رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > موعودگرایی ادیان و مهدی موعود شیعیان | ||
موعودگرایی ادیان و مهدی موعود شیعیاناکبر گنجی«موعودگرایی»، یعنی نجات دهندهای که در آخرالزمان ظهور و بشریت را از ظلم و درد و رنج نجات خواهد داد. اندیشهای که خاص تشیع هم نیست. این اندیشه نه تنها در ادیان ابراهیمی، که در ادیان غیرابراهیمی هم وجود دارد. چپها (انگلس، کارل مانهایم، اریک هابسبام)، موعودگرایی را جنبشهای انقلابی ماقبل مدرن کشاورزان علیه زمینداران تلقی میکردند. جنبش توماس مونتسر (Thomas Munzer)، کشیش و حکیم الهی، توجه انگلس و مانهایم را به خود معطوف داشت. مونتسر، خواهان برابری و مالکیت اشتراکی بود. وی درماه مه سال ۱۵۲۵ در سخنرانی برای شورشیان کشاورز به آنان گفت: «چنین ساکت و صبور نباشد! مجیز این مدعیان دیوانه، تبهکاران کافر را نگویید! برای نبرد الهی آمادهی پیکار شوید! هنگام آن رسیده است، تابستان در آستانهی فرارسیدن است.» تابستان دوران سلطنت سوم بود. به گمان کسانی چون یواکیم، زمان بازگشت الیاس نبی فرا رسیده بود که مطابق روایت عهد عتیق زمین را در کالسکهای آتشین ترک کرده بود و با همان کالسکه باز میگشت تا کارش را به فرجام برساند. مانهایم میگفت: «هرگاه تصور در واقعیت بیرونی موجود ارضا نشود، به مکانها و دورههایی پناه میجوید که برپایهی آرزو بنا شدهاند. اسطورهها، افسانههای پریان، وعدههای آن جهانی ادیان، خیالپردازیهای دوستانه و سفرهای پنداری، همواره تجلیات تغییر شکلیافتهای بودهاند از آنچه زندگانی واقعی فاقد آن بود... در برخی دورههای تاریخی برآوردن آرزو از راه فرافکنی در زمان انجام میگیرد... آرزوهای زمانی را [باید] هزارههای شکوهمند (Chiliasm) نامید1.» وی هزاره باوری را نیروبخش به جنبش قشرهای ستم دیده به شمار میآورد. به گمان مانهایم، ایدهی هزارهای، با جوش و خروش روحی و برانگیختگی جسمی روستاییان – قشر زندهای که نزدیکترین پیوندها را با زمین داشت – هماهنگ بود. مانهایم به اقتفای انگلس مینویسد: «جنبش زیر رهبری توماس مونتسر را باید به عنوان گامی در جهت جنبشهای انقلابی جدید تلقی کرد... باید پذیرفت که مونتسر یک انقلابی اجتماعی بود که از انگیزههای دینی الهام میگرفت2.» مانهایم این جمله را از مونتسر نقل می کند که «خود خداست که داساش را بر میدارد تا علفهای هرزه را از جمع آدمیان برکند». به گفتهی مانهایم، هزاره باوری، دو ویژگی روحی دارد: آرزو و انتظار. هزاره باوران منتظر «لحظهی موعود» هستند. آنها به هزارهای که در آینده خواهد آمد کاری ندارند، آنها به دنبال هزارهای هستند که «در اینجا و اکنون روی دهد». هزاره باوران امیدوارانه در انتظار لحظه موعود هستند و انقلاب، شوق به تحقق آرزوهایشان در این جهان است. مانهایم هزاره باوری را خصوصیت فکری پایینترین قشرهای جامعه (روستاییان ستمدیده، کارگران مزدور، لمپن پرولتاریا، موعظهگران متعصب و کهنهپرستان عاطفی) به شمار میآورد. حرکت مزدک در ایران، از همین زاویه از نظر مارکسیستها مهم تلقی میگشت. آرزوی جهانی پر از عدل و داد، سرکوب ظالمان و حاکمیت مظلومان و مستضعفان، از ابتدا همراه بشر بوده و همه ادیان به پیروان خود وعده دادهاند که فردی در آخرالزمان ظهور و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. از این جهت، یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان بر شیعیان تقدم دارند. «موعودگرایی» نیازمند تبیین و تحلیل معرفتشناختی، جامعهشناختی، روانشناختی، الهیاتی و... است. درعین حال، بررسی تاریخی مسالهی موعودگرایی در تشیع، میتواند چگونگی برساخته شدن امام زمان را روشن سازد. کتاب محققانهی اندیشمند و اسلامشناس بزرگ، جناب آقای مدرسی طباطبایی از این جهت بسیار مهم است. همانطور که در «قرآن محمدی» هم گفته شد، مقتضیات درون متنی، مستقل از باورهای شخصی نویسنده است. درواقع مولف به حیات خود ادامه خواهد داد. «قرآن محمدی» هیچ سخنی درخصوص باورهای جناب مدرسی طباطبایی بیان نمیکرد. بحث «قرآن محمدی» ناظر به مقتضیات درون متنی کتاب «مکتب در فرایند تکامل» بود. ادعای «قرآن محمدی» این بود که آن کتاب نشان میدهد که امام دوازدهم شیعیان وجود ندارد و برخی از شیعیان امام حسن عسکری، در نزاعی مالی و درگیری بر سر جانشینی، آن ایده را برساختند. با این همه، تنها منبع این مدعا، کتاب جناب مدرسی نبود و نیست. مطابق ادعای شیعیان دوازده امامی، فرزند امام یازدهم، از سال ۲۶۰ ق تا ۳۲۹ ق، به مدت ۶۹ سال در غیبت صغری بوده و پس از آن وارد غیبت کبری شده است. بهترین راه وقوف بر واقعیت، رجوع به متون همان دوره است، نه کتابهای ایدئولوژیک بعدی. تفاوت عمیق نگرش شیعیان حاضر در عصر ائمه به آنان، با نگرش شیعیان کنونی، حکایت از تغییر الگوی اساسی دارد. ابومحمد، حسنبن موسی نوبختی، یکی از شیعیانی است که شیخ طوسی، ابن داود، علامه حلی، میزا محمد باقر موسوی خوانساری و... او را ثقه و مورد اعتماد طایفهی شیعهی امامیه معرفی کردهاند. او نویسنده کتاب فرق الشیعه نوبختی است. کتاب وی متعلق به نیمهی دوم قرن سوم است. یعنی متعلق به دورهی غیبت صغری. برای اینکه دیگر نویسندهی شیعی که کتاب خود را از روی کتاب وی نگاشته، یعنی سعدبن عبدالله ابیخلف اشعری نمیری قمی، یکی از بزرگان محدثان شیعه، در سال ۲۹۹ یا ۳۰۰ یا ۳۰۱ فوت کرده است. وی در زمان حیات خود با امام حسن عسگری هم ملاقات کرده است. نام کتاب وی المقالات و الفرق است. دکتر محمد جواد مشکور این کتاب را در سال ۱۳۴۱، پس از تصحیح، با مقدمه و تعلیقات مفصل، به وسیلهی انتشارات عطایی به طبع رساند. دکتر مشکور کتاب فرق الشیعه را هم ترجمه و در سال ۱۳۵۳ به وسیلهی بنیاد فرهنگ ایران به طبع رسانید. او در مقدمهی کتاب نوبختی، نشان میدهد که المقالات و الفرق از روی فرق الشیعه رونویسی شده است. توضیح این نکات معطوف به دو واقعیت است: اول) شیعه بودن آن دو نفر دوم) نگارش این دو متن در دوران غیبت صغری دکتر مشکور، به کتاب فرق الشیعه پاورقیهای بسیاری افزده و تقریباً مطالب اضافی المقالات و الفرق را در پاورقیهای فرق الشیعه آوردهاند. در اینجا با مرور این کتاب نشان خواهیم داد که اندیشهی مهدی موعود در شیعه چگونه شکل گرفت؟ نگاه تاریخی به زاده شدن یک ایده، مراحل رشد و فربه شدن آن، آگاهی بسیار دقیقتری از سرشت آن ایده به آدمی میدهد. شیعیان، پس از شهادت علیبن ابی طالب، تعیین مصداق مهدی موعود را آغاز کردند. پس از شهادت علیبن ابی طالب، سباییه او را مصداق ایدهی مهدویت اعلام کردند و گفتند: «علی کشته نشده و نمرده و نمیرد و کشته نشود تا اینکه تازیان را به چوب دست خود براند، و زمین را که از ستم و بیدادگر انبار شود پر از دین و داد کند3.» گروه دیگری از پیروان علیبن ابی طالب، امامت را حق محمدبن حنفیه دانستند و پیرو او شدند. پس از شهادت حسنبن علی و حسینبن علی، گروه دیگری از شیعیان هم محمدبن حنفیه را شایستهی امامت تشخیص دادند. «گروهی گقتند که محمدبن حنفیه امام مهدی و جانشین علیبن ابی طالب است[4].» کثیر عزه شاعر اهل بیت که محمدبن حنفیه را مهدی موعود میدانست، شعر زیر را برای او سرود:
یعنی:
پس از مرگ محمدبن حنفیه: «گروهی گفتند که محمدبن حنفیه مهدی موعود است و علی علیه السلام او را بدین نام خوانده است، او نمرده و نخواهد مرد و نیز نشاید که بمیرد، بلکه ناپدید شده و دانسته نیست در کجا باشد. بهزودی بازگردد و زمین از آن او شود و بر جهانیان پادشاهی کند، و امامی پس از ناپدید شدن او نیاید مگر تا خود او باز گردد5.» «گروهی گفتند محمدبن حنفیه زنده است و نمرده و به کوه رضوی که میان مکه و مدینه میباشد جای دارد و آهوان بامداد و شامگاه پیش وی آیند و او از شیر آنها بیاشامد و از گوشتشان بخورد، و دو شیر یر راست و چپ او جای دارند و تا آنجا که برانگیخته شود از وی پاسبانی کنند. برخی گفتهاند که برسوی راست او شیری و بر جانب چپش پلنگی است. باری این دسته چشم به راه اویند و گویند که پیغمبر مژدهی آمدن او را داده و وی کسی است که زمین را پر از داد و برابری کند6.» گروه دیگری از پیروان او «گویند که هرکس به امامت نامزد شود باید از فرزندان محمدبن حنفیه باشد و مهدی قائم از پشت وی خواهد بود7.» بعدها، گروه دیگری از شیعیان پیرو محمدبن حنفیه «گفتند مهدی قائم ابوهاشم [فرزند محمدبن حنفیه] است و برآفریدگان ولایت یابد و باز گردد و به کارهای مردم رسیدگی کند و جهان از آن او شود و جانشینی پس از وی نباشد8.» گروهی از پیروان محمدین حنفیه گفتند: «که عبدالله بن معاویه مهدی قائمی است که پیغمبر به آمدن وی مژده داده است. وی زمین را از آن خود سازد، و گیتی بیداد و ستم گرفته را پر از برابری و داد کند، و پیش از آنکه در گذرد امامت را به مردی از بنی هاشم از فرزندان علیبن ابی طالب بسپارد و آنگاه بمیرد9.» در سال ۱۲۰ هجری، زید فرزند امام سجاد، به اتفاق گروهی از شیعیان کوفه علیه بنی امیه قیام کرد و در سال ۱۲۱ در کوفه کشته شد. فرقهی زیدیه، زید را امام پنجم شیعیان معرفی میکنند. همچنین کشور یمن مرکز اصلی شیعیان زیدی است. سیر حوادث، انتخابهای گوناگون و به راههای متفاوت رفتن، نشان میدهد که ماجرا به گونهای نبوده است که شیعیان دوازده امامی کنونی گزارش میکنند. اگر از ابتدا باورهای روشنی وجود داشت که هرکس خود را شیعه تلقی میکرد، باید آنها را میپذیرفت، آن همه اختلاف معنا نداشت. تشیع برساختهای تاریخی است که با درگذشت هر امامی، اختلاف پیروان آن امام آغاز میشد و فرد خاصی مصداق مهدی موعود معرفی میگردید: «چون ابوجعفر [امام باقر] در گذشت [در سال ۱۱۴ هجری] یاران او به دو دسته تقسیم گردیدند: گروهی از آن دو به امامت محمدبن حسنبن علیبن ابی طالب که در بیرون از مدینه جای داشت و در آن شهر کشته شد بگرویدند، و او را مهدی قائم دانستند. ایشان گفتند که او نمرده و نخواهد مرد... چه پیغمبر فرموده است که مهدی قائم، هم نام من است و پدر وی نام پدر مرا دارد10.» پس از درگذشت ابوعبدالله جعفربن محمد (امام صادق)، «گروهی از ایشان گفتند که جعفربن محمد زنده است و نمرده، و نمیرد و او مهدی است. سرانجام آشکار شود و بر مردمان فرمانروایی کند11.» گروه دیگری از شیعیان (اسماعیلیه خالصه) مدعی شدند که نصب اسماعیل از سوی امام صادق به امامت محرز است، لذا: «پس از جعفربن محمد پسرش اسماعیلبن محمد امام بود و مرگ اسماعیل را در زمان پدرش انکار کرده... اسماعیل نمرده و نخواهد مرد تا اینکه زمین از آن وی گردد و به کار جهانیان پردازد. اسماعیل مهدی قائم است، زیرا پدرش پس از خود به امامت او اشاره کرده و پیروان خود را پایبند ولایت او ساخته و گفته است که وی خواجه و سرور ایشان است... و قائم آخرالزمان است[12].» شیعیان ۱۲ امامی، بعدها در متون خود اسماعیل را شخصی فاسق، شرابخوار و زن باره معرفی کرده و این عوامل را به عنوان دلیل خلع او از امامت ذکر کردند13. ازامام