رادیو زمانه > خارج از سیاست > خطاهای روزمره > مناقشه در مثل | ||
مناقشه در مثلمریم اقدمیaghdami@radiozamaneh.comهمیشه این مثال را شنیدهایم که گزارههای کلی مانند «همه قوها سفیدند» را میتوان با پیدا کردن یک قوی سیاه نقض کرد. به این معنا که یک حکم کلی با یک مثال نقض حذف میشود، اما آیا نقض و رد یک مثال خاص هم میتواند یک حکم کلی را باطل کند؟
به عنوان مثال، بحث جنجالی وبلاگ زمانه پس از مرگ خسرو شکیبایی را در نظر بگیرید. یادداشت وبلاگ زمانه موضوعی کلی را مطرح کرده بود در مورد رفتار یکجانبه ما در مورد صفات خوب و بد افراد و مثالش هم اعتیاد آن هنرمند بود. اما بیشتر نظردهندهها به جای تکیه بر این موضوع کلی، روی مثال تمرکز کردند و با رد و نقض آن مثال، حکم کلی در مورد رفتار یکجانبه را هم رد کردند. درست است که با یک «مثال نقض» میتوان یک حکم کلی را نقض کرد، اما با نقض یا رد یکی از مثالهای آن حکم نمیتوان این کار را انجام داد. فرض کنید شخصی در یک مقاله یا سخنرانی یا یک بحث فلسفی، ادعا کند فلاسفهای مثل ژان پل سارتر که نظریه الف را قبول دارند، به دلایلی اشتباه میکنند و نظریه الف درست نیست. پس از آن منتقدی به جای رد دلایل گوینده در نقد سخنان او بگوید: «اصلاً ژان پل سارتر، فیلسوف نیست و به همین دلیل ادعای شما قابل قبول نیست.» اما نکته این است که وقتی گوینده ادعا میکند نظریهای درست نیست و برای تقویت ادعای خود مثالی میآورد، این مثال لزوماً جزئی از استدلالش نیست. منتقد هم با نقض آن مثال نمیتواند ادعای گوینده را نقض کند. در نهایت تنها نتیجه چنین انتقادی این است که قبول کنیم ژان پل سارتر فیلسوف نیست، فقط همین؛ و این ربطی به ادعای اصلی درباره نظریه مورد بحث ندارد. در واقع سوال این است که آیا با رد این مثال و اثبات اینکه مثال خوبی نیست، میتوان گفت ادعای گوینده نقض شده است؟ منتقد با آوردن نقض مثال به جای «مثال نقض»، خطایی را مرتکب شده است که به نام مغالطه «مناقشه در مثل» معروف است. این مغالطه در مورد بحثها و اشتباههای استدلالی است که به جای نقد و بحث روی خود ادعا، با مثالهای آن ادعا درگیر میشوند. اشتباه استدلالی این مغالطه در این نکته است که کسی توجه نمیکند نقض و رد مثال یک حکم کلی در نهایت آن مثال را از اعتبار میاندازد و گوینده حداکثر باید مثال دیگری برای ادعایش پیدا کند، نه اینکه آن ادعا را پس بگیرد. مناقشه در مثل مغالطه بسیار رایجی است و معمولاً در نقد حرفها و ادعاهای طرف مقابل به کار میرود. حتی گاهی منتقد برای به دام انداختن طرف مقابل از او مثال میخواهد و میپرسد: آیا برای این ادعای خود مثالی هم دارید. گوینده هم مثالی پیدا میکند و بعد منتقد فوراً اشکالی در آن مثال پیدا میکند تا بحث را به نفع خود تمام کند. فرقی هم ندارد چه مثالی باشد، حتماً میتوان در هر مثالی ایرادی پیدا کرد. در بیشتر موارد هم طرف مقابل با این مغالطه قانع میشود و قبول میکند که ادعایش نابهجا بوده است. حتی اگر گوینده اشتباه کرده باشد و ادعایش بیمورد باشد، استدلال منتقد برای رد آن بر اساس مثال هم استدلال درستی نیست و در این مورد او هم دچار اشتباه شده است. این نکته مهمی است که در مغالطههای «با هدف نقد» باید به آن دقت کرد: یک نقد اشتباه و مغالطهآمیز، توانایی رد هیچ ادعایی را ندارد، حتی اگر آن اعا خود نادرست باشد. |
نظرهای خوانندگان
اساسا نقد به همین دلیل پدید آمده که زوایای تاریک و مغشوش مسئله را شفاف کند البته کسانی یافت میشوند که مسائل را تاریکتر میکنند و هدف ابراز کننده ی عقیده را از موضوع اصلی دور میکنند به جاهائی سوق میدهند که خود در آن تبحر دارند . به همین دلیل شاید یک ابراز عقیده ی کوچک جندین هزار صفحه مطالب نقدهای پشت سر هم را پدید آورد . به هر حال هر کس میتواند ابراز عقیده کند و هر کس هم میتواند نقد کند خواه درست یا غلط .
-- فرهاد- فریاد ، Aug 8, 2008 در ساعت 07:33 PM