باید تبیین دیگری برای این موضوع پیدا کنیم. ساده‌ترین راه معمولا بی‌ربط‌ترین آن است، یعنی همین که ما تاثیر قرآن را براساس شمار مسلمین تبیین کنیم.

گنجی: آیا هنر و پزشکی را مسلمین از قرآن استنتاج کردند؟

زید: قرآن به تنهایی هیچ چیز نیست. بر طبق نظرعلی، قرآن صامت است و مردم ناطق هستند. ما درباره‌ی قرآن و ارتباطش با مومنان صحبت کردیم. آنچه ما تمدن اسلامی می‌نامیم، آن چیزی نیست که به تنهایی از قرآن نشات گرفته باشد، این تمدن محصول مردمی است که به قرآن باور دارند.

گنجی: به مساله‌ی مهمی اشاره کردید. در یک دوره شاهد رشد و شکوفایی تمدن اسلامی هستیم اما پس از آن دوران بلند انحطاط مسلمین آغاز شد. برای تبیین پیدایش تمدن اسلامی حداقل دو نظریه ارائه شده است.

مطابق تئوری اول (نظریه مسلمان‌ها): مسلمین با عمل به قرآن چنان تمدنی را در مدتی کوتاه ایجاد کرد. لذا تمدن اسلامی «به دلیل» اسلام بود. مطابق تئوری دوم (نظریه سکولارها): مسلمین چون به اسلام پشت کردند، رشد کردند.

تمدن اسلامی «علی‌رغم» اسلام به وجود آمد. یعنی با نادیده گرفتن تعالیم اسلام درخصوص فلسفه، علوم تجربی، هنر و... اگر مسلمین به تعالیم اسلامی عمل می‌کردند، هرگز چنان تمدنی به وجود نمی‌آمد.

زید: اینها دو نظریه افراطی هستند. نظریه‌ی صحیح چیزی بین این دو نظریه است. عقل اسلامی در بالاترین سطح خود در ابن رشد متجلی می‌شود. او بزرگ‌ترین مفسر ارسطو و نیز فقیه است.

اینجا تناقضی میان تمدن و اسلام نمی‌بینیم. ابن رشد قادر بود عقل و شریعت را با هم جمع کند، او در حالی که مفسر آثار ارسطو بود، کتاب‌های مهمی در فقه نوشت. البته ما متفکران و شاعران و هنرمندان بزرگی را در جهان اسلام می‌شناسیم که زندیق بودند. بنابراین نمی‌توان کل مساله را به روکرن یا پشت کردن به اسلام و قرآن نسبت داد.

ما درباره‌ی فرهنگ و تمدن صحبت می‌کنیم که از عناصر خیلی خیلی پیچیده‌ای تشکیل شده است. حالا برای مثال راوندی را در نظر بگیرید، زندیق بزرگی بوده است، درعین حال او متفکر بزرگی هم بود.

اینها مواردی هستند که نشان می‌دهند هم به خاطر رو آوردن به قرآن می‌توان متفکر بزرگی بود، هم به خاطر پشت کردن به قرآن.

من فکر می‌کنم قدرت تمدن اسلامی به خاطر فضای تسامح آن بود. موفقیت در تکثرگرایی فرهنگی و دیدگاه‌های کلامی و فلسفی مختلف، آن چیزهایی بودند که تمدن اسلامی را می‌ساختند.

شما ستون فقرات تمدن را در سعه صدر، یادگیری از دیگران با همه‌ی ابزارهای ممکن، بدون احساس هیچ تعارضی میان عقیده‌ها وسرچشمه‌های دانش بشری دارید.

اما مسلمانان شروع کردند به انحراف وقتی که تحجر حاکم شد. همین وضع در تاریخ اروپا هم هست، وقتی دگم‌ها حاکم شدند، عصر تاریکی اروپا آغاز شد.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
پاسخ به تحدی قرآن (۱)
پاسخ به تحدی قرآن (۲)
پاسخ به تحدی قرآن (۳ و ۴)
پاسخ به تحدی قرآن (۵ و ۶)
پاسخ به تحدی قرآن (۷ و ۸ و ۹)

نظرهای خوانندگان

پیام آقای ابوزید روشن است: شناحت قرآن به مثابه یک گفتمان (دیسکورس) با شناخت قرآن به مثابه یک متن متفاوت است. اقای ابوزید صراحتا از اقای گنجی می خواهد نگاهش را از قرآن به مثابه یک متن به قرآن همچون یک دیسکورس برگرداند. اقای گنجی اگر قرار می بود اصول روزنامه نگاری اخلاقی را رعایت کند لازم می بود همین پیام را با دقت در تیتر قرار می داد، در حالی که تیتر کنونی وی گمراه کننده است.البته اگر تیتر کار خود ایشان نبوده است که نقدی نیست.
در ضمن اقای گنجی خوب بود این پیام را از یکی از روشنفکر وطنی خود نیز می شنید که بیش از چهار دهه است دارد مرتب می گوید: اسلام و به تبع قرآن به مثابه بیان (دیسکورس) ازادی در برابر اسلام هایی که دیسکورس قدرت اند. به عنوان یک پژوهشگر ساده در حوزه مطالعات اسلامی حقیقتا در تعجبم چرا اقای گنجی که این قدر به روشنفکران شرق و غرب عالم متوسل می شوند تا نگاه های آنها را برای ما مسلمانان معنادار سازد-کاری که بی شک جای تقدیر دارد-، قدری در این باره به تحقیق نمی نشنید که اسلام به مثابه بیان آزادی یعنی چه؟ چرا وی به اندیشه مستمر ایرانیان در طول تاریخ (=اندیشه موازنه عدمی) این قدر بی توجه اند؟ اندیشه گران موازنه عدمی نیز مانند ایشان قصد ازادی و ابادی ایران را دارند. چه دلایلی یا عللی پشت این سانسور است نمی دانم.

-- حسن رضایی ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

اين همه از جناب نصر ابوحامد زید شنيده‌ايم و تعريفش را مي‌کنند اما وقتي که توجيهاتش را مي‌خوانم مي‌بينم که ما بزرگ‌تر و به‌تر از اين اقاي اسلام شناس در ايران خودمان هم داريم. مانند آقايان نکونام و لطيفي که در پائين مقاله‌هاي اکبر گنجي همه چيز اسلام را توجيه مي‌کنند.

-- يک دوست ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

گفت وگوي بسيار سود مندي بود.بسيار سپاس گزار.
بي گمان اصطلاح "عصر جاهلي" بسيار گمراه كننده است؛ زيرااسلام و قرآن برايند و محصول سرزمين حجاز هستند و قابل تصور نيست كه حضرت محمد مي توانست در جايي غير از حجاز ظهور كند . وجود كعبه ،حتي وجود بت ها كه در اطراف آن پناه گرفته بودند،نياكان پيامبر كه همه كليد دار كعبه با پيرامونش بودند و به طور كلي تاريخ اين سرزمين از زمان ابراهيم (ع) وپه ويژه زبان عربي نقش اساسي در پيدايي اسلام دارند.زبان عربي در مقطعي به چنان اوجي مي رسد كه گويي بوسيله خدا برگزيده مي شود. اين شايستگي مديون هنر كساني مثل همان امرالقيس است و پيروزي اسلام يعني پيروزي يك تحدي زباني.

-- علي ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

از آقای گنجی خواهش می کنم که مستندات ادعاهایی که در سؤال ها مطرح کرده اند را هم در اینجا قرار دهند. مثلا در مورد مشابهت متن برخی آیات با اشعار امرؤالقیس.

-- mohammad ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

گفتاري يا گفتماني بودن قرآن، رمز درست‌فهمي آن
من سال‌ها پيش مقاله‌اي نوشتم، به نام «زبان قرآن، گفتاري يا نوشتاري» و در آن ادعا كردم، سوره‌هاي قرآن به منزله خطابه‌‌هاي خطيبي است كه به مناسبت‌هاي مختلف ايراد شده‌ و شواهد بسياري براي آن به دست دادم. خداوند آيت الله معرفت را رحمت كند. مقاله‌ام را خوانده بود و باري كه ايشان را در يك جلسه دفاعيه ملاقات كردم، به من گفت: من هم بر همين نظرم و قصد دارم، اين نظرا را در آثارم بياورم. يكي از جاهايي كه وي به آن پرداخته است، كتاب «التفسير الاثري الجامع»(ج1، ص63) است. آقاي حامد ابوزيد نيز به درستي به همين واقعيت اشاره كرده است. متأسفانه، برخي به تصور اين كه قرآن نوشتار و به تعبير ديگر كتاب است و در آن مباحثي تخصصي مثل حقوق و فقه و فلسفه و علوم تجربي آمده است، به مشكلات فراواني گرفتار آمده‌اند كه برخي از مهم‌ترين آنها از اين قرار است:

1. تناقض‌‌پنداري در آيات قرآن
ما اگر سوره‌هاي قرآن را عبارت از خطبه‌‌هايي ندانيم كه طي 23 سال دعوت پيامبر اسلام(ص) و در گزارش مواجهه‌‌هايي كه آن حضرت با قومش داشته، ايراد شده است، به بدفهمي‌هاي بسياري گرفتار مي‌شويم كه يكي از آنها وجود تناقض در آيات قرآن است. براي مثال خواهيم گفت: در مواضعي از قرآن آمده است، با مشركان خوشرفتاري كنيد: «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (زخرف،89)؛ از آنان درگذر و به آنان بگو: بدرود. به زودي خواهند دانست»؛ اما در جاي ديگر آمده است كه آنان را بكشيد: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ (توبه، 5)؛ مشركان را هرجا يافتيد، بكشيد.» بعد يك كسي مثل آقاي اكبر گنجي هم پيدا مي‌شود و يا مي‌‌گويد: در قرآن تناقض وجود دارد و يا فقط آيه دوم را مي‌گيرد و مي‌گويد: قرآن مي‌‌گويد: دگرانديشان را بكشيد. آنان توجه ندارند كه آيه نخست در سوره زخرف قرار دارد كه در دوره مكي نازل شده است كه مسلمين قدرت مقابله با دشمن را نيافته‌ بودند و پيامبر اسلام(ص) هنوز در مرحله ابلاغ رسالت بوده و هنوز بر قومش اتمام حجت نكرده بود؛ اما آيه دوم در سوره توبه قرار دارد كه در حدود سال هشتم و نهم هجرت نازل شده است و ناظر به مشركان مكه است، پس از آن كه جنگ‌هاي متعددي را بر ضد مسلمين به پا كرده‌اند و دستور قتال با مشركان مكه به جهت نفس بت‌پرستي و دگرانديشي آنان نبود؛ بلكه به جهت دشمني و توطئه و جنگ آنان با مسلمانان بود. برخي هم با جعل قواعدي مثل اصالة الاطلاق و اصالة العموم احكام قرآن را قضايايي حقيقي و حقوقي و فلسفي تلقي كرده‌اند و آنها را ناظر به همه مردم در هر عصر و نسل دانسته‌اند و آنگاه به تناقضات فراواني در قرآن مواجه شده‌اند و براي رفو كردن اين تناقضات غير واقعي قواعد ديگري به نان تخصيص و تقييد برساخته‌اند.

2. جامع علوم‌پنداري قرآن
دو گروه غافل از اين كه سوره‌هاي قرآن خطابه‌هايي خطاب به عرب عصر نزول است، قرآن را جامع علوم مختلف دانسته‌اند: يك گروه، طرفداران الهيت قرآن كه تلاش دارند، قرآن را جامع علوم معرفي كنند. فقيه تصور مي‌كند، قرآن حاوي مطالب فقهي است و قواعد اصولي اصالة الاطلاق و اصالة العموم و مانند آن بر آن حاكم است. فيلسوف مي‌پندارد، قرآن مشتمل بر آموزه‌هاي فلسفي مانند تجسم اعمال است. عالم تجربي هم تصور مي‌كند، در قرآن نظريات علمي مثل وجود حيات در كرات سماوي يا كروي بودن زمين در قرآن وجود دارد. گروه دوم، منكران الهيت قرآن كه قرآن را حاوي مطالب خلاف علم و تاريخ و فلسفه مي‌شمارند. هر دو گروه در اشتباه‌اند. قرآن چيزي نيست، جز گفتماني كه خدا با پيامبر اسلام(ص) و قومش طي 23 سال نبوت داشته‌است؛ به اين منظور پيامبرش را در طي دعوتش آرامش دهد و در رويدادها و سؤالاتي كه پيش مي‌آمده است، او را راهنمايي كند؛ چنان كه فرمود: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلاً * وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسيراً (فرقان، 32-33)؛ مشركان مكه گفتند: چرا قرآن يكجا نازل نشده است. (بگو : ) اين‌چنين است(؛ يكجا نازل نشده است)؛ براي اين كه دلت را با آن استوار سازيم و به آرامي بر تو بخوانيم* و هيچ سؤالي را از تو نمي‌پرسند، جز اين كه سخن حق و نيكوترين بيان را برايت بياوريم.»

3. متشابه و ذوبطون و ذووجوه پنداري قرآن
وقتي قرآن را گفتماني ندانيم كه ناظر به شرايط و مقتضيات دوره 23 ساله نبوت پيامبر اسلام(ص) ايراد شده است؛ بلكه آن را ناظر به همه اعصار بدانيم، نتيجه‌اي جز اين نخواهد داد كه از سويي قرآن برايمان مبهم و متشابه و ذووجوه به نظر آيد و از سوي ديگر قرآن را ذوبطون و برخوردار از لايه هاي متعدد معنايي تصور كنيم. غافل از اين كه قرآن به زبان عربي فصيح نازل شده است و هيچ تفاوت معناشناختي با زبان عرب حجاز عصر نزول نداشته است.
ما اگر سوره هاي قرآن را به منزله خطابه‌هايي بدانيم كه هر كدام خطاب به افراد خاص و ناظر به شرايط و مقتضيات ويژه‌اي ايراد شده است، سعي خواهيم كرد، مخاطبان و شرايط و مقتضيات خاص هر سوره را بشناسيم و همسان همان عرب حجازي عصر نزول، قرآن را با وضوح كامل درك كنيم. قرآن در عصر نزول چنان رسا و نافذ بوده است كه مشركان آن را سحر مي‌خواندند و اگر براي آنان گنگ بود، بر آن اعتراض مي‌‌كردند كه چرا آن گنگ است؛ حال آن كه هرگز چنين نشده است؛ چنان كه آمده است: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيّاً لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ(فصلت، 44)؛ و اگر قرآن را غير عربي قرار مي‌داديم، مشركان مكه مي‌گفتند: چرا آيات قرآن به روشني بيان نشده است؟ آيا آن غير عربي باشد؛ حال آن كه ما عربيم؟»
وقتي به پيامبر اسلام(ص) اتهام بستند كه تو قرآن را از اهل كتاب فرا مي‌گيري، در رد آن اتهام نازل شد: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبينٌ (نحل،103)؛ مي دانيم كه آنان مي‌گويند: آن را بشري به او مي‌آموزد. منتها زبان كسي كه به او اشاره مي‌كنند، غير عربي است؛ حال آن كه زبان قرآن عربي فصيح است.»

-- نكونام ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

این جناب نصر ابو حامد چه قد با نمکند((هر چیزی که اثبات شود برای من قابل قبول است)) ینی هر چی اثبات بشه بلاخره من یه جوری براتون تفسیر میکنم که هیچ کس چیزی نفهمه چه طور میشه هم به این اذعان کرد که بسیاری از ایات قران قبلا عینا وجود داشته اند در صورتی که محمد گفته اگه می تونید ایاتی مثل این بیارید جالبه حالا میشه فهمید چرا پیامبر اسلام اینقدر به امرؤالقیس علاقه داشتند

-- رضا ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

تحدی جدید (( اگر میتوانید یک شاعر مانند امرؤالقیس بیاورید))

-- سفید ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

پرسش‌‌های گنجی بسیار پخته‌تر، سنجیده‌تر و منسجم‌تر از پاسخ‌ها و گاهی مفر‌های نصرابوحامد بودند ولی در مجموع این گفتگو از بهترین گفتگوهای نوع خود بود و همینجا باید از هردو اندیشمند تشکر کنم.

-- رامین ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

اصل اینه که ما به اسلام پایبند باشیم حالا بقیه مسائل از قبیل اینکه اگر سنگسار قرانی نیست و در عین حال محمد با خدا هم ارتباط داشته چرا این حکم را اجرا می کرده و بقیه مسائل اصلا و ابدا مهم نیس فقط باید سعی کنیم ایمانمون رو حفظ کنیم انشا الله ( متشخص او غیر متشخص)

-- بدون نام ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

ایکاش یکی جواب سوال منو بده (سوال ساده از یه فرد عامه) آیا قران برای این اومده (نازل شده یا محمد اونو از جاهای مختلفی برداشته مثلا امروقیس) که میلیون ها ادم تو هر کلمش بحث بیهوده کنن انصافا این قران
چه چیز خوبی توش داره صدها سال صدها نفر میخان تو کله مردم فرو کنن که بابا ایات خشنشو فراموش کن ولی مگه میشه هر کی هر جور دوس داره تفسیر می کنه اگر انصاف داشته باشیم باید اعتراف کنیم که هیچ وقت همه مسلمانان قبول نمیکنند که باید بسیاری از ایات قرانو فراموش کنن و با هزار جور دلیل تراشی یه اسلام زیبا و لطیف بسازند

-- بدون نام ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

این جمله اقای ابوحامد باعث شد دیگه به ادامه
این گفتگو توجهی نکنم ((وقتی قرآن می‌گوید مثل قرآن نمی‌توانید بیاورید، مثل چه معنایی دارد؟
یعنی هرچه بگویید مثل قرآن نیست مگر اینکه کاملا تقلید کنید. این بیشتر یک درگیری وچالش روانی است که همراه می‌شود با یک گفتمان قوی))
یعنی وقتی قران یه جا میگه اگر همه جمع شوید یک ایه مثله قران هم نمیتوانید بیاورید منظورش این بوده که یه تحدی شبیه لطیفه و جک مطرح کند توجیه تا کجااااااااااااااااا؟

-- بدون نام ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

آقای گنجی واقعا روزه بودی یا فقط در خوردن افطاری با آقای ابوحامد شریک شدی ؟
به هر حال قبول باشه

-- پیمان روشن ضمیر ، Jan 27, 2009 در ساعت 01:30 PM

فقط یک سوال داشتم. این آقای نصر که عرب است و به انگلیسی هم حرف می زند اما بعید می دانم فارسی بداند یا در سطحی که در این مصاحبه آمده بتواند حرف بزند. آقای گنجی هم که بعید می دانم عربی یا انگلیسی اش در این حد باشد که بتواند در چنین سطحی مصاحبه کند. می شود بفرمایند که این مصاحبه چگونه انجام شده و آیا کسی به ترجمه در ضمن مصاحبه و بعدا ترجمه متن به فارسی اقدام می کر ده است. آیا می شود متن به زبان اصلی هم منتشر شود. راستش را بخواهید فکر نمی کردم این نصر ابو حامد این قدر دچار تناقض و دوشخصیتی بودن باشد که به عنوان مومن همه چیز را بدون ذره ای تعقل در مورد قران قبول کند و از طرف دیگر به عنوان محقق قران در نظرش مجموعه از کپی شده از شاعرین قبلی عرب باشد!!!
یک جورایی یا این متن با صاحب اندیشه نمی خورد یا یک جورایی صاحب اندیشه دچار تناقضات وحشتناک است. چرا نباید مومنین محقق باشند خصوصا در برابر کتابی که مخاطبینش را به اندیشه ورزی می خواند و خود را حجت می داند. تکلیف خود محمد چه می شود. اینطوری که می توان به هر چیزی ایمان داشت!
انتشار اصل متن و معلوم کردن مترجم یا فرایند ترجمه بسیار مفید خواهد بود. خصوصا آقا گنجی که مدعی شفافیت هم هستند.
این طور که معلوم است این اقایان می خواهند ابرو را درست کنند می زنند چشم را هم کور کنند؟ چون به نظرشان در قران چیزهایی است که به عقلشان جور در نمی آید پس باید کلام محمد باشد. حالا چرا برای پیامبری که واقعا پیامبر نبوده و وا نمود می کرده خدا با او حرف می زند باید باور داشت!!!!!!

