رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > کذب در کلام وحیانی | ||
کذب در کلام وحیانیآرش نراقی۱ وظیفهی مخاطبان وحی، آن است که به فهم درستی از معنای پیام دست یابند. در این میان خصوصاً ویژگیهایی که پیروان ادیان توحیدی برای خداوند قائل هستند، بر پیچیدگیهای فرآیند فهم متن مقدّس و کشف «معنای درست» آن متن، میافزاید. در سنّت این ادیان، فرض بر این است که خداوند، در کنار سایر اوصافی که دارد، خیر محض و عالم مطلق است. به نظر میرسد که یکی از پیامدهای مهّم خیریت و علم خداوند، گزاره زیر باشد (بگذارید آن را آموزهی «شرط صدق» بخوانیم): آموزهی شرط صدق: اگر متن «الف» از جانب خداوند باشد، آنگاه، هیچ کذبی در آن وجود نخواهد داشت. زیرا فرض بر این است که وجود گزارههای کاذب، حکایت از آن میکند که یا خداوند از حقیقت بیخبر بوده است و لذا عالم مطلق نیست و یا چندان پروای گمراه شدن انسانها را نداشته که پیام خود را از کذب بپیراید و لذا خیر محض نیست. بنابراین، فقدان گزارههای کاذب در متن، شرط لازمِ انتسابِ آن متن به خداوند است. اگر معلوم شود که در متن «الف» گزاره یا گزارههای کاذبی وجود دارد، آنگاه میتوان نتیجه گرفت که آن متن، از جانب خداوند نیست. به بیان دقیقتر، در اینجا استدلالی نهفته است که میتوان آن را به صورت زیر صورتبندی کرد: ۱- خداوند خیر محض و عالم مطلق است (مطابق تعریف ادیان توحیدی از خداوند). ۲- اگر خداوند خیر محض و عالم مطلق باشد، آنگاه اگر خداوند پیامی برای انسانها بفرستد، آن پیام متضمن هیچ گزارهی کاذبی نخواهد بود (آموزهی «شرط صدق»). ۳- بنابراین، اگر خداوند پیامی برای انسانها بفرستد، آن پیام متضمن هیچ گزارهی کاذبی نخواهد بود (نتیجهی حاصل از «۱» و «۲»). ۴- پیام «الف» متضمن گزارههای کاذب است (مقدمه). ۵- بنابراین، پیام «الف» از جانب خداوند نیست (نتیجهی حاصل از «۳» و «۴» در خصوص وثاقت متن یا پیام الف). برای مثال، فرض کنید که کسی مایل است نشان دهد که قرآن، کلام خداوند نیست. دراین صورت یک راه روشن برای اثبات این امر این است که نشان دهد متن قرآن، متضمن گزاره یا گزارههای کاذب است (مثلاً پارهای از گزارههای علمی، فلسفی یا اخلاقی آن کاذب است). اگر قرآن، واجد گزاره یا گزارههای کاذب باشد، مطابق استدلال فوق، لاجرم باید نتیجه بگیریم که آن متن، از جانب خداوند نیست. آیا این استدلال، معتبر است؟ آیا برمبنای این استدلال، میتوان ادعا کرد که برای مثال، قرآن، کلام خداوند نیست؟ استدلال فوق صورتاً معتبر است، یعنی اگر مقدمات آن صادق باشد، نتیجه، بالضروره حاصل میشود. بنابراین، صدق نتیجهی این برهان (گزارهی «۵») در گرو صدق مقدمات آن (گزارههای «۱»، «۲» و «۴») است. آیا این مقدمات صادق است؟ گزارهی «۱» از مفروضات مهّم الهیات توحیدی است، و به نظر میرسد که باید آن را (دستکم) بنا به تعریف، صادق فرض کرد. دربارهی گزارهی «۴» چه میتوان گفت؟ اگر متن یا پیام الف را در این مقدمهی قرآن فرض کنیم، دراین صورت پرسش این است که آیا در قرآن، گزارههای کاذب وجود دارد؟ منتقدان قرآن مدعی هستند که پاسخ این پرسش، آشکارا مثبت است. در قرآن، گزارههای بسیاری آمده است که با فرض علوم جدید، آشکارا کاذب است. به گمان من، صرفنظر از آنکه کدام گزارههای قرآن را کاذب بدانیم، اصل این ادعا که «در قرآن گزارههای کاذب آمده است»، حتّی از منظر مؤمنانه هم کاملاً پذیرفتنی است. برای مثال، در قرآن این عبارت فرعون آمده است که «من پروردگار برتر شما هستم». مؤمنان بر این باور هستند که فرعون، پروردگار این عالم نیست، و لذا از منظر ایشان، «این گزاره کاذب است». بنابراین، احیاناً میتوانیم (دستکم) برای پیشبرد بحث، گزارهی «۴» را نیز صادق فرض کنیم. به نظر من، مشکل اصلی این استدلال، در گزارهی «۲» یا آموزهی «شرط صدق» است. چرا باید فرض کنیم «پیام خدای عالم مطلق و خیر محض»، باید از هرگونه کذبی پیراسته باشد؟ به نظر میرسد که قائلان به گزارهی «۲» یا آموزهی «شرط صدق»؛ این سه مفهوم را با یکدیگر خلط کردهاند: کذب، خطا و دروغ. «کذب» عبارت است از گزارهی کاذب، یعنی گزارهای که محتوای آن منطبق بر واقع نیست. «خطا» عبارت است از گزارهی کاذبی که به قصد اصابت به واقع، بیان شده است، اما به آن هدف، اصابت نکرده است. «دروغ» عبارت است از گزارهی کاذبی که به قصد فریب، بیان شده است. بنابراین، هر خطا و دروغی کذب است، اما هر کذبی، خطا و دروغ نیست. برای آنکه از کذب به خطا برسیم باید به آن گزارهی کاذب، نیّت یا قصد اصابت به واقع را بیفزاییم، و برای آنکه از کذب به دروغ برسیم باید به آن گزارهی کاذب، نیّت یا قصد فریب را اضافه نماییم. آنچه با خیریت خداوند ناسازگار است؛ قصد فریب و آنچه با علم او ناسازگار است؛ قصد اصابت به واقع و ناکامی در آن است. بنابراین، آموزهی «شرط صدق» را باید به شرح زیر، مورد تجدیدنظر قرار داد: صورت تصحیح شده آموزهی «شرط صدق»: اگر متن «الف» از جانب خداوند باشد، آنگاه، هیچ خطا و دروغی در آن وجود نخواهد داشت. پس، کاملاً میتوان فرض کرد که خداوند در پیام خود پارهای گزارههای کاذب را گنجانیده، اما قصد وی، بیان ناکام حقیقت یا فریفتن مخاطبان نبوده است. دراین صورت وجود آن گزارههای کاذب، لزوماً با خیریت و علم باری، ناسازگار نخواهد بود، و این بدان معناست که مقدمهی «۲» کاذب است1. بنابراین، منتقدانی که مایل هستند برمبنای برهان فوق، نشان دهند که قرآن، کلام خداوند نیست، باید نشان دهند گزارههای قرآنی که به زعم ایشان کاذب است، به قصدِ اصابت به واقع یا به نیّت فریب مخاطبان، بیان شده است. و صرف نشان دادن کذب آن گزارهها، به تنهایی، به نتیجهی مورد نظر ایشان نخواهد انجامید. ۲ قصد خداوند از گنجانیدن گزارههای کاذب در متن وحیانی چیست؟ به احتمال زیاد، ما هرگز نمیتوانیم با اطمینان از دلایل یا قصد واقعی خداوند در این باره پرده برداریم. اما به نظر میرسد که دستکم میتوانیم پارهای دلایل ممکن را برای این پدیده پیشنهاد نماییم. به گمان من یکی از دلایل ممکن و خردپسند به قرار زیر است: در پارهای موارد، گوینده پیام خود را با استفاده از مفروضات و باورهای مخاطبان، بیان میکند، هرچند که خود، لزوماً به آن مفروضات باور ندارد. در این موارد، فرض گوینده آن است که محتوای آن پیام در قالب مفروضات مخاطبان، به نحو مؤثرتری نزد ایشان مفهوم و مقبول میافتد. برای مثال، فرض کنید که من به همراه دوستی به یک مجلس میهمانی میروم. دوست من از سرزمینی آمده که در آن سرزمین، هیچکس هیچچیزی دربارهی میوه کیوی نمیداند، اما او در مزرعهاش سیبزمینیهای کوچکی میکارد که بسیار شبیه به کیوی است. ناگهان من در گوشهای از مجلس، فرد بسیار خوش سیمایی را میبینم که درحال خوردن کیوی است، و مایلم توجه دوست همراهم را نسبت به آن فرد جلب کنم. بنابراین رو به وی میکنم و میگویم: «فردی که درحال خوردن سیبزمینی است بسیار خوش سیما است.» دوست من به آن گوشهی مجلس نظر میکند و فردی را که مورد اشارهی من است تشخیص میدهد، و زیبارویی وی را تصدیق میکند. آیا گزارهای که من بیان کردهام صادق است؟ مطابق یک تحلیل2، آن گزاره (یعنی، «فردی که درحال خوردن سیبزمینی است بسیار خوش سیما است») منطقاً کاذب است، زیرا، آن گزاره را میتوان به صورت گزارهی عطفی «الف» تحلیل کرد: گزارهی الف: «۱» فردی درحال خوردن سیبزمینی است، و «۲» آن فرد بسیار خوش سیما است. در این ترکیب عطفی، یکی از سازهها یعنی گزارهی «۱» کاذب است (زیرا آن فرد درحال خوردن کیوی است نه سیب زمینی). بنابراین، کلّ ترکیب عطفی، یعنی گزارهی الف، به تبع کاذب خواهد بود. اگر این تحلیل را بپذیریم، لاجرم باید تصدیق کنیم گزارهی «فردی که درحال خوردن سیبزمینی است بسیار خوش سیما است»، کاذب است. اما آیا بیان این گزاره، حکایت از جهل، خطا یا فریبکاری من میکند؟ در گزارهی عطفی الف، قصد من از بیان گزارهی «۱»، متمایز کردن فرد مورد اشارهام از سایر میهمانان مجلس بوده است، و قصد من از بیان گزارهی «۲»، توصیف یک واقعیت دربارهی آن فرد (یعنی خوش سیما بودن وی) بوده است. این درست است که گزارهی «۱»، کاذب است، اما با توجه به میزان آگاهی دوست من، این گزاره بسی بهتر از گزارهی «فردی که در حال خوردن کیوی است»، میتواند فرد مورد اشاره مرا برای او، از سایر میهمانان مجلس متمایز کند. همچنین از آنجا که قصد اصلی من از بیان گزارهی الف، بیان واقعیتی دربارهی آن فرد میهمان است، نه آموزش علم میوهشناسی به دوست همراهم، بکارگیری آن گزارهی کاذب، کاملاً موّجه و بدون اشکال به نظر میرسد، و در آن شرایط بر بکارگیری گزارهی صادق بدیلش (یعنی «فردی که در حال خوردن کیوی است، بسیار خوش سیما است») عملاً رجحان دارد. بنابراین، کاملاً میتوان فرض کرد که ورود پارهای گزارههای کاذب در متن کلام وحیانی، از آن جهت است که خداوند، پارهای مفروضات قوم در عصر تنزیل وحی (مثلاً بخشی از جهانشناسی ایشان) را برای بیان مؤثرتر پارهای حقایق به کارگرفته است. دراین صورت، وجود این گزارههای کاذب را میتوان کاملاً موجه و بدون اشکال تلقی کرد، و حتّی بکارگیری آنها را عملاً بر بکارگیری گزارههای صادقِ بدیلشان برتر دانست. ۳ ۱- آن گزاره «خطا» است ۲- آن گزاره «دروغ» است ۳- آن گزاره، دستکم در زمینهی عصر تنزیل وحی، بستر مناسبتری برای فهم و پذیرش مراد اصلی فرستنده پیام، فراهم میآورده است. البته بدون تردید برای فرد مؤمنی که خداوند را عالم مطلق و خیر محض میداند، نظریههای اوّل و دوّم، بهترین تفسیر ممکن آن پدیده نیست، و هیچ الزام منطقیای، دستکم دربادی نظر، او را به انتخاب آن دو گزینه، ملزم نمیکند. گزینهی سوّم، با اقتضای منطق و ایمان، به خوبی سازگار است، و در حدّی که من درمییابم، این گزینه، کاملاً بر مؤمنان خردورز گشوده است، مگر آنکه به واقع دلیل استواری برخلاف آن اقامه گردد. پاورقیها: ۱- البته به بیان دقیقتر، شرط اعتبار آن برهان این است که گزارهی «۲» ً ضرورتاً (یعنی در جمیع جهانهای ممکن) صادق باشد، و استدلال فوق نشان میدهد که این گزاره، مطلقاً صدق ضروری ندارد. اما به نظر من مؤمنان میتوانند به نحو موجهی فرض کنند که گزارهی «۲»، نه فقط ضرورتاً صادق نیست، بلکه اساساً کاذب است. ۲- این تحلیل، مطابق مشرب برتراند راسل است. برای آشنایی با شیوه وی، نگاه کنید به: »On Denoting«, Bertrand Russell, Mind 14 (1905): 479 -493. همچنین برای آشنایی با نمونههای دیگر، که مشابه مثال مورد اشاره در متن است، نگاه کنید به: »Refence and Referents«, L. Linsky, In C. Caton (ed.), Philosophy and Ordinary Language, Urbana, IL: University of Illinois Press, 1963. Also, “Reference and Definite Descriptions”, Keith Donnellan, Philosophical Review, 1966, 75: 281-304. در همین زمینه: • متدولوژی تثبیت مدعای کلام الله بودن قرآن |
نظرهای خوانندگان
از نظر شما دروغ از خدای خیر مطلق ممکن نیست زیرا نیت فریب در آن هست، و نیت فریب را در تضاد با خیر بودن مطلق دانستهاید.
