رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > نقد دین، نقد دولت | ||
نقد دین، نقد دولتاکبر گنجیبسیاری از افراد، صادقانه و مومنانه به امام زمان باور دارند. هیچکس مجاز نیست به مردم یا باورهای آنان اهانت کند. احترام به دیگری، بخشی از دموکراسی است. از این جهت باید بین زمامداران سیاسی و مردم تمایز قائل شد. هرجا پای منافع درمیان بود و دینداری به اوراق بهادار تبدیل شد، باید به هوش بود تا به نام دین، «استبداد دینی» حاکم نگردد. دراین خصوص دلایل پرخاشگری و اتهام زنی روحانیون حاکم بر ایران به نویسندهی مقالات «قرآن محمدی»، روشن است. آنها ادعا میکنند که ولیفقیه جانشین برحق امام زمان است. بنابراین اگر دوازدهمین امام شیعیان وجود نداشته باشد، زمامداری ولیفقیه و روحانیت تحت امر وی و نیز تمام فقها بلادلیل و بیپایه خواهد بود. حجتالاسلام مهدی طائب، از مسئولین اطلاعات موازی، در مصاحبهای ضمن نقد مدعای «قرآن محمدی»، علت نیاز مبرم زمامداران جمهوری اسلامی به امام زمان را آشکار کرده است. وی میگوید: «این افراد برای اجرای دستورات استکبار جهانی ابتدا باید به انکار جزییات میپرداختند تا به اصل برسند... با حضور امام معصوم، قرآن به جایگاه اصلی خود بازگردانده میشود اما وقتی امام انکار شد، دیگر قرآن هم کارآیی ندارد. در شرایط فعلی اگرچه قرآن وجود دارد، اما به این دلیل که از ثقل ولایت جداست، حاکمیت ندارد. استکبار جهانی به همراه مزدورانش اگر بخواهند انقلاب اسلامی را شکست دهند، باید نقطه امید شیعه را بزنند، نقطه امید امروز ما رهبر انقلاب است که از او به عنوان نایب عام امام زمان تبعیت میکنیم و اگر کسی بخواهد نایب امام زمان را از کار بیندازد، لازم است تا امام زمان را به خیال پوج خود از اعتبار ساقط کند. این افراد در حقیقت اکنون با خود امام زمان کاری ندارند، بلکه میخواهند رهبر موجود را که علمدار خیمه است بزنند و علم این خیمه اعتبارش به آن امام غایب از نظر است1.» آیتالله جوادی آملی هم میگوید: «رهبر از آنجا که فقیه جامعالشرایط و نایب امام زمان است، دارای شخصیت حقوقی است و مرجعیت، قضا، ولایت و حکومت دارد و در حقیقت، خدای سبحان در امر حکومت، شخصیت حقوقی یعنی فقاهت و عدالت را حاکم کرده است2.» پس امام زمان فقط به کار تثبیت و تحکیم ولایت مطلقه فقیه (نظام سلطانی) و مریدانش میآید. بیجهت نیست که «ولی امر مسلمین جهان» هر روز بر چاههای جمکران میافزاید و میلیاردها تومان بیتالمال مردم فقیر را بجای آنکه صرف رفع مشکلاتشان و فقرزدایی از جامعه کند، خرج گسترش چنان مکانهایی میکند که حتی روحانیون بزرگ هم آن را بیاساس میدانند. میلیاردها دلار درآمد نفت به علت ادعای بیاساس و کاذب جانشینی امام زمان در دست ولیفقیه است، تا از آن برای دشمنتراشی و افزایش درد و رنج مردم مظلوم ایران استفاده کند و اعلم و افقه فقهای زمانه (آیتالله منتظری) را، به دلیل آزادیخواهی و عدالتطلبی و دفاع از حقوق مخالفان (ایستادن در برابر اعدامها، شکنجهها، زندانها و...)، در بیتاش زندانی کند. آیا همگان شاهد آن نیستند که در ایران خداناباوری تحمل میشود و خوشبختانه کتابهایی که خدا و دیگر باورهای دینی را انکار میکنند با مجوز ارگانهای تحت امر ولیفقیه منتشر میشوند، اما اگر کسی دلایل صدق مدعای وجود امام زمان را درخواست کند، یکباره همگان بر او میتازند. معاون ستاد کل نیروهای مسلح مدعی میشود که این پرسش «برخلاف امنیت ملی» ایران است، باید با گنجی برخورد شود و اصلاحطلبان باید درمقابل او بایستند3، امام جمعه تهران، که عضو هیأت رئیسه مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم هم هست، درخواست دلیل را «ملحدانه» خوانده و خواستار مرزبندی با نویسنده شده است: «چرا امروز در مقابل اهانتهای آشکار وی موضع بایسته نمیگیرد... روی سخن با متدینینی است که در جریان اصلاحطلبی هستند. معتقدم باید بالاترین فریادها را علیه این عنصر هتاک داشته باشند و این جبران کوتاهی است که در گذشته داشتهاند... اکنون سخن این است که موضع بگیرند و این اظهارات را به شدت محکوم کنند زیرا که در اینجا سخن از امام زمان (ع) است که از مبانی استوار اعتقادات شیعه و اهل سنت محسوب میشود. ... این پیشنهاد درحقیقت نصیحتی دلسوزانه به متدینین جریان اصلاحطلبی است... ای کاش این جریان هرچه زودتر مرز خود را با جریان سکولاریزم و جریان بیدینی و دینستیزی مشخص میکرد4.» آنان که باید این پیام را میگرفتند، به سرعت به وظیفهی سیاسی خود عمل کردند و این درخواست را اجابت کردند. ۱- سید محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر سید محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری، در مقالهای که در صفحه اول روزنامهی اعتماد ملی منتشر کرد، طلب دلیل دربارهی وجود امام زمان را اشتباه و نادرست خواند و گفت: کار نادرست گنجی به اصلاحطلبان ربطی ندارد. ۲- سپس، آن کسی که شعار سر میداد «درود بر مخالف من» و خود را آزادیخواه قلمداد میکرد و میکند، طلب دلیل دربارهی وجود امام زمان را «حرفهای بیربط و بیاساس» خواند. اگر طلب دلیل از سوی یک مسلمان شیعه، بیربط، بیاساس و نادرست است، شما با مخالفان واقعی چه خواهید کرد؟ ولیفقیه جانشین امام زمان، که دائماً او را «رهبر معظم و فرزانه انقلاب» میخوانید و به صراحت تمام میگویید که هرچه میکنید برای آن است که وی «در اوج عزت باشد»، فقط به مرزبندی با «غیرخودیها» و دستبسته درمقابلش نشستن، اکتفا نخواهد کرد. او بیش از اینها از شما طلب خواهد کرد و تا شما را کاملاً در پیش مردم بیآبرو نکند، عطش انتقامگیریاش سیراب نخواهد شد. خبرنگاری به سید محمد خاتمی میگوید: اکبر گنجی طی یک مقاله گفته است، مهدویت با اصلاحطلبی منافات دارد. خاتمی در جواب میگوید: «واقعا جالب است که هرکس در هر موضوعی حرفی میزند و یک روز و روزگاری هم ادعایی داشته است آن را به تفکر اصلاحطلبی منتسب میکنند. بزرگترین متفکر اصلاحطلب امام خمینی(ره) است. علامه نایینی و آیتالله مطهری هم از جمله اصلاحطلبان بزرگ بودند. مراد ما از اصلاحطلبی اتفاقا بیان درست مفاهیم دینی است، از جمله مساله انتظار و مهدویت. وقتی بنا شد سوء استفاده و هیاهو باشد، از همه چیز این گونه برداشت میشود. این حرفها همیشه زده میشود و بسیاری از افرادی که امروز دربارهی امام زمان (عج) حرفهای بیربط میزنند قبلا هم حرفهای بیاساسی درباره افراد مختلف، از جمله خود من زدهاند. این نسبت دادنها، شانتاژ کردن و ارتباط دادن مسائل به هم، کار نادرستی است5.» سید محمد خاتمی، چندی است که درحال تعیین حدود اصلاحطلبی مقبول خود و مرزبندی با دیگر انواع اصلاحطلبی است. او این اقدام را بسیار مهم تر از آن میداند که اصلاحطلبان برنامهی مدونی برای پیشبرد تحول سیاسی و اصلاحات در نظام به مردم ارائه نمایند. دلیل این امر، نفوذ «عوامل نفوذی» به درون اصلاحطلبان است که «هیچ نسبتی با امام و انقلاب ندارند». پس از آنکه سالها ولیفقیه و «تک تیرانداز»انش، یعنی روزنامه کیهان، به دنبال شکار «نفوذیها» بودند و هستند، اینک نوبت سید محمد خاتمی است که نفوذیهای به درون طیف اصلاحطلبان را معرفی کند. وی میگوید: ارائه این جمعبندی کمک خواهد کرد که همهی نیروهای معتقد به این مبانی حول محور واحدی انسجام یافته و به فعالیت بپردارند. البته در جریان این جمعبندی ناگزیریم حدود و مرزهای خود را در مقابل تحجر، واپسگرایی، عوامل نفوذی – که هیچ نسبتی با امام و انقلاب ندارند – و گرایشها و اندیشههایی که با دین و مصالح ملی در تعارضاند مشخص کنیم. اگرچه به نوبهی خود این مبانی را بارها در نوشتهها و گفتههایم بیان کردهام، اما در این مقطع تدوین و بیان روشن و مجدد آن را لازم میبینم6.» خاتمی پس از چند سال تلاش و تحقیق، اصلاحطلبی را تعریف و به اطلاع همگان میرساند. مهمترین ویژگیهای اصلاحطلبی خاتمی به شرح زیر است: آقای خمینی، تئوریسین نظریهی ولایت مطلقه فقیه است. مطابق این نظریه، ولیفقیه قدرت نامحدودی دارد. همچنین در این نظریه، دین تابع دولت (تابع میل ولیفقیه) میشود. او میگفت ولیفقیه دارای اختیارات پیامبر است و میتواند کلیه احکام اولیه اسلام را هم تعطیل کند. وی به صراحت تمام نوشت که حکومت، برکلیهی احکام اولیه اسلام تقدم دارد. آقای خمینی میگفت: حاکم [سلطان] میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند ومسجدی که ضرار باشد، درصورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند. و میتواند هر امری را، چه عبادی و یا غیرعبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت میتواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند... آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحا عرض میکنم که فرضا چنین باشد، این ازاختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلی است، که مزاحمت نمی کنم7.» آقای خمینی به صراحت میگوید اگر با این اختیارات، کل احکام اولیهی اسلام (عبادی و غیرعبادی) هم از بین برود، مهم نیست، این از اختیارات حکومت است. «وبالاتر از این هم مسائلی است» که از گفتن آنها خودداری میکند. این نوع دینداری، یعنی اسلام فدای قدرت، قدرتی که میتواند تمام اسلام را تعطیل کند. مگر آقای خمینی برهمین مبنا در تابستان ۱۳۶۷ فرمان قتل عام چند هزار زندانی سیاسی را صادر نکرد؟ آقای خاتمی که در آن زمان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و مسئول تبلیغات جنگ بود، بیش از دیگران از آن جنایت تاریخی اطلاع دارد. جنایتی که اسناد آن به وسیله آیتالله منتظری منتشر شد8. اصلاحطلبیای که آقای خمینی نظریهپرداز و بهترین مصداقش باشد،هیچ نسبتی با دموکراسی، آزادی وحقوق بشر ندارد. او نظریهپرداز دولت مطلقه بود، دولت مطلقهای که دین و همه چیز تابع او میشد و میتوانست «تمام قراردادهایی را که خود با مردم بسته است» را به طور «یک جانبه لغو کند». ۲-۲- میگوید: «اصلاحاتی که ما بدان معتقدیم این است که تحقق مردم سالاری، جامعهی مدنی، پیشرفت و توسعه فقط و فقط از طریق دین امکان پذیر است9.» در کدام تجربهی بشری تحقق دموکراسی، جامعهی مدنی و توسعه از طریق دین بوده است که در ایران، «فقط و فقط» از طریق دین باشد؟ اینگونه پدیدهها معلول علل و دلایل بسیار عدیدهای هستند. اگر فروکاستن «جامعهی مدنی» به «مدینة النبی» درست بود، این مدعای تازه هم درست است. سخن درست این است که در جوامعی که دولت دینی در آن بر سر کار است، بدون تمایز نهاد دین از نهاد دولت، دموکراسی محقق نخواهد شد. در چنین جوامعی، نقد و اصلاح دین، عین نقد دولت است، و این نقد، مهمترین بخش ساحت معرفتی گذار به دموکراسی است. ۳-۲- خاتمی شاخص اصلاحطلبی او میگوید: «رسانههای مخالف درحالی تلاش میکنند اظهارات نادرست برخی از افراد درخصوص دین و نظام را به من و به اصلاحات منتسب کنند که اینها ابتدا از من و اصلاحات عبور کردند و در مرحله بعدی از دین و قانون اساسی و نظام10.» خاتمی، اصلاحطلبی را به شخص خود فرو میکاهد، و کسانی را که درک دیگری از اصلاحطلبی داشته باشند را به عبور از اصلاحطلبی متهم میکند. اما حقیقت آن است که همانها که توسط خاتمی به عبور از اصلاحطلبی متهم میشوند، سالها قبل از او، از اصلاحطلبی، جامعهی مدنی، تکثرگرایی، مردم سالاری وغیره سخن گفتهاند. او از نظرات این افراد به طور مستقیم استفاده کرد و اینک به همان افراد میگوید: عبور از من یعنی عبور از اصلاحطلبی. ۴-۲- خاتمی، ملاک و معیار دینداری او میگوید: «رسانههای مخالف درحالی تلاش میکنند اظهارات نادرست برخی از افراد درخصوص دین و نظام را به من و به اصلاحات منتسب کنند که اینها ابتدا از من و اصلاحات عبور کردند و در مرحلهی بعدی، از دین و قانون اساسی و نظام.» معرفی کردن خود به عنوان معیار دینداری، بسیار مهم است. اقتدارگرایان و سرکوبگران حاکم بر ایران، مخالفان را به بیدینی متهم میکنند. اما این فقط و فقط خاتمی است که مدعی شده است که آنان که از شخص من عبور کردهاند، از دین هم عبور کردهاند. آیا استفاده از این شیوهها و سبقت گرفتن از بازجویان و اقتدارگرایان در متهم کردن مخالفان خود به عبور از دین، با ادعای آزادیخواهی، دموکراسیخواهی و حقوق بشر سازگار است؟ آیا خاتمی میتواند در آخرت اثبات کند که اصلاحطلبانی که از او عبور کردهاند، از دین هم عبور کردهاند؟ انصاف آن است که خاتمی در متهم کردن به بیدینی کسانی که درک دیگری از مسلمانی دارند، از تمام اقتدارگرایان پیشی گرفته است. حداقل این است که هیچکدام از اقتدارگرایان (خامنهای، احمدی نژاد، محسنی اژهای، مصطفی پورمحمدی، سعید مرتضوی و...) تاکنون نگفتهاند که هرکس از من عبور کند، از دین هم عبور کرده است؟ خاتمی، فردی را متهم به عبور از دین میکند، که دغدغههای دینی و تعهدات معنوی او هرگز کاستی نپذیرفته است. اتهام بیدینی به کسی که خود را شورمندانه به آداب و مناسک عبادی متعهد میداند، کاری خلاف مروت و ادب دینورزی است. از نظر من کار دین، بسی خطیرتر از آن است که بازیچهی مصلحتاندیشیهای سیاسی یا منفعتجوییهای دنیایی شود. ایمان بالنده از مسیر آزادگی و شجاعت فکری و اخلاقی میگذرد. آنان که میپندارند که درخت ایمان را میتوان با آب جبن، انقیاد و ملاحظهکاری سیراب کرد، درواقع درخت ایمان را در شورهزار مینشانند. اگر جرأت ایمان دلیرانه ندارید، باری، از کسانی که مرد این طریقاند، جرأت ستانی نکنید. گویی در روزگار ما، مسلمانان آزاداندیش، همچنان باید در دفاع از حرمت مسلمانی خود، در برابر طعن طاعنان، با خود زمزمه کنند که: کفر چو منی گزاف و آسان نبود در دهر چو من یکی و آنهم کافر خاتمی حق دارد با هر فرد و گروهی مرزبندی داشته باشد، او حق دارد سخنان دیگران را نادرست و غلط بخواند، اما وی حق ندارد با متهم کردن دیگران به بیدینی، برای آنها پروندهسازی کند و مسلمانی آنان را زیر سوال برد. ایمان، تعلق وجودی، دلربایی، ناز و کرشمه، احتیاج و اشتیاق و ... است، نه ماندن در خاتمی. تحویل دین به پارهای باورهای متافیزیکی اثبات ناشده، و از آن بدتر، فروکاستن دینداری به شخص خاتمی، به هیچوجه رویکردی قابل دفاع نیست. در کشور ما، دین، به ابزار دستیابی به قدرت و ثروت تبدیل شده است. و برای رسیدن به قدرت، باید «دینفروشی» کرد. درواقع دین را به سفته و چک بانکی تبدیل کردهاند. فهم این نکته که آیینها و ایدئولوژیها، فاقد «ذات» و «ماهیت» هستند و همانطور که انواع و انحای مارکسیسم (مارکسیسمها) و لیبرالیسم (لیبرالیسمها) و فمینیسم (فمینیسمها) وجود دارد، انواع و انحای مسیحیت و اسلام هم وجود دارد. این مکاتب نهتنها به درک بهتری از «دیگری» منتهی میشود، بلکه، نوعی رواداری در آدمی ایجاد میکند. هر آیینی یک طیف وسیع از پیروان، با تفاوت فهم و عمل، را در برمیگیرد. درواقع هیچکس نقطهی پرگار دینداری و مسلمانی نیست. آدمی باید چه تلقیای از «خود» و «اسلام» داشته باشد تا چنین ادعاهایی را بر زبان آورد. قلمرو دین، آیین و ایدئولوژی، بهترین وادیای است که رواداری و نارواداری آدمیان را برملا میکند. ۳- دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درخصوص پرسشهای مطرح شده در «قرآن محمدی» دربارهی امام زمان، گفته است: «اظهارنظرهای گنجی ارزش بحث کردن ندارد11.» اما پس از گذشت چند روز از این اظهارنظر، سخنگو و عضو شورای مرکزی سازمان، احساس کرد که آن پرسشها واجد ارزش پاسخ دادن هستند. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی احساس میکرد که دبیرکلاش به حد کافی پرسشگر را تحقیر نکرده است، لذا سخنگوی سازمان باید با بیان سخنانی تازه، تکلیف پرسشگر را یکسره کند. او میگوید: «وقتی بزرگان ما [یعنی عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان] برخی مطالب را که نه دغدغهای روشنفکرانه که دغدغهای ویژه یک عالم و یا فیلسوف است این چنین مطرح میکنند، برای برخی افراد فاقد صلاحیت که توانایی ترجمهی ساده آیات قرآنی را نیز ندارند و حتی در فهم ترجمه آیات نیز مشکل دارند، زمینه فراهم میشود تا با اظهار فضل خود خاک به چشم حقیقت بپاشند و آب گلآلود کنند12.» سخنگوی سازمان، آرای سروش، شبستری و ملکیان را فاقد استدلال جلوه میدهد و سایت سازمان این نظر را «جالب» تلقی کرده است: «این استاد دانشگاه که مطالعاتش درخصوص اندیشههای اسلامی است، در ادامه به نکته جالبی اشاره کرد و گفت: بسیاری از نقدهای که به باورهای دین میشود از استدالها و استحکام قوی برخوردار نیستند، ولی پذیرش این نقدها از سوی جامعه به دلیل وجود فضای سیاسی – روانی مساعد با استقبال مواجه میشود.» اینها مواضع کسانی است که مدعی دفاع از آزادی بیان و حقوق مخالفان هستند. وقتی فردی مسلمان و شیعه، پرسشهایی مطرح میکند، این چنین با او برخورد میکنند تا دیگران هم حد تحمل اینان را دریابند. به محض آنکه کسی سخنی دگراندیشانه بیان کند، «بی سواد»، «نفهم»، «خودنما»، مشتاق «اظهار فضل»، «خاک بر چشم حقیقت پاش»، «گلآلود کنندهی آب» و... معرفی میشود تا همه بدانند که پرسشگری و استقلال فکر در قلمرو دین چه هزینههایی به دنبال دارد. مسأله این است: یا نباید در گفتوگوی علمی شرکت کرد و یا باید آداب گفتوگو را رعایت کرد. هرکس مجاز است نظر خود را به طور مستدل در فضای عمومی عرضه کند، نه آنکه بجای عرضهی نظر خود، دیگران را تحقیر و بیسواد نشان دهد. دین که «باید» پشتوانهی اخلاق و معنویت باشد، اگر به ابزار بداخلاقی، تحقیر و تخفیف تبدیل شود، چه چیز از آن باقی خواهد ماند؟ به فرض آنکه بیان اینگونه سخنان، فقط و فقط به انگیزه دفاع از دین باشد، آیا تنها راه دفاع از دین، نفی و طرد و نابودی پرسشگران و دگراندیشان دینی است؟ مومنان بیش از حد از اخلاق و معنویت و پاکی دم میزنند، اما به محض آنکه با نقد و پرسش در قلمرو دین مواجه میشوند، به شیوههای غیراخلاقی با «دیگری» روبرو میشوند تا او را از میدان بدر کنند. نقد این رویکرد غیراخلاقی و غیردموکراتیک را به مجالی دیگر واگذار میکنیم. سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه پرسش دربارهی امام زمان «مسأله اصلی جامعهی ایران نیست»، پرسیده است: «نقد اعتقادات رایج دربارهی امام زمان و مسألهی وحی، ناظر به کدام مسألهی جامعهی ماست و کدام مشکل در گرو حل این مسأله است؟13» پاسخ روشن است: یکم: مومن واقعی دائماً درصدد پالایش ایمان خود از خرافات است. ایمان همهی آدمیان آغشتهی به شرک است. این پرسشها که: دینداری چیست؟ مومنانه زیستن چه معنایی دارد؟ آیا دغدغههای وجودی داشتن و اخلاقی زیستن، گوهر دینداری است، یا اعتقاد به باورهای نامدلل متافیزیکی کهن؟ این سوالات، مستقل از ربطشان به سیاست، مهم و اساسیاند، حتی اگر هیچ نقشی در قلمرو سیاست نداشته باشند. هیچ دینداری با دین شوخی نمیکند. به عبارت دیگر پرسشهایی که کل وجود آدمی را در بر میگیرند، نه تنها اندیشه، که تمام وجود او را میسوزانند، بر بستر خودنمایی و گلآلود کردن چشمه نمیرویند. دوم: ارائهی تصویری دلپذیر (اخلاقی- عقلی) از دین، وظیفهی همهی مومنان، و به خصوص روشنفکران دینی است. سوم: فرض کنیم که حل مسائل و رفع مشکلات جامعه، وظیفهی اصلی متفکران باشد، آیا استنبداد دینی حاکم (ولایت مطلقهی فقیه)، خود را جانشین برحق امام زمان معرفی نمیکند؟ آیا مگر غیر از این است که براساس خرافات بیشماری که حول «وجود مقدس امام زمان» ساخته شده است، سلطهی خود بر مردم، جامعه و کشور را توجیه میکنند؟ اگر «حکومت خودکامهی دینی» مسأله و مشکل اصلی جامعه ماست، ناگزیر، نقد ریشههای مشروعیتبخش آن، حلال مسائل و رافع مشکلات بیشماری خواهد بود. در جوامعی که نظام دینی حاکم است، نقد دین، همانا نقد دولت است. اگر دین وارد قلمرو دولت نگردیده بود (جدایی نهاد دین از نهاد دولت)، مدافعان دموکراسی و عدالت و آزادی، کار چندانی با دین نداشتند. اما دینی که مدعی حکومت است یا به تعبیر دقیقتر، روحانیت که دین را وسیله و ابزار «حکومت کردن» کرده است، از این منظر هم باید نقد شود. این منظر محسن کدیور را تا آنجا پیش رانده که تمام احکام قرآنی معارض با دموکراسی و حقوق بشر را «موهن»، «خشن» و «موقتی» خوانده است که «مفاسدشان بیش از مصالحشان» است. تصویر و تصور امامیه از امام زمان، با دموکراسی و حقوق بشر تعارض بنیادین دارد. یعنی این تصور که حکومت، حق جانشین امام زمان است و مشروعیت ولیفقیه به دلیل جانشینی از سوی امام زمان است. حال اگر کسی بگوید که ولیفقیه جانشین امام زمان نیست و مشروعیت زعامتاش دلایل دیگری دارد، در آن صورت نظریهی ولایت فقیه بیمبنا خواهد شد و دیگر نیازی به ولیفقیه نخواهد بود. مردم به جن و فرشتگان هم باور دارند. اما این باور آنها با باور به وجود امام زمان تفاوت دارد. اجنه و فرشتگان به قلمرو سیاسی کاری ندارند و در آن دخالت نمیکنند، اما امام زمان به قلمرو سیاسی کار دارد و در آن دخالت میکند. چهارم: پروژهی اصلی نواندیشی دینی (روشنفکری دینی، روشنفکری مذهبی)، «عقلانی- اخلاقی- عادلانه» کردن دین است. مقتضیات این پروژه، آنان را به حوزههای اصلی میکشاند. باید به لوازم منطقی این پروژه پایبند بود. هیچکس نمیتواند از بیرون برای روشنفکران دینی تعیین تکلیف کرده و به آنها بگوید مجازبه ورود به چه حوزههایی هستند و مجاز به ورود به چه حوزههایی نیستند. سیدجمالالدین اسدآبادی، نائینی، عبده، طالقانی، مطهری، بازرگان و شریعتی را به عنوان روشنفکری دینی معرفی میکنند، اما به سخنان اقبال لاهوری و مطهری توجهی ندارند14. پنجم: دو نوع نواندیشی دینی را باید از یکدیگر تفکیک کرد: اولی آن است که در مقابل ولیفقیه و قرائت سلطانی و فاشیستی از دین میایستد و ایستاده است، اما دومی، «نواندیشی دینی سلطانی» است. این نوع نواندیشی، ساختهی دربار سلطان است. سایت انتخاب که مرکز نواندیشی دینی سلطانی است، وقتی خود را ناتوان از استدلال میبیند، به شیوهی سلطان با دگراندیشان برخورد میکند. یعنی به جای آنکه با اقامهی برهان نشان دهد امام زمان وجود دارد، مینویسد گنجی گفته است: «قرآن، متنی است که بعدها به وسیلهی مسلمانها، از ترکیب چند گفتمان مختلف، ساخته شده است.» آنان که سلسله مقالات «قرآن محمدی» را تعقیب کردهاند میدانند که این مدعا کذب محض است. «قرآن محمدی» به صراحت بارها گفته است که فقط «امکان» اثبات سخن پیامبر بودن قرآن وجود دارد. اما به نظر نویسنده، هیچ راه بشری (عقلی - تجربی) برای اثبات صدق مدعای کلام الله بودن قرآن وجود ندارد. حداکثر ادعایی که میتوان به «قرآن محمدی» نسبت داد، سخن پیامبر بودن قرآن است، یعنی آیات قرآن بر زبان پیامبر جاری شده است. این کجا و دروغپردازیهای پیروان صدیق سلطان کجا؟ انتخاب با تقلید از روزنامه کیهان مینویسد: «به گزارش خبرگزاری «انتخاب»، این یادداشتها که بنابرشنیدههای خبرنگار ما با هماهنگی کامل دکتر سروش و برخی نزدیکانش و گاهاً توسط شخص سروش، نگارش میشود، بار دیگر مباحث مربوط به الهی بودن قرآن و همچنین دلایلی در رد وجود امام زمان را مطرح کرده است15.» زمامداران حاکم بر ایران، شاید نقد باورهای اصلی دین را برتابند، اما طلب دلیل بر وجود امام زمان را برنمیتابند، چرا که حیات و ممات آنان وابسته و متکی بر این باور بلادلیل است. روحانیون حاکم بر ایران که با اتکا بر این باور، مردم ایران را به اسارت گرفتهاند، اینک گرفتار رئیس جمهوری زرنگتر از خود شدهاند که مدعیست امام زمان همه جا همراه اوست، و حتی در مجمع عمومی سازمان ملل هم او را تنها نمیگذارد. اگر قرار بر سوء استفاده از «باورهای مقدس» مردم برای حکمرانی و به زنجیر کشاندن آنها باشد، زرنگتر از شمایی هم پیدا خواهد شد که مدعی ارتباط مستقیم با امام زمان و مدیریت مستقیم دولت نهم به وسیلهی مهدی موعود خواهد شد. اگر این مدعیان درست بگویند، حتماً سلولهای انفرادی سپاه و وزارت اطلاعات را هم امام زمان مدیریت میکند و وزیر جاعل و دروغگو را هم امام زمان انتخاب کرده بود. وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی، امروز در حال شکار مدعیان ارتباط با امام زمان است. مسأله روشن است: هیچکس جز ولیفقیه و کسانی که او صلاح بداند، نباید مدعی ارتباط با امام زمان شوند. مطمئن باشید که اگر روزی امام زمان ظهور کند، همین ولیفقیه دستور بازداشت او را صادر خواهد کرد. هر نشان و دلیلی که او بر صدق خود ارائه کند، از نظر اینان پذیرفتنی نخواهد بود16. جدایی نهاد دین از نهاد دولت در ایران، نه تنها شرط لازم گذار به دموکراسی، بلکه شرط لازم حفظ دیانت در ایران است. هیچکس به اندازهی جمهوری اسلامی و روحانیون حاکم بر آن، به دین اسلام ضربه و صدمه وارد نیاورده است. چطور است که در جوامعی چون ترکیه که امام زمان ندارند، اسلامگرایان از طریق نشان دادن چهرهای دموکرات و کارآمد از خود، درحال افزایش نفوذ خود هستند، اما در ایران مبلغ امام زمان، یعنی ولیفقیه، با سرکوب و زندان و شکنجه هم نمیتواند مردم را ملتزم به دین نگاه دارد و هزاران سرباز گمنام امام زمان به همراه دیگر نیروهای نظامی و انتظامی در سراسر کشور در حال بالا و پایین کردن لباس و وضع ظاهری مردم هستند؟ چگونه است که مسلمانهای ترکیه غیرمعتقد به امام زمان، از طریق انتخابات آزاد و رقابتی با لاییکهای دشمن دین و متکی به ارتش به پیروزی دست مییابند؟ اما ولیفقیه جانشین امام زمان حتی به اصلاحطلبان معتقد به امام زمان، قانون اساسی و ولایتفقیه هم اجازهی شرکت در انتخابات را نمیدهد؟ البته مخالفان واقعی (مارکسیستها، لیبرالها و فمینیستهای خداناباور و دیگر مخالفان که جای خود دارند! اگر امام زمانی وجود داشته باشد و اگر ولیفقیه جانشین برحق امام زمان است، خود را به داوری آزادنه و رقابتی با مخالفان واقعی بسپارید، اگر راست گفته باشید، قطعاً امام زمان شما را در مقابل مشتی لامذهب تنها رها نخواهد کرد و دوام حکومت جانشین برحقاش را تضمین خواهد کرد. تنها نتیجهی سه دهه تجربهی حکومت ولایت مطلقه فقیه، مخالفت با نظام ولایتفقیه نیست، بلکه این نظام، به عنوان عامل دینگریزی هم عمل کرده است. پاورقیها: ۱- رجوع شود به این سایت. ۲- جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد ۱۱، ص ۶۲۴. ۳- رجوع شود به این سایت. ۴- رجوع شود به این سایت. ۵- رجوع شود به سایت خاتمی آقای خاتمی وقتی میگوید «قبلا هم حرفهای بیاساسی درباره افراد مختلف، از جمله خود من زدهاند»، شاید خواننده نداند منظور وی ناظر به چه موضوعی است. بنابر دستور صریح «مقام معظم رهبری» و «رهبر معزز انقلاب» به آقای خاتمی، قرار شد قتلهای زنجیرهای محدود به چهار قتل شود و از مدیر کل وزارت اطلاعات هم بالاتر نرود، برای اینکه در آن صورت این پروژه به نقطه اصلی خود که رهبر باشد وصل میشد. بنابراین، کسانی که پای افراد دیگر و دیگر قتلها را به میان میکشیدند، حرفهای بیاساسی میزدند. خاتمی برای اجرای دستور رهبر، در مسائلی دخالت مستقیم کرد که منجر به زندانی شدن مظلومان شد. او در زمان قتلهای زنجیرهای طی نامهای به وزیر اطلاعاتش، به شدت نسبت به مسائلی که عمادالدین باقی دربارهی مصطفی پورمحمدی بیان کرده بود اعتراض کرد و بیانات باقی را مستوجب تعقیب دانست. سعید مرتضوی از نامه خاتمی برای محکومیت باقی در دادگاه استفاده کرد. بخشی از حکم محکومیت عمادالدین باقی که توسط سعید مرتضوی صادر شد، در روزنامه کیهان و رسالت همان زمان انتشار یافت، و باقی ۲۸ ماه از زندگیاش را با آن حکم در زندان سپری کرد، بخشی از این حکم به شرح زیر است: «قابل ذکر است که ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران درخصوص یکی از مطالب متهم عمادالدین باقی که به نظر ایشان رسیده طی نامهی شماره ۶۸۵۰۶ در تاریخ ۲۲/۱۲/۷۸ خطاب به وزیر محترم اطلاعات دستوری صادر که به لحاظ قرائت آن توسط شاکی در جلسه علنی دادگاه عیناً متن نامه دفتر ریاست محترم جمهوری به شرح بین الهلالین درج میگردد. (بسمه تعالی: حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای یونسی وزیر محترم اطلاعات با سلام: مطلب مندرج در روزنامه فتح مورخ ۱۶/۱۲/۷۸ تحت عنوان «اسرار قتل بانو برقعی» به استحضار ریاست محترم جمهوری رسید پی نوشت فرموند: «به نام خدا» خاتمی، افشاکنندگان قتلها را محکوم میکرد تا از امثال پورمحمدی دفاع کند. پورمحمدی در جنایات بسیاری مشارکت داشته است. آیتالله منتظری درخصوص اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ در خاطراتش میگوید: «اول محرم شد من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در ماه محرم از اعدامها دست نگه دارید، آقای نیری گفت: ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کردهایم، دویست نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کردهایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هرچه بفرمایید و...! من بسیار ناراحت شدم.» ۶- منبع: سایت سید محمد خاتمی: ۱۱ آبان ۱۳۸۷ ۸- آقای خاتمی تاکنون هیچ اشارهای به آن جنایت تاریخی نداشته و هیچگاه توضیح نداده است که در هیأت دولت آن زمان و ستاد تبلیغات جنگ دربارهی این موضوع چه گفتوگوهایی صورت گرفته است؟ حکم آقای خمینی که یک روز پس از آغاز حمله سازمان مجاهدین خلق از عراق در عملیات فروغ جاویدان در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۶۷ صادر شد، به قرار زیر است: « بسم الله الحمن الرحیم. قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند «اشدا علی الکفار» باشند. تردید در مسائل اسلام انقلابی، نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام. روح الله الموسوی الخمینی.» رجو ع شود به خاطرات آیتالله منتظری، ص ۵۲۰. ۱۰- روزنامه کارگزاران، ۲۲ آبان ۱۳۸۷ و این سایت. ۱۱- رجوع شود به این سایت. ۱۲- رجوع شود به سایت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی. ۱۳- پیشین. ۱۴- اقبال لاهوری میگوید: «چون هنوز روش علمی برای بررسی آن نوع از تجربه نداریم که حکمی چون حکم حلاج بر آن بنا شده است، نمیتوانیم از قابلیت و امکانی که چنان تجربهها برای تحصیل معرفت دارد بهرهمند شویم، و نیز مفاهیم دستگاههای علوم الاهی، که با الفاظ و مصطلحات متافیزیکی عملاً مرده بیان شده، به کسانی که زمینهی عقلی متفاوتی دارند، هیچ مددی نمیتواند برساند. بنابراین وظیفهای که مسلمان این زمان در پیش دارد، بسیار سنگین است. باید، بیآنکه کاملا رشته ارتباط خود را با گذشته قطع کند، از نو در کل دستگاه مسلمانی بیندیشد، شاید نخستین مسلمانی که ضرورت دمیدن چنین روحی را در اسلام احساس کرد، شاه ولی الله دهلوی بوده است. ولی، آن کسی که کاملا به اهمیت و عظمت این وظیفه متوجه شد، وبصیرت عمیق در تاریخ اندیشه و حیات اسلامی، همراه با وسعت نظرحاصل از تجربهی وسیع در مردم و اخلاق و آداب ایشان، او را حلقه اتصال زندهای میان گذشته و آینده ساخته، جما لالدین اسدآبادی (افغانی ) بوده است. اگر نیروی خستگیناپذیر وی تجزیه نمیشد، و خود را تنها وقف تحقیق دربارهی اسلام به عنوان دستگاهی اعتقادی و اخلاقی میکرد، امروز جهان اسلام از لحاظ عقلی بر پایه محکم تری قرار میداشت. تنها راهی که برای ما باز است این است که به علم جدید با وضعی احترامآمیز ولی مستقل نزدیک شویم، و تعلیمات اسلام را در روشنی این علم ارزشیابی کنیم، حتی اگر این کار سبب آن شود که با کسانی که پیش از ما بودهاند اختلاف پیدا کنیم» ۱۵- پیش از این هم سایت انتخاب بارها مطالبی کذب و سراسر اهانت علیه نویسندهی قرآن محمدی انتشار داده است. نویسنده از مدیر سایت درخواست نمود تا پاسخ وی را هم انتشار دهد، ولی مدیر مسئول سایت به نویسنده نوشت که نمیتواند پاسخ بنده را انتشار دهد. ۱۶- داستایفسکی در بخشی از رمان برادران کارامازوف، به داستان «مفتش اعظم» میپردازد. عیسی مسیح، در اسپانیای قرون وسطی، همزمان با دادگاههای تفتیش عقاید، درست یک روز پس از آن که مفتش بزرگ یکصد نفر را در آتش سوزانده است، ظهور میکند. او با معجزات مسیحاییاش نشان میدهد که همان مسیح موعود است. مفتش اعظم او را بازداشت میکند. سپس در زندان به تنهایی به ملاقات او میرود و به او میگوید: «فردا حکم محکومیتات را صادر خواهم کرد و به عنوان پستترین ملحد زمان بر صلیبی خواهمت سوزاند... تو همه چیز را به پاپ سپردی و دیگر نیازی به آمدنت نیست... تو با دست خالی به جهان میروی و نوید آزادی میدهی و انسانها، به اعتبار سادهانگاری و بیبند و باری طبیعی خود، حتی از درک معنای این آزادی عاجزند و از آن بیمناک و بیزارند زیرا برای انسان و جامعه انسانی هیچ چیز غیرقابل تحملتر از آزادی نیست... چرا آمدهای و مانع کارمان شدهای؟... تنهاهشت قرن پیش آنچه را او [شیطان] ارزانیات کرد و تو به تحقیر نپذیرفتی، برگرفتیم، واپسین خدیهاش را به تو که به ملکوت زمین راهبرت میشد پذیرفتیم. از او روم و شمشیر قیصر را پذیرفتیم و خود را حکام منحصر به فرد جهان خواندیم... براستی متقاعدشان خواهیم کرد که تنها با واگذاشتن آزادیشان به ما و تنها از طریق اطاعت از ما به آزادی خواهند رسید.... فردا خواهی دید که چگونه رمهی مطیع، به اشاره دستی از سوی من، هیمههای سوزانی را که به آتش آن تو را به عقوبت آمدن و آزار ما خواهم سوزاند، فراهم خواهند آورد. اگر تنها یک کس سزاوار آتش ما است، آن یک کس تویی. فردا خواهمت سوزاند.» (مباحثی در باب توتالیتاریسم، ترجمه عباس میلانی). در همین زمینه • تأملاتی دربارهی تروریسم مقدس • موعودگرایی ادیان و مهدی موعود شیعیان |
نظرهای خوانندگان
آقای گنجی.من با بسیاری از نقد های شما موافق نیستم.به نظرم پاسخ منتقدین شما به بحث های شما(که لینکش چند روز پیش روی زمانه قرار گرفت) منطقی تر است...
-- محمد حسینی ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:04 PM5 سال پیش کتاب تاریک خانه ی اشباح شما را خواندم.یادم هست که آن موقع ها از آقای خمینی خیلی حمایت می کردید.دفاع می کردید.نقل می کردید و ... اما حالا چه شده که منتقد او شدید و او را اطلاح طلب نمی دانید؟ شاید اقای خاتمی 10 سال پیش شما هستند؟
آقای گنجی.فکر می کنم راهی که شما پیش گرفته اید موثر نباشد.اگر یک محقق هستید(مثل دکتر سروش) بحثی نیست.اما اگر خود را مرتبط با سیاست می دانید به نظر من راهی که پیش گرفته ایید فاقد تاثیر گذاری سیاسی باشد.بحث هایی که مطرح کرده اید تنها در یک فضای باز و آزاد می تواند در جامعه پخش بشود.صحبت های شما در حال حاضر تنها در میان بخش کوچکی از جامعه شنیده و بحث می شود...
اصلاح طلبان همچون خاتمی اگرچه از دموکراسی فاصله ی زیادی دارند اما تنها راهکار سیاسی برای رسیدن به فضای کمی بازتر همین ها هستند.
بابا گنجی شجاع غوغا کردی! خوشحالم که هستی و مینویسی. چه خام فکرند کسانی که فکر میکنند میشود حقیقت تا ابد پنهان بماند، مگر میشود در قرن 21 جلوی طرح سوال و اظهار نظر را گرفت.
-- بدون نام ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:04 PMاز اینکه هستی و میتوانی آزادانه بنویسی خدا را شکر میکنم، تو به شجاعان شجاعت و به آزاد اندیشان آزاد اندیشی را تعلیم میدهی. فقط یک خواهش کوچک، شرایط اصلاح طلبان داخلی را بیشتر درک کن!
-- سعید ش ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:04 PMخوشحالم که آقای گنجی به اصل مطلب رسیدند.
-- حسینی ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:04 PMبا عرض خسته نباشید خدمت اقای گنجی وتشکر ازمطالب خوبتان در صورت امکان در مورد جنگهای میان ایرانیان و اعراب (جنگهای امام اول شیعیان) وهمچنین ایین زرتشت مطالبی ذکر کنید
-- بدون نام ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:04 PMنحوه تولد امام زمان را از پیوند زیرین می توانید بخوانید
-- یک دوست ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:04 PMhttp://hadisdareslam.wordpress.com/2008/11/16/
جناب گنجی حرفی که میزنم دالّ بر حمایت یا جانبداری من از احمدی نژاد یا اصلا تفکر بنیادگرایانه ای که احمدینژاد برساخته ی آنست، نبوده و نیست.
-- محمد تاج احمدی ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:04 PMلکن میخواستم بگویم شما که اخیرا داد فلسفه ورزی سر داده اید و مخاطبان ِ خویش را در این گمان انداختید که از نقادی گری سطحی و ژورنالیستی فراتر رفته و به انتقادات بنیادی تری دست یازیده اید. من میخواستم به شما بگویم که نه این ژورنالیست بازی ها و قلم زنی های سطحی مغرورانه و سیاستمدارانه و نه آن «به ظاهر تفلسفات» مثلا روشنگرانه ی شما دردی از فرهنگ و فکریت بیمار ما دوا نمی کند. چه اینکه به گمان من بیرون گود ایستاده اید و به طور ضمنی به جامعه میگوئید: لنگش کن!
ما دچار خلاء معرفت شناسانه و هستی شناسیک هستیم و شما و امثال شما علم و حلم و سیادتی برای رفع و رجوع این مقوله ندارید! کما اینکه من معتقدم اگر شما تدین و تفلسف دولتی و حکومتی ها را آلوده به زهر «سیاست» میدانید به گمان من نقادّی و مرام شما هم آغشته به مفروضات سیاسی ست! و از اینرو به نظر من آدمی با خصائص شما - به فرض اینکه علم نظرورزی در این باب را هم داشته باشد- شایسته گی انجام این مهم را ندارد.
شما بهتر است به همان جدلّیات و هزلیّات ژورنالیستی سرگرم باشید و خودتان را ازین وادی برهانید، که این گرته گاو نر میخواهد و مرد کهن!
از تمام اینها گذشته من نمیدانم شما هنوز تعهّدی عرفی یا لااقل اخلاقی به مشرب اصلاحات در ایران دارید یا خیر، ولیکن چه وضعیت همکارانتان را در ایران در نظر بگبرید وچه نگیرید بگذارید بگویم همکاران شما در اردوگاه بنیادگرایان این بیانات حضرتعالی را به پای منش اصلاحاتی و دوم خردادی مینویسند! و مقالات شما مطبخی خوش برای امثال شما در جناح دیگرست تا از قبل آن خبری شاق به ذهن و زبان عرصه ی عمومی برده و آن را در بوق و کرنا کنند!