-- احمد ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

گنجی پس از اینکه آن همه ایراد علمی و تاریخی و اخلاقی و ... از قرآن می گیرد می گوید بسیاری از آیات قرآن 200 سال قبل از محمد بوده و ... باز هم می گوید به تجربه نبوی پیامبر صادق معتقد است. ما زبونمون مو در آورد از بس از اقای گنجی پرسیدیم چرا و بر چه اساس باید به تجربه نبوی و صادق بودن محمد معتقد بود؟! در قرآن آمده که این آیات عیناً وحی خدا بر محمد هستند و محمد حق هیچ دخل و تصرفی در ایات ندارد، از طرفی آقای گنجی مدعی است که قرآن وحی خدا نیست بلکه کلام محمد است. این تناقض را چگونه می توان حل کرد. چگونه می توان گفت محمد تجربه نبوی داشته و صادق هم بوده و در قرآن هم گفته اینها عین گفته های خداست و در عین حال گفت که قرآن کلام خدا نیست. آیا منطقی تر نیست که بگوییم محمد در مکه دچار بیماری روحی روانی بوده و فکر می کرده چیزهایی بر او وحی می شود و کلام گذشتگان را به خدا نسبت داده و ... و البته در مدینه فریبکاری و دروغ هم به بیماری روانی محمد اضافه شده است؟!

-- فرشاد ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

- آقاي حسن زضايي شما چرا از آقاي گنجي انتظار داريد به جاي تمركز بر مسائلي كه به دنبال مطرح كردن آن است طبق دلخواه شما عمل كرده و از مسيري كه جتابعالي ديكته مي فرماييد تبعيت كنند. وقتي كسي مشتاق طرح مباحث از مسير خاصي و با منابع خاصي است يعني موضعگيري مشخصي دارد و قالب معيني را براي بحثها مي طلبد تا به هدف خود برسد، پس زحمت طرح و عرضه اين مباحث را خود مي كشد و براي شخص ديگر تكليف معين نمي كند. ضمناً توجه داشته باشيد كاري كه در انديشه زمانه انجام مي شود روزنامه نگاري نيست كه شما برايش دستورالعمل صادر مي كنيد. تيتري كه ايشان انتخاب كرده دقيقاً بيانگر آن چيزي است كه در اين گفتگوي دو طرفه و نه يك طرفه مطرح شده است.

-- سامان ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

اسم این بنده خدا" نصر حامد ابوزید" است نه نصر ابوحامد زید.

-- سید.ا.محمدی موسوی ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

انتشار این متن بعد از انتشار "قرآن محمدی" بی معنی است. یعنی زمانی که آقای گنجی (بزعم خود) کلام آخر را در مورد قرآن بیان داشته و نمی پذیرد که ممکن است (به دلیل زیغ) قرآن را (حداقل در متشابهات) بد فهمیده باشد، آنگاه معنی ندارد که با ما از نظرات کسانی سخن بگوید که مشخصا به همان مشکل خودش مبتلا می باشند. این حرفها هم (به دلیل جوهر فلسفی اش) هیچ دردی از درد بی درمان "جوامع اسلامی" را حل نمی کند.
ایکاش آقای گنجی از ابتدا بعنوان یک پرسشگر (به همانگونه که تخصص کار روزنامه نگاری اش ایجاب می کند) طرح مسئله می کردند، تا فرصتی فراهم می شد، ایرانیان در این زمینه با نظرات دیگر کسانی (غیر روحانیون) نیز آشنا شوند . آنگاه شاید فرصتی فراهم می شد که از طریق قرآن (به دلیل مقبولیتش نزد مسلمانان) به راه حلهایی (اعتقادی)دست پیدا می کردیم که برای حل مشکلات مسلمین بویژه مشکل ما شیعیان "جمکرانی" مفید می گشت . ایشان بعد از انتشار "قرآن محمدی" دیگه آن فرصت و شرایط را هم از بین برده اند که بشود از این مصاحبه ها نتیجه ای گرفت و یا بشود اصلاحاتی را صورت داد.
در عین حال باز در همین مصاحبه هم مشخص است که برخی از سئوالات آقای گنجی از بنیان اشتباه است.
اینکه ایشان فکر کرده "اسلام" دین جدید است ، یکی از آنها است
در حالی "اسلام" دین اول و آخر امت ابراهیم است.
نباید فراموش کرد که "مذهب اسلام" و "مذهب یهود" و "مذهب نصارا" البته با "دین اسلام" فرق دارد. بعلاوه اینکه همین مذاهب هم نزد معتقدان شان شبیه هم نیستند.
"دین نزذ خدا" که "اسلام" باشد، فرق می کند با "مذهب اسلام" که هرکسی آن را به راه و روش آخوندها می رود و یا به طریقه مفتیان و یا صوفیان و یا حتا به سلیقه خودشان . خدا هیچ حجتی برای درستی این مذاهب نفرستاده. آنچه خدا فرستاده (بعنوان رسول و امام) همه در ارتباط با "دین اسلام" است که آن دین همه انبیاء از آدم تا محمد است. دین مردم بر حسب قدرت و موضوعات هویتی تعریف می شود و ربطی هم به "قرآن کلام الله" و یا "تورات کلام الله" و یا انجیل کلام الله" وموضوعات آنها ندارد.
اینها نمونه آن ظرافتهایی است که می شود اشاره کرد که در فهم آقای گنجی از متون الهی از آنها گم است.

-- حسبن میرمبینی ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

لطفا خوانندگان این صفحه مرا در پاسخ این سوال یاری دهند :
اگر قرآن متنی تاریخی و معروض خطا و تناقض است چرا پیامبر به کتابت وحی اصرار داشت ؟
بنا بر این مدعا بهتر نبود پیامبر فقط به قرائت اکتفا کرده و کاتبین را از نگارش بر حذر می داست تا از کژ فهمی آیندگان جلوگیری شود ؟
وانگهی پس بیان احکام و حقایق خلقت(مراحل تکوینی) از چه رو بود ( پیامبر احساس نمی کرد بنا بر فرض با مشخص شدن عدم صدق این گزاره ها اساس ایمان به خطر می افتد ؟ )

-- احسان ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

گفتگوي جالبي بود. سپاسگزارم. به نظرم فهم پاسخ‌هاي ابوزيد نيز منوط به درك گفتمان يا نزديكي به افق حاكم بر انديشه‌هاي اوست. برخي از دوستان كه در گفتمان‌هاي متفاوتي مي‌زيند پاسخ‌هاي وي را توجيه تلقي مي‌كنند. بهتر مي‌بود آقاي گنجي به جاي مقدمه‌اي كه دال بر مومن بودن هر دوي آنهاست مقدمه‌اي مبتني بر وام‌گيري ابوزيد از فوكو و بناي انديشه‌اش بر گفتمان قدرت و لاجرم اسلام را به مثابه تمدني مبتني بر قدرت دانستن مي‌نوشت تا پاسخ‌هاي ارائه شده روشنتر مي‌شد. تفكيك ميان كلام و فلسفه و سياست تفكيك مناسبي است.

-- صوفيان ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
سرانجام، عاقبت کسانی که در قرن 21 از آوردن سه سطر همانند یکی از کوچک ترین سوره ‏های قرآن عاجزند این شد که ادعا کنند فلان نویسنده انگلیسی ادعا کرده برخی سوره ها 200 ‏سال قبل از رسول خدا (ص) در بین اعراب رایج بوده است. به چه دلیل؟ کدام سوره ها؟ آیا اصلا ‏چنین چیزی را به طور علمی می توان اثبات کرد. اگر می توان چرا در بین تهمتهای عجیب ‏عرب جاهلی به رسول خدا، تهمت سرقت علمی وجود نداشت. ‏
گفتنی است سوره های مکی اغلب مبدأ و معاد را مطرح می کنند که با عقاید بت پرستان عصر ‏جاهلیت سازگار نبوده است. بعلاوه، سوره های قرآن ابدا تخیلی نیست و این با فضای شعر ‏شاعران ناسازگار است. در ضمن اگر چنین بود چرا اعراب جاهلی سوره های ادعایی را قبل از ‏نزول به رخ پیامبر نکشیدند؟ ‏
عجیب تر این که برخی این ادعاهای غیر مستند را می پذیرند و بر اساس آن حکم می کنند. ‏برخی به اسم امرء القیس حساس شده اند. اشعار ادعایی او را که در آن برخی عبارات قرآنی ‏تضمین شده است، به رخ ما می کشند. بنده دو نقد روی این اشعار در مقاله قبلی فرستادم که ‏دومی تا این لحظه هنوز منتشر نشده است. اما خلاصه اش این است که این اشعار در هیچ یک ‏از دیوانهای او یافت نمی شود. اما اگر واقعیت هم داشته باشد، در حد چند عبارت از حدود ده ‏آیه قرآن است. قرآن 6226 آیه دیگر هم دارد آنها را چه می کنید؟ تازه اشعار ادعایی امرء القیس ‏پراکنده اند و انسجام یک سوره را ندارند که کمترین حد تحدی قرآن است. بگذریم که در فضای ‏تخیل شاعرانه ایراد شده اند و از قوام محتوایی قرآن هم برخوردار نیستند.‏
به آنها که عربی می دانند پیشنهاد می کنم شعر "أنا منْ قومٍ كرامٍ يطعمونَ الطيباتِ" ‏را در گوگل بجویند. نقدی مفصل و حاوی 21 استدلال در نقد اشعار ادعایی امرء القیس ‏خواهند دید. در ضمن نسخه ذخیره شده گوگل را بیاورید.‏
خادم کوچک قرآن مجید 9 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

- خوشبختانه آقاي ميرمبيني و نكونام هم پذيرفته اند كه نبايد از قرآن انتظاري بيش از حد آن داشت زيرا از يك طرف مقيد به شرايط فرهنگي و اجتماعي جامعه عرب در 1400 سال پيش بوده و ازطرف ديگر يك كتاب مدون جهت ارائه بنياني علوم انساني و ... نيست بلكه بخشهاي متفاوت آن در ارتباط با شان نزول خود معنا دارند و به هيچ عنوان نبايد از آيات قرآن انتظار استخراج احكام هميشگي، لايتغير و جهانشمول را داشت.
اشكال بسياربسياربسيار اساسي اين است كه سخنگويان دين كه بر افكار عامه مردم مسلمان حكومت مي كنند و در حاكميت كشورها دخالت دارند به خصوص در ايران كه حكومت مطلقه فقيه در آن حاكم است اين مطالب را قبول ندارند و مي گويند احكام قرآن دائمي و مقدس است و احكام فقهي ضد انساني خود را برتر از هر قانون بشري به شمار مي آورند
و در حد امكان به اجرا مي گذارند.
قاعدتاً شما هم بايد با ما همصدا شويد كه آقايان فقها! لطفاً اجازه دهيد قوانين جامعه بر اساس خرد و معرفت انساني تدوين شود نه آن احكامي كه دوره اجراي آنها مربوط به صدر اسلام است.

-- سامان ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

آقای لطیفی عزیز
شما دارید بیش از حد روی پاسخ گویی به تحدّی قرآن مانور می دهید در حالیکه بارها به این تحدّی پاسخ های خوب داده شده است. دوست عزیز، شما پیش فرض هایی را برای خود انتخاب کرده اید و مدام آنها در پوشش استدلال تکرار می کنید بدون آنکه به اشکالات عمده این پیش فرض ها کمترین توجهی بنمایید. شما متأسفانه از بالادست و با غروری خاص به دیگر دوستان نگاه می کنید غافل از اینکه تکبر، مرکبی است که سوارش را بی شک به زمین می زند حتی اگر تکبر دینی باشد.
شما مدام روی تحدّی قرآن و اینکه تاکنون کسی به آن پاسخ نداده پافشاری می کنید و متأسفانه این رویه (که به نظر بنده غیر علمی است) باعث شده است هر شاهدی که دیگر دوستان از باب مثال برای پاسخ گویی به تحدّی قرآن از تاریخ بیاورند، فقط به سادگی آنرا نادیده می گیرید. من نمی دانم آیا این رویه واقعاً برای شما رضایت بخش است که با کتمان حقایق بخواهید نظریه خویش را به اثبات برسانید؟
تصور می کنم برخی دوستان فکر می کنند که خداوند از اندیشه بندگانش به هراس می افتد و در واقع هراس خود را هراس خدا فرض می کنند و این البته یکی از نتایج سوار شدن بر آن اسب غرور کاذب است.
قرآن در یکجا به عنوان تحدّی، آیه طلب کرده است، یکجا سوره و یکجا کتاب. شما می فرماید حد تحدّی سوره است. با اینکه این ادعا با آنچه در قرآن است همخوانی ندارد و معیاری من درآوردی به نظر میرسد اما می پذیریم و حد تحدّی را سوره قرار می دهیم. گفتیم در همان عصر پیامبر چند نفر ادعای نبوت کردند و سوره هایی هم جعل کردند. برخی دوستان گفتند محتوایشان چرند است. گفتیم چند سال پیش از باب پاسخ گویی کامل به تحدّی قرآن، کتاب کاملی مشتمل بر 77 سوره و با نام "الفرقان الحق" منتشر شده است. گفتند این که کتاب نازل شده از سوی CIA است و مربوط به دو سال پیش است، جدید چی دارید.
بالاخره حرف حساب دوستان مشخص نیست. هر چه می گوییم چیز دیگری را پیش می کشند بدون ملاحظه اینکه قبلاً چه ادعایی کرده بودند و از طرف مقابل دقیقاً چه خواسته بودند.
بنابراین تصمیم گرفتم دو سوره (یکی به عربی و دیگری به فارسی) نازل! کنم تا دیگر نفرمایند آوردن سوره ای مثل سوره های قرآن کار حضرت فیل است.
1) سوره "یوم الله" به عربی
"بسم الله الرحمن الرحیم
ان الذین کفروا من المومنین لفی خسر مبین. انا ارسلنا الاحمد بالبینات و القرآن العظیم. ثم الذین یسمون مسلمین فی کتاب الله الاخر کذبوا بایاتنا الکبری و الامام المبین. هم فی یوم الله سماعون لنبی و لکن اکثرهم کانوا فاسقین. الا ان لهم فی الاخره حریق و سعیر. الا الذین کانوا خاشعین من امر الله العظیم. فویل للذین کذبوا او یکذبون امام الکریم و کان النبی علی المومنین نذیر و شهید. ثم الذین کانوا من اهل القرآن کفروا و کانوا من الشاهدین. ان اهل القرآن هم مع الدین اتاهم التورات و الانجیل و هم جمیعاً من اهل الکتاب. ذلک القرآن کتاب من الکتب و لکن ختم الله الدین به. یا اهل الارض ائنکم تنظرون الی السماء لامر جدید. الا ساء ما تحکمون فی الدین. ان الامر مختوم عند الله بالقران و التسلیم الی الحق المبین. یا اهل الارض ینظروا یوم ینادوکم الی الله و انتم فی المنام مسکرون. انا کتبنا لکم القتل و الفتنه و الجوع و الزلزال و الامراض الموحشه و کان امر الله مقضیاً. الا ان الساعه قریب و لکن اکثرکم لاعبین."
2) سوره "مسلمانان" به فارسی
"به نام بخشاینده بخشایشگر
هان ای اهل ایمان، ندا دهنده ای از میان خودتان شما را از عذابی نزدیک هشدار می دهد. روزی که نبیتان و انبیای پیش وعده کردند فرا رویتان است و شما چنان در خوابید که مردگان در گور. آگاه باشید که فرمان پیامبرتان در روز خدا حق بود و وای بر کسانی که فرمان خدا را چنان فراموش کردند که انگار امری از آسمان نیامده بود. ای اهل قرآن، به کدام دستاویز، کتاب را چنان می خوانید که انگار جز به آن مأمور نیستید. خداوند کسانی از شما را که قرآن را وسیله گمراهی قرار دادند و به امر روشن به مخالف برخاستند و در زمین فساد کردند، نخواهد بخشید. ای اهل قرآن، کتاب شما کتابی از میان کتاب ها ست که خداوند به آن امر دین را مختوم کرد و شما به تحقیق از اهل کتاب هستید. پس در دین خود غلو مکنید و در آیات خدا در بیکرانه آسمان اندیشه کنید. وای بر کسانی که کتاب را چنان می خوانند که بیزاری بندگان را سبب می گردد. ای اهل زمین، روزی نزدیک را در انتظار بنشینید که وعده خدا در زمین تحقق یابد و آنکه باور نداشت گوید کاش من خاک بودم. آگاه باشید که قیام شما همچون قیامت شماست و آن روزی است که زمین به غیر آن تبدیل شود، و وعده خداوند خلاف نخواهد شد"
فعلاً خود سوره ها را داشته باشید تا اگر لازم شد "تأویل" و "تفسیرش" را هم برایتان کامنت بگذارم.
فقط از دوستان خواهشمندم نفرمایند اشکال صرف و نحوی دارد یا اینکه چرند است. بنده عرب نیستم و احتمالاً این سوره های "جعلی" پر از اشکالات صرفی و نحوی است اما این اشکالات، نقصی بر این سوره ها و پاسخ به تحدّی وارد نمی کند زیرا اولاً این اشکالات صرف و نحوی را می توان بر طرف کرد. ثانیاً خود قرآن ادعا کرده است اگر همه جن و انس به یکدیگر کمک کنند نمی توانند مانند قرآن بیاورند یعنی از نظر قرآن اینکه شما و کسان دیگری که به عربی واردترند به بنده کمک نمایید تا اشکالات ادبی و غیر ادبی این آیات جعلی برطرف شود، مشکلی برای پاسخ به تحدّی ایجاد نمی کند.
در ضمن محتوای این سوره ها اصلاً چرند نیست. اگر لازم شد سوره هایم را برای دوستان، تفسیر خواهم کرد.

-- کامران ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله. سروش زودتر از شما به اين نتايج رسيد. در تجديد تجربه‌ي اعتزال. ابوزيد يك سني است و اگر به نگاه اشعري و معتزلي تمسك بجويد و كاري به امامان معصوم نداشته باشد حرفي نيست، اما آقاي گنجي شما در اين پارادايم سني‌مآبانه چه مي‌كنيد؟ نكند منكر امامان معصوم هم شده‌ايد؟

-- صدرا ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

سلام!
صحبتی درباره معنای متن ندارم و شاید هم بیهوده باشد که آبی بر این سیل افاضات بیافزاییم!
هر آدمی گاهی آرزوهای محقق شده نسلی می شود..که خودشان به هر دلیلی نتوانسته اندش! و خب گنجی دارد چنین می شود...قصد شبیه سازی و هیوم پردازی ندارم...اما واقعا می خواستیم کسی را که تعارف نداشته باشد با عقلش...گنجی جزء آن اولین هایی است که در دریای سرد تعقل شیرچه زده است و به جای بازی بازی کردن آب پاچیدن یه سر و سینه و تا زانو رفتن و برگشتم و در آفتاب سوزان سنت پوست تعصب را برنزه کردن دارد یاد می دهد به ما که چه طور با شنا کردن گرممان شود ...به هر حال هر بار خواندن متنی از ایشان برای من که مخاطبی عامم لذتی از معرفت دارد و برای مخاطب خاص هم حداقل اگر بداند این ها را شعفی از جرات..

-- لعنتی ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

هرچند تا حالا جواب نگرفته ایم
اما باز میپرسیم:
اقای گنجی هدف شما چیست؟
اگر میگویید قران کلام محمدست ایا پیامبر دروغگوست که میگوید کلام خداست؟
نمیدانم این تشنه نگه داشتن خواننده از چیست؟

-- محمدرضا ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

با آرائ نصر حامد ابوزید، سروش، مجتهد شبستری و... در خصوص قرآن به نظر می رسد که جامعه اسلامی در حال تجربه یک رفورماسیون است. رفورمی که متن و به تبع آن شریعت را از محوریت اسلام خارج خواهد کرد. امید آنکه این حرکت هزینه زیادی بر مسلمانان تحمیل نکند.

