رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > قلب و صلب قرآن | ||
قلب و صلب قرآناکبر گنجیهرچند مسألهی اصلیِ قرآن محمدی، «کلام الله» یا «سخن پیامبر» بودن قرآن است، نه مسألهی «قلب و صلب»، اما در ادامهی گفتوگو با آقای مهاجرانی، شایسته است تا محل نزاع و مدعای طرفین دراین خصوص، دقیقاً روشن شود، چرا که هر دو موضوع، به حل مسألهی آفرینندهی قرآن کمک میکنند. ۱- مسألهی قلب ۱-۱- آقای مهاجرانی در قسمت اول «ماه قرآن»، نوشته بودند که قلب قرآنی به معنای قلب صنوبری نیست بلکه: «مراد همان عقل و نفس و روح است. .. تمامی تفاسیر قرآن مجید هم، به ویژه تفاسیری که در قرون اولیه نوشته شدهاند؛ همین برداشت را دارند. از جمله زمخشری در کشاف و طوسی در تبیان و....» انصاف علمی و منطق گفتوگو حکم میکرد که ایشان، بپذیرند که حکمشان منطبق با واقع نبوده است و به حافظهشان اطمینان کردهاند، اما ظاهراً حافظهی ایشان، دقت کافی نداشته است. حکم مطلق دیگر آقای مهاجرانی این بود که «مسلمانان دربارهی قرآن مجید، هیچگونه اختلافی با یکدیگر ندارند.» اما من نشان دادم که مسلمین دربارهی قرآن، صدها اختلاف، در سه سطح، دارند. اعتراف به اشتباه، مقتضای حقیقتخواهی است1. ایشان مینویسند: «نمیدانم چرا آقای گنجی که تفسیر المیزان را به قول خودشان ملاک گرفتهاند، دربارهی آیهی ۴۶ سوره حج، به تفسیر المیزان مراجعه نکردهاند؟ علامه طباطبایی، صدر را ظرف قلب تعبیر میکنند و این نسبت را مجازی تفسیر میکنند. قلب را نفس مدرکه میدانند که بارها بدان اشاره کردهاند. نمیشود با دو معیار و یا دو شیوه عمل کرد، برای این که ادعای خود را ثابت کنیم. تمامی آیاتی که به نزول وحی اشاره میکند، را مجازی تفسیر کنیم و برای نشان دادن خطاهای قرآن به صورت و ظاهر آیه بچسبیم. اگر مجاز و استعاره و اجمال را در برخی آیات میپذیریم، چرا در مورد این آیه، اینچنین متصلبیم که حتما مراد پیامبر قلب صنوبری بوده است؟» پرسش این بود که اگر شما، قلب را مجاز میدانید، چرا کلام الله را مجاز نمیشمارید؟ اگر قلب، همان نفس است، چرا «کلام الله» همان «کلام محمد» نباشد؟ به قول آقای مهاجرانی: «نمیشود با دو معیار و یا دو شیوه عمل کرد.» از سوی دیگر، در پاسخ پیشین، نشان دادیم که طباطبایی، در تفسیر فواد میگوید: همان قلبی که مثل چشم و گوش، یکی از اعضای بدن است، قوه مدرکه است. یعنی طباطبایی در المیزان، دو رای متفاوت دراین خصوص ابراز داشته و تکلیف خود را با این مسأله دقیقاً روشن نکرده است. در اینجا، محض اطلاع جناب آقای مهاجرانی، شاهد دیگری هم از المیزان، ارائه میکنم تا نشان دهم طباطبایی، در موارد دیگری هم، قلب قرآنی را، همین قلب صنوبری معرفی کرده است. آیهی ۱۷۹ سوره اعراف میفرماید: ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم اذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغفلون: و به راستی بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم [چرا که] قلبهایی دارند که با آن در نمییابند، و دیدگانی دارند که با آن نمیبینند، و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند، اینان همچون چارپایانند، بلکه گمراهتر، اینان غافلانند (اعراف، ۱۷۹). در اینجا دیده میشود که قرآن به صراحت تمام، قلب را محل ادراک معرفی کرده است. حال سخن این است که این قلب، همان قلب صنوبری است، یا منظور نفس (روح) است؟ مطابق فلسفهی فیلسوفان مسلمان، حیوانات فاقد نفس هستند. طباطبایی هم به عنوان یکی از فیلسوفان مسلمان، که در تفسیرش به طور مبسوط از این فلسفه استفاده کرده، حیوانات را فاقد نفس میداند. در این آیه، مقایسهای بین انسانها و حیوانات صورت گرفته است. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: «...آنچه را که مایهی امتیاز انسان از سایر حیوانات است از دست دادهاند، و آن، تمییز میان خیر و شر، و نافع و مضر در زندگی سعید انسان، بوسیلهی چشم و گوش و قلب است. و اگر درمیان همهی حیوانات بیزبان، به انعام تشبیه شدند، با اینکه اینگونه اشخاص، خوی و خصال درندگان را نیز دارا هستند، برای این است که در میان صفات حیوانیت، تمتع به خوردن و جهیدن، که خوی انعام است مقدمتر نسبت به طبع حیوانی است، چون جلب نفع، مقدم بر دفع ضرر است. و اگر در انسان، قوای دافعه و غضبیه نیز به ودیعه سپرده شده، باز به خاطر همان قوای جاذبه شهویه است، و غرض نوع انسان در زندگی حیوانیش اول به تغذی و تولیدمثل تعلق میگیرد، و سپس برای حفظ و تحصیل این دو غرض، قوای دافعه را اعمال میکند. پس آیهی مورد بحث، از نظر مفاد، نظیر آیهی (والذین کفروا یتمتعون و یاکلون کما تاکل الانعام و النار مثوی لهم) است. و اما جمله بلکه ایشان از چارپایان هم گمراهترند که لازمهاش وجود یک نحوه ضلالتی در چارپایان است، و دلیلش این است که ضلالتی که در چارپایان هست، ضلالتی است نسبی و غیرحقیقی. برای اینکه چارپایان، برحسب قوای مرکبهای که آنها را وادار میکند به اینکه همهی همت خود را در خوردن و جهیدن صرف کنند، در تحصیل سعادت زندگیای که برایشان فراهم شده، گمراه نیستند و در اینکه قدمی فراتر نمیگذارند، هیچ مذمتی بر آنها نیست، و گمراه خواندنشان به مقایسه با سعادت زندگی انسانی است که آنها مجهز به وسایل تحصیل آن نیستند. برخلاف کر و کورهایی از افراد انسان، که با مجهز بودن به وسایل تحصیل سعادت انسانی و با داشتن چشم و گوش و قلبی که راهنمای آن سعادت است، با این حال آن وسایل را اعمال نکرده و چشم و گوش و قلب خود را نظیر چشم و گوش و قلب حیوانات، ضایع و معطل گذاردهاند و مانند حیوانات، تنها در تمتع از لذایذ شکم و شهوت، استعمال کردهاند. به همین دلیل، اینگونه مردم از چارپایان گمراه تر هستند، و برخلاف چارپایان، استحقاق مذمت را دارند2.» طباطبایی به صراحت تمام مینویسد: حیوانات، برخلاف انسانها، فاقد قوه تحصیل سعادت (یعنی نفس فیلسوفان) هستند. اما انسانها و حیوانها، به طور مشترک، دارای چشم، گوش و قلب هستند. این نوع خاص انسان، چشم، گوش و قلباش را مثل چشم، گوش و قلب انعام، تعطیل کرده و فقط به فکر خوردن و شهوترانی است. اگر قلب انسان در این آیه، همان نفس فلاسفه بود، مقایسهی آن با قلب حیوانات فاقد نفس، بلاموضوع بود. به این ترتیب، خواننده باید نتیجه بگیرد که حکم قرآن، که قلب صنوبری قوه مدرکه است، صحیح است. ایشان مینویسند: «آقای گنجی از کجا میدانند که علم در شناخت قلب، کارش تمام شده و این عضو صنوبری، مرکز احساس و عاطفه نیست؟ در دهههای اخیر بحث بسیار جذاب و پرشوری مطرح شده است که تمامی سلولهای انسان، هوشمندند و خاطره دارند. در مورد کسانی که از قلب دیگرانی که در حادثهای کشته شدهاند، بررسی قابل توجهی صورت گرفته است. افراد گیرنده قلب را مدتها تحت نظر داشتهاند و به این نتیجه شگفتانگیز رسیدهاند که برخی از ویژگیهای اخلاقی و سلوک دهنده قلب به گیرنده، منتقل شده است. کافی ست مقالاتی را که با عنوان: کتاب: «راز قلب» به تفصیل دربارهی این موضوع بحث کرده است که قلب، برخلاف آنچه مشهور است، تنها یک دستگاه تصفیه خون نیست. بلکه قلب، خود پدیدهای هوشمند است. این مقالات و نیز کتابها دستکم میتوانند انسانهایی که همانند ما، خود عالم متخصص نیستند، به اندیشه وادارد که قاطع سخن نگویند... ابن سینا در بحث «احوال قلب» در قانون، چنین سخنی را مطرح کرده است. میگوید: قلب را از این نظر قلب نامیدهاند که حالش دگرگون میشود. – در دعا هم میخوانیم یا مقلب القلوب و الابصار – طبیعت انسانی به دو بخش عاطفی و عقلانی تقسیم میشود. قلب، کانون عاطفه و دماغ، کانون عقلانیت است. ابن سینا به چگونگی رابطهی دماغ و قلب، و تاثیر و تاثر آنها بر یکدیگر اشاره میکند. در دائرةالمعارف دین که زیر نظر میرچا الیاده منتشر شد؛ در ذیل «قلب» توضیح داده شده است که تقریبا در ادبیات تمامی ادیان، قلب را به عنوان کانون احساس و شناخت و همان گوهر انسانی تلقی میکردهاند.» متدولوژی نامعتبر تفسیری به خوبی عیان است: اگر علم نشان داد که قلب صنوبری مدرک نیست، میگوییم، قلب قرآنی، قلب صنوبری نیست. قلب در قرآن مجاز است. اما اگر علم نشان داد که قلب صنوبری مدرک است، میگوییم قلب قرآنی همان قلب صنوبری است و معجزهی قرآن این است که این کشف مهم علمی را چهارده قرن پیش، پیشبینی کرده بود. این متدولوژی پیامدهای نامقبولی به دنبال دارد. میدانیم که بسیاری از فیلسوفان ذهن، تمام کارکردهای ادراکی آدمیان را به کنش و واکنش مغز فرو میکاهند. فرض محال که محال نیست، بنابراین فرض کنیم یک روز، تمام عقلا (فیلسوفان و دانشمندان) اجماع کنند (عقلانیت حداکثری) که ادراک، فقط و فقط کار مغز است و علم هم موفق شود «تبیینی» از این فرایند ارائه کند که همهی عقلا را قانع سازد؛ در آن صورت، مفسران و دینداران، چه خواهند کرد؟ مسأله کاملاً روشن است. آنها خواهند گفت «قلب» در قرآن «مجاز» است و منظور از قلب در قرآن همان مغز بوده است. نگاهی تاریخی به تفاسیر قرآن و سیر تحول آنها، حاکی از این است که مفسران، دقیقاً از همین روش پیروی کردهاند. مگر امروزه شاهد عرضهی تفسیر فمینیستی قرآن نیستیم؟ مگر مرحوم مهندس بازرگان، تفسیر علمی – ریاضی از قرآن عرضه نمیکرد؟ درواقع آنچه مرحوم مهندس بازرگان را بدان سو میراند، چیزی نبود جز این باور که ریاضیات، به دانشی اثبات شده و قطعی تبدیل شده و علم تجربی هم در دوران جدید اهمیتی بسیار یافته است. ۱-۴- درپاسخ پیشین آمد که نه علم جدید و نه علم جالینوسی قدیم، قلب را دستگاه تصفیه خون به شمار نمیآورند. انتظار میرفت جناب مهاجرانی، این خطا را تصحیح کنند. اما ایشان همان خطا را تکرار کرده و نوشتهاند: «قلب تنها یک دستگاه تصفیه خون نیست.» تصور ایشان این است که مطابق تئوریهای علم امروز، قلب، تنها یک دستگاه تصفیهی خون است. اما ایشان گوشزد میکنند که به تازگی تحقیقاتی صورت گرفته که نشان میدهد قلب، هوشمند است، حافظه دارد و دارای ویژگیهای اخلاقی و سلوکی است. حتی درپاسخ اعتراض یکی از خوانندگانشان در «ماه قرآن دو»، در تاریخ پنجم مهرماه نوشتهاند: «شاید از این جهت که گردش خون بدون عمل پمپ، به تعبیر شما ممکن نیست. در دوره دبیرستان ما میخواندیم که سیاهرگها، خون را به قلب میآورند و سرخرگها باز میگردانند. یعنی در این رفت و بازگشت، هیچگونه تغییری در کیفیت خون صورت نمیگیرد؟» ۲- مسألهی صلب و ترائب آقای مهاجرانی دربارهی صلب و ترائب نوشتهاند: ۲-۱- آقای مهاجرانی به حکم خود در خصوص اعتبار بدون رقیب المیزان پایبند نیستند. آقای طباطبایی در تفسیر صلب و ترائب نوشتهاند: «مفسرین در توجیه این آیه، اختلافی عجیب به راه انداختهاند، و ظاهرا منظور از جملهی بینالصلب والترائب این است که: منی از نقطهی محصوری از بدن خارج میشود که آن نقطه، بین استخوانهای پشت و استخوانهای سینه قرار دارد. البته این را یادآور شویم که مراغی، صاحب تفسیر معروف به مراغی در ذیل این آیه، از بعضی اطباء توجیه دقیق و علمی برای این آیه نقل کرده که اگر کسی بخواهد میتواند به آنجا مراجعه کند3.» رد نظر آقای طباطبایی از سوی جناب مهاجرانی، نشان میدهد که لزوماً تفسیر المیزان، معتبرترین تفسیر قران نیست. اما، دراین خصوص، حق با آقای طباطبایی است و نه جناب مهاجرانی. چرا؟ ۲-۲- فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیب در تفسیر این آیه مینویسد: دو قول مختلف در معنای این آیه وجود دارد: اول) صلب مرد و سینهی زن تعارض هر دو قول، با یافتههای بشری روشن است. از این رو فخر رازی مینویسد: «بدان که ملحدین در آیه طعن زدهاند و گفتهاند که اگر مراد از این آیه این باشد که نطفه، از آن مواضع (صلب و سینه) خارج میشود، چنین نیست... برای اینکه جای نطفه، همان عروقی است که در بیضههای مرد هستند.» سپس فخر رازی به اشکال ملحدین اینگونه پاسخ میگوید: اما این بحث شما درباب کیفیت تولد نطفه و کیفیت تولد اعضا از نطفه، محض وهم است و از جنس گمان ضعیف است و کلام خدا این است که از میان صلب و سینه مرد در میآید.» چرا فخر رازی قول دوم را پذیرفته است؟ این امر دو دلیل دارد: اول) کلام خداوند که حقیقت محض است درواقع زمانی سخن بر سر این است که طفل، محصول چیست؟ پاسخ این است که محصول مشترک مرد و زن. اما یک وقت سخن بر سر آب جهنده است. آب جهندهای که مطابق صریح قرآن، از صلب و سینهی مرد خارج میشود. اکثر مفسران (زمخشری در کشاف، طبرسی در مجمع البیان، شیخ طوسی در تبیان، فیض کاشانی و بیضاوی) قول اول را پذیرفتهاند. اما فخر رازی و علامه طباطبایی قول دوم را پذیرفتهاند. به هر حال، هر دو قول با علم تجربی جدید تعارض دارند. برای اینکه مطابق تئوریهای علم جدید، منی، در بیضهها ساخته میشود، نه در صلب و سینهی مرد یا سینهی مرد و زن. پژوهشگر مجاز است با دلیل، قول تمام مفسران را نادرست به شمار آورد، ولی نمیتواند قولی را به مفسران نسبت دهد که آنها به آن اعتقاد نداشتهاند و برخلاف آن را نوشتهاند. گویی بازهم جناب مهاجرانی بدون اینکه مجدداً نگاهی به نظر مفسران بیندازند، به حافظهشان اطمینان کردهاند. ۳- در نزاع بر سر «کلام الله بودن قرآن» یا «سخن محمد بودن قرآن»، باید دو رویکرد را از یکدیگر تفکیک کرد: ۳-۱- بحث فلسفی- کلامی قائلان به کلام الله بودن قرآن، بحث درون «دینی – نقلی» را جانشین بحث برون «دینی – عقلی» کردهاند. درواقع «باور»، وقتی به «معرفت» تبدیل میشود که صادق و موجه باشد. تاکنون حتی یک دلیل هم برای صدق مدعای «قرآن سخن خداست» عرضه نشده و قائلان به این نظر، برای اثبات مدعای خود، دائماً به نقل (آیات و روایات) استناد میکنند. غافل از اینکه فقط، اصل مدعا را تکرار میکنند. آقای مهاجرانی هم تاکنون از ورود به این قلمرو خودداری کرده و حتی یک دلیل، برای تحکیم مدعایشان عرضه نکردهاند. هر دوسوی نزاع، باید نشان دهند که تفسیر آنها از قرآن، از نظر هرمنیوتیکی، معتبر است. این امر، نیازمند بحثی هرمنیوتیکی است. در آنجا مفسر باید نشان دهد که براساس چه نوع هرمنیوتیکی، به خوانش متن، میپردازد و چرا تفسیر او از متن، از نظر هرمنیوتیکی معتبر است؟ با در نظر گرفتن ویژگیهای هرمنیوتیکی تفسیر معتبر، آقای مهاجرانی، تفسیر «المیزان» را معتبرترین تفسیر قرآن معرفی کردهاند که «هیچ کتاب دیگری» اعتبار آن را ندارد. اگر این مبنا پذیرفته شود، قرآن، مخالف دموکراسی، آزادی و حقوق بشر خواهد بود. قرآن، نه تنها برابری حقوقی زنان و مردان را نمیپذیرد، بلکه متنی تماماً مردسالارانه و ضد زن است. اگر حق با طباطبایی باشد، تمام مدعیات نواندیشان دینی دربارهی پذیرش دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و برابری زنان و مردان، باطل است و قرآن، این برساختههای بشری را نفی کرده است4. به عنوان نمونه، علامه طباطبایی در تفسیر آیهی ششم سوره توبه مینویسد: اسلام به غیرمسلمانها امان میدهد تا «اصول معارف الهی» را بشنوند، آنگاه، میان پذیرش اسلام یا مرگ، یکی را انتخاب کنند: «پس وقتی مشرکی پناه میخواهد تا از نزدیک، دعوت دینی را بررسی کند و اگر آن را حق دید و حقانیتاش برای او روشن شد، از آن پیروی کند، واجب است او را پناه دهند تا کلام خدا را بشنود، و در نتیجه، پردهی جهل از روی دلش کنار رفته و حجت خدا برایش تمام شود، و اگر با نزدیک شدن و شنیدن، بازهم گمراهی و استکبار خود را ادامه داد و اصرار ورزید، البته جزو همان کسانی خواهد شد که در پناه نیامده و امان نیافتهاند، و خلاصه امانی که به آنها داده شده بود، باطل گشته و باید به هر وسیله که ممکن باشد، زمین را از لوث وجودش پاک