صادق هم روایت کردهاند که خداوند به دلایلی امامت اسماعیل را نسخ کرده و دربارهی او بدا حاصل شده است: «ما بدالله فی شیء کما بداله فی اسماعیل ابنی.» اما این سخنان از سوی کسانی که اسماعیل را امام و مهدی موعود میدانستند، پذیرفته نشد. گروه دیگری از شیعیان (اسماعیلیه مبارکه) ضمن قبول درگذشت اسماعیل، اعلام کردند که چون امامت از برادر به برادر منتقل نمیشود، امام صادق پس از درگذشت اسماعیل، فرزندش محمدبن اسماعیل را به امامت منصوب کرد. به نظر اینان، مهدی قائم فرزند اسماعیل مقلب به مکنوم یا امام پنهان است: «ایشان پندارند که محمدبن اسماعیل نمرده و زنده است و در شهرهای روم همی زید، و وی قائم مهدی است[14].» پس از وفات موسیبن جعفر (امام کاظم)، گروهی از شیعیان وی: «گفتند که موسیبن جعفر نمرده و زنده است، و نمیرد تا اینکه شرق و غرب زمین از آن او گردد، و گیتی آکنده از ستم را پر از داد کند، و او مهدی قائم است[15].» گروه دیگری از شیعیان گفتند: «او امام قائم است و بمرد، و امامی جز او نباشد، ولی پس از مرگ بازگشته و در جایی پنهان شده، و یاران او با وی دیدار کنند و او به ایشان امر و نهی می فرماید... [مطابق روایت] بدان جهت قائم را قائم نامند که پس از مرگ برمیخیزد16.» برخی دیگر از پیروان وی، امامان بعدی شیعیان را جانشین وی میدانند، اما پس از برانگیخته شدن امام کاظم، آنها باید کار را به او واگذار کنند. پس از وفات امام رضا، گروهی به امامت احمدبن موسی بن جعفر، برادر امام رضا که قبرش در شاهچراغ است رفتند. اما گروه دیگری امامت محمدبن علیبن موسیبن جعفر، مقلب به امام جواد، را پذیرفتند. این امر، پرسش و گفت و گوهای بسیاری در شیعیان ایجاد کرد. برای اینکه امام جواد در هفت سالگی به امامت رسید و در ۲۵ سالگی از دنیا رفت. پرسش این بود که چگونه کودکی که به سن تکلیف نرسیده است، میتواند امام و رهبر شود؟ از نظر شیعیان ۱۲ امامی فعلی، عصمت و علم لدنی اوصاف امامان هستند. بنابراین اگر عصمت و علم لدنی امری خدادادی باشد، ارزش چندانی برای فرد در پی نمیآورد. برای اینکه نتیجه جهد و کوشش فرد نیست، خدای پرسشناپذیر، بیحساب و کتاب میدهد و میگیرد. اما اگر قرار شود این اوصاف مایهی فضیلت شخص باشند، باید امری اکتسابی تلقی شوند. مرتضی مطهری چنین تلقیای را تبیین میکرد. در این صورت پرسش این است که چگونه کودک خردسال واجد عصمت و علم لدنی میگردد و به همین دلیل، امام دیگران میشود. کودک هفت ساله باید کثیری از بزرگان دین و دانش را راهبری علمی و هدایت عملی کند. امام جواد در سال ۲۰۳ درگذشت و همین مشکل برای فرزند ایشان هم پیش آمد. علیبن محمد مقلب به امام هادی، در هشت سالگی به امامت رسید. پس از وفات امام هادی، گروهی از شیعیان ایشان، محمدبن علی، فرزند او را امام و «مهدی قائم» خواندند17. شماری از شیعیان، جعفربن علی، ملقب به جعفر کذاب را امام معرفی کردند. اما گروه دیگری از شیعیان امام دهم، حسنبن علی الهادی را امام خود نامیدند. امام یازدهم، حسنبن علی، در ۲۶۰ هجری درگذشت. شیعیان امام عسگری، پس از وفات ایشان به ۱۴ دسته تقسیم شدند. بر سر میراث او میان برادر و مادرش اختلاف افتاد و دعوای آنها به حاکم کشیده شد:«چون در ظاهر فرزندی از او نیافتند، میراث او را در میان برادرش جعفر و مادرش تقسیم کردند18.» در آن زمان نزاع شدیدی میان شیعیان درگرفت. محور اساسی اختلاف آنها، فرزند نداشتن امام یازدهم و تعیین تکلیف امامت پس از وفات او بود. سر درگمی شیعیان امام یازدهم، در گفت و گوهای آنان به خوبی عیان است: «گروه نخستین گفتند حسنبن علی نمرده و زنده و مهدی قائم است و او را هیچ پسر نبود و غایب شد و نشاید بمیرد، چه هیچگاه گیتی از امام تهی نیست... گروه دوم گفت که حسنبن علی در گذشت و پس از مرگ، زندگی از سر گرفت و او مهدی قائم است. زیرا بنا به روایتی که رسیده، قائم آن است که پس از مرگ برخیزد و قیام کند و فرزندی از وی نمانده باشد19.» «گروه سوم گفتند حسنبن علی درگذشت و برادرش جعفر پس از وی به امامت نشست. چه حسن وی را جانشین خویش ساخت... گروه چهارم گفتند امام پس از حسن، جعفر است و امامت به وی از پدرش رسیده است... گروه پنجم به امامت محمدبن علی که در روزگار پدرش در گذشت باز گشتند... و گفتند او مهدی قائم است[20].» «گروه ششم گفتند که حسنبن علی پسری داشت که او را محمد نامید... او مهدی قائم است[21].» «گروه هفتم گفتند که چون هشت ماه از مرگ حسن بگذشت، او را پسری پدید آمد... او امام نادیده و پنهان است22.» «گروه هشتم گفتند که اصلاً حسن را فرزندی نبود، زیرا پس از آزمایش و جستوجوی بسیار او را پسری نیافتیم. اگر گوییم که او بمرد و وی را در نهان فرزندی بود، لازم آید که چنین سخنی را دربارهی هر مرد بی فرزندی که مرده باشد بتوان گفت، نیز ممکن است ادعا کنیم که پیغمبر را پسری بوده که پس از وی به جای او نشسته است. همچنین بگوییم که عبداللهبن جعفربن محمد فرزندی داشته و یا ابوالحسن رضا را به جز ابوجعفر سه فرزند بازمانده، که یکی از ایشان امام بوده است. زیرا همینسان که بنا به اخبار رسیده پیغمبر را پسری باز نماند و عبداللهبن جعفر فرزندی نداشت و رضا علیه السلام را چهار فرزند نبود، حسن نیز چون درگذشت از او فرزندی نمانده بود. ولی باید دانست که کنیز حسن در هنگام مرگش از وی بار داشت و به زودی پسری بزاید و او امام خواهد بود. زیرا نشاید که امامی بمیرد و از وی پسری بازنماند و امر امامت بطلان پذیرد، و زمین از حجت و راهبر تهی گردد23.» کسانی که باور داشتند امام حسن عسگری در زمان حیات خود دارای فرزند بوده است، به معتقدان به حامله بودن کنیز امام یازدهم، چنین پاسخ گفتند: «اگر گویید که هرچند کوشیدید از وی فرزندی نیافتید، و زن او را از وی باردار دیدید، سخن به دروغ گویید. زیرا ما در آبستنی آن زن پژوهش و جستوجوی بسیار کردیم و از بهر اندریافتن حقیقت آن داستان کوشش فراوان نمودیم، و آن زن را پس از مردن وی باردار نیافتیم. حال ما در فرزند داشتن حسن پیش از مرگ وی از شما راستگوتریم، زیرا از روی خرد و عادت روا بود که مردی را در نهان فرزندی باشد، و او از مردم پنهان باشد و سپس آشکار شود و تبار خویش بدرستی نشان دهد.» اینان نقد دیگری هم بر معتقدان به حامله بودن کنیز امام عسگری وارد آوردند. گفتند: «با روایات بسیار و درستی که از امامان راستگو رسیده است، آبستنی زن بیش از نه ماه نتواند بود. اکنون از آن زمان سالها میگذرد و شما به هیچ دلیل و نشانی هنوز چشم به راه زاییده شدن آن کودک هستید24.» هر دو سوی گفتوگو، در نقد یکدیگر به «واقعیت خارجی» استناد میکردند، یعنی نه امام عسگری فرزندی در زمان حیات خود داشته، و نه کنیز او حامله بوده و فرزندی به دنیا آورده است. اما هر دو سوی گفت و گو، برای اثبات باور خود، به «شواهد و قرائن خارجی» استناد نمیکردند. یعنی نه فرزند امام را به کسی نشان میدادند یا کسی او را دیده بود و نه کنیز او را حامله یا در حال وضع حمل کردن و به دنیا آوردن فرزند نشان میدادند. درواقع هر دو سوی گفت و گو، براساس پیشفرضهای کلامی نامدلل، برای امام یازدهم فرزندی برمیساختند. پیش فرض آنها این بود: الف) زمین هرگز از حجت خدا (امام) خالی نخواهد بود ب) محال است امامی از دنیا برود و فرزندی از خود به یادگار نگذارد به عبارت دیگر این مدعا از مدعای اول استنتاج میشد. گروه نهم، از دو واقعیت خارجی، نتیجهی مهمی استنتاج کردند: واقعیت اول: درگذشت امام یازدهم، پدر و نیاکانش نتیجه: امامت مثل نبوت پایان یافته است: «صحیح است که امامی پس از حسن نبود. همانسان که پیغمبری پس از محمد قطع گشت، روا بود که امامت نیز قطع شده، رشتهی آن بگسلد25.» این گروه هم برای تحکیم مدعای خود، به باورهای درون دینی و واقعیات خارجی استناد کرد. باور دینی) امامان پیشین گفتهاند که زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نخواهد بود، مگر آنکه خداوند به دلیل گناهان مردم، بر آنها خشم گیرد و تا زمانی که خود تشخیص دهد، دیگر حجتی برای آنها نفرستد. باور دینی) امام صادق فرمودهاند: ان الفتره هی الزمان الذی لایکون فیه رسول و لاامام: فترت زمانی است که در آن پیغمبر یا امامی نباشد. واقعیت خارجی) بین پیامبران الهی هم فترتهایی چند قرنه وجود داشته است، چنانچه بین عیسی و محمد پیامبر جدیدی نیامد. اینان براساس باورهای درون دینی و واقعیت بیفرزندی امام یازدهم، پرسشی را مطرح کردند و سپس پاسخ مهمی به آن داداند. پرسش: اگر با درگذشت امام یازدهم فترتی در ارسال امام ایجاد شده و امامت تا زمانی که خداوند امام جدیدی تعیین کند، پایان یافته است، تکلیف شیعیان چیست؟ پاسخ: شیعیان باید «بدانچه را که پیشینیان ما فرمودهاند کار کنیم و از آنچه ما را باز داشتهاند بپرهیزیم و دانشی را که از بزرگان دین به ما رسیده است کار بندیم، و بدانیم که پیغمبران و امامان پیشین مرده، و رخت از این جهان بربستند. چنانکه حجت و راهبر مردم پیش از پدید آمدن پیغمبر ما [محمد] دستورهای عیسی و دانشی بود که از بزرگان دین وی در دست داشتند و به پیغمبری عیسی و مردن او راهبری جانشینان وی معتقد بودند26.» گروه دهم گفتند که امام یازدهم، جعفر بوده است و نه حسن عسگری. اینان جعفر را قائم میخواندند. هواخواهان امامت حسنبن علی، یک شب مروج اصلی این ایده، یعنی نفیس، را در حوض بزرگی غرق میکنند. گروه یازدهم گفتند چون نمیدانند امام کیست، همچنان بر امامت حسنبن علی پایدار باقی میمانند. در شرایطی که شیعیان نه فرزندی از امام یازدهم در دوران حیاتش دیده بودند و نه نظارت بر کنیز امام یازدهم منجر به زایمان او شد، تکلیف شیعیان چه بود. گروهی از شیعیان، در اینجا بود که ایدهی «فرزند نادیده، پنهانی و غایب» را مطرح کردند. گروه دوازدهم شیعیان امام حسن عسگری، ضمن قبول درگذشت آن امام، گفتند امامت باید در نسل امام یازدهم ادامه یابد. هیچ فرد یا گروهی از شیعیان حق ندارد امامی برای جانشینی امام یازدهم تعیین کند. همچنین هیچکس مجاز نیست درخصوص فرزند داشتن یا نداشتن آن امام کاوش و پرسوجو کند. حتماً امامی از پشت این امام وجود خواهد داشت و در وقت خود پدیدار خواهد شد. بنابراین هیچکس نباید دربارهی قائم، گفت و گو کند: «و نیز روا نباشد تا فرمان خدا نرسد نام قائم را یاد کنند، و یا از جای وی پرسند. چه او تنها و ترسان در پردهی خدا پنهان است. ما را نشاید که دربارهی او گفت و گو کرده و از کار او جستوجو کنیم و جستوجوی از او، هیچگاه روا و شایسته نیست، زیرا اگر آنچه بر ما پوشیده شده آشکار گردد، به ریختن خون وی و ما انجامد... اخبار بسیاری رسیده که ولادت قائم بر مردم پوشیده است، مگر اینکه ظهور کند و شناخته گردد، و معلوم شود که او امام و پسر امام و وصی پسر وصی است [27].» گروه سیزدهم گفتند که حسنبن علی درگذشته است و چون فرزندی ندارد، پس از وی، جعفربن علی امام است: «اگر امامی درگذرد و از او پسری باز نماند، ناگزیر امامت به برادرش خواهد رسید28.» برسازندگان امام غایب، مجبور بودند به پرسش مهمی پاسخ گویند: دلیل یا دلایل غیبت فرزند امام یازدهم چیست؟ پاسخ اول: پنهان شدن امام، بهترین تدبیر برای حفظ جان وی از توطئههای عباسیان برای شهید کردن ایشان است29. مخالفان میگفتند اولاً همهی امامان شهید نشدهاند. ثانیاً امام باید شجاع و آماده شهادت باشد. ثالثاً امام غایب چگونه میتواند مردم را هدایت کند؟ پاسخ دوم: اگر امام زمان حاضر باشد، مجبور است با طاغوتهای زمانش بیعت کند. بیعت تعهدآور است و غیبت، بهترین راه گریز از بیعت است. مخالفان میگفتند امام دوازدهم میتواند حاضر باشد و مثل امام حسین از بیعت خودداری کند. درواقع قائلان به غیبت، پاسخی از جانب امام دوازدهم ارائه میکردند. گفته شد امام دوازدهم در توقیعی به اسحاقبن یعقوب، علت غیبت را چنین تعلیل کردهاند: «اما دربارهی علت غیبت، خداوند متعال میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید! از چیزهایی پرسش نکنید که اگر [پاسخ آن] بر شما آشکار شود، برایتان ناخوشایند است، همهی پدران من، بیعت طاغوت زمان برگردنشان بود، ولی من درحالی ظهور خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتی برگردنم نباشد30.» این پاسخ اولاً با عمل امام حسین تعارض دارد. ثانیاً همهی امامان یازدهگانه، شیعیان را به بیعت با طاغوتهای زمانه متهم میکنند و دامان خود را از این امر منفی پاک میدارند. بعید است امام دوازدهم دربارهی پدران خویش چنان سخنی گفته باشند. به احتمال زیاد، این توقیع را دیگران ساختهاند. پاسخ سوم: شیعیان علت غیبت امام هستند. خواجه نصیر طوسی در تجرید الاعتقاد به اقتفای شریف مرتضی مینویسد: «انحصار اللطف فیه معلوم للفضلاء و وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا31.» وجود امام لطف است و تصرفش لطف دیگری است و ما علت غیبت او و عدم تصرفش شدیم. یک تعبیر از این مدعا این است که به علت سست ایمانی مردم و گناهان آنان، امام غیبت کرده است. قائلان به وجود فرزند امام دوازدهم، وقتی در توجیه دلایل غیبت، خود را ناتوان احساس کردند، خود مردم را مقصر جلوه داده و علت غیبت به شمار آوردند تا دهان پرسش کنندگان بسته شود. در متون روایی، آزمایش مردم به عوان علت غیبت مهدی موعود ذکر شده است. امام صادق هم گفتهاند: «این امر (فرج مهدی موعود) پیش نخواهد آمد، مگر پس از ناامیدی، و به خدا سوگند این کار رخ نخواهد داد، مگر آنکه شما از یکدیگر شناخته شوید و مورد آزمایش قرار گیرید تا آنکه سعادتمند به سعادت برسد و شقاوتمند به شقاوت32.» نگرش تاریخی به تاریخ تشیع نشان میدهد که وقتی امامی فوت میکرد، پیروان او به چند فرقه و گروه تقسیم میشدند. برخی از گروهها، امام متوفی را، مهدی قائم میخواندند. گروههای دیگر هم که پیرو یکی از فرزندان یا برادر امام متوفی میشدند، مهدی موعود خاص خود را داشتند. چندین «پیغمبر» و «مهدی موعود» در این دوران (از شهادت علیبن ابی طالب تا وفات امام یازدهم) ظهور کرده است. حتی عباسیان هم یک مهدی داشته اند. روشن است که گزارشهای تاریخی هیچ شاهد و قرینهای برای فرزند داشتن امام حسن عسگری ارائه نمیدهند. تنها متکای این برساخته، موعودگرایی ادیان و آدمیان است. همچنین با دلایل عقلی هم نمیتوان وجود فردی با طول عمر بیش از ۱۲۰۰ سال را اثبات کرد. ضمن آنکه این ادعا با علم تجربی هم سازگار نیست. شیعیان ۱۲ امامی فقط می توانند باور خود را به ایمان و تعبد متکی کنند. در این صورت باید به این پرسش پاسخ گفت که مهدی موعود ۱۲ امامیها با مهدی موعود دیگران چه تفاوتی دارد؟ چگونه می توان میان این مدعیات متعارض به حقیقت نزدیک شد؟ آنها هم ادعاهای بسیار عجیبی دربارهی مهدی موعود خود کردهاند که به اندازهی ادعای شیعیان ۱۲ امامی نامدلل است. بنابراین دو راه بیشتر وجود ندارد: اول) داوری عقلی درخصوص اینگونه باورها و پذیرش مدعای مدلل در این صورت هیچ فرقی میان مدعیات گوناگون وجود نخواهد داشت، برای اینکه همهی آنها نامدلل هستند. هرکس در این عالم به چیز یا چیزهایی ایمان بلادلیل دارد. تعطیل کردن عقل به معنای تعطیل کردن داوری و انتخاب است. تفکیک «جعلی» و «واقعی»، و تمایز آن دو از یکدیگر، فقط با عقل و علم امکانپذیر است. صدق و کذب، مستقل از دین و ایمان است. فروکاستن صدق، حقیقت و واقعیت به ایمان و دین، به معنای نابود کردن همهی آنها است. برای اینکه صدها دین و هزاران ایمان وجود دارند. در این صورت هر مومنی، دین خود را حقیقت و ادیان دیگر را جعلی و کاذب خواهد خواند. اگر امامت یکی از اصول عقاید شیعیان است و اگر اصول عقاید عقلی (استدلالی) است، پس چارهای جز مدلل کردن مدعا وجود ندارد. شیعیان ۱۲ امامی تعجب میکنند که چرا آنانکه اسماعیل را امام و مهدی موعود تلقی میکردند، مرگ او را باور نکردند؟ غیرشیعیان ۱۲ امامی هم تعجب میکنند که چرا وقتی امام عسگری فرزندی نداشت و هیچ یک از کنیزانش هم حامله نبود، این افراد او را دارای فرزند میدانند؟ در هر دو مورد، شواهد موثق خارجی انکار شد. در مورد اول، اسماعیل با تایید رسمی مقامات وقت به خاک سپرده شد. در مورد دوم، به دلیل نزاع بر سر ارث و میراث میان مادر و برادر و خواهر امام یازدهم، به دستور مقامات وقت، جستوجوی بسیاری صورت گرفت، اما نه فرزندی از پیش یافت شد و نه در طول مدت دو سال نظارت، هیچ یک از کنیزان امام عسگری فرزندی به دنیا آورد. این واقعیت نشان میدهد که وقتی پای باورهای دینی در کار است، چشمها به روی واقعیتهای معارض بسته میگردد و مومنان، واقعیت را آنگونه که خود میخواهند، «می سازند». طبری نوشته است که در دوران غیبت صغری شخصی ادعا میکند که محمدبن عسگری، یعنی همان مهدی موعود است. خلیفه عباسی، المقتدر، دستور میدهد تا بزرگان و شیوخ شیعیان جمع گردند تا تکلیف این مسأله مشخص شود. تمامی بزرگان گرد آمده او را کذاب خوانده و میگویند امام حسن عسکری فرزندی نداشته است. به دستور خلیفه، مدعی را زندانی و حدود یک ماه در حضور مردم او را تعزیر میکنند. در پایان این بخش، جلب توجه خواننده به یک تفکیک، بسیار مهم است. باید میان «مفهوم» دینی مهدی موعود و «مصادیق»ای که در طول تاریخ از سوی افراد و فرق مختلف به عنوان مهدی موعود معرفی شدهاند، تمایز قائل شد. هر فرقهای، کاندیدای خود را مصداق حقیقی مهدی موعود همهی ادیان معرفی میکند. شیعیان ۱۲ امامی در این خصوص، گوشه چشمی به وعدهی مسیحیان و یهودیان هم داشتهاند و برای اینکه بیرق موعود نجاتدهنده را از دست آنان درآورند، مدعی شدهاند که مسیح با امام زمان ما خواهد آمد و پشت سر او نماز خواهد گذارد. سید محمد خاتمی اخیراً در کنفرانس دین در دنیای جدید در تهران به میهمانانش همین نکته را گوشزد کرد و گفت: «دیگر نیازی به آمدن پیامبر جدید نخواهد بود و اگر ظهوری در آخرالزمان هست، چنانکه مسیحیت به ظهور مجدد حضرت عیسی مسیح (ع) معتقد است و مسلمان نیز در انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) است که همراه او مسیح نیز خواهد آمد، نه برای ارائه و بیان دین جدید، بلکه برای تحقق دین به گونهای است که خداوند خواسته و درخور شأن والای آدمی است33.» این ادعا بلا دلیل است. مسیحیان تاکنون نتوانستهاند با شواهد مستقل تاریخی، وجود تاریخی عیسی را اثبات کنند. حال خاتمی به آنها میگوید که مسیح شما به همراه فرزند امام یازدهم ما ظهور خواهد کرد. ولی او فراموش کرده است که اول باید دلایل صدق این مدعا (وجود فرزند امام یازدهم) را عرضه بدارد. ممکن است فردی وجود مهدی موعود شیعیان دوازده امامی را انکار کند، ولی موعودگرا باشد و ایمان داشته باشد که در نهایت عدل بر ظلم پیروز خواهد شد و سیر حرکت جمیع آدمیان به سوی فضایل اخلاقی و بسط عدالت خواهد بود. پاورقیها: ۲- پیشین، ص ۲۱۷. ۳- ترجمه فرق الشیعه نوبختی، به خامه دکتر محمد جواد مشکور، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۳، ص ۴۰. ۴- پیشین، ص ۴۷. ۵- پیشین، ص ۴۸. ۶- پیشین، صص ۵۱- ۵۰. ۷- پیشین، ص ۵۵. ۸- پیشین، ص ۵۷. ۹- پیشین، ص ۶۰. ۱۰- پیشین، ص ۹۴. ۱۱- پیشین، ص ۱۰۰. ۱۲- پیشین، ص ۱۰۱. ۱۳- عطا ملک جوینی دراین خصوص مینویسد: «شیعه گفتند امام معصوم جعفر است و او نص بر پسر خود اسماعیل کرد و بعد از آن اسماعیل شراب مسکر میخورد. جعفر صادق بر آن فعل انکار کرد و روایت است از او که گفت اسماعیل نه فرزند من است، شیطانی است که در صورت او ظاهر آمده است و نقلی دیگر است که که فرمود: «بدالله فی امر اسماعیل»، بر پسر دیگر، موسی نص کرد. قوم مذکور که از کسانیان به روافض نقل کرده بودند خود را به اسماعیل بستند و از روافض جدا شدند و گفتند اصل نص اول است، و بدا بر خدا روا نیست و هر که باطن شریعت بدانست اگر به ظاهر تغافلی کند معاقب نباشد، و امام خود آنچه فرماید و کند حق باشد. اسماعیل را از آن شراب خوردن خللی و نقصانی نیست، ایشان را اسماعیلی نام نهادند... اسماعیل پیش از جعفر صادق در سنه ۱۴۵ وفات کرد. جعفر صادق رضیالله عنه والی مدینه را که از قبل خلفای عباسی حاکم آنجا بود با جمعی انبوه از معارف و مشایخ مدینه حاضر کرد و اسماعیل را بعد از آنکه از دیه عریض که بر چهار فرسنگی شهر است و آنجا وفات کرده بود بر دوشهای مردمان به شهر آورده بودند با ایشان نموده و محضری بست بر وفات او موشح به خطوط آن جماعت و او را به بقیح دفن کرد.» (تاریخ جهانگشای جوینی، جلد سه، صص ۱۴۶- ۱۴۵). ۱۴- ترجمه فرق الشیعه نوبختی، پیشین، ص ۱۰۷. ۱۵- پیشین، ص ۱۱۸. ۱۶- پیشین، ص ۱۱۹. ۱۷- پیشین، ص ۱۳۸. ۱۸- پیشین، ص ۱۳۹. ۱۹- پیشین، صص ۱۴۱- ۱۴۰. ۲۰- پیشین، صص ۱۴۵- ۱۴۲. ۲۱- پیشین، ص ۱۴۶. ۲۲- پیشین، ص ۱۴۶. ۲۳- پیشین، صص ۱۴۸- ۱۴۷. ۲۴- پیشین ص ۱۴۸. ۲۵- پیشین پیشین ، ص ۱۴۹. ۲۶- پیشین،صص ۱۵۰- ۱۴۹. ۲۷- پیشین، صص ۱۵۴- ۱۵۲. ۲۸- پیشین، ص ۱۵۶. ۲۹- محمدبن علی صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، موسسه النشر الاسلامی، ص ۴۸۱. ۳۰- احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج دوم، ص ۴۷۱. ۳۱- خواجه نصیر طوسی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، شرح جمالالدین حسن مشهور به علامه حلی، موسسه اعلمی، بیروت، ۱۹۷۹، ص ۳۸۸. ۳۲- الکافی، ج اول، ص ۴۳۱. ۳۳- رجوع شود به سایت محمد خاتمی. در همین زمینه • تأملاتی دربارهی تروریسم مقدس |
نظرهای خوانندگان
با درود. يکصد و پنجاه سال پيش شخصی آمد و بيان کرد که آن امام زمانی که منتظرش بوديد من هستم. اين گفته به آن معنی نبود که من همان کودک پنج ساله فوت شده هستم که اکنون در سن بيست و پنج سالگی آمده ام بلکه اين مفهوم را مد نظر داشت که من پيامبر دين جديد هستم که حديث "اذا قام القائم قامت القيامت" را متحقق می کنم زيرا به اعتقاد ايشان قيامت هر دينی، ظهور پيامبر بعدی است که پيروان دین قبل را به معرض امتحان میگذارد و از پل صراط ايمان يا انکار میگذراند.