پ.ن: امیدوارم اگر ممیزین رادیو زمانه که شدیدا تحت تاثیر نام و نشان نویسنده هایش بوده و جواب ایمیل های مارا نمیدهد- این نظر را پای مقاله ی شما نگذاشتند، لااقل اراجیف این حقیر به نظر جناب آقای اکبر گنجی برسد!
درود بر تو - واقعا درود بر تو .اقاي گنجي شما ذهن من را به بسياري از مسايل روشن كردي. درود.
-- هادي ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:04 PMبنويسيد و بنويسيد و بدانيد كه هزاران جوان مقاله هاي شما را ميخوانند ولي به علت استبداد حاكميت در دانشگاه ها حرفي از شما زده نمي شود
آقای گنجی سلام . من در خانه ای در تهران مهمانم، طلبه ای بیش نیستم، اما باید بدانی که ما در حجره راجع به سرکار بحث می کنیم. چند طلبه ای هستند که اصولا مرادشان از طلبگی درس خواندن در این وادی ست و یاد گرفتن حرف حریف است. و اما سخن شما و جایگاه شما بسی پر ارج است. بنویسید و افشا کنید. زیرا اگر چه همه ی حرفها نو نیست اما جایگاه شما مهم است. من گر چه از تهران می نویسم اما در قم زندگی می کنم و فردا نیز به قم باز خواهم گشت، نوشتار شما و پرده دریدنهاتان بسیار تا بسیار مهم است. حال که فراقتی دارید هرچه می توانید بیشتر بنویسید. آقای خاتمی را خوب دیده اید، ایشان خود نیز خود را بیشتر از سرسپرده ی ولایت نمی داند.
-- رنجبر از تهران ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:04 PMمحمود رنجبر از تهران و ساکن قم
با مقاله تان کاملا موافقم به جز خط اول آن:
-- پیام ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PM«هیچکس مجاز نیست به مردم یا باورهای آنان اهانت کند. احترام به دیگری، بخشی از دموکراسی است.»
اهانت و احترام تا زمانی که زبانی است و در جهت خاموش نکردن صدای دیگری به شیوه ی خشونت آمیز به کار نرفته حق هر کسی است. چه کسی تعیین می کند که چه چیز اهانت است و چه چیز اهانت نیست؟ همین مقالات شما را برخی اهانت به شیعیان قلمداد می کنند و برخی نه. کاریکاتور محمد را برخی اهانت می پندارند و برخی نه. به علاوه، اهانت نیز نوعی بیان عقیده است و باید آزاد باشد (کما این که در کشور ایالات متحده اهانت آزاد است تا زمانی که زبانی باشد).
احترام به دیگری نیز به نظر من بخشی از دموکراسی نیست.
دوستی در بالا نوشته بود نوشته های شما دردی از اجتماع دوا نمی کند. من نمیدانم اینها با چه اصول و روشی نقد های دیگران را نقد میکنند، ولی احتمالا در فضایی که آنان به سر میبرند، دغدغه ها و انتظارات دیگری از نقادین دارند و به این خیال افتاده اند که همه در فضای فکری مشابه آنان به سر میبرند. تا جایی که من میدانم این نقدها که ریشه را هدف قرار می دهند بسیار موثرتر از نقدهایی هستند که در شاخه ها سیر می کنند. چون بعضی وقتها مثل همین موضوع ریشه ای که کاذب است را چنان پرورش می دهند که اگر ساده دل باشی(مثل مردم ایران) در شاخه هایش گم می شوی! هرچند اینان شاخه ها را هم نتوانستند چنان پرورش دهند!
-- علی ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMدرود بر شما آقاي گنجي
-- بدون نام ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMبا مطالعه مقالات اخير شما به بسياري از سوالاتي كه سالهابه دنبال جوابي براي آنها بودم پاسخ داده شد.
اميدوارم به راه دليرانه اي كه در پيش گرفته ايد ادامه دهيد.
پيروز باشيد.
این حرفها تکرار مکررات است.اگرهدف روشنگری است که قبلا گفته شده وامثال شجاع الدین شفا بارها پنبه اش را زده اند .واگر هدف افشا گری سیاسی است که دیگر مردم حوصله اش را ندارند .
-- kaveh ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMدر این دوران سرخوردگی و بیزاری برای روشنگری باید مباحث تازه یافت وبرای مبارزه سیاسی نباید این آزادیخواهان بی یال و دم و اشکم حکومتی را تحت فشار قرار داد .
گنجی عزیز؛ حقیقتا با شما هم عقیده ام که جمهوری اسلامی بسیار در دین گریزی و از آن مهم تر بی اخلاق شدن مردم نقش داشته است. از اسلام هویت هم اکنون هیچ چیز در من نمانده است و تنها به سبب آن که در زندگیم بیش از هر کاری مطالعه و تفکر کرده ام؛ عقل خود را رشد داده ام و از آن جا که رشد اخلاقی هیچ کس بیشتر از رشد عقلی اش نیست؛ به میزان عقلم؛ اخلاقی رفتار می کنم. هنوز هیچ تجربه ای از مواجهه با امر مقدس نداشته ام و صداقت و جدیت می ورزم تا در این امر کامیاب شوم. من بر این باورم که فردی که تلاش می کند تا بهداشت روانش را حفظ کند ( مثلا با انجام رفتارهای اخلاقی) و از سلامت روان برخوردار باشد؛ در درونش بهشتی به وجود می آید که به فرض وجود دنیای پس از مرگ ( که هیچ دلیلی ندارم برای وجود نداشتنش) آرامشی ابدی را برایش رقم خواهد زد. از این رو برای من مهم ترین امر آن است که انسانها موفق شوند روان سالم (شاید همان تعبیر قلب سلیم که در اسلام ذکر شده) داشته باشند و ارامش را در همین دنیا بدست آورند که به باور من فردی که در این دنیا آرامش ملکه وجودش نیست؛ در دنیای بعدی هم بهره ای از آن نخواهد داشت. آن چنان که من فهمیده ام بزرگانی چون حضرت محمد؛ آرامش بسیاری را در خود تجربه می کرده اند و ذهنی بی کلام داشته اند. به تعبیر تامس هریس؛ نویسنده کتاب "وضعیت آخر" و "ماندن در وضعیت آخر" (ترجمه اسماعیل فصیح)؛ گفت و گوی درون ذهنی بین "والد" و "کودک" شان را متوقف کرده بودند و به تعبیر عرفا و فلاسفه ای هم چون محمد جعفر مصفا ؛ "نفس" شان را کشته بودند و فنا و عدم را تجربه می کرده اند. ( نگاه کنید به کتاب های تفکر زائد ؛ آگاهی؛ با پیر بلخ و ...)
-- سروش فرهنگ؛ شهروند آینده ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMاینک من هر چه هویت بخش است را کنار نهاده ام و آرامش بسیاری را تجربه می کنم. هر گز نمی توانم بپذیرم که علیرغم آن که به لحاظ هویت پای بند هیچ مذهبی نیستم؛ از آرامش و امنیتی که تجربه می کنم جهنم و خسران ابدی زاده شود و مقتضای عدالت ( حتی برای خدای متشخص انسان وار؛ چه رسد به خدای غیر متشخص) چنین است. دوست داشتم راهی برای برقراری ارتباط با شما حتی در حد یک ای میل می یافتم تا بیشتر با شما سخن می گفتم. شمایی که بیشتر از هر کس؛ خودم را به او شبیه می یابم و عجیب آن که گذشته مشابهی هم با هم داشته ایم. خواندن یادداشت های شما تنها دلیل مراجعه من به سایت رادیو زمانه است. مانند همیشه برای تان سلامتی؛ آرامش و بی نیازی را خواستارم.
آقای گنجی
-- فرشاد ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMخوشحالم که می بینم دوران رنسانس اسلامی شروع شده و امثال شما و دکتر سروش، کم کم از پرده پوشی دست بر می دارند.
ضمنا از خاتمی و دیگر اصلاح طلبان نباید انتظاری بیش از این داشته باشید. مگر یادتان رفته که چند روز پس از جریان 18 تیر ، وقتی اصلاح طلبان دیدند شرایط بد شده است، دانشجویان را مشتی اراذل خواندند!! اصلاح طلبان با اصولگرایان فرقی ندارند. همگی سر یک سفره نشسته اند و دعوای آنها، بر سر سهم بیشتر است. اگر امام زمانی نباشد، نه اصولگرا و نه اصلاح طلب جایی برای ماندن ندارند.
فرشاد از ایران
سلام آقای گنجی
-- هیوا ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMبسیار کارتان درست و صادقانه است. حقیقتا زدین تو خال. دیکتاتوری ولی فقیه فقط با امام زمان و نیابتش قابل توجیه است و شما پاشنه آشیل را به درستی تشخیص داده اید.
امید که همواره سالم و آزاد به کارهای با ارزش و روشنگرتان اداده دهید
دوستان اصلاحات دوم خرداد بر پایه هایی مثل مقالات کیهان فرهنگی و کیان سالها پیش از هفتادوشش شکل گرفت که سروش و حجاریان وبسیاری دیگر مرزهای مقدس ان روزها را میشکستند.سخنان امروز گنجی شاید به کار سیاسی کوتاه مدت نیاید ولی بنیانهایی را جابجا میکند که که سالها بعد به اهداف سیاسی بدل میشوند.تقدس بخشی به اهداف و شخصیتهای دو خرداد تکرار همین اشتباه در مورد انقلاب پنجاه وهفت است به جنبش سال نود و شش اگر فکر کنید بذر انرا در سخنان گنجی می یابید به جای کوبیدن این بذرها سعی کنیم انها را بپروریم .
-- اسیر ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMجناب گنجی،
-- لونا ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMبه تعهد و سرسپردگی شما به حقیقت غبطه می خورم. شجاعت بازنگری در عقاید گذشته، نقد مداوم باورها و تازه شدن دم به دم، از نقاط قدرت شماست. مهم نیست که 100 % حرف هایتان درست باشد یا 80%، مهم دلیری شما در رویارویی با جهل و نیز شاید مهمتر با حب نفس است. شخصا استدلال شما را درخصوص بی بنیادی نظریه امام غایب می پذیرم و از روشنگری ها و قلم جراحی تان بر عمق باورهای پوسیده، می آموزم و لذت می برم. از اشاره ای که به نقش خامنه ای در آمریت قتل های زنجیره ای (در پانویس ها) کردید ممنونم و امید که از دید خوانندگان پوشیده نماند. از خداوند برای شما آرزوی تندرستی دارم و ای کاش در بین سایر روشنفکران ما که در منیت غرقند، یکی دونفر دیگر نیز به شهامت اخلاقی شما پیدا شود. شاد و پاینده باشید.
نقد خردورزانه گذشته ای انباشته از باورهای مقذس زمانی ارزشمند است که در جهت گشودن زنجیرهای اسارت از"اکنون"باشد.دیروز که گذشت امروز را که گذشته فرداست اصلاح کنیم.درود بر شما.
-- yalda ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMآقای گنجی خسته نباشید
-- بامداد ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMبه عنوان پیشنهاد لطفا به بازخوانی تاریخ اسلام بپردازید. از قلم شما خواندنی خواهد بود به خصوص الان که گوشهای زیادی میشنوند و مخالف و موافق پیگیر مقالاتتان هستند. به نظرم از پاسخ دادن به آقای خاتمی یا سایت انتخاب جذابتر خواهد بود.
