رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > مساله مهدی و شمار ائمه | ||
مساله مهدی و شمار ائمهحسین مدرسی طباطباییبه راهنمایی دوستان آگاه شدم که دانشمند و نویسندهی ارجمند جناب آقای گنجی در مقالهی اخیر خود در سایت رادیو زمانه از این بندهی ناچیز یاد و مطالبی نقل فرمودهاند. گویا پیش از این نیز در مقاله یا مقالاتی دیگر نامی از بنده بردهاند که چون مدت هاست بهخاطر عارضهی چشم از خواندن از صفحهی کامپیوتر ممنوع و محروم هستم بهموقع از آن آگاه نشدم. اما در مورد این مقاله که هماکنون توفیق خواندن نسخهای از آن دست داد توضیحی کوتاه را لازم میبینم: کتابی که در اصل بهزبان انگلیسی است و «بحران و تثبیت در ادوار بنیادین اسلام شیعی» نام دارد با ترجمهی فارسی و با نام «مکتب در فرایند تکامل» در دسترس قرار گرفت. چنانکه در مقایسهی آن با نسخهی انگلیسی این کتاب روشن است اثری مستقل نیست و بهعنوان مقدمهای بر چند اثر از یک متکلم شیعی در پایان قرن سوم و ناظر بر آن، و در تشریح زمینهی استدلالات و احتجاجات آن دانشمند نوشته شده است. این مسأله در بخش دوم نام انگلیسی کتاب بر صفحهی عنوان (Abu Ja’far ibn Qiba al-Razi and His Contribution to Imamite Shi’ite Thought ) به درستی روشن بود. چرا که آن متون در نسخهی اصل انگلیسی در بدنهی کتاب قرار گرفته، و به انگلیسی روشن ترجمه شده بود. برای همین هم خوانندهی کتاب، ارتباط مقدمه با متنها را بهدرستی میدید و مشکلی پیش نمیآمد. در ترجمهی فارسی اما متأسفانه این ارتباط گسسته و متونی که در ملحقات و ضمائم جای گرفته بود به فارسی ترجمه نشد. در نتیجه، فصول مقدماتی از چهارچوب اصلی بیرون آمد و صورت مستقل یافت و منشأ برداشتهایی شد که هرگز نیت و هدف نگارنده آن نبود. محصّل سخن آن دانشمند متقدم این بود که: امامت، به آن مفهوم که گرایش شیعی میانهرو به آن معتقد است، مسألهی پیچیده و راز سر به مهر و سرّی مستتر از آنگونه که ناقلان برخی اخبار آحاد دعوی میکنند نیست، که پیروان خاندان پیامبر مانند اسرار سازمانی در خلوت خانههای خود نهان کرده و از مردمان پنهان دارند. امامت استمرار بُعد دوم و سوم از ابعاد مقام نبوت است که به ضرورت اصل هدایت عام در جهان و بر خلاف بُعد اول (یتلوا علیهم آیاته) زمانپذیر و مقید به حال و وقت خاص نیست. آن دو بُعد عبارت است از بر پاداشتن مشعل هدایت و نورانیت و معنویت (ویزکّیهم) و تبیین کتاب و معارف الهی (و یعلّمهم الکتاب و الحکمه). متصدیان آن پاکانی از خاندان پیامبرند که به نصّ قرآن، خداوند پلیدیها را از آنان دور کرده و آنان را طاهر و مطهّر خواسته و ساخته است (انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً). رشتهی این پاکان تا پایان تاریخ استمرار یافته و هرگز گسسته نخواهد شد (بلی لا تخلوا الارض من قائم لله بحجّه امّا ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بیّناته). نام و حقانیت این پاکان به همان بینات و براهین ثابت شده است که وجود تاریخی و حقانیت پیامبران سلف، یعنی از راه نقل متواتر کسانی که بسیاری از آنان به شهادت تاریخ و قرائن و شواهد خارجی، خود در آن ماجرا سودی مستقیم یا غیر مستقیم نداشتند. این همان راه است که امروز فلسفهنگاران تاریخ آنرا حافظهی جمعی میخوانند و ملاک تمییز حقائق تاریخی از شایعات بیاساس اجتماعی میدانند. اگر درستی این مبنا مورد تردید قرار گیرد بنیاد ادیان ابراهیمی ـ و اکنون باید افزود: کلّیت دانش تاریخ و اعتبار حافظهی جمعی نوع انسانی ـ بالمرّه ویران خواهد شد. به عبارت سادهتر در مورد سخن ما اگر پیامبری پیامبران سلف ثابت شود تمام مراحل بعد تا وجود و حضور حضرت مهدی به استدلال قطعی ثابت است و اگر در وجود و حضور حضرت مهدی تردید شود تمام مراحل پیشین تا پیامبری اولین پیامبر مورد تردید قرار خواهد گرفت. این روند استدلال آن دانشمند قدیم بود. من بر این احتجاج و استدلال دو نکته افزودم، و در آن فصول مقدماتی تلاش کردم هر دو مدّعا را با شواهد و مدارک تاریخی مدلّل سازم: یکی آنکه شیعیان تا پایان دورهی حضور امامان، چشم اعتقاد و اخلاص و امیدشان به امام حاضر دوخته بود. شنیده بودند که پیامبر از قیام یک رهبر انقلابی عدالتگستر از خاندان خود در آینده خبر داده بود، پس هر نسل از شیعیان آن انقلابی عدالتگستر را با پیشوای روزگار خود منطبق دانسته و امید داشتند که او بنیادگذار نظام قسط و عدل الهی بر زمین باشد. آن انتظار در روزگار حضور امامان به واقعیت نپیوست و تقدیر الهی جز آن بود که همگان میپنداشتند. دیگر آن که جمهور شیعه تا پایان همان دوران بر شمارهی نهائی امامان آگاه نبودند. اما دست کم از میانهی قرن دوم، روایاتی که اهل سنّت - یعنی اکثریت عظیم مسلمانان در آن عهد و در ادوار بعد - در این هر دو موضوع (مهدی و انحصار شمار امامان در عدد دوازده) نقل می کردند در آن حد از کثرت و وسعت بود که اگر حافظهی جمعی تاریخی و نقل متواتر در اسلام، مصداقی جز حدیث ثقلین میداشت در همین دو مورد بود. حتی اگر شمار آن نقلها بدین کثرت و وسعت نبود، خرد انسانی نمیپذیرفت که اکثریتی بزرگ و مقتدر بهرغم دو دستگی و دشمنی به سود اقلیت ضعیف، و زیان خود، دروغی جعل کند. در آن جا نشان دادهام که این روایات در منابعی که از نیمهی دوم آن قرن به جا مانده و به دست ما رسیده است ثبت است. اینکه پس از نزدیک به دو قرن، با وجود همهی حوادث و نشیب و فرازها که طی آن مدت دراز روی داد و بهرغم تلاش معکوس افرادی از درون جامعهی شیعه، تسلسل و مآل نظام امامت به قهر تاریخ به همان شکل در آمد که در نقلهای قدیم پیشبینی شده بود کمی عجیب نیست؟ اسم این را چه میگذارید؟ پیگیری روند تاریخی نهاد امامت که بر عدم آگاهی و خالیالذهن بودن جامعهی شیعی، دوران حضور نسبت به آن دو رکن رکین عقیدهی شیعی تأکید مینهاد به همین هدف بود. در آن روزگار برخی از مردمان، این پدیده تاریخی غیر منتظر و انطباق پیشبینی نشده را معجزه خواندند که اگر تعریف الهیات مسیحی را از این مفهوم کلامی در نظر گیریم با آن مفهوم و با فکر حضور خدا در روند تاریخ بیگانه نیست، و بسیاری نقدها در زبانهای غربی نشان داد که خوانندگان، همین پیام را از آن کتاب دریافت کردهاند. این همهی نیت و همت آن کتاب بود. به کسانی که با آن تعریف از مفهوم امامت موافق نیستند حق میدهم که در چهارچوب فکری و عقیدتی خود با آن نوشته مخالفت ورزند؛ اما از کسانی که پیام کتاب را در مسأله مهدی و شمار ائمه درنیافتند تعجب میکنم. مقالههای مرتبط: • فرشته و پوز دیو • متدولوژی تثبیت مدعای کلام الله بودن قرآن • برساختههای تاریخی • مخاطرات نگاه تاریخی به تشیع |
نظرهای خوانندگان
من ربط این سخنان را با اظهارات آقای گنجی نمی فهمم. آقای گنجی فقراتی از کتاب آقای مدرسی را در خصوص نحوه شکل گیری ایده مهدویت درباره امام دوازدهم شیعیان نقل کرده اند. پاسخ آقای مدرسی باید یا این باشد که آن منقولات نادرست است و گنجی یا خود آقای مدرسی در نقل آن روایات تاریخی خطا کرده اند، یا آن منقولات درست است و لذا خرده ای بر سخنان گنجی نیست. زمینه مورد اشاره ایشان هیچ تأثیری در اعتبار سخنانی که آقای گنجی از آن کتاب نقل کرده اند ندارد. البته آقای مدرسی حق دارند که بنا به ملاحظات شخصی خود مصلحت اندیشی بکند و به شیوه آشنا در سنت شیعه تقیه بورزد. اما غبارآلود کردن فضای مباحث علمی برای حفظ مصالح شخصی خلاف اخلاق علمی است، و این نوع مصلحت سنجی ها از عالم فرهیخته ای چون آقای مدرسی اندکی غریب است.