کرد ... قهراً مدت امان گرفتن، مقید به مقدار بررسی مزبور است... اما بعد از آنکه کلام خدا را شنیدند، و تا آنجا که ضلالت از هدایت برایشان متمایز شود، بررسی نمودند، دیگر معنا ندارد آن مهلت امتداد پیدا کند ... شخص امان یافته تنها این مقدار فرصت دارد... تا بتواند از مرگ و زندگی، یکی را به ارادهی خود اختیار کند5.» تفسیر طباطبایی از آیه این است که: قرآن، امان دادن به غیرمسلمانها را مشروط و متوقف بر مسلمان شدن دیگری کرده است. او میگوید: «این آیه، پناه دادن به پناهخواهان را وقتی واجب کرده که مقصود از پناهنده شدن، مسلمان شدن و یا چیزی باشد که نفعاش عاید اسلام گردد، اما اگر چنین غرضی در کار نباشد، آیهی شریفه، بههیچوجه دلالت ندارد که به چنین کسی باید پناه داد، و این شخص، مشمول آیات سابق است که دستور تشدید را داده است6.» مطایق تفسیر طباطبایی، این حکم، جزو محکمات قرآن است که بههیچوجه نسخ نخواهد شد: «این آیه از آیات محکمه است و نسخ نشده و بلکه قابل نسخ نیست، زیرا این معنا از ضروریات مذاق دین و ظواهر کتاب و سنت است... بنابراین، بر اسلام و مسلمانان است که به هرکس از ایشان که امان بخواهد تا معارف دین را شنیده و از اصول دعوت دینی سر درآورد، امان دهند، تا اگر حقیقت بر وی روشن شد، پیرو دین شود، و مادام که اسلام، اسلام است، این اصل، قابل بطلان و تغییر نیست، آیهی محکمی است که تا قیامت قابل نسخ نمیباشد7.» پس مطابق تفسیر طباطبایی از این آیه، قرآن، غیرمسلمانها را در تمامی زمانها، دربرابر انتخاب مرگ یا پذیرش اسلام، قرار داده است. طباطبایی این حکم را نشانهی: «نهایت درجهی رعایت اصول فضیلت و حفظ مراسم کرامت و گسترش رحمت و شرافت انسانیت» میداند8. پرسش این است: آقای مهاجرانی، به نظر شما، قرآن، کتابی است که غیرمسلمانها (مشرکین) را مخیر کرده تا بین مرگ یا پذیرش اسلام، یکی را انتخاب کنند؟ یا تفسیر طباطبایی از قرآن، تفسیری نامعتبر است؟ ۴- داستان جسمانیت نداشتن خدا و استناد به لیس کمثله شی. آقای مهاجرانی نوشتهاند: «برای یافتن مفهوم قلب و صدر، بایست این واژه را در متون روزگار پیامبر جستجو کرد و تمامی احادیث پیامبر را بررسی نمود. دیوان شعر و مسانید دیگران را خواند، تا به داوری قابل قبولی رسید. تمامی آیاتی که به نحوی جسمانیت خداوند را تداعی میکنند، با توجه به یک آیهی کلیدی که: (لیس کمثله شیئ) از هرگونه ابهامی دربارهی جسمانیت خداوند مبرا میشوند. امروزه ما هم در زبان فارسی میگوییم: دست خدا به همراهت یا چشم خدا به شما باشد و... آیا مرادمان جسمانیت خدا است؟» اگر «لیس کمثله شی» جدی گرفته شود و آیات معرض با آن تأویل شود، آنگاه، دیگر خدای متشخص انسانوار، معنایی نخواهد داشت. برای اینکه خداوند، مثل انسانها نیست و فاقد صفات انسانی است. به این ترتیب و به طریق اولی، سخن گفتن خدا معنایی نخواهد داشت. در سلسله مقالات «قرآن محمدی»، به موضوع خدای متشخص و فراشخصی پرداخته شده است. در آنجا گفته شد که آیهی «لیس کمثله شی»، یکی از آیات ناظر به خدای فراشخصی قرآن است. در این میان نه تنها در کلمه الله بودن آیات تردید میشود، بلکه پیامبر هم عملا سخن ناراست میگوید. زبان قرآن برخی از مهمترین مختصاتش همین است. آیه را در یک مجموعه معنی کنیم.» ۵-۱- هیچکس مدعی نیست که در قرآن، چنین آیاتی وجود ندارد. محل نزاع، مدلل کردن این مدعا، و تفسیر این مدعا است. اگر ادلهی برون دینی ناظر بر حکمی شد، دینداران، مدعای درون دینی را از حقیقت به مجاز تبدیل خواهند کرد. اگر خداوند، مثل هیچ چیز نباشد، به طریق اولی مثل آدمیان نخواهد بود، و فاقد صفات انسانی و اعمال انسانی خواهد بود. اگر چنین باشد، سخن گفتن، عملی انسانی است. به همان دلایلی که آیات جسمانیت داشتن خدا را «مجاز» به شمار میآوریم، آیات سخن گفتن خدا را هم باید «مجاز» به شمار آوریم. ۵-۲- آقای مهاجرانی نوشتهاند، اگر بگوییم قرآن، کلام پیامبر است، «سخن پیامبر ناراست» خواهد شد. این هم مدعای جالب توجهی است. از آقای مهاجرانی باید پرسید: براساس پیشفرض ناپذیرفتنی شما، اگر کسی بگوید خدا فاقد جسم است، سخن پیامبر نا راست نخواهد شد؟ روشن است که در قرآن، آیات بسیاری دال بر جسمیت داشتن خدا وجود دارد. آیا ما مجازیم به شما بگوییم، وقتی میگویید: [«تمامی آیاتی که به نحوی جسمانیت خداوند را تداعی میکند»، باید مجاز تلقی شوند]، دارید به نوعی پیامبر را دروغگو معرفی میکنید؟ این چه رویکرد دو معیاری (double standard) است که به خود حق میدهد آیاتی که با اعتقادات بشری تعارض دارند را تأویل کند، اما اگر دیندار دیگری، از همین متدولوژی استفاده کرد، او را متهم کند که دارد پیامبر را دروغگو معرفی میکند؟
پاورقیها: ۱- علاوه بر نقد پیشین دراین خصوص، حکم آقای مهاجرانی، از زاویهی دیگری هم قابل نقد است. خطای آقای مهاجرانی این است که: در مرحلهی اول میگوید که مسلمانان درباب قرآن، هیچ اختلافی ندارند. در مرحلهی دوم احتمالاً میگویند: اگر تعدادی از مسلمانان (سروش، ملکیان، شبستری، نصرحامد ابوزید، محمد ارکون، خالد ابوالفضل و...) درباب قرآن اختلاف کردند – برخلاف حکم اول – اینان مسلمان نیستند و گرنه که اختلاف نمیکردند. نتیجه این میشود که حکم اول، یعنی «مسلمانان درباب قرآن هیچگونه اختلافی ندارند»، تبدیل میشود به «کسانی که درباب قرآن هیچ اختلافی ندارند» و این قضیهای همانگویانه (tautologic) و نه تحلیلی (analytic) است که بالضروره صادق (necessarily) میباشد، ولی هیچ چیز درباب عالم خارج نمیگوید. ۲- طباطبایی، المیزان، ج ۸، ص ۴۳۹. ۳- طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، جلد بیستم، ص ۴۳۱. ۴- مستندات این مدعا در قرآن محمدی ۹ آمده است. لذا در اینجا از تکرار نظرات طباطبایی دراین خصوص خودداری میکنم. ۵- طباطبایی، المیزان، جلد ۹، ص ۲۰۸ - ۲۰۷. ۶- طباطبایی، المیزان، جلد ۹، ص ۲۰۸. ۷- طباطبایی، المیزان، ج ۹، ص ۲۰۷. ۸- طباطبایی، المیزان، ج ۹، ص ۲۰۶. در همین رابطه: • متدولوژی تثبیت مدعای کلام الله بودن قرآن- بخش اول • متدولوژی تثبیت مدعای کلامالله بودن قرآن - بخش دوم • کذب در کلام وحیانی |
نظرهای خوانندگان
تشكر مي كنم از آقاي گنجي و جناب مهاجراني به خاطر ادامه مناظره. هميشه در مباحثات قلمي روشنفكران گفتگو در همان قدم اول متوقف شده. گويي هر دو طرف يا يكي از دو طرف به ختم تكافو ادله يقين پيدا كرده و ديگر نيازي به گفتگو نديده است. صدها مثال در اين باره وجود دارد. آخريش همين مناظره مكتوب آيت الله سبحاني و دكتر سروش هست كه از طرف آقاي سبحاني فعلا جوابي داده نشده است. يا مناظره چند سال پيش دكتر سروش با حجه الاسلام بهمن پور كه تا رد و بدل كردن دو نامه پيش رفت و نامه سوم بهمن پور بي پاسخ ماند. شايد دكتر سروش احساس كرد كه ادامه گفتگو فايده اي ندارد. ولي در هر حال اشكال از خودشان بود. من نمي دانم ايشان چرا منتقدان دست اول را معمولا تحويل نمي گيرد و هميشه در پي مناظره با منتقدان نه چندان بوده. دعوت مصباح به مناظره كه هنر نيست. اما آقاي گنجي كار خوبي كرده اند با يك انديشمند جدي وارد بحث شده اند. متاسفانه ظاهرا جناب مهاجراني نمي خواهد روش دفاع خودش را عوض كند. من با آراي گنجي مخالف هم باشم در احترامي كه او براي مهاجراني قائل است و از نوشته هايش پيداست ،شك ندارم. گنجي به خوبي مي داند كه روشنفكران ما هميشه آنقدر درگير بحث هاي حاشيه اي بودند كه ديگر تحليلي نقد كردن را خوب بلد نيستند. يك پيشنهاد هم به اكبر گنجي دارم. حالا كه او باب گفتگو را باز كرده است چرا با همه منتقدان گفتگو نمي كند. مثلا مي توان در مقاله اي مستقل به دعاوي همه منتقدان شناخته شده داراي اعتبار علمي جواب داد. چه اصراري به رويارويي تن به تن است!