-- علی ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

سامان گرامی،
من مگر کدامین ابزار قدرت را دارم که اراده کرده باشم چیزی را برای اقای گنجی دیکته کنم؟ نوشته من جز یک "یادآوری" مگر چیز دیگری در برداشت؟ حدس قوی می زنم اگر سخن من در گفتمان آزادی خوانده می شد هرگز این مفهومی که شما برداشت کردید به ذهن خطور نمی کرد. از شما که به نمایندگی از زمانه و اقای گنجی نیز رهنمود می دهید، مایلم بپرسم ایا به نظر شما ما انسانهای بی قدرت حق نداریم در سایت زمانه چیزی را به یکدیگر "یادآور" شویم؟
بر مبنای سخنانی که اینجا ایراد فرموده اید، به نظرم در اندیشه شما میان مقوله دعوت به پژوهشگری ازاد از روابط قوا که چیزی جز دعوت به حق گفتن و حق شنیدن و دعوت به مکالمه ازاد نیست و مقوله تزویر و دورنگی و کلاً هر آنچه که به نام "دیکته" کردن خوانده می شود، فرقی نیست. در حالی که به نظر من این دو مقوله کاملا متفاوتند: مقوله اول، معنایی/معناهایی در دیسکورس ازادی است و دومی گویای وجود گفتمان قدرت است.
البته باز امیدوارم این نوشته را با حسن نیت بخوانید و دو باره نگویید حسن رضایی ِ قصد دیکته کردن گفتمان ازادی را بر سامان محترم دارد!
شاد وازاد باشید

-- حسن رضایی ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM


آقایان لطیفی و نکونام
خواهش می کنم که کمی خلاصه تر بنویسید. شما تقریبا تنها کسانی هستید که نظری مخالف گنجی و مطابق با درک سنتی از اسلام دارید و خواندن کامنتهای شما از این نظر مفید است. اما همانطور که پیش از این گفتم آنقدر طولانی می نویسید و اطناب کلام دارید که کامنتهای شما از اصل مطلب گنجی هم طولانی تر است. نمی دانم این فرهنگ حوزوی است یا فضل فروشی مکتب خانه ای که گمان می کنید هر چه بیشتر روده درازی کنید محتوای بیشتری در چنته دارید؟ همانطور که پیشتر گفتم خلاصه تر بنویسید که دیگران رغبتی به خواندن مطالب شا داشته باشند و گرنه خود به خود از روند بحث حذف می شوید و این نقض غرض است.

-- بهمن ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

سامان عزیز
اینکه گفتی را از کجای سخن من دریافت کردی؟
نظر من این است برای رفع مشکلات موجود ما چاره ای نداریم که باز به همین قرآن چنگ بزنیم. ما باید با تفسیر و تدبر در معانی روحانی قرآن و شناخت نشانه های (آیات و قصص) قرآن و توجیه عقلانی آنها به زبان رایج زمان خودمان راه حلی برای رفع مشکلات دینی و اجتماعی خود فراهم کنیم.
آنچه سد راه ما است همانا آخوندها (روحانیون) و شرکای شان (روشنفکران و فلاسفه دینی) می باشند.
در مورد احکام قرآن بگذارید من یک حقیقت مهمتری را برای شما فاش کنم.
به دلیل اینکه خواندن قرآن و تدبر و تفسیر آن در انحصار هیچ گروه خاصی نیست(به دلیل آیات خود قرآن) و تفسیرات نیز متفاوت است (و امامی هم نیست که آنها را برای ما شیعیان توضیح دهد) اصلا هیچ یک از احکام قرآن قابل اجرا نیست.
این مطلب را خود آقایان روحانیون هم می دانند. مسئله اینجا است که روحانیون و شرکاء شان (که از این وضع سود می برند) اینقدر شبهه می کنند تا نکته اصلی گم شود و هیچ کس نتواند به اصل ماجرا پی ببرد.


-- حسبن میرمبینی ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
مجله صباح در بهار و تابستان 1381، شماره 2 و 3، با مرحوم آیت الله محمدهادی معرفت استاد ‏برجسته فقه، تفسیر و علوم قرآن در حوزه علمیه قم گفت وگویی انجام داده است که مطالعه آن ‏مفید است. متن کامل در سایت حوزه نت هست اما گزیده مصاحبه چنین است:‏
‏ چرا صحابه که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را درک کرده بودند، در قرائتشان، اختلاف ‏دارند؟ ‏
مسأله قرائات و اختلاف در آن، به اجتهاد قُراء مرتبط میشود; یعنی این نظر آنها است و استناد ‏به نقل نیست. ... به جز عاصم که مدرکش اجتهاد نیست، بلکه نقل است. معنای اجتهاد این است ‏که همه قُراء قبول دارند آنچه بر پیغمبر نازل شده، نصّ واحد است. امام صادق(علیه السلام)نیز ‏فرمود: «القرآن واحدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ الواحد و إنّما الإختلاف مِنْ قِبِل الرّواة».‏
اختلاف قُراء در این مسأله بوده است که یکی از آنها میگفت آن نصّی که بر پیغمبر نازل شده ‏است، به نظر من این مطلب است و دلیل هم میآورد. این همان اجتهاد است. ...‏
ما در اینجا مُخطّئه هستیم و میگوییم که قاعدتاً یکی از آنها اشتباه میکند و چه بسا هر دو نیز ‏اشتباه کرده باشند و این را قبول نداریم که هر دو صحیح باشند; زیرا حکم الهی و آنچه بر ‏پیغمبر نازل شده است، بیشتر از یکی نیست. دلیل آن، این است که مثلا کسی این آیه را چنین ‏میخواند: (فَالْیَوْمَ نُنَحِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً). از او پرسیدند: که چرا آیه را چنین ‏میخوانی؟ گفت: بدن مرده که نجات پیدا نمیکند. پس نمیتواند آنچه از خدا نازل شده است، ‏‏«نُنَجِّیکَ» باشد و باید «نُنَحِّیکَ» باشد; یعنی بدنت را کنار میزنیم; زیرا نجات از آنِ احیا است. ‏پس اختلافات قُرّاء ناشی از اجتهاد شخصی آنهاست و حاکی از تعدّد الفاظ نازله نیست; زیرا هیچ ‏کدام از آنها، به نقل استناد نکرده اند، بلکه به عقل و نظر استناد کرده اند.‏
با توجه به اینکه الفاظ، ساخته بشر بوده و بشر همیشه از قالب محسوسات، استفاده کرده است و ‏معنای آن و توان الفاظ نیز محدود است، چگونه وحی که دامنه ای بسیار فراتر از اندیشه بشری ‏دارد، در این قالبها می گنجد؟
خود قرآن میگوید: (فَاِنَما یَسَّرناهُ بلسانِکْ لَعلّهم یَتَذکَرون)([1]) معنای آیه این است که ما قرآن را ‏با زبانی سهل و ساده و زبانی که تو با مردم سخن میگویی، فرستادیم تا مردم از آن بهره بگیرند. ... ‏قرآن خود میفرماید: (وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُول اِلا بلسان قُوْمِه);([2]) ولی فرض این است که آیا شرع ‏هنگامی که با مردم سخن میگوید، به گونه ای با آنها سخن میگوید که برای آنها مفهوم باشد یا ‏نامفهوم؟ به یقین، مقتضای حکمت این است که به گونه ای سخن بگوید که برای آنها مفهوم ‏باشد. این پرسش به معارف عالیه مربوط میشود نه کل ابعاد شریعت.‏
شریعت چند بُعد دارد; یک بُعد آن، احکام و تکالیف است و بُعد دیگر آن، حِکَم و امثال است و ‏یک بُعد به نام معارف دارد. این پرسش به بعد معارف مربوط است، آن جایی که از ماورای غیب ‏سخن میگوید. ما قبول داریم وقتی به اینجا میرسد، سراغ الفاظ میرود; چون قرآن تعهد کرده ‏است با زبان مردم و (بلسان عربی مبین)([3]) سخن بگوید. در اینجا به سراغ الفاظی میآید که ‏عرب آنها را بر اساس نیاز خودش و برای معانی ای که سطح آن پایین است، وضع کرده است. ‏چگونه قرآن، آن معانی عالیه را در این الفاظ سطح پایین به کار میبرد؟
ابن رشد اندلسی([4]) میگوید: «قرآن وقتی با مردم درباره مطالب خیلی بالا سخن میگوید، چنان ‏زیبا و شیوا بیان میکند که میفهمند و این یکی از اعجازهای قرآن است.» او مثالی می آورد و ‏میگوید: اگر از یک حکیم، فیلسوف یا یک متکلم بپرسند: «خدا چیست؟» او به سراغ اصطلاحات ‏خودش میرود; چون در عرفِ عام، لفظی نداریم که معرف خداوند ـ آن گونه که هست ـ باشد. ‏پس خواهد گفت: نه مرکب بُوَد و جسم، نه مرئی، نه محل. ابن رشد اندلسی میگوید: حکیم برای ‏شناساندن خدا، بیست و پنج تا «لا» کنار هم میگذارد و میگوید: خدا این است. اگر بنا بود منطق ‏فلاسفه این باشد، عرفِ عام چیزی را که مساوی با بیست و پنج «لا»، است، عدم محض تلقی ‏میکرد. همین سؤال را از قرآن کرده اند که فرموده است: (اللّه نور السموات و الارض...)([5]) با ‏یک تشبیه، خدا را معرفی کرده و کاملا دقیق است. همانگونه که روشنی همه چیز از نور است، ‏هستی همه چیز از خداست. همانگونه که روشنی نور از خود نور است، هستی خدا نیز از خودش ‏است و بدین ترتیب در قرآن، بلندترین معانی با تشبیهی زیبا ترسیم شده است.‏
زبان قرآن، گفتاری است یا نوشتاری؟ چرا؟
زبان قرآن، زبان گفتاری است نه نوشتاری. زبان گفتاری و نوشتاری هر کدام ویژگیهایی دارند که ‏چند ویژگی را برمیشمارم تا معلوم شود زبان قرآن، گفتاری است نه نوشتاری.‏
در زبان گفتاری، متکلم بیشتر بر قراین حاضر در مجلس و ذهنیات مخاطب تکیه میکند و بعد ‏سخن خود را میگوید; یعنی متکلم، محیط و شنوندگان و... را در نظر میگیرد و روی همان مبنا ‏سخن میگوید. بر خلاف آن در زبان نوشتاری، کسی که چیزی مینویسد، باید تمام قراینی را که ‏در فهم کلام اراده کرده است، در خود کلام و نوشته بیاورد. مسأله اصلی در نوشتار، سیاق است. ‏نهج البلاغه یک نوشته و کتاب گفتاری است; یعنی سخنان حضرت علی(علیه السلام) را در ‏مناسبتهای مختلف جمع آوری کرده اند. قرآن هم اینگونه است; یعنی گفته هایی است که در ‏شرایط و مکانهای به خصوص بیان شده است. به همین دلیل، برای تفسیر قرآن و فهم آن باید به ‏اسباب نزول مراجعه کنیم. اگر نوشتاری بود، میبایست خود آن قراین و ویژگیهای دیگری که بین ‏دو مقوله وجود دارد، در نوشته ذکر میشد. پس شما باید به قرآن به عنوان زبان گفتاری نگاه ‏کنید، نه نوشتاری.‏
آیا آیات متشابه قرآن که فهم آن برای همگان ممکن نیست، به بی ضابطگی فهم دینی نمی ‏انجامد؟
اساساً این پرسش مطرح است که چرا در قرآن آیات متشابه وجود دارد. خود قرآن میگوید: این ‏کار، دست آویزی میشود برای اهل زیغ. متشابهات در قرآن دو گونه هستند:‏
‏1 ـ متشابهات بالعرض که قبلا متشابه نبوده است. اکثریت آیات متشابه را اینگونه آیات تشکیل ‏میدهند.‏
‏2ـ تشابه اصلی دارد که خیلی کم است; یعنی در بین 6236 آیهی قرآن، از 200 آیه تجاوز ‏نمیکند. علّت این تشابه اصلی، همان بلندی معنا و کوتاهی لفظ است. در اینجا قرآن از راه ‏استعاره، کنایه و تشبیه وارد شده است; مثل آیه نور.([6]) در این آیه تشبیه به کار رفته است. ‏ممکن است یک اهل زیغی بگوید: خدا همان نور است. تشابهات عرضی مثل آیات (وجه اللّه)، ‏‏(یداللّه)،(الرحمن علی العرش استوی) و.. است. اینها در اصل، آیات متشابه نبوده، بلکه به همین ‏معنای استعاره ای در لغت به کار رفته است. استوی در لغت عرب به معنای استیلا بوده است; ‏‏(قد استوی بشرٌ علی العرش.) در اینجا استوی به معنای جَلَسَ نیست; بلکه به معنای سلطه پیدا ‏کردن است.‏
زمخشری در «کشاف» در ذیل آیهی (وجوهٌ یومئذ ناضره)([7]) مینویسد: من خودم در یکی از ‏کوچه های مکه از یک دخترک روستایی شنیدم که در حال گدایی میگفت: «عُیُیْنَتی نُوَیْضَرَةٌ الی ‏الله و الیکم»; یعنی این چشمکان ریز من، به خدا و شما مردم دوخته شده است. این دخترک از ‏این چشم دوختن، چشمداشت را اراده کرده است، نه ابصار و دیدن را. بعد زمخشری خطاب به ‏اشعریها میگوید: آیا شما وقتی که این سخن را از این کودک میشنوید، به جز معنای ‏چشمداشت، معنای دیگری میفهمید؟ چه طور وقتی که قرآن این واژه را به کار میبرد، آن را به ‏معنای دیدن معنا میکنید؟ پس میگوید: شما تشابه را بر آیه تحمیل کرده اید. در مورد متشابه ‏اصلی هم، قرآن کم نگذاشته است و اهل دقت میفهمند که این تشبیه است; زیرا نخواسته که ‏بگوید خداوند حقیقتاً نور است.‏
آیا قرآن صامت است؟
این فرمایش که بعضی از آقایان میفرمایند قرآن صامت است و شما باید به آن نطق بدهید، از ‏سخنانی است که در کلمات حضرت علی(علیه السلام) هم آمده است. حضرت علی(علیه ‏السلام)درباره قرآن میفرماید: «فاستنطقوه فانه لاینطق.» معنایی که حضرت امیر قصد کرده است، ‏با معنای موردنظر آقایان، زمین تا آسمان فرق دارد. این آقایان بر همان مبنا که نصوص دینی ‏مفهوم ندارد و این شخص است که به آن مفهوم میدهد، نظر میدهند. البته خود این سخن جای ‏بحث دارد که چه نوع مغالطه ای است و از کجا آب میخورد. معنای سخن حضرت این است که ‏قرآن دارای یک سطحی است، ولی حقیقت قرآن به سطح آن نیست. اینکه پیامبر اکرم تأکید ‏فرمودند: «ما فی القرآن آیه الا و له ظهر و بطن» حساب داشته است. چرا من و شما سالهای سال ‏دنبال این نرفتیم که بدانیم بطن یعنی چه؟ این بطن چه چیزی است که پیغمبر بر روی آن ‏تأکید داشته است؟
فضیل بن یسار از حضرت باقر(علیه السلام) سؤال میکند: اینکه پیامبر فرموده «ما فی القرآن آیه ‏الا و له ظهرٌ و بطن» یعنی چه؟ حضرت میفرماید: «ظهره تنزیله و بطنه تأویله». همان فرقی که ‏بین ظهر و بطن است، بین تنزیل و تأویل هم هست. هر آیه ای در قرآن، پیامی دارد، حتّی آیاتی ‏که داستان و... است. البته آن پیامها در قرآن نهفته است و ما باید آن مثال را از قرآن بیرون ‏بکشیم.‏
مثالی میزنیم: خداوند به مشرکان که درباره اصل رسالت بشر شک داشتند، میفرماید: (و ما ارسلنا ‏من قبلک الا رجالا نوحی الیهم);([8]) یعنی پیش از این هم پیامبرانی بودند. بعد میفرماید: ‏‏(فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون); از اهل کتاب بپرسید. شکی نیست که مشرک بودن ‏دخالتی در مفهوم آیه ندارد، بلکه جاهل بودن آنان سبب شده است خدا، آنان را به مراجعه به ‏اهل ذکر فراخواند; زیرا اگر از یک مرجع بپرسیم: چرا باید به مرجع تقلید رجوع کرد؟ میگوید: ‏لقوله تعالی (فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون). این فقیه روی نص آیه به این مسأله استناد ‏میکند. پس سخن اصلی این است که یک مفهوم عام و کلی از بطن آیه بیرون بکشید تا پیام کلی ‏و جاودانه آن را به دست آورید. امام باقر(علیه السلام)میفرماید: «اگر اعتبار به ظاهر قرآن بود، ‏قرآن امروز مرده بود»; یعنی باید با روشهای مناسب، پیام زلال هر آیه را پیدا کنیم.‏
پی نوشتها
‏[1] . دخان، 58.‏
‏[2] . ابراهیم، 4.‏
‏[3] . شعرا، 195.‏
‏[4]. الکشف من مناهج الاول لابن رشد، صص 89، 96، 97 و 107.‏
‏[5] . نور، 35.‏
‏[6] . نور، 35: (الله نور السموات و الارض مثل نور...).‏
‏[7] . قیامت، 22.‏
‏[8] . نحل، 43.‏

خادم کوچک قرآن مجید 9 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 28, 2009 در ساعت 01:30 PM

علم و دانش در حال پیشرفت هر چه سریعتر و عده ای که خود را روشنفکر میدانند هنوز درگیر و اندر خم معنای خطوطی هستند ک نه نویسنده اش معلوم است و نه سودش برای بشر امروزی.

-- اسی ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

آقای محمد رضا این سوال را مانند شما خیلی های دیگر هم پرسیده اند و جوابی نگرفته اند. این سوال فقط مربوط به طرفداران کلام الله بودن قران هم نمی شود بلکه مخالفین قران که سعی می کنند از آقای گنجی دفاع جانانه بکنند هم این سوال را گهگاهی پرسیده اند و بی جواب مانده اند. سوال ساده ای است که هر کودکی هم متوجه می شود.
اگر قران کلام خدا نیست پس محمد یا شیاد بوده یا مجنون؟ از آدم شیاد یا مجنون چیزی جز تخریب و نابودی بر نمی آید. محمد در نهایت باید که هیتلر یا چنگیز خان می شد نه آنکه تمدن عظیمی از دل نهضتش بجوشد. امروز اسلام به خاری و سقوط گرفتار شده پس بدیهی است که اسلام باید پاسخگو باشد. باید تمام کاسه کوزه ها سر اسلام شکسته شود. آن زمان که ما نظامیه های بغداد می داشتیم که کتابخانه اش به طول یک خیابان بود غرب دچار طاعون و وبا و جنگهای مذهبی بود. چطور می شود قران فقط عقلانیت دینی را تبلیغ کرده باشد اما از دلش منجمین و ریاضی دانها و مردم شناسان و شیمی دانها برایند . هنوز بسیارند کلمات علمی که از عربی و فارسی گرفته شده اند. توجه مسلمانان به دنیا و تجارت منجر به پیدایش اولین جهانی شدن تجارت گردید. این محصول عقلانیتی بود که توجه به جهان مادی را تشویق می کند.

یک جمله از این طرفداران یونیورسال بودن حقوق بشر که بیانیه حقوق بشر قرانشان شده در مورد کشتار فلسطینیان توسط اسراییل نشنیدیم . ای عجب!!! فلسطینی ها جزو این یونیورس نیستند؟
به هر حال فکر نمی کنم صحبت های آقای گنجی انقلابی در فرهنگ و اندیشه ایرانی اسلامی (یا ضد اسلامی) تعداد قابل توجهی از مردم ایجاد کرده باشد.
مردم از نظام و احتمالا از اسلام تا حدودی سر خورده اند. آنها که دنبال تحقیق نیستند اصلا به این نوشته ها هم توجهی نمی کنند. آنها که اهل تحقیق هستند به راحتی تن به هر ایده ای که تناقض آمیز باشد (چه له یا علیه) و از جانب کسی باشد که در این وادی تخصص لازم را ندارد نمی دهند. امروز دیگر با یک سده پیش که مستشرقین غربی و اخونده های حوزوی برای ما تاریخمان و متون دینیمان را تعبیر و تفسیر می کردند فرق می کند. امروز هزارن کتاب در مورد تاریخ اسلام ایران و هزاران کتاب در مورد قران نوشته شده نیازی نیست که به کتب اوایل قرن بیستم مانند آقای گنجی مراجعه شود تا با استناد به مستشرقین غربی چیزی در مورد اسلام کشف شود!