-- بهزاد ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMخدا میدونه توی بازجویی ها چی به سر آقای گنجی اومده ؟ .
-- بهمن ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMداستان تخیلی امام زمان ساخته ذهن اعراب آن زمان است ولی من مطمئنم که حفظ کننده این داستان تخیلی این ایرانیان تنبل و مسئولیت گریز هستند. ما ملت تنبل و مسئولیت گریز هستیم که نمی خواهیم اشتباهات و خطاهایمان را به گردن بگیریم و به دنبال سوپرمنی می گردیم تا بیاید و ما را نجات دهد. ای ملت ایران! کسی نخواهد آمد. وقتتان را تلف نکنید، مغر را بکار بندازیم، مسئولیت اشتباهاتمان را بپذیریم و تلاش کنیم تا زندگی آسوده ای را برای خود بسازیم. من اگر به جای این آقا مهدی بودم عمرا حاضر به ظهور بودم! دیگران خرابکاری کنند و من بیایم خرابکاری دیگران را درست کنم؟ چه تضمینی وجود داره که بعد از اومدن این آقا مهدی خیالی ما ملت تببل و خیالاتی و مسئولیت گریز دوباره گند به این دنیا نزنیم؟
-- انسان ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMهیچ کس قرار نیست ما را از دست خودمان نجات دهد! بیایید کاری کنیم.
اینجا صحبت از استدلال عقلانی است.متاسفانه بعضی از عزیزان از اَب گل الود استفاده کرده و بلادلیل تبلیغ یک مکتب را می کنندو انگار عرصه ،عرصه ی اَنهاست.
-- محمدرضا ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMدر ضمن کاش اقای بهزاد می گفتند منظورشان چست!
آقای گنجی چیزی به سرش نیامده بلکه تازه بیدار شده اند...حالا میخواهند دیگران را هم بیدار کنند ولی مخاطبین اکثرا شستشوی مغزی شده، اسیر توهم و چنگ انداخته در دامان باور های امن خودشان هستند. آزادی اندیشه و پیدا کردن حقیقت شجاعت میخواهد و سکباران ساحلها برایشان صرف ندارد که تن به این موج طوفانی بدهند.همان باور های قدیمی همه گونه امنیت را در این عمر کوتاه بخور و بخواب فراهم میکند.تازه خدا را چه دیدی شاید آن دنیا حوری بهشتی و خانه و مسکن مجانی هم دادند و خدا هم یک چیزی از نوع قماش همین رهبری خودمان بود. پس چه کاری است که آدم امنیت زندگی و پلو و خورش و عیش و عشرت این دنیا و سرمایه گذاری در آن دنیا با خواندن اوراد و نماز های هول هولکی و احکام را بگذارد و مغز و اندیشه و فکرش را به کار بگیرد...بله؟
-- فرید ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMجناب آقای اکبر گنجی
-- محمد حسینی ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMمدتی پیش با یکی از اساتید دانشگاه بحثی مشابه پیش آمد و البته پاسخ هایی از سوی این دکتر محترم و استاد داشنگاه داده شد.
1)شیعیان 12 امامی حامله بودن کنیز رومی امام یازدهم را معجزه می دانند و معتقدند در طول 9 ماه حاملگی برآمدگی شکم دیده نشده و بنابراین همه خیال کرده اند که فرزندی زاده نشده.
2- سالگرد وفات امام یازدهم برادر ایشان سر خاک ناگهان ادعای امامت می کند و می گوید من جانشنین و امام بعدی هستم.از میان جمع کودکی 4-5 ساله بیرون می آید و می گوید من فرزند امام یازدهم و جانشین حقیقی او هستم.و تو دروغ گویی.حاضرین این صحنه همگی امام دوازدهم را با چشمان خود می بینند.این خبر همه جا می پیچد و همه از آن با خبر می شوند.حکومت نیرو های زیادی را بسیج کرده تا امام دوازدهم را گیر بیاندازند و نسل پیامبر را از بین ببرند و... باقیش را خود بهتر می دانید.
این ادعا که شیعیان 12 امامی استدلال هایشان همانقدر غیر عقلی و غیر مستدل است که پیروان مرگ حضرت مهدی,بی انصافی است.
جناب آقای اکبر گنجی
-- محمد حسینی ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMمدتی پیش با یکی از اساتید دانشگاه بحثی مشابه پیش آمد و البته پاسخ هایی از سوی این دکتر محترم و استاد دانشگاه داده شد.
1)شیعیان 12 امامی حامله بودن کنیز رومی امام یازدهم را معجزه می دانند و معتقدند در طول 9 ماه حاملگی برآمدگی شکم دیده نشده و بنابراین همه خیال کرده اند که فرزندی زاده نشده.
2- سالگرد وفات امام یازدهم برادر ایشان سر خاک ناگهان ادعای امامت می کند و می گوید من جانشنین و امام بعدی هستم.از میان جمع کودکی 4-5 ساله بیرون می آید و می گوید من فرزند امام یازدهم و جانشین حقیقی او هستم.و تو دروغ گویی.حاضرین این صحنه همگی امام دوازدهم را با چشمان خود می بینند.این خبر همه جا می پیچد و همه از آن با خبر می شوند.حکومت نیرو های زیادی را بسیج کرده تا امام دوازدهم را گیر بیاندازند و نسل پیامبر را از بین ببرند و... باقیش را خود بهتر می دانید.
این ادعا که شیعیان 12 امامی استدلال هایشان همانقدر غیر عقلی و غیر مستدل است که پیروان مرگ حضرت مهدی,بی انصافی است.
اگرچه با "قرآن محمدي" گنجي در بسياري موارد مخالف هستم و آن را در مجموع سطحينگرانه ميبينم، اما در مورد عصمت، امامت و به خصوص امام زمان -كه ربطي هم به قرآن ندارند- (بدون اينكه اهل سنت باشم) موافقم.
اين نوشته ي سروش هم در خور توجه است:
«هماکنون در جمکران بر اساس يک خوابي که کسي ديده و امام زمان گفته که من در آنجا گاهي حضور دارم مسجدي بنا شده است. اين مسجد سالها است که محل زيارت شيعيان است و پس از انقلاب توجه بي سابقهاي به آن مسجد شد تا حدي که خود قم تحت الشعاع اين مسجد قرار گرفته است.... در اين مسجد دو چاه نهادهاند يکي براي زنان و ديگري براي مردان, تا عريضه حاجات خود به امام غائب را, جداگانه در آنها بيندازند و براي هر عريضه "دويست تومان" بپردازند تا به دست امام زمان برسد.
اين کار عوام شيعه است. البته وقتي ميگويم عوام شيعه، علماي شيعه را هم جزو همين عوام ميشمارم. زيرا اينها هم پيروي عوام ميکنند و هم عوام اين کارها را از ايشان ياد ميگيرند. اينها همه در زير گوش و چشم نوّاب امام زمان و "ملولان از علم بيعمل" صورت ميپذيرد که در قم نشستهاند و چشم بر اين "شرک تقوا نام" بستهاند.
من نيک مي دانم که اکثريت شيعيان و غير شيعيان مقلدند نه محقق, و عقايدي دارند معلّل و غير مدلّل, که زاده جبر محيط و تلقين و تربيت است. و من ايمان تقليدي آنان را برنميآشوبم. بهعلاوه نگاه درجه دوم و شيوه پلوراليستي من, اجازه نميدهد که براحتي در باب ناجي و هالک بودن فرقههاي گونهگون اسلامي حکميت کنم و گروهي را به بهشت و گروهي را به دوزخ بفرستم.
قرآن به وضوح مي گويد که پيامبر اسلام خاتم النبيين است اما شيعيان مقام و منزلتي که به ائمه خودشان بخشيده اند تقريبا مقام و منزلتي است که پيامبر دارد و اين نکته اي است که نمي توان به سهولت از آن گذشت».
برگرفته از: «تشيع و چالش مردم سالاري» و «از مهدويت سياسي تا ولايت مطلقه فقيه»، عبدالكريم سروش، 1384، وبسايت شخصي.
-- سعيد ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMمشکل اینه که همه میخواهیم جمهوری اسلامی را محکوم کنیم و اگرنه هر کسی اعتقاد خودشو داره و تا زمانی که مشکلی برای کسی درست نکرده قابل احترام خواهد بود. مشکل دین نیست بلکه سیاسته !
-- بدون نام ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMاگر سایر ادیان رو هم بررسی کنیم در بین اونها خرافات زیادی پیدا میکنیم ولی واقعیت اینه که بشر نیاز به اخلاق داره و ترکیب دین و سیاست با اون جور درنمیاد
با درود به گنجی دلاور
-- بیژن ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMآقای خاتمی که خود را سمبل اصلاح طلبی میداند و اخیرا" سعی در تبیین مبانی اصلاح طلبی(!) دارد گفته است سخنان گنجی حرفهای بی ربط کسی است که روزگاری داعیه ی اصلاح طلبی داشته!
بقول آقای عباس عبدی "انگار اصلاح طلبی اسم مستعار بعضی هاست!"(شهروند امروز-در پاسخ محسن آرمین) هرکس با خاتمی نباشد یا متحجر است یا افراطی و این سید مظلوم(!) بین این دو تیغه ی قیچی گیر افتاده! بدبختی اینجاست که همین رفتارهای پوپولیستی باز هم جواب خواهد داد و باز همان آش و همان کاسه( بقول خودشان "با همان عهد پیشین"!)
