رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ آذر ۱۳۸۷
امام زمان به چه کار فقها می‌آید؟ (۵)

امام، مصداق انسان کامل عرفا

اکبر گنجی

زمانه: اکبر گنجی برای زمانه نوشته است که پس از پایان بحث «امام زمان به چه کار فقها می‌آید» پاسخ نقد آقایان فنایی و نراقی را منتشر خواهد کرد.

شیعیان، امامت را یکی از اصول مذهب تشیع به شمار می‌آورند، اما مطابق نظر اهل تسنن، امامت یکی از فروع دین است1.

امامیه بر این گمانند که امام به واسطه‌ی پیامبر از سوی خدا تعیین می‌شود2. درواقع امامت چیزی جز زمامداری سیاسی نیست. اما شیعیان، امام را «حجت خدا»، «خلیفة الله» و «انسان کامل» معرفی می‌کنند.

به نظر اهل سنت، امام فقط زمامدار سیاسی است و با توجه به اینکه پیامبر برای پس از خود فردی را به عنوان جانشین تعیین نکرد، شورا و بیعت، ملاک‌های انتخاب خلیفه‌ی مسلمین هستند.

اما به گمان امامیه، برمبنای قاعده‌ی لطف معتزله، بر خداوند «واجب» است تا امام را تعیین و او را از طریق پیامبر به مردم معرفی کند. خواجه نصیر طوسی هم می‌گوید: «الامام لطف»3.

نظریه‌ی اهل تسنن که مشروعیت زمامدار سیاسی را منوط به انتخاب شورا و بیعت مردم با او می‌داند، نظریه‌ای است که به نظام‌های دموکراتیک نزدیک است.

اما برساخته‌ی تشیع کنونی، مطلقاً دموکراتیک نیست، برای اینکه مطابق این برساخته، امام را خداوند انتخاب کرده است و مردم هیچ نقشی در انتخاب یا عزل او از زعامت سیاسی ندارند.

امام، معصوم و دارای علم لدنی است و عصمت و علم لدنی وی هم اکتسابی نیست.

چنان موجود مقدسی را نه مردم به عنوان حاکم انتخاب می‌کنند (وجه اثباتی دموکراسی) و نه مردم می‌توانند او را از زمامداری سیاسی عزل کنند (وجه سلبی دموکراسی که مهم‌تر از وجه ایجابی آن است).

نظریه‌ی زعامت سیاسی تشیع کنونی، از جهت دیگری هم با دموکراسی تعارض دارد. در نظام‌های دموکراتیک، ریاست و زمامداری سیاسی، «حق ویژه» هیچ فرد، طبقه، صنف یا دودمانی نیست.

درحالی که نظریه‌ی امامت تشیع، زمامداری سیاسی را «حق ویژه»‌ی یک خاندان می‌داند که از طریق خون از پدر به فرزند منتقل شده است.

بحث کنونی ما، ناظر به زعامت سیاسی ائمه نمی‌باشد، بلکه ناظر به ولایت معنوی امامان است.

۱- ولایت معنوی

از نظر عرفا، انسان کامل، مظهر همه‌ی اسماء الهی است. آنان انسان کامل را «مظهر اسم جامع الهی»، «منظر الهی»، «خلیفه بحق خدا»، «ولی اعظم خداوند» و «مظهر اسم اعظم الهی» تلقی و معرفی می‌کنند.

در تشیعی که از نیمه قرن پنجم به بعد برساخته شد، شیعیان با اقتباس این نظریه از عرفای سنی – محی‌الدین عربی، صدرالدین قونوی، داوود قیصری، مولوی و غیره – ائمه را مصداق انسان کامل و ولی اعظم خداوند معرفی کردند.

بحث عرفا مفهومی است و آنها در غالب موارد مصداقی برای ولی خدا معرفی نمی‌کنند. اما شیعیان، ائمه را مصداق این مفهوم می‌دانند.

جوادی آملی در این خصوص می‌گوید: «اینان [عرفا] بیش از دیگران درباره‌ی خلافت و هماهنگی آن با انسان کامل و تبیین کمال انسانی در خلافت الهی قدم برداشته و قیام کردند... سعی بلیغ اینان درباره‌ی اثاره‌ی دفاین نصوص منقول در تدوین تألیفات قیم ستودنی است، زیرا انسان‌شناسی عارفانه، معرفت اهل نظر و بصر است4

مطابق نظر جوادی آملی، انسان کامل، از یک‌سو، مدیر مسئول موسسه‌ی منظم نظام هستی است و از سوی دیگر: «آفرینش پهنه گیتی برای تأمین قلمرو خلافت انسان کامل است و هستی غیر او، مطلوب در مقام فعل نبوده و نیست5

به گمان جوادی آملی، انسان کامل (خلیفة الله)، اولاً به جزییات اشیای مادی احاطه دارد، همه‌ی آنها را از قوه به فعل می‌رساند و صنایع و ابزارها را اختراع می‌کند.

بنابراین انسان کامل (که پیامبران و ائمه‌ی شیعیان هستند] خالق علوم و ابداع کننده‌ی تکنولوژی هستند:

«بسیاری از فنون و صنایع همانند علوم و سنن به دست پیامبران، یا با هدایت آنان به وجود آمده باشد.»

ثانیاً: امام معصوم، باران می‌باراند، جلوی اصابت آسمان به زمین را می‌گیرد، رافع غم و اندوه آدمیان و بلایای طبیعی است و هدایت تکوینی همه‌ی عالم امکان هم با او می‌باشد:

«با هدایت او باران می‌بارد و با امساک او آسمان و اجرام آسمانی به زمین اصابت نمی‌کند. غم و اندوه با عنایت او بر طرف می‌شود، مشکلات و بلایا با لطف او مرتفع می‌گردد، درخت به واسطه وجود او میوه می‌دهد:

بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه و بکم ینفس الهم و یکشف الضر (زیارت جامعه).

به واسطه‌ی او گیاهان می‌رویند و درختان میوه می‌دهند و بکم تنبت الارض اشجارها و بکم تخرج الارض ثمارها (زیارت اول از هفت زیارت مطلق امام حسین).

از طریق او، خداوند آنچه را بخواهد محو یا اثبات می‌کند و بکم یحمو الله ما یشاء و بکم یثبت (همان، بحار، ج ۹۸، ص ۱۵۳)، و در یک جمله، اراده‌ی خداوند در همه‌ی امور و همه‌ی مقدرات، نزد او بار می‌یابد و هبوط پیدا می‌کند و از بیت او صادر می‌شود: اراده الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم (همان)...

خلیفه‌ی کامل خدا و رسول باید «مظهر العجائب» و «مظهر الغرائب» و خلاصه‌ی عوالم جسمانی و روحانی و جامع حقایق علوی و سفلی و برتر از همه‌ی ادانی و اقاصی باشد و کسی که جامع این صفات نباشد لیاقت خلافت خدا و رسول را ندارد و از این رو نصب خلیفه و پیامبر به اعلام خداوند است، چنان که ... درباره‌ی آخرین خلیفه‌ی کامل، یعنی صاحب‌الزمان فرمود:

لیستخلفنهم فی‌الارض (نور، ۵۵) و همچنین هر یک از ائمه‌ی معصوم به اعلام حضرت رسول، یک‌دیگر را به خلافت تعیین کرده‌اند6

جوادی آملی براساس چند زیارت‌نامه، تمام امور عالم را کار ائمه معرفی می‌کند.

به این ترتیب، شیعیان نظریه‌ی انسانِ کامل را از عرفای اهل تسنن اخذ کردند، و ائمه را برترین مصداق این نظریه معرفی نمودند.

به گفته‌ی جوادی آملی، انسان کامل، خلیفة الله زمین و همه‌ی عوالم غیبی و شهودی است.

مطابق داستان قرآن، فرشتگان به خدا اعتراض می‌کنند که آیا کسی را جانشین خود در زمین می‌کنی که در آن فساد می‌کند و خون‌ها خواهد ریخت؟

خداوند به آنان پاسخ می‌دهد: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

مفسران و عرفا در طول تاریخ بحث‌های متعارض بسیاری درخصوص معنای این آیه کرده‌اند. اما رأی شیعی جوادی آملی قابل توجه است. وی می‌گوید:

«معلوم خداوند در جمله‌ی انی اعلم ما لا تعلمون، پیامبران، صالحان و امامان معصوم هستند و به بیان دیگر... همان ذوات مقدسی که مقصود از اسمای تعلیم داده شده به حضرت آدم‌اند» هستند7.

انسان کامل، خلیفة الله، همان امامان شیعیان دوازده امامی هستند.

موارد زیر به خوبی این نگرش را نمایان می‌کنند:

«رسول گرامی اسلام، حضرت محمدبن عبدالله که صادر اول یا ظاهر اول و خلیفه جامع الهی است، حتی در اسم استخلاف، آنچه را که درباره‌ی حضرت امیرالمومنین علی‌بن ابی طالب در ساحت غدیر و صحنه‌های فراون دیگر انجام داد و آن حضرت والا را بر کرسی خلافت نشاند و نشان ولایت را بر صدر مشروح او نصب فرمود و مدال رهبری و امامت اسلامی را بر بازوان خبیر گشای او بست همگی از سنخ مظهریت رسول اکرم و خلافت آن ذات اقدس الهی در اسم استخلاف و صفت جعل خلافت است8

«انسان کامل و خلیفه‌ی جامع الهی حضرت علی‌بن ابی طالب» است9.

جوادی آملی ائمه را مظهر همه‌ی اسمای فعلیه‌ی خداوند معرفی می‌کند:

«آنچه از خلق و قبض و بسط و احیا و اماته و مانند آن در جهان تکوین ظهور می‌کند (که از مقام فعل خدا انتزاع می‌شود و ممکن‌الوجود است، نه واجب) مظهری می‌طلبد که همان خلیفة الله و انسان کامل است و امام صادق در ذیل آیه ولله الاسماء الحسنی می‌فرمایند: اسمای حسنا ما هستیم، نحن الاسماء الحسنی (بحار، ج ۲۵، ص ۴، ح ۷)10

۲- شیعیان غالی

در کتب کلامی و تاریخی شیعیان از جریانی به نام «غلات شیعه» (گزافه گویان) سخن رفته است. امروزه توجه چندانی به آن مباحث نمی‌شود. گویی غالیان جریانی متعلق به اعصار گذشته‌اند که دیگر اثری از آنان در میان شیعیان دوازده امامی یافت نمی‌شود.

اما انصاف آن است که تصور و تصویری که امروزه از سوی مراجع تقلید، فقها، مفسران، روحانیون و...، درباره‌ی ائمه در جامعه ترویج می‌شود، سراسر غلو و آغشته به خرافات بسیار است.

۱-۲- قرآن و غلو
قرآن غلو در دین را رد کرده است:

یا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لاتقولوا علی الله الا الحق: ای اهل کتاب در دین خود غلو نکنید و از حد تجاوز ننمایید و به خداوند جز سخن راست نسبت ندهید (نسأ، ۱۷۱).

قل یا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم غیر الحق و لاتتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا کثیراً و ضلوا عن سواء السبیل: بگو ای اهل کتاب در دین خود غلو نکنید، و از هوی و هوس کسانی که هم خود گمراه شدند و هم بسیاری را گمراه کردند و از راه راست به دور افتادند، پیروی نکنید (مائده، ۷۷).

مطابق گزارش قرآن، خدای متشخص انسان‌وار سلطانی، به اهل کتاب فرمان می‌دهد که از غلو در دین خودداری کنند.

بنابراین وقتی مومنان مجاز به غلو درباره‌ی کتاب خدا نباشند، مجاز به غلو درباره‌ی پیامبر و ائمه‌ی خود هم نخواهند بود.