-- امین ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMاما خدای قرآن نیت فریب را انکار نمیکند و حتی به عمل آن تصریح میکند - از وصفهای او در قرآن «گمراهکنندهی افراد بسیار» و «ماکر» است - اگر چه نیت فریب را لزوماً با کلام دروغ عملی نکند.
بنابراین اگر زشتی دروغ تنها به دلیل نیت فریبکاری باشد، منطقاً دروغگویی از خدای قرآن بعید نیست.
با توجه به این استدلال چطور میتوان گفت که قران کتابی است برای همه زمان ها.
-- بدون نام ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMسیما
Instead of assuming the holy text is engaged with its cultural surrounding, why not assume it is a product of it? This would make a whole lot more sense. M
-- محمد ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM«بنابراین، کاملاً میتوان فرض کرد که ورود پارهای گزارههای کاذب در متن کلام وحیانی، از آن جهت است که خداوند، پارهای مفروضات قوم در عصر تنزیل وحی را برای بیان مؤثرتر پارهای حقایق به کارگرفته است.»
-- خاطرهها ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMمشکلی که اینجا بهنظر پیش میآید، ازلی و ابدی بودن قرآن است که با این نتیجه یا اصل سوم تضاد دارد و جالب ابنکه در متن قرآن صراحتاً به ابدی بودن آن اشاره شده، پس اینجا بهقول شما از کذب به دروغ میرسیم!
یک گونه دیگر از خطا که ربطی به اصل سوم ذکر شده ندارد، تضاد بینِ گزارههای خود قرآن است؛ یعنی دو گزاره که دو مفهوم نه متفاوت بلکه متضاد را ارائه میدهد، که این ارتباطی با شرایطِ زمانی ندارد و از نظر منطقی خطا بهحساب میآید.
درود آقای نراقی
در استدلال شما مشکلاتی وجود دارند که بطور خلاصه عرض می کنم.
اول اینکه در تقسیم بندی خود از انواع کذب نوع چهارمی را قائل نشده اید. به جز «خطا» و «دروغ» و «کذب عامدانه در جهت فهم و پذیرش مراد اصلی فرستنده پیام» دلیل دیگری نیز بر کذب بودن یک گزاره می توان ارائه کرد و آن عدم وجود دانش کافی یا «نادانی» است. منتقدان الهی بودن قرآن با نشان دادن غیر علمی بودن و عقب افتادگی و حتی تضاد چنین گزاره هایی در مقابل علم و دانش بشری ادعای از جانب خدا بودن آنان را رد می کنند. از دید آنان گزاره های مبتنی بر نادانی نه به قصد فریب و نه با نیت درست و نتیجه خطا بیان شده اند بلکه این گزاره ها صرفا بر پایه داده های نادرست و یا ناکامل شکل گرفته اند.
گذشته از این تعبیری که شما به صورت زیر بیان فرمودید:
«آن گزاره، دستکم در زمینهی عصر تنزیل وحی، بستر مناسبتری برای فهم و پذیرش مراد اصلی فرستنده پیام، فراهم میآورده است.»
با پیش فرض شما مبنی بر اینکه «خداوند خیر محض و عالم مطلق است» مغایرت دارد چرا که خداوند خیر مطلق پیام خود را تنها برای فهم مردم عصر وحی نمی فرستد و محتوای این پیام را تنهابرای سطح فهم آنان - تا سرحد به کار گیری گزاره های کاذب در جهت ایجاد «بستر مناسبتری برای فهم و پذیرش مراد اصلی» - تنظیم نمی کند بلکه پیام خود را خارج از چارچوب زمان و مکان می فرستد تا تمام انسانها به درستی هدایت شوند. به بیان دیگر شیر فهم کردن اعراب جاهلی را بر دچار سو تفاهم شدن مردم دوران های بعد و چنان که شاهد هستیم سو استفاده از کلام خود توسط افراطیون و سیاستمداران ترجیح نمی دهد. خداوند قادر مطلق و دانای به همه چیز می توانست پیام خود را به صورت فردی و در درون هر کس با او درمیان بگذارد و به زبان خود او با وی سخن بگوید و بدون شک آمار به راه راست هدایت شدگان افزایش می یافت واینکه گروه کثیری از مردمان به دلایل زبانی و زمانی و مکانی پیام هدایت را درک نکنند با عدالت فرض شده برای خدا نیز در تناقض است.
و نکته آخر اینکه تمام استدلال های مخالفین کلام الله بودن قرآن بر پایه برهان خلف نیست بلکه بسیاری از این منتقدین را بی خدایان و بی دینان تشکیل می دهند که وجود خداوند را نیز بدون دلیل مستدل نمی پذیرند و یا به آن مشکوکند و اثبات وجود یا عدم خداوند را در ظرفیت انسان نمی دانند. در این حالت پیش فرض وجود خداوند و آموزهی شرط صدق از اساس در نظر آنان مستدل نیست و قبل از اینکه به عنوان اصل موضوع بکار گرفته شود نیاز به اثبات دارد.