خوشحالم از اینکه اکنون گنجی بجای نقد حکومت(که از فرط ابتذال و بیخطری همه به آن مشغولند حتی مصطفی پور محمدی معروف دهه ی 60) به نقد خرافات دینی می پردازد. گنجی همیشه پیشرو بوده و نامش در کتار بزرگانی چون کسروی هدایت و عشقی جاودانه خواهد ماند
عالي بود- خواهش مي كنم
-- اميد فردا ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMمقاله هايتان
درخصوص مهدي ومذهب تشيع را بصورت يك كتاب تاليف و براي روشنگري منتشرکنید
پیشتر هم نوشته بودم. آقای گنجی استاد بی منطق نویسی و آسمان را به ریسمان بافتن است.اینکه مسیحیان نمی توانند وجود تاریخی را با علم تاریخ مدرن ثابت کنند -که این علم تاریخ اصلا یک پارادوکس است(چون ریاضی نیست ولی اثبات ۱۰۰ در ۱۰۰ می خواهد) و می توان در آن هر چیزی خلاف عقل سلیم بافت (از جمله همین شک کردن در وجود حضرت عیسی)- حرفی است که نا معتقدان می زنند. ولی ۲۰۰۰ سال است که حضرت عیسی جان و روح معتقدان است و در دنیا تاثیر دارد، و به همین ترتیب در مورد سایر ادیان. شما که نمی توانید با قواعد شطرنج تخته نرد بازی کنید جان من.
-- رضا ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMکسی وجود امام زمان را با علم تاریخ مدرن ثابت نکرد که شما می خواهید آنرا نفی کنید. اگر کسی هم خواست این کار را بکند، سَطح پایین تفکر خود را نشان داده، که شما هم با این مقالات خود را در همان سطح مینشانید.
مثال دیگر:اگر احمدی نژادی پیدا شد که فکر کرد بحران جهان غرب بحران بازار بورس است، و اگر کسی فکر کرد با نشان دادن حرف غلط او، و اینکه این بحرانی نیست که جهان سرمایه داری و دموکراسی را بلرزاند ثابت کرده است که این جهان، ایده آل بشریت است فقط به من نشان داده که سطح تفکرش از حد احمدی نژاد بالاتر نمی رود و جلو تر از نوک دماغ را نمی بیند و ارزشی بیش از دلار نمی شناسد.
آقاَی گنجی، از ژورنالیست بازی و افشاگری های شما در دوره اصلاحات چه سودی نصیب ملت شد که حالا این را به حیطه های دیگر هم کشانده اید.
۳۰ سال است از این شاخه به آن شاخه می پرید و
تصور می کنید که مردم باید هر یک سال طبق مرام جدیدی که شما پیش می گیرید(یک روز انقلابی، یک روز اصلاح طلب سیاسی ، یک روزبازدید نگر فلسفی) آینده ایران را پایه ریزی کنند. آقا، شما که خود کوریدو هر روز به راهی می روید راچه به روشنگری. اول ۴۰ سال فکر کنید چه می خواهید، بعد بیایید در میدان.
با سلام،
-- خشايار ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMشخصن احساس مي كنم نظر بهمن نه تنها خارج از موضوع كه توهين آميز هم است. مقالات آقاي گنجي مستدل و تخصصي است. بهمن يا هر كاربر ديگري به پيش برد بحث كمك خواهند كرد اگر نظر مخالف خودشان را در قالب يك متن دقيق ، با ارجاعاتِ مشخص بيان كنند. نظر طعنه آميزِ، غير مستدل آخرين چيزي است كه زمانه مي تواند در پايان اين مقاله اضافه كند.
با احترام ،
خشايار
پي نوشت:به نظرم آقاي گنجي در بازجويي ها به خوبي تاثير مخرب دگم انديشي را به چشم ديده است.
باسلام
-- کورش ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMدرود به اکبر گنجی و همه انسانهای آزاد اندیش.ای کاش همه روشنفکران ایرانی جسارت و شهامت آقای گنجی رو داشتن.
حسابی روی مغز آقای گنجی اثر منفی گذاشته اعتصابات
-- محسنی ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMچنانچه از تاریخ شیعه به گفته گنچی برمیاید مفهوم مهدی موعود از زمان خود محمد وجود داشته است پس بر ساخته شیعه نیست گرچه در مصداق ان شیعیان اختلاف داشته اند.
-- aqhmad ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMچنانچه از تاریخ شیعه به گفته گنچی برمیاید مفهوم مهدی موعود از زمان خود محمد وجود داشته است پس بر ساخته شیعه نیست گرچه ذر مصداق ان شیعیان اختلاف داشته اند.
-- aqhmad ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMدرود بر روح احمد کسروی که نیم قرن پیش این مسائل را متذکر شده بود و سلام بر اکبر گنجی که با روشنگری بر تاریکخانه ذهن ما ایرانیان پرتو افشانی میکند.اکبر جان اگر یک نفر را هم فقط به حقیقت رهنمون کنی کافیست و دین خود را به اندیشه والا ادا کردی.
-- رضا ، Nov 15, 2008 در ساعت 04:34 PMنقل از آقای طباطبایی(علامه):
-- علی رفیع ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMمسیو هانری کربن استاد شیعه شناس دانشگاه سوربن(Henry Corbin)...مجالس عدیده ای راجع به تحقیق مذهب شیعه با ما داشت.مرد سلیم النّفس و منصفی بود،او معتقد بود که در میان تمام مذاهب عالَم فقط مذهب شیعه است که مذهبی پویا و متحرّک و زنده است و بقیه مذاهب بدون استثناء عمر خود را سپری کرده اند وحالت ترقّب و تکامل را ندارند.کلیمیان قائل به امام و ولیّ زنده ای نیستند(و همچنین مسیحیان و زرتشتیان)واتکا به مبدأحیاتی ندارندوبه واسطه عمل به تورات و انجیل و زند و اَوِستا اکتفا نموده وتکامل خود را فقط در این محدوده جستجو می کنندو همچنین تمام فِرَق اهل تسنن که فقط تکامل خود را در سایۀ قرآن و سنّت نبوی میدانند.اما شیعه دین حرکت و زندگی است چون معتقد است که حتمأ باید امام و رهبرزنده باشد وتکامل انسان فقط به وصول به مقام مقدّس او حاصل میشود ولذا برای این منظور از هیچ حرکت و پویایی و عشق دریغ نمیکند.....کربن می گفت:من درمناجاتهای خود صحیفه مهدویه را میخوانم.او به تکرار صحیفه سجّادیه را میخواند و گریه میکرد...نقل از کتاب مهرتابان/می خواهم بگویم یک طرفه به قاضی نرویم،حرفها را بشنویم.اگر حرف دل خود را بزنیم ،هیچ مشکلی پیش نمی آید به قول سهراب سپهری"من،اناری را،می کنم دانه،به دل میگویم:خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود"
در اینکه واکنش های غیر منطقی به نوشته های گنجی خصوصا این نوشته آخر بشود شکی نیست! ولی این صحبتها قبلا هم مطرح بوده ولی در میان محافل علمی نه در سایتی که عمده بازدید کننده هایش جوانان به دنبال هنر و ادبیات آمده، هستند. مسلما افرادی که بر سر این نوع اظهار نظر شورش و غوغا می کنند، عامیانی هستند که هیچوقت، حتی فکر وجود چنین بحث های تخصصی نمی کردند(هرچند در اینجا با لحنی عامه پسند نگارده شده است) و با شنیدن آن شوکه شده اند و باید عقاید یک عمر خود را مورد بازبینی قرار دهند که این به هیچ وجه کار ساده ای نیست! ولی آنان غافلند از اینکه: ایمان را خدا به انسان عطا می کند و عقاید را قرنی که در او زندگی می کند. این عقاید قرن لزوما نباید صحیح باشند.
-- علی ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMبا سلام
- ببینید در قرآن حتی برای جوراب بلقیس آیه آمده است... یا مثلا هنگامی که پیامبر منتظر بوده با چندمین زنش به حجله برود، آیه می فرستد مهمان ها زودتر خانه را خلوت کند... اما چطور شده خدا اینقدر تنبلی یا بی حکمتی کرده و برای خاندانی که قرار است برای "همیشه" و تا روز قیامت بر "بشریت" حکومت کنند، حتی یک آیه هم نفرستاده است؟
- چه دلیلی دارد خدا یک ناجی را هزارها سال قبل برای آینده تعیین کند. مثلا اگر امروز خدا اراده کند رسولی بفرستد، مگر قادر نیست که بخواهد کسی را صدها سال قبل قایم کند که امروز از او استفاده کند؟
-اگر قرار باشد یک روز شخصی از راهی غیر بشری (عقلانی) دنیا را پر از عدل و داد کند، خدا خود از اول قادر است نگذارد بشریت به ظلم و بی عدالتی دچار شود.
- آری دکانداران دین با هر مارکی که بتوانند خلایق را خر کنند، در بیزنس خود از آن استفاده خواهند کرد. این فرهیختگان و اندیشمندان یک ملت هستند که باید اندیشه و برنامه (با توجه به شرایط و فرهنگ مردم کشور) برای پیشرفت ارایه دهند. و بتوانند این پیشرفت را هم اندازه گیری کنند. سال ها روشنفکران (ضد مذهب) ما قلم زده اند ...از مردم عقب مانده و از خرافات نالیده اند... اما دست آخر در قرن 21 این کشور ماست که خرافی ترین و جاهل ترین افراد در آن سرنوشت مردم را رقم می زنند. آیا این روشنفکران هم در رده خود "بیسواد" نیستند؟؟ که بتوانند راه حل های جامع ارایه دهند... می نویسند که نوشته باشند... و جنجالی را به راه انداخته باشند... نه این که تاثیری قابل اندازه گیری داشته باشند؟
پ.ن. در ضمن این "بی نام سابق" هم بهتر است دست از پرت و پلاگویی بردارد. فکر نکنم آقای گنجی در هر راند به مشت و مال و هورای این جنابانی این چنین..... نیاز داشته باشد؟ این ها نه تاریخ می دانند نه کار بدیعی کرده اند... حتی در حرفه خود منشا اثری نبوده اند... مو و ابرو می بینند... می توان قدری به ماتحت خود تکانی داد و با کلیک روی یک لینک دید دیگری چه پژوهشی انجام داده و چه می گوید. با حرف مفت زدن دردی دوا نخواهد شد!
-- آرش ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMجناب گنجی؛ کاملا با نظر شما موافقم. در فروردین ماه گذشته از زاویه دیگری همین مطلب را بیان کردم و در واقع نشان دادم که امام دوازدهم شیعیان وجود ندارد. لطفا ببینید.
-- شهروند آینده ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMبا خوندن این مطلب رویایی که از اکبرگنجی داشتم برایم مرد.برایبت متاسفم که به اینجا کشیده وضع تو اکبر
-- رسول ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMبا خوندن این مطلب رویایی که از اکبرگنجی داشتم برایم مرد.برایبت متاسفم که به اینجا کشیده وضع تو اکبر
-- رسول ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMبه نظر میاید با هر مقاله گنجی دیگ غیرت ایمان مداران و متولیان دین به قل قل می افتد. حوزه هایی که کمتر کسی جرات ورود در انها را یافته است. حوزه هایی که به حق بایستی زودتر از اینها مورد جستجو قرار میگرفت. واقعا از انکه گروهی برای رسیدن به وصل حور و غلمان بهشتی قصد جان گنجی کنند بیمناک هستم. با این صحبتها دکان و دستگاه روحانیت که از پارچه نادانی و جهالت مردمان سالها است که مشغول دوختن قبا است ترک بر میدارد و انان هم بیکار نمی نشینند. حالا اگر در نبرد اندیشه و استدلال کاری نشد چه باک که با قمه و کارد و بمب گذاری انتحاری کارشان به پیش میرود.
-- Ali ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMآقای بهزاد عزیز،
-- شاهین ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMدر همین سیسال تاریخ جمهوری اسلامی هم اگر نه صدها بیگمان دهها تن «ظهور» کرده و ادعای قائمیت نموده اند. همین چند وقت پیش یکی از بزرگترین آنها که صاحب کتاب ششصد صفحهای نیز بود، اعدام شد.
فکر میکنم که شما مقالات جانانه گنجی را بار دیگر باید عمیقتر مطالعه فرمائید. او با پشتوانه قوی فلسفی و شجاعت رشکبرانگیزش میکاود و بیپروا از مصلحتاندیشیها پیش میتازد. باور کنید حرفهای او هیچ ربطی به باب و بهاءالله ندارد، برعکس برخی مطالب او یقه این بانیان دین را هم حسابی میگیرد.