-- مرتضی ، Oct 15, 2008 در ساعت 05:03 PMچطور است خود شیعیان که با امام عصرشان ارتباط هم داشتند تعداد نهایی امامان را نمی دانستند اما سنی ها آمار دستشان بود.من علم حدیث نخوندم اما اگر حدیثی از پیامبر در باره اسامی کامل امامان و یا سایر پیشبینی ها بود چگور حافظه تاریخی شیعیان نزدیک دو قرن خالی از آن نقل ها بود بعد از آن هم اهل تسنن روایت یادشان آمد.بنظرم متدلوژی بکار رفته خیلی قوی نیست.مخصوصا وقتی میگین شیعیان فکر میکردن امام حاضر همان امام زمان است.
-- آرش ، Oct 15, 2008 در ساعت 05:03 PMبه آقاي گنجي پيشنهاد مي كنم درباره آيه تطهير و نقل متواتر كه آقاي مدرسي طباطبايي از أن سخن گفته است بحث كنند.
-- بدون نام ، Oct 15, 2008 در ساعت 05:03 PMخوب است که سرانجام آقای مدرسی توضیحی داده اند ولی اصلا کافی نیست. یعنی مبهم است.
به نظر می رسد ایشان خواسته اند خود را از اتهام انکار امام زمان خلاص کنند و بس.
-- آرش کرامتیان ، Oct 15, 2008 در ساعت 05:03 PMپرسشی که از ایشان باید پرسید این است:
کتاب زیر نظر خود شما ترجمه شده و بر آن مقدمه نوشته اید. چرا حال گناه را به گردن مترجم می اندازید؟
واقعیتی که استاد مدرسی و کسانی که مثل او عمل می کنند باید بدانند این است که امروز با وجود اینترنت و.... نمی توان در قم خود را مدافع آتشین تشیع معرفی کرد و در هاروارد و تورنتو روشنفکر آوانگارد.
ایحضرات معلوم نیست اساسا معیارشان برای قیول این ایده ها چیست مثلا نظریه ی داروین با شواهد علمی مطرح می شود و این حضرات بدون دلیل به سادگی آنرا مردود می دانند یا اگر ما سیر ایده های نجومی و طرز بوجود آمدن ماه و ستاره و زمین و آسمان را بررسی کنیم هیچ قرابتی با علم روز ندارد در حالی که همین علم خاک مریخ را آنالیز می کند و حتی عمر آنرا تعیین می کند اما قرآن چیز دیگری می گوید که برای علم اثبات شده ی انسان خنده دار است . لذا بهتر است دوستان صحت مدعا های قرآن را در حوزه هایی بررسی کنند که علم ثابت کرده و جای تردید نیست تا ادعاهای کذب قرآن مشخص شود . ن
-- فرهاد-فرياد ، Oct 15, 2008 در ساعت 05:03 PMآقای مدرسی طباطبایی از محققان برجسته ای هستند که وجودشان در پرینستون،برای ایرانیان مایه افتخار و مباهات است.خوب است آقای مهاجرانی و دیگر مخالفان گنجی، نوشتن را از ایشان بیاموزند که می نویسند:"دانشمند و نویسنده ارجمند جناب آقای گنجی".پس می توان بدون اهانت و کوچک کردن مخالف،درباره نظر او نقد نوشت.
اما با خواندن نوشته آقای مدرسی سوال بسیارمهمی در ذهنم ایجاد شد. اگر رویکرد ایشان درست باشد، اسماعلیه، شیعیانی که امام زمان را قبول ندارند و همه سنی ها، منکر همه انبیا هستند. چون ایشان گفته است:"اگر پیامبری پیامبران سلف ثابت شود تمام مراحل بعد تا وجود و حضور حضرت مهدی به استدلال قطعی ثابت است و اگر در وجود و حضور حضرت مهدی تردید شود تمام مراحل پیشین تا پیامبری اولین پیامبر مورد تردید قرار خواهد گرفت".
-- هستی ، Oct 15, 2008 در ساعت 05:03 PMمن که زورم به اثبات پیامبری پیامبران نمی رسد، شاید دانشمند بزرگ ما آقای مدرسی طباطبایی بتوانند پیامبری پیامبران را اثبات کنند. اما اگر گزاره شرطیه ایشان درست باشد،نه تنها شیعیان غیر دوازده امامی و سنی ها، بلکه مسیحی ها و یهودی ها هم منکر کل انبیا هستند.برای اینکه یهودی ها مسیح را هم پیامبر نمی دانند، چه رسد به پیامبر اسلام. مسیحی ها هم پیامبر اسلام را پیامبر نمی دانند. اسماعیله که دوازده امامی نیستند، آیا در پیامبری کل انبیا تردیدکرده اند؟
گنجی خیلی ساده پرسیده است چه دلیل یا دلائلی بر صدق ادعای وجود امامی با طول حیات چند قرنه وجود دارد. جناب مدرسی طباطبایی نه تنها دلیلی بر وجود امام زمان ارائه نکرده اند، بلکه اکثریت دینداران جهان راغیر معتقد به انبیا کرده اند. شیعیان دوازده امامی، یک درصدد دینداران جهان را هم تشکیل نمی دهند.از آنها بگذزیم. به روشنفکران دینی ایران نگاه کنید. در نوشته های سروش،شبستری،ملکیان،آرش نراقی،کدیورو ... هیچ ذکری از امام دوازدهم شیعیان نمی شود. حتی تا آنجا که من شنیده ام،آقای مهاجرانی هم به امام دوازدهم باور ندارند.آیا همه اینها در پیامبری کل انبیا تردید کرده اند؟
با سپاس از اقای طباطبائی اول: با خواندن این توضیحات هنوز من با اقای گنجی هم رای هستم که متن فارغ از نیت مولف به حیات خود ادامه می دهد. از متن تالیف شده اقای طباطبائی تفسیر عقلانی همان تفسیر پیدایش مهدویت از درون جدال های خانواده گی از برای ثروت و قدرت می باشد. دوم: نتیجه گیری پایانی استاد محترم بیشتر از آن که بر مبنای علم (می دانم) باشد بر پایه حدس و گمان (باور دارم) است. که در طول تاریخ به واقعیت مبدل گشته ودر نتیجه حدس صادق است نه کاذب، ولی همچنان علم نیست. چشم پوشی پژوهشگر محترم از دلایل منطقی سیاسی و جغرافیایی و ... همچون شکست اسماعیلیان 7 امامی وپیروزی و رسمیت مذهب شیعه با ابزار قدرت توسط خاندان صفوی 12 امامی و توسل ایشان بر ادعای متافیزیکی خواست خدا بودن این واقعیت به علت نداشتن خاصیت ابطال پذیری ارزش علمی و منطقی ندارد و در سطح مغالطات مباحث حوزوی و کلامی باقی می ماند. بدرود.
-- سید علی طباطبائی ، Oct 15, 2008 در ساعت 05:03 PMباشد که این آقای گنجی همیشه خدا عجول، روش تحقیق بیطرفانه "حقیقت-محور" و نه "میل خویش-محور" را بیاموزد. آنوقت این آقای گنجی از اینکه او را طبیب علفی خوانده بودند برآشفته بود. شاهد از غیب رسید اما درس عبرت کو؟! گنجی همیشه همین بوده است که هست (بماند که در چه لباسهای متناقضی!) و هیچ پیشرفتی هم نکرده است.
-- مظفر ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMجناب مدرسي
-- محمد ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMمطالب زيادي در خصوص كتاب شما هست كه در اين مختصر نمي گنجد. آنچه از محتواي كتاب بر ميآيد شما معتقديد كه فرزند امام عسگري قبل از فوت ايشان به دنيا آمده بوده و مساله حمل توسط مادر امام ساختگي است!!!!