-- شبیر ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMآقای نراقی در بحث آقای گنجی به نکته سومی هم اشاره شده و آن اینست که باید برای خدا صفت سومی را هم قایل بود یعنی قادر مطلق. شما نمیتوانید به دوستتان تفاوت سیب زمینی و کیوی را تفهیم کنید. اما این کار برای قادر مطلق چیز مهمی نیست٠ من نمیدانم این همه مغالطه برای چیست٠ چه مشکلی پیش می آمد اگر الله وحی میفرمودند که از خلقت جهان ١٤ میلیارد سال گذشته و نه ٦ شبانه روز! آیا غیر از این بود که اکنون جهانیان به حقانیت قرآن پی می بردند. حتما نگفته چون باز هم حکمتی در کار بوده!!!!!
-- سهراب ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMجناب نراقي ، درود بر شما
با فراغت از صدق و كذب و درستي و نادرستي و مقدمات و نتايجِ جنابعالي ، اميدوارم متد شما سر مشق من و ما و تقي و نقي و اصغر و اكبر قرار گيرد .
اما :
1- اگر گزاره هاي يك زبانِ خاص ، مدعي فرا زماني بودن خود باشند آن گاه : مفاهيم ِ كذب و خطا و دروغ بر هم منطبق خواهند شد . يعني تنها در پرتو يك معرفت انساني و نسبي و زماني و تاريخي است كه "كذب بودن " و"دروغ گفتن" و " خطا كردن " تفاوت دارند .
2-پرسش بنيادي تري از مفهوم صدق و شرط صدق وجود دارد كه اين نوشتار با ارزش شما تنها آن را انتقال داده است . مادام كه مفهوم "خدا" در آموزه ي شرط صدق وجود دارد پس محك زدنِ مفهوم صدق خطاست .
3- بنابراین، در مقام تبیین وجود یک گزارهی کاذب در متن کلام وحیانی، فرد تنها با دو نظریهی تببینگر رقیب روبرو است نه سه نظريه !
4- اساساً در زبانِ رايجِ ديني ، پذيرش مفاهيم " وحي " و "كلام وحياني " مفهومي پيشيني تر از صدق و كذب است .
5- در صورت تمايل اين رسانه، بنده آمادگي نقد منطقيِ گزاره هاي بنيادين اين نوشتارِ منطقي را خواهم داشت .
-- طاها ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMفلسفه بافی های آرش نراقی مرا به یاد آیه 26 سوره بقره می اندازد که می فرماید:
"همانا خدای شرم نمی دارد از اینكه مثال آورد به پشه ای و آنچه فراتر از آن باشد.
اما آنها كه ایمان آورده اند می دانند كه: آن حقی است از جانب پروردگارشان.
ولی آنها كه كافری كردند می گویند:
"اراده ی خدا به این مثال چیست؟"
(الف): آیا به آن بسیاری را گمراه می كند؟
(ب): و یا به آن بسیاری را هدایت می كند؟"
(ج): و به آن گمراه نمی كند مگر «فاسقان» را".
از قرار معلوم رادیو زمانه شده پایگاه آنهایی که جزو طبقه جیم قرار دارند. آنهایی که با قرآن کلام خدا دشمنی دارند.
-- حسین میرمبینی ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMجل الخالق ...
آقای امین! کجای قرآن خداوند فرموده است که من این عبارات را برای فریب شما فرستاده ام؟! سخن آقای نراقی، اگر من درست فهمیده باشم این است که شما نمی توانید به صرف اینکه فلان گزاره در قرآن به نظرتان کاذب می آید منطقا نتیجه بگیرید که پس این کتاب از خدا نیست مگر اینکه ثابت کنید مثلا قصد خداوند از آن عبارت فریب دادن خوانندگان بوده است. ادعای شما که خدا خودش را "مکار" خوانده چه ربطی به حرف نراقی دارد. در ضمن معنایی که مفسران قرآن از "مکار" بودن خداوند می دهند با مفهوم فریب اخلاقی که به قصد اضرار است هیچ ربطی ندارد.
-- احسان ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMمقالهاي شما قابل قياس با خدا نيست كه وحي را صادر مي كند شما ابتدا موجوديت فرد را اعتراف مي كنيد كه هر دو به آن معترفيد جون موجود است بعد مي توانيد به آن هر نسبتي بدهيد شما براي اثبات خدا به همان مشكلي برخورد مي كنيد كه ديكران نيز با آن مشكل داشته اند ابتدا به خدا موجوديتي مي دهيد كه خود همين نياز به اثبات دارد و براي اثبات هم به يك مثال كه خودش موجود است و از موجود شما سعي مي كنيد وجود را توضيح دهيد و دوباره به يك دور باطل مي رسيد كه نتايج باطل هم نسيب شما مي شود . مشكل فلسفه هاي ديني اينست كه خداي آنها داراي نيروي مادي ست كه خير و شر را بايد در جهان مادي تنظيم كند و نظرات علمي هم مغاير با اين انديشه ها قرار مي كيرند زيرا نيرو يك ماديت است كه اثرات آن هم مادي ست به همين دليل خدا ي شما يا بايد مظهر نيكوئي باشد و يا مظهر شر زيرا نمي تواند بر اساس قول شما وحدت ضدين دوام داشته باشد يا مجبوريد خداي نيكو و خداي شر درست كنيد كه وحدانيت خدا را زير سئوال مي بريد شيطان كه مظهر شر است كه آفريده ؟ خدا يس شيطان جزئي از خداست زيرا موجوديت خود را از وجود باريتعالي دارد يس خدا شر و فاسد ,و.... همه ي جيزهائي ست كه در خدا وجود دارد و جرا خدا موجود شر را آقريد و يا جرا خداي شر وجود دارد و خداي نيكي وجود ندارد خدا نمي تواند هم من را به نيكي هدايت كند و هم به شر و همينطور است كه انسان نيز مجاز نيست هم شر و هم نيكي را در خود داشته باشد اكر خداي مسلمانان را هم موجد شر و هم موجد نيكي بدانيم ميزان از دست مي رود و عدالت به نفع يكي غلبه ييدا مي كند و خدا شيطان را آفريد تا مثل احمدي نزاد تقصير همه جيز را به كردن مافيا بيندازد اما خداي نيكي نيافريد جون خودخواه است و خوبي را از آن خود مي داند زيرا حضرت محمد نيز همينطور فكر مي كرده و خدايش نيز مانند اميال نهفته ي خودش است . مشكل ديكر فلسفه ي ديني بازي با كلماتي انتزاعي است كه مفهومي عملي ندارند وحي اكر يك كفته است يعني بايد انرزي مصرف كند تا صدا ايجاد كند زيرا ييامبران فقط از كوششان بايد مي شنيدند و شايد بعضي بكويند نه از جاي ديكري اين كلامها را در مي يافتند از كجا ؟ و خدا مجبور بوده در قالب كلام بياورد زيرا يكي از دلائل وحياني بودن همين بوده كه ييغمبر سواد نداشته و به او سواد هم آموخته تا بتواند اين وحي را درك كند و براي آموخنن هم باز همين مشكل است يس براي اينكه خدا بتواند وحي را به ييامبران منتقل كند مجبور بوده كه شكل مادي ييدا كند و بدون ماديت يافتنش امكان ارتباط با وحي كيرنده را ندارد يس خدا ساخته ي ذهن ماليخوليائي افراد است و قدرت توهم انسان است كه اجزاء مادي را منتزع مي كند و در انتزاع اميال شخصي خودش را توضيح ميدهد يس خدا از زماني كه حاصل انتزاع ذهن باشد انتزاعات تكرار مي شوند تا موجودي بسازند كه خودش هم نمي داند كيست و يا جيست زيرا كيستي و جيستي هم بايد ماديت يابد تا موجود شود و لاغير امكان حضور نخواهد داشت به همين دليل است كه ييامبران خدا را در انساني خارق العاده مي بينند كه بنا بر ذهن و تمايل همان دوره ايجاد شده است و به همين دليل است كه خداي ييامبر با خداي آقاي آرش و كنجي و مهاجراني و سروش و خامنه اي و احمدي نزاد و .... با هم متفاوت است زيرا ييامبر اسلام يكي بوده و يك حرف زده خواه غلط و خواه درست يك تعبير درست است اما خداي كداميك از بيش از شش ميليارد انسان مثل هم است ؟ جرا هر دوره خداي خاصي توضيح داده ميشود فرق خداي زرتشت و بودا با نوح و محمد در جيست ؟ در اينكه دوره هاي منفاوتي زندكي مي كردند و با خصلتهاي زندكي عملي انسان آن زندكي مورد نظرشان بوده . جرا خداي شيخ فضل الله نوري و خداي بهبهاني و طباطبائي و خميني فرق مي كند در حالي كه هر دو از يك منبع تلمذ كرده اند ؟ ...
-- فرهاد-فرياد ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMاگر خدا بخواهد با ما انسانها در قالب زبان حرف بزند باید محدودیتهای زبان بشری را رعایت کند. بنابراین، درست است که خداوند متعال قادر مطلق است (یعنی فاعلیت او تام است)، اما زبان و فهم بشر محدود است (یعنی قابلیت قابل تام نیست). بنابراین، خدا می تواند قادرمطلق باشد اما به علت محدودیتهای زبان و فهم انسانها مقصود خود را فقط بتواند به بهترین نحوی که ظرفیتهای زبان و فهم بشری اجازه می دهد بیان کند. بنابراین فاعلیت فاعل نقصی ندارد قابلیت قابل است که ناقص است.
-- مجتبی رضایی ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM6- آقاي نراقي آورده اند :
برای مثال، فرض کنید که من به همراه دوستی به یک مجلس میهمانی میروم. دوست من از سرزمینی آمده که در آن سرزمین، هیچکس هیچچیزی دربارهی میوه کیوی نمیداند، اما او در مزرعهاش سیبزمینیهای کوچکی میکارد که بسیار شبیه به کیوی است.
ناگهان من در گوشهای از مجلس، فرد بسیار خوش سیمایی را میبینم که درحال خوردن کیوی است، و مایلم توجه دوست همراهم را نسبت به آن فرد جلب کنم.
بنابراین رو به وی میکنم و میگویم: «فردی که درحال خوردن سیبزمینی است بسیار خوش سیما است.»
دوست من به آن گوشهی مجلس نظر میکند و فردی را که مورد اشارهی من است تشخیص میدهد، و زیبارویی وی را تصدیق میکند.
و آقاي نراقي پرسيده اند :
آیا گزارهای که من بیان کردها" صادق است؟ "
و آقاي نراقي اين گونه تحليل كرده اند :
مطابق یک تحلیل2، آن گزاره (یعنی، «فردی که درحال خوردن سیبزمینی است بسیار خوش سیما است») منطقاً کاذب است، زیرا، آن گزاره را میتوان به صورت گزارهی عطفی «الف» تحلیل کرد:
گزارهی الف: «۱» فردی درحال خوردن سیبزمینی است، و «۲» آن فرد بسیار خوش سیما است.
در این ترکیب عطفی، یکی از سازهها یعنی گزارهی «۱» کاذب است (زیرا آن فرد درحال خوردن کیوی است نه سیب زمینی).
بنابراین، کلّ تركيب عطفي يعنی گزارهی الف، به تبع کاذب خواهد بود.
اگر این تحلیل را بپذیریم، لاجرم باید تصدیق کنیم گزارهی «فردی که درحال خوردن سیبزمینی است بسیار خوش سیما است»، کاذب است.
اما جواب و تحليل آقاي نراقي بزرگوار ، اشتباه است . چون :
در زباني كه ما با آن دوست صحبت مي كنيم به ميوه اي كه خورده مي شود " سيب زميني " مي گويند و كلمه "كيوي" فاقد تصوير در واقعيت است و همان گونه كه خود آقاي نراقي گفته اند : "کاذب، یعنی گزارهای که محتوای آن منطبق بر واقع نیست " ( نظريه تصويري زبان را خود ايشان پذيرفته اند ) پس دو جزء گزاره عطفي صادق اند و خود گزاره هم صادق خواهد بود .
7-پس مهم اين است : ايا ابر زبان فرا زماني و فرامتني وجود دارد ؟ آيا موجودي واجد اين زبان هست يا نه ؟
سپاس
-- طاها ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMتحلیل ارایه شده به صورت جانبدارانه و به منظور تحریف عقاید انجام شده است. مثال بیان شده برای کذب از قول فرعون در واقع اصلا کذب نیست(نقل قول از فرعون در صورتی کذب است که فرعون چنین ادعایی، یعنی ادعای خدایی، را نکرده باشد). مثال ارایه شده ایراد دارد بقیه بماند. اگر گذاره های قرآنی کاذب باشند (کاذب به معنای عدم انطباق با واقعیت) عامدانه بودن (دروغ) یا سهوی بودن آنها چه فرقی می کند؟ خداوند به عنوان دانای اعظم اصلا حق هیچ اشتباهی ندارد، کتاب خداوند جای کوچکترین خطایی نیست. کوچکترین اشتباه کل قرآن را زیر سئوال خواهد برد.