نوشته ای سرشار از سفسطه
-- محقق ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMخوشحال هستم که می بینم که آقای گنجی، کمی تغییر کرده اند و در برابر یاوه گویی های خاتمی نیز ساکت ننشستند. اصلاح طلبان یا هر حزبی در ایران آخوند یا آخوند زاده به رهبری خود داشته باشند، همین آش و کاسه، ولایت فقیه برپاست. امیدوارم که هیچ وقت در مقابل نابرابری و جهالت سکوت نکنید.
-- فریبرز ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMآقاي گنجي! بزرگترين خيانت را شما مي كنيد كه از اسلام اينگونه جدي دفاع مي كنيد! اگر واقعا دلتان به حال مردم ايران و حقوق بشر و دموكراسي مي سوزد بگذاريد اين احمق ها به دست خودشان ريشه ي اسلام را بخشكانند.
-- سيامك ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMكار شما عبث است چرا كه اسلام را مي توان از حالا در زباله دان تاريخ تصور كرد و شما كه تفكر اصلاحات در اسلام را داريد فراموش خواهيد شد.
نهايتا تلاش شما اگر به ثمر بنشيند وضعيتي را خواهد ساخت كه در آينده فرزندان ما مجبور خواهند شد با آن بجنگند. ول كنيد اين اسلام را. به جاي اينكه سر امام زمان و اراجيف مربوطه حلوا حلوا كنيد فكري به حال جامعه ي نوي بكنيد كه برازنده ي انسان باشد. نهايتا شما آقاي گنجي با آنها چه فرقي داري؟ اگر آنها مخالف را كافر مي خوانند تا كلك آنرا بكنند شما خودتان را مسلمان مي خواني تا خودت را تبرئه كنيد. با درايتي كه مي دانم داريد بايد بدانيد بين اين دو فرق چنداني نيست!
منطقی ترین بخش نقد جناب تاج احمدی جمله اخر ان است.
-- Aran ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMنمیدانم چرا یک نفر به طور مستقیم جوابی در رد استدلال های گنجی نمی اورد تا با چماق دلیل و منطق کله او و منطقش را بشکند و دمار از روزگار مدعایش در بیاورد.
به نظر می اید که بسیاری از منتقدین بیشتر به شکستن کله گنجی علاقه دارند تا شکستن منطقش.
مجموعه کاملی از اتهامات از ژورنالیسم نگاری و متهم به نادانی و انواع کاملی از برچسب ها که بیشتر از موضوع به نیت درونی مولف میپردازد تا موضوع بحث.
گیرم که که شما نمیدانستید نویسنده این متن کیست و تنها میخواستید با دلیل جوابش را بدهید فکر میکنید چیزی به ذهنتان میرسید؟
داروی تلخ اندیشه و تشکیک در انچه حقیقت ازلی پنداشته میشده به مذاق بسیاری تلخ است اما این تلخی بهتر از ایمان بدون اندیشه و تعطیلی تفکر است.
اگر اقای گنجی واقعا خود را مسلمان می داند بهتر بود به توصیه ی من هموطن کمترین که بارها اشاره کردم،عمل میکرد.ایشان مطالبشان را از ابتدا کاملا مخالف می نوشتند و توضیح کافی نمی دادند،به گونه ای که اسلام ستیزها و اَتوییست ها بیشترین تشکر و تشویق را نثار ایشان می کردند.
-- محمدرضا ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMحالا ایشان اَمده اند و میگویند اعمال عبادی انجام می دهند؟
من تا همین لحظه فکر میکردم ایشان دییست است!
فکر میکنم ایشان باید از اول روشنتر حرف می زد،که ما خواستیم و او نکرد!!!!!!!
اقای گنجی عزیز.ازاولش هم معلوم بودکه خاتمی و...رهبرو..جنگ زرگری هست برای حفظ نظام.بیچاره حجاریان که به خاطرش فلج شد.بیچاره تو وباقی که کتک خوردید وزندان رفتید.بیچاره دانشجویان...تااقای ابطحی دوردنیا با خاتمی بگردد وحال کند.تازهرااشراقی ورضا خاتمی تو هواپیما مسیریزد-تهران بابرادران تابش (خواهرزاده های خاتمی)قه قه بخندند.وتو ودیگران روی تخت اعتصاب غذا یک قدمی مرگ باشی.عزیز من خاتمی خوشگل سوپاپ بخاره.همشون شبا دور همند دارن به ایران می خندن.تو چرانفهمیدی.حالا هم آقا خاتمی درحال تفکرند برا آینده.والله احمدی نژاد مرده نسبت بهش.ایران دیگرتمام شد.همه ناراحت.همه فراری.همه عصبی.بیا جان مادرت
-- saman ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMپته خاتمی راهم بربز رو آب.حجاریان روویلچرآقا خاتمی ایتالیا.تو توبدبختی آقاخاتمی بعدازدیداربارهبرگفت::آقا سایه عالی مستدام.
ابطحی بیسواد سواربرخرمرادبه خاطرداییش شهیدهاشمی نژادولی دانشجوستاره دار.همش بازی بود.اقا گنجی دینی جامانده که تو بحث میکنی؟کوش.تمام شد رفت.بابا زمان شاه دینی بود.شرفی یود.مردها فاحشه ها را با آب توبه زن می کردند.حالا نماینده آقا درهمدان(تویسرکان)زن مردم رافاحشه میکنه.خدایش بیامرزد آنی را که ازدست دادیم.
جناب گنجی ، ضمن احترام به شما وضمن تاکید بر حق مسلم ازادی اندیشه وبیان، مایلم نکاتی را معروض شوم.
-- منوچهر ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PM1- عقل سلیم حکم میکند همیشه اهم و غیر اهم کنیم، با توجه به این مسئله ،میتوان پرسید مهمترین مسئله برای جامعه ایران چیست؟ من میگویم مهمترین مسئله جامعه ایرانی رهایی از دیکتاتوری دینی و تحقق دمکراسی است. خب اگر تا اینجا با من موافق باشید سوال بعدی و مهم این است که از چه راهی؟ و پیشنهاد شخص شما چیست؟ ایا صرفا با طرح مباحث تئوریک و تضعیف باورهای سنتی دمکراسی و قدرت سیاسی حاصل میاید؟ و باید فعلا عالم سیاست را بیخیال شویم؟ و اگر اصولگراها کشور را به ورطه جنگ کشاندند بیخیال و اگر سیاستهای اقتصادی غلط روزبروز بر بدبختی مردم افزود باز هم بیخیال. اگر دمکراسی را مشترکی متفق علیه بدانیم سوال مهم اینست کدام راه عاقلانه تر، عملی تر، و پرحاصل تر است ؟
2- واما جناب خاتمی: بنقل از خاتمی گفته اید تحقق دمکراسی فقط از طریق دین ممکن است ، خب این خیلی روشن است که کسی که فی المثل کاندید ریاست جمهوری میشود در ظاهر هم که شده باید ادعای اسلام و تشیع کند وغیر از این مگر میشود؟ مثلا شما توقع دارید خاتمی یا امثالهم بیایند و بگویند : این حق گنجی است که قران را اینجور بفهمد و ما نباید متوقع باشیم همه مثل ما بیاندیشند وبه نتایجی عینا مثل ما برسند.- گفتن چنین حرفی برای کسی که میخواهد در سیستم حکومتی منشا تاثیر شود و کسب مناصب سیاسی کند احتمالا مضحک وبل ابلهانه است .حکومت به کنار، دشمنی مردم را هم در پی خواهد داشت، ما در خلاء که حرف نمیزنیم . حساب روشنفکر اما سواست ، روشنفکر شاید بتواند فارغ از ملزومات سیاست صریح و بی ملاحظه حرفش را بزند ولی از مرد سیاست چنین توقعی بیجا و بل ابلهانه است. در فراز دیگری گفته اید خاتمی دین را به شخص خودش فروکاهیده . من گرچه نوع بیان خاتمی را چندان دقیق نمیدانم ولی این برداشت را هم نادرست و مصداق ژورنالیسم نامنصفانه میدانم. عین بی انصافی و بد انصافی است چنین برداشتی از حرف خاتمی . گمان میکنم وجدان عمومی مردم گواه است که خاتمی اهل اینجور خودستایی ها و لاف زدنها نیست . شاید لازم باشد بگویم من نه خاتمی را بری از خطا میدانم و نه تعلق خاطری به او دارم ولی بی انصافی را هم نمی پسندم. وضمنا داوری درمورد عملکرد خاتمی وعلی الخصوص در مورد پیگیری عاملین قتلهای زنجیره ای و غیره... دور از وسع سیاسی من است. من صرفا معتقدم خاتمی و هر عامل و فاعل سیاسی در چارچوب مشی اصلاح طلبی / مشارکت ، کارگزاران، مجمع روحانیون، ...../ اگرمجبور با اتخاذ موضع شود و در برابر سخنان گنجی موضعی تند اتخاذ کند نمیتوان او را سرزنش کرد چرا که الزام خرد سیاسی است.
3- باز هم تاکید میکنم فعل روشنکری و سیاست ورزی را قاطی نکنیم . نادرا پیش میاید که روشنفکری و سیاست پیشگی همپوشانی داشته و کاملا بر هم انطباق کنند . مرد سیاست کم یا بیش مجبور است صراحت و صداقت را فراموش کند. ودر پایان ، جناب گنجی خواهش میکنم بفرمایید برای تحقق دمکراسی چه راهی را پیشنهاد میکنید؟ و باز هم وباز هم و باز هم تاکید میکنم علی الاغلب کار روشنفکری و سیاست پیشگی روش و منش متفاوتی را میطلبد.
به نظر بنده امروز ایران و ملت ایران تمامی شرایط برای تبدیل شدن به کشوری مقتدر و دموکرات و ملتی سرافراز، سربلند و الگو برای دنیا را دارند اگر نظام دروغ گو و سراسر فریب موجود و در راس آن ولی فقیه مجالی دهد. آقای دکتر گنجی از صمیم قلب برای شما و همفکرانتان آرزوی سلامتی و توفیق دارم. امیدوارم همیشه در مسیر حق و حقیقت باشید. چنین نماند و چنین نیز نخواهد ماند. شاید خداوند از پس تمامی این سختی ها سرنوشت بهتری برای ما در نظر گرفته باشد.
-- شهرام صالحی ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMسوالی از دوستان شرکت کننده در بحث دارم .
-- بدون نام ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMبه نظر شما چرا این همه امام و پیامبر به این منطقه خاور میانه فرستاده شده؟ شخصا پیامبر یا امامی در استرالیا ،اروپای غربی یا شرق آسیا سراغ ندارم .این پیامبران در این یک تکه جا قرار است چه بکنند؟ آیا نتیجه تعدد ایشان جز درگیری و جنگ بین پیروان آنها برای سالیان متمادی بوده است که البته هنوز پایان نگرفته؟ (فکر نکنم هیچ بیماری یا بلای طبیعی توانسته باشد این میزان انسان را در طول تاریخ به کام مرگ کشانده باشد)
چرا جمعیت چند میلیاردی هند ،چین و ژاپن و... نیاز به پیامبر ندارند و نیمی از جمعیت جهان که در این منطقه هستند همگی تائویست و بودایست و لامذهب هستند و خداوند کسی برای هدایتشان نفرستاده؟
اكبر گنجي عزيزم
من همان بي ريايي هستم كه بر مشقات جسم و جان شما در راه روشن و راستين حق ارج نهاده و چندي پيش آرزو نمودم كه اي كاش شما پدر يا برادر من بوديد.
اكبر گنجي عزيزم
سلام خدا و سلام اولياي خدا و سلام ارواح پاك بر تو.