اما انها که به دفاع غیر محققانه از عقاید از قبل شکل گرفته خود مشغولند (چه له یا علیه) نوشته های گنجی را غنیمت شمرده همان حرفهای قبلی خود را له یا علیه قران می زنند. عده ای به تفسیرهای سنیتی و حوزوی مراجعه می کنند و عده ای هم گفتمان های مستشرقین غربی را تکرار. مقایسه که می کنی می بینی نه بویی از تخصص در ادبیات و تاریخ اسلام می آید نه هیچ طرف به یک پژوهش مستقل تاریخ شناسی و مردم شناسی درست حسابی استناد می کند.

-- احمد ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

جناب محمد رضا
سوال شما از يك مشكل اساسي رنج مي برد، و آن به دقت نخواندن همين مقاله ها، و انتظار دريافت پاسخ در مقاله اي جداگانه و براي شخص شماست. مي گوييد اگر قرآن را سخن پيامبر فرض كنيم، او را دروغگو خوانده ايم، چرا كه خود مي گويد اين سخن خداست. من سوالم كاملا برعكس سوال شماست؛ اگر مي توان بعضي آيات قرآن كه با علم و فلسفه يا با ديگر آيات تعارض دارند را تاويل كرد و معناي تازه بخشيد، چرا نتوان درباره ديگر آيات تاويل كرد و مثلا جايي كه به صراحت مي گويد قرآن سخن خداست- كه هيچ جاي قرآن نيز به اين صراحت نيامده- تاويل كرد و اين آيه را به حساب درك مخاطبان آن زمان پيامبر كه افكارشان پر از نيروهاي غيبي و تصوراتي از خدايان و... بود، گذاشت؟ اين نكته نيز قابل توجه است كه سخن پيامبر بودن قرآن بسيار خردپذير تر است و انسان امروز كه ذهنش از آن تصورات موهوم خاليست، بهتر مي تواند بپذيرد و به معنوي شده جامعه كمك بيشتري مي كند.
اما هدف، هدف كساني كه با سخن خدا بودن قرآن مخالفند، اين است كه بسياري از برساخته هاي فقها و علماي سنتي، بر اساس ظاهر آيات است و اگر ظاهر آيات از آن خدا باشد، حرف آنان صحيح است و قتل مرتد، كنار آمدن با برده داري، زدن زنان و... را بايد امروزه انجام داد و تا به حال نيز از دستور خدا سر پيچي كرده ايم. البته اين نكته حائز اهميت است كه فقها و مفسرين، بعضي آيات را خود تفسير و تاويل مي كنند، در واقع معناي تازه به آن مي بخشند، اين يك تناقض آشكار است، چرا كه اگر بتوان بعضي آيات كه مطابق ميل ما (مفسرين) نبود را تاويل كرد، در موارد ديگر هم مي توان اين كار را كرد. شما چرا به علامه طباطباعي نمي گوييد تاويل شما باعث دروغگو يا نادان جلوه دادن خدا مي شود؟

-- علي ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

محمد رضای گرامی
آیا شما تشنه دانستن نظر شخصی گنجی هستید؟ این موضوع چه نفعی برای شما دارد ؟
متاسفانه در طول تاریخ کشور عزیزمان بزرگان متعددی بدلیل ابراز صریح عقایدشان تکفیر شده و بقتل رسیده اند چون عقاید خود را صادقانه بیان کردند . زکریای رازی - کسروی - ابن سینا - ملا صدرا -.... نمونه های آنند . لذا اگر نیک بنگرید در ایران همواره یک حجاب بین عقاید واقعی مردم با عقاید ابرازی وجود دارد که این پدیده عامل اصلی ریا و دو روئی - خیانت - فساد -.... بوده که معمولا ایران در اغلب آنها در جهان رکورد دار است . اما برای متفکران یک روزنه کوچک وجود دارد که عقاید خود را بیان کنند بدون اینکه به ارتداد و کفر و عواقب آن محکوم شوند و آن " نقل کفر" است . یعنی بیایند سخنان کفر آمیز را از قول دیگران بگویند . از شما محمد رضای عزیز تقاضا دارم که با اصرار بر پرسش خود این روزنه کوچک را نبندید و اگر قصد خیر دارید سعی کنید در انهدام این تابوی احمقانه بکوشید تا در مسیر نابودی دو روئی - دو شخصیتی و خیانت در جامعه خود پیش رویم . سپاسگزارم

-- ایرانی ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

محمد رضای گرامی
بنظر من از دید یک ناظر بیطرف و منصف و آگاه قطعا پیامبر دروغ گفته و قران از طرف خدا نیامده است چون خدا نمیتواند اشتباهات بزرگ علمی ( آنگونه که در قران وجود دارد)مرتکب شود و مطلق بوده و آگاهی کامل از همه پدیده ها دارد بگونه ای که نباید کتابش نسبت به زمان و مکان آسیب پذیر باشد .
اما از دید خود شخص محمد پسر عبدالله احتمال دارد که دروغ نباشد و او تصور میکرده است که از طرف خدا به او وحی شده است .همانگونه که اشعار حافظ وحی گونه بنظر میرسد و هنگامی که من و شما آنرا می خوانیم از نحوه چیدن کلمات در کنار هم به شگفتی دچار شده و خارق العاده میبینیم . البته بهتر است در زمینه حالات روانی انسان که گاهی اوقات تصور میکند به او وحی شده کسانی که در امور روانشناسی تخصص دارند در این کامنتها نظر دهند . و دروغهای قران را از دیدگاه محمد پسر عبدالله بررسی کنند .

-- ایرانی ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

امیدوارم زمانه کامنت بنده را حذف نکند.. مصطفی حسینی طباطبایی ردی بر مطالب آقای گنجی و سروش نوشتند. امیدوارم زمانه آدرس سایتی که بنده لینک میدهم را پاک نکند تا دوستان بتوانند نظرات مخالف را هم بخوانند و قضاوت بکنند. http://www.aqeedeh.com/ebook/view_book.php?rowID=344
..

-- ابوحفص ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

سلام
من فکر می کنم با چاپ این مصاحبه ، اعتبار کاذب ابوزید برای همیشه در هم شکسته شد، و بخوبی مشخص شد که دانش استاد لیدنی شبستری ها و سروش ها که ادعای انکار صداقت الگوی مهربانی و آگاهی و مقابله با آیات خداوند را داشت چقدر اندک و بلکه پر از تناقض و دروغ است. بهتر است این مصاحبه بعنوان یک سند تاریخی در همه جا بخصوص در پاسخ به مریدان و مترجمین اینگونه مدعیان منتشر شود. کسی که در سر پیری هنوز به نظرات چند سال خود اطمینان ندارد می خواهد با وحی و آیینهء زیبای ابدیت که جلوه ایی پر شکوه از کتاب کائنات و قوانین علمی طبیعت است معارضه کند. براستی که:
إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ .
با تشکر از آقای گنجی و رادیو زمانه

-- فریدون از اروپا ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
در پاسخ به آقایان بهمن، کامران و میر مبینی
بهمن درخواست کرده بود خلاصه تر بنویسم. تلاش خود را خواهم کرد. ‏
کامران، اما چند نکته بیان کرده بود. یکی این که زیاد روی تحدی قرآن مانور می دهم. علت این ‏بود که پاسخ جدی دریافت نکرده بودم. پاسخ قبلی شما را خواندم و در یکی از نظرات پیشین نقد ‏کردم. ‏
انتقاد دیگر کامران این بود که با تکبری خاص به دیگر دوستان نگاه می کنم. به خدا پناه می برم ‏اگر چنین باشد. من خود را از هیچ انسانی بهتر نمی دانم، چه رسد به جوانان روشنفکری که با ‏نقدهای خود، قدرت اندیشه مرا تقویت می کنند.‏
کامران اما به پیشنهاد بنده پاسخ داده بود و دو سوره جعلی برساخته بود یکی به فارسی و دیگری ‏به عربی. این سوره ها به جز قسمتهایی که عینا از قرآن گرفته شده است نقدهای متعددی دارد ‏اما چون بنا بر اختصار است فقط قسمتی از آن نقد می گردد:‏
انا کتبنا لکم القتل و الفتنه و الجوع و الزلزال و الامراض الموحشه و کان امر الله مقضیاً.‏
ما بر شما کشتن و فتنه و گرسنگی و زمین لرزه و بیماریهای وحشتناک را لازم کردیم و فرمان ‏خدا انجام شدنی است.‏
حواسته بودید از قواعد عربی ایراد نگیریم، چشم! اصلا ما ایراد نمی گیریم فقط شما را به مقایسه ‏با آیه قرآنی نزدیک به آن دعوت می کنم و اندکی اندیشه!‏
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين‏ ‏‏(بقره: 155)‏
قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش ‏مى‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان!‏
تفسیر نور در ذیل این آیه می نویسد:‏
‏1 آزمايش و امتحان يك برنامه و سنّت حتمى الهى است. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ» 2 ناگوارى‏ها، سبب ‏مقاومت و رشد است. بسيارى از صفات انسان از قبيل صبر، رضا، تسليم، قناعت، رهد، تقوا، حلم و ‏ايثار، در سايه‏ى برخورد با تنگدستى‏ها است. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ» 3 مورد بشارت، در آيه بيان نشده ‏است تا شامل انواع بشارت‏هاى الهى باشد. «بَشِّرِ الصَّابِرِينَ»‏
آقا کامران، تفسیر خود از آیه ساختگی خویش را بیان کند.‏
در باره سوره جعلی فارسی، اولا زبان قرآن عربی واضح است اما فعلا از این ایراد صرف نظر می ‏کنیم. شما برخی مفاهیم را از قرآن وام گرفته اید، مانند در دین خود غلو مکنید. (نساء: 171) ‏اما در این قسمت هم یک آیه جعلی را می شکافم:‏
ای اهل قرآن، به کدام دستاویز، کتاب را چنان می خوانید که انگار جز به آن مأمور نیستید.‏
آیا درست است خدا کتابی به عنوان آخرین کتاب خویش بفرستد و بعد خود آن را تضعیف کند. ‏در کجا مرسوم است قانونی تصویب شود و بعد از مردم انتقاد کنند که چرا به آخرین نسخه قانون ‏عمل می کنید؟ آیه نزدیک به آن در قرآن اصلی چنین است:‏
‏«و اين كتاب [قرآن‏] را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مى‏كند، و ‏حافظ و نگاهبان آنهاست پس بر طبق احكامى كه خدا نازل كرده، در ميان آنها حكم كن! از هوى ‏و هوسهاى آنان پيروى نكن! و از احكام الهى، روى مگردان!....»(مائده: 48)‏
آقای میر مبینی نظری عجیب مطرح کرده بود. او گفته بود روحانیت، روشنفکران و فلاسفه دینی ‏را کنار بگذاریم و احکام قرآن را هم کنار نهیم و « با تفسیر و تدبر در معانی روحانی قرآن و ‏شناخت نشانه های (آیات و قصص) قرآن و توجیه عقلانی آنها به زبان رایج زمان خودمان راه حلی ‏برای رفع مشکلات دینی و اجتماعی خود فراهم کنیم.»‏
وقتی متخصصان دین را کنار بگذاریم نتیجه این خواهد شد که از هوى و هوسهاى عده ای غیر ‏متخصص پيروى شده و از احكام الهى، روى گردانده خواهد شد. همان طور که خود او تصریح ‏کرده است. چیزی که با قرآن در تضاد آشکار است و یکی از دلایل آن آیه بالاست. آیا بهتر نیست ‏به جای این، از نظرات متخصصان متعهد و حقیقی دین پیروی شود؟
‏ خادم کوچک قرآن مجید: 10 بهمن 1387‏
-------------------------------------
زمانه: از جناب لطیفی و دیگر دوستان تقاضا می شود نظرات خود را خلاصه و حداکثر در 200 کلمه بنویسند.

-- لطف علی لطیفی ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

اقای لطیفی و.... هنوز اصرار دارند که" اگر راست میگویید یک سوره مثل قران بیاورید" این سوال از ریشه ایراد دارد. "مثل و مشابه و مانند" از چه نظر. هیچ متنی نمیتواند مثل دیگری باشد مخصوصا وقتی که سوال با" اگر راست میگویید" شروع شده. هر متن ارائه شده ای سوال کننده را قانع نخواهد کرد مگر انکه عین همان متن اورده شود که این هم بی معنی است.
فرض کنیم جناب کامران بگوید" اگر راست میگویید یکی مثل سوره من بیاوریید" . اقای لطیفی چارهای نخواهند داشت جز اینکه ایرادات انرا بیابند و بیان کنند و اگر انرا مشابه قران یافتند بگویند" اینرا از قران یاد گرفته ای". اگر اقای کامران چنین پیش فرضی داشته باشد. از نظر ایشان اوردن مشابه ان سوره "نشدنی" است.
معنی متن است که انرا با ارزش یا بی ارزش میکند و " اگر راست میگویید" بیشتر به شاخ و شانه کشییدن میماند

-- کاظم ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

جناب لطیفی این آسمان ریسمان بافتن ها به جایی نمی رسد . بنده هم می توانم هزار نقد بر تک تک آیات قرآن بیاورم و شما هم هزار خط جواب بدهید .
روش صحیح پاسخ تحدی قرآن آسان است .
اگر قرآن واقعا به تحدی دعوت کرده است پس باید در جلوی چشم مردم در صدا و سیما به یک نفر اسلام گرا به عنوان نماینده اسلام گرایان و یک نفر که ادعا می کند می تواند جواب تحدی قرآن را بدهد اجازه دهند جلوی چشم مردم مناظره کنند و مردم قضاوت کنند .
پس چرا راه ها را اسلام گرایان در تلویزیون های خود در سراسر جهان بسته اند ؟ غیر از این است که میدانند شکست خواهند خورد ؟
.
دومین راه این است که مثلا اسلام گرایان مورد قبول جنابعالی یک داور بی طرف که مورد قبول افراد پاسخ دهنده به تحدی قرآن است را انتخاب کنند و بعد چند سوره مثل قرآن را به آن داور بی طرف تحویل دهند تا از جنبه های مختلف از جمله جنبه ادبی و جنبه محتوایی و مفهومی قضاوت کند که آیا سوره های ساخته شده جدید از سوره های قرآنی برتر است یا خیر ؟
تا شما قضاوت داور بی طرف را نپذیرید و تا حوزه علمیه شیعیان و حوزه های علمیه سنیان و یا هر دسته دیگری از اسلام گرایان داوری یک داور بی طرف که مورد قبول دو طرف باشد را نپذیرند در واقع با نپذیرفتن خود شکست در مسابقه تحدی را اعلام کرده اند و می دانند در یک میدان عادلانه بازنده خواهند شد . نمی شود اسلام گرایان در سراسر جهان هرگاه به قدرت می رسند سایت پاسخ دهندگان به تحدی قرآن را فیلتر کنند و باز هم ادعایی پیروزی کنند . نمی شود از پذیرش داور بی طرف فراری بود باز معتقد به پیروزی در این مسابقه شد و هر کس غیر از این بگوید را گردن بزنند . اگر تحدی قرآن بر علم ساخته شده با استفاده از یافته های جدید بشر که کاملا زمینی و بدون کمک از فرا انسان ها و خدایان به دست آمد ، پیروز شده بود نیاز نبود اسلام گرایان جدید زور بزنند تا آیات قرآن را با ماست مالی کردن از تناقض با یافته های جدید نجات دهند و با تفسیر های جدید مفایهم جدید علمی محصول مردمان زمینی را از قرآن آسمانی استخراج کنند . اگر بر عکس بود و بشر سعی می کرد یافته های جدید خود را از قرآن بدست آورد ، می شد گفت برتری از آن قرآن است اما رفتار اسلام گرایان نشان می دهد اسلام روز به روز به سمت شبیه کردن خود با دستورات زمینی و علوم زمینی می رود . هم حدیث هایی که با علم جدید سازگاری ندارد کم کم دارد از طرف اسلام گرایان کنار گذاشته می شود و هم قرآن به نفع علم جدید تفسیر می شود .
باز هم می گویم این بحث ها تا زمانی که اسلام گرایان قضاوت داور بی طرف را نپذیرند به جای نخواهد رسید زیرا دعوت به مسابقه نیاز به داور دارد .

-- اوس پیمان ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسیار جالب بود آقای گنجی واقعا سپاسگزارم . من دیگر کوچکترین تردیدی ندارم که ایرانیان باعث ادامه حیات اسلام شده اند . این آقای قران شناس یا صداقتش باعث شده است که در اینجا آبروی اسلام را ببرد یا مانند امثال بنده دیگر حوصله اش از کتابی (سخنانی) که بند بند آن نیاز به توجیه و انکار حقایق و واقعیات دارد سر رفته و بدین صورت آشکار همان سخنانی را میگوید که ما مدتهاست میخواهیم به برادران مدعی قران شناسی و مسلمانی ( البته از نوع ناب محمدی) بفهمانیم .
این که گفتم ایرانیان باعث بقای اسلام شده اند دلیلش این است که بنظر من توجیهات امثال آقای نکونام و حتی آقای لطف علی نیز شاید برای مسلمانان قانع کننده تر از سخنان این آقا باشد . البته باید صداقت این آقا ( جناب زید ) را ستود . به ایشان توصیه میکنم برای گذراندن یک دوره فوق تخصصی " آموزش علوم مغالطات " و " انکار روز در حضور خورشید" به ایران سفر کرده و در حوزه علمیه یا حوزه و دانشگاه همزمان تحصیل نمایند تا دیگر در مقابل یک پرسشگر باهوش ایرانی ( گنجی) اینگونه وا ندهد و سخنان کفر آمیز ( ولی حقیقی) بفرمایند . این آقای محترم میفرماید قران کتاب علمی نیست - تاریخی نیست - واقعی نیست و خلاصه هیچی نیست جز برای موعظه که آنهم بخواهی نخواهی هر جور عشقت بود میخوای بپذیر میخوای نپذیر ... خیلی جالب است . وقتی فردی صادق و دانا به قران بخواهد در مورد آن سخن بگوید ببینید که چه آبروئی از قران و اسلام عزیز میرود .

-- ایرانی ، Jan 29, 2009 در ساعت 01:30 PM

اقای گنجی ابراز داشته اند که وانزبرو و تیس دال نشان داده اند که برخی از سوره های مکی 200 سال پیش از پیامبر در متون یهودی یافت می شود.
این مطلب کاملا دروغ است! دلیلش هم این است که اقای گنجی احتمالا به سخنان دیگران اعتماد کرده اند. ایشان ضرورت دارد که نشان دهند وانزبرو و تیس دال در کدام صفحه و با اشاره به کدام سوره چنان ادعایی را مطرح کرده اند.