۲-۲- سنت معتبر و غلو
از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است که به علی‌بن ابی طالب گفته‌اند:

گروهی از پیروانت درباره‌ی تو غلو خواهند کرد، آنان منکر حق‌اند و جای‌شان در دوزخ است. علی بن ابی طالب در نهج البلاغه می‌فرماید: یهلک فی رجلان، محب مفرط، یضعنی غیر موضعی، و یمدحنی بما لیس فی، و مبغض مفتر یرمینی بما انا منه بری:

دو گروه درباره‌ی من به هلاکت می‌افتند: عاشقان گزافه گوی که مرا در غیر جایگاه خود قرار می‌دهند و به چیزی که ندارم می‌ستایند و دشمنان نارواگو، که مرا به چیزی که از آن بیزارم نسبت می‌دهند11

امام جعفر صادق گفته‌اند که غالیان «بدتر از یهود، نصاری و مجوس و مشرکان‌اند12

همچنین از ایشان روایت شده است: «گوش و چشم و موی و پوست و گوشت و خون من از اینان (غلاه) بیزار است. خدا و پیغمبرش نیز از ایشان بیزارند. غلاه بر دین من و دین پدران من نیستند13

و «لاتقاعدوهم و لاتوا کلوهم و لاتشاربوهم و لاتصافحوهم: با غلات نشست و برخاست نکرده، هم غذا نشده، همراه‌شان چیزی ننوشید و با آنها مسافحه نکنید14

همچنین درخصوص جوانان فرموده‌اند: «از اینکه غلات، جوانان شما را فاسد کنند بترسید. غلات بدترین دشمنان خدا هستند15

برساخته‌های غلات درباره‌ی ائمه، مشاجرات بسیار ایجاد کرده بود. افراد زیادی به امام صادق رجوع و اختلاف نظرها را به اطلاع ایشان می‌رساندند و خواستار نظر صریح امام بودند. به عنوان مثال، سدیر صیرفی به امام صادق می‌گوید:

شیعیان می‌گویند در گوش شما سخن گفته می‌شود، بعضی گویند به شما وحی می‌شود، بعضی گویند به قلب شما الهام می‌شود، بعضی گویند در خواب می‌بینید، کدام یک از اینها درست است؟

امام در پاسخ می‌گویند: آنچه را می‌گویند رها کن، ما حرام و حلال قرآن را بیان می‌کنیم.

وقتی یکی از افراد چیزهایی را که غلات درباره‌ی ائمه می‌گفتند، به اطلاع امام صادق می‌رساند، او آن‌قدر می‌گرید که قطرات اشک بر محاسن‌اش جاری می‌شود، سپس می‌گوید:

«ان امکننی الله من هولاء فلم اسفک دمائهم سفک الله دم ولدی علی یدی: اگر خداوند مرا بر آنان مسلط کرد و خون آنان را نریختم، خداوند خون فرزند را به دستم بریزد16

در موارد دیگری به صراحت گفته‌اند: هر حدیثی از ما نقل شد، اگر با قرآن و سخن پیامبر تعارض داشت، جعلی به شمار آورید.

همچنین از امام رضا روایت شده است: «غلات کافرند... هر که با ایشان بنشیند و بیامیزد و بخورد و بیاشامد و بپیوندد و ازدواج کند... از ولایت خداوند و ولایت ما اهل بیت بیرون است17

امام صادق غلات را لعن و تکفیر کردند و در مواردی حکم قتل برخی از سران آنان را صادر کردند18.

مطابق برخی از روایات، ائمه دستور قتل برخی از غلات را صادر کرده‌اند19.

امام هادی برخی از سران غلات را مهدورالدم معرفی کردند، و بهشت را برای قاتل آنها تضمین نمودند20.

شیعیان پرسش‌های بسیاری از ایشان درخصوص غلات می‌کردند و امام به پرسش‌های شیعیان پاسخ می‌گفتند21.

امام هادی حکم قتل ابن‌حاتم را صادر کرد و یکی از شیعیان، به نام جنید، پس از کسب اجازه شفاهی از امام، ابن‌حاتم را به قتل رساند.

۳-۲- تشیع قرون اولیه و غالیان
شهید ثانی می‌گوید که بسیاری از شیعیان معاصر ائمه، و بسیاری از شیعیان راوی احادیث ائمه، به «عصمت امامان» اعتقاد نداشته‌اند، بلکه امامان را «علمای ابرار» به شمار می‌آورده‌اند.

ائمه هم این‌گونه شیعیان را مومن و عادل به شمار می‌آورده‌اند:

«بسیاری از ایشان به عصمت ائمه اعتقاد نداشته‌اند، به واسطه مخفی ماندن این امر از آنها، بلکه معتقد بودند که ائمه علمای ابرار هستند، این مطلب از تتبع سیره و احادیث ائمه دانسته می‌شود و در کتاب ابوعمرو کشی- که رحمت خدا بر او باد- مطالبی است که اطلاع بر این امر می‌شود، با اینکه از سیره‌ی ائمه با ایشان این است که ائمه به ایمان بلکه به عدالت این افراد حکم می‌کرده‌اند22

به گفته‌ی وی، از نظر آنان، عصمت، علم لدنی، نص الهی، نفی سهو، غیبت امام مهدی و...، جزو باورهای ضروری تشیع نبوده است.

مکتب حدیثی قم، متأثر از واکنش تند ائمه به غلات، تعدادی از نزدیک‌ترین یاران ائمه (حسین‌بن عبیدالله قمی، سهل‌بن زیاد آدمی، ابو سمینه محمدبن علی قرشی) را به جرم غلو از شهر قم اخرج کردند و تصمیم داشتند که محمدبن اورمه قمی (از یاران امام جواد و امام هادی و امام عسکری) را به اتهام غلو، به قتل برسانند، ولی وقتی وی را یافتند، از اول شب تا آخر شب در حال نماز بود، از کشتن‌اش صرف نظر کردند. در نهایت احمدبن محمدبن عیسی اشعری شهادت داد که او غالی و دروغگوست، و بدینترتیب او را از شهر قم اخراج کردند23.

غلات در آن دوره بسیار بدنام بودند. شیعیان هم امامان را عالمان پرهیزکار به شمار می‌آوردند. از این رو، اگر کسی کوچک‌ترین سخنی فراتر از این می‌گفت، جزو غلات به شمار می‌رفت.

آن چنان که برخی از شیعیان، قمی‌ها را متهم به تشبیه کردند؛ شیخ مرتضی می‌گفت: قمی‌ها، به استثنای شیخ صدوق، از مشبهه و مجبره‌اند. تشیع کلامی سید مرتضی، تشیع اخباری قم را نمی‌پذیرفت.

شیخ مفید و سید مرتضی، خبر واحد را حجت به شمار نمی‌آوردند، اما شیخ صدوق اخبار آحاد را حجت می‌دانست و به آنها عمل می‌کرد.

تشیعی که پس از قرن پنجم برساخته شد، عصمت، علم لدنی، نص الهی و... را به اوصاف ائمه افزود و جزء ضروریات تشیع به شمار آورد.


پاورقی‌ها:

۱- ابوحامد محمد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، قاهره: مکتبه الجندی، ۱۳۹۳ ق، ص ۲۳۶.

۲- مرتضی مطهری، امامت و رهبری، انتشارات صدرا، ص ۹۲.

۳- حسن‌بن یوسف حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۸۴.

۴- آیت‌الله جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد ۳، ص ۱۳۸.

۵- پیشین، ص ۱۹۷.

۶- پیشین، صص ۱۲۸- ۱۲۵.

۷- پیشین، ص ۸۳.

۸- پیشین، ص ۱۰۱.

۹- پیشین، ص ۱۰۳.

۱۰- پیشین، ص ۲۰۷.

۱۱- شرح نهج البلاغه، ج ۵، ص ۵.

۱۲- محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، با مقدمه کاظم مدیر شانه‌چی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲ ش، ص ۳۴۴.

۱۳- حاج میزا خلیل کمره‌ای، کتاب آراء ائمه الشیعه الامامیه فی الغلاه، ص ۷۷.

۱۴- محمدبن حسن طوسی، رجال الکشی (اختیار معرفه الرجال)، تصحیح مصطفوی، حدیث ۵۲۵.

۱۵- شیخ طوسی، الامالی، ج ۲، ص ۲۶۴.

۱۶- تاریخ جرجان، السهمی، تحقیق محمد عبدالمعیدخان، بیروت، عالم الکتب، صص ۳۲۳- ۳۲۲.

۱۷- حاج میزا خلیل کمره‌ای، کتاب آراء ائمه الشیعه الامامیه فی الغلاه، ص ۱۴۳.

۱۸- رجوع شود به: محمدحسین زین عاملی، شیعه در تاریخ، ترجمه محمد رضا عطایی.

۱۹- سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث و تفضیل طبقات الرواه، بیروت، منشورات مدینه العلم، ۱۹۸۹ م، ج ۲۱، ص ۱۸۰ - جلد ۱۳، ص ۲۴۰.

عبدالله مامقامی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، ۱۳۵۰ ق، ج ۲، ص ۱.

۲۰- اختیار معرفه الرجال، ص ۵۱۹، حدیث ۱۰۰۶.

۲۱- محمدبن حسن حرعاملی، وسائل الشیعه، کتاب حدود، ابواب حد المحارب، باب ۷. به اضافه منبع پیشین.

۲۲- شهید ثانی، حقایق الایمان، تحقیق سید مهدی رجایی، قم ۱۴۰۹، مکتبه آیت‌الله العظمی المرعشی النجفی، صص ۱۵۱- ۱۴۹.

رجوع شود به مقاله محققانه محسن کدیور: قرائت فراموش شده، مدرسه، شماره دوم، اردیبهشت ۱۳۸۵.

۲۳- محمدبن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، تصحیح سید حسن المصطفوی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۱، ص ۵۵۶.

آیت‌الله خویی نسبت غلو به او (محمدبن اورمه قمی) را اثبات نشده تلقی کرده است. رجوع شود به: معجم رجال الحدیث، ج ۱۶، ص ۱۲۵.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه
تأملاتی درباره‌ی تروریسم مقدس
موعودگرایی ادیان و مهدی موعود شیعیان
نقد دین، نقد دولت
امام زمان- قدرت- ثروت

نظرهای خوانندگان

با درود به آقای گنجی می خواستم این را بدانم که آیا شما به مسئله غدیر خم اعتقاد دارید یا نه؟ یعنی آیا می پذیرد که چنین واقعه و مسئله وجود داشته یا نه بعد ها ساخته شده و گزافه گویی های در باره آن شده؟ شما معتقد هستید که حضرت محمد حضرت علی را به امامت منصوب کرد یا نه؟ ممنون می شوم اگر جواب بدهید

-- امید ، Nov 25, 2008 در ساعت 03:10 PM

ای گنجی بزرگ ! خدا نگهدار تو باد . از اینکه از سال 77 طرفدار و خواننده مقالات تو شده ام خدا را سپاس می گویم . با قدرت این راهت را ادامه بده که دقیقا داری تیرهایت را به هدف می زنی . درود بر شرافت و شجاعت و معلومات تو .