آيا خبر متواتري در اين مورد نزد شيعيان بوده؟
نقش منافع مالي در اين مورد چيست؟
در صفحه 188 كتاب از نقش محدثان در قرن چهارم و كار اعجاز آنان در بيرون كشيدن يك حديث گفته ايد آيا امر به اين مهمي تا 400سال نبايد آشكار باشد تا اين آقايان آنرا اشكار كنند؟
آيا آنان به منافع مادي خود فكر نميكردند؟
و . . . . .
ميگم.من که بازم نفهميدم...يکی آخر سر پيام اصلی اين کتاب رو بدون سؤال کردن ميگه....
-- roozbeh ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMمنظور ايشون چی بوده؟
آقای مدرسی عزیز
بنده می خواهم بدانم که ذکر موارد تاریخی در کتاب شما مبنی بر عدم سند قطعی بر وجود امام غائب تا چه حد سندیت دارد و قابل استناد است؟
این موارد به طور مشخص در کتاب شما ذکر شده. فارغ از هر هدف و پیام کلی کتاب
-- محمود مانیان ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMدوستان و خوانندگان گرامی این بحث !
همین جا بایستید که باید با ادامه همین پافشاری تکلیف آقای مدرسی طباطبایی را درست در همین جا روشن کرد.
-- تهرانی ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMمن پیشنهاد می کنم استاد مدرسی طباطبایی به خاطر همان امام زمان و آبروی سایر ائمه دست بکار شوند و بی پروا از آنچه در قم راجع به ایشان می گویند به تاریخ و حقایق علمی کمک کنند. جز این هم نمی توانند بکنند و گرنه از اول نباید وارد این موضوع مهم می شدند.
سروش از سه گونه دینداری(مصلحت اندیش، معرفت اندیش،تجربت اندیش) سخن گفته است. اما سخن حافظ دقیق تر از سخن سروش است. به گفته حافظ زهد ریایی، دروغ و نفاق، رذیلت های رایج در جوامع دینی و میان دینداران است. من دانشجوی مقطع دکترا در رشته تاریخ در آمریکا هستم. متن اصلی کتاب آقای مدرسی را قبلا خوانده بودم. وقتی متن فارسی کتاب منتشر شد،احساس کردم کمی با متن انگلیسی تفاوت دارد.از این جهت حق با آقای مدرسی است. تفاوت ها اینهاست:
-- علی ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMاول- مقدمه متن فارسی در متن انگلیسی وجود ندارد.
دوم-در متن فارسی جا به جا نکاتی اضافه شده است که نشان دهند مولف معتقد به امام زمان است و شبهات طرح شده از سوی مخالفان را قبول ندارد.
سوم- تا آنجا که بنده تحقیق کرده ام، مترجم کتاب وجود خارجی ندارد، کتاب را مولف محترم به فارسی ترجمه کرده ، اما با نامی که وجود خارجی ندارد، آن را منتشر کرده است.
چهارم- اگر شعارهایی که در متن فارسی اضافه شده است،در متن اصلی وجود داشت،کتاب امکان انتشار پیدا نمی کرد. برای اینکه، مراکز دانشگاهی اینجا ،به عکس ایران،جای شعارسرایی نیست. نمی توان با مدارک موثق تاریخی امام زمان را انکار کرد، اما با اضافه کردن چند شعار، خود را به مومنان معتقد به امام زمان نشان داد.
پنجم- کسانی که وقت دارند خوب است متن فارسی را با متن انگلیسی مقایسه کنند،آنها هم که در ایران هستند، می توانند با خواندن متن اصلی ، بسیار دقیق و روشن به این نتیجه برسند که امام زمانی در کار نیست.
داستان گنجی از این جهت که دورویی چهرهایی که دل در گرو اینجا و آنجا دارند، را برملا می کند، اهمیت دارد.یکی همچنان آرزوی بازگشت به ایران و سهیم شدن در قدرت دارد، به گنجی طبیب علفی،سلمان رشدی، ابلیس و... می گوید تا به رهبری ایران نشان دهد که راه او از راه گنجی جداست. دیگری به ایران رفت و آمد دارد، در آنجا منافعی دارد، او هم به گونه ای می نویسد که در آنجا مشکلی برایش پیش نیاید. .برای من گنجی فقط از این جهت مهم است،نه ماست مالی کردن های او تا همه خرابی ها را به گردن مسلمانها بیندازد و بگوید خود دین هیچ مشکلی ندارد، دیگران چون از راه دین خارج شدند، این مشکلات پیش آمد، نخیر آقای گنجی، مشکل از خود دین است که روشنفکرانش مهاجرانی و مدرسی طباطبایی هستند.
اولاً چرا تیتر مطلبتان را که دیروز "کژفهمی گنجی" بود امروز عوض کردید؟ ثانیاً از مقایسه مطلب بالا با متنی که امروز در سایت تابناک چاپ شده معلوم میشود در متن سخنان استاد مدرسی دست برده اید. جوری که شما مطلب را پاراگراف بندی کرده اید همه حرفها گردن ایشان افتاده است در حالی که در متن تابناک ایشان همه این مطالب را از یک متکلم متقدم شیعه نقل کرده است. اوست که میگوید: "اگر پیامبری پیامبران سلف ثابت شود تمام مراحل بعد تا وجود و حضور حضرت مهدی به استدلال قطعی ثابت است و اگر در وجود و حضور حضرت مهدی تردید شود تمام مراحل پیشین تا پیامبری اولین پیامبر مورد تردید قرار خواهد گرفت." نه استاد مدرسی.
-- رامیار ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMبا بیشتر کامنت های بالا موافقم ولی این انتقاد "هستی" عزیز را وارد نمیدانم که "مسیحی ها و یهودی ها هم منکر کل انبیا هستند.برای اینکه یهودی ها مسیح را هم پیامبر نمی دانند، چه رسد به پیامبر اسلام. مسیحی ها هم پیامبر اسلام را پیامبر نمی دانند." من فکر میکنم حرف آقای مدرسی خیلی هوشمندانه است . میگوید ما که معاصر پیغمبرها که نبودیم که معجزه اونها را ببینیم. یک عده نقل کردند ما هم باور کردیم. همان جور که یک عده زیاد گفتند موسی عصا اژدها کرد یک عده زیاد هم گفتند عیسی مسیح مرده زنده کرد . اگر یهودی به خاطر نقل ناقل پیغمبری موسی را پذیرفته چرا به همین دلیل پیغمبری عیسی مسیح را نمی پذیرد؟ حالا یک عده هم از وجود امام زمان خبر دادند چرا این یکی را نمی پذیرید؟ خلاصه حرف این است که اگر عقلتون را دست ناقل اخبار بدید وضع همینه. یا باید همش را قبول کنید یا همش رو رد کنید. پیامش هم به نظر من این است که بیائید عاقل باشید و دست از این نقل و مقل بردارید. یا دلتان را به یک حدس خوش کنید و یا بدانید که اساس همه مذهبها یکی است و همه باد هواست.
-- مجید اصلانی ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMیکی از دوستان خوانده
-- کیوان ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMیا از عزیزان زمانه که کتاب مدرسی رو به زبان انگلیسی خونده ، لطف کنه یک مقاله در باره کتاب و این نوشته مدرسی درباره نظر گنجی بنویسه.
نوشته مدرسی که در زمانه منتشر شد ، خیلی مبهم بود!
به هموطن عزیز آرش گرامتیان که نوشت: "استاد مدرسی و کسانی که مثل او عمل می کنند باید بدانند که امروز با وجود اینترنت نمی توان در قم خود را مدافع آتشین تشیع معرفی کرد و در هاروارد و تورنتو روشنفکر آوانگارد." مدرسی دقیقاً عکس این است . ممکن است بنا به مقتضیات در جواب سؤال سکوت کند اما اهل ریا و تظاهر نیست. در پرینستون و هاروارد و کلمبیا و امسال مک گیل همه جا سعی میکند سنت مسلمانی را به زبان فرهنگی اینها شرح دهد جوری که شنونده موقع خروج از جلسه با احترام نسبت به اسلام و ایران و شیعه بیرون میآید. من خودم چند سال پیش دیدم که برخورد آشناهایم با من قبل و بعد از سخنرانی مدرسی فرق فاحش کرد. ولی با اعضاء انجمن های اسلامی که همیشه خدا از فرهنگ "پلید" امریکائی شکایت میکنند (ولی حاضر نیستند به هیچ قیمتی از این فرهنگ پلید نجات پیدا کنند!) درست عکس این عمل میکند و مدام از ارزشهای مثبت فرهنگ و تمدن غربی و از چیزهای زیادی که ما باید از اینها بیاموزیم و حتی این که بشریت وامدار مردان بزرگی است که این ارزشهای والا را در غرب جا انداختند صحبت میکند. من چند سال پیش یک ترم شاگرد مدرسی بودم . آدم خیلی جالبی است. بی نهایت مؤدب و متمدن است. در درسهایش از هر مذهب و قومی که صحبت به میان میآید وسواس شدید دارد که با احترام یاد کند. در برخورد با هر کسی که باشد متواضع است. با شاگردها به خصوص وقتی سؤالی میکنند یا از حرفش انتقاد میکنند چنان حرف میزند که با یک همکار دانشگاهی یا استاد عالی رتبه. سعی میکند به اونها اعتماد بنفس بدهد. موقع ورود و خروج شاگردها به کلاسش یا به دفترش در مقابلشان با احترام سر خم میکند. نمونه یک ایرانی کلاس بالا و خانواده دارست. کاش همه ایرانی ها این جور بودند.