-- احسان ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

آقای علی در پاسخ به آقای محمد رضا تاویل آن آیاتی که به آشکار ی و صراحت می گوید قران کلام خداست را جایز می شمارد به گونه ای از چنان صراحتی نتیجه بگیریم که قران کلام خدا نبوده و همزمان نتیجه بگیریم که محمد هم دروغ گو نبوده است!! اما همزمان تاویل آن آیاتی که نه به صراحت بلکه به شکل بسیار تاویل پذیر در مورد احکام است را بر نمی تابد بگونه ای از دل آن تاویل صلح بجای خشونت نتیجه شود!! ای عجب.
بسیاری از این حضرات حتی آنقدر قران را نخوانده اند که بدانند در قران آیه ای در مورد سنگسار نیست. احادیث هم ربطی به قران ندارند که چند سده بعد از محمد جمع آوری شده و پر از اسراییلیات هستند. اگر محمد سنگسار کرده کاری خلاف قران کرده که آیه مجازات زنا کار 100 ضربه شلاق را می گوید نه سنگسار و یک نگاه واقعا ساده بدون غش به آیه مذکور وآیات مجاورش و داستان شان نزول آیه به وضوح نشان می دهد که خواسته جلوی اتهام زنی به زنان را بگیرد و گرنه کدام دیوانه ای چنین رابطه ای را جلوی 4 نفر تا انتهای کار پیش می برد و انهم چهار نفری که ممکن است همراه با هم شهادت دهند. نکته دیگر اینکه روایات مربوط به سنگسار کردن توسط محمد هیچ پشتوانه و اصالتی ندارند و وقتی روایات را می خوانی به راحتی می فهمی که پر از تناقض هستند. و باز نکته دیگر در مورد روابط خارج از زناشویی و سایر احکام شریعت د رقران بسیار بوده اند مسلمانانی که اجتهاد در احکام را نه تنها ممکن بلکه ضروری می دانسته اند. کلیه احکام شریعت پس از محمد قابل اجتهاد و بروز رسانی متناسب با عرف زمان هستند و این وظیفه به عهده شورایی از اسلام شناسان بوده که حول خلیفه مسلمین تشکیل می شده اند بنا براین کلیه حدود حتی اگر در قران ذکر شده باشند توسط شورای منتخب قابل تغییر هستند

-- احمد ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

اوس پیمان گرامی
اسلام عزیز تنها در جامعه ای میتواند به حیات ادامه دهد که:
1- مردم بیسواد باشند یا اهل مطالعه نباشند ( مانند ایران که طبق تعاریف جدید از سواد در حال حاضر بیش از 85% مردم ایران بی سوادند)
2- هرگونه اخبار و اطلاعات بعد از عبور از فیلترینگ اسلام به اطلاع مردم برسد .
3- مردم فکر نکنند و فقط تقلید از یک مرجع جامع الشرایط را روش زندگی خود قرار دهند .
4 - هرگونه دگر اندیشی با بی رحمی تمام پاسخ داده شود .
به چنین جامعه ای میگویند " مدینه النبی"

-- ایرانی ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
نقدی دوباره بر سوره جعلی ‏
سوره جعلی دست کم باید در زیبایی ظاهری و استحکام معنوی با قرآن همانند باشد. به لحاظ ‏معنایی نیز باید با بقیه قرآن هماهنگ باشد. از آیات و عبارات قرآنی هم سود نبرد. بر این اساس:‏
سرلوحه سوره جعلی بسم الله الرحمن الرحیم است که برجسته ترین آیه قرآن است.‏
تعبیر ان الذین کفروا عین قرآن است: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ ‏تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّون‏ (آل عمران: 90) «همانا كسانى كه پس از ايمان آوردن، كافر شدند و ‏سپس بر كفر خود افزودند، هرگز توبه‏ى آنها پذيرفته نخواهد شد و آنها همان گمراهانند.»‏
تعبیر قرآنی إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ هم زیباتر و هم دقیقتر از تعبیر ان الذین کفروا من ‏المومنین است.‏
تعبیر لفی خسر عین قرآن است (إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْر كه واقعاً انسان دستخوشِ زيان است‏ ‏عصر:2) با این حال، در این مقال، تعبیر قرآنی ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ نسبت به تعبیر لفی ‏خسر مبین هم زیباتر و هم دقیقتر است. « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ ‏اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ (حج: ‏‏11) و از آدميان كسى هست كه خدا را بر پاره‏اى (از دين) مى‏پرستد بطوريكه اگر خيرى به او ‏برسد بدان آرام گيرد و چون بلاى آزمايش گونه‏اى به وى رسد حالش زير و زبر شود تا دنيا و ‏آخرت را ببازد كه آن همان باختن آشكار است‏ »‏
به سخن دیگر اگر عبارتهایی که عین قرآن هستند، از این سوره جعلی کم کنیم چیز چندانی ‏باقی نمی ماند. با این حال، همان تعابیر نیز طوری با هم پیوند یافته اند که در مقایسه با قرآن ‏اصلی فاصله زیادی دارند.‏
از سوی دیگر، فضای کلی سوره جعلی، خیلی بهم ریخته و مغشوش است. آیا می توان باور کرد ‏خدای بزرگ سوره ای بفرستد و در آن چنین رفتار کند؟ ‏
شما شاید داوری مرا نپذیرید، اما بروید و به چند متخصص ادبیات عرب که با قرآن هم آشنا ‏باشند نشان دهید و از آنها بخواهید تا قضاوت کنند کدام زیباتر و با محتواتر است؟

خادم کوچک قرآن مجید: 11 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به چند انتقاد
ایرانی: «قران از طرف خدا نیامده است چون خدا نمیتواند اشتباهات بزرگ علمی ( آنگونه که در ‏قران وجود دارد)مرتکب شود.» یک مورد از اشتباهات بزرگ علمی قرآن را اشاره کنید تا بحث ‏شود.‏
پیشاپیش یادآور می شود مورد تضاد باید اولا از علوم قطعی بشر باشد، نه از نظریاتی که ممکن ‏است بعدا اثبات شود نادرست هستند و دیگر این که سخن قرآن هم کاملا صریح و از قول خدای ‏بزرگ باشد و فرضا نقل قول خدای بزرگ از کسی نباشد.‏
‏ بدیهی است همه ادعاها پاسخ قانع کننده دارد. بنده با این که نوشته های مخالفان دین را بسیار ‏خوانده ام اما حتی یک مورد اشتباه اثبات شده ندیده ام. ‏
اوس پیمان:« می توانم هزار نقد بر تک تک آیات قرآن بیاورم.» شما ده نقد بر اولین آیه قرآن ‏ذکر کنید تا ارزش سنجی شود. اما قبل از آن چند تفسیر ببینید تا نقد شما پخته تر باشد.‏
در باره پیشنهاد مناظره تلویزیونی، به نظر بنده بد نیست اگر مسئولین شبکه قرآن، چنین ‏پیشنهادی را مد نظر قرار دهند. نماینده اسلامگرایان در این مناظره، استاد قرائتی، آیت الله بی ‏آزار شیرازی یا اگر امکان داشت آیت الله مکارم شیرازی باشد. هر طرف هم دو نفر را به عنوان ‏اعضای هیأت منصفه معرفی کنند.‏
‏« دعوت به مسابقه نیاز به داور دارد.» داور را از غیر خودتان، از کسانی که با ادبیات عرب و قرآن ‏آشنا هستند دعوت کنید. ‏
در باره اعجاز علمی قرآن، گفتنی است قرآن کتابی پوشیده شده است و آدمی تا پاک نشود به ‏محتوای آن دست نخواهد یافت. (رک: واقعه: 78-79) قرآن همیشه تازه است و پیشرفتهای ‏علمی بشر نه تنها آن را بی اعتبار نمی سازند بلکه به تدریج حقایقی را از این کتاب فاش می ‏سازند که تا پیش از این بر بشر عادی پوشیده بود. ‏
سخن را با سخنی از خدای بزرگ به پایان می برم: «اين (قرآن) براى مردم روشنگر (حقايق) و ‏براى پرهيزكاران سراپا هدايت و اندرز است.» آل عمران: 138‏
خادم کوچک قرآن مجید: 11 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
‏" نقد گمانه‌هاي دكتر نصر حامد ابوزيد" را در گوگل بجویید. مقاله مفیدی خواهید یافت. در ‏پایان مقاله نیز پیوند خوبی را خواهید یافت.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 11 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
دکتر علی نصیری که در دوران تحصیل چند بار دانشجوی نمونه شناخته شد، مقاله ای با عنوان" ‏رازجاودانگي قرآن" نوشته است. پیشنهاد می شود عنوان مقاله را در گوگل بجویید و مقاله را ‏در سایت دانشگاه علم و صنعت ایران بخوانید. ‏
خادم کوچک قرآن مجید: 11 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

جناب ایرانی
بسیار جالب نوشتید و با شما موافقم.

-- فرشاد ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

""نماینده اسلامگرایان در این مناظره، استاد قرائتی، آیت الله بی ‏آزار شیرازی یا اگر امکان داشت آیت الله مکارم شیرازی باشد. هر طرف هم دو نفر را به عنوان ‏اعضای هیأت منصفه معرفی کنند.‏"""

اینهایی که اسم بردید اگر اهل مناظره بودند در حال حاضر یک مقاله می نوشتند و رسما اعلام می کردند در جواب مقاله گنجی این را نوشته اند و در سایتشان می گذاشتند . شما که ایشان را نماینده اسلام گرایان می دانید از آیت الله مکارم شیرازی بخواهید در سایت خود رسما اعلام آمادگی کنند تا در یک مناظره تلویزیونی ( نه رادیو قرآن ) با جناب گنجی شرکت کنند . هر کدامشان که آماده است در سایت رسمی خودش اعلام آمادگی کند . اگر مناظره به طور مستقیم از تلویزیون سراسری پخش شود نیاز به داور نیز ندارد و افکار عمومی که آن را می بینند بهترین داور است ( از آن نظر که با بهانه داور موضوع را عقب نیاندازید ) . اگر تلویزیون ایران موافقت نکرد هماهنگی با تلویزیونی مثل الجزیره یا العربیه با من . اینها رسما در سایتشان اعلام آمادگی کنند باقیش با من

-- اوس پیمان ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

آقای لطیفی عزیز
نقد شما را خواندم. همه اشکالاتی که به سوره های جعلی بنده گرفتید دقیقاً همان هایی هستند که غیر مسلمانان به قرآن می گیرند. اما نمی خواهم در مورد آنها با شما جدل کنم. من از شما خواهشی کوچک دارم. لطف کنید چند معیار روشن برای پاسخ به تحدّی معرفی نمایید تا بنده غیر عرب، سوره هایی با رعایت تمام نیازمندیهای حضرتعالی بسرایم. فقط خواهشمنم نفرمایید چنین معیارهایی را قبلاً معرفی کرده اید و به آنها مراجعه کنم. من طرف تحدّی را بیشتر شما و امثال شما که مدعی هستید سوره هایی مثل قرآن نمی توان آورد می دانم تا خود قرآن. می خواهم به شما ثابت کنم آوردن آیاتی که قابلیت رقابت با آیات قرآن را داشته باشد از ساده ترین کارهاست و اگر خیلی کم به این کار پرداخته شده است از باب بدیهی بودن آن است. از نظر بنده، منظور قرآن از تحدّی مطلقاً این ادعای غیر علمی نیست که شما می فرمایید.
در ضمن لطف کنید پیش از معرفی معیارهایتان، قرآن را با آنها تطبیق دهید تا اطمینان یابید خود قرآن در معیارهایتان بگنجد و چیزی که خود قرآن در آن صدق نمی کند را برای بنده معیار قرار ندهید.
آقای لطیفی عزیز، بنده سوره هایم را با سوره های تازه تر تفسیر خواهم کرد. همان کاری که مفسران قرآن به عنوان تفسیر قرآن با قرآن انجام می دهند. منتظر معیارهایتان هستم.

-- کامران ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

آقای لطف علی گرامی
شما لطف فرموده اگر میخواهید این گفته های قران را نفی کنید یا توجیه کنید چند مورد را در نظر داشته باشید : 1 – فرض کنید برای کسی که اصلا اسلام – معجزه وپدیده های غیر قابل اثبات را قبول ندارد دارید استدلال میکنید یعنی تنها با اصول و قوانین منطق و علم ( که با تجربه قابل اثبات است )
2 – اصول موضوعه من گفته های خود قران و پیامبر است : پیامبر مانند افراد عادیست و معجزه ندارد – قران از طرف خداست لذا مطلق است ( البته فرمایش شما را مد نظر دارم که اگر خدا از قول کسی دیگر گفته باشد به پای او ننویسم)
اکنون چندین ادعای خلاف قوانین علمی قران را می آورم :
1 – علم منطق : ده‌ها آيه در قرآن هست كه گمراهي و هدايت خلق را تابع مشيت خداوندي میداند:
“ اِنّكِ لاتَهْدِي مَنْ اَحبَبتَ وَ لكِنّ اللهَ يَهدي مِنَ يَشاءُ”
تو هر كه را بخواهي نتواني هدايت كرد.ولی خداوند هرکه را که خواست هدایت میکند (سوره قصص آیه 56) و در آیه 23 سوره زمر میفرماید: و
“ وَ مَن يُظلِلِ اللهُ فَمالَهُ مِن هاد”
كسي را كه خداوند گمراه كرد هدايت كننده‌اي نخواهد داشت.
در سوره محمد آيه 13 (اين آيه در سوره سجده آمده است) مي‌فرمايد:
“ وَلَوْ شِئنا لاتَينا كُلّ نَفَسٍ هُديها” اگر مي‌خواستيم هدايت نصيب اشخاص مي‌كرديم و آيه‌هاي عديده ديگر مشعر است كه هدايت و گمراهي با خداونداست .
سوره انعام در آيه 107 مي‌فرمايد: “ولوشاءالله ما اشراكوا (يعني) اگر خدا مي‌خواست مشرك نمي‌شدند”
در قران بیش از 50 بار آیاتی با این مضمون ها امده است
آقای لطف علی این آیات را با علم منطق محک زنید چرا خدا کسی را که خود گمراهش کرده است میخواهد در آن دنیا عقوبت دهد . این با علم منطق سازگار است؟
چرا خداوند در جنگ احد همان دسته فرشتگان را كه به بدر فرستاده بود يا طوفاني كه در جنگ خندق برانگيخت نفرستاد تا آن فاجعه روي ندهد و آن شكست دردناك صورت نگيرد و هفتاد تن از مسلمانان كه عموي دلير و جوان و محبوب پيغمبر نيز در ميان آنان بود کشته نشوند؟ اگر آن باد با فرشتگان در جنگ احد شركت كرده بودند سنگ به دندان پيغمبر نمي‌خورد و آن اوضاع تلخ و شرمگين پيش نمي‌آمد كه اگر دفاع شجاعانه علي‌بن ابي‌‌طالب نبود خود محمد نيز کشته مي‌شد.
2 – علم روانشناسی ( البته من در این زمینه هیچ نمیدانم و فقط حدس میزنم):
در قران برای عذاب گناهکاران آمده است:
“كُلَّما نَضجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلناهُمْ جُلوُداً غَيْر هَالِيذُو قُوااْلعَذابَ”
هر گاه پوست آن‌ها سوخت پوست تازه بر آن‌ها مي‌رويانيم تا كاملاً عذاب را بچشند.
این خدا از انتقام ( معلوم نیست انتقام از چه) چه لذتی میبرد و کارش مانند موجودات روانی است . من تصور نمیکنم از نظر علم روانشناسی چنین خدائی صلاحیت خدا بودن داشته باشد.
3 – ادبیات : سوره فاتحه که از قول خدا بیان شده خدا خود را خطاب قرار داده و خودش برای خودش مدیحه سرائی میکند که از نظر ادبی اشتباه است .
4 – و سرانجام از نظر علوم تجربی : اشتباهات بسیار است از مسطح بودن زمین گرفته تا فرورفتن خورشید در لجن وگردش خورشید بدور زمین و بسیاری دیگر که در اینجا مورد بحث قرار گرفته و تکرار نمیکنم اما ذیلا موارد دیگری را می آورم .
الف – “وَ لَقَدْ خَلَقْناَ السّموات وَالاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في ستّة اَيّام وَ ماَ مَسّنا مِنْ لُغُوبٍ
يعني ما آسمان‌ها و زمين را و آن چه ما‌بين آن‌هاست در شش روز آفريديم و خستگي به ما راه نيافت”
میدانیم " یک روز" بعنوان واحد زمان وابسته به حرکت وضعی سیارات است پس قبل از تکمیل آفرینش چگونه واحد روز را برای ساخت سیارات استفاده کرده است ؟ واشتباه دیگر اینکه خدا که مطلق است خودرا نمیشناسد که ذات او خستگی ناپذیر بوده و عبارت " خستگی به ما راه نیافت" اشتباه است.
ب - “اِنَّ عِدّةَ اّلشُهُور عنْدَالله اثنا عَشَرَ شَهْراً في كَتابِ الله يَوْمَ خَلَقَ الِسموات وَالارْضَ مِنْها اَرْبعَةُ حُرُم ذلِك اّلذينُ اْلقَيّمُ”
يعني روزي كه آسمان‌ها و زمين را آفريد عدد ماه‌ها را دوازده مقرر فرمود كه چهار ماه از آن‌ها ماه‌هاي حرامند…(رجب، ذيقده، ذيجه و محرم) و اين آئيني درست است. اینجا دیگر کسی میفهمد که خدا ماههای خورشیدی را با ماهی ( قمری ) قاطی کرده و اشتباه دارد .
پ – ادعای قران بر وجود " جن " بعنوان موجود زنده مشابه انسان ولی نا مرئی اشتباه محض است ( طبق قوانین فیزیک)
ت – در آیه 189 سوره بقره در مورد کاستی و فزونی ماه سخنان کاملا اشتباهی میگوید – در مورد مرکب پیامبر در فرایند معراج که براقی بال دار بوده که با آن به آسمان هفتم رفته خدا نمیدانسته که بعد از جو زمین ( حدود 100 کیلومتر) دیگر بال نمیتواند کسی را پرواز دهد چون هوائی وجود ندارد که جابجا شده و " برا " ایجاد نماید و نیاز به موتور جت داشته است . اشتباهات هزاران برابر آنست که گفتم ولی زمانه گرامی اینجا دیگر چیزی برای سانسور نخواهد یافت لذا برای طولانی شدن دعوا میکند .

-- ایرانی ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

بعد از این همه بحث و اشاره به تشکالات و ایرادات قران آقای لطیفی می گوید :
یک مورد از اشتباهات بزرگ علمی قرآن را اشاره کنید تا بحث ‏شود!!
برادر من وقتی شما نمی خواهید بپذیرید که در قرآن اشتباه علمی وجود دارد، جای بحثی باقی نمی ماند.
فقط شما برو آیه های 84 تا 100 سوره کهف را بخوان. آنجا نوشته که ذوالقرنین آنقدر رفت تا به مغرب الشمس ( محل غروب خورشید) رسید و بعد آنقدر رفت تا به مطلع الشمس ( محل طلوع خورشید) رسید آنجا که میان خورشید و آن قوم هیچ ساتری قرار ندادیم!
حالا شما بفرمایید چگونه می شود انسان محل طلوع و غروب خورشید را ببیند به غیر از اینکه زمین کروی نباشد و صاف باشد؟!

-- فرشاد ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

ببینید که آقای لطیفی چه شرطی را برای نشان دادن تضاد قرآن گذاشته اند:
«پیشاپیش یادآور می شود مورد تضاد باید اولا از علوم قطعی بشر باشد، نه از نظریاتی که ممکن ‏است بعدا اثبات شود نادرست هستند»

چیزی به نام «علوم قطعی بشر» وجود خارجی ندارد. علم بشر طبق تعریف همواره قابل تغییر و تکمیل است. هر چیزی که ادعای قطعیت داشته باشد دیگر علم نیست ، یا جزم است یا خرافه. «علم قطعی بشر» مفهومی متناقض همانند «مثلث چهارگوش» است. اما با این حال تصور می کنم قطعی ترین دانش بشری ریاضیات باشد (هر چند که ریاضیات هم در حال تغییر و پویایی مداوم است). برای همین یک تضاد قرآن در زمینه ریاضی را یادآور می شوم:

سوره نسا آیه 11-12 در مورد قوانین وراثت صحبت میکند. جهت اجتناب از طولانی نویسی متن آیه را نمی آورم. همه در خانه قرآن دارند و می توانند به آن رجوع کنند. حال در نظر بگیرید اگر یک مرد فوت شود، و از او سه دختر و دو والد(پدر و مادر) و یک همسر باقی بماند؛ دختران 2/3 سهم، والد ها 1/3 سهم (هردو بر اساس نص صریح و کلمه به کلمه سوره نسا آیه 11) و همسر 1/8 سهم (بر اساس نص صریح و کلمه به کلمه سوره نسا آیه 12) از ارث را دریافت میکند که از میزان ارث بیشتر میشود.
(2/3 + 1/3 + 1/3 + 1/8 = 9/8)
علت این است که نویسنده قرآن جمع کسری را نمی دانسته است و گرنه به راحتی می توانست کسرها را نرمالیزه کند. همانگونه که در عمل در قوانین فقه می کنند. نکته این است که فقه اسلامی به ناچار با ظاهر آیات در این مورد تضاد دارد و فقها به روشهای گوناگون این تضاد را توجیه می کنند. (در گوگل عبارت «تناقض آیات ارث» را جستجو کنید تا با بعضی از این توجیهات آشنا شوید) ولی همین که در فرق مختلف اسلامی قوانین ارث با هم متفاوتند و هیچکدام هم با نص صریح قرآن مطابق نیست (و نمی تواند باشد) برای اهل نظر گویای خیلی چیزهاست.