-- محمد حسین ، Nov 25, 2008 در ساعت 03:10 PM

با درود برشما من كه ازسلسله مقالات شمااستفاده بسياركرده ام ضمنا مي خواستم بدانم كه بطوركلي شيعه مذهب جعلي است يا اينكه صرفا ازراه درست قران منحرف گرديده است

-- اميد فردا ، Nov 25, 2008 در ساعت 03:10 PM

اقای گنجی
درباره ی غدیر خم دو نوع روایت هست.روایتی که مورد تایید شیعه است حاوی اسامی 12 امام هم هست.اگر این سند حقیقت داشته باشد قطعا شیعه 12 امامی بر حق است...
در ضمن.درباره ی عصمت ائمه همانطور که امامان با غلات به شدت مخالفت می کردند اما از امام علی روایت هست که خود را بالاتر از موسی(ع) می داند.پس ایا غیر از این است که او خود را معصوم می دانسته ؟

-- محمد حسینی ، Nov 25, 2008 در ساعت 03:10 PM

این‌که می‌گویند مذهب شیعه را تحریف کرده‌اند حقیقت ندارد چون که اصلا خود مذهب شیعه یک تحریف بزرگ از اسلام حقیقی است و به این صورت که یک فرد شیعه ابدا نمی‌تواند مسلمان باشد. به این صورت که یا باید مسلمان بود و یا شیعه، جمع این دو از محالات است و ابدا ترکیب شیعه مسلمان جمع اضداد است.
و دوم اینکه بعد از این‌همه مقاله‌نویسی و دلیل آوردن تعجبم از دوستانی است که می‌پرسند آیا آقای گنجی شیعه هستند یا خیر؟ یعنی هنوز برای دوستان مشخص نشده است!؟

-- یک دوست ، Nov 25, 2008 در ساعت 03:10 PM

سلام. من البته منظور آقای گنجی را متوجه شدم. ایشان از عنوان بر ساخته استفاده کرده اند تا منظورشان روشن تر شود. برساخته کنونی تشیع با برساخته قبلی اش تفاوت دارد. در اینجا تردیدی نیست. همین چندی پییش دکتر سروش از قول مرحوم شهیدی نقل کرد که ایشان معتقد بودند تشیع کنونی به تسنن قرن هفتمی بسیار شبیه است.اما گنجی این را به یاد داشته باشد وقتی می نویسد تشیع فعلی دموکراتیک نیست نوعی خلط مبحث صورت می گیرد چهار سال پیش دکتر حاتم قادری در دفتر سازمان ادوار تحکیم یک مناظره ای با دکتر کدیور داشت. آنجا هم همین بحث را مطرح کرد که هم امامت هم دموکراسی نمی شود. کدیور پاسخ قشنگی که داد گفت که اصلا بحث شما از نظر متدولوژیک مشکل دارد. دموکراسی بحث امروز ماست. در سده اول هجری و در زمان امیر المومنین یا پیامبر اصلا بحثی از دموکراسی نبود که با اسلام یا حکومتهای مرسوم آن زمان قابل قیاس باشد. در هیچ کجای جهان الا جاهایی مثل یونان این بحث دموکراسی و حکومت دموکراتیک مطرح نبوده و در جاهایی هم که مطرح بوده است به شکل دموکراسی امروزی نبوده. یعنی اصلا قیاس مع الفارق است که بیاییم بگوییم گفتمان اهل تسنن به دموکراسی نزدیک تر بود یا بر عکس. در مورد بقیه حرفهای ایشان هم باید گفت کاملا درست است . هیچکدام از امامان خودشان را حجت خدا ، خلیفه الله یا انسان کامل نمی دانستند . علی (ع) هیچ وقت نگفته من هرگز در عمرم خطایی نکرده ام یا همه چیز را می دانم و عالم کل هستم.

-- احسان ، Nov 25, 2008 در ساعت 03:10 PM

آقای گنجی در سلسله مقالاتش دائما به نظریات آقای محسن کدیور ارجاع می دهند. در همین قسمت هم همین کار را کرده.
باید به اطلاع خوانندگان برسانم که این یک نوع سوء استفاده غیر شرعی از نام جناب کدیور است. آنها که در ایران زندگی
می کنند و از نزدیک با جلسات روشنفکران دینی در ارتباط هستند می دانند که آقای کدیور نظرات سروش و محمد مجتهد شبستری
و مصطفی ملکیان را قبول ندارد، چه رسد به نظرات تند و بی منطق و ضد دین گنجی را. در جلساتی که در حسینه ارشاد میان چند تن از نواندیشان دینی برگزار می شد، آقای کدیور مفصل نظرات اخیر سروش را نقد کرد و نشان داد که نظرات او جایی در فلسفه و عرفان اسلامی ندارد.در یکی از جلسات بحث مفصلی بین کدیور و محمد مجتهد شبستری در گرفت. آقای شبستری مفصل نظر خود را شرح داد و آقای کدیور آنها را نقد کرد. در پایان جلسه آقای شبستری به آقای کدیور گفت، ما نظر خود را گفتیم و شما قبول نکردید. حالا شما بگوید که چگونه قرآن کلام الله است؟ آقای کدیور گفت ما ایمان به غیب و پیامبر اسلام داریم. پیامبر گفته است قرآن وحی خداوند است. آقای شبستری ناراحت شد . انگار آقای کدیور به عنوان یک انسان دین دار باید چیز دیگری می گفت که ایشان خوشحال شود. نظرات مصطفی ملکیان را هم آقای کدیور در جلسه عمومی شب قدر در حسینیه ارشاد به طور علنی طرح و رد کرد. وقتی آقای
کدیور نظرات آنها را قبول ندارد، چگونه می تواند نظرات ضد دینی گنجی را قبول داشته باشد؟ کدیور آدم بسیار دینداری است و آخرت خود را فدای سخنان سیاسی سروش و شبستری و ملکیان و گنجی نمی کند. آقای کدیور می گفت که اینها چون از جمهوری اسلامی سرخورده شده اند زیرآب قرآن را می زنند. اینها را گفتم تا خوانندگان بدانند که گنجی از نظرات روحانی مبارز، فقیه محقق که در جهان غرب هم فرد شناخته شده ای است، سو استفاده می کند. آقای کدیور چند سال پیش به دعوت دانشگاه هاروارد، یک سال استاد مدعو بهترین دانشگاه جهان بود. الان هم استاد یکی از دانشگاه های آمریکاست.او فقیهی است که بزرگترین مراجع تقلید به او درجه اجتهاد داده اند، با جهان غرب هم بسیار آشناست. هیچ کدام از اینها درس حوزه نخوانده و هیچ کدام اینها از اطراف دانشگاه هاروارد هم رد نشده اند. سخنان گنجی بی اساس ، التقاطی و سیاسی است. وقتی می بینیم او این سخنان ضد دینی را برای خوش آمد ضد دین ها می گوید، هزار افسوس به حال او می خوریم. از رادیو زمانه می خواهم که شما که این همه تریبون در اختیار گنجی گذاشته اید، بدون سانسور این مطلب را چاپ کنید تا حداقل کمی هم به مخالفان گنجی فرصت حرف زدن داده باسید. آقای کدیور در جلسات خصوصی حسینیه ارشاد گفت که از نظر اعتقادی این آقایان دیگر مسلمان نیستند. اگر سخنان ارزشمند آقای کدیور در جلسات حسینه ارشاد چاپ شود خواهید دید که حرف های سروش و گنجی و بقیه اینها که بی شرمانه آیات قرآن را کذب و خطا و دروغ معرفی می کنند، کاملاً بی اساس است. اگر شما بی طرف هستید، چرا نظرات آقای کدیور و دیگر اسلام شناسان بزرگ را چاپ نمی کنید و حرف های نازل و ضد انسانی گنجی را چاپ می کنید؟ شما ها که اصلا به خدا و دین و پیغمبر اعتقاد ندارید، چه شده که یک دفعه فیل تان یاد هندوستان کرده و سروش شناس و شبستری شناس و ملکیان شناس و مبلغ گنجی شده اید؟ معلوم است که نیات پلید شما را به اینجا کشانده است. مطمئن هستم که این مطلب را چاپ نمی کند تا آبروی گنجی بیش از این نریزد. اما حداقل خوشحال ام که به اندازه وسع خودم از دین دفاع کردم و پیش خدا و پیامبرش سربلند هستم. با درو د فراوان به کدیور که شجاعانه در برابر این جریان های ضد دینی ایستاده است.

-- علی. تهران ، Nov 25, 2008 در ساعت 03:10 PM

با درود به آقای گنجی
به نظر من این انتقاد جدی به اندیشمندان و روشنفکران ایرانی داخل و خارج از کشور وارد است که آقای گنجی را در چنین موضوع مهمی (نقد خرافات تاثیر گذار در جامعه) تنها گذاشته اند. از کسانی که ادعای آزادیخواهی و آزاد اندیشی دارند انتظار میرود با همراهی با آقای گنجی به شکلگیری یک "جنبش روشنگری" کمک کنند. در تجربه غرب از روشنگری هم میبینیم که افراد بسیاری در ایجاد این پدیده سهم داشته اند. همانطور که آقای گنجی بارها تاکیید کرده اند اصلاحات واقعی بدون "هزینه" ممکن نیست. روشنفکر کسی است که نه پروای "قدرت" را داشته باشد نه ترس از مخالفت "عوام". از بحثهای انتزاعی آنهم در محافل خصوصی طوریکه نه سیخ بسوزد و نه کباب نمیتوان توقع اثر بخشی در سرنوشت ایران را داشت.

-- بیژن ، Nov 25, 2008 در ساعت 03:10 PM

آخرش که چه؟
از چاله درآمدن،درچاه افتادن.

-- بدون نام ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

آقای گنجی
شما از اول می باید این بحث را می کردی
نه بحث عدم تثبیت استدلال عقلی / فلسفی برای قرآن کلام الله. هیچ مسلمانی و هیچ آیت الهی نمی تواند شما را بخاطر طرح این بجث تکفیر کند. اما شما حالا بعنوان یک "ناپاک" و "نا مسلمان" (از نظر "آیت الله" ها) این حرفها را می زنید که درواقع می تواند اثرش را در جامعه ایران از بین ببرد.
نکته دیگر اینکه مادر اسلام "انسان کامل" نداریم. بقول حافظ "آدمی در عالم خاکی نمی اید به دست". پیامبر هم می فرماید : "کل بنی آدم خطاء" . حضرت علی هم در نهج البلاغه فرموده : من آن نیم که از خطا مصون باشم". بنابراین غلات (غلوگویان) هم آخوندها و معتقدین به معصومیت اند و هم صوفی ها می باشند که از ابن عربی پیروی می کنند که به انسان کامل اعتقاد دارد.
آنچه را امامان راستین شیعه از دوری کردن از غلات مطرح کرده اند دقیقا به همین آخوندها و صوفی ها بر می گردد که متاسفانه این روزها کسی نیست که بخواهد از آنها دوری کند. بویژه آخوندها که این زمان که اینها با حمایت روشنفکران مذهبی به مال و قدرت رسیده اند و می توانند هرکسی را بی نیاز سازند.
«گوش و چشم و موی و پوست و گوشت و خون من از اینان (غلاه) بیزار است. خدا و پیغمبرش نیز از ایشان بیزارند. غلاه بر دین من و دین پدران من نیستند.»
و «لاتقاعدوهم و لاتوا کلوهم و لاتشاربوهم و لاتصافحوهم: با غلات نشست و برخاست نکرده، هم غذا نشده، همراه‌شان چیزی ننوشید و با آنها مسافحه نکنید.»
شما چند دفعه با ایشان مسافحه کرده اید؟
همچنین درخصوص جوانان فرموده‌اند: «از اینکه غلات، جوانان شما را فاسد کنند بترسید. غلات بدترین دشمنان خدا هستند.»
آقای گنجی آیا این جا هم امام جعفر صادق بی ربط می گوید؟
آنجا که امام راجع به بدعتگران صحبت می کرد و توصیه می کرد که با تهمت زدن به آنها، آنها را از خود دور کنید و شما نفی ایشان را می کردید فکر کرده اید آن را برای چه منظور می گفتند؟ برای اینکه ما را و شما را بر آن دارد که با اینان و نشست و برخاست نکنیم. حال که همه آلوده ایم به این نجاست در افتاده ایم، می فرمایید قرآن را هم کنار بگذاریم که چه؟
شما از همین مولانا و ابن عربی کلی دفاع کردید حال آنکه آنها هم در دین اسلام بدعت آوردند و داستان انسان کامل را از فلسفه انسان خدایی یونانی به اسلام وارد کردند. کماآنکه شیعیان جمکرانی هم این داستان معصومیت و غیبت امام را از مسیحیت یونانی رومی برگرفتند.
شما اشتباهات بسیار دارید و مشکل تان این است که نمی خواهید اذعان کنید. این اطلاعات هم به این نحو که شما بازگویش می کنید فقط به درد آته ایست ها و غیرمسلمانان می خورد که بخواهند از اسلام انتقاد کنند و علیه آن دست به خشونت بزنند. والا اگر یک جو معرفت در اینها باشد می دانستند که مشکلی با اسلام بویژه تشیع (نخستین) نیست هرچه هست از مسلمانی ماو نوع تشیع آخوندی ماست.