سلام من حقير از گوشه چاه مخوف وطن با صدايي لرزان و نارس به تو و به خانواده تو و به دوستداران تو و به انديشه تو و به طريقت تو و به معلم تو و به خالق تو..
آرزو ميكنم خداوند متعال روح سالمندت را در نوبت بعد نيز به ايران و اسلام ارزاني دارند.
يا حق.
-- بي ريا ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMبسیار مورد استفاده قرار گرفت.خسته نباشید اقای گنجی.خواهشمندم به این بحث ادامه دهید
-- omied ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMاقای گنجی پاینده باشید.متاسفانه تمام مطالبی که در ضدیت نوشته های شما تا به امروز نوشته شده اند را مغرضانه یافته ام و همگی در مذمت شما بوده و نه نقد مطالب.ایکاش مخالفان مطالب شما به دور از اهانت که نشانه خالی بودن چنته انان است به پاسخگویی میپرداختند تا خوانندگان نیز دراین میان استفاده ای ببرند.در ضمن جبهه اصلاح طلبی چه گلی به سر مردم زده که اقای تاج احمدی از انتساب نوشته های شما به انها توسط عده ای براشفته اند.خاتمی بارها ثابت کر ده که بسیار عافیت طلب و سرسپرده است.سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم فقط به فکر گرفتن سهمی از حکومت است.هردو اینها نیز در برخورد با مخالفانشان چماق تکفیر را بلند میکنند و نشان میدهند که در میدان عمل فرقی با بنیادگرایان ندارند.
-- بدون نام ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMآقای گنجی ایکاش قدری از شمشیر کشی ها و خونریزی ها و کشتارهای ائمه، و چنانکه خود روحانیت می گویند کشتار کافران توسط ائمه تا خون گرفتن تا رکاب اسب و شکم مرکب هم چیزی بنویسید. شاید با اشاره به این همه خشونت دردی از جامعه ی ما دوا شود. شاد باشید. و پیروز
-- بدون نام ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMدرود بر انديشه روشنگرانه شما تاپتكي باشد برسر جهل و ناداني و خرافه پرستي و بت پرستي ورواج قديس گرايي
-- اميد فردا ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMاکبر آقا
-- هوشنگ ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMخیلی ها شما را از سال 58 می شناسند.ازاتاق کوچک سپاه تهران در خیابان ایرانشهر.
آن روزها ها هم خیلی عزو جز داشتی .کسی تحویلت نمی گرفت .همیشه سعی داشتی میان بزرگترها باشی تا توجهات بیشتری را جلب نمائی.اکنون هم همان عادات را پس از سالها که می تواند هر انسانی را پخته تر کند بروز می دهی.
یادمه در درس اخلاق شیخ علی تهرانی خیلی مشتاق بودی.شیخی که بعدها بواسطه مشکل اخلاقی و فامیلی خود به ضد اخلاق تبدیل شد.
بنظر من تنها جفای جمهوری اسلامی به امثال تو این بود که مناسب حالت تحویل گرفته نشدی هرچه خواستی خودت را مطرح کنی بیشتر به اشتباه افتادی و در این رابطه خیلی ها از جمله برخی اطرافیان جناب خاتمی بی تقصیر نبودند و از این روحیه تو برای انتقال نظراتشان استفاده و بلکه سوء استفاده ها نمودند.حالا در گردابی افتادی که مجبوری برای ادامه حیات به هرچه اندوخته ای پشت نمائی .من بعنوان یک دوست قدیمی تو نگران جدی تزلزل و بدبینی و نخوت آمیخته با حسادتی هستم که توسط برخی سیاسیون معلوم الحال دائما درونت را می آزارد.شاید همه ما دارای این نقائص باشیم ولی برای مهار آن به عنایت الهی پناه می بریم.
از اظهارات نیش دار تو به افراد مختلف اعم از مذهبی و یا سیاسی خیلی نگران نیستم .ار اینکه می بینم بسرعت دین خود را لجام گسیخته فدای دنیایت می کنی در اندوهم.
یاد آن ایام بخیر واقعا چه شد که از اکبر دلسوز و با هیجان و شیفته راه و رسم امام موجودی اینچنینی ساخت .شاید همه ما و از همه بیشتر مدعیان اصلاح طلبی که با بی عرضگی و سیاست بازی خود این وادی را برای تو بنا نهادند مقصر باشیم.
زمان برای بازگشت به خویشتن خویش هیچوقت دیر نیست.
من از دبیر محترم سایت زمانه تقاضا دارم در چارچوب انتقال آزادانه پیامها امکان نقل این درد دل قدیمی را فراهم نمایند.
با تشکر
با سلام
-- علی ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMاقای گنجی در راه درستی که همواره پیموده اید موفق و پایدار باشید. اسلام سیاسی اگر می خواهد حاکم باشد باید دگراندیشان را با برهان قانع کند در غیر این صورت باید میدان را به حاکمان عرفی که با قوانین عرفیِ تولید شده توسط خرد جمعیِ نقد پذیر عزل و نصب می شوند بسپارند. و اتفاقا باید این مسایل در حوزه عمومی و عام طرح و بحث شود. پایدار و موفق باشید.
آقای گنجی شاید بسیاری از حرفهای شما درست باشد ولی عزیز من همه تکراری است. قبل از شما خیلیها اینها را بر زبان و قلم آورده اند. حتی بچه مدرسه ای های ما هم با این سوالات روبه رویند. فکر می کنید سروش نمی تواند از این حرفها بزند؟ عزیز من نه وقتش ست و نه جایش. تخصص شما هم نیست. بذارید کنار آقا جان.
-- سهراب ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:04 PMاز خیـــــــالی صلحشان و جنگشان
-- علی رفیع ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMوز خیــــــالی نامشـــان و ننگـشان
من شناخت کافی از مهدی جامی ندارم،امّا کامنتها را که میبینم،احساس میکنم ایشان انسانی منصف بود.دیگر از کامنتهای.....خبری نیست.
گنجی می گه:
-- بدون نام ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PM«مطمئن باشید که اگر روزی امام زمان ظهور کند، همین ولیفقیه دستور بازداشت او را صادر خواهد کرد. هر نشان و دلیلی که او بر صدق خود ارائه کند، از نظر اینان پذیرفتنی نخواهد بود»
سوال من از آقای گنجی اینست که فرض کنید امام زمان در دوره قاجاریه، یعنی زمانی که علمای اسلام صاحب قدرت بی چون و چرا شده بودند، ظاهر می شد. در زمانی که مملکت ایران عرصه جولان فقهای عالی مقام و قدرت طلبی شده بود که پایههای حکومت ولایت فقیه را بنیاد نهادند. آنوقت چه بلایی بر سر قائم موعود می آمد؟ آیا فکر می کنید که در آن زمان چشم به فرمان در رکاب او ظاهر میشدند؟ خاصه آنکه بنابر روایات قائم قرار بود که "با کتاب جدید و امر جدید" ظاهر شود.
گنجی جان این داستان توسط علمای اعلام در تبریز در سال ۱۸۵۰ میلادی اتفاق افتاد. علمای قدرت طلب، بعد از آنکه صدها اثر از قلم باب نازل شده بود، از باب صرف و نحو عربی پرسند و اجرای نمایشی مضحک بنام "معجزه" را طلب کردند و آخر هم او را به جرم آنکه از پاسخ دادن به سوالات بی ربط آنان امتناع ورزید به ضرب ۷۵۰ گلوله تیرباران کردند.
آری، علمای اعلام و مجتهدین بنام، ملا محمد ممقانی، میرزاباقر و ملا مرتضی قلی حکم اعدام او را صادر کردند. از این میان فقط نفر اول باب را به چشم خود دیده بود.
منوچهر،
-- بدون نام ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMشما گفتید:
« اگر سیاستهای اقتصادی غلط روزبروز بر بدبختی مردم افزود باز هم بیخیال...»
سوال من اینست: اگر باورهای دینی غلط روزبرود بر بدبختی مردم افزود باز هم بیخیال؟
من فکر میکنم که گنجی تنها کاری را که از یک اندیشمند بر میآید میکند. تنها کاری که میشود در مقابل سوءاستفاده مشتی ملای بیسواد از مردمی زودباور کرد. باید مردم بدانند که پاشنه آشیل کجاست. باید بدانند که هرکس دم از دین و دینداری میزند قصد سواری دارد. حتی اگر خود گنجی باشد که بگوید:
«اتهام بیدینی به کسی که خود را شورمندانه به آداب و مناسک عبادی متعهد میداند، کاری خلاف مروت و ادب دینورزی است.»
(به نظر من این پاراگراف و چند پاراگراف بعد فقط احساسات دینی آقای گنجی است و ربطی به موضوع نداشت، امیدوارم ایشان برای عوام فریبی و به دست آوردن دل عدهای به آن متوسل نشده باشند)
آقاي هوشنگ خان : خوداصلافهميدي چي گفتي ؟
-- بدون نام ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMكاش لااقل خودت هم يكبار آن متني را كه براي كامنتگذاري در اختيارت گذاشته بودند ميخواندي؟ منظورت از شيخ تهراني كيست ؟ همان كه داماد آقاي خامنه ايست ؟ راستي سرنوشت اين زن و شوهر چه شد ؟ در كشوري كه همه چيزش محرمانه و مخفي است آنوقت توي هوشي جون از چه چيزش دفاع ميكني ؟ من كاري به گنجي ندارم اما از يك چيز اطمينان كامل دارم و آن اينكه هركس كه از اين رژيم قرون وسطائي دفاع ميكند حتما وبي ترديد سرش به جائي گرم است و بقول قديمي ها ، مداخل دارد و كيسه ميدوزد . وگرنه گنجشك هم با آن مغز كوچكش ميداند كه اين آخوندها به تنها چيزي كه فكر نميكنند انسان و انسانيت است
چرا زندگی اینقدر راه های سخت و پیچیده ای جلو پاهای یک نفر میذاره؟! اونقدر دشوار که فکرش هم نمیتونیم بکنیم ، اگر او بخواد وارد این راه ها بشه با بخش بزرگی از خودش هم غریبه میشه ، اگر هم وارد نشه خودش را گم میکنه ، توی این دنیای به این گل و گشادی با آدمیزاد که فاصله زندگیش تا مرگ به قدر باز کردن دست بیشتر نیست ، چه بلایی سر غریبه ها میاریم؟ اینکه طبع بزرگ و لطیفی مثل گنجی، دائم به خشونتهای آشکار و پنهان کشیده میشه ، لذت میبریم؟ از زندگی کثیفمون انتظار داریم که خود، تو لجن دست و پا بزنیم و قهرمانهایی هم پیدا بشن که طناب بندازن و ما را خلاص کنن اونم شخصی مثل گنجی که نمیخواد قهرمان باشه نمیخواد پاداشی بگیره هیچ انتظاری نداره به جز اینکه تنها چراغی تو تاریکی ها روشن کنه او میخواد خودش باشه نه یه ذره بیشتر و نه یه ذره کمتر و هر بار هم هر دو را میسوزونه ، هم کمتر نبودن و هم بیشتر نخواستن را تا شاید راهی پیدا بشه ، او که وقتی اینگونه فعالیت میکنه و جفای روزگار درون و بیرون و گذشته و امروز را میبینه ناخودآگاه ، اونقدر بر قلبمون سنگینی میکنه که ساعتها برایش گریه میکنیم و اشک میریزم و وقتی فعالیتی نمیکنه ، آنگونه گم و فراموش میشه که هیچ نتیجه ای از سوختنهای دیروزش هم نصیب زندگیمون نمیشه و نمیدونیم چاره این غربت را با چه چیز درمون کنیم؟ از افرادی که بخاطر منافع و کج فهمی ها و بدبختی هاشون دائم از او که میخواد همه و همه زندگی بهتری داشته باشن ،انتقام میگیرن چه انتظاری هست ؟! آنهایی که اینگونه آتیش به خود و گذشته و فرداشون زدن که بعیده بوی سوختنش را هر لحظه حس نکرده باشن .... مگه اینطور سوختن چقدر ارزش داره ؟ مگه چقدر فرصت دیوونگی کردن و رنگ مالیخولیا زدن بر ارزشهای بزرگ زندگی که هر لحظه جلومون قرار میگیرن و نمیبینمشون وجود داره ؟ به درون خود رجوع کنیم ، تو روزگار ایرانی پر از سوءتفاهم که دونفر هم با هم نیستن ، چطور میشه بدون امید به دیگران اینگونه سوخت......