-- بهمن ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

من یک سوال شخصی دارم که از بچگی توذهنمه.یکی از عقلا به من بگه وقتی قران هل من مبارز میطلبه که هیچکس مثل اون نمیتونه بیاره. خوب این مثل دعوت به یک مسابقه است که احتیاج به قوانین و داوری داره. اصولا بر چه اساسی اون متن سنجیده میشه و کی اونرو تایید یا رد میکنه که این مدعا ثابت بشه.به نظر من این بیشتر یک شعار با هجمه روانی برای راضی نگهداشتن پیروان اسلامه.در مورد تناقضات قران با خودش و علوم به نظر من ما خودمون هم اسیر این توهمیم که قران مطلقه. اگرچه این کتاب در زمان خودش بسیار پیشرفته بوده ولی امروز از علم وفلسفه عقب مونده. وانگهی اگر هدف خداوند با فرستادن پیامبر هدایت بشره چرا فقط پیامبران در خاور میانه بودن ومثلا چین باید بی نصیب باشه. به نظر من این اقای زید پر از تناقض گفتاره. ایشان یک توجیه گر هسند .اندیشمند یه تعریفی داره و اونهم اینه که پس از اندیشه یک تفکر رو بسط میده نه کسی که اول یه چیزی رو بدون اثبات پذیرفته بعد فقط توجیه میکنه. متاسفانه تو کشور ما هم کلمه هایی هست که با خودش در تناقضه مثل روشنفکر دینی. اصولا روشنفکری یعنی ازاد فکر کردن و یک کسی که به دینی معتقده از این امتیاز بی بهره است و فقط میتونه توجیه کنه. با سپاس- ازاد

-- farzin ، Jan 30, 2009 در ساعت 01:30 PM

بنام خدا.
با اینکه خودم هیچوقت سعی در ترغیب و یا هدایت افکار بقیه به مجموعه اعتقادات خودم ندارم ، اما از دوستان لطیفی و نکونام و ... ممنونم و میدونم که این شرکت در بحثشون از سر احساس تکلیف و تعهد و حساسیت به سرنوشت بقیه است ( نه با ابزار تحمیل و اجبار ) .
با اینکه بنده خودم کاملاً به اصالت فلسفه و عقل محوری اعتقاد دارم ، اما خرده علمی دوستان (ایرانی و فرشاد و .. )به قرآن کاملاً بی معنیه .
1- باید چند پیش فرض رو در نظر داشته باشیم تا این پازل روبرو ، ما رو به اشتباه نیندازه:
- شرایط شبه جزیره و اعراب با اون حماقت ها و سطح فکر و زندگی رو در نظر بگیرید و به نحوه بیان و برخورد و لحن مورد نیاز برای تاثیر گذاری روی اونها فکر کنید . مطمئناً برای همچین مخاطبانی ، شما از بیان علمی و اثبات و توجیه استفاده نمیکنید . بلکه از اسطوره های آشنا برای اونا میگید ، به اونها وعده های قابل لمس و قابل فهم میدید (توصیف بهشت به اشکال لذات زمینی و جسمانی )، برای اینکه جلوی توحش و عادت های زشت اونها که نیازی به گفتنش نیست رو بگیرید ، به اشکالی که همه میدونیم عذاب رو براشون توصیف می کنید ( طوریکه از نظر یکی از آقایون ، خداوند حتی موجودی روانی و انتقام جو به نظر میاد ! ) . بعضی از مجموعه قوانین قضائی قابل قبول، سنت های رایج در حد متعارف مثل سال قمری و ماههای حرام و ... رو رد نمی کنید و محترم میشمرید تا احساس نزدیکی بیشتری با شما داشته باشند.

- خداوند نگران ما مردمان متاخر نبود ، قبول کنیم که بین عرضه توجیه پذیر و عقلانی اسلام و تبعاً قرآن و یا عرضه اونها به وضعیت فعلی با امکان اقبال عمومی در بین اعراب بدوی اون موقع یه پارادوکس وجود داشت که همه ما کاملا درکش میکنیم . مطمئناً انتظار نداشتید که اسلام عرضه شده اون موقع به طور تفصیلی تمام انتقادات و دغدغه ها و نیازهای فکری مردمان اون زمان ، شما (انسانهایی با حد واسط بلوغ فکری بشر ) و یا حتی آیندگان ما رو در بر بگیره و تامین کنه !
پس خداوند جرقه اولیه رو با این مجموعه گزاره ها زد و تاثیراتش رو بجز یکسری اشتباهات مسلمانان ، در تبدیل اون سطح فرهنگ اعراب به یک نهضت عظیم فکری خیره کننده سده های بعدش دیدیم.
خداوند میدونست که مردمانی خواهند اومد که خودشون با کمک عقلانیت و اندیشه محض راه خودشون رو پیدا و حقیقت اسلام و قرآن رو ادراک خواهند کرد .

-- حامد ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

و نکته ظریف اینکه هر جایی از قرآن و در گفتار و رفتار پیامبر ، دستورات اخلاقی و انسانی جهانشمول و زمانشمول آورد( لطفا با دستورات فقهی و قضائی اشتباه نگیرید) .
اینطور میشه که وجود نهر شیر و عسل ، حور بهشتی (!!!) و انواع عذابهای جسمانی روایت شده ، توجیه پذیر میشه . چون اگر واقعیت مطلب میومد ، خریداری در اون زمان نداشت و خداوند هم از راههای غیبی ، توده انسانها رو هدایت نمیکنه و نخواهد کرد.
و اما خرده های علمی :
1- ایرانی عزیز شما که واقعا انتظار نداشتید که خدا از زبان پیامبر نظریه بیگ بنگ و یا نظریه تکامل رو برای اعراب اون موقع توضیح بده ؟ ضمن اینکه می بایست با توجه به فرهنگ ستیزه جو و خشن اعراب ، خداوند متعال مقدار زیادی خشن و انتقام جو و ((خستگی ناپذیر)) نشون داده بشه تا سرکشی به حداقل برسه . استفاده از واحد روز برای خلقت آسمانها و زمین هم به همین صورت باید گویا و ملموس می بود.
2- چیزی که الان میگم رو امیدوارم خداوند زمانی برای هرکسی که ظرفیت روحی لازم رو بدست آورده پیش بیاره . موجودی به اسم جن با توصیفات دقیق قرآن و نه خرافات احمقانه عامه مردم کاملاً حقیقت داره . همینطور بسیاری از تجربیات متافیزیکی دیگه که هنوز علم فعلی بشر بهش نرسیده . شما از سطر سطر حرفهای قبلی من میتونید به این نتیجه رسیده باشید که تا چه حد اعتقاد قلبی و عمیق به اندیشه و عقلانیت و استدلال دارم و اگر این مورد سوال آخر رو از هر راهی جز تجربه خودم بود ، نمیتونستم باور کنم.
امیدوارم همه دوستانم قبل از رد حقانیت قرآن و اسلام ، به راهی که بشر تا بلوغ کامل فکری داره فکر کنند و اینکه قدرت تفکر و اندیشه که همان تبلور دمیدن روح خداوندی در انسانه رو ، اشتباه محضه که کامل و بدون خطا در نظر گرفت و برای یکچنین مسئله بنیادی ، اینطور تصمیم گرفت.

-- حامد ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

از آقاي احمد كه مرا نقد كردند متشكرم
اگر كامنت من را دوباره بخوانيد، به اشتباه خود پي مي بريد. من كجا از سنگسار در قرآن حرف زدم؟ كجا از احكام متعارض در قرآن حرف زدم كه اينگونه با علامات تعجب به من مي تازيد؟! گفتم آياتي كه با علم و فلسفه و با ديگر آيات تعارض دارند و آنان را به نفع قرآن تاويل مي كنند، جايي حرف از سنگسار و... نزده بودم. من هنوز جواب سوال خود را نگرفته ام. اگر مي توان آياتي كه با فلسفه تعارض دارند را تاويل كرد، آياتي كه با ديگر آيات متعارضند را به حكم متشابه، منسوخ و... تاويل كرد و معناي تازه داد كه آن تعارض برطرف گردد، آيا در مورد آياتي كه به صراحت سخن از لفظ خدا بودن قرآن مي زنند نمي توان چنين كرد؟(توجه داشته باشيد كه چنين نيست، هيچ جاي قرآن نيامده الفاظ قرآن از جانب خداست، جايي كه قرآن را تماما وحي مي خواند، وحي را در فرهنگ عرب باديه نشين معنا كنيد، به اشاره كوتاه به چيزي از جانب منبعي غير مادي،مي دانستند)

-- علي ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

در پاسخ آقای لطف علی لطیفی (خادم کوچک قرآن مجید) و برای اطلاع ایشان که در جواب من فرموده اند:
"وقتی متخصصان دین را کنار بگذاریم نتیجه این خواهد شد که از هوى و هوسهاى عده ای غیر ‏متخصص پيروى شده و از احكام الهى، روى گردانده خواهد شد. همان طور که خود او تصریح ‏کرده است. چیزی که با قرآن در تضاد آشکار است و یکی از دلایل آن آیه بالاست. آیا بهتر نیست ‏به جای این، از نظرات متخصصان متعهد و حقیقی دین پیروی شود؟"
دوست عزیز
قرآن مجید نه خادم کوچک دارد نه خادم بزرگ.
قرآن مجید بطور قطع و یقین متولی ای جز خدا ندارد. اگر متخصصی باشد همانا رسول خدا است که در میان ما نیست. و اگر ناطقی داشته باشد آن نیز جز علی بن ابی طالب نیست که او نیز در میان ما نیست.
شما اگر شیعه باشید شاید بفرمایید پس "راسخون فی العلم" چیست و یا "اولی الوالالباب" چیست. می گویم حتا اگر شماقرآن را به نفع قرائت شیعه بخوانید، آنها متولی قرآن نیستند بلکه کسانی اند که می گویند آیات قرآن همه از جانب خدا آمده و ایشان بدان اعتقاد دارند. همین وبس. این سخن یعنی اینکه اگر کسی گفت او متولی قرآن است بدانیم که او دروغگو است و او به خدا افتری بسته است. تخصص شناخت معنوی قرآن نیز غیر از تخصص شناخت لغوی قرآن است. به همین خاطر اغلب کسانی که در این زمینه متخصص اند و کتابها نوشته اند خود کسانی اند که درباره قرآن گمراه شده اند و مردم را گمراه کرده اند. وقتی ما می بینیم که متخصصان علوم قرآنی خود آن بدعتگرانی اند که بر خلاف قرآن مردم را به دون خدا (مثل امامزاده ها و معابدی مانند جمکران) و شرک (مثل ولایت فقیه) رهبری می کنند و کسی از این قرآن شناسان و خادمان کوچک و بزرگ قرآن هم نیست که به ایشان اعتراض کنند و با مال و جانشان در راه خدا ( و راست کردن کجروی ها) با ایشان جهاد کنند، آنگاه برای ما مسلمانانی که بخواهیم حقیقت را کشف کنیم چاره ای نیست که دست از این خادمان کوچک و بزرگ قرآن و متخصصین برداریم و چنگ در این حبل المتینی که در نزدیکی خودمان است (راه دل و عقل خودمان) بزنیم و بخواهیم که او ما را هدایت کند.
برای اطلاع جنابعالی باید بگویم آن روزی که ما از هوی و هوسهای عده ای غیر متخصص پیروی بکنیم همینک فرا رسیده چراکه در غیاب دین حقیقی ما همینک روی به مدعیان آورده ایم که ایشان هوی و هوس های خود را وارد دین کرده اند. شما اگر غیر ایشان باشید هرگز ادعا نمی کردید که خادم کوچک قرآن هستید. از این سخن بوی ریاکاری شنیده می شود که قرآن سخت با آن مخالفت دارد.
مگر نه این است که قرآن صامت است و انسان به آن نطق می دهد.
اگر چنین است پس شما خادم آن قرآنی هستید که ناطقش خود شما می باشید. یعنی اینکه شما "خادم کوجک" نفس خودتان می باشید که اسم آن را "قرآن مجید" گذاشته اید. "قرآن مجید و کریم"، همانطور که از نامش پیدا است والاتر از این حرفها و سخن ها است
دوست من کی گفته که شما متخصص قرآن هستید اما دیگری نیست؟ میزان برای اینکه فهم شما از قرآن درست است و فهم دیگری غلط است را چه دستگاهی معلوم می دارد؟ به نظر من شما کمترین اطلاعی از قرآن ندارید. من این را می توانم از گفته های خودتان ثابت کنم. چراکه اگر شما قرآن می دانستید، می باید آگاه می بودید که خداوند برای کتاب خودش متولی قرار نداده. هرکس آزاد است هرطور می خواهد قرآن را بخواند و درک کند. منتها خدا قانونی قرارداده تا هرکس آن را بد بخواند و بد بفهمد و یا از آنهایی دنباله روی کند که بد می فهمند، آنگاه ضررش را می بینند و گرفتار موقعیتی می شوند مثل همین موقعیتی که من و شما امروز در آن بسر می بریم.
"عشقت رسد به فریاد ورخود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت"

-- حسین میرمبینی ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

پاسخهای آقای زید درست نیست. ایشان یک نکته را بارها و بارها تکرار می‌کند که نباید قرآن را متن گرفت و باید آن را یک گفتمان دید. خوب این کار چه فایده‌ای دارد؟ مجموعه‌ای از گفتمان‌های متناقض و بی‌سر و ته که برآیند آن نه با دانش امروز سازگاری دارد و نه با اخلاق و نه با حقوق بشر، به چه درد می‌خورد؟! به گفته ایشان این کتاب درباره دانش نیست، به همچنین درباره تاریخ، حقوق، اقتصاد، فلسفه و ... هم نیست، پرسش این است که نخست، پس چرا درباره همه اینها این همه افاضات کرده است؟ دوم، پس این کتاب درباره چسیت؟! اگر فرض کنیم فقط درباره اخلاق است، باز هم گفتمان به درد نخوری است، چرا که بسیاری از آموزه‌ها یا بهتر بگوییم امر و نهی‌های به اصطلاح اخلاقی آن هم که با جان و مال و تمام داشته‌های مادی و معنوی پیروان و مخالفانش سر و کار دارد، با دستاوردهای علوم انسانی و خواسته‌های حقوق بشری امروز جور در نمی‌آید.

-- یک ایرانی ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

سلام
جناب لطیفی
خداوند هیجگاه در قرآن معیاری برای تحدی قرار نداده و این ضعفی برای به مناظره کشیدن دیگران است.
حال هنوز دیر نیست. ما شما را به عنوان کسی که به قدر کافی قرآن را میشناسد قبول داریم. لطف نموده معیارهای "مثل"بودن را یک به یک و به تفصیل بنگارید.به نظرم فرصت خوبی است تا بتوانید ادعاهای خود را اثبات کنید و لااقل بنده، جناب کامران و تنی چند از رفقا را از تردید درآورید.باشد که رستگار شوید.
در نوشته ی قبلی خود گفته بودم ابن کعب به اشتباه، سوره هایی را در مصحف خود گنجانده بود که نشان از "مشابهت" آنها به قرآن، لااقل از دید ابن کعب که خود "اولین کاتب وحی" و "قاری ترین امت پیامبر" در مدینه است می باشد.
امیدوارم "معیارهای" شما از معیارهای قاری ترینِ امت پیامبر دقیقتر باشد!