-- حسین میرمبینی ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

حسيني جان،
اين ديگه چه جور استدلال كردنيه؟ فرموديد ‹...از امام علی روایت هست که خود را بالاتر از موسی(ع) می داند...›
حسيني جان،
همين روايات هستند كي پدر مردم را درآوردند. تا به آخوند ايراد ميگيرم كي چرا اوضاع اينجوريه، فورا دست ميكند درجيب قبايش ويك روايت بيرون ميكشد و تحويل آدم ميدهد. ايسلام يعني قرآن. بقيه اش هم بيخوديه باباجان. لاالله الاالله. پناه ميبرند به خدا. عجب بساطي اين جماعت آخوند درست كرديها!!

-- چاخان اوغلو ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

جناب گنجی نظر "محمد حسینی"را دقت فرمودید برای رد خالی بندیهای شیعی ازخود امام گواه آوردن دچار همین مشکل میشود که شاید هزاران حدیث هم در تایید آنها وجود دارد .پایه های بحث را بر منطق و استدلال باید استوارکرد .

-- kaveh ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

- در خصوص واقعه غدير خم، تنها موردي كه به آن استناد مي شود گفته پيامبر است كه گفت هركه من مولاي او هستم علي هم مولاي اوست، خدايا هركه او را دوست دارد او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن دار.
اين سخن نمي تواند بيان كننده يك اصل اعتقادي هم وزن نبوت يعني امامت باشد،اين كفته در واقع جانبداري از يك شخصيت است در شرايط آن زمان كه در برخي روايات از احساس خصومت شخصي گروهي نسبت به حضرت علي كه مي توانست منجر به اقدام عليه او گردد، سخن رفته است.
آيا موضوع امامت با آن درجه اهميت نسبت به موارد بسياري در قرآن ارجحيت نداشت كه از آن مستقيماً و روشن سخن رود. اين موضوع مي بايست به صراحت و نه در لفافه و تلويحي بيان مي شد، درحاليكه مطلقاً سخن صريحي در قرآن يا سخنان پيامبر مبني بر تشريح فلسفه امامت به شكل حداكثري وجود ندارد.

-- بدون نام ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

واقعا از خوندنش لذت بردم اقاي گنجي بزرگ

-- حسين ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

یکی دو نفر از دوستان در مورد حدیث غدیر صحبت کردند. من در وبلاگم پستی در این باره دارم و توضیحات مختصری نیز در مورد نگاه شیعه و اهل سنت هم در این مورد ارئه کرده ام:

http://moonshine.blogfa.com//post-61.aspx

-- ماني جاويد ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

برخی از دوستان در این کامنت ها به بیراهه می روند. شخصی که مسلم گرفته گنجی به تشیع پشت کرده از این قبیل است. در تشیع مقوله ای داریم به اسم آزادفکری که در تسنن نداریم و هیچ وقت هم نداشته ایم. چون تسنن همان طور که از خود کلمه اش پیداست لغتاً و منطقاً یعنی پیروی از سنت گذشتگان بدون چون و چرا. حالا گاهی می گویند یعنی سنت پیغمبر ولی منظور یک چیزست: چیزی که جامعه سنی به عنوان سنت پیغمبر قبول کرده است نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد. اما در شیعه شما باید اعتقاد خودتان را از راه دلیل و برهان به دست بیاورید نه تقلید پدران مگر این که ضعف فکری داشته باشید و تقلید گذشتگان برای شما از نظر فکری اطمینان بخش باشد یعنی ایجاد علم کند. نتیجه این است که هر فرهیخته می تواند نظر دیگری در مورد جزئیات مذهب داشته باشد با حفظ چهارچوب اصلی آن که اعتقاد به امامت علی (ع) و فرزندان اوست. حالا یکی این امامت را به معنی جانشین پیغمبر در ریاست مسلمین می داند یکی پیشوای علمی یکی انسان کامل یکی قطب عالم خلقت ووو . . اصلش این است که پیغمبر علی را بعد از خود امام مسلمین کرد و امام من علی است به هر معنی که می خواهید. علی امام من است و منم غلام علی. اما کسی که گفت حدیث غدیر اسم دوازده امام را هم دارد خیلی اشتباه کرد. حدیث غدیری که من که پشت در پشت شیعه ام پنجاه سال است در منبرها شنیده و در کتابها خوانده ام اصلاً همچنین چیزی ندارد مگر این که یک جعال تیره دل نابکار خواسته این حدیث را هم در سنگلاخ اختلاف بیندازد و از دست شیعه بگیرد. حدیث غدیر شیعه و سنی یکی است. شما شیعیان افراطی یا متظاهر را به مقدسات عالم قسم این یکی را از صحت و حجیت نیندازید و دو نسخه ای و ده نسخه ای نکنید. حدیث غدیر فقط این است: من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. یک کلمه به این اضافه کنید بزرگ ترین سند حقانیت شیعه را از اعتبار انداخته اید و برای همیشه روزگار ملعون هستید.

-- علی یگانه ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

دقت نفرمودید.پیامبر خدا رسما علی را جانشین خود می کند و علی هم خود را بالاتر از موسی می داند.پس کاملا عقلانی است که ان ها را معصوم بدانیم
ضمنا.حدیث ثقلین را هم مد نظر داشته باشید.مگر می شود رستگاری انسان با انسانی که گناه می کند میسر شود؟اگر ائمه معصوم نباشند چه دلیلی هست که به آن ها چنگ بزنیم؟
لطفا برای اثبات حرف های خود نگویید:اینکه روایته.اینکه فلانه... این ها روایات الکی نیستند.اغلب ان ها سند دارند و اغلب جز احادیث متواتر هستند
جالب است بدانید که تعداد سند هایی که برای حقیقت غدیر خم و حدیث ثفلین موجود هست از شیوه ی نماز خواندن هم بیشتر است.یعنی مستند تر از شیوه ی نماز خواندن است.

-- محمد حسینی ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

آقای گنجی با سلام
به نظر من :
خوشبختانه نظر شما در مورد اینکه نمی توان کلام خدا بودن قران را اثبات کرد، نزدیک به نظر دکتر سروش نزدیک می باشد ولی به واسطه اینکه سطح و ضریب نفوذ مخاطبین در مورد شما و دکتر سروش متفاوت می باشد رسلت سخت تری بر دوش امثال شما تحمیل می شود تا جان کلام به سطوح عام تر جامعه برسد. پس غمناک نباید بود از طعن حسودان که اگر خیری برای مردم نبود زر پرستان و زور مداران شریعت"پیشه" بد نمی گفتند ولی چه باک که عرض خود مبرند و زحمت ما می دارند. موفق و شاد و سلامت باشید

-- علی ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

عرفان
من با نظر علی از تهران کاملاً موافق هستم. گنجی از نام جناب آقای دکتر کدیور سو استفاده نامربوط می کند. آقای کدیور در جلسه ای که با حضور چند تن از ایرانیان شنبه دو هفته پیش در واشنگتن برگزار شد، نظرات دکتر سروش و گنجی را به شدت رد کرد و گفت نوشته های آنها چریکی است. جناب کدیور به شدت با این سخنانی که سروش و شبستری و گنجی گفته اند مخالف است. آقای کدیور می گوید که سخنان اینها کاملا سیاسی است، نه علمی. در تمام مقالات اینها یک استدلال وجود ندارد. سروش که فقط شعر می خواند و اقای کدیور می گفت حتی سخنان او تفسیر درستی از مولوی نیست و همه فلاسفه مسلمان قرآن را کلام الله می دانند، نه آنطور که سروش ادعا می کند. آقای کدیور می گوید اینها تخصصی در علوم اسلامی ندارند و اگر به نوشته های سروش توجه کنید اصلا سخنانش را به قرآن مستند نمی کند. چون قرآن صددر صد مخالف اینهاست. سروش می خواهد یک نظر را که مخالف دینه، به زور به دیگران تحمیل کنه.اگر چند نفری به سخنان او توجه کردند برای اینه که اونها مخالف جمهوری اسلامی اند، نه اینکه سروش دلیل برای حرف هاش داشته باشه.از همه اینها بدتر ، گنجی بی سواد است که حرف هاش ضد دینه. اقای کدیور گفت اگر کسی خود را مسلمان می داند، باید قرآن را کلام الهی بداند. هر کس بگوید قرآن کلام پیامبر است، حتی اگر تمام آداب مسلمانی را به جا آورد، از نظر اعتقادی مسلمان نیست. آقای کدیور به عنوان یک مسلمان معتقد،مومن، خداترس، آگاه و شجاع، در مقابل این ضد دین ها ایستاده است و به همه ایرانیان اسلام دوست می گوید که حرف های گنجی به اسلام ربطی ندارد و باید از او فاصله گرفت. همه شاهد بودند که همه نواندیشان مسلمان در برابر سروش و شبستری و گنجی ایستاده اند. هیچ کس حاضر نشده از انها دفاع کند. حالا اینها می خواهند قران را از بزرگی بیندازند ، چرا از حرف های اقای کدیور که مخالف اینهاست سواستفاده می کنند. مسولان رادیو زمانه هم به شدت مقصرند که این سخنان ضد دین را پخش می کنند و به افرادی مثل گنجی که همه می دانند چه کاره است، فرصت خودنمایی و عرض اندام می دهند. لطفا این را پخش کنید تا جلوی سو استفاده گنجی گرفته شود. اگر واقعا طرفدار ازادی هستید، چرا نمی گوئید که آقای دکتر یزدی، مهندس بازرگان، یوسفی اشکوری ، تقی رحمانی، مهندس ارمین، و همه اصلاح طلبان با این حرف های بی منطق مخالف اند. از شما ها که افتخار تان مارکسیست بودن است یک سوال دارم. ایا کسی که نظرات اصلی مارکس را رد کند مارکسیست است. اگر کسی بگوید سرمایه داری چیز خیلی خوبیه ، باز هم شما به او مارکسیست می گید. پس چرا به ما مسلمانها که می رسید، بی منطق می شید. مهم ترین پیام قران این است که محمد فرستاده خداست و تمام قران از طرف خدا به او وحی شده است و او کوچکترین نقشی در قرآن حتی در حد تغییر یک لفظ نداشته . اگر کسی این را رد کنده دیگه از اسلام چه باقی خواهد ماند. البته خدا خودش دین اسلام را حفظ کرده و می کند. مهم این است که همه بفهمند که اینها دیگر مسلمان نیستند. این کار را اقای کدیور به خوبی انجام می دهد.جناب کدیور گفت اگر روشنفکر دینی اینه که اینا می گن، من دیگه روشنفکر دینی نیستم. حالا ببینیم این رادیو زمانه که فقط مقاله های طرفداران گنجی رو چاپ می کنه حاضر می شه این مطلب رو چاپ کنه. من به دلیل اینکه اینجا درس می خونم و فقط اینگلسی می نویسم، فارسی م خوب نیست.

-- آمریکا. بهزاد ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

باسلام خدمت جناب گنجی.روزی که مانیفست جمهوری خواهی شما را خواندم منتظر چنین روزی بودم.درود بر شما

-- مازی ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

با سلام

آقای علی از تهران به آقای کدیور که مجتهد و تحصیلات حوزوی دارند ارادت دارند و گنجی را از این جهت که طلبه و مجتهد نبوده را تحقیر و او را مبنای نقل قول از کدیور ، از دایره ی مسلمانی بیرون دانسته اند.