مسئله دوم كه دلم مي خواهد روزي گنجي در اين باره هم بنويسد مسئله امام زمان است. تمامي مدعيات آقاي گنجي در اين مدت همه اش بنا بر سابقه تاريخي بوده يا اگر هم سابقه تاريخي نداشته است به طور مستدل و بسيط مطرح شده ، جز مسئله امام زمان. آخر با تكيه بر يك كتاب ، آنهم پاره اي از يك كتاب كه اصولا هدفش نشان دادن سير تكويني مذهب بوده ،نمي شود وجود امام زمان را منكر شد كه. ايشان اول بار مسئله امام زمان را در قسمت دوم مقاله قرآن محمدي مطرح ساخت. اسم اين مقاله " برساخته هاي تاريخي "بود. در آنجا نوشته بود كه طبق مستندات كتاب امام زمان وجود خارجي ندارد و اين مستقل از نيت مولف است. درست هم نوشته بود. اگر يادم باشد نويسنده كتاب مكتب در فرآيند تكامل حتي كتابش را به حضرت تقديم مي كند( مقدمه اش را بخوانيد) من كتاب را كامل نخوانده ام. اما اگر گزارش كتاب به نحوي است كه در برابر آن مستندات ، مستندات قوي ديگري هم هست كه وجود امام زمان را تائيد مي كند، نهايتا آقاي گنجي مي توانست كار را به تكافو ادله واگذار كند نه اينكه وجود امام زمان را هم مثل ختم نبوت و معاد ، فاقد دلايل عقلي بداند. اين مسئله با مسائل ديگر فرق دارد. نبوت ، معاد ، و ... همه به قول خود ايشان مدل ذهني ما براي تفسير پديده هاي دين هستند. اما مسئله امام زمان مسئله وجود فرزند امام حسن عسگري (ره) به مدت چندين قرن است.ايشان بايد با ادله محكم و قانع كننده - لااقل در همان سطح بحث ختم نوبت - من خواننده را قانع كند كه اولا امام حسن عسگري فرزندي داشته . دوما امكان طول عمر هست يا نيست. با تكيه بر يك كتاب كه بحث پيش نمي رود. مهمتر از همه تكليف ايشان با امام زمان مشخص نيست. وجود امام زمان خرد گريز است يا خرد گزير؟
يك نكته ديگر اينكه ظاهرا ايشان جامعه شناسي دين را محل توجه مي دانند. با عرض معذرت از ايشان بايد بگويم يكي از مباحث جدي جامعه شناسي دين مسئله زبان است.زبان و روشي كه جامعه شناس دين براي گفتن سخنش و اصلاح جامعه انتخاب مي كند خيلي مهم است. اين ديگر بحث مصلحت و حقيقت نيست كه ايشان بخواهد بگويد حقيقت از مصلحت برتر است. آقاي گنجي مدتي است مدام درباره موضوعاتي مي نويسند كه به مقدار بالايي حساسيت برانگيز است.آن هم با زبان عريان و بي لباس ! به نظر بنده درست نيست. مي توان مثل دكتر سروش و آرش نراقي و ملكيان اولا زباني به غايت سنجيده را اختيار كرد. دوما مطالب را خرد خُرد تحويل جامعه داد، سوما اگر از همجنسگرايي بحث مي شود در كنارش مثل آرش نراقي از حج و از مولانا هم نوشت. نظام مهم نيست ولي مردمي كه آقاي گنجي لابد براي آنها مي نويسد بايد توانايي هضم متفكري به نام اكبر گنجي را داشته باشند . اخيرا با يكي از دوستداران ايشان همصحبت بودم خيلي ناراحت بود از اينكه گنجي امام خميني را آقاي خميني مي نويسد. مي گفت امام راحل سال 77 (!) چطور آقاي خميني سال 87 شده؟ آقاي گنجي ما را گول مي زده يا همين آقاي خميني دوباره از جماران ظهور كرده ؟ از يك متفكر فلسفه تحليلي اين طور لجاجتها بعيد است .
-- احسان ، Oct 10, 2008 در ساعت 03:17 PMنكته آخر اينكه آقاي منتظري از موضع بيرون ديني وارد بحث شده است. دكتر سروش ظاهرا قصد پاسخگويي به ايشان را ندارد. آقاي گنجي كه اين قدر دغدغه بحث برون ديني را دارد چرا به ايشان جواب نمي دهد؟ًمتشكرم از راديو زمانه كه كم كاري اكبر گنجي را در باز كردن سايت و نوشتن ايميل جبران مي كند!
به ياد دارم سالها پيش يك بار آقاي سحابي با آن همه تجربه در باره گنجي حرفي زد كه گنجي با دليل و استدلال چنان جوابي داد كه بنده خدا ديگر پيگير حرفش نشد. گنجي را دست كم گرفتن خطايي است كه بهترآن است آقاي مهاجراني از ادامه آن بپرهيزد.
-- بدون نام ، Oct 10, 2008 در ساعت 03:17 PMضمنا از راديو زمانه خواهشي دارم كه براي ارتقا دانش خوانندگان غير متخصص مانند من كه شايد تعدادشان كم نباشد در پايان اين مفاله و كليه مقالات ديگرسايت با تعريفي مختصر از تعدادي كلمات تخصصي متن به عنوان مثالي از متن فوق (كلمه هرمنیوتیک) تعريفش را ارائه دهد.باشد با اين كار سايت زمانه اين امر به تدريج به سنت حسنه در ساير سايت ها و رسانه ها تبديل گردد و به مرور سطح آگاهي مخاطب عام ارتقا يابد. واجر و صواب اين فكر حسنه نزد پروردگار براي من منظور گردد
دكتر مهاجراني در يادداشت اخيرشان ذكر كرده بودند كه اكبر گنجي با كمي زيركي ، جاي دختران مجرد و متاهل لوط را عوض كرده است. در مقاله " عدم صدق گزاره هاي وحياني " آقاي گنجي خودش روايت كتاب مقدس از دو دختر " مرد نشناخته " را ضمن نقل آيات 38- 31 مي آورد. (طبق روايت كتاب مقدس اين دو دختر با پدر همبستر شده اند.)پس چرا احساس كرده اند كه زيركي اي در كار بوده؟ علاوه بر اين اگر همه دختران لوط متاهل بودند جز دو دختر و آنها هم با مردان شهر سدروم ازدواج كرده اند ، پس كتاب مقدس همبستري كدام دختران مجرد لوط با پدر را به ما گزارش مي كند ؟ البته اين مسئله هم هست كه دختران لوط مجرد باشند يا متاهل ، طبق متن روايت شده از كتاب مقدس با پدرهمبستري كرده اند(؟)
-- حسام ، Oct 10, 2008 در ساعت 03:17 PMاز سويي ديگر اكبر گنجي از مدافعان نظر علامه طباطبايي مي پرسد لوط داراي چند دختر بوده است كه همه قوم مهاجم بتوانند با آنها ازدواج كنند؟ ده؟ بيست؟ سي؟ چهل ؟ متاسفانه در يادداشت جناب دكتر به اين سوال هم پاسخي داده نشده .