-- کیوان ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ به چند انتقاد
اوس پیمان: « اینهایی که اسم بردید اگر اهل مناظره بودند در حال حاضر یک مقاله می نوشتند ‏و رسما اعلام می کردند در جواب مقاله گنجی این را نوشته اند و در سایتشان می گذاشتند.» ‏نمی دانم علت چهه بوده است. اما حق این است که مقاله نویسی، فرصتی گسترده می طلبد که ‏هر سه آن بزرگواران به دلیل اشتغالات متعدد مانند مرجعیت، ریاست دانشگاه، معاونت وزیر قطعا ‏چنین فرصتی ندارند. اما جالب است بدانید هر سه آن بزرگواران در سالهای قبل دهها جلد کتاب ‏منتشر کرده اند و بسیاری از این شبهات را از قبل پاسخ داده اند.‏
در عین حال، قدم اول برای چنین مناظره ای تهیه سند مناظره است که یک سوره جعلی مشابه ‏با قرآن باشد که دست کم دو نفر، غیر از خودتان، که آشنا به ادبیات عرب و قرآن مجید باشند، ‏همسانی آن را تأیید کنند. اطمینان دارم پس از انتشار سند، افراد بسیاری داوطلب انجام مناظره ‏خواهند شد.‏
برخی پرسیده اند معیارهای مقایسه قرآن اصلی با نوع شبیه سازی شده چیست؟ ‏
به نظر بنده، برخی از معیارها با توجه به آیات قرآن اینهاست:‏
تناقض درونی ندارد: آيا در [معانى‏] قرآن نمى‏انديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن ‏اختلاف بسيارى مى‏يافتند. (نساء:82)‏
شعر نیست، هر چند آهنگ خاصی دارد: و [ما] به او شعر نياموختيم و در خور وى نيست اين ‏‏[سخن‏] جز اندرز و قرآنى روشن نيست. (یس:69)‏
عربی بی اشتباهی است: قرآنى عربى، بى‏هيچ كژى باشد كه آنان راه تقوا پويند. (زمر: 28)‏
هدایت به راه پایدارتر همراه با وعده پاداش به مؤمنان: قطعاً اين قرآن به [آيينى‏] كه خود پايدارتر ‏است راه مى‏نمايد، و به آن مؤمنانى كه كارهاى شايسته مى‏كنند، مژده مى‏دهد كه پاداشى بزرگ ‏برايشان خواهد بود. (اسراء:9)‏
قرآن رنج آور نبوده، جنبه تذکر دارد: قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى، (طه:2) جز اينكه ‏براى هر كه مى‏ترسد، پندى باشد. (طه:3)‏
پندآموزی از قرآن مجید ساده است: و قطعاً قرآن را براى پندآموزى آسان كرده‏ايم پس آيا ‏پندگيرنده‏اى هست؟ (قمر: 17)‏
خادم کوچک قرآن مجید: 12 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به چند انتقاد
ایرانی: «پیامبر مانند افراد عادیست و معجزه ندارد» پیامبر در امور انسانی مانند غذاخوردن و ‏امثال آن مانند افراد عادیست. اما در خصوص این که «معجزه ندارد» درست نیست. خدای بزرگ، ‏پیامبران خود را با دلائل روشن فرستاده است. ‏
مثلا پیامبر اسلام با کتابی آمده است که 114 سوره دارد و با این که همه انسانها و جنیان را به ‏تحدی طلبیده است تا دست کم یک سوره مانند آن بسازند هنوز کسی نتوانسته است سوره ای ‏مانند آن بسازد که تأییدیه دو متخصص ادبیات عرب و آشنا با قرآن از غیر خودشان را داشته ‏باشد.‏
در باره تناقضات ظاهری در قرآن مجید، نخست از خود بپرسید آیا منظور قرآن را درست فهمیده ‏ام؟ سپس چند تفسیر را ببینید، بویژه تفاسیر نور و نمونه را که هر دو روی اینترنت هم هستند ‏ببینید اگر قانع نشدید آنگاه بپرسید.‏
‏« چرا خدا کسی را که خود گمراهش کرده است میخواهد در آن دنیا عقوبت دهد؟» به نوشته ‏تفسير نمونه، ج‏7، ص: 18 « " هدايت" و" اضلال" الهى نه جنبه اجبارى دارد و نه بى دليل و ‏بى حساب است، منظور از اين دو فراهم ساختن زمينه‏هاى هدايت، و يا باز گرفتن اينگونه ‏زمينه‏ها است، آنهم به خاطر اعمال نيك و بدى كه انسان قبلا انجام داده است، و در هر حال ‏تصميم نهايى با خود انسان است، بنا بر اين آيه فوق با آيات گذشته كه اصل آزادى اراده را تاييد ‏مى‏كرد كاملا انطباق دارد و منافاتى در ميان آنها نيست.»‏
‏« چرا خداوند در جنگ احد همان دسته فرشتگان را كه به بدر فرستاده بود...» جواب در آل ‏عمران : 152 آمده است: « و به يقين خداوند (در جنگ احد) وعده خود را براى شما تحقق ‏بخشيد آن گاه كه آنان را به فرمان او قلع و قمع مى‏كرديد تا وقتى كه سست شديد و در كار (ى ‏كه براى شما دستور بود يعنى حفظ موضع شبيخون دشمن) اختلاف نموديد، و پس از آنكه آنچه ‏را دوست داشتيد (غلبه بر دشمن) به شما نشان داد نافرمانى كرديد، برخى از شما دنيا را ‏مى‏خواست (غنائم جنگى را) و برخى از شما آخرت را مى‏طلبيد، سپس شما را از (غلبه بر) آنها ‏بازگرداند تا شما را بيازمايد، و البته از شما درگذشت، و خدا داراى فضلى (بزرگ) بر مؤمنان ‏است.» مسلمانان پیروز شدند اما به سه دلیل، سستی کردن، اختلاف ورزیدن و نافرمانی کردن، ‏پیروزی حاصل را با پاتک دشمن از دست دادند تا تجربه ای برای آینده باشد.‏
‏« هر گاه پوست آن‌ها سوخت پوست تازه بر آن‌ها مي‌رويانيم تا كاملاً عذاب را بچشند.» به نظر ‏شما کسانی مانند صدام که شهادت یا مرگ و مجروحیت و آوارگی میلیونها نفر را رقم زده اند، ‏کسانی که با ساخت و استفاده از سلاح های شیمیایی و فسفری، رنج هزاران هم نوع خود را ‏فراهم کرده اند یک بار بسوزند کافی است؟ خدا مهربان است و طبق حدیثی از امام صادق علیه ‏السلام اگر کسی یک کار نیک خالص برای خدا انجام دهد و آن را تا هنگام مرگ حفظ کند خدا ‏او را هرگز عذاب نخواهد کرد. مرحوم آقای فلسفی یک سخنرانی در باره این حدیث داشت که ‏بنده در آن حاضر بودم. ‏
خادم کوچک قرآن مجید: 12 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به چند انتقاد
ایرانی: « سوره فاتحه که از قول خدا بیان شده خدا خود را خطاب قرار داده و خودش برای ‏خودش مدیحه سرائی میکند که از نظر ادبی اشتباه است.» اولا از نظر ادبی اشتباه نیست. زیرا ‏شاعر بزرگی مانند حافظ در اشعار زیادی از اشعارش تعریف می کند: «ندیدم خوشتر از شعر تو ‏حافظ * به قرآنی که اندر سینه داری» این ماجرا در بین شاعران رواج زیادی دارد که بنده، مقاله ‏ای هم دیدم که این اشعار را جمع کرده بود. ثانیا تکبر برای بشر بد است اما برای خدا خوب ‏است زیرا بزرگی حقیقی و کامل از آن اوست. ثالثا خدای بزرگ حمد را آفرید تا بشر در هر ‏نمازش دو بار آن را بخواند و ضمن سپاس به درگاه خدای بزرگ، یک دوره اصول عقاید خود را ‏مرور کند. در برخی روایات آمده است که سوره حمد، چکیده کل قرآن است.‏
‏« اشتباهات بسیار است از مسطح بودن زمین» اولا زمین در عربی مانند فارسی هم به معنای کل ‏زمین است و هم به معنای دشت و امثال آن. از کجا مطمئن هستید معنای دوم مورد نظر ‏نیست؟ ثانیا اگر منظورتان این آیه است« وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً نوح:19» «و خدا زمین ‏را برای شما گشوده و گسترده شده قرار داد.» اولا از کلمه لکم (برای شما) به دست می آید که ‏زمین به مفهوم منطقه ای که شما در آن زندگی می کنید مراد است. ثانیا کلمه بساطا از ریشه ‏بسط است. بسط دو بار در قرآن به معنای باز کردن دستها به کار رفته است (مائده: 28 و 64) ‏قاموس قرآن، ج‏1، ص: 191در شرح معنای بَسط می نویسد: «گشودن. وسعت دادن»‏
در سایت رسمی سازمان زمين‌شناسى و اکتشافات معدنى کشور آمده است:‏
‏« در سال ۱۹۱۲آلفرد وگنر ژئوفيزيکدان و هواشناس آلمانى با ارائه يک سخنرانى وانتشار ‏کتابى با عنوان " منشا قاره ها و اقيانوس ها " نظريه اشتقاق قاره ها را براى اولين بار و به ‏طور جدى مطرح کرد. وى بر اساس شواهد گردآورى کرده خود اعتقاد داشت که در گذشته ‏قاره ها توده اى يکدست و به هم پيوسته بوده اند و قاره هاى جنوبى امروزى در پيرامون ‏قطب جنوب آن زمان و قاره هاى شمالى نيز در استوا قرار داشته اند. وگنر اين مجموعه ‏قاره اى را پانژه آ (‏Pangaea‏) به معنى " تمام زمين" ناميد و اقيانوس دربرگيرنده آن را ‏پانتالاسا (‏Panthalassa‏) نام نهاد.‏
اين ابر قاره در حدود ۲۰۰ ميليون سال پيش يعنى اوائل دوران دوم در مناطق گوناگونى ‏دچار شکستگى شد و قطعات حاصل، از آن زمان به کندى اما پيوسته در حال پراکنده شدن ‏بر روى سطح کره زمين هستند.» اکنون یک بار دیگر ترجمه آیه را مرور می کنیم: «و ‏خدا زمین را برای شما گشوده و گسترده شده قرار داد. نوح:19»‏
در هر صورت این آیه اگر یک معجزه علمی نباشد، چنان که شما می اندیشید غلط صریحی ‏نیست. ‏
خادم کوچک قرآن مجید: 12 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

امروزه حتی در جوامعی که حکم اعدام به وحشیانه ترین روشها انجام می شود انسانها را نمیسوزانند! در مورد جنایتکاران اگر" کینه و انتقام" را ملاک قرار دهیم بهتر است به تناسب جرمشان جریمه میشدند یعنی مثلا صد میلیون بار سوزانده میشدند و نه تا ابد و بی نهایت! تازه معلوم نیست که این پوست سوختنها صرفا برای امثال صدام است و یا برای من نوعی هم که فقط بلند سوال میکنم..
اصلا چرا امثال صدام که مسلمان هم بود خلق میشوند تا 30-40 سال جنایت کنند و بعد هم تا ابد انگونه بسوزند.
این نوع خلقت بیشتر به یک کمدی حزن اور شبیه است تا شعور لایتناهی.
و اگر قرار باشد که بدین شکل وجود داشته باشد مبارزه اصلی تازه بعد از مرگ شروع خواهد شد!!

-- کاظم ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

آقای لطف علی گرامی
بنده استدلال منطقی میکنم شما چیز دیگری میفرمائید . امروز فلسفی را وارد بحثهای منطقی کردید احتمالا بعدها پای دیگران هم به این بحثها باز خواهد شد .
حامد گرامی
شما تصور نفرمائید که امثال من که قران را بعنوان کتاب وحی و محمد را بعنوان فرستاده خدا و الگوی مردم قبول نداریم دیگر از معنویات فارغیم کاملا برعکس اهمیت به اصول انسانی و معنویات بوده است که ما را به این سرزمین پاک - بدون ریا و دوروئی - حق جو - عدالت طلب -... رهنمون ساخته و اگر در جامعه و دور و بر خودتان نگاه کنید افرادی که به اصطلاح مذهبی نیستند ( البته منظورم افراد بی مسئولیت نیست که هیچ ندارند) بسیار درستکارتر از افراد مذهبی هستند .
هر کسی ممکن است نسبت به متا فیزیک ایده هائی داشته باشد ( حتی ادعا کند جن دیده است) من خودم هم ایده هائی دارم ولی این ایده ها نه علمی است نه قابل اثبات . پس فرد عاقل آنها را نزد خودش حفظ کرده و حداکثر ممکن است با دوستانش در آن باره صحبت کند علم هم در مورد آنها سکوت کرده است . بعبارت دیگر وقتی کسی میخواهد از متافیزیک در گفته ها و نوشته های جدی و رسمی بهره ببرد باید آنها را ثابت کند واگر نه فرض کنیم فردا کسی ادعای امام زمان بودن را کند ( کما اینکه هفته ای چند نفر دارند اینکار را میکنند) شما قطعا از او معجزه ای میخواهی تا باور کنی . او میگوید پدر بیبی ام زهرا ( پیامبر) هم معجزه نداشته چطور از من تقاضای معجزه داری؟ تکلیف شما چیست ؟
حامد گرامی در کتاب اصول کافی در باب عقل مطالبی آورده که توصیه میکنم مطالعه فرمائید و میدانید حدیثی از امام زمان است که میگوید : " کافی برای شیعه کافی است"
سخن من اینست که خداوند خالق قسمتی از ذات خود را بصورت عقل در وجود ما قرار داده و خدای ناظر خیر و شر را بر اساس آن از ما باز خواست میکند . تردید ندارم که خداوند ناظر بسیار منطقی تر - راستگوتر-درستکارتر-مهربانتر - ... خوبتر از چنگیز خان مغول است پس سخن منطقی را از من می پذیرد که در روز جزا به او بگویم من بر اساس آنچه تو در وجود من بعنوان معیار شناسائی حق از باطل قرار دادی( عقل) رفتار کردم و خود تو از درونم آگاهی که دروغ نمی گویم ... وقتی من امام حسین را قبول ندارم چگونه میتوانم برای او گریه کنم گرچه اسارت فرزندانش غمبار است .
ضمنا من تصور میکنم افراد از نظر شخصیت روانی خیلی با هم متفاوتند مطمئن نیستم ولی تصور میکنم بسیاری از تصادفات رانندگی ناشی از تصوراتی است که افراد از موانع خیالی دارند همانگونه که محمد تصوراتی از وحی داشت لذا با افزایش خرافات در ایران حوادث رانندگی هم افزایش می یابد . ( من این را با شما بعنوان یک دوست گفته و شاید ماجرای 20 تصادف را هم از قربانیان شنیده باشم ولی اصلا برای من قابل اثبات نیست )

-- ایرانی ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به چند انتقاد
ایرانی:« تا فرورفتن خورشید در لجن وگردش خورشید بدور زمین» فرورفتن خورشید در چشمه ‏ای گل آلود، شرح خدا از افق دید ذوالقرنین است. اگر بنده بگویم که شما روزی دیدید خورشید ‏پشت کوه رفت، دروغ است یا مشاهده شما را درست بیان کرده ام؟ ‏
فرشاد:« ذوالقرنین آنقدر رفت تا به مغرب الشمس ( محل غروب خورشید) رسید و بعد آنقدر ‏رفت تا به مطلع الشمس ( محل طلوع خورشید) رسید آنجا که میان خورشید و آن قوم هیچ ‏ساتری قرار ندادیم!»‏
در ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 499 آمده است: « مراد از مغرب آفتاب، آخر معموره[آخرین ‏آبادی] آن روز از ناحيه غرب است، به دليل اينكه مى‏فرمايد:" نزد آن مردمى را يافت".‏
‏... مقصود از عين دريا است، چون بسيار مى‏شود كه اين كلمه به دريا هم اطلاق مى‏گردد. و ‏مقصود از اينكه فرمود" آفتاب را يافت كه در دريايى لجن‏دار غروب مى‏كرد" اين است كه به ‏ساحل دريايى رسيد كه ديگر ماوراى آن خشكى اميد نمى‏رفت، و چنين به نظر مى‏رسيد كه ‏آفتاب در دريا غروب مى‏كند چون انتهاى افق بر دريا منطبق است. ...‏
جمله" فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ" به صورت" عين حامية" يعنى حاره (گرم) نيز قرائت شده و اگر اين ‏قرائت صحيح باشد درياى حار با قسمت استوايى اقيانوس كبير كه مجاور آفريقا است منطبق ‏مى‏گردد، و بعيد نيست كه ذو القرنين در رحلت[سفر] غربيش به سواحل آفريقا رسيده باشد.»‏
همچنین در ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 502 می خوانیم:‏
‏" ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ ...".‏
يعنى در آنجا وسائلى براى سفر تهيه ديد، و به سوى مشرق حركت كرد تا به صحرايى از طرف ‏مشرق رسيد، و ديد كه آفتاب بر قومى طلوع مى‏كند كه براى آنان وسيله پوششى از آن قرار ‏نداديم.‏
و منظور از" ستر" آن چيزى است كه آدمى با آن خود را از آفتاب مى‏پوشاند و پنهان مى‏كند، ‏مانند ساختمان و لباس و يا خصوص ساختمان، يعنى مردمى بودند كه روى خاك زندگى ‏مى‏كردند، و خانه‏اى كه در آن پناهنده شوند، و خود را از حرارت آفتاب پنهان كنند نداشتند. و ‏نيز عريان بودند و لباسى هم بر تن نداشتند. و اگر لباس و بنا را به خدا نسبت داد و فرموده:‏
‏" ما براى آنان وسيله پوششى از آن قرار نداديم" اشاره است به اينكه مردم مذكور هنوز به اين ‏حد از تمدن نرسيده بودند كه بفهمند خانه و لباسى هم لازم است و هنوز علم ساختمان كردن و ‏خيمه زدن و لباس بافتن و دوختن را نداشتند.»‏
به نظر می رسد مغرب و مطلع خورشید و خصوصیاتی که برای اقوامی در آن اماکن گفته شده ‏است اشاره به فتوحات یک حاکم مقتدر در شرق و غرب عالم قدیم بوده است. این که حاکم یاد ‏شده از نظر تاریخی چه کسی بوده است، نظرات مختلفی وجود دارد اما مطالعه تفسیر نمونه مرا ‏قانع کرد که به احتمال قوی اشاره به کورش کبیر داشته باشد.‏
برای مطالعه بیشتر، تفسير نمونه، ج‏12، ص: 544 به بعد را بخوانید. همچنین کلمات ذوالقرنین و ‏کورش کبیر و نیز ذوالقرنین و کامبوزیا را بدون گیومه در گوگل جست و جو کنید.‏
در باره، گردش خورشید بدور زمین، چنین چیزی به صراحت در قرآن نیامده است. اگر منکرید ‏نشان دهید. چنانچه منظور این آیه باشد که : وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ ‏الْعَليمِ (یس: 38) «و خورشيد به (سوى) قرارگاه خود روان است، آن نظام تقدير خداوند عزيز ‏داناست.» اولا این نمی رساند که حرکت خورشید به دور زمین مراد است. ثانیا در تفسير نمونه، ‏ج‏18، ص: 382 آمده است:« آخرين و جديدترين تفسير براى آيه فوق همانست كه اخيرا ‏دانشمندان كشف كرده‏اند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما ‏به سوى يك سمت معين و ستاره دور دستى كه آن را ستاره" وگا" ناميده‏اند مى‏باشد. » ‏
خادم کوچک قرآن مجید: 12 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

واقعاً جالبه. آقای لطیفی از ما می خواد که یک تناقض قرآن با علم رو بگیم. وقتی من می گم که در قرآن اشاره تلویحی به غیر کروی بودن زمین شده است، جناب حامد می گوید که
" شرایط شبه جزیره و اعراب با اون حماقت ها و سطح فکر و زندگی رو در نظر بگیرید و به نحوه بیان و برخورد و لحن مورد نیاز برای تاثیر گذاری روی اونها فکر کنید . مطمئناً برای همچین مخاطبانی ، شما از بیان علمی و اثبات و توجیه استفاده نمیکنید . بلکه از اسطوره های آشنا برای اونا میگید "
خوب دیگه جای بحثی باقی نمی مونه. چون ما هر اشتباهی رو در قرآن ذکر کنیم، دوستان خواهند گفت سطح فکر مردم اون روزگار اون طوری بوده!!
من شخصاً دیگه در این بحث شرکت نمی کنم.

-- فرشاد ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به چند انتقاد
بهمن: اشتباه ریاضی در محاسبه ارث؛ ‏
پاسخ: ابتدا ارث همسر پرداخت می شود. سپس از باقی مال، سهم فرزندان و والدین بر اساس ‏قوانینی که اشاره داشتید پرداخت می گردد. در این صورت مشکلی پیش نمی آید. ‏
مبحث ارث از مباحث تخصصی فقه اسلامی است و از جمله دلایلی است که اعتقاد داریم مردم به ‏متخصصان قوانین اسلامی نیاز دارند. از سوی دیگر، در بین فقهای شیعه اختلاف چندانی در این ‏باب وجود ندارد. در خصوص سایر مذاهب اسلامی آنان باید خود از دیدگاهشان دفاع کنند.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 12 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 31, 2009 در ساعت 01:30 PM

جناب علی .
در مورد سنگسار روی سخن من شما نبودید اول جمله را اگر بار دیگر بخوانید گفته ام "بسیاری از این حضرات" منتقد قران (کسانی که قران را عامل خشونت و زیر پا گذاشتن حقوق انسانی دانسته و بنابراین به رد کلام الله بودن آن می پردازند) .
در مورد وحی بر اساس تعریفی که از قران می توان به راحتی کسب کردو در بین همه ادیان هم پذیرفته شده است وحی عبارت است از پروسه ای که در آن عالی ترین معانی حقیقت نهفته در خلقت و سنن آن (که شامل خود بشر و تاریخ شکل گیری اخلاقی وی نیز می شود) به سطح درک وشعور مخاطبین تنزل پیدا می کند. از این رو گفته می شود که قران "نازل" شده است. وحی در مورد زنبور عسل هم بکار رفته که نشان می دهد این پروسه همراه با تکامل بشر از حیوان خود نیز تکامل پیدا کرده است تا زمانی که به نظر ما مسلمانان و بنا بر قول وحی به آخرین فرستاده حادث شده و از ان به بعد عقل اجتماعی و اخلاقی بشر به حدی رسیده که خود کاشف حقایق باشد. این زمان زمانی است که دیگر این امکان تاریخی برای بخشی از جامعه انسانی در شبه جزیره عربستان پدید آمد که نتیجه وحی را کاملا ثبت کرده و از آن پاسداری کنند (حالا اختلافات جزیی در قرائت بخش های بسیار محدود آن هست یا نه و یا ترتیب سوره بر اساس نظم هست یا نه بماند که فرع بر قضیه است). از این زمان به بعد سخن راندن از جانب خدا ممنوع است و دیگر از کسی پذیرفته نیست که از جانب خدا حرف بزند. عقل جمعی بشر برای هدایت کافی است. اما عقل اخلاقی جمعی مانند عقل علمی نیاز به گواهی و علائم دارد. یکی از بهترین منبع علائم و تجارب که باقی مانده همین قران است (آیه یعنی علامت).