اولا پیامبر اسلام و اکثر پیامبران دیگر از روحانیون و کشیشان و طبقه ی محصلان دینی نبوده اند و کسانی که با پیامبر جنگیدند عده ای ، همین علمای درس خوانده بودند و همین گیر جنابعالی را به گنجی به پیامبر می دادند که تو چگونه پیام جدیدی از طرف خدا آورده ای در حالی که مرجعیت دینی باید از بین علماء رسمی دین باشد و قرآن جواب می دهد که ما رسولان خود را از بین مردم عادی انتخاب می کنیم و (نه از بین علماء رسمی )
الله يصطفي من الملايكه رسلا و من الناس(حج 75)

نکته ی دیگری که در این آیه است این است که جبرئیل هم رسول خدا بوده و ابتدا پیام به او وحی می شده و از طریق او باز تنزل پیدا می کند و به محمد (ص) می رسد. یعنی پیامبر در حقیقت رسولِ رسول خداست. و قرآن هم کلام محمد و در سطح بالاتر کلام فرشته ی خدا جبرئیل و در سطح بالاتر کلام خداست. و این ها در طول یکدیگرند و با هم منافات ندارند.

-- محسن کریمی ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

آقای علی یگانه،
تا حالا کلمه مرجع «تقلیــــــــــــــد» به گوشتان خورده است؟ یعنی کسی که شما و تمام کسانی که آقایان مراجع آنها را از«خود» ندانند بایــــــــــــد از ایشان پیروی کنند.
تا حال کلمه «ارتداد» را شنیده‌اید؟ معنی آن اینست که اگر شخصی که پدر و مادرش مسلمانند، به هر دلیلی از دین آباء و اجدادی اش برگردد، مهدور الدم است. آیا می‌دانید که علی‌رغم تلاش بعضی برای مخفی‌کاری، این قانون و بسیاری قوانین دیگر مانند سنگسار، قطع اعضاء بدن و ... بطور گسترده در ممالک اسلامی اجراء می‌شود؟ اصلا این‌ها امضای مشخصه اسلامند.
حالا رابطه عقل و برهان را با دین اسلام خودتان پیدا کنید.
از کی اهل شیعه ایمانشان را از راه دلیل و برهان پیدا می‌کنند که ما بی‌خبر ماندیم؟ حتما خبر دارید که شیعه یعنی «پیرو»....پس بی زحمت به سنی ها بخاطر اسم «سنی» ایراد نگیرید.

و اما راجع به حدیث غدیر....هیچ اهمیتی ندارد که محمد چه کسی را جانشین خود انتخاب کرده است. مهم اینست که بدانیم، آیا قوانین اسلامی با دنیای امروز، با نیازهای فعلی جهان هیــــــــچ ارتباطی دارد، آیا اسلام در هیچ کجای جهان توانست رفاه و امنیت و آسایش بیاورد؟

عجب بساطی درست کرده اند. هر هفته یکی پیدا می‌شود و تفسیر جدیدی از اسلام ارائه می‌دهد، که شاید این عروس خانم را، با کمی بزک، دلبری بیاموزند. تمام این تفاسیر بخاطر یک چیز است که دیر یا زود باید قبول کنید و آن این است:
دوره اســـلام به ســـر رسید.
به انسان نگاه کنید. با تمام هوش، زیبایی و کمالات که بخاطرشان او را مثال خدا، یا خلیفه او بر زمین می‌نامیم، بعد از مردن جز جسدی بد بو چیزی از او در دست بازماندگان نمی‌ماند، هرچه به او عطر و گلاب و کافور بزنند گندش شدیدتر می‌شود. چاره ای جز تدفین او نیست.
دین خدا هم همین است، وقتی از زمان آن بگذرد جـز عذاب و آزار و اذیت چیزی برای ما ندارد. پس بیایید آنرا محترمانه دفن کنیم و فاتحه‌ای هم برایش بخوانیم.

-- p. ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

«کدیور آدم بسیار دینداری است و آخرت خود را فدای سخنان سیاسی سروش و شبستری و ملکیان و گنجی نمی کند. آقای کدیور می گفت که اینها چون از جمهوری اسلامی سرخورده شده اند زیرآب قرآن را می زنند... گنجی از نظرات روحانی مبارز، فقیه محقق که در جهان غرب هم فرد شناخته شده ای است، سو استفاده می کند...او فقیهی است که بزرگترین مراجع تقلید به او درجه اجتهاد داده اند، با جهان غرب هم بسیار آشناست.»

خود آقای کدیور از اسلام سنتی حرف میزنند و بعضی از ایات قرآن را مخالف حقوق بشر میدانند. حالا اگر از این امر، با توجه به عادل و عاقل دانستن خدا، نتیجه گیری منطقی نکرده و قرآن را کلام محمد یا تحریف شده نمیدانند، میتونه دلایلی داشته باشه که هیچ چیز بی دلیل نیست.

تنها راه عدم خروج از دین اسلام و پذیرش خدایی عاقل و عادل و موافق حقوق بشری، پذیرش پیغامبر بودن محمد و پی بردن به این است که قرآن تحریف شده است.

-- شاهین دلنشین ، Nov 26, 2008 در ساعت 03:10 PM

با تشکر از رادیو زمانه به خاطر گفت و گو با آقای گنجی در مورد کامنت ها و با امید به تداومش.
تشکر از جناب گنجی؛ به خاطر آن که سخاوت مندانه
یافته های خویش را با ما در میان می گذارند.
جناب گنجی؛
مایلم از حضورتان این پرسش را بپرسم که کافران زمان پیامبر چه برداشتی از خدا داشتند و کدام خدا را رد می کردند؟ خدای متشخص انسان وار یا خدای نا متشخص؟ بت های خودشان را چه جور خدایی می دیدند و واجد کدام توانایی ها می دانستند؟ این که حضرت محمد می گفت بگویید خدایی جز الله نیست تا رستگار شوید برای مردم آن جا و آن موقع چه مفهومی داشت و الان چه معنایی می دهد؟ آیا این صرفا یک باور است یا ما به ازایی در عمل دارد؟
به شهادت اکثریت مسلمانان و عالمان اسلام و متون اسلامی؛ تا آن جا که من فهمیده ام؛ الله خدای متشخص انسان وار است. من به نظرم می رسد لازمه باور داشتن چنین خدایی؛ پذیرفتن بسیاری از اتفاقاتی است که در تاریخ اسلام بر سر مسلمین؛ از جمله ایرانیان مسلمان آمده ؛ به عنوان پیامدهای منطقی این باور. وضع کنونی ایرانیان را نیز با همین تحلیل ارزیابی می کنم. به هر حال نمی شود توقع داشت وقتی سیاست یک خدا ترس و تنبیه و کنترل است؛ سیاست کسانی که به نام آن خدا حکومت می کنند؛ شکل دیگری پیدا کند. از دل ترس و تنبیه و کنترل نیز شکوفایی و رشد و توسعه و پیشرفت زاده نمی شود.
من توقع دارم خدای متشخص انسان وار؛ به فرض وجود؛ هم اکنون با توجه به تغییرات اساسی که در مفروضات بشر امروز رخ داده؛ بیان دیگری از حقایق ارائه دهد و خود دریابد که بیان قبلی اش مناسب اینجا و اکنون نیست. متاسفانه اصلا قادر به فهم این نکته نیستم که چرا باید نبوت ختم شود؛ چرا تجلی خاص خداوند بر افرادی نظیر حضرت موسی؛ در طول تاریخی که دهها میلیارد انسان را به خود دیده؛ به تعداد بسیار محدود و معدود اتفاق افتاده و انسان امروز از آن بی بهره است؟ و بسیار سوالات دیگر از این نوع.
من فکر می کنم اگر یک جامعه چنان اداره شود که افراد آن از یک زندگی مناسب برخوردار باشند؛ امکان شغل یابی و تحصیل؛ مسکن و همسر و بیمه و بازنشستگی داشته باشند؛ فضایی مناسب برای شناسایی و بروز و ظهور و پرورش استعدادها مهیا باشد؛ خلاصه در یک جامعه توسعه یافته؛ امکان "اخلاقی زیستن و رفتار کردن" اصلا قابل مقایسه نیست با جامعه ای که مردم آن گرفتار فقر و بیکاری و اعتیاد و فساد و نا امیدی و ... هستند. از دل آموزه های دینی هم راه حلی برای از بین بردن مشکلات شمرده شده در نمی آید و هیچ چاره ای جز کمک گرفتن از عقل و علم و تجربه و آزمایش نیست. این دیدگاه چقدر از نظر شما پذیرفتنی است که همه هم و غم یک دولت رسیدن به توسعه و پیشرفت و ساختن دنیای مردم و جامعه سالم ( جامعه ای که در آن برای گذران زندگی نیاز به انجام رفتارهای غیر اخلاقی نیست و بهداشت روان مردم تامین است) باشد و فراهم ساختن امکانی برای اخلاقی زیستن در عمل؟ چنین شیوه ای نزدیک تر به هدف دین نیست؟

-- سروش فرهنگ؛ شهروند آینده ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

حسيني جان. قربان اون شكلت بروم. آخه نبايد دهانت را بازكوني وهرچه ميخواهي بيرون بريزي. اينكه فرموده اي ‹ پیامبر خدا رسما علی را جانشین خود می کند و علی هم خود را بالاتر از موسی می داند.پس کاملا عقلانی است که ان ها را معصوم بدانیم › بسيار خوب. حالا شوما بيا و ثابت كن كي 1- پيامبر از جانب خدا مآمور شوده. شاهد بياوريد 2- ثابت كن كي پيامبر علي را جانشين خودقرارداده. اين از كجا آمده؟ 3- آيا تاحالا مثال ”خودگوئي وخود خندي، عجب مرد هنرمندي؟ “ را شنيده اي؟ آخه حسيني جان يك اينساني مثل علي كي نبايد مقام خود را خودش تعيين كوند. مقام شخص علي را مردم خردمند ديگر بايد تعيين كونند. اينسان كي از خودش تعريف نميكونه عزيزم. آنهم اينساني مثل علي. قوربانت بروم. الله الله...4 - اين يكي نتيجه را ازكجا بدست آوردي كي ميگوئي ‹پس کاملا عقلانی است که ان ها را معصوم بدانیم › اين نتيجه گيري شوما به عقل چه مربوطه؟! كوجاي اين نتيجه گيري شوما عقلاني است؟! از كوجا فهميدي كي آنها معصوم هستند؟! بابا جان يك خورده تفكر كن وبعد حرف بزن. همين نتيجه گيريها وتنها به قاضي رفتنهاي بي منطق است كي به اين روزگار گيرفتار شوديم. قوربانت بروم. آخه ما ناسلامتي درقرن بيست ويكم داريم زندگاني ميكونم. آنهائي كي اين حرفهاي شومارا ميشنوم، هم مغز داريم. عقل دارند. تصدقت برم، اين روزها كي نميشود حرف را با ميخ طويله تو مخ مردم كرد. منطق داشته باش. چه بگويم كي عجيب درحيرت فرو رفته ام. خدايا بما رحم كن.

-- چاخان اوغلو ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

دروود اینکه گنجی عزیز یاد این موضوعات 1400 سال پیش کرده خیلی جالبه ولی گذشته ها گذشته دوست من این موضوعات دیگه دردی از انسانهای قرن 21 دوا نمیکنه بیایید تیز بپردازیم به کارهایی که توانشو داریم درستشون کنیم مشکلات بس ریشه دار ترن از اونیکه تو میپنداری رفیق اگه خاستید میتونید برای بنده پیغام بزارید بدروود

-- thug nigga ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

در خصوص مسئله غدیر و امامت و جانشینی حضرت علی و بقیه امامان ذکر یک نکته بسیار ضروری است مگر خداوند متعال دنبال بازی موش و گربه است که انسان مسلمان می باید برا ی هدایت یافتن n معادله و n مجهول را حل کند و گرنه گمراه خواهد شد چطور خداوند در قصص قران مثل قصه حضرت یوسف به جزییات نوع رابطه ایشان با ذلیخا پرداخته است ولی برای او سخت بوده برای اینچنین موضوع مهمی که به باور بسیاری عدم اعتقاد به آن از دایره ایمان بدرت می کند یک آیه مشخص با ذکر جزییات با نامهای مشخص برا ی حضرت علی و بقیه امامان بیاورد تا حجت تمام شده باشد چرا به قضیه به این مهمی بسیار ضعیف برخورد شده است هدف خداوند از ایجاد امکان تناقض در فهم انسان چه بوده است چرا باید خدا اینقدر خصت بخرج دهد که حداقل تا کنون 75% مثلا مسلمانان به خطا رفته اند چرا که این مسئله دلیلی فراتر تر از حدیث و روایت و تفسیر مثلا آیه اطیعوالله ....و یوتون الزکواه و هم راکعون ....نیاز دارد و نیازمند دلیلی واضح و بدون شبهه بوده چرا که به نظر اینجانب مسئله حرام بودن ربا . گوشت خوک و شراب که از احکام است مهم تر است که با اسم ذکر شده یا موضوع ولایت حضرت علی و مابقی امامان والسلام .