در کتاب ترجمه فرق الشیعه نوبختی از محمد جواد مشکور چاپ بنیاد فرهنگ ایران می نویسد که تمام این مطالب مربوط به اختلاف شیعیان در مورد جانشین امام حسن عسکری در اواخر کتاب شیخ مفید به نام الفصول المختاره هم هست. ترجمه این کتاب شیخ مفید را دبیرخانه کنگره محقق خوانساری در حوزه علمیه قم در سال 1378 به نام مناظرات چاپ کرده که در آخر آن همه این مطالب که اکبر گنجی آورده هست. در مقدمه کتاب می گوید که الفصول المختاره را سید مرتضی از کتاب مجالس شیخ مفید گلچین کرده است. منظور این که این مطالب را سه نفر از بزرگ ترین و محترم ترین علماء شیعه که دو نفر آنها (شیخ مفید و سید مرتضی) جزء مقدسات مذهب شیعه و شاید بعد از ائمه مهم ترین شخصیت های دینی ما باشند قبول و روایت کرده اند. حالا اگر کسی با اکبر گنجی مشکل دارد به جای خود اما جواب این مطلب را چه می دهد که اگر مسأله امام زمان اون قدر روشن بوده که این آقایون در زمان حال ادعا می کنند پس چرا شیعیان در اون دوره باید این قدر دچار اختلاف و به ده پانزده فرقه تقسیم شوند؟
-- عبدالحسین ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMبسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علي لطيفي ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMانصاف حكم مي كند براي فهم درست شرايط گذشته، خود را در شرايط آن زمان تصور كنيم. تصور كنيد مردمي را كه نه اينترنت داشته اند، نه تلويزيون، نه راديو و نه روزنامه؛ مردمي كه حتي نمي توانستند به آزادي از فقهاي شيعه پيروي كنند و چه بسيار مي شد كه اين فقها به خاطر حفظ جان خود مجبور بودند تا تقيه كنند. خفقان چنان شديد بود كه اگر مي فهميدند كسي شيعه است او را مي كشتند. طبيعي است در چنين شرايطي تبليغ دين درست تا چه حد دشوار است.
در خصوص امام دوازدهم همه اين شرايط هست بعلاوه اين كه حكومت شنيده است فرزند امام حسن عسكري عليه السلام ريشه حكومت هاي ظالم را برخواهد كند، اين است كه به شدت دنبال او هستند تا نابودش كنند.
در چنين شرايط خاص زماني و مكاني اگر اختلاف نظرهايي پديد بيايد چندان عجيب نيست، خصوص اين كه برخي از اين اختلاف نظرها ممكن است ظاهري بوده و براي اين بيان شده باشد كه ماموران حكومت از تعقيب امام دوازدهم عليه السلام دست بردارند.
در خصوص امام دوازدهم، آنقدر روايات معتبر در كتب شيعه و سني هست كه وجودش براي محقق منصفي اثبات شده است. پاره اي از اين روايات را مي توان در اينترنت جست و جو كرد.
از سوي ديگر، نكته اي كه در خصوص امامت برخي از ائمه اطهار، در سنين كودكي بيان شد، براي معتقدان به قرآن عجيب نيست زيرا حضرت عيسي عليه السلام در گهواره ادعاي نبوت كرد. همچنين عمر امام عصر (عج) نيز براي معتقدان به قرآن عجيب نيست زيرا به تصريح قرآن حضرت نوح، 950 سال در ميان قومش تبليغ كرد. اگر چنين عمري ممكن باشد، بيش از آن هم ممكن است. براي مطالعه بيشتر كتاب دادگستر جهان نوشتة آيتاللّه ابراهيم اميني را توصيه مي كنم.
با تشكر لطف علي لطيفي 26/8/1387
با توجه به بحث امامت از طريق ارث خوني (نطفه مقدس) و نظر به داستانهايي كه در مورد كرامت خانواده اهل بيت(از طريق وابستگي خوني به آنها) مطرح شده به وضعي رسيديم كه به پديده "سيد بودن" شهرت دارد...
-- مرد گيج كهكشان ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMتاريخ مي گويد كه در روز عاشورا همه مردان اهل بيت بجز يكي كشته شدند و در زمان حجاج بن يوسف هم ايشان در علوى كشي يد طولايي داشت و در سرتاسر دوره عباسي هم يا بقاياى اين خانواده را كشته اند و يا در عمق فقر و آوارگي بوده اند كه قاعدتا نمي بايست شرايط مطلوبي براى توليد مثل زياد باشد, خب حالا يك سوال ...آمديم ما قبول كرديم كه نطفه مقدس آن خانواده جليل القدر خواص قدسي و علم لدني و كشف و كرامت را با هم يكجا داشته, ولي با اين تاريخ روشن كه گفتم قاعدتا بايد آن خانواده منقرض شده باشد, ولي گويا در جهان اسلام حدود پنج ميليون! سيد زندگي مي كنند...
اگر بر اساس علوم اجتماعي هر نسل بشر را حدود بيست تا بيست وپ نج سال بگيريم آنوقت مي شود هر قرن چهار تا پنج نسل كه در ١٢ قرن مي شود ٤٨ تا ٦٠ نسل اگر هم هر نسل يك خانواده عرب را مثل عربهاى امروز ١٢ تا بچه! بگيريم باز هم فكر نمي كنم از چند هزار نفر بيشتر بشه, تازه اگر از واقعه عاشورا و حجاج بن يوسف و آواره گي و فقر و مسايل ديگر دوران هم صرف نظر كنيم و بگيم هر خانواده عرب مثل امروز ١٢ تا بچه داشتن و هر ١٢ تا هم به بيست و بيست و پنچ سالگي ميرسيدن تا ١٢ عرب سيد داراى خون مقدس رو براى نسل بعد توليد كنند... مخلص كلام من كه گيج هر دو عالمم اينه نفهميدم كه اين همه سيد از كجا اومدن? ساسانيان ٤٢٠ سال حكومت كردن و چپ و راست هم زن مي گرفتن ولي آخرش يك نرينه موند بنام "يزدگرد سوم" كه به زور از شهر استخر فارس بردنش تيسپون تا شاهش بكنن و امروز روز هم دريغ از يكي از اون خانواده, ولي يك خانواده كه حداقل دو بار قتل عام شدن(عاشورا و حجاج بن يوسف) و هميشه هم آواره و فقير بودن مثل قارچ تكثير شدن... من كه راستش گيج گيجم...
آقای گنجی عزیز خسته نباشید . آفرین به همت و شجاعت شما . کار شما شاهکار است . شما در شاهراه تحری حقیقت میرانید
و به دیگران نیز می نمائید ، اگر چشم بصیرت بازکنند و از تقالید و بند پندارهای پوسیده آزاد باشند .
شما به دو مشکل آقای خاتمی اشاره کرده اید ، آنجا که به داد و ستد (نان قرض دادن) با همتا های مسیحی اش پرداخته . یکی افسانه عیسی مسیح و دیگری افسانه مهدی پسر امام حسن عسگری . البته ایشان از راه دور می تواند به شما اطلاع بدهد که به عیسی مسیح و مهدی پسر امام حسن عسگری ایمان دارد و استدلال های پا "چوبین" ایمانش را متزلزل نمی کند . ولی ایشان یک مشکل واقعی در این خوش و بش ها با همتایان مسیحی دارند که باید برایش راه حل واقعی پیدا کنند . و آن این ست : ایشان از مسیحیان دعوت میکند که بیایند با مسلمان ها به وحدت برسند و برای اینکه نشان دهد که این یک پیشنهاد واقعی ست و نه خیالی ، در سفر بازگشت( رجعت ) ، مسیح و مهدی را همراه و هم رزم میکند . و فوری نتیجه می گیرد که این دو نفر در کنار هم به اصلاح عالم خواهند پرداخت ، و لزومی به آمدن "پیامبرجدید" و "دین جدید" ی نخواهد بود . مشکل آقای خاتمی جواب همتا های مسیحی اش است که خواهند گفت : سید دست نگهدار ! خودت به تنهائی می بُری و می دوزی . سید لطفا وسط دعوا نرخ تعیین نکن ! مسیح ما هیچ وقت وکیل و وصی و پیش نماز و پس نماز نداشته و نخواهد داشت . اصلا کی گفته که بعد از حضرت مسیح لزومی به آمدن پیامبر دیگری بوده ؟ ما پیروان مسیح هر کس که بعد از او بیاید و ادعای پیامبری کند ، آنرا دروغی می دانیم تا چه رسد به "قائم" اش . البته آقای خاتمی هم آنقدر گیج نیست که این ایرادات برادران مسیحی را نداند . این برادران مسیحی هستند که نمی دانند پیشنهاد آقای خاتمی (اتحاد مسلمانها و مسیحییان) یک اتحاد تاکتیکی و مصلحتی ، به دور از تمام اصول اخلاقی و روحانی و تنها هدف آن بهائی ستیزی ست .
یکی نیست که از این آقایان مثل خاتمی و ابطحی بپرسد که : منظور شما از گفت و گوی تمدن ها و ادیان چیست ؟ درحالیکه جوانان بهائی سی سال است حتی از تحصیل در دانشگاه های ایران محرومند . شماها چه حرف و چه نصیحت و پیشنهادی برای بقیه دنیا دارید وقتی یک اقلیت سیصد هزار نفری بهائی حتی از حق حیات محروم است ؟ آقایان ! زمان آن فرا نرسیده است که کمی شرم کنید ؟
با درود به آقای گنجی
-- مهرداد وجدانی ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PMآقای لطف علي لطيفي می گویند:
-- سعید ، Nov 16, 2008 در ساعت 04:34 PM"خفقان چنان شديد بود كه اگر مي فهميدند كسي شيعه است او را مي كشتند."
و همچنین میگویند:
"بعلاوه اين كه حكومت شنيده است فرزند امام حسن عسكري عليه السلام ريشه حكومت هاي ظالم را برخواهد كند، اين است كه به شدت دنبال او هستند تا نابودش كنند."