-- پیمان ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PMجناب دکتر نراقی
1-انجیل را عیسی هرگز ادعا نکرده که وحی خداوند است.بلکه این کتاب توسط پل یکی از حواریون نگاشته شده است و مسیحیان هم به اتفاق بر این قول اند.
2- تورات هم همینطور. فقط ده فرمان است که از طرف خدا به موسی خطاب شده است.
3- فقط قرآن است که از ابتدا تا انتها توسط خداوند گفته و دیکته شده و پیامبر هم صادقانه آن را به اطلاع عموم رسانیده اند. خداوند در این کتاب به مسائل آداب ازدواج و خرید و فروش همه چیزها از جمله برده و رفتار با زنان و دیگر مسائل جزئی خانوادگی پرداخته اندو بارگاه الهی فکر همه این چیزها را کرده و تدبیر و چاره را هم پیش پای بشر نهاده است که تا ابدیت و حتی در پیشرفته ترین جوامع علمی و تکنولوژیکال بشری مورد استفاده قرار بگیرد. به همین سادگی.
-- شیرین ب ، Oct 7, 2008 در ساعت 01:12 PMبا سلام،جناب نراقی عزیز نمیدانم این مقاله با چه قصد وغرضی نگاشته شده ، وبه بیان دیگر به جدی بودن این مقاله مشکوکم، از این میگذرم و فرض میکنم نمیدانم نویسنده کیست ، من نظرم رامیگویم. اولا گمان نمیکنم با چنین استدلالی بتوان ادعای بزرگ/ کلام خدا بودن قران/ را اثبات و توجیه کرد. فهم من از این مقاله این بود که دروغ مصلحتی از جانب خدا اخلاقا رواست. خب ، حتا با فرض قبول این ادعا ، چه نتیجه ای حاصل میاید؟ الهی بودن قران چه ربطی با این ادعا دارد؟ به گمانم هیچ. بگذریم که خود ادعا قابل خدشه است، مثلا میتوان گفت یعنی خداوند اینقدر الکن است و ادبیات ضعیفی دارد که مجبور شده دروغ وتمثیل بگوید و ادمیان عادی که هیچ ، مفسران هم قادر نیستند رای واحد و قاطعی برای محکمات و متشابهات اتخاذ کنند ، چرا خداوند باید ادمیان را با محکمات و متشابهات و بقول شما اکاذیب گیج کند . مگرنه انکه ادعای فقیهان مبنی بر فصاحت وبلاغت قران گوش فلک راکر کرده. از استدلال شما بطور ضمنی میتوان این نتیجه را گرفت که سراینده قران ، چندان هم صاحب فصاحت و بلاغت نبوده. بعد هم فرض کنیم اصلا سخن کاذبی در قران نیست ( که هست) و باز فرض کنیم هیچ گزاره و فرمان غیر اخلاقی در قران نیست ( که هست ، تایید و صحه گذاشتن بر بردگی ، تجاوز و تصاحب زنان در جنگ ، قتل و جنگ با کسانی که اسلام نمیاورند و....) ، اما ایا اینها میتوانند مقدمه و دلیل شوند بر اینکه قران کلام خداست؟ نه نمیشود! و اما مایلم بگویم که محمد بماهو محمد برای من عزیز است و با لحاظ کردن دید تاریخی و شرایط مکانی/ زمانی میتوان اشتباهات وی را توجیه کرد و بیشک محمد از ارواح ملکوتی عالم است . ضمنا اضافه کنم سخن دو پهلوی سروش راهکار خوبی است برای کسانیکه به هر دلیلی نمیخواهند رشته خود را از دین و متدینین کاملا بگسلند. و در پایان باید بگویم نگارش این سطور با اکراه توام بود چرا که بسیار دوستتان دارم و به نظر من درک و دریافت شما از مسائل اگزیستانسیالیستی بسیار عمیق و دقیق است ، درد اصلی همین دردهای وجودی است و به نظرم غیر از شما( و تا حدی ملکیان و عبدالکریمی) که چنین دغدغه های دارید ، اندیشه وران ایرانی در این زمینه چندان متامل و کاوشگر نیستند. و به نظرم باید باب گفتگو در این زمینه باز شود و قطعا بی خیر نخواهد بود. گفتگو در باره بودن یا نبودن، امکان زیست معنادار ، امکان عشق، امکان رابطه معنادار انسانی ، امکان شادی، امکان زیست عارفانه و ...
-- منوچهر ، Oct 7, 2008 در ساعت 01:12 PMخانم شیرین ب شما می گویید:"1-انجیل را عیسی هرگز ادعا نکرده که وحی خداوند است.بلکه این کتاب توسط پل یکی از حواریون نگاشته شده است و مسیحیان هم به اتفاق بر این قول اند.
2- تورات هم همینطور. فقط ده فرمان است که از طرف خدا به موسی خطاب شده است."
-- مهدی ، Oct 8, 2008 در ساعت 01:12 PMدر بند 3 شما نشاند دادید که به راستی قرآن اعتقاد دارید. آیا شما نمی دانید که در 12 آیه در قرآن از کتاب انجیل به عنوان کتاب نازل شده بر عیسی و در 16 آیه از قرآن از کتاب تورات به عنوان کتاب نازل شده بر موسی یاد شده است.
فرض کنید بعضی از گزاره های کاذب در قرآن وجود داشته باشد:
نباید برای هر رطب و یابس به قرآن رجوع کرد، چون امکان دارد که آن گزاره هدف اصلی قرآن نبوده و حتی کاذب هم بوده باشد. حتی این ادعا در قران که "قرآن کلام خداست".