-- عطا مومنی از دبی ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

اگر آب بخوریم آخوندها چنین میکنند،اگر نخوریم آخوندها چنان میکنند.اگر امام زمان را باور داشته باشیم(مانند باوری که امثال من دارند)،آخوندها فلان،اگر نداشته باشیم،آخوندها بهمان،اگر حضرت علی(به باور امثال من) انسان کامل باشد آخوندها فلان،اگر نباشد آخوندها بهمان.پس حقیقت کجا میرود؟فردا بیایند از هوا هم سوءاستفاده کنند،بگوییم برای همین ما دیگر نَفَس نکشیم؟

-- علی رفیع ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

دین یک وهم است، یعنی دل و جان سپردن به چیزی که نمی دانیم چیست. دین را با عقل کاری نیست. دین و ایمان دلایل عقلی را برنمی تابند. برای همین هم کسانی چون شبستری و سروش و ملکیان از آن دور می شوند. ولی کدیور می تواند همچنان در وهم خود بماند و شور و حال کند. ولی آیا می توان از او و همه ی هواداران حضرت استادی پرسید اگر فرمایش های قرآنی پس از هزار و چهارصد سال سرسوزنی در ساختن انسان بهتری در روی زمین موثر نیفتاده است پس نباید شکّ کرد که نکند این آقای الله همه ی ما را بازی داده و نشسته به ریش همه قاه قاه می خندد؟! یا به قول خیام: ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز . و اما با آن دوست می توان گفت که کسی که خود را مارکسیست می نامد به یک پروژه برای تغییر و راه برد جامعه می اندیشد و می کوشد درعمل نتیجه ی تئوری های اجتماعی ـ اقتصادی اش را ببیند. تئوری اگر کارساز نشد تغییرش می دهد و اصلاحش می کند. ولی هدف که همان رسیدن به جامعه ای به دور از فقر و تقسیم طبقاتی ست به جای خود باقی ست. ولی دین وهمی ست که گو یا (دراسلام) از دهان پیام آوری و او هم از دهان وهمی به نام جبرئیل و او هم از جانب قدرتی موهوم به نام آقای الله برای راهنمایی بشری فرستاده شده که بناست با وجود همه ی تکفیرها و سنگسارها و آتش جهنم و حوریان بهشت هیچ گاه به این پیام ها گوش نسپارد. و به راستی که چه حال خوشی دارند این لمیدگان بر بالش اینان!

-- بدون نام ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

گنجی ،
سقراط کوچک ما،
درود همه‌ی تلاش‌گران عرصه های کاهش درد و رنج و جستجوی حقیقت بر کردار های ِ تو (تا هم‌اکنون) باد!
سخت مشتاق عمل و نظرتان و نیز در انتظار شنیدن کلام مستدل و قوی منتقدین جدی شما هستم، هر چند که ازیشان کمتر اثری می‌بینم. هر چه هست بیشترفحش و فضیحت سیاسی و تکفیر از سوی نظام مقدس است و نیز کج فهمی ِ بیشتر آنانی که در زمانه نظر می دهند.
برای این که ادای دین کوچکی به راه شما کرده باشم، توضیحاتی در میان می‌آورم که بی‌گمان، بکار خوانندگانی خواهد خورد که با وجود این همه تلاش شما، باز هم از دین و مذهب شما می پرسند، یا از مذهب خود برای اثبات مدعیات آن سود می برند:
1- شاید در قصه ای شنیده باشید که استاد تاریخ‌ی در سر کلاس 40 نفره‌ی خود، خبری را در گوش یک شاگرد خود گفت (: دیشب از سیبی از درخت روی سرم افتاد. برداشتم و آن را خوردم). بعد، به تک تک بقیه گفت که هر چه شنیده اند،همان را "در ِ گوشی" به نفر کناری بگویند. در آخر از نفر چهلم پرسید: "چه شنیدی؟" چهلمی گفت: " پارسال نارگیل‌ی روی سر همسر رئیس جمهور افتاد و پس از ضربه ‌ی مغزی، او را تا همین حالا خانه نشین کرده است.)... شاگردان درس بزرگ تاریخ را گرفتند!
2- این روز ها به مدد رسانه های پر سرعت، بازار خبر گرم است و در عین حال، در ایران، بازار تکذیب خبر نیز. آقای احمدی نژاد، "هاله‌ی نور، پول نفت و سفره های مردم" و آقای حداد عادل، "ژاپن اسلامی" را تکذیب می‌کنند. خبرنگار راوی‌ی خبر می تواند مدعی وجود اسناد انکار ناپذیر شود و هر دو طرف ممکن است منطقا و قانونا حق ِ کشاندن طرف مقابل به دادگاه را داشته باشند تا اسنادشان را رو کنند. جالب این که، همه‌ی داستان در دوران انفجار اطلاعات دارد اتفاق می افتد.
3- شصت سال پیش ازاین، در ایران نفت زده و منتفع از ثروت ناشی از آن؛ وجود دو– سه تا کتاب در خانه‌ی "خان یا رئیس " یک روستا یا جماعت، نشانه‌ی حکیم بودن و عالم الدهر بودن وی در میان عامه بود، آنهم کتاب هایی مانند مختارنامه، جودی، امیر ارسلان، و حداکثر گلستان و بوستان و حافظ. حال در نظر بگیریم جامعه‌ی60 سال پیش عراق و صحاری عربستان را که پس از ایران به پول نفرین شده‌ی نفت رسیدند!
4 – (بر اساس مدعیات تاریخی) کار تدوین متن مقدس قرآن، بدستور خلیفه دوم آغاز و در دوران خلیفه‌ی سوم به پایان رسید، یعنی حداقل 38 سال پس از آغاز وحی و 15 سال پس از پایان آن. در ضمن، چیزی بنام کتاب به شکل امروزی اش نمی توانسته وجود داشته باشد. شنیده‌ایم که عبارات وحی، بر استخوان کتف شتر و امثال آن نوشته شده بود و در گونی نگهداری می شده. این طور هم امکان نداشته که هر مسلمانی برود "میدان انقلاب" و از "بازارچه کتاب" آن، یک نسخه‌ی جمع و جور بخرد و در خانه نگهدارد تا نسخه های اصل را از نسخه های تحریف شده تشخیص دهد. طبعا، اگر (بنا به برخی دعاوی) بیشتر از یک نسخه هم رونویسی شده باشد، این نسخ، انگشت شمار بوده اند و در مکان های بسیار مقدس نگهداری شده اند و نگهبانان آن‌ها، حتما دارای سمت رسمی‌ی کشوری–لشکری بوده اند. و این طور هم نمی‌توانسته باشد که هر کس با هر رتبه ای از در درآید، وضو بگیرد، انگشت اش را تر کند، ورق بزند و آن را تلاوت کند. (دوباره به بندهای 1و 2 فکر کنید)
همه‌ی گزاره های کلیدی‌ی هر دو نحله ی سنی وشیعی، لازم است که بر روی این 10 کتاب بنیاد شود.
5- اولین کتب صحاح اهل سنت (6 کتاب که بنیاد تمام مدعیات سنی است) در سال 220 و اولین کتب "کتب اربعه‌ی شیعه" (4 کتابی که بنیاد مدعیات شیعی بر آن هاست)،در حدود سال 300 پس از آغاز دعوت پیامبر گرامی نوشته شده است (البته بدون شمردن 13 سال پیش از هجرت).
6- نقل از سایت مخلوق (makhlough.blogspot.com): " مأمون با همه‌یِ آزاداندیشی، تساهل و حتی مدارایش نسبت به منتقدانِ حکومتِ خود، در کارنامه‌یِ خویش ماجرایِ «محنة» را دارد. او در اواخرِ عمر دستور داد تا از قاضی‌ها و محدث‌هایِ بغداد در مسئله‌یِ کلامیِ «خلقِ قرآن» پرسش کنند و اگر کسی آن را نپذیرفت با تهدید به مرگ روبرو شود و این سنتِ تفتیشِ عقاید به نفعِ باورِ اعتزالیِ «حدوثِ قرآن» پس از مأمون در دورانِ معتصم و واثق نیز ادامه داشت. در واقع تسامحِ فکریِ مأمون مانع از این نشد که با ابزارِ قدرتِ سیاسی به مبارزه با باورهایی که مخالفِ اسلام می‌دانست نپردازد. نکته‌یِ تلخ آنکه تا پیش از خلافتِ مأمون که گرایشِ اشعری قدرت داشت همین ماجرا به عکس پیگیری می‌شد. نمونه‌اش دورانِ هارون‌الرشید است که فکرِ اعتزالی نشانه‌هایِ رونقِ خود را آشکار کرده بود و هارون در مقابله با آن، برایِ مخالفت با عقیده‌یِ «قدیم و ازلی‌بودنِ قرآن» مجازاتِ مرگ تعیین کرده بود. در دورانِ اموی نیز جعدبن‌درهم اولین کسی بود که در دورانِ اقتدارِ تفکرِ اشعری به مخالفت با باورِ «قِدمِ قرآن» پرداخت و به مخلوق‌بودنِ قرآن اذعان کرد و به همین سبب نیز در ايامِ خلافتِ هشام‌بن‌عبدالملک به قتل رسید. به‌درستی گفته‌اند که ماجرایِ «محنة» در دورانِ خلافتِ سه تن از عباسیان با گرایشِ اعتزالی (مأمون، معتصم، واثق) در افول و انحطاطِ قدرتِ معتزله به‌مثابه‌یِ مذهبی عقل‌گرا در سنتِ اسلامی که قدرتِ سیاسی را به‌دست گرفته بود، کمابیش موثر افتاد. به‌هرحال تاریخِ خلافتِ اموی و عباسی نشان می‌دهد که یک اختلافِ کلامی میانِ مذاهبِ اسلامی چگونه بسته به گرایشِ حاکمان منجر به محاکمه و مرگِ هر یک از باورمندان به حدوث یا قدمِ قرآن به‌صرفِ عقیده می‌شده است و این ماجرا خود بهترین گواه بر ویژگیِ دینی و مذهبیِ امپراتوریِ اموی/عباسی و بیگانگیِ آنان از الزاماتِ یک حاکمیتِ غیردینی است." (پایان نقل)
7- این مطلب در مورد سرایت گزاره های منقول تاریخی به عرض و جان و آبرو و شیوه ی باورهای مردم است و ربطی به این یا آن قرائت دینی‌ی حاکم یا محکوم ندارد:
جناب آقای گیلانی (قاضی شرع اسبق)، گزاره ای را در سال 59، به این شرح نقل کردند تا جزای این جهانی ِ یک فرد خطاکار بدرستی مستدل شود: "من ساب َ الامام، فقد کفره و جزائه القتل (هر کس به امام دشنام دهد، کفر ورزیده و پاداشش کشته شدن است." و بدین ترتیب وکیل 75 ساله ای، به همین دلیل مجازات شد (این مطلب در زمان قدرت و عظمت جناب گیلانی، رسانه ای شد و تکذیب هم نشد.)