-- نیما ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMاستاد مدرسی طباطبائی پارسال در مقاله ای که در سایت بازتاب چاپ شد تقریباً صریح گفت که بحثهای مذهبی خاصیت ابطال پذیری علمی و منطقی ندارد و تنها راه ارزیابی دعوی مذاهب میزان موفقیت هر یک در عمل به وعده خود در بنای یک جامعه مهذب اخلاقی و تأمین سعادت بشر است. در این نوشته بالا هم چیزی بر خلاف این نگفته. میگوید اگر از راه استدلال نقلی نبوت را اثبات میکنید همان دلیل در مورد امامها و مهدی هم هست. نمیگوید این راه درستی است. اتفاقاً مورد اکبر گنجی نمونه اعلای حرف استاد مدرسی طباطبائی است چون روشن است که تشکیک او در امام زمان بالا زده و با اصل نبوت پیغمبر اسلام مشکل اساسی دارد. مسلم است که دیر یا زود به کل موضوع نبوت همه پیغمبرها هم میرسد. خدائیش هم حرف گنجی درست است. همه این عقائد که مردم دنیا هزاران سال است خود را معطل کرده اند باید تجدید نظر شود. بشر همه علم و معرفت را تجدید نظر کرده الا این بخش را.
-- ارسلان ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMپس حرف امام جمعه تهران آن قدر که آقای گنجی محکوم کرد بی اساس نیست یعنی انکار امام زمان و لو به صورت ناخودآگاه سر از الحاد در میآورد یعنی حتی اگر خود آدم حواسش نباشد انکار امام زمان مساوی است با زدن زیراب هر دعوی مذهبی دیگر چون بالاخره همه مذاهب همین طورها ثابت شده اند. هیچ کدام تافته جدابافته ای که نیست. گفتند کشیش دهی تعریف میکرد که قدیس ده آنها را دو فرسخ بالاتر از ده شهید کردند اما او سر خود را دست گرفت و آمد اینجا افتاد روی زمین. یکی گفت دو فرسخ راه آمد؟! بغل دستی گفت نگران نباش اگر این آقای کشیش ثابت کند که شهید می تواند سرش را به دست بگیرد و یک قدم راه برود من تا ده فرسخش راهم باور میکنم!
-- بدون نام ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PM"آگاه شدم که دانشمند و نویسندهی ارجمند جناب آقای گنجی در مقالهی اخیر خود در سایت رادیو زمانه از این بندهی ناچیز یاد و مطالبی نقل فرمودهاند." چه زیبا! کاش همه ادب بحث را از این دانشمند بزرگ یاد میگرفتند. البته برای من عجیب نیست. پارسال در جواب ای میل من در سؤالی که کرده بودم از صادق لاریجانی با احترام زیاد نقلی کرده و گفته بود از نظر فکری از بهترین متفکرین ایران است. همان موقع در سایتی خواندم که صادق لاریجانی به او توهین زیاد کرده بود. به آقای مدرسی نوشتم که شما که این قدر از این شخص تعریف میکنید او این اندازه به شما توهین کرده است. جواب داد بنده جزء اصول عقائد نیستم که ملاک حق و باطل باشم!
-- بدون نام ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMآنچه را كه آقاي گنجي از متن كتاب استاد بزرگوار آقاي مدرسي استنتاج كرده اند به قوت خود باقي است، از كامنت گذاران خواهش دارم كه محظوريت آقاي مدرسي را درك كنند بويژه تهديدات غلاظ و شدادي كه طيف تماميت خواه نشسته بر سرير قدرت، بر عليه كتاب ايشان اعمال نموده بود. كاملا مشخص است كه آقاي مدرسي تحت چه فشار و مضايقي بابت كتاب متقن و پژوهش علمي اش قرار دارد.
-- ملا نقطي ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMباید انصاف داد که افرادی مثل حضرت مدرسی طباطبائی یا کدیور یا شبستری که از درون نظام روحانیت در حد توان و امکان خود روشنگری می کنند خطرات بزرگ به جان می خرند و کارشان چند برابر دیگران ارزش دارد که از آن خطرات بر کنارند. مدتی پیش که در ایران جنجال بزرگی بر سر کتاب حضرت مدرسی در گرفته بود یک وب لاگ نویس بسیار باسواد خوش قلم در سایت خودش که اسمش چیزی شبیه مکتوب یا ملکوت یا از این قبیل بود نوشته بود وضع مدرسی طباطبائی وضع قاضی القضات است که همکارانش او را در جلوی مدرسه اش به دار اویختند و جسدش را سوزاندند. راوی گفت در تهران آقای مدرسی را دیدم و این اظهار نظر را برای او نقل کردم. بی اختیار اشک در چشمانش جمع شد و سرش را زیر انداخت و چیزی نگفت. باید در مقدار توقعمان از این روشنگران که نه تنها موقعیت بلکه حتی گاهی جانشان را به خطر میاندازند واقع بین باشیم.
-- ناصر رحمانی ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMاللهم عجل لولیک الفرج .
-- مهدی 313 ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMاین که بعضی از خوانندگان میگویند این گفته های آقای مدرسی در کتابشان نیست بر چه مبنائی است. اکنون کتاب جلوی من است. تمام این حرفها در صفحه 224 تا 230 آمده است. در صفحه 176 میگوید احادیث مهدی را فرقه های دیگر روایت کرده بودند . "این برهانی از براهین الهی بر صحت معتقدات طریقه حقه اثنی عشریه است که احدی نمی تواند دعوی کند که آنان برای تأیید و تشیید مبانی اعتقادی خود جعل حدیث کرده باشند". در صفحه 190 در باره احادیث 12 امام میگوید: "هنوز حضرت صادق رحلت نکرده بود که لیث بن سعد محدث مصز متوفی 175 این حدیث را در کتاب امالی خود ثبت کرد و هنوز قرن دوم به انتها نرسیده و تعداد امامان از هشت تجاوز نکرده بود که ابوداود طیالسی متوفی 204 آن را در مسند خود ضبط نموده بود". در صفحه 192 میگوید: "هیچ کس نمی تواند ادعا کند که شیعیان کمترین نقشی در نقل و تکثیر و اشاعه این حدیث در طول سه قرن اول هجری داشته یا چیزی در تأیید نظریه بعدی خود در مورد عدد ائمه جعل کرده باشند". صفحه 193: "مشکل بتوان شاهد و دلیلی قاطع تر از دلیل حقانیت مذهب شیعه اثنی عشری در جهان یافت که خود سالهای دراز مسأله ای را نادیده گرفته و حتی با آن مبارزه کردند تا آن که گذشت ایام و مشیت الهی بر آنان و بر همگان روشن ساخت که منظور از آن ، خود ایشان بوده اند". خوب است قبلاً از این که مطلبی را به نویسنده ای نسبت دهیم اول کتابش را قربه الی الله یک نگاهی بکنیم!
-- علی رضا ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMاین بحثها را با علاقه دنبال میکنم و منتظرم ببینم آخرش چه می شود! جالبش وقتی است که طرفین داغ میشوند و به هم می پرند در حالی که حضرات در ایران بر خر مراد سوارند و ککشان هم از این دعواها نمیگزد! و اما این استاد مدرسی طباطبائی که همه ساله ترم سوم سال تحصیلی یعنی دو ماه اردیبهشت و خرداد در دانشگاه ما در آکسفورد است: این یک استاد بزرگ و محترم و با شخصیتی است که امیدوارم طرفین دعوا او را از داد و بیدادهای خودشان دور نگه دارند. از نظر علم و اطلاع مورد احترام همه استادهاست. از نظر انسانیت و اخلاق هم فقط باید اورا حضوراً دید به قول یکی از دوستان که نمیدانم در دیوان چه شاعری خوانده بود: گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی - روا بود که ملامت کنی زلیخا را.