2دلیل جالبی که به تازگی به آن برخوردکردم که قرآن کلام خداست:1-تعداد "قل"های قرآن خیلی زیاد است،یعنی خطاب به پیامبر که بگو
-- علی رفیع ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PM2-پیامبر گفتند:انی جاعل فیکم الثقلین،کتاب الله و عترتی.مندو چیز گرانبها نزد شما می گذارم،کتاب خدا و اهل بیتم را،ببینید کتاب را به خدا نسبت میدهند و عترت را به خودشان ،میتوانستند بگویند:کتابی وعترتی.البته این دلائل به درد کسی میخورد که به دنبال کشف حقیقت باشد.
محاسبات ریاضی انجام شده توسط محققی مسلمان و آمریکایی و کشف کد 19 در قران و کتاب مرحوم بازرگان به اضافه ساختار کلامی قران که با ساخت کلامی محمد فرق می کند به اضافه محتوی ادعا های قران در مورد برخی پدیده های تاریخی و طبیعی به اضافه بسیاری شواهد دیگر همگی دال بر این است که قران خود پدیده ای فراتر از شخص محمد است.
حال می خواهید اسم انرا خدا بگذاریم یا نه. اگر مسلمان نباشیم ولی منصف باشیم این کتاب عجیب را باید محصول توانایی شخصی بدانیم که توانسته به لحاظ اخلاقی به جایی برسد که دریافت کننده پیام هایی باشد که از یک منبع شعورمند و احاطه کننده صادر شده اند. البته که شخصیت محمد و زندگی اش و تجربه های عصری وی و همراهانش در شکل دهی به محتوای این پیامها مهم بوده اند. اما این دلیل نمی شود که پیامها نباید از منبع خارجی باشد. قران " نازل " شده یعنی از محتوای انتزاعی حقیقی به سطح شعور زمان نزول تنرل پیدا کرده تا قابل فهم باشد. وظیفه ما تاویل است بدین معنی که مصادیق امروزی ان حقیقت بیان شده به زبان زمان دیروزی را یافته و از ان برای امروز خود درس بگیریم . آثار شریعتی مالامال همین کار است.
-- احمد آل حسین ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PMجناب گنجی؛ با تشکر از مقاله قرآن محمدی تان؛ لطفا پاسخی به مشکل من بدهید:
-- شهروند آینده ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PMراستش من پس از تفکر و بررسی؛ مساله اصلی خود را در اینجا می بینم که خدای مورد باورم؛ از یک خدای متشخص و انسان وار که در خارج از این جهان در قالب یک فرمانروا دستورهایی را وسیله پیامبرانش ابلاغ می کرده و وعده جهنم و بهشت برای متخلفان و اطاعت کنندگان آن ها می داده؛ به خدایی نا متشخص که در جایی بیرون از طبیعت مستقر نیست تغییر کرده است. می دانید که چنین تغییر باوری در حکم زلزله ای بسیار سهمگین در نظام باورها ست و از پیامدهای نظری و عملی اش هم مطلعید: کسی که به خدای نا متشخص باور دارد؛ نبوت ؛ دین؛ دینداری و ... را اساسا به گونه ای می فهمد که به هیچ روی قابل مقایسه با درک پیشینش نیست. سوالاتی که من با آن روبرویم مجهولاتم پس از این تغییر باور بزرگ است.
من نمی دانم مناسبات خودم را با این خدای جدید دقیقا چگونه برقرار و تنظیم کنم. درکی متناسب با موضوع از "دعا کردن" ندارم و برایش معنایی نمی یابم. هم چنین به نظرم می رسد با این خدا؛ درکم را باید از تجربه دینی هم تغییر دهم. این طور به نظرم می آید که در مقابل این خدا؛ که برقراری ارتباط شخصی با او؛ معنای دقیق و محصلی – دست کم برای من کم اطلاع – ندارد؛ تنها وظیفه ام اخلاقی زیستن است و بس. امیدوارم توضیحاتم موضوع را روشن کرده باشد و برای شما انگیزه ای فراهم کرده باشد تا بیشتر در مورد خدای نا متشخص بنویسید.
باساام وتشكرازراديو زمانه .بعداز چندين نظريه دررابطه بامغاله هاي ااقاي گنجي وشيوه رايو زمانه كه لطف كرده ومنتشرشد به جز يكي ديگ قصد داشتم نظري نداشته باشم ولي چون احساس كردم خيلي سريع ترازانكه فكر ميكردم نقدم باراديو زمانه دررابطه بامقاله هاي اقاي گنجي محقق شد وبخاطر اينكه دراين دنياي زور وقدرت يك رسانه خوب بسار .بسيار مهم وارزشمند مباشد پارهاي توضيحات رابه مقاله ورايو زماه ميدهم. خدمت شما سوال كردم چرا بايد بيشتر مقاله هايي ازاين باب چاپ شود وشما همين موضوع را اقاي دكتر بني صدر درجواب دكترحسن رضايي كه قسمت 14ان هست بنام قران درانديشه عدمي چاپ نكرديد.محبت كرده جواب داديد اگر ايشان مقاله بفرستند مانند اقاي كنجي حتما چاپ ميشود.مجددا ازشمابه واسطه اينكه به رسانه شما علاقه مندشدم سوال كردم مگر يكي از رسالت هاي يك رسانه خوب بالابردن سطح تفكر وازادگي ومبارزه باسانسورهاي عيني وذهني نيست.حتما ميگوئيد .بله .حال مينيم مقاله هاي اقاي گنجي ازجهت استدلال روز بروز ضعيف تر .سادتر.وبعضي ازجوابيه انسانرا نااميد ازتحول. قصد اينجانب اصلا بي احترامي به هموطنان عزيزم نيست .وندانستن هم ايراد نيست. كه دعواي دوستانه من با راديو زمانه همين است كه مخواهم همه ما ياد بگيريم.اما ازچه كساني.1كامنت گزار عزيزي كه اينهمه علقاب متفكرو.....مدهيد نقل مكنيد درمورد نظرايشان درمورد امام زمان .عينا همين سوال را من از استادبني صدركردم وخلاصه جواب ايشان. مگر هيچ سامانه اي بدون رهبري وجوددارد.چه دين ياهر ائيدئولجي.يكي از لوازم ان هدف.رهبري مي باشد با اشكال متفاوت وحتي در ماركسيم اين وطيفه را پرولتاريا انجام ميدهد. حالا اقاي گنجي بفرمايند.خداوند ديني فرستاده هدف ان معين. تااينجا گمانم اين است ايشان بامن مخالفتي نداشه باشد. خوب بدون رهبري.چگ.نه ميشود به هدف رسيد.سوال بعديازايشان چه كسه به ايشان گفتهبا ايشان گفته قران بايد ازنظر هرمنو تيكي قابل مطالعه باشد .وايشان بقول كامنت گزار محترم معناي هرمونتيك بفرمايند تا من خدمت سان جواب دهم. هم اينطور كه ازايشان سوال كردم درموضوع ايات جن. درقران درمعناي كلمه كه چيز علمي وچه چيز غير عمي. بعد از تشكر مجدد از راديو زمانه .از همه كامنت گزارهاي عزيز مي خواهم به سايت استاد بني صدر مراجه كرده ودرموردمقاله قران كلام مخمد مطالعه .بعدا هر نظر ايشان براي من محترم .بيايد خود راگرفتار سانسور واين ستايشها نكنيم وبه اصل ماقال.بجاي من قال كه دستور دين ماو ازادگي مباشد توجه كنيم تا دعوا بقول ان كامنت گذار محترم بجاي اينكه بگويئد به امام گفته است اقا. يا اينكه اقاي گنجي فكر كند هرجه سروش.شبستري وعلامه طباطبايي گفته است وحي منزلاست.
-- اميرمنصوراميرمنصور ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PMظاهرا تا کنون دلیل محکمی که قرآن کلام خداست یا محمد پیدا نشده است . ولی مهمتر از این بحث این موضوع است که هنوز این کتاب بگونه ای مورد تفسیر و بهره برداری آنان که خود را مسلمان مینامند قرار نگرفته که آنانرا به سعادت نزدیک کند . در مقایسه با ملل دیگر از بسیاری جهات عقب مانده تر هستند و از نظر روابط انسانی ما بین خود هم مشکلات زیادی دارند که بیشتر از بعض سایرین است .و این سوال پیش می آید که در حال حاضر بود و نبود قر آن چه اثری دارد که بحثهای اینچنین داشته باشد ؟
-- محمد ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PMآقای گنجی اعلام می دارد "تاکنون حتی یک دلیل هم برای صدق مدعای «قرآن سخن خداست» عرضه نشده است" آیا کرامت کربلایی کاظم ساروقی، حجتی غیر قابل انکار اعجاز قرآن را قبول دارد یا نه؟ اینکه در عهد جمهوری اسلامی اتفاق نیافتاده؟ بنده با تحقیق گسترده در این باره به کرامت الهیی به نامبرده به یقین رسیده ام و حاضرم به هر گونه شبه در این خصوص جواب دهم البته با جستجوی ( کربلایی کاظم ساروقی) در اینترنت به مطالب جالب در این خصوص می رسید. با تشکر
-- لینا شفقی ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PMسلام آقا احسان
گنجی در بخش بی دلیلی عصمت، نظریه آیت الله منتظری را نقد و رد کرده است. به آن بخش، قسمت علم حضوری و علم حصولی مراجعه کنید. تمام ساختمانی که آیت الله منتظری بنا کرده اند، برپایه های علم حضوری بالا رفته است. گنجی نشان داده است که آن بنا بی پایه است. فکر می کنم اگر دکتر سروش هم بخواهد پاسخ گوید چاره ای جز این ندارد که از همین زاویه وارد بحث شوند. البته این امر، به هیچ وجه از احترامی که گنجی به آیت الله منتظری، به قول خودش انسانی استثنایی که در اوج قدرت برای دفاع از حقوق مخالفان از قدرت گذشت و حبس در خانه را پذیرفت، نمی کاهد.بحث علمی را باید از بحث شخصی درباره شخصیت و جایگاه افراد جدا کرد.