من یک سوال از ایشان دارم:
آقای لطيفي فرض کنید شما خدا بودید و می خواستید امام دوازدهمتان که نور چشمتان هست و خیلی خاطر خواهش هستید را نگه دارید تا به ماموریتش که هدایت و راهنمایی مردم است ادامه دهد. شما به عنوان تصمیم گیرنده، آیا این امام دوازدهم را انسانی ضدضربه می کردید که هزاران سال عمر کند و هیچ کس هم نتواند او را بکشد و در عین حال در دسترس مردم باشد و آنها را هدایت کند یا اینکه او را بطور اسرارآمیزی از کودکی غیب می کنید و اصلا وعده و زمان ظهوری هم نمی دهید تا مردم سر کار باشند؟
این خدایی که شما ها می گویید که هزاران کار عجیب غریب خلاف قواعد خودش انجام داده، نمی توانست این امام زمان را ضد ضربه کند؟ راستی شما که می گویید آنزمان اینهمه شیعه ها را میکشتند و معتقدید که شیعه دین واقعی مورد قبول خداست، چرا این خدا نمیتوانسته شیعیانش را از شر ظالمان نجات دهد؟
به نظر مي رسد، در بررسي هر موضوعي بايد همه قرائن و شواهد بررسي شود. آقاي گنجي لازم است، به اين موضوعات نيز توجه كند و براي آنها نيز جواب تهيه كند:
-- http://asheqi.parsiblog.com ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PM1. نواب چهارگانه امام زمان: آيا آنان كه ادعا مي كردند، با امام زمان ارتباط دارند و واسطه ميان مردم و آن حضرت بودند، دروغگو بودند؟
2. خوارق عادات: آيا آقاي گنچي معتقد است كه همه امور عالم به نحو عادي صورت مي گيرد كه تولد امام زمان را با دلايل عادي رد مي كند؟ آيا به تصريح قرآن، جز اين بود كه مريم يكباره حامله شد و حضرت عيسي را متولد كرد؟ آيا اين بيان قرآن را خلاف واقع مي شمارد؟
3. روايات اهل سنت درباره مهدي: آيا اگر روايات شيعي موهوم و جعلي است، روايات اهل سنت كه در كتب معتبر آنها نظير سنن ابو داود مبني بر وجود مهدي آمده است، آيا اين روايات را نيز شيعه جعل كرده است؟
4. شفايافته ها: آيا افراد بيماران كه با توسل به امام زمان شفايافته و فيلم و اسناد و مدارك آنها موجود است، آنها هم دچار توهم شده اند و بر اثر توهم شفايافته اند؟
به نظر مي رسد، در بررسي هر موضوعي بايد همه قرائن و شواهد بررسي شود. آقاي گنجي لازم است، به اين موضوعات نيز توجه كند و براي آنها نيز جواب تهيه كند:
-- نكونام ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PM1. نواب چهارگانه امام زمان: آيا آنان كه ادعا مي كردند، با امام زمان ارتباط دارند و واسطه ميان مردم و آن حضرت بودند، دروغگو بودند؟
2. خوارق عادات: آيا آقاي گنچي معتقد است كه همه امور عالم به نحو عادي صورت مي گيرد كه تولد امام زمان را با دلايل عادي رد مي كند؟ آيا به تصريح قرآن، جز اين بود كه مريم يكباره حامله شد و حضرت عيسي را متولد كرد؟ آيا اين بيان قرآن را خلاف واقع مي شمارد؟
3. روايات اهل سنت درباره مهدي: آيا اگر روايات شيعي موهوم و جعلي است، روايات اهل سنت كه در كتب معتبر آنها نظير سنن ابو داود مبني بر وجود مهدي آمده است، آيا اين روايات را نيز شيعه جعل كرده است؟
4. شفايافته ها: آيا افراد بيماران كه با توسل به امام زمان شفايافته و فيلم و اسناد و مدارك آنها موجود است، آنها هم دچار توهم شده اند و بر اثر توهم شفايافته اند؟
با سلام
-- ارسلان ساعدی ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMمن متوجه نمی شوم که چرا خداوند متعال برای یک عده از انسانها پیامبری می فرستد و روشی را برای هدایت بخصوص آیندگان انتخاب می کند که فرد به تضادهای بسیاری مواجه میگردد و حتما بایستی از این تضادها به واسطه عقل خود که آنهم به صورت مشابه در انسانها تعبیه نشده راه درست را تشخیص دهد و اگر قانع نشد قبول و عمل نکرد در آخرت به روشهای بسیار وحشتناک که حتما شرح آنرا شنیده ایم با او برخورد خواهد شد آیا شما در این نشانی از مهربانی و بخشندگی یک ذات خدایی می بینید چرا باید حضرت حق برای این مخلوق محدود چنین معادلات پر مجهول و پر از تناقض مطرح کند و اگر در حل آن ناتوان بود یا به خطا رفت چنین پاداشهایی در انتظار او باشد هر چند از شواهد امر پیداست که خداوند برای انسانها طریق عدل و انصاف را نپیموده و برای گروهی از انسانها اصلا پیامبری نفرستاده حداقل اعتقادات آنها منطبق بر ادیان الهی نیست و دیگر اینکه به چه دلیل حضرت محمد باید خاتم پیامبران باشدمگر انسانهای دیگر نیاز به هدایت آنهم با ارائه معجزه ندارند تا شکشان به یقین تبدیل شود مگر این عذابهای وعده داده شده چیز کمی است که خداوند چنین سرسری با هدایت بشر برخورد کرده است اگر عدالتی باشد در اینجا به بشر ظلم شده است و حداقل با عقل بسیاری از انسانها قابل درک نیست مگر کورکورانه هر چه مدعیان بگویند بپذیریم که در آن صورت جزا و پاداش بی معنی است واقعا هدف چه بوده است ؟
همانطور که جسم رشد میکند روح نیز قابلیت رشد و تکامل دارد و همینطور تاریخ ،زندگی و وجود انسان نیز با هدف خاصی معنا میگیرد
-- چنین نظمی هم خالق دارد و هم منجی ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMاگر روزی کسی وجود منجی و مهدی را از ذهن خود حذف کند میتواند معاد را نیز حذف کند و وقتی پایان را حذف کرد شروع را نیز انکار میکند و پیامبران را نیز حذف خواهد کرد و سپس وجود خدا را نیز انکار میکند و در پوچی و تاریکی قرار میگیرد و شاید در این گمراهی شیطان را پیدا کند و اگر نه وجود او معنا و مفهوم ندارد چون او دلیل و برهان ندارد و هدف ندارد
کسی که خود را کور میکند تا دنیا و نظم موجود در آن را نبیند مانند کسانی است که میگفتند زمین به دور خورشید نمیچرخد چون قدرت دید آنها بسیار محدود بود
آقای محمد حسینی
-- فرشاد ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMاین مواردی که شما نوشته اید، داستانهایی است که امثال مجلسی ساخته اند و اصلا وجود خارجی ندارند.
من نمی دونم چرا مخالفان گنجی به جای اینکه با دلیل و منطق جواب گنجی رو بدن، به جاده خاکی می زنن. یکی میگه گنجی ژورنالیستی مینویسه، یکی میگه تو زندان چی به سرش اومده و ...
شمار ا به خدا کمی فکر کنید. افسانه امام زمان، فقط یک کلاه برداری تاریخی است که مردم ایران باورش کرده اند.
فرشاد از ایران
گرچه بسيار تلخ است ولي كامالآ مدلل است. چاره اي نيست مي پذيرم.
-- محمد ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMاین مقالات در واقع ترواشات ذهنی دکتر سروش است. سروش خود یهودی زاده ای است که تظاهر به مسلمانی می کند.
-- ر ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMبا سلام. به نظر من این مقاله سعی کرده تنها دلایلی را جمع آوری کند که فرضیه نویسنده را ثابت کند. پس حدیث متواتر و مستدل جابر کجای این مقاله است. آقای گنجی شما علم را با سوگیریهایتان به ابتذال کشیده اید. من اگر تمام این مطالب را هم قبول کنم. هنوز وقتی می بینم که خیلی آدمها با توسل به ائمه بزرگترین مشکلاتشان حل می شود و بیماریهای صعب العلاجشان شفا پیدا می کند ایمانم قلبی تر می شود. اول بیا استدلال عقلانی برای این مسائل مافوق طبیعی بکن بعد به با بحث های منطقیت (البته جهت دار) سعی به تغییر دیدگاهها کن.
-- رضا ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMاي كاش مردمان اين سرزمين خودشان آثار باب و بهاالله را ميخواندند و آنگاه قضاوت ميكردند. اولين تعليم بهاالله تحري حقيقت و ترك تقاليد است. و ديگر اينكه ظهورات الهي مستمر هستند و هيچ ديني آخرين دين نيست. يهوديان هنگام ظهور مسيح گفتند بعد از يهود ديني نخواهد بود. مسيحيان همين اشتباه را هنگام ظهور حضرت محمد مرتكب شدند و اكثر مسلمانان هم هنگام ظهور باب و بهالله همين اشتباه تاريخي را مرتكب شده و خود را آخرين دين فرض نمودند.
-- هومان ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMإِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ ( قران سوره غافر آيه34 )
در اينجا قرآن ميفرمايد (هنگامي كه يوسف هم مرد شما گفتيد ديگر رسولي نخواهد آمد اينگونه است كه خداوند بندگان مغرور و جاهل را گمراه ميكند)
و اينگونه است كه شيعيان هم گمراه شده اند و ميگويند ديگر رسولي نخواهد آمد
-- هومان ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMگروهي براي رهائي از نادانسته هاي خود به ماوراالطبيعه پناه مي برند .پاسخي مي يابند ،نفسي به راحتي مي كشند و چرخه زندگي روزمره از سر مي گيرند.
-- صفا فروتن ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMهر كلامي كه اين آرامش را به هم زند مانند آبي است كه به خوابگه مورچگان سرازير مي شود.
خوشا سيلاب كلامي كه برما ببارد و باورهاي ما را به آزموني نو ببرد.
درود به استاد گنجی وهمه کسانی که ما را از این همه اوهام و خیالات و خرافات اگاه میکنن چنین سال پیش که اثار آقای کسروی را مطالعه میکردم با خود میگفتم کاش زنده بود واین انقلالب را میدید تا بهتر از ان قضاوت میکرد و مسایل را با مدرکهای عینی انقلاب بهتر بازگو میکرد کما اینکه در جای خود خوب و روشنگر بود اینک ارزوی من به بار نشست و مردی زنده و زنداندیده و آگاه به مسایل قبل از انقلاب وبعد از آن پیدا شد که خواب را به چشمان دیکتاتورها حرام کرده است .راهت پایدار باد.
-- هانی مدنی ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMمیدانم باز هم بعضی از دوستان خواهند گفت که همه حرف بزنند جز بهائیان و "اینجا صحبت از استدلال عقلانی است" و عرصه هر کسی هست جز کسانی که دم از محبت و اتحاد میزنند و قصد نجات ایران رادارند. ظاهرا عزیزان گمان میکنند بهائیان که بخاطر اعتقاداتشان از جان و مال و هست و نیستشان گذشته اند با تبلیغ آیینشان قصد رسیدن یه جاه و مقام و منفعتی را دارند که حتی چند پاراگراف کوتاه از آنان را نیز نمیتوانند تحمل کنند (عجب سعه صدری داریم ما!). دوستان عزیز قبل از اینکه دیگران را بیدار کنید باید خودتان از خواب برخیزید. آقای شاهین کتاب ششصد صفحهای نوشتن که نشانه حقانیت نیست باید ببینی طرف چه میگوید. همین که میگویید که حرفهای گنجی هیچ ربطی به باب و بهاءالله ندارد نشاندهنده اینست هیچ اطلاعی از حرفهای باب و بهاءالله ندارید چون بسیاری از گفته های گنجی (و بعضا سروش) مقدمه هایی بسیار بسیار محتاطانه به حرفهای بهاءالله هستند (مثل بیدلیل بودن ادعای ختم نبوت رسول اکرم). وقتی حرفهای عزیزانی مثل شما را می خوانم تازه میفهمم که چقدر خوش شانس بوده ام که در یک خانواده بهایی به دنیا آمدم و با مطالعه آثار بهایی بزرگ شدم. شما که از شهامت گنجی چنین به وجد آمده اید و آن را تحسین برانگیز میخوانید ( که البته در حد خود تحسین برانگیز هم هست) پس از دانستن آنچه باب و بهاءالله و انیس و طاهره و قدوس و سلیمان خان و نعیم و دکتر داوودی و دیگران کرده اند چه خواهید گفت؟! امیدوارم زنده باشم و روزی را ببینم که ایرانیان قهرمانان واقعی خود را بشناسند.
-- گشتاسب ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMهیچ بحثی در مورد موعود عالم بدون بیان عقاید بهاییان تکمیل نخواهد بود. بگذارید روشنتر بگویم، هیچ بحثی در مورد معانی آیات قرآن و سایر کتب مقدسه بدون در نظر گرفتن ظهور دیانت بهایی معنی عقلانی و درستی پیدا نخواهد کرد.
-- بدون نام ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMدر میان تمام معتقدین به وجود یک منجی، تنها بهایيان هستند که معتقدند که این منجی ظاهر شده است. هدفش وحدت عالم انسانی و صلح عمومی است و تعالیمش مطابق نیازهای انسان امروزی است.
بهاءالله در «کتاب اقدس» میگوید: گمان نبرید که هدف از ظهور من فقط نزول احکامی چند بوده است، بلکه هدف «فک رحیق مختوم» بوده. یعنی آشکار ساختن اسرار کتاب های آسمانی و تحقق وعده استقرار مدنیت آسمانی ای که پیامبران پیشین به آن نوید داده بودند.
بعضی کامنتها را که میخوانم میبینم تحجر چقدر ریشه دوانده به جانشان و با این تحجر هم از دنیا خواهند رفت حالا شما هر چه به اینها بگی نره اینها میگن بدوشش اخر یکی نیست از اینها بپرسه این چه خدائی است که قراره یکی رو بفرسته و اینقدر ادم بکشه که پاهای اسبش تا زانو توی خون بشه عجب خدای جنایتکاری . اقای گنجی همانطور که خودتان میدانید این اخوندها سالیان سال چنان این خرافات دینی و امام زمان را برای این مردم جا انداختن که نسلها طول خواهد کشید تا به این خرافات شک بکنند همانطور که در اروپا ١٠٠٠ سال طول کشید تا این خونخواران دینفروش دستشان رو بشود برای مردم. پس شما کار بسیار بزرگ و سختی را اغاز کردید شما کامنتها را حتمن میخوانید و خود ببینید با چه کسانی سروکار دارید سرطان جعل تمام وجودشان را گرفته و جوابی برای گفتن ندارند بجز به بیراه زدن و توهین و تهمت و و و و اگر هم دستشان برسد قمه و چاقو کاری که همیشه کرده و میکنند. پس باید به این متحجران گفت بچرخ تا بچرخیم
-- kia ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMاز خدمت جناب بدون نام که مرقوم داشته اند "در میان تمام معتقدین به وجود یک منجی، تنها بهایيان هستند که معتقدند که این منجی ظاهر شده است" سؤالی دارم: آیا این منجی که ذکر فرمودید آخرین منجی است یعنی مثل مسلمانها که پیغمبر خود را خاتم پیغمبران میدانند ایشان هم خاتم منجیانند یا این که چون هنوز وعده استقرار مدنیت آسمانی به طور کامل محقق نشده بعداً هم امکان دارد منجی های دیگری ظاهر شوند؟ از توضیح شما پیشاپیش سپاسگزارم.
-- بهنام ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMبهاییت هم از نوع همین کلاهبرداریهاست /هومن خان خرافات به هر اسمی در دنیای مدرن امروز جایی ندارد / درود بر امیر کبیر.