-- رامین ک. ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMکسی در مقام و شخصیت استاد مدرسی حرفی ندارد. همین حالا در سایت http://ironiciranian.wordpress.com/
-- جهان بخش ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMاز دانشگاه برکلی کالیفرنیا دیدم زیر مقاله ای در باره سنگسار و نظر آقای مدرسی به غیر انسانی و نامشروع بودن آن نوشته است: " عمق فکر مدرسی و سعه دائره مطالعاتش را احدی در میان معاصرین ندارد. هر سخن کوتاه او راهگشا و به حساب است.." محظورات این استاد هم مشخص است و قابل احترام. ولی من حق را در مسأله امام زمان به گنجی میدهم. مگر خدا نمی توانست وقتی دنیا احتیاج به منجی موعود دارد یک آدم از نسل پیغمبر خلق کند که لازم نداشته باشد بر خلاف هر چه قانون طبیعت است بیخود یک مخلوق بیگناه را عاطل و باطل برای این همه مدت طولانی نگه دارد؟
az inke rahe aghelan ra dar bahs pish gerefteid ,ayande ra roshan khahim did
-- fraz ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMاجازه بفرمائید ببینم: مگر متافیزیک و هیچ اعتقاد مذهبی قابل استنتاج منطقی و برهان فلسفی است؟ در مسیحیت با این عرض و طول می گویند اعتقاد مذهبی فقط شهود و اشراق است. همین اندازه که کسی با دیدن برخی شواهد و امارات قانع شود که کلیسا حق است کافی است. پس چرا ما دنبال استنتاج منطقی هستیم. برای آدم غیر پیچیده ای مثل من همین جور استدلال که حسین مدرسی آورده مشکل مهم ندارد. به نظر من اعتقاد به امام زمان از اعتقاد به خدائی یا مرده زنده کردن مسیح خرافی تر نیست. استدلال مدرسی هم برای آدمی مثل من تا حدودی ایجاد اطمینان میکند و همین مرا بس است.
-- بدون نام ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMمطلب جناب هستی جالب است ولی دوست عزیزم : من حرف آقای دکتر مدرسی را جور دیگر می فهمم: به نظر من می خواهد بگوید همه مذهبیون چه یهودی چه مسیحی چه مسلمان دلیلی برای حقانیت جز ادعای معجزات ندارند. این معجزه ها هم قابل اثبات علمی نیست فقط تبعه هر پیغمبری ادعا کرده اند که رئیسشان مثلاً فلان معجزه را کرد. خوب اگر نبوت یکی به دعوی معجزه ثابت می شود چرا مال اون دیگری نشود؟ اگر با حدیث و روایت قبول کردید که خدا به دست حضرت محمد ماه را دو شقه کرد یا به آسمانها رفت چرا نمی پذیرید که همان خدا یک امام را هزار سال در غیبت نگاه داشته؟ نه این که یهودی و مسیحی و سنی و اسماعیلی ملحدند بلکه دلیل استدلالشان برای اثبات کردن مذهب و معجزه پیغمبرشان به هم میریزد. یا باید همه نقل های مذهبی را قبول کرد یا باید همه را رد کرد. اگر دلیل وجود امام زمان یعنی روایات مذهبی دروغ است به چه دلیل میگوئید که پیغمبر درست است؟ مگر وجود و معجزه اش با همین نقل ثابت نشده؟ از کجا که حرف مسیحی ها درست است که یک پیغمبری به اسم مسیح یک وقتی بوده؟ مگر این مطلب از راه دیگری غیر از تاریخ ثابت شده؟ تاریخ هم که همه اش نقل است مثل همه داستانهای دیگرش.
-- رضا علمی ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMآقای طباطبایی
-- R ، Oct 16, 2008 در ساعت 05:03 PMخدایت رحمت کناد که ادب بحث را رعایت کردی و با مرتبتی برابر، با این سقراط کوچک ایرانی گفتگو آغازیدی.
شما را نمی شناسم و از درستی یا نادرستی و محتوای تعریض تان به سخن گنجی بی اطلاع.
اما همین که سخن تان را از درشت گویی و اتهام و پشتوانگی ی قدرت دینی یا دینی- دنیوی، خالی می بینم، تحسین تان می کنم.
بگذار این چنین بماند.
خیر پیش
ضمنا رادیو زمانه جان، خودتان می دانید که کامنت پیشین من را نشر نکردید. ناجوانمردی بود. چرا؟
فقط برای تان بگویم که برای آن کامنت حداقل چند روز فکر کرده بودم و از سه روز قبل آن، پیش نویس اش را آماده می کردم . تا این که متن گنجی را خواندم و دیگر تردید در ارسال آن نیافتم. اگر بخواهید ، یک بار دیگر آن را خواهم فرستاد.
عزت زیاد
بحث را باید برد روی مسأله اصلی چون موضوع امام زمان فرع این است که اصل اسلام اثبات شود . این مطلب را با جناب مدرسی موافقم که دلیل این دو مسآله یکسان است. اگر در طی بحث معلوم شد پیغمبری محمد بلکه سایر پیغمبرها هم دلیل درستی ندارد دیگر جا برای این بحثهای فرعی نیست. در آن بحث واقعش استدلالات دکتر سروش و گنجی به دل من می چسبد که اصلاً وحی به آن معنی که ما یک عمر فکر میکردیم نیست . وقتی وحی و مذهب آن پایه ای که مذاهب به ما آموخته بودند ندارد دیگر چرا وقت و انرژی خود را در این جور بحث ها تلف کنیم.
-- کامران ت ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMاولاً کی و از کجا گفته است که سروش و ملکیان و کدیور و شبستری به امام زمان اعتقاد ندارند که آقای هستی گردنشان میگذارد؟ می گوئید در کتابشان ننوشته اند خب چون کتاب راجع به این موضوع نبوده است. شاید اسم فاطمه زهرا را هم نیاورده باشند این دلیل نیست که وجود کسی به اسم فاطمه زهرا را قبول نداشته باشند. دوماً کی مدرسی گفت که اگر امام زمان را قبول نداشتی در پیامبری انبیا تردید کردی. گفت مورد تردید قرار می گیرد یعنی اگر کسی بخواهد سر مسائل مذهبی با آدمی که امام زمان را قبول ندارد بحث کند می تواند از این راه بحث کند که تو اگر امام زمان را به این دلیل قبول نکردی که دلیل فلسفی منطقی ندارد خب وجود حضرت ابراهیم هم دلیل فلسفی منطقی ندارد. این هم مثل آن یکی است. این کجا و حرفی که آقای هستی فهمیده است کجا.
-- عبدالرحمن ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMaz matlab aghaye chizi nafahmidam chon kalamat arabi zyad darand va harfeshan elmi nisat
-- ebby ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMددر مقایسه با موضوعات کلیدی که آقای گنجی مطرح کرده موضوع امام زمان اولویت اول نیست. سؤالات دیگر کلیدی ترست که یک دوره مناظره علمی در باره آنها با شرکت متخصصان طراز اول می تواند فوق العاده هیجان انگیز و پر بار باشد. رادیو زمانه حالا که موفق شده دکتر مدرسی طباطبائی را وارد بحث کند باید از دکتر سروش و دکتر کدیور که ظاهراً آنها هم در امریکا هستند دعوت کند با اداره آقای اکبر گنجی یک سری بحث تخصصی روشنگر برای همه ایرانیان شروع کنند. یک کار در این سطح ارزش فوق العاده برای تحصیلکرده های ایرانی داخل و خارج دارد که ارزش آن در مقایسه شاید مثل شروع دوره روشنگری اروپا باشد.
-- ع. قهرمانی ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMدر مقایسه با موضوعات کلیدی که آقای گنجی مطرح کرده موضوع امام زمان اولویت اول نیست. سؤالات دیگر کلیدی ترست که یک دوره مناظره علمی در باره آنها با شرکت متخصصان طراز اول می تواند فوق العاده هیجان انگیز و پر بار باشد. رادیو زمانه حالا که موفق شده دکتر مدرسی طباطبائی را وارد بحث کند باید از دکتر سروش و دکتر کدیور که ظاهراً آنها هم در امریکا هستند دعوت کند با اداره آقای اکبر گنجی یک سری بحث تخصصی روشنگر برای همه ایرانیان شروع کنند. یک کار در این سطح ارزش فوق العاده برای تحصیلکرده های ایرانی داخل و خارج دارد که ارزش آن در مقایسه شاید مثل شروع دوره روشنگری اروپا باشد.