-- هستی ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PMآقای احمد آل حسین تا اوضاع دینداران از این بدتر نشده هر چه زودتر در مورد کد ۱۹ توضیح دهید (کدام محقق مسلمان و آمریکایی) از آن گذشته، آثار شریعتی هم مالامال از چیست؟ مثال بزن .
-- بدون نام ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PMآقای علی رفیع دلیل شما در اثبات کلام الله بودن قران و آن چه از سستیها و کاستیها که در آن میبینم سخت ایمان مرا سست کرد. قران با چنین محتوا و شکلی زمینی و محمدی(ص) است تا آسمانی.
-- بدون نام ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PMبه عنوان یک مسلمان از این که در کامنت آقای احمد آل حسین چنین خرافهای را تحت عنوان حمایت از دین میبینم شرمندهام.
-- بدون نام ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PMبه احمد آقا آل حسین: "محاسبات ریاضی انجام شده توسط محقق مسلمان آمریکایی و کشف کد 19 در قران" جوک بود و زود سرکاری بودنش کشف شد. مقاله ها هم در باره اش نوشتند. "محقق مسلمان" (رشاد خلیفه)هم که پاک خل بود بعدش ادعای پیغمبری کرد و در نهایت سر یک قضیه ناموسی- مالی کشته شد. "کتاب مرحوم بازرگان در باره ساختار کلامی قران که با ساخت کلامی محمد فرق می کند" یعنی کتاب سیر تحول قرآن هم مورد نقدعلمی قرار گرفته و اگر چه خیلی متقن تر از حرفهای بی سر و ته رشاد خلیفه است اما در نهایت فقط یک سیر طبیعی را در روش گفتار پیغمبر نشان میدهد و کشف از هیچ امر خارق العاده ندارد. همه نویسنده ها در طول زندگی ادبی خود از چند دوره گذر میکنند که این نه خارق العاده است نه استثنائی.
-- محسن ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PMلطفا به این قسمت از کامنت آقای احمد آل حسین توجه کنید
-- بدون نام ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PM(البته که شخصیت محمد و زندگیاش و تجربه های عصری وی و همراهانش در شکل دهی به محتوای این کتاب عجیب مهم بوده)
جالبه؟ نه؟
در پاسخ به آقای احسان:
-- رحیم پور ، Oct 11, 2008 در ساعت 03:17 PM1.از شما تشکر میکنم که مطالبی از همه جا وهمه رنگ در یک کامنت نهاده اید و به جناب گنجی پیشنهاد میکنید مطالبشان را خرد خرد بیان کنند!
2.گفته اید:"آقاي گنجي مدتي است مدام درباره موضوعاتي مي نويسند كه به مقدار بالايي حساسيت برانگيز است.آن هم با زبان عريان و بي لباس!به نظر بنده درست نيست"
اشکال بحث در مورد مسائل حساس چیست؟
آیا این مسائل قرار است تا ابد در لفافه وحساسیت بماند؟
اشکال زبان عریان چیست؟
استفاده از زبان پوشیده چه کمکی به روشن شدن بحث میکند؟
3.در ادامه آورده اید:"اگر از همجنسگرايي بحث مي شود در كنارش مثل آرش نراقي از حج و از مولانا هم نوشت. نظام مهم نيست ولي مردمي كه آقاي گنجي لابد براي آنها مي نويسد بايد توانايي هضم متفكري به نام اكبر گنجي را داشته باشند."
همجنسگرایی چه ربطی به حج و مولانا دارد؟
مگر یک مقاله دیگ آش است که هر چه دم دست بود در آن بریزیم؟
مگر حج و مولانا هضم کننده وکاتالیزور هستند که پیش زمینه ی بحث بی ربط دیگری شوند؟
این همه احتیاط نشانه ی چیست؟
4."اخيرا با يكي از دوستداران ايشان همصحبت بودم خيلي ناراحت بود از اينكه گنجي امام خميني را آقاي خميني مي نويسد. مي گفت امام راحل سال 77 (!) چطور آقاي خميني سال 87 شده؟ آقاي گنجي ما را گول مي زده يا همين آقاي خميني دوباره از جماران ظهور كرده ؟ از يك متفكر فلسفه تحليلي اين طور لجاجتها بعيد است ."
مگر یک متفکر،لات سر چاله میدون است که تا ابد حرفش یکی بماند؟هر آدمی طی مطالعات خویش تفکرات خود را بازیابی و ترمیم میکند.
به زعم آقای گنجی آقای خمینی در سال 77 امام و پیشوای جامعه بودند ولی حالا شاید در یافته اند که اینگونه نیست...این اسمش لجاجت است؟
5.در پایان کامنت نوشته اید:"متشكرم از راديو زمانه كه كم كاري اكبر گنجي را در باز كردن سايت و نوشتن ايميل جبران مي كند! "
شاید آقای گنجی علاقه ای به ایجاد سایت یا ایمیل نداشته باشند...این اسمش کم کاری است؟
سرکار خانم لیندا شفقی را عرض میشود: زیاد تحت تأثیر حرفهای این نویسنده خیالباف که در باره کربلایی کاظم ساروقی کتاب نوشته (م.ا.د) قرار نگیرید. در مسیحیت هر روز چند تا کربلایی کاظم ساروقی پیدا میشود .
-- معارفی ، Oct 12, 2008 در ساعت 03:17 PMaghaaye Ehsan salem bashed. shama nawashtah eyd ka akber ganji saal 1377 bae imam Khomeni , Imam mi goftae ast wa halaa saal 1387 bajaye Imam " aghaa " me goyed . Aghaye Ganji dar saal 1377 shanakht degari az aghaye Khomeni dashtae ast, wa halaa shanakht degari . in azadi Ganji ra hich kas nae me tawanad az au bae girad. khod man ham ta chand saal pesh jelow naam aghaye Khomeni Imam shayed me nawashtam (yak baar bae nawashtam amaa hich waght bae zaban nae goftam)amaa az chand saal bae teraf ka shankht man az aghaye Khomeni beshter shodae ast ,bae jaaye Imam ,aghaa , me nawesam. bae in cheez ha nabayed eteraz kerd. in nawashtae nae deshanam wa nae taroz ast.dedae shawad chaap me konand yaa nae
-- Khosh-Kho ، Oct 12, 2008 در ساعت 03:17 PMآقای بدون نام.قرآن کریم برای همگان در همه زمانها نازل گردیده است .خدا،خدای همه است(ازعقب ماندگان فکری تا نوابغ،ازدارندگان سطح فکر پایین تا راسخان درعلم)لزوما تمامی آیات قرآن برای تمامی مردم نازل نگردیده است.متاسفانه ماخودمان راجای خدامیگذاریم و میگوییم چرا مثلا فلان آیه نازل شده است و توجهی به سطوح فکری ،فرهنگهاوتمدن های مختلف نمیکنیم.فکر میکنیم همان آیه ای که برای افراد خاص نازل شده برای ماهم نازل شده است.تازه خودماهم در سنین مختلف روحیات مختلفی داریم.حتی ممکن است در یک روز صبحش خیلی شاد و شب خیلی ناراحت باشیم.خوب خداوند همه این اموررا درنظر میگیرد.ما باید دورهم بنشینیم مشکلات را حل کنیم و به اصطلاح دنبال مشترکات باشیم.آیه فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه(مژده بده به بندگانم که سخنهارا میشنوند و بهترین آنهاراپیروی می کنند)خوب شما ببینیداین آیه یقینا برای افرادعالم و محقق نازل شده است.حالا آیاتی را ببینید که درمورد زنان سیاه چشم صحبت میکند،خوب آن آیه هم برای افرادی نازل شده که سطح فکرشان این است زیر عکس گلشیفته فراهانی نظربدهند.همین طور کافرانی که محقق و اهل علم نیستند بایشان باید گفت:لکم دینکم و لی دین (دین شما برای شما ودین من برای من)چون بحث با آنان فائده ندارد.خدا،خدای همه است.خودمحورنباشیم.اگر من باعث رنجش شما شده ام ،جدا عذر میخواهم.
-- علی رفیع ، Oct 13, 2008 در ساعت 03:17 PMپیرامون کد 19 و دیوانگی رشاد خلیفه این را به عهده خوانندگانی که باب تحقیق را برای خودشان نبسته اند می گذارم تا با کمی سرچ کردن در همین انترنت اطلاعاتی را بدست آورند. فقط به این بسنده می کنم که محاسبات همگی موجودند و می توانند مورد قضاوت قرار بگیرند. البته می توان سرانجام رشاد خلیفه را به همه افکار و کار هایش تعمیم داد و خیال خود را از هرگونه تحقیق بیشتر راحت کرد.