-- بهزاد د. ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMآقای گنجی سلام. خوب داری دنیات رو آباد می کنی و آخرت را ویران.
-- آیین وحدتدوست ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMدلیل دفاع حکومت از مهدویت را ولایت مطلقه فقیه ذکر کردی. پس این همه علمایی که به مهدویت اعتقاد دارند ولی به ولایت فقیه اعتقاد ندارند چی؟ اقای خویی یا آقای سیستانی قطعا به ولایت فقیه آن هم از نوع مطلقه اعتقاد ندارند، آنها جرا مهدویت را قبول دارند؟
شما از قانون جمهوری اسلامی خارج شدی اما از قانون خدا خارج نشدی. به هر حال آخرتی هم هست خدایی هم هست. یه ذره فکر کن که با این تندی و شور و خروش که داری به همه اعتقادات و عواطف مذهبی مردم حمله می کنی، اگر غلط باشه، چی؟
جدای از این بی ایمانی ها، اولا خواهش می کنم که دیگه اسم خودت را مسلمان نگذار. چون پات رو از خط قرمزها فراتر گذاشی چون مسلمات دین رو خیلی راحت رد کردی
ثانیا بگذار انتخابات ایران تموم بشه. چون حرفهات داره در ایران به ضرر اصلاح طلب ها تموم میشه. اگه ادامه بدی این نشون میده که یک عامل نفوذی هستی که مثل اون داور بی همه چیز فقط وفقط می خوای به حاکمیت انحصارطلبها کمک کنی همین بس
عالی بود. متشکرم.
-- آرش ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMآقای گنجی عزیز ممنون از نوشته مستدل، زیبا و صادقانه اتان.
متاسفم که اندیشمندانی نظیر شما که نان را به نرخ روز نمی خورند و سیاست باز نیستند در جامعه ایران کم هستند.
برای شما و خانواده صبورتان از صمیم قلب آرزوی سلامتی میکنم.
پاینده باشید
-- حسین ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMآنانی که با قروچه دندان و با لحن تحقیرکننده یا ادعا میکنند که این حرفها را دیگران نیز گفتهاندو یا میپرسند این مباحث چه دردی را دوا میکند حتما به سقراط و افلاطون و هیوم و آینشتاین هم همین حرفها را میزدند. بیگمان مقام اندیشگی گنجی دلیر در حد فیلسوفان بزرگ نیست ولی صد سروگردن بالاتر از «منتقدان» خود است. «منقدانی» که با بیانصافی و بداخلاقی تام و تمام تا بحال جز تحقیر و تخفیف نتوانستهاند چیزی تحویل دهند. گنجی در حرف و عمل و اخلاق علمی مایه دلگرمی و افتخار است. باشد که بماند و سیل بر خوابگه مورچگان روان کند. جامعه رمال زده و اسیر خرافات ما بیش و پیش از هر چیز به نقد آسمان نیاز دارد.
-- شاهین ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMبا درود به گنجی عزیز :
-- نیما ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMضمن تشکر از مقاله روشنگرانه می خواستم تقاضا کنم در مورد قتل عام زندانیان 67 و زنجیره ای نیز تمام جزئیات را با منابع معتبر انتشار دهید . با تشکر
نقد باورهای دینی مردم و حتی نقد خوده خدا هم حق هر کسی است. من به اسلام باور ندارم و اسلام را دشمن دموکراسی میدانم و اگر شما با این برداشتی که من از این مقاله شما دارم خود را یک مسلمان دلسوز اسلام بدانید خیلی برای شما متاسفم چون تاریخ اسلام بجز خونریزی و ستم به دیگر اندیشان چیزی برای گفتن ندارد و اسلام با هرچه پشرفت بشریت اینده سیاهی در پیش خواهد داشت . و در مورد خاتمی او هم یک همکاره جنایتکاران بیش نیست و روزی باید به سزای اعمال خود برسد. شما با یک نگاه ساده در اینترنت میتوانید ببینید چقدر از ایرانیان از اسلام فاصله گرفتن و دشمنی خود با اسلام را با تمام وجود فریاد میزنند اسلام بعد از حکومت اسلامی در ایران اینده سیاهی خواهد داشت
-- kia ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMخاتمی و ابطحی و ..... خیلی زود همراهی خود را با خامنه ای و ..... در پایمال کردن شرافت انسانی و ارزش های حقوق بشر نشان دادند.
-- کورش ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMانگار دکان دین فروشی و خرافات گستری
خود را به اندازه دکان کسانی که سال هاست
گویا از خون مخالف کشی تغذیه می کنند می خواهند بزرگ کنند.
من از هر آزاد اندیشی از جمله تو حمایت می کنم .آزادی و عدالت را در ایرانمان با اندیشه و بیان خود به دست خواهیم آورد.
دوست عزیز بی نام
-- هوشنگ ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMکاش به مصداق اندر مبحث عقلا ، ورود سفیهان ممنوع، چند بار نظر ارائه شده را میخواندی و اگر هم متوجه نمی شدید با جند نفر دیگر مشورت میکردید که به گمراهی وارد نشوید.
روی سخن من خود اقای گنجی بود که انشاءا.. این درد دل دوستانه را خوانده باشد.
خیلی هم به خودت فشار نیاور و برچسب هم نزن .
هوشنگ
درود بر آقای گنجی
من شما را برای نوشته ها و اندیشه هایتان تحسین می کنم. من درد را عمیق تر می دانم ولی بنظر می رسد آنچه شما می نویسید شانس بیشتر به عنوان یک روش سیاسی دارد. برای شما آرزوی سلامتی و شادمانی پیوسته دارم.
سپهر
-- Sepehr ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMدرود بر شما. دست گذاشتی روی اصل مطلب. آقای خاتمی و ابطحی و مجاهدین انقلاب خط های قرمزشان پیش از مفهوم دموکراسی است. حاضر نیستند و شرافت اش را ندارند که بگویند اشتباه کردیم. امیدوارم این مرزبندی شان با شما فقط از ترس رد صلاحیت نشدن باشد. اگر قدرت را به دست بگیرند ما از مطالبات «ذره ای» کوتاه نخواهیم آمد. همه اگر شجاعت شما را داشتند اوضاع ما این طور نمی بود. درود بر شما
-- بی نام ، Nov 20, 2008 در ساعت 04:04 PMآقای هوشنگ،
-- بدون نام ، Nov 21, 2008 در ساعت 04:04 PMمن هم کامنت شما را خواندم و میخواهم بدانم که شما چگونه متوجه شدید که گنجی «بهسرعت دین خود را لجام گسیخته» فدای دنیایش میکند؟ شاید اصل دین همین باشد که گنجی میگوید و بقیه را آخوندها اضافه کرده باشند.
البته گنجی ادعا نمیکند که متخصص دین است، فقط از ما میخواهد به بنیان های اعتقادات خود فکر کنیم. با عقل خودمان فکر کنیم، با چشم خودمان ببینیم وبا گوش خودمان بشنویم. فقط کمی شجاعت میخواهد.
آقای گنجی: در ساختمانهای بزرگ جایی هست که آشغالها را شوتینگ می کنند...حیف...خودت را به کل شوتینگ کرده ای مرد.
-- lمهدی ، Nov 21, 2008 در ساعت 04:04 PMbesiar aalii boud. edame bedahid
-- shahin ، Nov 21, 2008 در ساعت 04:04 PMولادت شريف آن حضرت آنست كه در سال 255 هجرت واقع شد
-- بدون نام ، Nov 21, 2008 در ساعت 04:04 PM- معلوم نیست شیعیان۲۵۵ سال امام داشتند چی شد که یهو اینجوری شد و چه کسی این تصمیم را گرفت؟
مرسی از یکدوست
برادر بزرگوار و انديشمندم، گنجی آزاده
-- دكتر م حسينی ، Nov 21, 2008 در ساعت 04:04 PMدرود بر شما كه "پرسشگريد"، "روشنگريد" و "خردورزيد".
از روزنه ای كه باز گشوده ايد گرمای آفتاب خرد بر شب سرد و تاريك بس كهنسال تاريخ انديشه ايرانی خواهد تابيد.
در انديشه ورزی درنگ مورزيد كه همه مشتاقيم و نيازمند روشنی و بينايي، اگرچه گاه آفتاب حقيقت و راستی چشمانمان را ميازارد.
و از شما می خواهم كه از آزردگی آنان كه چشمانشان تا كنون از جام روشنايی روز خرد نچشيده است و از نخستين ديدار اندام ناراست انديشه شان دلشان بی تاب گشته است، و از دشنام خفاشان شب پرست كه نيازمند و دلبسته خوناشامی شبانگاهانند دلسرد مشويد.
پاينده باشيد كه راستان را شكست نيفتد و آيين راستی و خرد را هيچ هماورد نباشد.
برادر كوچك شما
چراغی را که گنجی برفروزد
-- اسیر حاکم ، Nov 21, 2008 در ساعت 04:04 PMهران کس پف کند ریشه اش بسوزد
گنجی عزیز
امیداست شعله فانوس روشنایی شما همواره پایدار باشد .
گرچه با شیوهها و استدلالهای این نوشتههای اخیر آقای گنجی چندان موافق نیستم، اما بر خود واجب میدانم که از شجاعت و پایداریاش در راه آنچه حق میداند، از وی سپاسگزاری کنم.
کاش آنان که فریاد دینداریشان گوش فلک را کر کرده و اخلاق «مصلحتباور»شان خون ایرانیان را در شیشه، دست کم اندکی از این شجاعت و حقمداری را داشتند.
گرچه نوشتههای گنجی، از دید من، سیاسی و شتابزده است، اما از این که دست بر چنین مباحثی نهاده، بسیار خوشنودم و چارهی کار این مردم نالان را در همین بازنگریهای اندیشه میبینم.
گنجی عزیز،
-- الف. ، Nov 22, 2008 در ساعت 04:04 PMتندرست بمان، دلیر باش و بنویس.
doostan be site zir beravand va sohbate akhire khatmi roo bekhonan
http://www.yaarinews.com/default.aspx/n/1991/
خاتمی: نمی توان با بوالهوسی نسبت به نظام جامعه و انتظام عمومی برخورد کرد
baba ganjie aziz, harf haye too dar zamineye maarefate dini doroste amma dar zamineye hayate ejtemii dorost nist va dobare be ye enghelab dige mikeshe ke in dafe natijash yek chiz bishtar nakhahad bood:
TAJZIYE SHODANE IRAN AZIZ
-- vatan parast ، Dec 5, 2008 در ساعت 04:04 PM