-- ع. قهرمانی ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMبا سلام
همانطور که دوستان دیگر هم گفته اند از این یادداشت چیزی دستگیرم نشد. اما درباره اصل امامت شیعه و مهدویت و ولایت فقیه.... هیچکدام سندیت قرآنی ندارد. جایی که خدا تکلیف خود پیامبر و دامنه اختیاراتش را (که با منبع وحی هم ارتباط داشته) چنین در قرآن صریح و مکرر مشخص کرده است، تکلیف بقیه روشن است. لطفا به آیه های کامنت نوشته فرشته و پوز دیو مراجعه کنید:
http://radiozamaaneh.com/idea/2008/10/post_406.html#comment-128042
چطور می شود خداوند این همه آیه درباره محدود کردن و روشن کردن حوزه اختیارات پیامبر فرستاده. اما درباره جانشینی او و برای همیشه حتی یک آیه هم نفرستاده است؟؟؟
دوستان علاقه مند می توانند این نوشته را مرور کنندو قضاوت کنند ارجاع قرآنی آن چه بی اساس است:
http://doust114.persianblog.ir/post/75
مقاله درباره ولایت فقیه است ولی درباره رفرنس قرآنی امامت هم بحث شده است.
-- آرش ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMمن دربارهء موضوع بحث اقايان گنجي، مهاجراني و مدرسي صاحب نظر نيستم اما به لحاظ متديك يك اشكال جدي به اقاي مدرسي و بيشتر روحانيون وارد مي دانم اين است كه وقتي مكتوبات يا اظهاراتشان رسانه اي مي شود بلافاصله گزاره هاي مصرح خود را رد يا تاؤيل مي كنند.
-- محمد حسين ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMمثلآ چندي پيش رئيس سابق حوزهء علميهء قم با هفته نامهء شهروند امروز مصاحبه اي كرد و در انجا اظهاراتي به نفع دين مداري اقاي خاتمي نسبت به اقاي احمدي نژاد نمود اما وقتي شهروند امروز يكي از همان جملاتش را تيتر اول كرد و بازتابي شديد در قم پيدا نمود نامبرده با دستپاجگي و عجلهء تمام كلام بين خود را رد كرد.
چندي قبل اقاي مهدوي كني دبيركل روحانيت مبارز تهران در جمع دانشجويان دانشگاه امام صادق اظهاراتي بر عليه اقاي احمدي نژاد و نوع دخالت و نگرش او نسبت به حوزهء دين نمود و روزنامهء اعتماد كاست ان را پياده نموده و در صفحهء اول خود منتشر كرد ،بلافاصله دفتر ايشان (يا روابط عمومي دانشگاه) ان سخنان بين و بلا شك و شبهه را در روز روشن تكذيب كرد اما جالب انكه اقاي مهدوي كني چيزي نگفت و حتي وقتي خبرگزاري فارس براي مصاحبه نزد او رفته بود انها را ناكام گزارد.
در مجلس هفتم كه اقاي اعلمي نمايندهء تبريز گفت اگر دولت امام حسين هم باشد و كارش را بلد نباشد استيضاحش مي كنيم! مذهبيون بر او تاختند و اعلمي را تا مرز ارتداد رساندند در اين اثنا خبرنگار يك نشريهء محلي اذري زبان با اقاي محمد يزدي رئيس جامعهء مدرسين حوزهء علميهء قم مصاحبهء تلفني نمود و نظرش را جويا شد! اية الله يزدي نيز به لحاظ فقهي درستي
به درستي سخنان اعلمي صحه گذاشت (ظاهرآ بدون انكه از جنجال عرصهء مطبوعاتي كشور مطلع باشد) اما پس از اينكه اظهاراتش منتشر شد چندين گزارهء متناقض از سوي دفتر نامبرده صادر گرديد.
همين يكي-دو روز پيش اقاي هاشمي رئيس مجلس خبرگان در دانشگاه تهران و در تجليل مصدق اظهاراتي نمود كه باعث ذوق زدگي رسانه هاي اصلاح طلب شد و انرا در بوق و كرنا كردند اما طبق معمول دفترش به سرعت انها را تكذيب كرد ! جالب انكه ساعاتي بعد و زماني كه هنوز جوهر تكذيبيه خشك نشده دوباره همان دفتربر ان تكذبيه اصلاحيه اي افزود!
ملاحظه مي فرمائيد كه در تمام اين موارد، نيروي سومي نقش افرين است كما اينكه اقاي مدرسي هم مي گويد كساني او را مطلع كرده اند و گفته اند كه چنين و چنان.
اين نيروي سوم كيست كه روحانيون را به تقيه وا مي دارد و حتي بدتر از ان، بعضآ انها را به دو روئي و تزوير مي كشاند و باز بدتر اينكه تهمت و افترا بستن بر مترجم يا فلان خبرنگار يا هر انسان بي پناه ديگري كه به هر دليل وسط اين بازي و ماجراست؟ اين كيست كه انها را به ورطهء سانسور و نهايتآ خود سانسوري مي كشاند تا از ازادگي كه و رادي هرچه بيشتر دورشان كند؟
ملاحظه مي فرمائيد كه:
چهار تن از افراد فوق الاشاره مهمترين سمتهاي مذهب رسمي ايران را بر عهده داشته يا دارند و اظهاراتشان مشوب به سياست است و موضوع نظراتشان هم سياسي بوده است تا مذهبي وبر اساس ماكياوليسم سياسي قابل درك (به استثناي اقاي مهدوي كني كه مردانه پاي حرفهاي خودش ايستاد) اما جناب مدرسي مي داند تفاوت گزاره هاي علمي و غير علمي چيست! مي داند كه كه او بايد صدق يا كذب هر گزاره اي را كه در كتابش نوشته در اينجا اظهار كند به جاي انكه تاويل و توجيه هاي عجيب و غريب (و به قول استادمان، لايتچسبك) را بر انها بچسباند چه اينكه هر چقدر گزاره هاي خود را تاويل پذيرتر و ابطال ناپذيرتر بنمايد اثبات خواهد كرد كه انها غير علمي تر مي باشند و در اصل فقدان علمانيت مكتوب خود و شخص خود را اثبات نموده و يا بپذيرد كه متنش از ابتدا مخدوش بوده و بنا دارد دوباره ان را اصلاح كند ! روشي كه نزد اهل علم در قرون متمادي شناخته شده و پذيرفته است! در غير اين صورت ظاهرآ بايد بپذيريم كه او دارد تقيه مي كند و بدنامي علمي را بر بدنامي مذهبي و ديني ترجيح داده و در حقيقت دست به انتخاب نهادي زده است! او مي خواهد در نهاد روحانيت شيعه مقبول بماند.ايا جز اين است؟
نفهمیدم. نه حرف شما را درست، و نه ارتباط اش را با نوشته های آقای گنجی.
-- محمد میرزاخانی ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMنفهمیدم. نه حرف شما را درست، و نه ارتباط اش را با نوشته های آقای گنجی.
-- محمد میرزاخانی ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMبه نظر من به همان قدر که قران اصالت دارد مسئله امام زمان و مهدی موعود بی اصالت است. چنین مسئله ای نه ریشه در قران دارد و نه تاریخ و نه عقل بشری. امامت آنگونه که به ما گفته شده در هیچ جای قران مطرح نشده و از هیچ جای قران بر نمی اید که امامت ادامه نبوت است. در حالیکه هیچ یک از فرزندان علی و حسین تا حسن عسکری اداعای ادامه دادن کار انبیا را نداشتند مدعیان تشیع صفوی امامت را دنباله و تکمیل کننده نبوت کردند تا خنثی کنند سخن قران که محمد را پایان دهنده (خاتم یعنی مهر و امضایی است که در انتهای نامه می زنند و ضمن معتبر کردن نامه انرا به انتها می رسانند) می داند و از پس از او کسی حق ندارد از جانب خدا یا اسلام حرفی بزند بلکه هر کس حق دارد نظر و استنباط خود از اسلام را بگوید. اصل خاتمیت بسیار بسیار مهم است الی الخصوص به جهت نتیجه ان برای دموکراسی حقیقی که جنبش اسلام از منادیان تاریخی ان بوده است. این اصل بدین معنا ست که از بعد از محمد که خود تنهایک انسان و اما رسول بود هیچ کس حق انحصاری در نمایندگی کردن اسلام را ندارد. اما تشیع صفوی که ریشه در ارای برخی قدمای قبل از صفویه هم داشت از این اصل به شدت در اضطراب بود پس مسئله امامت را سر هم کردند بدین معنی که بر گرفته از تعداد حواریون مسیح که به تعداد ١٢ نفر بودند محمد ١٢ نفر جانشین دارد و چون معلوم نبود ان نفر ١٢ کجاست برای حسن عسکری فرزندی را ساختند.