از کجا باید بفهمیم که از کلیه گزاره های قرآن کدام کاذب است و کدام کاذب نیست؟ آیا جهنم در قرآن همان سیب زمینی و کیوی است یا یک واقعیت است؟ و ا... چه؟
اگر قرار است تک تک گزاره های قرآن را بررسی کنیم و درست یا نادرست بودن آنها را با عقل و تجربه خود دریابیم و گزاره های درست را بپذیریم و گزاره های نادرست را نپذیریم دیگر چه نیازی به قرآن داریم وقتی عقل را داریم؟
-- مهدی ، Oct 8, 2008 در ساعت 01:12 PMفکر میکنم این بحث ها تا حدودی بیراهه رفتن و اتلاف وقت است. قرآن کتاب مقدس دین اسلام است و تقدس آن مثل هر کتاب مقدس دیگر به خاطر یک میلیارد پیرو مؤمن معتقدست. کتاب مقدس از این گونه بحث ها مبراست حالا چه قرآن باشد و چه تورات یا انجیل یا اوستا و غیره. از این نظر بلاتشبیه مثل قانون اساسی است که یک شهروند باید اطاعت کند نه مخالفت. قرآن نه کتاب علم است که بخواهید به چالش بکشید و نه متن ادبی که بخواهید از نثر بعضاً ناخوشایند آن انتقاد کنید. هر آدم عرب یا عربی دان که در 1400 سال گذشته این کتاب را خوانده می فهمیده که عبارتی مثل "ولهم اعمال من دون ذلک هم لها عاملون"! (آیه 63 سوره مؤمنون) چه قدر از نظر نثر ضعیف است یا آیه 127 سوره نساء "یستفتونک فی النساء قل الله یفتیکم فیهن و مایتلی علیکم فی الکتاب فی یتامی النساء التی لاتؤتونهن ما کتب لهن و ترغبون ان تنکحوهن و المستضعفین من الولدان و ان تؤتوالیتامی بالقسط" اصلاً معلوم نیست راجع به چی حرف می زند و بیشتر مثل یک فهرست مسائل است که جوابش معلوم نیست (آن هم در کتابی که به ادعاء خود کتاب مبین و روشن و آشکارست و مبوب و مشخص است تا خواننده فوراً مطلب را درک کند). ولی همه این عربها و عربی دانها همین کتاب را 1400 سال روی سر گذاشته و در راهش فداکاری کرده اند. دو راه بیشتر ندارید یا این کتاب را به کلی کنار بگذارید و عطای اسلام را به لقایش ببخشید و یا سر تسلیم فرود بیاورید و مثل آقای آیت الله جوادی بگوئید اگر علم چیز دیگری گفت غلط گفته. به قول شاعر همین است معنی توحید و بس.
-- کریم ، Oct 8, 2008 در ساعت 01:12 PMآقای احسان،
-- امین ، Oct 8, 2008 در ساعت 01:12 PMمن یکی از فرضهای مقاله را (که از آن به عنوان «آموزهی شرط صدق» نام بردهاند) - در هر دو حالت اولیه و تصحیحشدهاش - بر خلاف ظاهر آیات قرآن دانستهام.
آقای نراقی نوشتهاند:
«رای آنکه از کذب به خطا برسیم باید به آن گزارهی کاذب، نیّت یا قصد اصابت به واقع را بیفزاییم، و برای آنکه از کذب به دروغ برسیم باید به آن گزارهی کاذب، نیّت یا قصد فریب را اضافه نماییم... آنچه با خیریت خداوند ناسازگار است؛ قصد فریب و آنچه با علم او ناسازگار است؛ قصد اصابت به واقع و ناکامی در آن است.»
آقای نراقی در واقع خیریت خداوند را با قصد فریب ناسازگار دانستهاند. در حالی که از ظاهر آیات بسیاری از قرآن بر میآید که خداوند به واسطهی قرآن یا مثلهای قرآنی بسیاری از افراد را گمراه میکند و فریب میدهد، و این فریب دادن البته منحصر است به فاسقان (کسانی که عهد خود را با خداوند شکسته باشند).
بنابراین تعارضی که آقای نراقی بین نیت فریب و خیریت مطلق خداوند میبینند، در خود قرآن نیست.
ببخشید، ممکنه توضیح بدین چرا کامنت من برای این مطلب سانسور شده؟ حتما سوال کردن هم ازین به بعد خود به خود "حاوی اتهام، توهین، و حمله شخصی"طبقهبندی میشه.
-- A Shamshir ، Oct 9, 2008 در ساعت 01:12 PMواقعا خجالتآوره. بار آخریه که اینجا کامنت میگذارم. برای همه اندیشمندان ستون اندیشهی شما آرزوی موفقیت دارم.
. . . . . . .
زمانه ـ شما این احتمال را هم در نظر بگیرید که ممکن است کامنت شما به هر دلیل به دست ما نرسیده باشد. اگر هنوز مایل هستید می توانید دوباره بفرستید. از طرف ما، «سوال»، جزو اتهام، توهین و حمله شخصی طبقه بندی نشده است.
. . .
با این استدلال شما سنگ روی سنگ بند نمیشود و میتوان هر کتابی را به خدا نسبت داد و هر جا به تناقض و ناصواب برخورد کردیم آنرا عمدی تلقی کنیم و به شرایط زمانی نسبت دهیم که جهت فهم بهتر مساله مطرح شده.
-- بامداد ، Oct 10, 2008 در ساعت 01:12 PMبرای مثال: "انسان از خاک اره تشکیل شده " کلام خدا میتواند باشد تا نشان دهد انسان از ذرات ریز تشکیل شده.
در نظر نمیگریم در سال 2008 که این مطالب کودکانه به نظر میرسد چگونه انسان را در سال 50008 (یا سال 100008) هدایت میکنند.
تعالي تدريجي گوهر انسان در بستر زمان منشائ ومبدا دعواست
آقاي نراقي
باسلام
جنگ هفتادودو ملت همه را عذر بنه
-- نعمت ا...ه ادريسي ، Oct 18, 2008 در ساعت 01:12 PMچون نديدند حقيقت ره افسانه زدند.
كس چو حافظ نگشاد از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند.
گويي خالق هستي نيز اين قلمهاي انديشه و دعوا بر سر صدق و كذب و شانه زدن هاي ما را به نيكي ياد ميكند و در قران نيز به قلم و به عصر و زمان قسم ياد نموده است. كه از اين منظربايستي كلام وحياني را بنوع ديگري تحليل و تفسير نمود .