-- احمد آل حسین ، Oct 14, 2008 در ساعت 03:17 PMاگر به هر حال آن قدر مشتاق هستید که وقتی بگذارید و یکی از مستندترین و روشنگرانه ترین بحث ها بین یک مسلمان قران شناس هندی و یک محقق غربی در مقایسه قران و بایبل را مشاهده کنید به لینک ذیل مراجعه فرمایید (دانستن زبان انگلیسی لازم است) البته می توانید بگویید که مباحثه کنند گان در آخر عمرشان دیوانه خواهند شد و نباید به حرفهایشان گوش کرد. اهل تحقیق این گونه خود را نمی فریبند.
http://www.archive.org/details/QuranBibleScience
فیلم در سه قسمت است.
در مورد کتاب بازرگان آن روند تحول در گفتمان قران قابل تخمین زمانی کلامی است و این نشان از حضور نظم خاص در تحول دارد
ادمه دارد
فرض کنیم ما هیچ نگرش مذهبی یا ضد مذهبی یا لیبرال یا سکولار نسبت به قران نداشته باشیم و فقط به خواهیم ببینم که قران چه جور کتابیست به لحاظ گوینده و مخاطب شناسی آن. همین و بس.
-- احمد آل حسین ، Oct 14, 2008 در ساعت 03:17 PMنتیجه ای که بنده به ان رسیدم این است که به لحاظ گوینده شناسی و مخاطب شناسی (شناسایی گویندگان و مخاطبین فقط بر اساس تحلیل کلامی خود متن و نه بر اساس ادعاهای مسلمانان و محمد و منتقدینشان):
1. بطور غیر قابل انکاری با سایر کتب مقدس کاملا متفاوت است و از این لحاظ کاملا یگانه است . تصریح می کنم "کاملا". چطور؟
2. به گونه ای این کتاب تدوین شده در سرتاسر این کتاب بدون حتی یک جمله استثنا گوینده آن فردی است که خود را الله معرفی کرده گاهی به شکل مفرد متکلم وحده گاهی به شکل متکلم جمع (مع الغیر) گویی سخن از جانب خود و نیروهای همدستش می راند.
3. سرتاسر این کتاب به گونه تدوین شده مه مخاطب گفتگو یا انسانها هستند یا خود محمد است یا مسلمانان هستند و یک نمونه نمی توان اورد که خواننده فکر کند که محمد از جانب خودش حرف می زند و اگر نام محمد است گزارش از اوست گویی که محمد مو ضوع بحث است و نه متکلم
از این موضوع می توان چند نتیجه گرفت:
1. در طول این 23 سال زمان تدوین تدریجی کتاب مذکور محمد به قدری حرفه ای عمل کرده که در همه موارد در هنگام انشای متن هرگز فراموش نکرده به گونه ای انشا کند که گویی فردی به نام الله ان حرفها را زده و بس و او خود هیچ اضافه و کم هم نکرده که بقول الله اگر این کار را بکند دچار عذاب دو چندان می شود
بنا براین محمد را باید نابغه ای شارلتان دانست که توانسته چنین رلی را دقیقا 23 سال انفا کند. اگر قران کلام محمد است نه الله پس آقای گنجی باید اقرار کند که محمد فریبکار بو ده است. حالا الله می خواهد خدای واقعی باشد یا نه.
2. نتیجه دیگر اینکه فرض را بر برائت گذاشته و قبول کنیم کسی واقعا این مطالب را به محمد می گفته و او دروغکی این شیوه نگارش را جعل نکرده (این به انصاف در مرحله اول پژوهش نزدیک تر است چون باب پژوهش را باز می گذارد
ادامه از قبل:
-- احمد آل حسین ، Oct 14, 2008 در ساعت 03:17 PMنتیجه دوم ما را تشویق می کند تا ببینیم چه کسی متن را به محمد القا می کرده است.
آیا او دچار وهم بوده و مانند برخی فکر می کرده کسی با او حرف می زند؟
آیا او واقعا به توانایی برقراری ارتباط با موجودی ذی شعور که هستی را خلق کرده و یا با خود هستی شعور مند رسیده بوده؟
من فکر می کنم که این امر دشوار باشد چون یک تجربه شخصی است و نمی توان انرا ما ازمایش کنیم ولی می توانیم به محتوای متن به بپردازیم و ببینیم ایا از ذهن یک متوهم می تواند چنین متنی که هما هنگ با حرکت ها و اعمال اجتهاعی بود ه و سر آغاز تاریخ و تمدنی شده صادر شود؟ جواب به عهده شما منصفین عزیز
مشکل گنجی و سروش و نظریه قران محمد چیست؟
-- احمد آل حسین ، Oct 14, 2008 در ساعت 03:17 PMخیلی ساده است. مشکل انها این است که ایشان در رفع مشکل رابطه دین و سیاست امروز نا توان هستند. چرا؟
انها می خواهند بگویند قران کلام خدا نیست بلکه در نهایت کلام محمد است و بنابراین معطوف به نظرات و سلایق شخصی و شرایط زمانی و مکانی است و نمی توان از ان به اسم کلام خدا برای همه زمان ها و مکان ها نسخه در اورد و به اسم کلام خدا دستوراتش را بی انتقاد و چالش قلمداد کرد. این کار انها مشکلشان را که حل نمی کندبلکه بد تر می کند.
در حالیکه محمد همواره تلاش می کرده از خودش اسطوره نسازد و خودش را تا توانسته مرجع مشروعیت نکند این اقایان محمد را اسطوره می کنند چون هنوز خود را به او مومن می دانند.
2. مارکس هرگز ادعای پیامبری نداشته و کتابش هم نوشته خودش است اما برخی پیروان ارتدوکسش کار را به انجا کشاندند که افکارش قابل سوال نبود وهنوز در چین و کره شمالی نیست. پس می توان شخصیتی را تا حد خدا بودن برد بالا و پرستید مگر نه؟
3. اینکه قران جاودانه است دلیل نمی شود که انتظار داشته باشیم حرفهای فرا زمانی فرا مکانی زده باشد. قران همانطور که مجبوره بوده بالاخره به یک زبانی حرف بزند مجبور بوده از امثال و قضایای روزگار تدوینش استفاده کند و نسبت و وقایع زمانه اش واکنش نشان دهد و سرگزشت های اشاره شده در کتب اسمانی دیگر را مرور و نقد و بررسی کند و البته قسمت قابل توجهی از ان هم در مورد اخرت و زندگی و اخلاقیات و غیر ه است. این مسئله جاودانگی انرا زیر سوال نمی برد. قران را می توان ادعا کرد جاودانه است تا انجا که منبع الهام و درس گرفتن در هر زمان باشد . همین و بس. قران برای اولین بار درجامعه عرب برای زن حق ارث گذاشت و مرتبه زن را از به ارث رسیدن به ارث برنده رساند و متناسب با اقتصاد ان زمان ارث را برای زن نصف قرار داد اگر از والدینش هست. حرکت قران به سمت تقویت زن در جامعه بود. حالا به عنوان منبع الهام وقتی جاودانه خواهد بو د که ما ببینیم چگونه می توان برای تقویت زن متناست با ساخت اقتصاد امروزی این ارث را تعین کرد. قران گوشت خوک را به خاطر بهداشت حرام کرد حالا باید دید چه خوراکهایی سلامتی ما را به خطر می اندازد نظارت را قوی کرد. قران قمار و ربا را حرام کرد تا توزیع تصادفی سرمایه را منع کند حالا نظام سرمایه داری دچار بحران است به علت همین قماری کردن توزیع سرمایه در بازهای قماری بورس.و بی بی سی و محققین امروز به سراغ بانکداری اسلامی امده اند اصول اخلاقی را باید از این کتاب بیرون کشید و انها راا در معرض ازمایش و عمل قرار داد این جاودانگی است نه اینکه عین متن را اجرا کرد این جاودانگی نیست این برگردان امروز به دیروز است این ضد جاودانگی است.
آقای گنجی اگر نگران این است برود نشان دهد اصول بنیانین اخلاقی قران در پشت همه ظواهر کلامی اش تا چه حد می توان مایه تغیر مثبت شود و دست از این جنگ زرگری با این و ان بردارد.
زیر سوال بردن مشروعیت یا توانایی یک متن در بیان حقیقت بستگی به این ندارد که آن متن ادعا کند (یا ادعا شود) که از منبع الهی است یا نه؛ تشکیک در منبع یک متن الزاما موجب افزایش منتقدین آن و کاهش دلباختگان آن نمی شود چرا؟ چون آنها که دلباخته قداست متن هستند حال مال خدا باشد یا مال محمد باشد یا مال میلتن فریدمن پدر نولیبرالیسم باشد هرگز به خود اجازه زیر سوال بردن آن یا حد اقل زیر سوال بردن اصول آنرا نمی دهند.
آنها که عقل خویش را تعطیل نکرده اند گذشته از اینکه منبع متن چه کسی است سعی می کنند متن را بفهمند پیامش را بگیرند و جز به جز مورد موشکافی محققانه قرار بدهند. قرآن را باید از معدود کتبی دانست که ضمن مدعی شدن الهی بودن مکررا در سراسر متن از مخاطبینش می خواهد که اندیشه کنند و منفعلانه پیامش را بپذیرند. و در نهایت می گوید بیش از حد توان فکری کسی انتظار ندارد که ایده هایش را مورد عمل قرار دهند. لا اکراه فی الدین و اگر امروز دین را زوری کرده اند کاری ضد قرانی کرده اند
-- احمد آل حسین ، Oct 14, 2008 در ساعت 03:17 PMکل کطلب را در وبلاگم می توانید دنبال کنید: http://rahetohid.blogetery.com
می گویند یکی از معجزات عددی قرآن این است که تعداد تکرار کلیه حروف آن مضرب 19 است.