-- ahmad ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMاگر به مقدمه ابن خلدون مراجعه کنید این اندیشه تا زمان وی اندیشه ای مطرح شده توسط برخی فرقه های کوچک بوده و در بین اهل سنت و علوی ها طرفدارنداشته . این که هر هزاره یک نفر می اید و قیام می کند ریشه در افکار یهودی داشته که در بین اقوام ایرانی قبل از اسلام هم متدوال بوده و بابیت و بهایت هم از همین اندیشه جبر گرایانه و خرافی که بزور در بین ایرانیان از زمان صفویه به بعد متداول شده بود آبخوده اند. امامت ١٢ امام و مهدویت در کنار توحید که نشست هیچ بلکه انکار انها انکار توحید و خدا نیز شناخته شد. بدعت از این بالاتر. اما شیعه همچون سنی گرایی نیاز به اصلاح دارد. تشیع بر تاکید بر اصل عدالت در اسلام بنا شده و این قابل تقدیر است .. مسئله امام زمان و مهدی موهوم برخلاف این اصل است و تشیع را به شدت فلج کرده است چون عدالت حقیقی را به بعد از ظهور موجودی فرضی و موهوم د ر آینده ای نا معلوم مو کول می کند. در عمل بجای تسهیل برقراری عدالت ظهور حجیته ای هایی چون احمدی نژاد راتسهیل کرده که گویا معتقدند اگر عدالت برقرار شود دیگر دلیلی برای ظهور مهدی نمی ماند.
برخی می گویند که اگر وجود مهدی را زیر سوال ببریم پس می شود وجود خدا را هم زیر سوال برد. اولا خدا بشر نیست و بلکه هستی شعورمندی است که ما را احاطه کرده و اگر وجودش را قبول داریم و قبول داریم که محمد فرستاده او بوده است بنا براین باید نگاه کنیم که مسئله امام زمانی که این همه مهم است در قران توسط یک آیه هم تاکید نشده است. آیا چون وجود خدایی که هویدا نیست را پذیرفته ایم پس باید وجود هر موجود نا هویدای دیگری را هم بپذیریم؟ نمی دانم این دیگر چه ادله ایست. پس با این حساب باید وجود هر موجود موهوم دیگری را بپذیریم مثل جن انگونه که آخوند ها به گفته اند (برای جن در قران به کتاب /انسان در قران/ علامه غروی این اسلام شناس استثنایی مراجعه شود
برداشت من از مطلب آقای اصلانی این است که ایشان به عنوان یک فرد غیر دیندار وارد بحث شده اند. این حق ایشان است. اما آقای اصلانی که دین را کشک می داند، می گوید آقای مدرسی طباطبایی هم می خواسته همین نظر را زیرکانه به خوانندگانش القا کند. من این نظر را قبول ندارم و اگر آقای اصلانی ناراحت نشود، این را یک تهمت می دانم.آقای مدرسی یک روحانی است که خانه اش در شهر قم است. سالانه دو سه دفعه به ایران سفر می کند. نباید با این اتهام ها رفت و آمد ایشان به ایران را به مخاطره انداخت.این می شود دانشمند ربایی. یعنی دانشمندی را که مسلمان است، به نفع خودمان که بی دین هستیم، مصادره کنیم. علی آقا هم مثل آقای اصلانی از موضع یک فرد غیر دیندار وارد بحث شده اند. اما این نظر ایشان که گفته اند دینداران ریاکار و منافق و چند چهره اند، این نظر را نباید به همه دینداران سرایت داد. اگر آنچه شما درباره متن اصلی و ترجمه فارسی کتاب آقای مدرسی گفته اید، درست باشد و اگر آنچه درباره آقای مهاجرانی گفته اید درست باشد، این دو فرد سیاسی کاری کرده اند، یا به قول شما ریاکارند، و می خواسته اند خود را به دولت ایران و آخوندها یک جور دیگر نشان بدهند. اما از اثبات دورویی و نفاق آقای مهاجرانی و مدرسی(به شرط اینکه نظر شما را کسی بپذیرد) نمی توان نتیجه گرفت که همه دینداران منافق و دورو و ریاکارند.
-- هستی ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMالبته اگر علی آقا راست گفته باشند، من که خودم دیندارم، بسیار شرمنده می شوم که اینان با عمل خود همه دینداران را بدنام می کنند. ولی من نه آقای مهاجرانی و نه آقای مدرسی راریاکار نمی دانم.آنها یک جور دیگری می اندیشند که با نظر آقای گنجی تفاوت دارد.نباید الکی آدم ها را بدنام کرد
-- بدون نام ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMمصلحت اندیشی؟ موافق نیستم. ظاهراً دوستان بخش چهارم کتاب را نخوانده اند و گر نه آقای مدرسی تمام این حرفها را در آن فصل دارند. در واقع متن بالا عین مطالب صفحه 224 تا 229 کتاب است . ادعای معجزه بودن احادیث مهدی و دوازده امام را هم در صفحه 176 و 192-193 می کنند. در مقدمه متن های آخر کتاب هم باز تکرار کرده اند. متن ها باید ترجمه می شد. مترجم کوتاهی کرده. حق با ایشان است
به عقیده من بحث با جماعتی که ... در ایران گرو است جز تلف کردن وقت هیچ فائده ای ندارد حالا چه سروش باشد چه مهاجرانی چه مدرسی طباطبائی. اینها وقتی چیز می نویسند آن قدر اما و اگر تویش میگذارند و راه فرار برای خودشان میگذارند که گیر نیافتند و همیشه راه برای توجیه کردن خودشان داشته باشند. همین آقای مدرسی نمونه اش. همه این حرفهائی که در بالا زده است بی کم و زیاد در متن انگلیسی کتابش هم هست صفحه 122 تا 125. حرف مربوط به احادیث دوازده امام در صفحه 99-100 هست که از یک نظر حتی تندتر از اینجاست. حرف مربوط به مهدی در 89-90 است. عین همین جا که حرف یک آدم قرن سوم را "بدون شرح" نقل کرده و برای ما گذاشته که تفسیر کنیم! از هیچ طرف دم لای تله نداده است!
-- فرناز ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMمهدویت اساس جمهوری اسلامی در ایران امروز است. شک و ثبوت نادرست و ساختگی بودن این امر سبب ریزش این اساس خواهد شد. بنابراین تعجب نباید کرد که از خاتمی گرفته تا معاون سپاه پاسداران بر اکبر گنجی بتازند. آنها باید این عتقاد را در جامعه زنده نگه دارند تا پدیده روحانیت را سر پل اتصال با امام زمان و از آنجا به خداوند بخوانند. این حقیر روحانیونی را می شناسد که بنا بر مصلحت تظاهر به اعتقاد بر مهدویت می کنند. نهادی که آنها هم از آن ممری و ثمری می بردو اگر تظاهر نکنند باید جامه روحانیت را از تن بدر کنند. اما در دروه ریاست جمهوری احمدی نژاد واقعه دیگری نیز رخ داده است که به جای مستحکم کردن اعتقاد مردم به مهدویت سر انجام آنرا سست می کند. روحانیت از دو بابت از این ماجرا عصبانی اند. یکم، احمدی نژادی روحانیت را دور زده و خود بطور مستقیم به امام زمان نغم زده است. این امر در طولانی مدت نهاد روحانیت را که حضور خود ادامه غیب امام می دانند سست می کند. شبیه کاری کالوین در مسحیت کرد و روحانیت کاتولیک را به جنگ با پیروان او کشاند. دوم، اقای احمدی نژاد پا را از حد خود فراتر نهاده است و هر جا و بی جایی از حضور و نقش امام زمان در کارهای خود نام می برد که بقول ناطق نوری این امر سبب خواهد شد که مردم همه بد بختی را از امام زمان بدانند و پایه اعتقادی شان سست شود. اما احمدی نژاد با استدلال های کودکانه ای که در باره اسلام و دین می کند و شما نمونه واضح آنرا در سخنرانی او در سازمان ملل می بیند، زمینه را برای بحث های مستدل در باره امام زمان و سایر اعتقادات دینی در ایران فراهم کرده است.