آیا احتیاج است که عقل ابتدا منبع الهی بودن قران را بنابر دلایل برون دینی به پذیرد؟ از نظر آقایان مثل گنجی این دور باطل است که عقل صرفا متکی به دلایل درون دینی الهی بودن قران را بپذیرد . ظاهرا این استدلال درست می نماید. اما آمثال گنجی اینجادر تفکیک صریح دلیل درون و برون دینی دچار مشکل هستند که مربوط می شود به تعریفشان از دین. برای آنان دین یک مجموعه باور هاست که یا باید قبولشان کنی یا نه!! یعنی این همان تفکر آخوندی است که با گفتن اشهد ناگهان مسلمان می شوی همه عناصر دین بر تو واجب ولو که مشکل عقلی با انها داشته باشی!! اما در عمل این طور نیست. به صراحت در قران چندین بار هدف از رسالت را برقراری قسط و عدل و مبارزه با ظلم در نظر گرفته است بنا براین قران مانیفست یک نهضتی عدالت طلبانه بوده که بر خلاف نهضت های دیگر این توفیق را داشته که تعریفش از عدالت را با ذات هستی هماهنگ کند یعنی عدالتش صرف قرار داد اجتماعی نباشد که با سلطه ارباب رسانه ها و یک طبقه خاص آن قرارداد اجتماعی رنگ خدمت به آن طبقه را در نهایت پیدا کند.
بنابراین ادعای قران مبنی بر کلام خدا بودن شرط پذیرش ناگهانی و صد در صد درون دینی نیست. هر عقلی که جویای حقیقت است نمی تواند فقط به امروزش نگاه کند تا درکی از عدالت و حقیقت پیدا کند باید نگاه کند به تاریخ عدالت طلبی و حقیقت جویی. مثل زیست شناسی که به تاریخ تکامل نگاه می کند. چنین عقلی مواجه به رشته ای از جنبش هایی می شود که جویای عدالت بوده اند و تعریفشان بنابر ادعایشان به ذات شعورمند هستی گره خورده بوده است. چنین عقلی انصاف را در این خواهد یافت که به متون این جنبشها و تاریخشان نگاهی محققانه و منصفانه بیندازد و سپس به مرور نگاه کند که چگونه آن نهضت رابطه بین عدالت اجتماعی و عدالت در ذات هستی بر قرار کرده. چگونه عملی سازی بنیان های اخلاقی مطرح شده در متون آن جنبش می تواند به هماهنگی بین جامعه انسانی و ذات هستی (وجود) منجر شود و اگر آن اصول نادیده گرفته شوند چگونه این عدم تعادل به ضرر انسان و حذف وی منجر می شود . از این روست که قران داستان اقوام گذشته را مرور می کند.
بنا براین ایمان آوردن به منشا الهی بودن قران یک نتیجه از قبل گرفته شده صددر صد عقلی انتزاعی یا آزمایشگاهی نیست بلکه یک پروسه ای است که در فرایند رابطه عملی که ما بطور منصفانه با قران یا هر کتاب مدعی دیگر برقرار می کنیم پدید می آید.

این اشتباه آقای گنجی چیز جدیدی نیست. این در قران هم آمده که مشرکین و کفار از محمد انتظار داشته اند همراه با یک فرشته رویت شدنی بیاید و کار های سحر مانند بکند. اما پاسخ قران زیباست و می گوید اگر سقف اسمان را هم بشکافیم و ایشان از اسمان بالا روند باز هم ایمان نمی اورند چون مسئله اصلی نتایج بکار گیری پیامهای قران در اجتماع است که دکان ایشان را در چاپیدن خلق تعطیل می کند. اگر برای طالبان دلیل برون دینی هم انواع آن چیزهای ازمایشگاهی صد در صد مشاهده شدنی را بیاوری و قران را مثلا در اسید بیانداز ی و حل نشود باز هم می گویند دلیل نمی شود که کلام خدا باشد. آقای گنجی می گوید حتی اگر ثابت کنند که در قران نظم ریاضی است دلیل نمی شود کلام خدا باشد چون از خارق العاده بودن یک چیز الهی بودنش ثابت نمی شود . اما قران مدعی خارق العاده بودن نیست. بلکه بر عکس به نظر من قران مدعی است که صد در صد طبیعی است. یعنی پیامش با طبیعت بشر و خلقت در هماهنگی مطلق است نه تناقض و خارق الطبیعی بودن. در عمل انسان خطا کار خارق العاده می شود و محکوم به "شکست" (که همان عذاب است).

نگاه اقایان گنجی و حوزوی ها و امثال نصر علارغم تفاوتهایشان این است که ایمان را یک باور مندی خارج از چارچوب عقلانیت می دانند. اگر این چنین باشد قران که تقاضای تدبر دارد دچار تناقض است. عقل دینی در قران عقل اخلاقی است نه "ایمانی به معنی باورمندی ناگهانی". عقل اخلاقی نمی تواند عقل غیر عملی و "در تضاد" با عقل علمی باشد.
قران بیان علمی آفرینش مادی انسان و زمین و آسمان نیست بلکه بیان شکل گیری اخلاقی انسان است (به خلیفه الهی رسیدن انسان) که باید در هماهنگی و تعادل با طبیعت و خلقت باشد. از این روست که بیان عذاب و نابودی اقوام خطاکار و بیان پاداش ها با بیان متشابهات مادی و طبیعی آمده است.
بار دیگر تکرار می کنم که شرط فهم قران ایمان ناگهانی اولیه به منبع اللهی بودن آن نیست . این ایمان انتظار می رود که در رابطه عملی قران و انسان در طی فرایند تحقیق و بکار گیری و نقد پدید آید. اگر نیامد حرجی بر فرد یا گروه نیست و کسی نباید مجازات شود. فرض بر این است که رابطه منصفانه بوده است. و شرط انصاف ایجاب می کند که در نظر داشته باشیم بعد از 14 قرن سلطه زورمندان و دستگاه متولی رسمی دینی شان درک ما از معانی اولیه و بکر قران بسیار بسیار مغشوش شده باشد. پس تحقیقی بس عمیق تر از انچه تاکنون توسط حوزوی ها و مستشرقین غربی نیاز است. آنان که بدون تحقیق کافی به رد اهمیت قران می پردازند به همان اندازه کسانی که بدون تحقیق کافی همان درک پر از اغتشاش امروز را در بست می پذیرند خود را از بر قراری ارتباط با یکی از منابع حقیقت محروم کرده اند.

-- احمد ، Feb 1, 2009 در ساعت 01:30 PM

آقای لطف علی گرامی
اگر دادگاه نورنبرگ جمله به جمله کتاب " نبرد من" نوشته آدولف هیتلر را میخواند !؟ و می فهمید!؟ و به این دانش ملکوتی می رسید که " روز " در برخی مواقع که ما نیاز داشته باشیم در واقع همان " شب " است آنگاه نه تنها هیچیک از یاران هیتلر مجازات نمی شدند که امروزه آلمان هم بیش از 7000 هیتلرزاده با حرم و بارگاه و زیارتگاه میداشت . اما چه کنیم که قضات نورنبرگ به این مطلب بدیهی که گاهی اوقات روز همان شب است باور نداشتند و آن عزیزان را مجازات کردند .

-- ایرانی ، Feb 1, 2009 در ساعت 01:30 PM

جناب لطیفی
مواردی را که در مورد ذوالقرنین از تفسیر المیزان آوردید را من هم خوانده ام. با عرض تاسف باید بگویم جناب علامه طباطبایی فقط و فقط سفسطه گری و توجیه فرموده اند و من به هیچ وجه جواب ایشان برایم منطقی نیست. کلام قرآن کاملا واضح است. علامه طباطبایی هم مثل شما می گوید منظور خدا این نبوده ، آن بوده! نوشته اید منظور از مغرب الشمس آخرین معموره (آبادی) در غرب بوده است!! عزیز من مغرب در اینجا اسم مکان است. مغرب الشمس یعنی محل غروب خورشید. مغرب الشمس چه ربطی به آخرین معموره (آبادی) دارد؟!

-- فرشاد ، Feb 1, 2009 در ساعت 01:30 PM

آقاي احمد
نوشته بوديد" این زمان زمانی است که دیگر این امکان تاریخی برای بخشی از جامعه انسانی در شبه جزیره عربستان پدید آمد که نتیجه وحی را کاملا ثبت کرده و از آن پاسداری کنند..." به گفته ي خود شما براي شبه جزيره عربستان فراهم شد كه "نتيجه وحي" را ثبت كنند. كاش توجه مي كرديد كه از ديدگاه قائلان به سخن خدا بودن قرآن، قرآن خود وحي است نه نتيجه آن. كساني كه قرآن را سخن پيامبر مي دانند، مانند سروش و گنجي و زيد و... منكر ريشه الهي داشتن وحي نميشوند؛ در واقع سخن شما حرف آنان است كه قرآن را نتيجه وحي مي دانند. من هم با اين نظر موافقم، در صورتي كه اگر قرآن تمام كلماتش از جايي ديگر به پيامبر ديكته مي شده، حرف زدن از نتيجه وحي بي معناست، چرا كه خود وحي در اختيار ماست. ولي در بعضي موارد در قرآن به قولي صريحا آمده قرآن وحي است، تاويل در اينجا نيز مجاز مي دانم(تاويل هاي زيادي از جانب مفسرين صورت گرفته، دهها مورد در تفسير الميزان كه در مقالات گنجي به كرات به آنها اشاره شده است) چرا كه با توجه به طرز فكر جامعه آن روز عربستان(context يا بستر تاريخي قرآن) گفتن اين نكته كه الفاظ قرآن از جانب خداست اشكال كه ندارد، ضروري نيز هست. چرا كه مخاطبين قرآن مشكلي كه با اين نوع نگاه به جهان نداشتند(در خم و پيچ فلسفي و علمي و حقوقي و... آيات قرآن نبودند) با ترس از اينكه اين الفاظ(احكام و...) از خداست، احتمال گناه كردن و در حقيقت عدم پيروي از فرامين قرآن بسيار كمتر مي شد(فراميني كه براي مردم آن زمان وضع شده بود، نه اينكه بهترين احكام باشند، براي همه زمانها) اگر به تفسير ها و فهم هايي كه از قرآن شده نگاه كنيد، صدها مورد مي بينيد كه ظاهر آيات قرآن را تاويل كرده اند، معنايي كه امروزه بتوان آن را مطرح كرد استخراج كرده اند. نه اين است كه خود شما مي گوييد قرآن نيازي نبود مسائل علمي را بيان كند؟ مگر اين جوازي نيست براي سخن كذب گفتن قرآن؟(عدم مطابقت با واقع، كذب منطقي) البته دليل خوبي دارد، اگر واقعيت علمي در قرآن بيان شود، چون قرآن كتاب فيزيك و شيمي و تاريخ و... نيست، كسي آن را نمي پذيرفت كه امروز به دست ما برسد. گمانم اين آياتي كه قرآن را وحي مي خواند، مصلحتي براي آن زمان بوده. آيا براي انسان امروز قابل فهم تر نيست كه بپذيرد پيامبر براي بيان تجارب خود، از قصص و پند و اندرز و ارجاع به مشاهده ظرافتهاي جهان و.... استفاده مي كرده، نه اينكه در مشاهدات خود، يك سري كلمات را شنيده باشد؟(كلماتي كه امروزه تعارض آنان با علم و فلسفه و... ثابت شده است)در صورتي كه با توجه به جهانبيني اعراب آن زمان، تصورات آنان از خدايان و نيروهاي غيي و موهوم و...(كه امروزه اثري از آنان در اذهان نيست) هيچ منافاتي نداشته است. تصاويري كه قرآن به وجود آورنده آنها نبود، ولي به ناچار مهر تاييد به آنان زد(مانند بسياري از قرانين حقوقي)

-- علي ، Feb 1, 2009 در ساعت 01:30 PM

در ادامه تناقض ریاضی قرآن در قانون ارث
آقای لطیفی، در کجای آیات ۱۱ و ۱۲ سوره نساء آمده که سهم همسر را اول باید پرداخت؟ این یکی از روشهایی است که فقها برای پوشاندن تناقض آیات ارث بکار می برند. این آیات آنقدر صراحت دارند که هر تغییری در آن با نص آیه در تضاد می افتد. به غیر از این مثال که ذکر کردم ، در مثالهای متعدد دیگری محاسبه ارث با این آیات به تناقض بر می خورد و فقها برای جمع و جور کردن مساله دهها تبصره و قانون به آیات ارث اضافه کرده اند. در حالی که اگر نویسنده قرآن در حد یک کودک دبستانی سواد ریاضی داشت، به راحتی با مخرج مشترک گرفتن در متن آیه تمام این مشکلات حل می شد. آیا این نکته ساده هم از حد شعور اعراب صدر اسلام بالاتر بود؟ پس این اعراب چگونه تجارت می کردند؟

-- بهمن ، Feb 1, 2009 در ساعت 01:30 PM


لا تسمعوا لهذا القران و الغوا فیه لعلکم تغلبون . فصلت - 26 .
تا موقعی که ادعای تحریف یا حذف یا افزایش یا اقتباس برخی آیات قرآن براساس مستندات قطعی و متدهای قطعی علمی ثابت نشده چنین ادعاهائی فاقد هرگونه ارزشی می باشند و بحکم عقل و وجدان نباید به آنها اعتنا کرد . اما ازطرف دیگرتجربۀ بشری در زمینۀ پژوهشهای علمی نشان داده است که مستندات باصطلاح قطعی و دست آوردهای علمی را نمی توان جزو "مقدسات" بحساب آورد . مستندات و دست آوردهای علمی ای بودند که مدتهای طولانی قطعی شناخته می شدند اما بعدا نسبت به آنها ابتدا تردید بوجود آمد و سپس بکلی مردود شدند . همواره این چنین بوده و هست و خواهد بود زیرا که این طبیعت تجربۀ علمی انسان است . ممکن است بگوئی این عجب شرطی است؟! عافل ازاینکه این شرط را شما خودتان می گذارید اگربگوئید "او ثابت می کند که..." یا "می توان اثبات نمود که..." . ولی اگربگوئی "احتمال دارد..." نوع انتظارهم تغییرمیکند
حال پرسش این است که هدف طرح و بازتاب چنین ادعاهائی چیست؟ اگرآن برای "آگاهی" است دراینصورت روشنفکر و محقق مسئول حداقل باید بتواند با ارائۀ مستندات قطعی و علمی آن را ثابت کند درغیراینصورت می توانند تنها ایجاد "شک" نمایند و شک "آگاهی" نیست چرا که اگر"آگاه" بود دیگر"شک" نداشت . همچنین اگرخود آن مدعیان روشنفکر و محقق آگاه بودند مستندات قطعی خود را براساس متدهای قطعی علمی ثابت می کردند . والا بلبل هم می تواند انسانوار سخن بگوید .
قرآن چه تحریف یا تحذیف یا اقتباس شده باشد و چه کاهش و افزایش پیدا کرده باشد درهرصورت بنا براجماع رهبران دین و اتفاق همگانی مسلمانان درهمین شکل کنونی بعنوان کتاب هدایت اسلام پذیرفته شده است . مدعیان اگربفرض محال هم برای همیشه بتوانند ثابت کنند بحکم عقل و وجدان جایگاه این کتاب درهمین شکل کنونی باید محفوظ بماند . چرا؟ زیرا که آن تنها ارثیه و قطعه زمین کوچکی است که داریم و برسرآن اختلافی نیست . حال اگرقصد روشنفکرایجاد "اختلاف" نیست بلکه برای "کمک به مردم" است با همین کتاب کنونی می توان انسانیهائی چون حلاج و مولوی مسجود دنیای مدرنیتۀ تمدن غرب ساخت . همچنین با "تفسیر نیکو" ازهمین کتاب الهی می توان دنیائی را انسانی کرد .
ازکی تا حالا کاهش قرآن مهم شده؟ همانی که باقی مانده برایت کافی نبود؟ چه آنانیکه با یک لا اله الا الله "رسیدند"! و چه آنانیکه اشتران زانو زدند آدم نشدند . همین قرآن کنونی "تاریخ زنده ای" ساخت که تو یک "کلمه" ازآنی و بدون آن نیستی پس گمشدۀ قرآن توئی . بجای انکارتصورکن! که محمد و قرآن درتاریخ نبود امروز دنیا چگونه می بود؟ دنیای مدرن غرب همان بود که امروزهست؟ افکار و آرمانهای تو همان می خواسته باشد که امروزاست؟ محمد درقرآنش اولین یا حداقل یکی ازاولین بود که "موضوع زنان"را در تاریخ مطرح نمود . حتی شاید درتاریخ اولین "کتاب زنان" درقرآن آمده است: "سوره النساء" که حداقل می توان آن را مرحلۀ "تولد جنبش فمینیستی" درتاریخ دانست . حذف جایگاه قرآن درتاریخ بدون حذف بخش مهم و قابل ملاحظه ای ازدنیای مدرن امروز"کلاهبرداری تاریخی" است
درعالم "وحدت وجود" چه پیامبر"دهان خدا" باشد و یا چه خدا "انسانوار" سخن گوید و چه انسان "خداگونه" سخن بگوید "قرآن کلام خداست" . زیرا در"وحدت وجود" دیگر"محمدی" وجود ندارد تا قرآن کلام او باشد . حتی "سخنان شیطان" هم "آیات خدا"ست . اما در"مراتب وجود" قرآن "تجربۀ محمد" است . تو هم "قرآن خودت" را خلق کن: اقراء کتابک(اسراء - 14) . همچون مولوی وحافظ خلق کردند: ینزل الملائکه بالروح من امره علی من یشاء من عباده(نحل - 2) . فقط اگر"بخواهی"! او که باب "وحی" را برای زنبور و سموات گشوده نگفت محمد "خاتم الوحی" است
گفتند: پس ما هم مثل تو می آوریم: واذا تتلی علیهم ایاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا(انفال - 31) گفت: مثل وحی این قرآن نخواهید توانست: قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القران لایاتون بمثله(اسراء - 88). زیرا تجربۀ وحی هرکسی منحصربفرد است . بفرض هم که توانستید تجربۀ وحی مرا بیاورید پس دیگراختلافی نداریم . ولی نزول دو قرآن مثل هم و درکنارهم معنی ندارد . مگرکپی نمائید . لقلنا مثل هذا! عجب استدلالی آوردید؟! حتی برای مقابله با قرآن من به قرآن من متوسل شدید! یعنی برای آوردن مثل این باید به اصلش که پیش من است مراجعه کنید . آفرین! با این ادعایتان هرجورفکرش را بکنید حرف من ثابت می شود . اگر راست می گوئید کتاب خودتان را بیآورید: فاتوا بکتابکم ان کنتم صادقین(صافات - 157) زیرا: ان نحن الا بشر مثلکم ولکن الله یمن علی من یشاء من عباده(انبیاء - 11) ما هم مانند شما بشر هستیم ولی وحی و معجزات اختصاصی نیست بلکه برای هرکسی ممکن است بشرط اینکه "بخواهی". اما تا موقعی که بگوئی: لقلنا مثل هذا! من هم می گویم : بمثل هذا القران لایاتون بمثله . ولی : ائت بقران غیر هذا(یونس - 15) این شد یک چیزدیگر! شما که بلدید...شما قرآنی غیر این بیاورید . استدلال قبلی تان عجیب نبود عجیب ترش را آوردید؟! من قرآنی غیر ازاین بیاورم و شما قرآنی مثل من بیاورید؟! یعنی جایمان را عوض کنیم؟! من که این را آوردم حالا یکی دیگربیاورم؟! پس خودتان چی؟ اما درتجربۀ وحی "انتخاب" نیست: قل ما یکون لی ان ابدله من تلقای نفسی . من خودم هم بدون تجربۀ وحی نمی توانم قرآنی مثل این بیاورم چه رسد به اینکه غیر این بیاورم . ما کذب الفواد ما رای(نجم - 11) . گفتند: چرا آن مثل دیگرپیامبران نیست؟! نوتی مثل ما اوتی رسل الله(انعام - 124). گفت: تجربۀ هرپیامبری تفاوت دارد:الله اعلم حیث یجعل رسالته .
گفتند: چرا این قرآن(!) برکسی دیگرنازل نشد: و قالوا لولا نزل هذا القران علی رجل من القریتین عظیم(زخرف - 31) گفت: اهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم(زخرف - 32) رحمت الهی درمیان همۀ انسانها به تناسب رشدشان قابل دسترسی است . شما قرآنی غیر این و نه کپی این بیاورید . مگرحافظ نیاورد؟


-- فرامرز ، Apr 20, 2010 در ساعت 01:30 PM

با سلام.با توجه به اينکه چند روز پيش در خبرها داشتيم که دانشمندان مرکز خدا را در مغز انسان کشف کرده اند و توانسته اند با استفاده از امواج الکترو مغناطيسي حالات عرفاني در بدن بوجود بياورند،حال سوال اينست که ايا خدا و حالات مذهبي در حالت کلي ساخته ذهن بشر نيست؟؟؟؟

-- فرهاد ، Jul 6, 2010 در ساعت 01:30 PM