كلام وحي كلام خداوندي ايست كه بر زمين تشنه و بارور پيامبر خود محمد مصطفي(ص) چون باران رحمت نازل شده است. كلام الهي در برخورد با نهان خانه دل پيامبر خود ،با زبان پيامبر براي هدايت زمينيان زميني مي شود و در ظرف زمان ،مكان ، استعاره ،استوره و حتي بنوعي رنگ و بوي عرف شبه جزيره اعراب را بخود گرفته است و به تناسب ظرفيت درك و فهم تمام مخاطبان و احاد بشر (علي الخصوص اعراب جاهل) تنزل يافته است و به اقتضاي زمان و زبان امثله و داستان و استعاره دچار صدق و كذب ميشود. ولي اين موضوع از جان كلام و محكمات هدايت الهي نمي كاهد. چرا كه يكي از ويژه گيهاي كلام الهي بودن وحي رحماني ،مغلوب مطلق نشدن قرآن در زمان و مكان است و محكمات اين كلام در طول بردار زمان از مبدا آفرينش تا روز قيامت را شامل است و مغلوب زمان نمي شود وتنهامتشابهات آن ساكن در زمان و مكان و به تبع آن دچار صدق و كذب است. لذا مخاطب و شنونده عاقل با رهايي از عرقه ها و عقده ها يا انگيزه هاي پيشتازي در هنجار شكني،مي تواند بدرستي محكمات را از متشابهات تفكيك نمايد كه براي مومنين واقعي كار چندان سختي نمي باشد. لذا يافتن گزاره هايي در كذب و يا ناسازگار با زمان و مكان خاص ،دليلي بر صدق و يا كذب منشائ نزول آيات وحي نمي شود. چرا كه هدف مقصد نهايي قرآن بعنوان كتاب هدايت تمامي آحاد بشر، هدايت انسان در تمامي اعصار است. كه مخاطبين آن شامل تمامي احاد اعم از عاقل و بالغ، جاهل و كافر ، مومن و ظالم و مظلوم و با هر سطحي از رشد و بالنده گي اجتماعي مي باشند.
لذا كليت فرامين و مزامين وحي آسماني در ظرف محدود زمان خاصي و در هنجار هاي يك مقطع تاريخي خاص نمي گنجد. بنابر اين گزاره هاي مربوط به محكمات آيات الهي در طول بردار تاريخ و اعصار و ابنائ بشر قابل تبين و تفسير است. و از طرفي گزاره هاي مربوط به متشابهات و استعاره ها ممكن است رنگ و بوي اخلاق ، فرهنگ ، عرف زمان و مكان خاصي از جمله عرف اعراب را بخود گيرد كه اكثر گزاره هاي مورد اشاره آقاي گنجي در سلسله مقالات قرآن محمدي از اين نوع گزاره هاست كه در زمان و مكان خود قابل تحليل و تبيين و تصديق است.
و اكثر تناقض ها و يا تعارض هاي مورد اشاره با هنجار هاي اجتماعي امروز آن موضوع، جزو هنجار هاي اجتماعي آن روزگار بوده است. چرا كه ريشه اين تفاوت هاي هنجار ها در رشد تدريجي و در هدايت تكويني انسان از سوي خالق خويش قرار دارد و طبيعي ايست كه در اين رشد تدريجي بخشي از هنجار هاي اجتماعي باز توليد مي شوند و شايد ويژه گي رشد و سير تكويني انسان است كه خداوند متعال محمد (ص) را بعنوان آخرين پيامبر و قران را بعنوان آخرين منبع هدايت معرفي نموده است. لذا در مقطعي از زمان گزاره هايي از متشابهات كلام وحياني صدق و در مقطع ديگري از زمان و مكان كذب تحليل و تفسير شود و به ظاهر با زمان خويش در تقابل و تناقض قرار گيرد.
عدم ملاحظه قاعده كلي ياد شده در تبيين و تفسير كلام خداوند متعال ، ما را در حصار هاي تنگ زمان مكان محصور مي سازد و بدنبال آن مفسر قصد دارد كليت قران ( بگوييم خداوند)رابا صدق و كذب يك گزاره در حصار هنجار هاي تنگ امروزي كه ممكن است فردا به يك نوع ناهنجاري مبدل شود، قرار ميدهد.بديهي است كه نتيجه گيري ير اساس آن دور از منطق است. ريشه تعارض گزاره هايي از قرآن با هنجار هاي اجتماعي بشر در ظرف و استعداد محدود انسانها قرار دارد و خداوند متعال در قرآن نيز به تكليف انسان به اندازه وسع خويش اشاره نموده است
( لا يكلف ا...ه الا وسعها) و حتي در تبيين احكام اخلاقي،قرآن منع نمودن بعضي از رفتار هاو هنجار هاي نادرست از جمله منع خوردن شراب سعه صدر زماني داشته و خداوند تاب و تحمل انسانها را در نظر گرفته است و موضوع به تدريج و در طي چند دوره زماني براي مسلمانان منع شده است.
بنابر اين مجادله بر سر صدق و كذب متشابهات قران و گزاره هاي آن ملاكي بر نفي منشا تماميت و كليت قرآن نمي شود و مجادله بر آن چندان داراي ارزش نيست.
جالب هست که به طور مثال بوعلی به وجود جن اعتقادی نداشته ولی در قرآن به صراحت از جن و انس سخن آمده
یعنی از راه عقل به یک منزل میرسیم و از راه اشراق و وحی به یک جای دیگر
سوال اینجاست
اگر فرض کنیم
خداوند وجود دارد
خداوند کمال مطلق در ذات و صفات است
خداوند پیوسته در حال خلق این جهان است
چگونه در برهه ای از زمان اینگونه برای مخلوق خود برنامه کامل و جامع فرستاده
آیا خداوند ضرورتی نمی بیند بنابر زمان کلام خود را واضح و روشن و بدور از کذب و اشراه( به فرض) به مخلوق خود اعطا کند
!!!
چگونه است که واجب الوجود به مکر رفتار کند با مخلوق خویش
اما در پرانتز سخنی !!!
اگر خداوند نباشد که نیست فبها ولی اگر باشد و قدرت مطلق افریدگار هر آنچه هست و نیست و بود و نبود ما به اراده اوست و در جوهر زمان بی زمانی در تصور بی مثالش شکل گرفته ایم
ایا نباید به این افریدگار حق داد که با مخلوقش هر آنچه که خواست رفتار کند
بله درست است که پروردگار ما رحمان ئ رحیم است و ظلم نمی کند ولی در حوزه حاکمیت مطلقش بر جهان می تواند هر آنچه که در ازل تدبیر کرده رفتار کند و به ما هم ربطی ندارد
اینکه خیر و شر چست هست یا نیست ربطی به موضوع اخیر ندارد
اما حرف آخر اینکه خداوند اگر باشد حق بالذات دارد
اگر خوب بنگرید ما همان خداییم و در واقع هم اکنون نیستیم و جزو مردگانیم
در ذات خداوند می چرخیم
خدا با خودش بازیش گرفته ...
-- بوفاضل ، Nov 21, 2008 در ساعت 01:12 PM