گنجی با ذهن کنجکاو و منقد و پرخاشگر و خود محورش به اعتقادات دیرینه خود تاخته است. او فردی است دینامیک که ذهن آرام ندارد. جمهوری اسلامی تصور کرده بود که با بیرون رفتن او از ایران به اصطلاح شر او می خوابد، ولی دنیای جدید افق دید گنجی را گشوده تر کرده و باز هم خواهد کرد. اگرچه مسائلی که او پیرامون مهدویت نوشته است تازه نیست، ولی شنیدن این سحنان از زبان کسی که به آن اعتقاد داشته و دیندار است برای جمهوری اسلامی بسیار گران تمام می شود. او می تواند الگوی دیگران شود
و بالاخره باید اضافه کنم که سخنان آقای مدرس طباطبایی را هم نباید جدی گرفت. شک نیست که او زیر فشار جمهوری اسلامی مطلبی بسیار مبهم و چند پهلو در این باره نوشته است. او نظرش را قبلا در کتاب انگلیسی خود نوشته است. فشار بر مدرس طباطبایی نشان می دهد که آنچه گنجی امروز با شجاعت طرح کرده است اولا در سطح وسیع در ایران خواننده یافته و دوما جمهوری اسلامی را به هراس انداخته است.
-- یداله قائمی ، Oct 17, 2008 در ساعت 05:03 PMیداله قائمی
با سلام
به لینک زیر یک نظری بیاندازید
بد جوری بساط شما و گنجی و مهاجرانی را زده
در ضمن خبر ارتباط شما با خبرگزاری دولتی فارس داده .جل الخالق آدم دیگر نمی داند به حرف کی باورش بشه .جنگ زر گری و اطلاع رسانی واقعا کدام در ست است در این مطلب اشاره به جنگ زرگری شده یعنی اینکه این مباحثه شما با گنجی و مهاجرانی همه سر لاف ملا بوده و مردم را هم سر کار گذاشتید .کمی که فکر کردم دیدم یارو راست میگه مگه میشه در خارج گنجی و مهاجرانی باهم ارتباط نداشته باشند و مثلا اون یکی بیاد یه چیزی بگه و این یکی بیاد مثلا جواب اونو بده و ر ادیو زمانه هم یه جوری رفتار کنه مثل اینکه اصلا از هیجی خبر نداشته .
هر دو تا مطلب رو که خوندم دیدم شماها ما رو چطوری سر کار گذاشتین
راستی راستی گنجی خبرنگار ر و به اینجور کاراچه ربطی دار ه اون که دیگه حرف جدیدی نداره بگه یه دفعه اسلام شناس شده وار د میدان می شه .این یارو هم خوب بساط رو کرده نوشته اینها(گنجی و مهاجر انی )برای مطرح کردن خودشون با اهانت به اعتقادات مسلمونا بروش ر شدی متوسل شدند
این یکی را خدائی راست گفته منم دو زاریم اوفتاد
خدا وکیلی خودتون لینک ببنید و قضاوت کنید
واقعا که باید به این یارو دست مریزاد گفت
دمش گرم تی شرت سایتشون تن یه آیت الله هم کردند
http://www.shia-news.com/fa/pages/?cid=10123
-- بدون نام ، Oct 18, 2008 در ساعت 05:03 PMآفرین بر رادیو زمانه که پایگاه اصلی بحث و مناظره فرهنگی-اندیشه فارسی زبان شده.
-- سیروس عظیمی ، Oct 18, 2008 در ساعت 05:03 PMآقای مدرسی فراموش کرده که همان 15 سال پیش بولتن های علمی فصل آخر کتابش را به چالش کشیدند. یادم هست بولتن مذاهب هارتفورد نوشت: استدلال مدرسی به اختلاف شیعیان برای اثبات معجزه بودن پیشبینی پیغمبر نسبت به عدد امامها و مهدی مثل استدلال مسلمین به امی بودن پیغمبر برای اعجاز قرآن است. یعنی از یک مقدمه نامطلوب شروع می کنند که یک مدعای مطلوب خودشان را ثابت کنند. در حالی که امی بودن اگر هم ثابت شود چیزی را ثابت نمیکند.
آقای طباطبایی
خدایت رحمت کناد که ادب بحث را رعایت کردی و با مرتبتی برابر، با این سقراط کوچک ایرانی گفتگو آغازیدی.
شما را نمی شناسم و از درستی یا نادرستی و محتوای تعریض تان به سخن گنجی بی اطلاع.
اما همین که سخن تان را از درشت گویی و اتهام و پشتوانگی ی قدرت دینی یا دینی- دنیوی، خالی می بینم، تحسین تان می کنم.
بگذار این چنین بماند.
خیر پیش
ضمنا رادیو زمانه جان، خودتان می دانید که کامنت پیشین من را نشر نکردید. اگر عمدی بوده، کار درستی نکرده اید. چرا....؟
-- R ، Oct 18, 2008 در ساعت 05:03 PMفقط برای تان بگویم که برای آن کامنت حداقل چند روز فکر کرده بودم و از سه روز قبل آن، پیش نویس اش را آماده می کردم . تا این که متن گنجی را خواندم و دیگر تردید در ارسال آن نیافتم. اگر بخواهید ، یک بار دیگر آن را خواهم فرستاد.
عزت زیاد
جالب است که اکثر دیدگاههاونظرات ارایه شده دراین خصوص ازبیخ وبن مخالف دین وآیین وپیامبران و امام زمان هستند وبلکه اساسا خداراهم قبول ندارند.این یا بدان علت است که دبیر محترم وب سایت گزینشی عمل می کنند وآنچه را که خودشان می پسندند منتشر می کنند ویا اینکه بازدیدکنندگان از این سایت صرفا اشخاص خاصی هستند و یا حداقل نظر دهندگان محترم .
-- یکتا ، Oct 19, 2008 در ساعت 05:03 PMدرهرحال باید بگویم که با توجه به نظرات ارایه شده ظاهرا باید دامنه بحث را فراتر بردو اصلا وجود یا عدم وجود خدا وصفات اورا مورد بحث قرارداد چون داستان از زن بودن یا دختر بودن دختران شعیب تا بدینجاکشیده شده است و آسمان - ریسمانی شده که بد جوری به هم تابیده شده تا وجود مقدس امام عصر وبلکه اساس همه ادیان و وجود خدا را زیر سوال ببرد . البته این موضوع جدیدی نیست . متاع کفرودین بی مشتری نیست گروهی این گروهی آن پسندند.
کل حزب بمالدیهم فرحون
هر گروهی بدانچه که خود می پسندد وپذیرفته است شادمان است .
کارآگاه معروف شرلوک هلمز، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند . نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست . بعد واتسون را بیدار کرد و گفت : " نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟ " واتسون گفت :" میلیون ها ستاره می بینم ". هلمز گفت : " چه نتیجه ای می گیری؟ ". واتسون گفت : " از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم . از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری ست، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است، پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد ". شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت: " واتسون ! تو احمقی بیش نیستی ! نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند...
-- حسین میرمبینی ، Oct 20, 2008 در ساعت 05:03 PMآقاي ميرمبينی از شرلوك هلمز مثال آوردند، من از ملانصرالدين شاهد ميارم.
-- علي كبيري ، Oct 20, 2008 در ساعت 05:03 PMحكايت كنند كه ملا دريك شب تابستاني برروي بام خوابيده بود. ناگهان سروصدائي از كوچه به گوشش رسيد. لحاف بدوش به لبه بام رفت وديد دونفردر كوچه درحال دعوا هستند. همانطور كه لحاف بردوش داشت، به كوچه فرود آمد و سعي درصلخ دادن طرفين دعواكرد. طراري از مشغول بودن ملا استفاده كرده ولحاف ازدوشش بربود. دعوا تموم شد وملا به پشت بام بازگشت. زنش پرسيد كه لحاف را چكار كردي؟ ملا متوجه شد كه لحاف رادزديده اند. به زنش گفت: معلوم ميشه دعوا برسرلحاف مابود. لحاف رابردند و بلوا تموم شد.
حال دوستان روشن كنند كه فلسفه اثبات وجود امام زمان از چيست واين كش دادن مسأله امام زمان برسرچيست؟ آيا وقتي نفت تموم بشه، موضوع امام زمان هم تموم ميشه؟
چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست/
سخن شنـــاس نئي دلـبرا خطااينجاست
دوست برناردشاو برای دیدن او به خانه اش رفت.برناردخانه نبود. دوستش دیدکه خانه برنارد به هم ریخته و گرد وخاک گرفته است . روی میزکار برنارد راهم خاک گرفته بود ؛ دوستش روی میز خاک آلود نوشت : احمق!
-- یکتا ، Oct 29, 2008 در ساعت 05:03 PMچندروز بعد دو دوست به هم رسیدند . دوست برنارد به او گفت چندروز پیش به دیدنت آمدم ، نبودی . برناردشاو درجواب وی گفت : بله
می دانم ،امضای تورا روی میز خودم دیدم .
پس انکار سید علی محمد باب یا بهاالله هم زیراب کل داستان را میزند. داستان را 500 سال دیگر یا 600 سال قبل تصور کنید.
-- عمید ، Nov 16, 2008 در ساعت 05:03 PM