-- ابو لولو(پیروز) ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMآقای بهنام،
-- پژمان ، Nov 17, 2008 در ساعت 04:34 PMبهاءالله خود را آخرین پیامبر نمیداند اما تصریح کرد که حداقل تا ۱۰۰۰ سال بعد از ظهورش، پیامبرجدیدی نخواهد آمد. در واقع به نظر بهاییان هیچ پیامبری خود را آخرین پیامبر ندانسته است، این علمای ادیان بودهاند که به دلایل بسیار، ازجمله قدرت طلبی، پیامبر خودرا آخرین نامیده اند.
بهاییان معتقدند که مدنیت الهی در این ظهور و تحت تعالیم بهاءالله در جهان مستقر خواهد شد؛ این چیزی است که بهاءالله آنرا بزرگترین ماموریت خود دانست.
مخالفین گنجی تنبلی خود را با گفتن «حرف گنجی علمی نیست» توجیه می کنند. خوب شما اگر علمی اش را بلدید بفرمایید این گوی و این میدان. این همه گنجی از منابع مختلف شاهد و گواه برای نظرش آورده، شما هم شواهدی که در رد نظرش دارید بیاورید. اگر می گویید حرف گنجی سطحی و شتابزده است، بسیار خوب، شما بفرمایید متنی عمیق و پر تامل بنویسید که در تایید تئوری رسمی امام زمان باشد. اگر هم خودتان نمی دانید از علمایی که در دسترس دارید خواهش کنید که در جستجوی منابع به شما کمک کنند. آخر سر مساله ای به مهمی وجود منجی جهان که نمی شود مدرک قطعی و متقنی وجود نداشته باشد.
-- رضا ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:34 PMآقای رضا که نوشته ای مردم با توسل به ائمه مشکلاتشون حل میشه! اینها همه توهم و تلقین مردمه! رضازاده هم فکر می کرد ابوالفضل بهش کمک میکنه و واقعا هم زورش زیاد می شد. خوب! این تلقینه. پس چرا ابوالفضل بهش کمک نکرد تا بتونه تو المپیک امسال هم شرکت کنه؟!
آقای بدون نام
-- فرشاد ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:34 PMاگه شیعیان اشتباه می کنن، مطمئن باش بهائیان 100 برابر ما شیعه ها اشتباه می کنن. واقعا که حماقت چی به روز ملت میاره!
با سلام
-- موثق ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:34 PMمنتظر شدم کسی گزاره پاراگراف ماقبل اخر را مبنی بر نبود سندی مستقل دال بر وجود عیسی را اشاره بکند که نکرد شاید انچه من از مصاحبه بی بی سی در مورد نتایج مطالعات جدیدdna شنیدم که ثابت میکند در ارامگاه خانوادگی اثار استخوانهای عیسی و همسرش مریم مجدلیه (همان که مانع سنگسارش شد)و پسرشان یهوه هست و نیز مهترین نتیجه بررسیها عدم عروج واثبات وجود وی است مشکوک باشد .
رسالت هیچ پیامبری جهانی نیست.
-- آرش ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:34 PMبشر بنا به خلقتش و نعمت هوش در پیمودن راه خودکفاست. اما در مقاطعی از تاریخ "اقوامی" از مسیر طبیعی رشد خارج شده و خداوند مجبور به دخالت میان بر از طریق وحی شده است. پیامبرانی را از میان همان قوم و با زبان همان قوم فرستاده تا آن قوم را در مسیر طبیعی رشد قرار دهند. یعنی این که پیامبران برای زمان و مکان خاصی آمده اند. ما تعالیم همه آن ها را ارج می دهیم. اما دکان آن هایی را هم که بخواهند سر مردم شیره بمالند تخته می کنیم.
این که این وسط هر کسی بگوید دین من بهترین است و بقیه را ناحق بداند، منشا اکثر خونریزی ها در تاریخ بوده است.
هر فردی می تواند شریعت خود را انتخاب کند. یعنی آن طوری که بهتر با خدا ارتباط پیدا می کند.
آقای بهنام؛
-- گشتاسب ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:34 PMمنجی های دیگری هم خواهند آمد
درود بر همه پویندگان آگاهی و گنجی که شجاعانه حرفش را با ما درمیان میگذارد.
-- کورش ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:34 PMبی پناهی انسان در طول تاریخ پناهگاه های گوناگون جسته است و مهمترین آنها ادیان بوده اند.
آرزوی زندگی جاودان ، آرزوی آرامش و آسایش ابدی به ادیان رنگ و لعاب متناسب بخشیده تا مشتریان راضی بخوابند.
نوشته هایی از نوع گنجی خواب بسیاری را آشفته ، بویژه آنهایی که تمایلی به بیداری ندارند.
به نظر من آرزوی اصلاح جامعه ،برقراری رفاه و عدالت ، بسیار عالی است منتها برآورده کردنشان به همت و آگاهی مردم نیاز دارد نه دعا و رهبری روحانیون و ظهور امام زمان.
آقای گنجی عزیز خسته نباشید . آفرین به همت و شجاعت شما . کار شما شاهکار است . شما در شاهراه تحری حقیقت میرانید و به دیگران نیز می نمائید ، اگر چشم بصیرت بازکنند و از تقالید و بند پندارهای پوسیده آزاد باشند .
شما به دو مشکل آقای خاتمی اشاره کرده اید ، آنجا که به داد و ستد (نان قرض دادن) با همتا های مسیحی اش پرداخته . یکی افسانه عیسی مسیح و دیگری افسانه مهدی پسر امام حسن عسگری . البته ایشان از راه دور می تواند به شما اطلاع بدهد که به عیسی مسیح و مهدی پسر امام حسن عسگری ایمان دارد و استدلال های پا "چوبین" ایمانش را متزلزل نمی کند . ولی ایشان یک مشکل واقعی در این خوش و بش ها با همتایان مسیحی دارند که باید برایش راه حل واقعی پیدا کنند . و آن این ست : ایشان از مسیحیان دعوت میکند که بیایند با مسلمان ها به وحدت برسند و برای اینکه نشان دهد که این یک پیشنهاد واقعی ست و نه خیالی ، در سفر بازگشت( رجعت ) ، مسیح و مهدی را همراه و هم رزم میکند . و فوری نتیجه می گیرد که این دو نفر در کنار هم به اصلاح عالم خواهند پرداخت ، و لزومی به آمدن "پیامبرجدید" و "دین جدید" ی نخواهد بود . مشکل آقای خاتمی جواب همتا های مسیحی اش است که خواهند گفت : سید دست نگهدار ! خودت به تنهائی می بُری و می دوزی . سید لطفا وسط دعوا نرخ تعیین نکن ! مسیح ما هیچ وقت وکیل و وصی و پیش نماز و پس نماز نداشته و نخواهد داشت . اصلا کی گفته که بعد از حضرت مسیح لزومی به آمدن پیامبر دیگری بوده ؟ ما پیروان مسیح هر کس که بعد از او بیاید و ادعای پیامبری کند ، آنرا دروغی می دانیم تا چه رسد به "قائم" اش . البته آقای خاتمی هم آنقدر گیج نیست که این ایرادات برادران مسیحی را نداند . این برادران مسیحی هستند که نمی دانند منظور آقای خاتمی از اتحاد (اتحاد مسلمانها و مسیحییان) یک اتحاد تاکتیکی و مصلحتی ست ، به دور از تمام اصول اخلاقی و روحانی که تنها هدف آن بهائی ستیزی ست .
یکی نیست که از این آقایان مثل خاتمی و ابطحی بپرسد که : منظور شما از گفت و گوی تمدن ها و ادیان چیست ؟ درحالیکه جوانان بهائی سی سال است حتی از تحصیل در دانشگاه های ایران محرومند . شماها چه حرف و چه نصیحت و پیشنهادی برای بقیه دنیا دارید وقتی یک اقلیت سیصد هزار نفری بهائی حتی از حق حیات محروم است ؟ آقایان ! زمان آن فرا نرسیده است که کمی شرم کنید ؟
سکوت بس ست . شما که با شیپور " گفت و گوی تمدن ها/ادیان " سامعه جهانیان را پریش کرده اید ،
آیا نمی خواهید کمی اندیشه کنید و به هماهنگی بین گفتار و کردارتان سامانی دهید ؟ گفتارتان زیباست " گفت و گوی تمدنها/ادیان " ، ولی کردارتان در برابر همه بیدادگری های شنیده و دیده شده ، در بهترین شرایط سکوت بوده ، سکوت . آقای خاتمی و همکاران اصلاح طلب شان که هماره سنگ گفت و گوی ادیان را به سینه می رنند ، دادخواهنامه وزین و محکم جامعه بهائیان ایران را که با رعایت تمام اصول ادب و محبت انسانی نگارش یافته بود دریافتند و با سکوتی دردناک برگزار کردند و پاسخ آنرا در سطح توانائیها و ابتکارهای گروه حجتیه دانستند . گویا آقای خاتمی از پاسخ گروه حجتیه "سربازان گمنام امام زمان " خشنود بوده و آن را بسنده دیده ، چون به سکوت ادامه می دهند . اگر سکوت نشانه رضا نیست نشانه چیست ؟ ترس ؟ . آقای خاتمی بی شک حکمت و دانش کافی دارند که بدانند که باید از خدا ترسید ، نه از علمای خودخواه و جاهل .
با درود به آقای گنجی
مهرداد وجدانی
-- mehrdad vojdani ، Nov 18, 2008 در ساعت 04:34 PMسوالی از دوستان شرکت کننده در بحث دارم .
-- بامداد ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:34 PMبه نظر شما چرا این همه امام و پیامبر به این منطقه خاور میانه فرستاده شده؟ شخصا پیامبر یا امامی در استرالیا ،اروپای غربی یا شرق آسیا سراغ ندارم .این پیامبران در این یک تکه جا قرار است چه بکنند؟ آیا نتیجه تعدد ایشان جز درگیری و جنگ بین پیروان آنها برای سالیان متمادی بوده است که البته هنوز پایان نگرفته؟ (فکر نکنم هیچ بیماری یا بلای طبیعی توانسته باشد این میزان انسان را در طول تاریخ به کام مرگ کشانده باشد) و بعد هم نتیجه این باشد که مابقی انسان ها برای درمان بیماری تحقیق میکنند و بنده و شما سر مزار امام دخیل میبندیم.
آقای گنجی سلامت و پیروز باشی.شاید بالاخره روزی دکان دلالان امام دوازدهم و ولایت فقیه بسته شود و مردم از جهل و خرافات رها گردند.فقط امیدوارم مخاطبان این موضوع در نهایت روستاییان و عامه مردم را نیز شامل گردد
-- علی ، Nov 19, 2008 در ساعت 04:34 PMدرباره ی امامت دلیل های خردمندانه ی بسیاری برای خرافه های شیعه می توان آورد. جای افسوس است که باز نوشته ی آقای گنجی هیچ بویی از خردورزی نبرده است! تاریخ جای جستارهای خردمندانه نیست. تاریخ داستان و افسانه است. با بازگویی تاریخ نه می شود چیزی را پذیرفت، نه می شود آن را رد کرد. پاسخ به باورهایی همچون پیشوایی کودکان یا انسانهای 1200 ساله، داشتن علم غیب و علم لدنی را نباید در کتابهای تاریخ جست. این باورها را به آسانی می توان با مراجعه به اندیشه های بنیادی اسلام رد کرد.
-- بدون نام ، Nov 21, 2008 در ساعت 04:34 PMاقای گنجی
-- محسن ، Dec 1, 2008 در ساعت 04:34 PMاین چیزها در تخصص شما نیست
مبارزات شماوپایداریتان با چنین حرفهایی خراب میشود.دلیل چنین شبهات به قول شما عقلی آن است که مهدی (ع) رامانند علی(ع) در تاریکی به مانشان داده اند .
اينكه در هر دوره اي شيعيان به امام يا برادر امام يا ديكر فرزندان امام را به عنوان مهدي قايم موعود مي كرفتند خود مفهموم صحت تاريخي وجود امام استز نه انكار أن
-- حامد ، Dec 12, 2008 در ساعت 04:34 PMآخه من نمیدونم بعضیا که به حضرت مهدی (ع) شک دارن نمیان مبانی فکری و استدلالی شیعه رو از پایه بررسی کنن. چرا نمیتونن با یه فقیه شیعه بحث کنن؟؟؟ خنده داره والله
-- امین کان ، Dec 16, 2008 در ساعت 04:34 PMحرفاشون درست هست . تنها با استدلال میشه مطلبی را ثابت کرد و نه با شعار های پوشالی عقل گریز
-- امیر ، Apr 10, 2009 در ساعت 04:34 PM