8- یک بار دیگر 7 بند بالا را بدقت بخوانیم و سپس از خود بپرسیم: آیا می توان روی گزاره ای از تاریخ (بطور عام) قسم خورد؟ آیا می توان روی گزاره ای از"این تاریخ" (بطور خاص) قسم خورد و مدعی شد که "فلانی در بهمان جا این گزاره را گفت و آن گزاره را ابدا نگفت"؟ آیا عقلا و وجدانا می‌توان برسر این ادعا پافشاری کرد که "این یا آن گزاره‌ی روایت شده، عین بیان اراده‌ی خود ِ خداوند است" "مطمئنم که این عمل دقیقا عین رضای خداوند است"؟ آیا می توان در دادگاه وجدان و عقل، قسم خورد و گفت "فلان متن، درست همان چیزی است که گوینده اش در 30 یا 100 یا 200 یا 400 سال پیش گفته" و بر همین اساس، راضی شد به این که فقط بر مبنای یک گزاره، زندگی و مرگ آدم ها و نحوه ی زیست مادی ویا معنوی شان تعیین شود؟
9- و در آخر یک پیشنهاد:
هر چند که ممکن است ورود به بحثی که آقای گنجی، بار پر زحمت پژوهش آن را بدوش کشیده اند، کاری عبث باشد، اما به آنان که در این بحث مُصرّند، پیشنهاد می شود که:
بجای بحث در ما قال و من قال، به "کیف قال" بپردازیم. یعنی دنبال این نرویم که چه چیز گفته می شود یا چه کسی می گوید، بلکه بدنبال این باشیم که چه تحولات تاریخی ‌ای در طول تاریخ تحول اندیشه صورت گرفته تا مثلا امروز به اینجا رسیده اند که بحث حدوث قرآن را رد کنند و "قدم" آن را را بپذیرند (یا بالعکس)، چرا حاکمان در این گونه بحث ها لازم می دیده اند که خون بریزند؟ "چه تحولاتی در دوران رستاخیز حرکت اسلام وسپس در دوران تدوین ایدئولوژی روی داده و تاثیر آن بر متن های مقدس و بر باور های گوناگون مردم و نیز زایش انواع باور های انشعابی، چگونه بوده است؟"، "چرا حکومت های دوران پیشا- مدرن، سخت درگیر سرند کردن و یک کاسه کردن باور های مردم اند؟ مگر برای آنان چه فرقی دارد؟" و...
10- و البته همه‌ی این گونه پژوهش ها، هنگامی به واقعیت می تواند نزدیک تر شود که: نظر های مخالف هم را، بصورت دست اول و از سوی باورمندان به خود آن نظر بشنویم و بخوانیم، نه بروایت فقط یکسوی ماجرا؛ وگرنه می شود حکایت ِ" تنها به نزد قاضی رفتن" و "دسته گل سفارش دادن برای خود".
در جستجویتان پیروز باشید

-- ناظر ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

اکبر گنجی با کاری که کرد نامش در تاریخ ما ثبت شده اما من احتمال می دم که اعتصابش روی مغزش هم تاثیر گذاشته و حالا می خواد در مقابل شریعتی و بازرگان بایسته و علیه اسلام حرف های صد تا یه غاز بزنه. با اینکه حرف های او تا حالا بارها با مدارک معتبر رد شده است .
آقای گنجی ما عاشق سیاست شما هستیم لطفا همان سیاست را ادامه دهید و دست از سر فلسفه ی وجودی اسلام بردارید

-- رضا ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

اینکه انتظار داشته باشیم هرکس که میخواد درباره ی دین اسلام مطالعه و تحقیق کنه ,مورد تایید حضرات ایات باشه که دیگه نقدی وجود نخواهد داشت! مدل عملکرد علمای دینی ما اینکه این جماعت یک مجموعه ی باور(درست یا نادرست کلییتش مهم نیست) برای خودشون تدوین کرده اند (کی, کجا, توسط چه کسی ,اینش مهم نیست) که اون رو تنها اعتقاد بر حق میدونند اونم نه با منطق و دلیل بلکه با «ایمان به غیب و پیامبر اسلام» و توسط همین اعتقاد حق و بلکه تکلیف تسلط به همه ی مردم دنیا رو پیدا میکنن. تا همینجاش کافیه که با یک کمی سبک و سنگین کردن قضیه بفهمیم که تا وقتی این اعتقاد قدرت داره صلح معنی نخواهد داشت (به معنای جامع).

-- سهیل ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

اقای گنجی میدانم این مقالات برای امثال من نیست که اسلام را قبول ندارند و اسلام را یک دین انسان ستیز و سراسر جعل میدانند ولی واقعن یک سئوال از شما دارم کسی که همچین چیزی میگوید («ان امکننی الله من هولاء فلم اسفک دمائهم سفک الله دم ولدی علی یدی: اگر خداوند مرا بر آنان مسلط کرد و خون آنان را نریختم، خداوند خون فرزند را به دستم بریزد) میتواند انسان سالمی از نظره عقلی باشد ? همین تفکر را در ایران امروز به شکلهای گوناگونی میبینیم که باعث کشته شدن بسیاری بدست متحجران اسلامی شده است

-- kia ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

در پاسخ به فردی که خطاب به حقیر گفت "به کلمه سنی گیر دادی مگر شیعه به معنی پیرو نیست" نه من به کلمه سنی گیر دادم و نه شیعه به معنی پیرو است. شیعه یعنی دسته و گروه. در قرآن هم به همین معنی به کار رفته است: "وکانوا شیعا". درست همان که بنده عرض کردم. این که از گروه علی باشی یعنی این که که او را امام خود بشناسی. او هم در سخنان خود به توی شیعه خودش امر کرده که برای تشخیص حق در جزئیات به عقل و تفکر خود عمل کنی. اگر برخی شیعیان به وظیفه تفکر عمل نکردند به این معنی نیست که دیگران نکنند. پس اکبر گنجی که به تفکر و تعقل در مسائل مذهبی رو آورده شیعه واقعی و پیرو دستور مولا علی است. مدعای من هم جز این نیست. اما مسأله گیر دادن: من کی گفتم سنی بودن عیب دارد؟ گفتم معنی سنی بودن پیروی از یک عقیده تثبیت شده مشخص است یعنی سنت به معنیی که اهل تسنن دارند. این که عیب نیست. طبیعت یک گروه از مذاهب این طورست که مانیفست ثابت دارند. مثلاً مسیحیت کاتولیکی اصول اعتقادی ثابت دارد که جز پاپ کسی حق دست زدن به آن ندارد اما پروتستانیزم آزادی عقیده دارد در چهارچوب تثلیث و پذیرش منجی نهائی بودن مسیح. اگر کسی این اختلاف نظر و طبیعت دو تقسیم اصلی مسیحیت را شرح بدهد به هیچ یک از دو فرقه گیر داده است؟

-- علی یگانه ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

جناب thug nigga که فرمودی این حرفها مال 1400 سال گذشته است حالا فکر قرن 21 باشید. آخر برادر جان ، سنه قربان ، اگر حالا این مسائل را بررسی نکنی ترس آن است که تا 1400 سال دیگر باز همین آش باشد و همین کاسه. بگذار تکلیف این حرفها در همین اوائل قرن 21 معلوم شود تا همه برویم دنبال کارهای اساسی تر.

-- صفر قلی ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

به نظر میرسد امامان خود بزرگترین غالیان بودند البته در عمل.چرا که وقتی دستور یا توصییه ی قتل دیگری یا مخالف(مثلا غالیان)را میدادند نه تنها تردیدی در درست بودن رای شان نداشتند بلکه در ازای اجابت دستوراتشان" از جانب خداوند"به " قاتلین" قول بهشت میدادند!!!

-- بدون نام ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

آقای گنجی خوب است در ابتدای هر بخش یک خلاصه از مقاله درنظر بگیرید. کمک کنید به خواننده متن تا بداند با تعقیب نوشته به کدام نتیجه مورد نظر نویسنده ممکن است دست یابد. با سپاس.

-- کورش ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

من بیشتر از نوشته های آقای گنجی به خواندن کامنت های پای نوشته هایش علاقمندم. واقعن خواندن این ها یک نمونه واقعی از وضعیت فکری جوانان دانشگاهی و اهل اندیشه ما را نشان می دهد. (و گاهی هم شیوه استدلال و سخن دوستان باعث تاسف است.)
اما با این حال درود به اکبر گنجی (و رادیو زمانه برای ایجاد این فضا)، که با این کار یعنی حرکت بر روی خط قرمز، جامعه ما را به واکنش و اندیشه جدی تر پیرامون مسائل ریشه ای فرهنگی واداشته است.
این خطی است که ما معمولن عادت داریم روی آن گام نگذاریم. یعنی یا اینطرف باشیم یا آنطرف! (البته دلیل اصلی آن نبود فضای گفتگوی آزاد و سلامت است.) عده ای از یک طرف غیر منطقی سخن می گویند و عده دیگری هم که فکر شان تحول می یابد، (بر اثر فشار موجود در جامعه) آنقدر افراطی می شوند که از طرف دیگر از مرحله پرت می گردند. (کافی است نگاهی به وبلاگ های موافق و مخالف (پیرامون مذهب) بیاندازید تا ببینید چقدر فضای گفتگوی مشترک بین طیف مذهبی و غیر مذهبی کم است و دو طرف بیشتر تهمت و ناسزا تحویل هم می دهند تا استدلال و شواهد علمی و تاریخی.)
چاره کار همین است که دو سوی ذهن منفصل ایرانی را از دو طرف خط قرمز به هم متصل نمود تا دنیا را همانگونه که هست ببیند و اینقدر غیر واقع گرا و احساسی نباشد.

-- ماني جاويد ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

با درود مقاله آقای برقعی را در باره آقای گنحی در سایت ایران امروز ببینید

-- datis ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

آقای گنجی یادم میآید روزی که به اوین منتقل می شدی فریاد زدی که گنجی خیال مردن و خودکشی در زندان ندارد و پیشاپیش خبر برخورد سرت با هر جسم سخت را شدیدا تکذیب کردی اما نمیدونم چرا خوندن مطالب شما بی اختیار مرا بیاد داستان اون دو همسایه میاندازد که یکی از اونها بدلیل تنفر از دومی کارگزار خودش رو مجبور میکنه تا زندگی او را روی پشت بام همسایه بگیره شاید فردا با دیدن جسد او و اطلاع از اختلاف آن دو همسایه را با بی آبروئی بگیرند و محاکمه و اعدام کنند. آقای گنجی چرا اجازه میدهید اختلاف شما با جمهوری اسلامی هر چند که فکر کنید این آنها بودند که پای امام زمان را به قدرت باز کردند، باعث شود که با نفی و تشکیک در کلام خدا بودن قرآن ریشه خود را بزنید. آقای گنجی تاریخ میگوید حضرت رسول قبل از بعثت هیچ مزیت و وجه تمایز با انسانهای هم عصر خودشان نداشته اند به دلیل نرفتن مدرسه و نداشتن معلم سواد نداشتند و امی بودند.به علت عدم سفر به مراکز تمدن آن دوران و عدم ارتباط با مردم آن مراکز متجدد و امروزی به تعبیر ما نبوده اند. انقلابی و بت شکن نبوده و با انقلابی های آن زمان هم هیچ ارتباطی نداشته اند.اما آقای گنجی آنجا که حضرت رسول می خواهند دین جدید را اعلام کنند ابتدا خود را به آن چیزی که باعث تمایز او یا به عبارتی صفتی که همه او را با آن می شناسند به مردم معرفی میکند. راستگویی.(ایمردم اگر بگویم لشکری پشت این کوه قصد شما کرده است چه می گویید).همه پاسخ میدهند باور میکنیم چون از تو جز سخن راست نشنیده ایم.آری آقای گنجی حضرت رسول فقط (تاکید از من است)به امانت و راستگویی شهره بود وآنجا که از ایشان می خواهند که قرآن دیگری مطابق میل آنها بیاورد و یا حداقل برخی از آیات را تبدیل و یا تلطیف نماید با شدت هر چه تمامتر وجود خودشان را مبرا می دانند که اجازه حتی تبدیل آن را ندارند چه رسد به آوردن قرآنی دیگر.و اذا تتلی علیهم ایاتنا بینات قال الذین لا یرجون لقاءنا ائت بقران غیر هذا او بدله قل ما یکون لی ان ابدله من تلقای نفسی ان اتبع الا ما یوحی الی(یونس15).آقای گنجی راستی چرا در این دنیای وانفسا که همه مردم از دیر باز با بجا گذاشتن اثری از خودشون سعی در جاودانه ماندن داشته اند حضرت رسول به کرات تدوین این اثر نفیس را که خیلی ها در همان عصر نیزبه ایشان نسبت داده اند شدیدا تکذیب کرده اند.آقای گنجی در آخر صمیمانه آرزو می کنم هیچ موحدی مصداق لا یرجون لقاءنا نباشد انشاءالله.