-- مهدی ، Oct 15, 2008 در ساعت 03:17 PMهر کسی می تواند در اینترنت فایل doc یا xls قرآن را download کند. اگر این فایل را با نرم افزار word باز کنید. می توانید با گزینه replace تک تک حروف آن را بشمارید. در جدول زیر ابتدا نام حرف، سپس تعداد تکرار و نهایتا تعداد تکرار تقسیم بر 19 آورده شده است. همان طور که مشاهده می شود فقط حروف "ط" و "ع" مضرب 19 هستند.
-حروف
-تعداد تکرار در قرآن (حفص از عاصم)
-تقسیم بر 19
ب
11603
610.6842105
ث
1414
74.42105263
ج
3317
174.5789474
ح
4364
229.6842105
خ
2497
131.4210526
د
5991
315.3157895
ذ
4932
259.5789474
ر
12627
664.5789474
ز
1599
84.15789474
س
6124
322.3157895
ش
2124
111.7894737
ص
2072
109.0526316
ض
1686
88.73684211
ط
1273
67
ظ
853
44.89473684
ع
9405
495
غ
1221
64.26315789
ف
8748
460.4210526
ق
7034
370.2105263
ک
10497
552.4736842
م
27071
1424.789474
مدعی این نظریه فردی آمریکایی به نام Richard Kalif بود که خود را رشاد خلیفه معرفی می کرد. بعدها او مدعی شد که محمد خاتم النبیین بود نه خاتم الرسل. بنابراین او خود را رسول بعد از محمد نامید و رسالت خود را همین مطلب فوق می دانست. بعدها که معلوم شد کلیه حروف قرآن مضرب 19 نیستند وی مدعی شد که با حذف 2 آیه از یکی از سوره ها تعداد تکرارها مضرب 19 می شوند. البته هر کسی می تواند با تکرار عمل فوق بر پوچی این ادعا هم مطلع شود. چنین ادعایی (تحریف قرآن) باعث شد که وی در یک حمله تروریستی به قتل برسد.
البته بی پایه بودن این نظریه بر کسانی که واقف به روایات متعدد قرآن هستند آشکار است. قرآنی که هم اکنون در منازل مردم وجود دارد قرآنی است به روایت حفص از عاصم. روایات معتبر دیگر قرآن را می توانید در اینجا ببینید:
http://tinyurl.com/4jxcqo
یکی از مقاله هایی که به صورت بی طرف نظریات richard kalif (رشاد خلیفه) در مورد اعجاز عددی قرآن را به چالش کشیده است را می توانید در سایت مذهبی زیر ببینید:
-- مهدی ، Oct 15, 2008 در ساعت 03:17 PM" كتابخانه تبيان > قرآن > اعجاز قرآن
> اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن"
http://tinyurl.com/43pj2x
بیچاره رشاد خلیفه و شاگردانش که بحث محاسبه را پی گرفته اند اگر می دانستند که چطور بحثشان اینجا با تعداد حروف الفبا قاطی شده این دفعه بیشتر یا واقعا دیوانه می شدند. این کمی از محاسبات است به انگلیسی وقت ترجمه اش را نداشتم و اسان است که یک نفر برود محاسبه را چک کند. تعداد کل ایات محل اختلاف بوده اما اگر ان تعدادی که قبلا تشخیص داده شده با فرمول تطبیق کند فرمول به تدقیق تعداد هم کمک می کند اگر فرمول ١٩ از جهات دیگر درست در اید. این هم متن و آدرس:
-- ahmad ، Oct 16, 2008 در ساعت 03:17 PMThe total number of verses in the Quran is 6346. This includes 112 unnumbered Basmalahs which occur at the beginning of the suras. (Note that the first sura has a numbered Basmalah). Without the unnumbered Basmalahs, the number of verses in the Quran is 6234. The mathematical structure of the Quran based on the number 19 makes this number an undeniable fact, and confirms that Sura 9 always had 127, and not 129 as has been disputed historically.
Here is some of the known facts:
(1) The total number of the verses in the Quran, i.e. 6346 is a multiple of 19 : 6346= 19 X 334
(2) The digits of 6346 add up to 19: 6+3+4+6= 19
(3) When we add the numbers of all suras, plus the number of verses in every sura, plus the sum of verse numbers, the grand total for the whole Quran comes to 346199 or 19X 18221
(4) Adding up the digits of the Quran's suras and verses produces a total of 1881, or 19 X 99.
(5)The last sura revealed to Prophet Muhammed was Sura Al-Nassr (Triumph). The number of this sura in the Quran is 110, and it has three verses. We already know that this sura consists of 19 Arabic words and the first verse consists of 19 Arabic letters.
(6) Studying Sura Al-Nassr showed that the gematrical (Numerical) value of its verses are as follows :
Verse 1 has 1638 Gematrical value.
Verse 2 has 1771 and verse 3 has 2715, the total gematrical values of the three verses come to 6124, knowing this was the last sura revealed to the Prophet, if you add this number 6124 to the number of the sura in the Quran, i.e.110 we get: 110+6124= 6234 which is the total number of the (numbered) verses in the Quran.
A quick observation is that Sura 110 has 3 numbered verses and one unnumbered verse, this make the total 110+3+1 =114 which is the total number of the Suras in the Quran.
So in the last revelation to the Prophet Muhammed ,God put his code to confirm the total number of both the verses and the suras in the Quran.
Allaho Akbar.
For more about the Mathematical Miracle of the Quran check our miracle section.
MATHEMATICAL MIRACLE OF THE QURAN
http://www.submission.org/miracle/110.html
) دلم نمی خواهد فکر کنم(
آنكه، با نام تو
بر" مغز و تن"ات ،فرمان دهد
او، همان قلب است
هر" دم" "هو"ي رحماني زند
ذهن و، ادراكات تو،
از قلب،فرمان مي برد
جسم و، الزامات تو
خون دل ، از او می خورد
فكر وعقل تو
به حكم قلب هر سو مي پرد
تا، اراده كرد قلبت
مغز فرمان مي برد
تا، نخواهد قلب تو
كي،عقل تو در كار شد
تا، نجويد آن دلت
ادراك تو، بي كار شد
دل اگر خواهد ز مغزت
در تفكر مي رود
قلب اگر جويد ز عقلت
سوي "درك "ت مي پرد
هان ،
قواي "غير ادراكي و ادراكي "ت
مامور دل اند
در درون و در برونت
در حريم دل،ول اند
-- ناصر طاهری بشرویه .. روشنا ، Oct 27, 2008 در ساعت 03:17 PMناصر طاهري بشرويه.......روشنا
پیام آور عشق و آگاهی
(استوای عرش گردی)
(کرده ای شق القمر)
-- ناصر طاهری بشرویه . روشنا ، Oct 27, 2008 در ساعت 03:17 PMاي كه، انسان گشته اي روي زمين
در حقيقت نفخه بودي، تو
شدي روح الامين
صورت اصلي تو ،
آن مظهر روح خداست
او دميده، روح خود بر تو ،
كجا؟ از تو جداست!
روز اول، چون تجلي كرد روحش،
اي پسر
گشت محجوب و تنزل كردوآخر
شد بشر
عيسي مريم ، که روح القدس گشت
روح قدسي بود و
درجامش نشست
هر كه را ، انديشه كرد،
روحش دميد
وز طلوع او ، بشد عالم پديد
طلعت نورش چنين رنگين ،كه ديد؟
چون كه نورش جلوه كرد،
ملكش دميد
آن ملايك
سجده بر آدم زدند
عقل پيدا شد
تو را گردن زدند
زان ملايك
آن يكي ابليس شد
گردنت بگرفت
تو را تلبیس شد
آن ملايك ،
جلوه اي زان نور دان
غير روحش،
آ ن ملايک كور خوان
نور بودي ، حور گشتي
روح وحياني شدي
آب بودي، علقه گشتي
جن و انساني شدی
در تجلي ، حسن بود و
عالم آرا روي دوست
جملگي، او عشق گشت و
رحمت عالم، هم اوست
گوهر اصلي تو،
آن رحمت وعشق و وفاست
هان كه، سیمای كمالات و
صفات كبریاست
روح انسان،
چون شعاعي گشته از نور خدا
جلوه اي شد زان حقيقت،
كي شود از او جدا؟
چون توقدر خود بیابی
وان ملا یک سجده گوت
ليله القدر تو ، آن شب
بگذرد از بام و کوت
آن شدید القوتت بینی
تو خود، بر عرش جات
استوای عرش گردی
فرش، گردد ز یر پات
آن ید خود را تو زان پس
"فوق اید یهم" شمر
ماه تو خورشيد گشته
كرده اي "شق القمر"
از مهستان وارهیدی
شمس نورانی شدی
ماه را دو نیمه کردی
نور وحیانی شدی
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیام آور عشق و آگاهی