-- رضا ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

به خدا انقلاب انگلیسی 57 خونی در رگ این ملت فلک زده کرد که از هزاران ویروس ایدز کشنده تر است خمینی ویروسی را به این ملت تزریق کرد که هم اکنون آن را در خون بچه 20 ساله که حتی جنگ را ندید درمی یابی و آن بازگشت و ابقای مردم در همان دوران انقلاب یعنی هنوز وقتهایمان برا آن می گذرد که آیا این عربی که دست آن عرب دیگر را بلند کرد چی گفت؟!!! محمد بزرگترین سیاستمدار و مایه افتخار جهان عرب هست و بس. و چقدر پست و ذلیل است خدایی که محمد او را توصیف کرد در 1400 سال پیش. و چه ذلیل تر کسانی که هنوز با این همه سیلاب علم هنوز نوک انگشت اشاره کننده به ماه را قبول دارند نه خود ماه! خدایی را که لابلای آیات عربی جستجو می کنی بسیار احمق تر و عقده ای تر از خدایی است که در میان فرمولهای منظم فیزیک و شیمی پیدا میکنی
ولی آه و افسوس که ویروس خمینی هنوز در رگت می جنبد تا نیندیشی

-- شاهو ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

از متن جناب گنجی و کامنتها یک نکته آشکار می شود که ظاهرا خداوند تصمیم می گیرد موجودی(انسان) را خلق نماید و سپس جهت انتقام گرفتن از این موجود به گناهی که معلوم نیست چه می باشد یک پازل پیچیده برای او مطر ح کرده است و بشر باید با استفاده از اطلاعات بسیار کم و گاها متناقض با تفاسیر فراوان و صد البته اطلاع از این که همه انسانها دانشمند نیستند این پازل را حل کرده و به جواب مد نظر خداوند پی برده و عمل کند و در غیر اینصورت حسابش با کرام الکاتبین است آیا نعوذ و بالله خداوند به ....... مبتلا است و از سر در گمی و نهایتا عذاب آفریده اش لذت می برد حداقل این رفتار از ذات الهی بعید است لذا در درستی این گونه گفتار منتسب به خدا باید شک کرد .

-- زهره ناصری ، Nov 27, 2008 در ساعت 03:10 PM

سلام
من متعجبم این همه حر فها بر ضد اسلام و مخصوصا شیعه گفته میشه و یه سری مارک گفته میشه ولی هیچ کسی حاضر نیست بیاد با یه فقیه شیعه بشینه بحث کنه و این ادعاهای خودش رو ثابت کنه. منطق شیعه قویترین منطق دنیاست که مطمئنا هیچ منطقی نمیتونه باهاش مقابله ی فکری کنه.

-- امین کان ، Nov 28, 2008 در ساعت 03:10 PM

امين خان
اينجا همه دارند نظر ميدهند. پس بنابراين فقيه شيعه هم ميتواند بيايد نظرخودرا بدهد. حتمابايد درخدمت ايشان درآمده و چهار زانو بنشينيم؟ حاضرم مثل ولتر جانم را بدهم تاايشان بتوانند حرفشان رابزنند.

-- علي كبيري ، Nov 28, 2008 در ساعت 03:10 PM

عبدارحمان جامي چه زيبا در ذم پيروان ناآگاه دو مذهب سني و شيعه داد سخن مي دهد در حالي كه خود بر مذهب تسنن است و اين كلام او نوعي خود انتقادي است .
« گويند جاميا تو چه مذهب گرفته اي شكر خدا كه سگ سني و خر شيعه نيم »

-- منتقد ، Nov 28, 2008 در ساعت 03:10 PM

شاهوی ایران دوست،راستش حقیقت مقدس است وترک و کُرد و رشتی و عرب و آمریکایی و اسرائیلی و بورکینافاسویی و ساوجبلاغی و کازابلانکایی و .....نمیشناسد

-- بدون نام ، Nov 29, 2008 در ساعت 03:10 PM

آقای امین کان
شما که میگی منطق شیعه قویترین منطق است!
پس چرا یکی از این آقایون فقها، جواب گنجی رو با دلیل و منطق نمیدن؟ به گونه ای که مهاجرانی مجبور میشه با اون حرفای بی منطقش بیاد حرف گنجی رو نقد کنه؟

-- فرشاد ، Nov 29, 2008 در ساعت 03:10 PM

آقای امین کان
شما که میگی منطق شیعه قویترین منطق است!
پس چرا یکی از این آقایون فقها، جواب گنجی رو با دلیل و منطق نمیدن؟ به گونه ای که مهاجرانی مجبور میشه با اون حرفای بی منطقش بیاد حرف گنجی رو نقد کنه؟

-- فرشاد ، Nov 29, 2008 در ساعت 03:10 PM

اقای گنجی انسانی است بی علم که بدون آنکه در مورد مسائل دینی تحقیقات معتبر کرده باشد نظر داده و به اسم روشن فکر دینی نظر خیلی ها رو به خودش جلب کرده اما به نظر من خودتون برید اسلام واقعی رو پیدا کنید ودر این صورت که حقیقت تشخیص میدین و دروغ از واقعیت جدا می کنید ومطمئن باشید خیلی ها از جمله این آقا اسلام رو خراب مکنن پس فریب نخورید

-- ar ، Dec 2, 2008 در ساعت 03:10 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
مطالعه کتاب بررسی مسائل کلی امامت نوشته آیت الله ابراهیم امینی که نسخه اینترنتی آن در سایت ایشان موجود است و در خصوص عصمت و علم امام بحث مفصلی دارد را پیشنهاد می کنم و یک استدلال مرتبط را از آن می آورم"
محمد بن ابى عمير مى‌گويد: بهترين سخنى كه از هشام بن حكم شنيدم اين بود: از او پرسيدم آيا ‏امام معصوم است؟ گفت: آرى، گفتم: عصمت چيست؟ و از چه راه مى‌توان آن را اثبات كرد؟ گفت: منشأ تمام ‏گناهان چهار چيز است و پنجمى ندارد: حرص، حسد، غضب و شهوت.‏

اين چهار صفت عوامل گناه مى‌باشند ليكن هيچ يك از اينها در وجود امام راه ندارد. امام بر دنيا ‏حريص نيست، زيرا دنيا در اختيار اوست، پس حريص بودنش وجهى ندارد. امام حسود نيست، زيرا انسان بر ‏مافوق خودش حسد مى‌ورزد، در حالى كه بالاتر از مقام امامت مقامى نيست.‏

امام براى امور دنيا غضب نمى‌كند، فقط براى خدا غضب مى‌كند. اجراى احكام و حدود الهى به دست ‏امام انجام مى‌گيرد، بايد طورى باشد كه ملامت مردم نتواند در وى اثر كند و از اجراى حدود بازش بدارد. امام ‏پيرو هوا وهوس نمى‌شود، دنيا را بر آخرت ترجيح نمى‌دهد، زيرا به آخرت و امور اخروى علاقه مند است.‏


چنان كه ما امور دنيا را تماشا مى‌كنيم امام جريان آخرت را مشاهده مى‌نمايد. آيا كسى را ديدهاى ‏كه صورت زشت را بر صورت زيبا و غذاى تلخ را بر غذاى گوارا و لباس خشن را بر لباس نرم ترجيح بدهد؟! ‏آيا سزاوار است كسى امور نابود شونده دنيا را بر نعمتهاى جاويدان آخرت مقدم بدارد؟.‏

بحارالانوار، ج 25، ص 192. به نقل از نسخه اینترنتی کتاب بررسی مسائل کلی امامت نوشته آیت الله ‏ابراهیم امینی


-- لطف علی لطیفی ، Dec 4, 2008 در ساعت 03:10 PM

جناب لطف علی لطیفی - کسی که از حرص و حسد و غضب و شهوت بی بهره باشد ملائکه است و عمل او نمی تواند سر مشق آدمها باشد. خود خدا که خداست میگوید: اگر آنان که در زمین هستند ملائکه بودند من پیغمبر خود را از میان ملائکه انتخاب می کردم ‏. وقتی پیغمبرش ملائکه نیست دیگر تکلیف امام معلوم است. مگر نه این که به قول معلم شهید: إمام از أمام است یعنی کسی که جلوی خود میگذاری و در کارها اورا سرمشق خود قرار میدهی. کسی که خدا او را به شکل اعجاز آمیز از گناه دور نگه میدارد چگونه میتواند سرمشق من خاکی باشد که محکوم غریزه و احساس و غضب و شهوت خود هستم؟ وانگهی کسی که اصلاً امکان گناه کردن ندارد گناه نکردن او که هنر نیست. اگر آدم دغلی به خاطر شکستگی پا نتواند از دیوار مردم بالا برود یا آدمی که ناتوانی جنسی دارد نتواند به زنی تجاوز کند آیا این دوری قهری از گناه فضیلت است؟

-- مصطفی ، Dec 5, 2008 در ساعت 03:10 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
مصطفاي عزيز سلام عليكم برايم نوشته بودي اگر امامان عليهم السلام از غرايز حرص و حسد و غضب و شهوت برخوردار نباشند انسان نيستند، بلكه فرشته هستند.
پاسخ اين است كه نقد شما وارد است ولي مقصود هشام شاگرد برجسته امام صادق عليه السلام در آن نوشته بنده اين نبوده است كه امامان عليهم السلام از غرايز حرص و حسد و غضب و شهوت برخوردار نيستند؛ منظور او اين بود كه راه يابي اين غرايز بر آن بزرگواران جايز نيست. براي مثال، كسي كه ماكسيما دارد به كسي كه ژيان دارد عقلا جايز نيست حسادت كند اما عكس آن ممكن است.
از اينها كه بگذريم مرحوم پدر برايم حديثي نقل مي كرد كه مسأله عصمت را به خوبي بيان مي كند. او مي گفت: فردي از امام صادق عليه السلام پرسيد:
- من باور مي كنم كه شما هرگز گناه نمي كنيد اما باور اين كه حتي فكر گناه را هم نمي كنيد برايم سخت است.
امام صادق عليه السلام فرمودند: آيا زماني كه به مستراح مي روي به فكرت خطور كرده است دست دراز كني و از نجاسات آنجا برداري بخوري؟
- خير
- ما هم در مورد گناه همين طور هستيم. چون واقعيت گناه را مي دانيم حتي فكر ارتكاب آن را هم به ذهن خود راه نمي دهيم.
با تشكر لطف علي لطيفي 16 آذر 1387

-- لطف علي لطيفي ، Dec 6, 2008 در ساعت 03:10 PM

روزی که یاد بگیریم، به جای پاسخ دادن به گفتار دیگران، خود آنها را تکفیر یا تقدیس نکنیم، ابتدای جاده سعادت قرار گرفته ایم... پس بیایید این شیوه را (چه موافق و چه مخالف) تمرین کنیم... چه بسا خداوندی که از پیامبر و امام و مجتهد و انسان کامل هم بزرگتر است، از بحث حق جویانه و متین و بدور از کینه و تعصب مخلوقاتش برای کشف حقیقت، لذت می برد.

-- عمو پستچی ، Dec 8, 2008 در ساعت 03:10 PM